ام ایمن در تاریخ اسلامی: تفاوت میان نسخهها
جز
وظیفهٔ شمارهٔ ۵، قسمت دوم
HeydariBot (بحث | مشارکتها) جز (وظیفهٔ شمارهٔ ۵) |
HeydariBot (بحث | مشارکتها) |
||
خط ۱: | خط ۱: | ||
{{مدخل مرتبط | موضوع مرتبط = | عنوان مدخل = | مداخل مرتبط = [[ام ایمن در تراجم و رجال]] - [[ام ایمن در تاریخ اسلامی]]| پرسش مرتبط = }} | {{مدخل مرتبط | موضوع مرتبط = | عنوان مدخل = | مداخل مرتبط = [[ام ایمن در تراجم و رجال]] - [[ام ایمن در تاریخ اسلامی]]| پرسش مرتبط = }} | ||
==[[شخصیت]] [[ام ایمن]]== | == [[شخصیت]] [[ام ایمن]] == | ||
نام اصلی او "برکه" و بانویی با [[ایمان]] و [[فداکار]] بود<ref>برکه بنت ثعلبة بن عمرو بن حصن بن مالک بن سلمة بن عمرو بن النعمان. (تهذیب التهذیب، ابن حجر، ج۱۲، ص۴۰۸؛ الاحتجاج، طبرسی، ج۱، ص۱۲۱.</ref>. او دختر [[ثعلبة بن عمرو]] حبشی و مادرش سلمه بود که با کنیههای [[ام ایمن]]، ام [[اسامه]]، ام الظباء و لقبهای مولاة ([[کنیز]]) [[رسول خدا]]{{صل}}، حاضنة ([[سرپرست]]) [[رسول خدا]]{{صل}}، حاضنة [[اولاد]] [[رسولالله]]، أمة [[الله]] ([[کنیز]] [[خدا]]) و المبشرة بالجنة ([[بشارت]] داده شده به [[بهشت]]) نامیده میشد<ref>الأمالی، شیخ صدوق، ج۱، ص۷۶؛ تهذیب الکمال، مزی، ج۳۵، ص۳۲۵؛ الجرح و التعدیل، رازی، ج۹، ص۴۶۱؛ اسد الغابة، ابن ائیر، ج۶، ص۳۶؛ البدایة و النهایه، ابن کثیر، ج۵، ص۳۴۶؛ مجمع البحرین، طریحی، ج۶، ص۳۳۵.</ref>. او از سیاه پوستان [[حبشه]] بود که با پنج شتر نر و چند گوسفند از [[عبدالله بن عبدالمطلب]]{{ع}} [[پدر]] گرامی [[رسول خدا]]{{صل}} بر جای ماند<ref>الطبقات الکبری، ابن سعد، ج۸، ص۲۲۳؛ تاریخ الطبری، طبری، ج۲، ص۸؛ ج۱۱، ص۶۱۵؛ المستدرک، حاکم نیشابوری، ج۴، ص۶۳.</ref> و یکی از هفت [[کنیز]]<ref>تاریخ الطبری، طبری، ج۳، ص۴۷؛ مناقب آل ابی طالب، ابن شهر آشوب، ج۱، ص۱۶۹.</ref> [[حضرت]] به حساب میآمد؛ از آنجا که غالباً با [[کنیزان]] مانند [[همسر]] [[رفتار]] میشد این مسئله باعث شده برخی [[ام ایمن]] را از جمله [[همسران پیامبر]] به حساب آورند. | نام اصلی او "برکه" و بانویی با [[ایمان]] و [[فداکار]] بود<ref>برکه بنت ثعلبة بن عمرو بن حصن بن مالک بن سلمة بن عمرو بن النعمان. (تهذیب التهذیب، ابن حجر، ج۱۲، ص۴۰۸؛ الاحتجاج، طبرسی، ج۱، ص۱۲۱.</ref>. او دختر [[ثعلبة بن عمرو]] حبشی و مادرش سلمه بود که با کنیههای [[ام ایمن]]، ام [[اسامه]]، ام الظباء و لقبهای مولاة ([[کنیز]]) [[رسول خدا]] {{صل}}، حاضنة ([[سرپرست]]) [[رسول خدا]] {{صل}}، حاضنة [[اولاد]] [[رسولالله]]، أمة [[الله]] ([[کنیز]] [[خدا]]) و المبشرة بالجنة ([[بشارت]] داده شده به [[بهشت]]) نامیده میشد<ref>الأمالی، شیخ صدوق، ج۱، ص۷۶؛ تهذیب الکمال، مزی، ج۳۵، ص۳۲۵؛ الجرح و التعدیل، رازی، ج۹، ص۴۶۱؛ اسد الغابة، ابن ائیر، ج۶، ص۳۶؛ البدایة و النهایه، ابن کثیر، ج۵، ص۳۴۶؛ مجمع البحرین، طریحی، ج۶، ص۳۳۵.</ref>. او از سیاه پوستان [[حبشه]] بود که با پنج شتر نر و چند گوسفند از [[عبدالله بن عبدالمطلب]] {{ع}} [[پدر]] گرامی [[رسول خدا]] {{صل}} بر جای ماند<ref>الطبقات الکبری، ابن سعد، ج۸، ص۲۲۳؛ تاریخ الطبری، طبری، ج۲، ص۸؛ ج۱۱، ص۶۱۵؛ المستدرک، حاکم نیشابوری، ج۴، ص۶۳.</ref> و یکی از هفت [[کنیز]]<ref>تاریخ الطبری، طبری، ج۳، ص۴۷؛ مناقب آل ابی طالب، ابن شهر آشوب، ج۱، ص۱۶۹.</ref> [[حضرت]] به حساب میآمد؛ از آنجا که غالباً با [[کنیزان]] مانند [[همسر]] [[رفتار]] میشد این مسئله باعث شده برخی [[ام ایمن]] را از جمله [[همسران پیامبر]] به حساب آورند. | ||
