چگونه معصومان علم به غیب داشتند اما از مواضع کشته شدن خود فرار نکرده‌اند؟ (پرسش)

از امامت‌پدیا، دانشنامهٔ امامت و ولایت
چگونه معصومان علم به غیب داشتند اما از مواضع کشته شدن خود فرار نکرده‌اند؟
موضوع اصلیبانک جامع پرسش و پاسخ علم غیب
مدخل اصلیعلم غیب

چگونه معصومان علم به غیب داشتند اما از مواضع کشته شدن خود فرار نکرده‌اند؟ یکی از پرسش‌های مرتبط به بحث علم غیب معصوم است که می‌توان با عبارت‌های متفاوتی مطرح کرد. برای بررسی جامع این سؤال و دیگر سؤال‌های مرتبط، یا هر مطلب وابسته دیگری، به مدخل اصلی علم غیب مراجعه شود.

عبارت‌های دیگری از این پرسش

  • اگر معصومان (ع) دارای علم غیب بودند ولی بر اساس علم ظاهری و معمولی خود عمل می‌کردند پس چرا خدا به آنان علم غیب عطا کرده است؟
  • چنانچه تکلیف معصومان (ع) رفتار و انجام امور بر اساس علم عادی بوده، با چه منظور و هدفی علم لدنی یا ماورای طبیعی غیب از سوی خدا به آنان داده شده است؟

پاسخ نخست

علامه طباطبایی

علامه طباطبایی در دو کتاب «بررسی‌های اسلامی» و «تفسیر المیزان» در این باره گفته است:

  • «اساساً پیامبر اکرم (ص) و ائمه (ع) تکالیف و وظایف مخصوص به خود دارند به همین جهت آنان در عین این که می‌دانستند در فلان جنگ دشمن غلبه خواهد کرد وظیفه داشته‌اند اقدام کنند؛ یا می‌دانستند کاری که انجام می‌دهند منجر به شهادتشان خواهد شد، مثل خوردن میوه مسموم یا رفتن علی به مسجد کوفه در شب نوزدهم رمضان با این حال وظیفه داشته‌اند این کارها را انجام دهند و این اعمال هر چند برای ما به هلاکت انداختن نفس و حرام است اما برای آنان وظیفه‌ای مخصوص است مثل نماز شب که برای رسول اکرم (ص) واجب بوده است اما برای سایر مسلمان‌ها مستحب است. (...) بعضی جواب داده‌اند: آن علمی که تکلیف‌آور است علم از طرق عادی است و اما از طرق غیر عادی - مثل علم غیب - تکلیف منجز نمی‌گردد، (...) در این اشکال بین علوم عادی و علوم غیر عادی خلط شده، و علم به غیب علمی است غیر عادی که کمترین اثری در مجرای حوادث خارجی ندارد. تمامی حوادث عالم، سلسله نظام یافته‌‏ای است، که همگی و مجموعه‌‏اش متصف به وجوب است، یعنی محال است یکی از آن حوادث که به منزله یک حلقه از این زنجیر است از جای خودش حذف شود، و جای خود را به چیز دیگر و حادثه‌ای دیگر بدهد»[۱][۲].
  • «تا آنجا که تاریخ نشان می‌دهد سیره اهل بیت چنین بوده که در طول زندگی خود مانند سایر مردم زندگی می‌کرده‌اند و عینا مانند سایر مردم گاهی به هدف خود می‌رسیدند، و گاهی نمی‌رسیدند، و اگر این حضرات علم به غیب می‌داشتند، باید در هر مسیری به مقصد خود برسند، چون شخص ‌ عاقل وقتی برای رسیدن به هدف خود، دو راه پیش روی خود می‌بیند، یکی قطعی و یکی راه خطا، هرگز آن راهی را که می‌داند خطا است طی نمی‌کند، بلکه آن راه دیگر را می‌رود که یقین دارد به هدفش می‌رساند. در حالی که می‌بینیم آن حضرات چنین نبودند، و در زندگی راه‌هایی را طی می‌کردند که به مصائبی منتهی می‌گشت، و اگر علم به غیب می‌داشتند باید بگوییم عالما و عامدا خود را به مهلکه می‌افکندند، علامه طباطبایی نیز به همین مساله اشاره دارند که می‌فرمایند: در این اشکال بین علوم عادی و علوم غیر عادی خلط شده، و علم به غیب علمی است غیر عادی که کمترین اثری در مجرای حوادث خارجی ندارد. .. تمامی حوادث عالم، سلسله نظام یافته‌ای است، که همگی و مجموعه‌اش متصف به وجوب است، یعنی محال است یکی از آن حوادث که به منزله یک حلقه از این زنجیر است از جای خودش حذف شود، و جای خود را به چیز دیگر و حادثه‌‌ای دیگر بدهد. علاوه بر این مسأله باید گوشزد کنیم که فرار از مرگ در همه جا لازم نیست و در بعضی از موارد باید به استقبال مرگ نیز رفت. کما اینکه عمل کردن به حکم جهاد، به معنای معامله جان، و قرار دادن خود در موضع شهادت است: فَلْيُقَاتِلْ فِي سَبِيلِ اللَّهِ الَّذِينَ يَشْرُونَ الْحَيَاةَ الدُّنْيَا بِالآخِرَةِ[۳]. و تمجید خدای متعال نیز از چنین کسانی غیر قابل انکار است. آنگاه که حضرت علی (ع) در بستر پیامبر (ص) می‌خوابند تا پیامبر بتوانند هجرت نمایند، و این خطر را به جان می‌پذیرند که شمشیرهای مشرکین بر تن مبارک او فرود آیند»[۴].

