نعمان بن عجلان زرقی انصاری در تاریخ اسلامی

از امامت‌پدیا، دانشنامهٔ امامت و ولایت

نُعمان بن عَجلان زُرَقی، فرماندار بحرین و عمان

بعد از این که حضرت عمر بن أبی سلمه را از فرمانداری بحرین برکنار کرد نعمان بن عجلان را به جای او گمارد.

شیخ طوسی می‌فرماید: نعمان بن عجلان از بنی زریق و کارگزار علی(ع) بر بحرین و عمان بود[۱].

نعمان بن عجلان زرقی از انصار بود و او بعد از شهادت حمزة بن عبد المطلب، با همسرش خوله ازدواج کرد. وی شاعر انصار و زبان برنده آنها بود و گفته شده که او مردی سرخ چهره و کوتاه قد بود و در عین حال در میان قومش احترام خاصی داشت[۲].[۳]

نعمان مدافع حق خلافت علی(ع)

در تنقیح المقال می‌نویسد: از او اشعاری در تخطئه قریش که ابوبکر را به خلافت منصوب کردند و علی(ع) را کنار زدند، نقل شده است و در اساس انصار نظرشان این بود که علی(ع) باید خلیفه باشد.

بعد از این که نصب ابوبکر و غائله سقیفه بنی ساعده پایان یافت و انصار از ادعای خود دست برداشتند، در این هنگام عمرو بن عاص که از سفر آمده، از قضایا آگاه گردید، گفت: به خدا قسم خداوند شر بزرگ انصار را از ما دفع کرد و آنچه خداوند از آنها دفع کرد، بزرگ‌تر بود. آنها می‌خواستند ریسمان اسلام را بگسلند؛ همان گونه که برای آن جنگ کردند و از اسلام کسانی را که در آن داخل کرده بودند بیرون کنند، به خدا قسم اگر آنها سخن رسول خدا(ص) را که فرمود: «ائمه از قریش هستند»، می‌شنیدند و سپس ادعای خلافت می‌کردند، هر آینه هلاک شده، مردم را هلاک و نابود می‌کردند و اگر آن را نشنیده‌اند، پس آنها مثل مهاجرین نمی‌باشند. نه سعد بن عباده مانند ابوبکر است و نه مدینه، ارزش مکه را دارد. آنها دیروز با ما جنگیدند و در ابتدا بر ما پیروز شدند و اگر امروز با آنها جنگ می‌‌کردیم، عاقبت بر آنان پیروز می‌گشتیم.

در مقابل سخنان عمرو، کسی چیزی نگفت و او پیروزمندانه به طرف منزل خود می‌رفت و اشعاری را با خود زمزمه می‌نمود.

در این جا دقیقاً عمروعاص مسئله نژاد پرستی و قریش و مکه را مطرح کرده، دین را بر اساس جنگ بین مردم مکه و مدینه مطرح می‌کند؛ زیرا او در اصل تسلیم قدرت اسلام شد و مسلمان نگردید. بعد از این که گفتار و اشعار عمرو به انصار رسید، آنها شاعر خود، نعمان بن عجلان را آورده و خود را به عمرو که همراه با گروهی از قریش بود، رساندند. نعمان گفت: سوگند به خدا ای عمر و کراهت از جنگ بین ما و شما، از هر دو طرف، دلیل واحد داشته و خداوند به وسیله کسانی که شما را در اسلام وارد ساخته است از اسلام بیرون نمی‌برد. اگر پیامبر(ص) فرمود: «امامان از قریش هستند»؛ همان پیامبر فرمود: اگر انصار راهی را انتخاب کنند و بقیه مردم راه دیگری را من آن راهی را که انصار انتخاب کرده‌اند، میروم.[۴]