[[ام ایمن]] [[سرپرستی]] و [[پرستاری]] آن [[حضرت]] را به صورت جدی از پنج سالگی برعهده گرفت. وی از آن دوران چنین یاد میکند: "حضانت آن [[حضرت]] با من بود و به من گفته شده بود از او چشم برندارم؛ چرا که یادگار [[عبدالله]] و [[آمنه]] برای [[عبدالمطلب]] بسیار [[عزیز]] و گرامی بود. هنگام [[غذا خوردن]] او را کنار خود مینشاند و نوازش میکرد. روزی از وی [[غافل]] شدم و هیچ خبری از او نداشتم، ناگهان [[عبدالمطلب]] را بالای سر خود دیدم که مرا صدا زد و فرمود: "آیا میدانی پسرم را کجا یافتهام؟! با چند پسر بچه نزدیک سدره! [[اهل کتاب]] میپندارند او [[پیامبر]] این [[امت]] است، دیگر از او [[غافل]] مشو که من از [[رفتار]] ایشان درباره او میترسم"<ref>الطبقات الکبری، ابن سعد، ج۱، ص۱۱۸؛ تاریخ مدینة دمشق، ابن عساکر، ج۳، ص۸۵؛ البدایة و النهایه، ابن کثیر، ج۲، ص۳۴۳؛ عیون الاثر، ابن سید الناس، ج۱، ص۵۶؛ سبل الهدی والرشاد، صالحی شامی، ص۱۲۰.</ref>. | [[ام ایمن]] [[سرپرستی]] و [[پرستاری]] آن [[حضرت]] را به صورت جدی از پنج سالگی برعهده گرفت. وی از آن دوران چنین یاد میکند: "حضانت آن [[حضرت]] با من بود و به من گفته شده بود از او چشم برندارم؛ چرا که یادگار [[عبدالله]] و [[آمنه]] برای [[عبدالمطلب]] بسیار [[عزیز]] و گرامی بود. هنگام [[غذا خوردن]] او را کنار خود مینشاند و نوازش میکرد. روزی از وی [[غافل]] شدم و هیچ خبری از او نداشتم، ناگهان [[عبدالمطلب]] را بالای سر خود دیدم که مرا صدا زد و فرمود: "آیا میدانی پسرم را کجا یافتهام؟! با چند پسر بچه نزدیک سدره! [[اهل کتاب]] میپندارند او [[پیامبر]] این [[امت]] است، دیگر از او [[غافل]] مشو که من از [[رفتار]] ایشان درباره او میترسم"<ref>الطبقات الکبری، ابن سعد، ج۱، ص۱۱۸؛ تاریخ مدینة دمشق، ابن عساکر، ج۳، ص۸۵؛ البدایة و النهایه، ابن کثیر، ج۲، ص۳۴۳؛ عیون الاثر، ابن سید الناس، ج۱، ص۵۶؛ سبل الهدی والرشاد، صالحی شامی، ص۱۲۰.</ref>. | ||
[[ام ایمن]] تا زمان [[ازدواج پیامبر]]{{صل}} و [[خدیجه]] در [[خدمت]] ایشان بود، در آن هنگام او [[آزاد]] شد و از آن پس به همسری عبید بن [[زید]] حبشی از [[قبیله]] [[بنی حارث]] درآمد؛ ثمره این [[ازدواج]]، [[فرزندی]] بود به نام "ایمن" بود که به همین [[دلیل]] [[کنیه]] این بانو "ام ایمن" شد. پس از [[وفات]] [[عبید بن زید]]، با [[زید بن حارثه]] [[ازدواج]] نمود که و بازرگ بن [[زید]] را به [[دنیا]] آورد<ref>الطبقات الکبری، ابن سعد، ج۸، ص۲۲۳؛ تاریخ الطبری، طبری، ج۱۱، ص۶۱۵؛ المستدرک، حاکم نیشابوری، ج۴، ص۶۳؛ الاصابه، ابن حجر، ج۸، ص۳۵۹.</ref><ref>[[علی گروسی|گروسی، علی]]، [[دایرة المعارف صحابه پیامبر اعظم ج۳ (کتاب)|دایرة المعارف صحابه پیامبر اعظم]]، ص ۳۹۱؛ [[مجتبی تونهای|تونهای، مجتبی]]، [[موعودنامه (کتاب)|موعودنامه]]، ص۱۲۰.</ref>. | [[ام ایمن]] تا زمان [[ازدواج پیامبر]] {{صل}} و [[خدیجه]] در [[خدمت]] ایشان بود، در آن هنگام او [[آزاد]] شد و از آن پس به همسری عبید بن [[زید]] حبشی از [[قبیله]] [[بنی حارث]] درآمد؛ ثمره این [[ازدواج]]، [[فرزندی]] بود به نام "ایمن" بود که به همین [[دلیل]] [[کنیه]] این بانو "ام ایمن" شد. پس از [[وفات]] [[عبید بن زید]]، با [[زید بن حارثه]] [[ازدواج]] نمود که و بازرگ بن [[زید]] را به [[دنیا]] آورد<ref>الطبقات الکبری، ابن سعد، ج۸، ص۲۲۳؛ تاریخ الطبری، طبری، ج۱۱، ص۶۱۵؛ المستدرک، حاکم نیشابوری، ج۴، ص۶۳؛ الاصابه، ابن حجر، ج۸، ص۳۵۹.</ref><ref>[[علی گروسی|گروسی، علی]]، [[دایرة المعارف صحابه پیامبر اعظم ج۳ (کتاب)|دایرة المعارف صحابه پیامبر اعظم]]، ص ۳۹۱؛ [[مجتبی تونهای|تونهای، مجتبی]]، [[موعودنامه (کتاب)|موعودنامه]]، ص۱۲۰.</ref>. | ||
==[[ام ایمن]] و [[سبقت]] در قبول [[اسلام]]== | == [[ام ایمن]] و [[سبقت]] در قبول [[اسلام]] == | ||
او از اولین افرادی بود که در دوران [[سختی]] [[اسلام]] را پذیرفت. بنا به گفتهای، وقتی [[رسول خدا]]{{صل}} [[دعوت به اسلام]] را از خانوادهاش آغاز نمود، [[ام ایمن]] پس از [[حضرت خدیجه]]، [[امام علی]]{{ع}} و [[زید بن حارثه]] چهارمین فردی بود که [[اسلام]] آورد و نامش به عنوان دومین [[زن]] [[مسلمان]] در [[تاریخ]] [[ثبت]] شد<ref>شرح نهج البلاغه، ابن ابی الحدید، ج۱۳، ص۲۷۲؛ الصوارم المهرقه، نورالله شوشتری، ص۳۳۵.</ref><ref>[[علی گروسی|گروسی، علی]]، [[دایرة المعارف صحابه پیامبر اعظم ج۳ (کتاب)|دایرة المعارف صحابه پیامبر اعظم]]، ص ۳۹۲.