پاسخ‌ها و دیدگاه‌های متفرقه

۱. آیت‌الله مکارم شیرازی؛
آیت‌الله مکارم شیرازی در کتاب «تفسیر نمونه» در این‌باره گفته‌ است: «در حدیثی از امام صادق (ع) می‏‌خوانیم: " إِذَا أَرَادَ الْإِمَامُ أَنْ يَعْلَمَ شَيْئاً أَعْلَمَهُ اللَّهُ ذَلِكَ"[۵]این وجه جمع، بسیاری از مشکلات را در زمینه علم پیامبر (ص) و امام (ع) حل می‏‌کند، از جمله اینکه: چگونه آنها، آب یا غذائی را که مثلًا مسموم بود می‌‏خوردند، در حالی که جایز نیست انسان به کاری که موجب خطر برای او است اقدام کند، باید گفت در این گونه موارد پیامبر (ص) یا امام (ع) اجازه نداشته‏‌اند که اراده کنند تا اسرار غیب بر آنها آشکار گردد. همچنین گاه مصلحت ایجاب می‏‌کند پیامبر (ص) یا امام (ع) مطلبی را نداند، یا آزمایشی برای او صورت گیرد که موجب تکامل او گردد، همانگونه که در داستان‏ لیلة المبیت آمده است که علی (ع) در بستر پیغمبر خوابید، در حالی که از خود آن حضرت نقل شده است که نمی‌‏دانست صبحگاهان که مشرکان قریش به آن بستر حمله می‌‏کنند شهید خواهد شد یا جان به سلامت می‏‌برد؟ در اینجا مصلحت این است که امام از سر انجام این کار آگاه نگردد، تا آزمون الهی تحقق یابد، و اگر امام می‏‌دانست که در بستر پیامبر می‏‌خوابد و صبح سالم برمی‏‌خیزد چندان افتخاری محسوب نمی‌‏شد، و آنچه در آیات قرآن و روایات در اهمیت این ایثارگری وارد شده است چندان موجّه به نظر نمی‌‏رسید. آری مسأله علم ارادی، پاسخی است برای تمام اینگونه اشکالات»[۶].

{{پاسخ پرسش | عنوان پاسخ‌دهنده = ۲. حجت الاسلام و المسلمین بخارایی‌زاده؛ | تصویر = 11805.jpg | پاسخ‌دهنده = سید حبیب بخارایی‌زاده | پاسخ = حجت الاسلام و المسلمین دکتر سید حبیب بخارایی‌زاده در پایان‌نامه دکتری خود با عنوان «علم غیب امامان از نگاه عقل كتاب و سنت» در این‌باره گفته‌ است:

«علم امام (ع) به اعیان خارجیه و حوادث و وقایع طبق آنچه از ادله نقلیه و براهین عقلیه در می‌آید، از دو قسم و از دو راه است:

قسم اول از علم امام (ع): امام (ع) به حقایق جهان هستی، در هرگونه شرایطی وجود داشته باشند، به اذن خدا واقف است، اعم از آنها که تحت حس قرار دارند، و آنها که بیرون از دایره حس می‌باشند، مانند موجودات آسمانی و حوادث گذشته و وقایع آینده..... این علم تأثیری در عمل و ارتباطی با تکلیف ندارد.