به خدا قسم ما نخواسته‌ایم که شما را از صحنه خارج کنیم؛ آن زمان که گفتیم: «شما امیری داشته باشید و ما نیز امیری». این که گفتی ابوبکر از سعد بهتر است؛ به جان خودم سعد در میان انصار، بیشتر مورد اطاعت است تا ابوبکر در قریش و اما مهاجرین و انصار نیز با هم تفاوتی ندارند. اما تو ای فرزند عاص! فرزندان عبد مناف را راندی؛ زیرا وقتی که جعفر به حبشه هجرت کرد تو در صدد قتل او و یارانش برآمدی و بنی مخزوم را با کشتن عمارة بن ولید ناراحت کردی. بعد از این گفتار، نعمان برگشت و اشعاری در مدح انصار و فداکاری‌های آنها و در مقام علی(ع) سرود: «شما گفتید نصب سعد برای امامت، حرام است اما ابوبکر را نصب کردید و حال آنکه علی، بهترین خلق برای حکومت بود و نظر ما انصار، علی(ع) بود و این که او شایسته خلافت است. اما ای عمرو! تو نمی‌دانی که امامت علی به یاری خداوند، به هدایت دعوت می‌کند و از فحشا و منکر و بغی نهی می‌نماید. او وصی و جانشین پیامبر برگزیده و پسر عموی اوست و کشنده شجاعان کفر و گمراهی».

اشعار نعمان باعث ناراحتی قریش گردید. در همین زمان، خالد بن سعید بن عاص از یمن برگشت. رسول خدا(ص) او را بر یمن گمارده بود. او و برادرش از سابقین در اسلام به شمار می‌رفتند و از اولین افراد قریش بودند که مسلمان شدند و عابد و صاحب فضل بودند. خالد به خاطر انصار ناراحت شد و عمرو بن عاص را مورد شماتت قرار داد و گفت: ای مردم قریش! عمرو زمانی مسلمان شد که چاره‌ای جز اسلام آوردن نداشت و چون نمی‌توانست در عمل حیله و مکر کند، با زبان خود مکر نمود از کید او در اسلام، تصمیم جدایی افکندن بین مهاجرین و انصار می‌باشد. به خدا قسم ما با انصار برای دین و دنیا جنگ نکردیم، بلکه آنها خون‌های خود را در میان ما برای خدا دادند و ما خون‌های خود را در جمع آنها برای خدا ندادیم. آنها خانه‌ها و اموال خود را بین ما تقسیم کردند و ما چنین نکردیم و رسول خدا(ص) درباره آنها توصیه کرده است[۵].

این واقعه نشان می‌دهد که چرا حضرت علی(ع) نعمان را به عنوان فرماندار بحرین و عمان انتخاب کرده بود. آری او دارای سابقه درخشان و مطمئنی بوده است. که در ابتدای خلافت ابوبکر، در شأن علی(ع) شعر سروده و از آن حضرت تجلیل نموده و خلافت ابوبکر را انحراف در امامت دانسته است.

او در جنگ صفین با حضرت بود و یکی از ده شاهد آتش بس از سپاه علی(ع)[۶]. و اشعاری از وی در وصایت علی(ع) نقل شده است[۷]. او از گواهان غدیر در کوفه بود وقتی حضرت از مردم گواهی خواست[۸].[۹]

سوء‌استفاده نعمان از بیت المال

آنچه مهم است این که انسان تا آخر عمر در مسیر صحیح و صراط مستقیم باقی بماند و آن زمانی که به مال و ریاست رسید، طبق دستور اسلام عمل کند؛ چراکه افراد بسیاری بودند و هستند که در این موقعیت‌ها دچار انحراف شده حق را فراموش می‌کنند و از جمله آنها نعمان بن عجلان بود.

در اسد الغابه آمده است: بعد از این که نعمان به بحرین رفت، به هر کس از بنی زریق که نزد او می‌آمد، چیزی از بیت المال می‌داد[۱۰].