</ref>. | او از اولین افرادی بود که در دوران [[سختی]] [[اسلام]] را پذیرفت. بنا به گفتهای، وقتی [[رسول خدا]] {{صل}} [[دعوت به اسلام]] را از خانوادهاش آغاز نمود، [[ام ایمن]] پس از [[حضرت خدیجه]]، [[امام علی]] {{ع}} و [[زید بن حارثه]] چهارمین فردی بود که [[اسلام]] آورد و نامش به عنوان دومین [[زن]] [[مسلمان]] در [[تاریخ]] [[ثبت]] شد<ref>شرح نهج البلاغه، ابن ابی الحدید، ج۱۳، ص۲۷۲؛ الصوارم المهرقه، نورالله شوشتری، ص۳۳۵.</ref><ref>[[علی گروسی|گروسی، علی]]، [[دایرة المعارف صحابه پیامبر اعظم ج۳ (کتاب)|دایرة المعارف صحابه پیامبر اعظم]]، ص ۳۹۲.</ref>. | ||
==[[ام ایمن]] و [[هجرت]]== | == [[ام ایمن]] و [[هجرت]] == | ||
[[ام ایمن]] جزء نخستین [[مهاجرین]] است؛ یعنی قبل از [[بدر]] یا [[صلح حدیبیه]] به همراه [[خانواده]] خود به [[مدینه]] رفته و مصداق کامل [[مؤمنان]] [[مهاجر]] و [[مجاهدان]] با [[اموال]] و انفس بوده است<ref>اشاره به آیه {{متن قرآن|إِنَّ الَّذِينَ آمَنُوا وَهَاجَرُوا وَجَاهَدُوا بِأَمْوَالِهِمْ وَأَنْفُسِهِمْ فِي سَبِيلِ اللَّهِ وَالَّذِينَ آوَوْا وَنَصَرُوا أُولَئِكَ بَعْضُهُمْ أَوْلِيَاءُ بَعْضٍ...}} [«کسانی که ایمان آورده و هجرت گزیدهاند و در راه خداوند با مال و جانشان جهاد کردهاند و کسانی که (به آنان) پناه داده و یاری رساندهاند دوستان یکدیگرند.».. سوره انفال، آیه ۷۲] دارد که برای مهاجرین، چهار صفت ایمان، هجرت، جهاد با مال و جان را ذکر فرموده است؛ به هجرت خانوادگی او نیز در المستدرک، حاکم نیشابوری (ج ۴، ص۴) و سیر أعلام النبلاء، ذهبی (ج ۲، ص۲۲۲) اشاره شده است.</ref>. او همانند بسیاری از [[مهاجرین]] [[مسلمان]]، تمام هستی خود را در [[مکه]] رها کرد و با دستی تهی به [[مدینه]] [[هجرت]] نمود. وضع [[مالی]] او به گونهای بود که وقتی [[مادر]] [[انس بن مالک]] چند [[نخل]] خرما را در [[اختیار]] [[پیامبر اسلام]]{{صل}} نهاد [[حضرت]] آنها را به [[ام ایمن]] داد تا شاید باعث گشایشی در [[زندگی]] او باشد<ref>الطبقات الکبری، ابن سعد، ج۸، ص۲۳۵؛ صحیح مسلم، مسلم نیشابوری، ج۵، ص۱۶۲- ۱۶۳؛ الاصابه، ابن حجر، ج۸، ص۳۶۰.</ref>. | [[ام ایمن]] جزء نخستین [[مهاجرین]] است؛ یعنی قبل از [[بدر]] یا [[صلح حدیبیه]] به همراه [[خانواده]] خود به [[مدینه]] رفته و مصداق کامل [[مؤمنان]] [[مهاجر]] و [[مجاهدان]] با [[اموال]] و انفس بوده است<ref>اشاره به آیه {{متن قرآن|إِنَّ الَّذِينَ آمَنُوا وَهَاجَرُوا وَجَاهَدُوا بِأَمْوَالِهِمْ وَأَنْفُسِهِمْ فِي سَبِيلِ اللَّهِ وَالَّذِينَ آوَوْا وَنَصَرُوا أُولَئِكَ بَعْضُهُمْ أَوْلِيَاءُ بَعْضٍ...}} [«کسانی که ایمان آورده و هجرت گزیدهاند و در راه خداوند با مال و جانشان جهاد کردهاند و کسانی که (به آنان) پناه داده و یاری رساندهاند دوستان یکدیگرند.».. سوره انفال، آیه ۷۲] دارد که برای مهاجرین، چهار صفت ایمان، هجرت، جهاد با مال و جان را ذکر فرموده است؛ به هجرت خانوادگی او نیز در المستدرک، حاکم نیشابوری (ج ۴، ص۴) و سیر أعلام النبلاء، ذهبی (ج ۲، ص۲۲۲) اشاره شده است.</ref>. او همانند بسیاری از [[مهاجرین]] [[مسلمان]]، تمام هستی خود را در [[مکه]] رها کرد و با دستی تهی به [[مدینه]] [[هجرت]] نمود. وضع [[مالی]] او به گونهای بود که وقتی [[مادر]] [[انس بن مالک]] چند [[نخل]] خرما را در [[اختیار]] [[پیامبر اسلام]] {{صل}} نهاد [[حضرت]] آنها را به [[ام ایمن]] داد تا شاید باعث گشایشی در [[زندگی]] او باشد<ref>الطبقات الکبری، ابن سعد، ج۸، ص۲۳۵؛ صحیح مسلم، مسلم نیشابوری، ج۵، ص۱۶۲- ۱۶۳؛ الاصابه، ابن حجر، ج۸، ص۳۶۰.</ref>. | ||