نکته‌ای که باید به سوی آن عطف توجه کرد این است که این گونه علم موهبتی، به موجب ادله عقلی و نقلی که آن را اثبات می‌کند، قابل هیچ گونه تخلف نیست و تغیّر نمی‌پذیرد و سرِ مویی به خطا نمی‌رود و به اصطلاح، علم است به آنچه در لوح محفوظ ثبت شده است، و آگاهی است از آنچه قضای حتمی خداوندی به آن تعلق گرفته و لازمه این مطلب این است که هیچ گونه تکلیفی به متعلّق این گونه علم "از آن جهت که متعلق این گونه علم است و حتمی الوقوع می‌باشد" تعلق نمی‌گیرد و همچنین قصد و طلبی از انسان با او ارتباط پیدا نمی‌کند، زیرا تکلیف همواره از راه امکان به فعل تعلق می‌گیرد و از راه اینکه فعل و ترک هر دو در اختیار مکلّف‌اند، فعل یا ترک خواسته می‌شود؛ و امام، از جهت ضروری الوقوع و متعلق قضاء حتمی بودن آن، محال است مورد تکلیف قرار گیرد. مثلاً صحیح است خدا به بنده خود بفرماید: فلان کاری را که فعل و ترک آن برای تو ممکن است و در اختیار توست بکن، ولی محال است بفرماید: فلان کاری را که به موجب مشیّت تکوینی و قضای حتمی من، البته تحقق خواهد یافت و برو برگرد ندارد بکن یا مکن، زیرا چنین امر و نهیی لغو و بی‌اثر می‌باشد. و همچنین انسان می‌تواند امری را که امکان شدن و نشدن دارد اراده کرده، برای خود مقصد و هدف قرار داده، برای تحقق دادن آن به تلاش و کوشش بپردازد، ولی هرگز نمی‌تواند امری را که به طور یقین "بی‌تغیّر و تخلّف" و به‌طور قضاء حتمی، شدنی است اراده کند و آن را مقصد خود قرار داده تعقیب کند، زیرا اراده و عدم اراده و قصد و عدم قصد انسان کمترین تأثیری در امری که به هر حال شدنی است و از آن جهت که شدنی است، ندارد. مثلاً اگر کسی علم پیدا کند که اگر سرِ ساعت فلان از روز فلان در نقطه معینی از فلان خیابان شهر باشد، حتماً زیر ماشین رفته هلاک خواهد شد "علمی است مشروط و مقید"، البته تا می‌تواند در وقت مفروض در نقطه مفروض حاضر نمی‌شود و از این راه جان خود را حفظ می‌کند، و پر روشن است که نرفتن او به نقطه خطر، اثر علم است. و اگر علم پیدا کند که در سر ساعت فلان از روز فلان در فلان نقطه از فلان خیابان شهر حتماً زیر ماشین خواهد رفت و این علم هیچ گونه تخلف ندارد و هیچ تلاشی جلو این خطر را نمی‌تواند بگیرد "علم به قضاء حتمی". بدیهی است که این شخص با وجود علم به خطر، برای رفع خطر دست به هیچ تلاشی نخواهد زد، زیرا می‌داند که سودی ندارد و فایده‌ای نخواهد بخشید. و این همان است که گفته شد "علم به قضاء حتمی تأثیری در زندگی عملی انسان ندارد و تکلیف آور نیست". این شخص با وجود علم به خطر، به زندگی عادی خود ادامه می‌دهد، اگرچه منتهی به خطر خواهد شد و مشمول آیه کریمه وَلاَ تُلْقُواْ بِأَيْدِيكُمْ إِلَى التَّهْلُكَةِ [۷] نیست، زیرا در تهلکه واقع شده نه اینکه خود را به تهلکه انداخته، برخلاف شخص مفروض اولی که مکلف است تا می‌تواند برای نجات از خطر چاره‌ای بیندیشد و خود را به تهلکه نیندازد. و از این بیان روشن می‌شود که:

  1. این علم موهبتی امام (ع) اثری در اعمال او و ارتباطی با تکالیف خاصه او ندارد، و اصولاً هر امر مفروض از آن جهت که متعلق قضاء حتمی و حتمی الوقوع است، متعلق امر یا نهی یا اراده و قصد انسانی نمی‌شود. آری متعلق قضاء حتمی و مشیّت قاطعه حق متعال، موردِ "رضا به قضاء" است، چنان که سیدالشهداء (ع) در آخرین ساعت زندگی، درمیان خاک و خون می‌گفت «رِضًا بِقَضَائِك‏ وَ تَسليماً لِأمرِكَ لَا مَعْبُودَ سِوَاك‏‏‏‏» و همچنین در خطبه‌ای که هنگام بیرون آمدن از مکه خواند، فرمود: «رِضَى اللَّهِ رِضَانَا أَهْلَ‏ الْبَيْت‏‏‏‏». پس ظواهر اعمال امام (ع) را که قابل تطبیق به علل و اسباب ظاهری است، نباید دلیل نداشتن این علم موهبتی و شاهد جهل به واقع گرفت، مانند اینکه گفته شود: اگر سیدالشهداء (ع) علم به واقع داشت، چرا مُسلم را به نمایندگی خود به کوفه فرستاد؟ چرا توسط صیداوی نامه به اهل کوفه نوشت؟ چرا خود از مکه رهسپار کوفه شدند؟ چرا خود را به هلاکت انداخته و حال آنکه خدا می‌فرماید: وَلاَ تُلْقُواْ بِأَيْدِيكُمْ إِلَى التَّهْلُكَةِ [۸] چرا؟ و چرا؟. پاسخ همه این پرسش‌ها از نکته‌ای که تذکر دادیم روشن است، و امام (ع) در این موارد و نظایر آنها به علومی که از مجاری عادت و از شواهد و قراین به دست می‌آید عمل فرموده و برای رفع خطر واقعی که می‌دانست هیچ‌گونه اقدامی نکرده، زیرا می‌دانست که تلاش سودی ندارد و قضاء حتمی تغییر پذیر نیست؛ چنان که خدای متعال در کلام خود در سوره آل‌عمران، در برابر آنان که در جنگ احد گفته بودند: اگر یاران کشته شده، پیش ما بودند، نمی‌مردند و کشته نمی‌شدند، می‌فرماید: قُل لَّوْ كُنتُمْ فِي بُيُوتِكُمْ لَبَرَزَ الَّذِينَ كُتِبَ عَلَيْهِمُ الْقَتْلُ إِلَى مَضَاجِعِهِمْ [۹]