در کتاب اصابه می‌نویسد: وقتی که ابو اسود دؤلی از این موضوع آگاه شد، طی اشعاری گفت:

أَرَى فِتْنَةً قَدْ ألهَتِ النَّاسَ عَنكُمُفَنَدْلًا زُرَيْقُ المالَ نَدْلَ الثَّعالِبِ
فَإنَّ ابنَ عَجْلانَ الَّذي قَدْ عَلِمْتُمُ يُبَدِّدُ مالَ اللَّهِ فِعْلُ المُناهِبِ[۱۱]
فتنه‌ای را می‌بینم که مردم را متحیر ساخته است. پس بنی زریق، مال را همچون روباه‌ها به سرعت می‌برند؛ زیرا می‌دانید که فرزند نعمان مال خدا را مثل مال غارت شده، قسمت قسمت، می‌کند.

البته نعمان به این هم اکتفا نکرده، خود نیز اموال بیت المال را تصاحب می‌کرد.[۱۲]

نامه امیرالمؤمنین(ع) به نعمان بن عجلان

در تاریخ یعقوبی در این باره آمده که وقتی علی(ع) متوجه شد نعمان اموال بحرین را برای خود برداشته است، در نامه‌ای برای او نوشت:

اما بعد، به درستی کسی که امانتدار باشد و حق را در نهان و آشکار حفظ نماید و نفس خود و دینش را از خیانت پاک نگه دارد، شایسته است که خداوند او را در رتبه شایستگان قرار دهد و بهترینپاداش نیکوکاران را به او بدهد. و کسی که در امانت کوتاهی کند و در خیانت، رغبت نشان دهد و نفس و دین خود را پاکیزه ننماید، او به خود در دنیا ضرر رسانده و آن چه بعداً بدان گرفتار می‌شود تلخ‌تر و بادوام‌تر و بدتر و طولانی‌تر خواهد بود. پس از خدا بترس تو از قومی هستی که دارای شایستگی، تقوا، عفت و امانت هستند، رفتارت به گونه‌ای باشد که من نسبت به تو گمان نیکو داشته باشم و از آن چه به من خبر آن رسیده اگر حق باشد، برگرد و نظر مرا درباره خود تغییر مده. خراج منطقه‎ات را بررسی کرده، برای من نامه بنویس تا رأی خود را برایت اعلام کنم. إن شاء الله.[۱۳]

هنگامی که نامه حضرت امیر(ع) به نعمان رسید و دانست حضرت متوجه خیانت وی به بیت المال شده است، به معاویه پیوست[۱۴].

آری، نفسی که تزکیه نشده باشد و تصور کند بیت المال مسلمین، مال شخصی اوست، به هر کسی که بخواهد می‌بخشد و به هر جا که بخواهد، می‌برد و آن زمانی که خود را در معرض خطر احساس کند، به فکر چاره جویی می‌افتد و به دشمن اسلام و مسلمانان می‌پیوندد.

این بود قسمتی از سرگذشت نعمان بن عجلان، شاعر انصار و زبان گویای آنکه طول زمان، او را فریفته و عقایدش را متغیر و دگرگون نموده است.

شبیه نامه‌ای که از تاریخ یعقوبی نقل شد، بلاذری با کمی تفاوت در أنساب الاشراف آورده است که نکات اضافی آن را در متن نامه افزودیم[۱۵].

خلیفة بن خیاط، عمر بن أبی سلمه، قدامة بن عجلان و نعمان بن عجلان انصاری را از کارگزاران حضرت بر بحرین بر شمرده است[۱۶]. بنابراین ممکن است قدامه، آخرین کارگزار حضرت بر بحرین باشد که شرح حال وی ذکر شد.[۱۷]