مؤرخان برای [[ام ایمن]] دو [[هجرت]] ذکر کردهاند؛ برخی نیز تصریح نمودهاند آن دو [[هجرت]] به [[حبشه]] و [[مدینه]] بوده است<ref>الاستیعاب، ابن عبدالبر، ج۴، ص۱۷۹۳؛ تهذیب الکمال، مزی، ج۳۵، ص۳۲۹؛ الاحتجاج، طبرسی، ج۱، ص۱۲۱؛ اسد الغابه، ابن اثیر، ج۶، ص۳۰۳؛ البدایة و النهایه، ابن کثیر، ج۶، ص۳۷۶.</ref>. لکن چون [[اسامی]] کامل هشتاد و چند [[مهاجر]] [[حبشه]] در [[تاریخ]] [[ثبت]] شده است، نامی از [[ام ایمن]] یا برکه بنت ثعلبه به چشم نمیخورد و تنها نام برکه بنت [[یسار]]، [[خادم]] [[ام حبیبه]] دیده میشود که ظاهراً همین تشابه اسمی آن دو باعث این [[اشتباه]] شده است<ref>ابن کثیر در کتاب البدایة و النهایه (ج ۵، ص۳۴۷) از ابن حجر نقل کرده که مهاجرت کننده به حبشه همان برکه بنت یسار بوده نه ام ایمن معروف.</ref>. | مؤرخان برای [[ام ایمن]] دو [[هجرت]] ذکر کردهاند؛ برخی نیز تصریح نمودهاند آن دو [[هجرت]] به [[حبشه]] و [[مدینه]] بوده است<ref>الاستیعاب، ابن عبدالبر، ج۴، ص۱۷۹۳؛ تهذیب الکمال، مزی، ج۳۵، ص۳۲۹؛ الاحتجاج، طبرسی، ج۱، ص۱۲۱؛ اسد الغابه، ابن اثیر، ج۶، ص۳۰۳؛ البدایة و النهایه، ابن کثیر، ج۶، ص۳۷۶.</ref>. لکن چون [[اسامی]] کامل هشتاد و چند [[مهاجر]] [[حبشه]] در [[تاریخ]] [[ثبت]] شده است، نامی از [[ام ایمن]] یا برکه بنت ثعلبه به چشم نمیخورد و تنها نام برکه بنت [[یسار]]، [[خادم]] [[ام حبیبه]] دیده میشود که ظاهراً همین تشابه اسمی آن دو باعث این [[اشتباه]] شده است<ref>ابن کثیر در کتاب البدایة و النهایه (ج ۵، ص۳۴۷) از ابن حجر نقل کرده که مهاجرت کننده به حبشه همان برکه بنت یسار بوده نه ام ایمن معروف.</ref>. | ||
اما با بررسی [[زندگی]] پر [[افتخار]] این بانو، میتوان گفت او دارای دو [[هجرت]] است، هجرتی به [[مدینه]] و هجرتی به [[مکه]] که این [[هجرت]]، پس از [[شهادت]] [[زهرای مرضیه]]{{س}}، به عنوان [[اعتراض]] به [[حکومت]] [[ابوبکر]] و اینکه نمیتوانست جای خالی آن بانوی بزرگوار را [[تحمل]] کند صورت گرفت. در همین [[سفر]] بود که [[تشنگی]] بر او غالب شد و او را تا حد [[مرگ]] پیش برد ولی آن بانوی دلسوختۀ [[زهرا]] [[اطهر]]{{س}} به [[درگاه الهی]] عرضه داشت؛ {{متن حدیث|یا رب انا جاریة فاطمه تقتلنی عطشا؟!}}؛ خدایا من [[کنیز]] [[فاطمه]] زهرایم، آیا میخواهی مرا [[تشنه]] بمیرانی؟! که ناگهان دلوی پر از آب گوارا در [[آسمان]] ظاهر شد و او پس از آن [[سیراب]] شد. به [[برکت]] آن [[مائده]] آسمانی تا هفت سالی که زنده بود دیگر احتیاجی به آب و [[غذا]] پیدا نکرد! خود او میگوید: "در روزهای گرم و سخت تابستان [[روزه]] میگرفتم و کار میکردم اما [[تشنه]] نمیشدم"<ref>الخرائج و الجرائح، قطب الدین راوندی، ج۲، ص۵۳۰؛ مناقب آل ابی طالب، ابن شهر آشوب، ج۳، ص۳۳۸.</ref><ref>[[علی گروسی|گروسی، علی]]، [[دایرة المعارف صحابه پیامبر اعظم ج۳ (کتاب)|دایرة المعارف صحابه پیامبر اعظم]]، ص ۳۹۳؛ [[مجتبی تونهای|تونهای، مجتبی]]، [[موعودنامه (کتاب)|موعودنامه]]، ص۱۲۰؛ [[عباس حیدرزاده|حیدرزاده، عباس]]، [[فرهنگنامه آخرالزمان (کتاب)|فرهنگنامه آخرالزمان]]، ص۱۰۲.</ref>. | اما با بررسی [[زندگی]] پر [[افتخار]] این بانو، میتوان گفت او دارای دو [[هجرت]] است، هجرتی به [[مدینه]] و هجرتی به [[مکه]] که این [[هجرت]]، پس از [[شهادت]] [[زهرای مرضیه]] {{س}}، به عنوان [[اعتراض]] به [[حکومت]] [[ابوبکر]] و اینکه نمیتوانست جای خالی آن بانوی بزرگوار را [[تحمل]] کند صورت گرفت. در همین [[سفر]] بود که [[تشنگی]] بر او غالب شد و او را تا حد [[مرگ]] پیش برد ولی آن بانوی دلسوختۀ [[زهرا]] [[اطهر]] {{س}} به [[درگاه الهی]] عرضه داشت؛ {{متن حدیث|یا رب انا جاریة فاطمه تقتلنی عطشا؟!}}؛ خدایا من [[کنیز]] [[فاطمه]] زهرایم، آیا میخواهی مرا [[تشنه]] بمیرانی؟! که ناگهان دلوی پر از آب گوارا در [[آسمان]] ظاهر شد و او پس از آن [[سیراب]] شد. به [[برکت]] آن [[مائده]] آسمانی تا هفت سالی که زنده بود دیگر احتیاجی به آب و [[غذا]] پیدا نکرد! خود او میگوید: "در روزهای گرم و سخت تابستان [[روزه]] میگرفتم و کار میکردم اما [[تشنه]] نمیشدم"<ref>الخرائج و الجرائح، قطب الدین راوندی، ج۲، ص۵۳۰؛ مناقب آل ابی طالب، ابن شهر آشوب، ج۳، ص۳۳۸.</ref><ref>[[علی گروسی|گروسی، علی]]، [[دایرة المعارف صحابه پیامبر اعظم ج۳ (کتاب)|دایرة المعارف صحابه پیامبر اعظم]]، ص ۳۹۳؛ [[مجتبی تونهای|تونهای، مجتبی]]، [[موعودنامه (کتاب)|موعودنامه]]، ص۱۲۰؛ [[عباس حیدرزاده|حیدرزاده، عباس]]، [[فرهنگنامه آخرالزمان (کتاب)|فرهنگنامه آخرالزمان]]، ص۱۰۲.</ref>. | ||