قسم دوم از علم امام (ع): علم عادی پیغمبر (ص) به نص قرآن کریم و همچنین امام (ع) از عترت پاک او بشری است همانند سایر افراد بشر، و اعمالی که در مسیر زندگی انجام می‌دهد، مانند اعمال سایر افراد بشر، در مجرای اختیار و براساس علم عادی قرار دارد. [[امام (ع) نیز مانند دیگران خیر و شر و نفع و ضرر کارها را از روی علم عادی تشخیص داده و آنچه را شایسته اقدام می‌بیند اراده کرده، در انجام آن به تلاش و کوشش می‌پردازد. در جایی که علل و عوامل و اوضاع و احوال خارجی موافق می‌باشد، به هدف اصابت می‌کند و در جایی که اسباب و شرایط مساعدت نکنند، از پیش نمی‌رود»[۱۰]. }}

۳. حجت الاسلام و المسلمین ایمانی؛
حجت الاسلام و المسلمین ایمانی در «وبگاه بهترین سخن‌ها» در پاسخ به این پرسش آورده است: «در علم غیب ملائکه و انبیا و ائمه (ع) نیز هر آن احتمال بداء وجود دارد؛ یعنی ممکن است علم مکنون الهی، بر علم غیب آن بزرگواران حاکم گشته آن را تغییر دهد. چون دست خدا در تغییر قضا و قدر بسته نیست. وَقَالَتِ الْيَهُودُ يَدُ اللَّهِ مَغْلُولَةٌ غُلَّتْ أَيْدِيهِمْ وَلُعِنُواْ بِمَا قَالُواْ بَلْ يَدَاهُ مَبْسُوطَتَانِ يُنفِقُ كَيْفَ يَشَاء وَلَيَزِيدَنَّ كَثِيرًا مِّنْهُم مَّا أُنزِلَ إِلَيْكَ مِن رَّبِّكَ طُغْيَانًا وَكُفْرًا وَأَلْقَيْنَا بَيْنَهُمُ الْعَدَاوَةَ وَالْبَغْضَاء إِلَى يَوْمِ الْقِيَامَةِ كُلَّمَا أَوْقَدُواْ نَارًا لِّلْحَرْبِ أَطْفَأَهَا اللَّهُ وَيَسْعَوْنَ فِي الأَرْضِ فَسَادًا وَاللَّهُ لاَ يُحِبُّ الْمُفْسِدِينَ[۱۱]. امام صادق (ع) فرمودند: «إِنَّ لِلَّهِ عِلْمَیْنِ عِلْمٌ مَکْنُونٌ مَخْزُونٌ لَا یَعْلَمُهُ إِلَّا هُوَ مِنْ ذَلِکَ یَکُونُ الْبَدَاءُ وَ عِلْمٌ عَلَّمَهُ مَلَائِکَتَهُ وَ رُسُلَهُ وَ أَنْبِیَاءَهُ وَ نَحْنُ نَعْلَمُه»[۱۲]همچنین باز فرمودند: «إِإِنَّ لِلَّهِ عِلْمَیْنِ عِلْمٌ مَبْذُولٌ وَ عِلْمٌ مَکْفُوفٌ فَأَمَّا الْمَبْذُولُ فَإِنَّهُ لَیْسَ مِنْ شَیْ‏ءٍ یَعْلَمُهُ الْمَلَائِکَةُ وَ الرُّسُلُ إِلَّا وَ نَحْنُ نَعْلَمُهُ وَ أَمَّا الْمَکْفُوفُ فَهُوَ الَّذِی عِنْدَهُ فِی أُمِّ الْکِتَابِ إِذَا خَرَجَ نَفَذ»[۱۳] پس چنین نیست که صاحبان علم غیب، مطمئن باشند بر وقوع آنچه که می‌دانند؛ مگر زمانی که خداوند متعال به آنها خبر دهد که مثلاً فلان علم اعطاء شده به آنها تا ابد تغییر نخواهد کرد. پس تا چنین خبری از طرف خداوند متعال به ایشان داده نشده، علم غیب آنها ممکن است تغییر کند. در روایت است که حضرت موسی از جایی می‌گذشت، دید در خانه‌ای عروسی گرفته‌اند. به یاران خود فرمودند: امشب عزای اینها خواهد بود. روز بعد یاران آمدند ولی عزایی ندیدند، به حضرتش گزارش دادند آن حضرت با یاران خویش به آن خانه در آمد و وارد اتاق عروس و داماد شد و لحاف آن را کنار زد. دیدند ماری بزرگ در زیر لحاف پنهان شده. حضرت موسی (ع) فرمودند: مقدّر بود که این دو با نیش این مار کشته شوند. آنگاه از عروس و داماد پرسید، دیشب چه عمل خیری کرده‌اید. عروس گفت: فقیری را اطعام نمودم. حضرت فرمودند: چنین شده که بداء حاصل گشته و قضای الهی در حقّ شما تغییر نموده است. بر همین اساس که: قَالُواْ سُبْحَانَكَ لاَ عِلْمَ لَنَا إِلاَّ مَا عَلَّمْتَنَا إِنَّكَ أَنتَ الْعَلِيمُ الْحَكِيمُ[۱۴]. و همچنین خدای تعالی به رسولش فرمود: قُل لاَّ أَمْلِكُ لِنَفْسِي نَفْعًا وَلاَ ضَرًّا إِلاَّ مَا شَاء اللَّهُ وَلَوْ كُنتُ أَعْلَمُ الْغَيْبَ لاَسْتَكْثَرْتُ مِنَ الْخَيْرِ وَمَا مَسَّنِيَ السُّوءُ إِنْ أَنَاْ إِلاَّ نَذِيرٌ وَبَشِيرٌ لِّقَوْمٍ يُؤْمِنُونَ[۱۵].