منابع

پانویس

  1. رجال طوسی، ص۶۰؛ رجال ابن داود، ص۳۶۱؛ حر عاملی، وسائل الشیعه، ج۲۰، ص۳۵۸.
  2. ابن ابی الحدید، شرح نهجالبلاغه، ج۱۶، ص۱۴۹؛ ابن عبد البر، الإستیعاب، ج۲، ص۲۹۶، شماره ۲۶۳۱، اشعار وی را در پاسخ عمرو عاص آورده است.
  3. ذاکری، علی اکبر، سیمای کارگزاران علی بن ابی طالب امیرالمؤمنین، ج۱، ص 405.
  4. «لَوْ سَلَكَ النَّاسُ شِعْباً وَ سَلَکَتِ الْأنْصَارُ شِعْباً لَسَلَكْتُ شِعْبَ الْأَنْصَارِ»
  5. ابن ابی الحدید، شرح نهج البلاغه، ج۶، ص۳۱؛ أعیان الشیعه، ج۱۰ و ص۲۲۵؛ زبیر بن بکار، أخبار الموفقیات، ص۵۹۱؛ ابن أثیر، أسد الغابه، ج۵، ص۳۳۴، شماره ۵۲۴۷؛ تستری، قاموس الرجال، ج۱۰، ص۳۸۹.
  6. منقری، وقعة صفین، ص۵۰۷.
  7. ابن ابی الحدید، شرح نهج البلاغه، ج۱، ص۱۴۹؛ بحارالأنوار، ج۳۸، ص۲۵.
  8. الغدیر، ج۱، ص۵۹ و ۱۸۹.
  9. ذاکری، علی اکبر، سیمای کارگزاران علی بن ابی طالب امیرالمؤمنین، ج۱، ص 405-408.
  10. مامقانی، تنقیح المقال، ج۳، ص۲۷۳؛ أسد الغابه، ج۵، ص۳۳۴.
  11. مامقانی، تنقیح المقال، ج۳، ص۲۷۳؛ محمودی، نهج السعاده، ج۵، ص۱۶؛ الإصابه، ج۳، ص۵۶۲؛ منقری، وقعة صفین، حاشیه، ص۳۸۰؛ تستری، قاموس الرجال، ج۱۰، ص۳۹۰ و أبن کلبی، نسب معد والیمن الکبیر، ص۳۲۴.
  12. ذاکری، علی اکبر، سیمای کارگزاران علی بن ابی طالب امیرالمؤمنین، ج۱، ص 408-409.
  13. «أمَّا بعدُ؛ فإنَّ مَنْ أدَّى الأمانَةَ، وحَفِظَ حَقَّ اللَّهِ في السِّرِّ والعَلانِيَّةِ، ونَزَّهَ نفسَهُ ودِينَهُ مِنَ الخِيانَةِ، كانَ جَدِيراً بأنْ يرفَعَ اللَّهُ درجَتَهُ في الصَّالِحينَ، ويُؤتِيهِ أفضَلَ ثَوابِ المُحسِنينَ، فإنَّه من اسْتَهانَ بالأَمانَةِ، ورَغَبَ فِي الخِيانَةِ، ولَم يُنزِّه نَفسَهُ ودِينَهُ، أخَلَّ بِنَفسِهِ في الدُّنيا، وما يُشفِي عَليهِ بَعدُ أمرُّ وأَبْقَى وَ أَطوَلُ وَ أَشْقَى. فَخَفِ اللَّهَ! إنَّكَ مِن عَشيرَةٍ ذاتِ صَلاحٍ،ذاتِ تَقْوی وَ عِفَّةٍ وَ أمَانَةٍ فكن عِندَ صالِحِ الظَّنِّ بِكَ، وَ رَاجِعْ إِنْ كَانَ حَقَّاً مَا بَلَغَنِي عَنْكَ، وَلَا تَقْلِبَنَّ رَأْيي فِيكَ، واسْتَنْظِفْ خَراجَكَ، ثُمَّ اكْتُبْ إِليَّ لِيَأتِيَكَ أَمْرِي رَأْيِي، إِنْ شَاءَ اللَّهُ»؛ بلاذری، أنساب الاشراف، ج۲، ص۱۵۹؛ محمودی، نهج السعاده، ج۵، ص۳۶۱.
  14. تاریخ یعقوبی، ج۲، ص۲۰۱؛ نهج السعاده، ج۵، ص۱۶.
  15. أنساب الاشراف، ج۲، ص۱۵۹؛ محمودی، نهج السعاده، ج۵، ص۳۶۱.
  16. تاریخ خلیفة بن خیاط، ص۱۵۱.
  17. ذاکری، علی اکبر، سیمای کارگزاران علی بن ابی طالب امیرالمؤمنین، ج۱، ص 409-411.