==[[ام ایمن]] و [[جهاد]]== | == [[ام ایمن]] و [[جهاد]] == | ||
هر چند [[ام ایمن]] به [[حدیث شریف]] [[نبوی]] که فرمودند: {{متن حدیث|جِهَادُ الْمَرْأَةِ حُسْنُ التَّبَعُّلِ}}؛ [[جهاد]] [[زن]] در [[شوهرداری]] خوب اوست، به خوبی عمل کرده بود و با [[زید بن حارثه]] که دارای [[روحی]] [[انزوا]] [[طلب]] و کمی ناسازگار بود و از [[همسران]] قبلی خود جدا شده بود کنار آمده بود، لکن حضور پر [[شور]] او در جبهههای [[نبرد]] به عنوان ساقی [[رزمندگان]] و امدادگر مجروحان و [[پرستاری]] از آنها از او شیرزن کمنظیری ساخته بود. او حداقل در سه [[جنگ اُحد]]، [[خیبر]] و [[حنین]] حضوری حماسی داشت<ref>الطبقات الکبری، ابن سعد، ج۸، ص۲۲۶؛ الاصابه، ابن حجر، ج۸، ص۳۶۱؛ سیر أعلام النبلاء، ذهبی، ج۲، ص۲۲۵.</ref> و خصوصاً در [[جنگ حنین]] در کنار دو فرزندش، ایمن و [[اسامه]] [[رسول گرامی اسلام]]{{صل}} را [[یاری]] کرد<ref>بناء المقالة الفاطمیة، سید بن طاووس، ص۱۶۱.</ref>. در یورش غافلگیرانه [[دشمن]]، که سبب فرار [[رزمندگان]] [[اسلام]] شد، [[فرزند]] او "ایمن" تنها فرد غیر [[هاشمی]] بود که در کنار نُه [[رزمنده]] [[هاشمی]] دیگر تا پای [[جان]] [[مقاومت]] نمود و سرانجام در همین [[راه]]، به [[شهادت]] رسید<ref>تاریخ الطبری، طبری، ج۱۱، ص۶۱۶؛ الارشاد، شیخ مفید، ج۱، ص۱۴۰.</ref>. | هر چند [[ام ایمن]] به [[حدیث شریف]] [[نبوی]] که فرمودند: {{متن حدیث|جِهَادُ الْمَرْأَةِ حُسْنُ التَّبَعُّلِ}}؛ [[جهاد]] [[زن]] در [[شوهرداری]] خوب اوست، به خوبی عمل کرده بود و با [[زید بن حارثه]] که دارای [[روحی]] [[انزوا]] [[طلب]] و کمی ناسازگار بود و از [[همسران]] قبلی خود جدا شده بود کنار آمده بود، لکن حضور پر [[شور]] او در جبهههای [[نبرد]] به عنوان ساقی [[رزمندگان]] و امدادگر مجروحان و [[پرستاری]] از آنها از او شیرزن کمنظیری ساخته بود. او حداقل در سه [[جنگ اُحد]]، [[خیبر]] و [[حنین]] حضوری حماسی داشت<ref>الطبقات الکبری، ابن سعد، ج۸، ص۲۲۶؛ الاصابه، ابن حجر، ج۸، ص۳۶۱؛ سیر أعلام النبلاء، ذهبی، ج۲، ص۲۲۵.</ref> و خصوصاً در [[جنگ حنین]] در کنار دو فرزندش، ایمن و [[اسامه]] [[رسول گرامی اسلام]] {{صل}} را [[یاری]] کرد<ref>بناء المقالة الفاطمیة، سید بن طاووس، ص۱۶۱.</ref>. در یورش غافلگیرانه [[دشمن]]، که سبب فرار [[رزمندگان]] [[اسلام]] شد، [[فرزند]] او "ایمن" تنها فرد غیر [[هاشمی]] بود که در کنار نُه [[رزمنده]] [[هاشمی]] دیگر تا پای [[جان]] [[مقاومت]] نمود و سرانجام در همین [[راه]]، به [[شهادت]] رسید<ref>تاریخ الطبری، طبری، ج۱۱، ص۶۱۶؛ الارشاد، شیخ مفید، ج۱، ص۱۴۰.</ref>. | ||
[[ام ایمن]] به عنوان [[مادر]] [[شهید]]، فراریان را به بازگشت و [[مقاومت]] [[دعوت]] میکرد و با جملات {{عربی|ثبت الله اقدامکم}}؛ [[خداوند]] قدمهایتان را [[استوار]] بدارد، به آنها دلگرمی میداد<ref>گرچه ابن سعد در الطبقات (ج ۸، ص۲۲۵)، ذهبی در سیر أعلام النبلاء (ج ۲، ص۲۲۵)، متقی هندی در کنز العمال (ج ۱۰، ص۳۸۹)، امین عاملی در أعیان الشیعة (ج ۳، ص۵۵۵) به جای {{عربی|ثبت الله أقدامكم}}، {{عربی|سبت الله اعدامكم}} آوردهاند؛ لکن بنا به گفته ابن حجر در الاصابه (ج ۸، ص۳۶۲) به نقل از سفیان ثوری و ابن سعد در الطبقات (ج ۸، ص۲۳۵) به نقل از امام صادق{{ع}} که از امام باقر{{ع}} روایت کرده، آن کسی که لکنت زبان داشته امایمن، خادم ماریه قبطیه بوده است. در واقع سه نفر نام ام ایمن داشتهاند: ام ایمن معروف؛ ام ایمن، خادم ام حبیبه و ام ایمن، خادم ماریه قبطیه.</ref>. | [[ام ایمن]] به عنوان [[مادر]] [[شهید]]، فراریان را به بازگشت و [[مقاومت]] [[دعوت]] میکرد و با جملات {{عربی|ثبت الله اقدامکم}}؛ [[خداوند]] قدمهایتان را [[استوار]] بدارد، به آنها دلگرمی میداد<ref>گرچه ابن سعد در الطبقات (ج ۸، ص۲۲۵)، ذهبی در سیر أعلام النبلاء (ج ۲، ص۲۲۵)، متقی هندی در کنز العمال (ج ۱۰، ص۳۸۹)، امین عاملی در أعیان الشیعة (ج ۳، ص۵۵۵) به جای {{عربی|ثبت الله أقدامكم}}، {{عربی|سبت الله اعدامكم}} آوردهاند؛ لکن بنا به گفته ابن حجر در الاصابه (ج ۸، ص۳۶۲) به نقل از سفیان ثوری و ابن سعد در الطبقات (ج ۸، ص۲۳۵) به نقل از امام صادق {{ع}} که از امام باقر {{ع}} روایت کرده، آن کسی که لکنت زبان داشته امایمن، خادم ماریه قبطیه بوده است. در واقع سه نفر نام ام ایمن داشتهاند: ام ایمن معروف؛ ام ایمن، خادم ام حبیبه و ام ایمن، خادم ماریه قبطیه.</ref>. | ||