این بزرگواران اگر چه علم غیب دارند، لکن می‌دانند که غیب مطلق در دست خداست؛ و او می‌داند که کدام قضا، قضای حتمی است و کدام قضا، قضای مشروط می‌باشد. لذا عالمان به غیب خود واقفند که هر آن امکان اینکه قضای الهی تغییر کند وجود دارد؛ برای همین است که اگر از غیب خبر دادند، آن را مشروط می‌کنند به مشیّت خدا. مثلاً می‌گویند: جبرئیل خبر داد که فلان اتّفاق خواهد افتاد، ان شاء الله اگر خدا بخواهد. اهل بیت (ع) در روایات متعدّدی فرموده‌اند: علم غیب ما این گونه است که هر گاه بخواهیم چیزی را بدانیم می‌دانیم. امّا اگر نخواهند که بدانند، نمی‌دانند. لذا آن بزرگواران وقتی با فعلی مواجه می‌شدند، ابتدا آن را طبق رضای خدا انتخاب می‌نمودند و آنگاه اگر می‌خواستند نظر می‌نمودند در لوح محفوظ تا ببینند که عاقبت امر چه خواهد شد. لذا در جریان خوابیدن امیرالمومنین (ع) در جای خواب رسول الله (ص)، از خود آن حضرت منقول است که فرموده‌اند: بر جای رسول خدا خوابیدم در حالی که نمی‌دانستم چه واقع خواهد شد. حتّی در جریان شهادتشان نیز حضرتش به هر جنگی می‌رفت، موقع بازگشت غمگین بود. چون با اینکه می‌دانست به دست ابن ملجم شهید خواهد شد، امّا امید داشت که بداء حاصل شود؛ و قضای الهی تغییر نماید، و قبل از آن موعد خاصّ به شهادت برسد. در جریان شهادت امام حسین (ع) نیز در روایات اهل بیت آمده که خداوند متعال امام حسین را مخیّر نمود بین شهادت و پیروزی؛ یعنی به او خبر داد که اگر بخواهد، آنچه مقدّر شده با بداء تغییر می‌کند، امّا امام حسین شهادت را برگزیدند. از امام صادق (ع) روایت شده که فرمودند: از پدرم شنیدم که می‌فرمودند: هنگامى که لشکر امام حسین با لشکر ابن سعد لعنة اللَّه علیه روبرو شد و آتش جنگ شعله‌‏ور گردید فرشته یارى‌‏کننده‌‏اى نازل شد و بر بالاى سر امام پر و بال می‌زد. سپس امام حسین (ع) مخیّر شد بین اینکه بر دشمن غالب شود و یا اینکه خدا را ملاقات کند. ولى آن بزرگوار ملاقات خدا را برگزید. امام حسین (ع) پس از این مظلومیت فریاد زد: آیا فریادرسى هست که براى خدا بفریاد ما برسد! آیا دفاع‏‌کننده‏‌اى‏ هست که از حرم رسول خدا دفاع کند؟![۱۶] لذا چنین نیست که به واسطه علم غیب انبیا و ائمه دست خدا از تغییر قضا و قدر بسته شود یا اختیار آن بزرگواران بی ثمر گردد. در مورد شمر و ابن ملجم و امثال آنها نیز، قضای الهی، قضای مشروط می‌باشد نه قضای حتمی؛ یعنی خداوند متعال اراده نموده که شمر با اختیار خود قاتل امام حسین (ع) باشد نه بدون اختیارش. لذا محال است بدون اختیار او چنین جنایتی رخ دهد. به عبارت دیگر، برای هر انسانی، دو سناریو وجو دارد؛ یکی سناریویی که او را به جهنّم می‌برد و دیگری سناریویی که او را به بهشت می‌برد. هر دو نیز قضای الهی است. پس با خود شخص است که کدام سناریو را برگزیند. ما هر کدام را بر گزینیم، طبق سنن الهی، قواعد آن سناریو بر ما حاکم خواهد شد»[۱۷].
۴. حجت الاسلام و المسلمین واعظی؛