در [[جنگ احد]] زمانی که [[امام علی]]{{ع}}، [[ابودجانه انصاری]] و نفیسه گرد وجود نازنین [[نبی اکرم]]{{صل}} حلقه زده و بقیه در حال فرار بودند [[ام ایمن]] بر چهره فراریان [[خاک]] میپاشید و تک تک آنها را با جملات [[تحقیر]] آمیز {{عربی|هاک المغزل فاغزل به و هلم سیفک}}؛ اگر مرد نیستید شمشیرهایتان را غلاف کنید و مانند [[زنان]] مشغول پشمریسی شوید، مخاطب میساخت. البته خود او نیز همراه [[زنان]] امدادگر یا آنان که از [[مدینه]] بدانجا آمده بودند به میدان [[اُحد]] آمد تا شاید بتواند به مجروحان کمک کند<ref>بحارالانوار، علامه مجلسی، ج۲۰، ص۱۴۰؛ مناقب اهل البیت{{عم}}، مولی حیدر شیروانی، ص۳۳۲.</ref><ref>[[علی گروسی|گروسی، علی]]، [[دایرة المعارف صحابه پیامبر اعظم ج۳ (کتاب)|دایرة المعارف صحابه پیامبر اعظم]]، ص ۳۹۴؛ [[مجتبی تونهای|تونهای، مجتبی]]، [[موعودنامه (کتاب)|موعودنامه]]، ص۱۲۰.</ref>. | در [[جنگ احد]] زمانی که [[امام علی]] {{ع}}، [[ابودجانه انصاری]] و نفیسه گرد وجود نازنین [[نبی اکرم]] {{صل}} حلقه زده و بقیه در حال فرار بودند [[ام ایمن]] بر چهره فراریان [[خاک]] میپاشید و تک تک آنها را با جملات [[تحقیر]] آمیز {{عربی|هاک المغزل فاغزل به و هلم سیفک}}؛ اگر مرد نیستید شمشیرهایتان را غلاف کنید و مانند [[زنان]] مشغول پشمریسی شوید، مخاطب میساخت. البته خود او نیز همراه [[زنان]] امدادگر یا آنان که از [[مدینه]] بدانجا آمده بودند به میدان [[اُحد]] آمد تا شاید بتواند به مجروحان کمک کند<ref>بحارالانوار، علامه مجلسی، ج۲۰، ص۱۴۰؛ مناقب اهل البیت {{عم}}، مولی حیدر شیروانی، ص۳۳۲.</ref><ref>[[علی گروسی|گروسی، علی]]، [[دایرة المعارف صحابه پیامبر اعظم ج۳ (کتاب)|دایرة المعارف صحابه پیامبر اعظم]]، ص ۳۹۴؛ [[مجتبی تونهای|تونهای، مجتبی]]، [[موعودنامه (کتاب)|موعودنامه]]، ص۱۲۰.</ref>. | ||
==[[ام ایمن]] و [[نقل حدیث]]== | == [[ام ایمن]] و [[نقل حدیث]] == | ||
در [[جامعه]] آن روز [[حجاز]] که [[مردم]]، تازه از [[جاهلیت]] و آلودگیهای آن [[رهایی]] یافته بودند و [[صلاح]] آن بود که [[بانوان]] در [[اجتماع]] کمتر ظاهر شوند و آنان حتی در [[نماز جماعت]] هم کمتر حضور مییافتند. [[آموختن]] [[حدیث]] و [[نقل]] آن برای دیگران به [[راستی]] تحسین برانگیز است. در این زمان نام [[ام ایمن]] به عنوان روایتگر مقبول [[فریقین]] ([[عامه]] و [[خاصه]]) میدرخشد؛ به عنوان نمونه به چند [[حدیث]] اشاره میشود: | در [[جامعه]] آن روز [[حجاز]] که [[مردم]]، تازه از [[جاهلیت]] و آلودگیهای آن [[رهایی]] یافته بودند و [[صلاح]] آن بود که [[بانوان]] در [[اجتماع]] کمتر ظاهر شوند و آنان حتی در [[نماز جماعت]] هم کمتر حضور مییافتند. [[آموختن]] [[حدیث]] و [[نقل]] آن برای دیگران به [[راستی]] تحسین برانگیز است. در این زمان نام [[ام ایمن]] به عنوان روایتگر مقبول [[فریقین]] ([[عامه]] و [[خاصه]]) میدرخشد؛ به عنوان نمونه به چند [[حدیث]] اشاره میشود: | ||
#در لحظات آخری که [[امام علی]]{{ع}} میفرمود: {{متن حدیث|سَلُونِي قَبْلَ أَنْ تَفْقِدُونِي}}؛ قبل از آنکه مرا نیابید از من بپرسید، و صعصعهها و [[اصبغ]] بن نباتهها و دیگران سؤالات خود را میپرسیدند، [[حضرت زینب]]{{س}} نیز گفت: "بابا [[جان]]! اُمّ ایمن از جدّم چیزهایی درباره [[شهادت]] و [[اسارت]] عزیزانم برایم [[نقل]] کرده است، میخواستم از زبان شما بشنوم". [[امام علی]]{{ع}} فرمود: {{متن حدیث|یا بنیة الحدیث کما حدثتک ام ایمن فصبرا صبرا}}؛ بله دخترم، همان طور خواهد بود که [[ام ایمن]] خبر داده، پس [[صبر]] کن، [[صبر]]<ref>کامل الزیارات، ابن قولویه، ص۴۴۸.</ref>. | # در لحظات آخری که [[امام علی]] {{ع}} میفرمود: {{متن حدیث|سَلُونِي قَبْلَ أَنْ تَفْقِدُونِي}}؛ قبل از آنکه مرا نیابید از من بپرسید، و صعصعهها و [[اصبغ]] بن نباتهها و دیگران سؤالات خود را میپرسیدند، [[حضرت زینب]] {{س}} نیز گفت: "بابا [[جان]]! اُمّ ایمن از جدّم چیزهایی درباره [[شهادت]] و [[اسارت]] عزیزانم برایم [[نقل]] کرده است، میخواستم از زبان شما بشنوم". [[امام علی]] {{ع}} فرمود: {{متن حدیث|یا بنیة الحدیث کما حدثتک ام ایمن فصبرا صبرا}}؛ بله دخترم، همان طور خواهد بود که [[ام ایمن]] خبر داده، پس [[صبر]] کن، [[صبر]]<ref>کامل الزیارات، ابن قولویه، ص۴۴۸.</ref>. | ||
# [[ام ایمن]] از [[پیامبر]]{{صل}} [[نقل]] میکند که ایشان فرمودند: "هر کس سه نفر از عزیزان خود را [[دفن]] کند و [[بیتابی]] نکند و [[صبوری]] پیشه کند، [[بهشت]] بر او [[واجب]] میشود". گفتم: درباره دو نفر چگونه است؟ ایشان فرمودند: "درباره دو نفر هم همین گونه است". گفتم: درباره یک نفر چگونه است؟ [[حضرت]] با کمی [[تأمل]] فرمودند: "درباره یک نفر هم همین آجر هست<ref>مسکن الفؤاد، شهید ثانی، ص۳۷؛ بحار الانوار، علامه مجلسی، ج۷۹، ص۱۲۰؛ فتح الباری، ابن حجر، ج۳، ص۹۴؛ المعجم الکبیر، طبرانی، ج۲، ص۲۴۵؛ الدر المنثور، سیوطی، ج۱، ص۱۵۹.</ref>. | # [[ام ایمن]] از [[پیامبر]] {{صل}} [[نقل]] میکند که ایشان فرمودند: "هر کس سه نفر از عزیزان خود را [[دفن]] کند و [[بیتابی]] نکند و [[صبوری]] پیشه کند، [[بهشت]] بر او [[واجب]] میشود". گفتم: درباره دو نفر چگونه است؟ ایشان فرمودند: "درباره دو نفر هم همین گونه است". گفتم: درباره یک نفر چگونه است؟ [[حضرت]] با کمی [[تأمل]] فرمودند: "درباره یک نفر هم همین آجر هست<ref>مسکن الفؤاد، شهید ثانی، ص۳۷؛ بحار الانوار، علامه مجلسی، ج۷۹، ص۱۲۰؛ فتح الباری، ابن حجر، ج۳، ص۹۴؛ المعجم الکبیر، طبرانی، ج۲، ص۲۴۵؛ الدر المنثور، سیوطی، ج۱، ص۱۵۹.</ref>. | ||
#یکی از [[فرزندان]] [[زبیر]] میگوید: "با [[امام سجاد]]{{ع}} به دیدن [[ولید بن عبدالملک]] ([[لعنة الله علیه]]) میرفتیم (ظاهراً [[امام]] احضار شده بودند) در بین [[راه]] سائلی حبشی خیلی در درخواست خود سماجت میکرد. [[حضرت]] فرمود: {{متن حدیث|حدثتنی ام ایمن سمعت رسول الله{{صل}} یقول: انما الأسود لبطنه و فرجه"؛ یعنی [[انسان]] رو سیاه [[جهنمی]] به خاطر شکم چرانی و یا به سبب [[شهوت رانی]] دچار [[آتش]] میشود. این [[حدیث]] هم با [[حدیث نبوی]] که فرمودند: {{متن حدیث|اکثر ما یلج به امتی النار شهوة البطن و شهوة الفرج}}؛ بیشترین چیزی که باعث داخل شدن [[امت]] من در [[آتش جهنم]] است یکی [[شهوت]] شکم و دیگری [[شهوترانی]] است، مطابق است؛ چرا که این دو، [[عزت]] و [[کرامت]] و [[انسانیت]] شخص را از بین میبرد<ref>مجمع الزوائد، هیثمی، ج۴، ص۲۳۵؛ الثقات، ابن حبان، ج۳، ص۴۶۰.</ref>. | # یکی از [[فرزندان]] [[زبیر]] میگوید: "با [[امام سجاد]] {{ع}} به دیدن [[ولید بن عبدالملک]] ([[لعنة الله علیه]]) میرفتیم (ظاهراً [[امام]] احضار شده بودند) در بین [[راه]] سائلی حبشی خیلی در درخواست خود سماجت میکرد. [[حضرت]] فرمود: {{متن حدیث|حدثتنی ام ایمن سمعت رسول الله {{صل}} یقول: انما الأسود لبطنه و فرجه"؛ یعنی [[انسان]] رو سیاه [[جهنمی]] به خاطر شکم چرانی و یا به سبب [[شهوت رانی]] دچار [[آتش]] میشود. این [[حدیث]] هم با [[حدیث نبوی]] که فرمودند: {{متن حدیث|اکثر ما یلج به امتی النار شهوة البطن و شهوة الفرج}}؛ بیشترین چیزی که باعث داخل شدن [[امت]] من در [[آتش جهنم]] است یکی [[شهوت]] شکم و دیگری [[شهوترانی]] است، مطابق است؛ چرا که این دو، [[عزت]] و [[کرامت]] و [[انسانیت]] شخص را از بین میبرد<ref>مجمع الزوائد، هیثمی، ج۴، ص۲۳۵؛ الثقات، ابن حبان، ج۳، ص۴۶۰.</ref>. | ||