حجت الاسلام و المسلمین حسین واعظی، نویسنده مقاله «گستره و چگونگی علم امام از منظر كتاب سنت و عقل» در این‌باره گفته‌ است: «علم معصوم به حوادث، به معنای مجبور بودن وی نیز نخواهد بود. حمران از امام باقر (ع) در باره قیام امیرالمؤمنین و امام حسن و امام حسین (ع) پرسید: «جعلت فداك أرأيت ما كان من أمر قيام علي بن أبي طالب والحسن والحسين (ع) وخروجهم وقيامهم بدين الله عزّ ذكره، وما أصيبوا من قبل الطواغيت إياهم والظفر بهم حتى قتلوا وغلبوا؟ فقال أبو جعفر (ع): يا حمران إن الله تبارك وتعالى قد كان قدّر ذلك عليهم وقضاه وأمضاه وحتمه على سبيل الاختيار ثم أجراه ...».[۱۸]. پس خلاصه اینکه معصوم از تمام حقایق و حوادث باخبر است، اما مکلّف نیست مطابق آن علم عمل نماید و حوادثی را که خداوند برای معصوم مقدّر کرده است با قید اختیار است، یعنی معصوم می‌تواند آن تقدیر را نپذیرد، اما او با اراده و اختیار خویش قبول می‌کند چون می‌داند خواست خداوند در آن است و خواست خداوند را بر خواست خود مقدم می‌دارد. (...) معصوم می‌تواند به مقتضای علمش عمل نکند و از تقدیر الهی سرباز زند».[۱۹].
۵. پژوهشگران شهر سؤال؛
پژوهشگران «وبگاه شهر سؤال» در پاسخ به این پرسش آورده‌اند: «برای آنکه ظرافت مسأله روشن شود، سؤالی طرح می‌نمایم، تا در این مسأله از مواضع ساده انگارانه پرهیز شود. اگر فرض کنیم که شخصی با علم غیبی دارد که در فلان روز و در فلان حادثه کشته می‌شود، آیا در این جا دو راه پیش رو دارد؟ یعنی اینکه می‌تواند به آن مکان رفته تا کشته شود یا آنکه از رفتن به آنجا پرهیز کند، تا کشته نشود؟ اگر فرد از رفتن امتناع کرده و مانع کشته شدن خود شود، آیا با فرض اصلی، یعنی آگاهی از واقعیتی که می‌خواهد رخ دهد منافات ندارد؟ به عبارت دیگر این چه علمی بوده است که با یک اقدام به غیر علم تبدیل شده است. و مطابق با واقع نیست؟ بنابراین باید دقت کرد که علم به غیب، امری نیست که افراد آگاه به آن بتوانند بر خلاف آن اقدام کرده و از روی دادن آن جلوگیری نمایند. نفهمیدن اینگونه مسایل سبب مواضعی عجیب شده است. مثلا دشمنی بنی اسراییل با جناب جبراییل ناشی از همین مسأله است که آیه ۹۷ سوره بقره قُلْ مَن كَانَ عَدُوًّا لِّجِبْرِيلَ فَإِنَّهُ نَزَّلَهُ عَلَى قَلْبِكَ بِإِذْنِ اللَّهِ مُصَدِّقًا لِّمَا بَيْنَ يَدَيْهِ وَهُدًى وَبُشْرَى لِلْمُؤْمِنِينَ[۲۰]. به آن اشاره می‌کند. چرا که بنی اسراییل تصور می‌کردند می‌توانستند قبل از بالغ شدن بخت النصر او را بکشند! تا جلوی فردی که قرار است در آینده بنی اسراییل را به خاک و خون بکشاند، بگیرند. اما جبرییل مانع این امر شده است! یهودی در دلیل دشمنی با جبراییل می‌گوید او چندین بار با ما عداوت ورزیده است، و از جمله مواردی که سخت به ضرر ما اقدام نموده در این ماجرا هویدا است: خداوند به انبیای بنی اسراییل وحی فرستاده بود که شهر بیت المقدس به‌دست مردی بنام بخت‌نصر خراب خواهد شد. و در زمان خود او نیز از وقت خرابی آن مطلع شده بودیم ... به محض اطلاع از خبر ویرانی شهر بیت المقدس بزرگان بنی اسراییل پس از مذاکره و مشاوره شخص قوی و فاضل و محترمی بنام دانیال را که از زمره انبیا بود مأمور قتل بخت‌نصر نمودند، و برای این کار مقدار زیادی مال به او دادند تا در این راه صرف کند، هنگامی که رهسپار شهر بابل شد بخت‌نصر را پسر ضعیف و فقیر و عاجزی یافت، و همین که خواست او را بکشد جبرییل نازل شده و به دانیال گفت: اگر این پسر همان است که خداوند خبر داده، البته نخواهی توانست بر او چیره شده و او را به قتل رسانی، و در غیر این صورت برای چه او را می ‌کشی؟»[۲۱].
۶. پژوهشگران وبگاه اسلام کوئست.
پژوهشگران «وبگاه اسلام کوئست» در این‌باره گفته‌اند:
  • «برای دست‌یابی به پاسخ، بیان چند مطلب ضروری است:
  1. در اینکه آیا ائمه به صورت تمام و مطلق علم غیب به تمام وقایع و حوادث آینده، از جمله زمان و مکان شهادت خود داشتند، محل بحث و بررسی است.
  2. بر فرض ثبوت علم امامان از طریق غیب به زمان و مکان شهادتشان باید گفت:
    1. هر انسانی روزی می‌میرد و اگر کسی هر اندازه هم علم داشته باشد، از این قاعده مستثنا نیست. پس علم شخص مانع از مرگ و یا شهادت او نمی‌شود.
    2. قضا و قدر خداوند اگر حتمی شود به هیچ وجه عوض شدنی نیست.
    3. علم امامان از طریق غیب به زمان مکان شهادتشان فقط علم به یک واقعه حتمی است و رضایت آن بزرگواران به این قضا و قدر موجب ترفیع درجات آنها می‌شود.
نتیجه: پس جلوگیری نمودن از بهترین مرگ؛ یعنی شهادت که مطابق با خواست حتمی خدای متعال است، معنایی غیر از عدم رضایت به خواست خداوند، ندارد که چنین امری نه تنها از آنان بعید است، بلکه آنچه را که از گفتار و کردار آنها استفاده می‌شود، این است که آنها راضی به قضای الهی و تسلیم امر پروردگار بودند»
  1. همه انسان‌ها روزی از این دنیا رخت بر می‌بندند. قرآن مجید می‌فرماید: هر نفسی مرگ را می‌چشد. پس هر انسان زنده‌ای روزی از دنیا می‌رود، اما جز عده خاص از اولیای خداوند، کسی از زمان مرگ خود مطلع نیست تا انسان‌ها با این تفکر که هر لحظه امکان وفات یافتن وجود دارد، به سوی گناهان نروند و یا توبه را به تأخیر نیاندازند، (...) ائمه معصومین (ع) هم که دارای علم غیب هستند، همگی به سبب شهادت از دنیا رفته‌اند. به هر حال باید توجه داشت که علم شخص نمی‌تواند جلوی مرگ را برای همیشه بگیرد.
  2. قضا و قدر خداوند اگر حتمی شده باشد، به هیچ عنوان تغییر نمی‌کند. حال قضای الهی در مورد عمر انسان‌ها باشد یا عمر امت‌ها (...)
  3. ائمه معصومین (ع) تا وقتی که می‌دانستند قضا و حکمت خداوند به این تعلق نگرفته است که به شهادت برسند، از هر وسیله‌ای برای نجات خود از مرگ استفاده می‌کردند. مثلا زمانیکه که امام کاظم (ع) خرمای زهر آلودی که هارون الرشید به حضرت داد را میل نفرمود و گفت: هنوز وقتش فرا نرسیده است، (...) همۀ اینها حاکی از آن است که این ذوات مقدسه برای حفظ جان شریفشان از هیچ کوششی فرو گذار نکرده‌اند.
  4. چنین شهادتی که انسان از قبل مطلع باشد و برای رضای خداوند و تسلیم امر او و به خاطر رعایت مصالح مهم‌تر خود با پای خویش به قتلگاه برود چیزی جز ارتقای رتبه و درجه برای انسان نیست. امام باقر (ع) می‌فرماید: این مصیبت‌ها که برای ائمۀ گذشته پیش آمد قضای حتمی خداوند و با انتخاب امامان بود و همگی به آن علم داشتند. جلوگیری کردن از بهترین مرگ که مطابق خواست حتمی خداوند است، معنایی غیر از عدم رضایت به خواست خداوند ندارد، که چنین امری از آنها نه تنها بعید و غیر عقلانی است، بلکه مرگ این چنینی؛ یعنی شهادت در راه خدا بزرگ‌ترین آرزوی آنها بوده، مثلاً امام حسین با این که از شهادت خود و یارانش اطلاع داشت، ولی در عین حال از آن استقبال کرد؛ چرا که شهادت آن حضرت آثار و برکات مثبت و تأثیر گذاری بر جهان اسلام داشته و موجب احیای دین شده است. اگر از این مرگ فرار می‌کرد، در کجا به شهادت می‌رسید که آثار و برکات این چنینی داشته باشد؟ حال نتیجه می‌گیریم: در مواردی که ائمۀ اطهار به قضای حتمی خداوند علم داشتند، به خاطر مقام تسلیم و رضایی که داشتند، به این امر راضی بودند و در غیر این موارد از جان شریفشان بسیار محافظت می‌کردند»[۲۳].

پرسش‌های وابسته

منبع‌شناسی جامع علم غیب معصوم

پانویس

  1. المیزان، ج۱۸، ص۱۹۴-۲۹۳.
  2. بررسی‌های اسلامی.
  3. آری، کسانی باید در راه خدا نبرد کنند که زندگی این جهان را به جهان واپسین می‌فروشند» سوره نساء آیه۷۴
  4. تفسیر المیزان ج ۱۸، صفحه ۲۹۳
  5. «هنگامی که امام اراده می‌‏کند چیزی را بداند خدا به او تعلیم می‏‌دهد».
  6. نمونه، ج۲۵،ص ۱۵۵
  7. و با دست خویش خود را به نابودی نیفکنید؛ سوره بقره، آیه: ۱۹۵.
  8. و با دست خویش خود را به نابودی نیفکنید؛ سوره بقره، آیه: ۱۹۵.
  9. بگو: اگر در خانه‌هایتان (نیز) می‌بودید، آنان که کشته شدن بر آنها مقرر شده بود به سوی کشتارگاه‌های خویش بیرون می‌آمدند؛ سوره آل عمران، آیه: ۱۵۴.
  10. علم غیب امامان از نگاه عقل كتاب و سنت، ص ۲۰۸-۲۱۱.
  11. «و یهودیان گفتند که دست خداوند بسته است، دستشان بسته باد و بر آنچه گفته‌اند لعنت بر ایشان باد بلکه دست‌های او باز است و هرگونه بخواهد می‌بخشد و بی‌گمان آنچه به سوی تو از سوی پروردگارت فرو فرستاده شده است بر سرکشی و کفر بسیاری از آنان می‌افزاید؛ و میان آنان تا رستخیز دشمنی و کینه‌جویی افکندیم؛ هر بار که آتشی را برای جنگ بر افروختند خداوند آن را خاموش گردانید؛ و در زمین به تباهی می‌کوشند و خداوند تبهکاران را دوست نمی‌دارد»؛ سوره مائده، آیه ۶۲.
  12. برای خدا دو مرتبه از علم است؛ علمی مکنون و پنهان شده، که جز او کسی آن را نمی‌داند؛ و از این جهت است که بداء واقع می‌شود؛ و علمی که آن را به ملائکه و رسل و انبیاء تعلیم نموده و ما آن را می‌دانیم؛ بحار الأنوار، ج‏۲۶ ،ص۱۶۳.
  13. برای خدا دو مرتبه از علم است؛ علمی بذل شده و علمی نگه داشته شده؛ امّا علم بذل شده، پس چیزی نیست که خدا آن را تعلیم ملائکه و رسل نموده باشد مگر اینکه ما هم آن را می‌دانیم؛ و امّا علم نگه داشته شده، پس آن همان علمی است که در نزد خدا و در امّ الکتاب است؛ هر گاه از آن خارج شد نافذ می‌شود؛ بحار الأنوار، ج‏۲۶ ،ص۱۶۴.
  14. فرشتگان گفتند منزهى تو! ما دانشی جز آنچه تو به ما آموخته‌ای، نداریم، بی‌گمان تویی که دانای فرزانه‌ای؛ سوره بقره، آیه ۳۲.
  15. بگو من مالک سود و زیان خویش نیستم، مگر آنچه را خدا بخواهد؛ و اگر از غیب با خبر بودم، سود فراوانى براى خود فراهم می‌‏کردم، و هیچ بدى به من نمی‌‏رسید؛ من فقط بیم‌‏دهنده و بشارت‌‏دهنده‏‌ام براى گروهى که ایمان می‌آورند؛ سوره اعراف، آیه ۱۸۸.
  16. [کتاب زندگانى حضرت امام حسین، ص ۲۲]
  17. وبگاه بهترین سخن‌ها
  18. «فدایتان گردم، شما می‌دانید که در قیام امیرالمؤمنین و امام حسن و امام حسین (ع)، و خروج و نهضت آنها برای دین خدا چه واقع شد، و از ناحیه ستمگران و سرکشان که بر آنان مسلّط شده بودند، بر آنها رسیدند آنچه رسیدند، به گونه‌ای که همه کشته و مغلوب شدند. امام فرمود: ای حمران! خداوند تبارک و تعالی، آن مصیبت را با قید اختیار، برای آنها مقدّر و امضاء نموده بود، سپس آن را به اجرا گذاشت»؛ محمد کلینی، کافی، ج۱، ص۲۶۲، ح۴.
  19. مکاتبه اختصاصی دانشنامه مجازی امامت و ولایت با پدیدآورنده.
  20. بگو: هر که دشمن جبرئیل است (آگاه باشد که) بی‌گمان او، آن (قرآن) را بر دلت با اذن خداوند فرو فرستاده است در حالی که آنچه را پیش از آن بوده است راست می‌شمارد و رهنمود و نویدی برای مؤمنان است.
  21. مرکز ملی پاسخ گویی به سؤلات دینی
  22. خداوند بر آن نیست که مؤمنان را به حالی که شما بر آن هستید رها سازد تا آنکه ناپاک را از پاک جدا کند؛ و (نیز) بر آن نیست که شما را از نهان آگاه گرداند اما خداوند از فرستادگان خویش هر که را بخواهد برمی‌گزیند؛ پس به خداوند و فرستادگانش ایمان آورید و اگر ایمان آورید و پرهیزگاری ورزید پاداشی سترگ خواهید داشت. آل عمران ۱۷۹.
  23. وبگاه اسلام کوئست