# [[احمد بن محمد بن خالد برقی]] در کتاب [[رجال]] خود [[زنان]] [[راوی]] از [[پیامبر اکرم]]{{صل}} را اینگونه بر میشمارد: [[فاطمه زهرا]]{{س}}، [[ام سلمه]]، [[ام ایمن]]، [[زینب]] العطاره الحولاء، [[عایشه دختر ابوبکر]]، [[ام هانی دختر ابوطالب]]{{ع}} و [[صفیه دختر عبدالمطلب]] ([[مادر]] [[زبیر]]) <ref>رجال البرقی، برقی، ص۶۱.</ref>. یکی از [[احادیث]] [[ام ایمن]] درباره مرغ بریانی است که برای [[پیامبر]] آورده شد؛ [[ام ایمن]] میگوید: در این هنگام [[پیامبر]]{{صل}} فرمودند: {{متن حدیث|اللهمَّ آتِنِي بِأَحَبِّ خَلْقِكَ إِلَيْكَ يَأْكُلْ مَعِي فَجَاءَ عَلِيٌّ{{ع}} وَ أَكَلَ مَعَهُ}}؛ "خدایا محبوبترین [[بنده]] نزد خودت را نزد من برسان تا با من از این [[غذا]] بخورد. در این هنگام [[علی]]{{ع}} آمد و با آن [[حضرت]] [[غذا]] خورد". آن مرغ بریان را [[ام ایمن]] آورده بود و به [[نقلی]] زنی از [[انصار]] آورده بود<ref>المعیار و الموازنة، ابو جعفر اسکافی، ص۲۲۴؛ المستدرک، حاکم نیشابوری، ج۳، ص۱۳۱؛ بحارالانوار، علامه مجلسی، ج۳۸، ص۳۵۱.</ref><ref>[[علی گروسی|گروسی، علی]]، [[دایرة المعارف صحابه پیامبر اعظم ج۳ (کتاب)|دایرة المعارف صحابه پیامبر اعظم]]، ص ۳۹۵.</ref>. | # [[احمد بن محمد بن خالد برقی]] در کتاب [[رجال]] خود [[زنان]] [[راوی]] از [[پیامبر اکرم]] {{صل}} را اینگونه بر میشمارد: [[فاطمه زهرا]] {{س}}، [[ام سلمه]]، [[ام ایمن]]، [[زینب]] العطاره الحولاء، [[عایشه دختر ابوبکر]]، [[ام هانی دختر ابوطالب]] {{ع}} و [[صفیه دختر عبدالمطلب]] ([[مادر]] [[زبیر]]) <ref>رجال البرقی، برقی، ص۶۱.</ref>. یکی از [[احادیث]] [[ام ایمن]] درباره مرغ بریانی است که برای [[پیامبر]] آورده شد؛ [[ام ایمن]] میگوید: در این هنگام [[پیامبر]] {{صل}} فرمودند: {{متن حدیث|اللهمَّ آتِنِي بِأَحَبِّ خَلْقِكَ إِلَيْكَ يَأْكُلْ مَعِي فَجَاءَ عَلِيٌّ {{ع}} وَ أَكَلَ مَعَهُ}}؛ "خدایا محبوبترین [[بنده]] نزد خودت را نزد من برسان تا با من از این [[غذا]] بخورد. در این هنگام [[علی]] {{ع}} آمد و با آن [[حضرت]] [[غذا]] خورد". آن مرغ بریان را [[ام ایمن]] آورده بود و به [[نقلی]] زنی از [[انصار]] آورده بود<ref>المعیار و الموازنة، ابو جعفر اسکافی، ص۲۲۴؛ المستدرک، حاکم نیشابوری، ج۳، ص۱۳۱؛ بحارالانوار، علامه مجلسی، ج۳۸، ص۳۵۱.</ref><ref>[[علی گروسی|گروسی، علی]]، [[دایرة المعارف صحابه پیامبر اعظم ج۳ (کتاب)|دایرة المعارف صحابه پیامبر اعظم]]، ص ۳۹۵.</ref>. | ||
==[[ام ایمن]] و [[زهد]]== | == [[ام ایمن]] و [[زهد]] == | ||
در [[معارف دینی]]، هم [[دل سپردن]] به [[دنیا]] مذموم دانسته شده و هم رها نمودن آن، لذا گفتهاند درباره کار [[آخرت]] چنان باش که گویا فردا خواهی مرد و درباره کار [[دنیا]] چنان باش که گویا تا ابد [[زندگی]] خواهی کرد. اما [[سنّت]] چنان بوده که [[انسان]] عیالمند اجازه داشته قوت یک سال را [[ذخیره]] کند، اما سلمانها و بلالها و ام ایمنها که گویا تنها [[زندگی]] میکردند به [[زهد]] سفارش شدهاند. {{متن حدیث|روی ان النبی{{صل}} ادّخر لعیاله قوت سنة و [[نهی]] [[ام ایمن]] ان تدخر له شیئأ لغیر و [[نهی]] بلالاً عن کسرة خبز ادخرها لیفطره}}؛ [[روایت]] شده [[حضرت]] خرجی یک ساله خانوادهاش را [[ذخیره]] میفرمود، اما [[ام ایمن]] را از [[ذخیره]] [[غذا]] برای فردایش و [[بلال]] را از [[ذخیره]] شکسته نانی برای [[افطار]] همان روزش [[نهی]] میفرمود<ref>التحفة السنّیه، سید عبدالله الجزائری، ص۸۲.</ref>. البته [[علمای دین]] علت این کار را به [[میزان]] [[توکل]] افراد به [[خداوند]] مربوط میدانند<ref>[[علی گروسی|گروسی، علی]]، [[دایرة المعارف صحابه پیامبر اعظم ج۳ (کتاب)|دایرة المعارف صحابه پیامبر اعظم]]، ص ۳۹۷.</ref>. | در [[معارف دینی]]، هم [[دل سپردن]] به [[دنیا]] مذموم دانسته شده و هم رها نمودن آن، لذا گفتهاند درباره کار [[آخرت]] چنان باش که گویا فردا خواهی مرد و درباره کار [[دنیا]] چنان باش که گویا تا ابد [[زندگی]] خواهی کرد. اما [[سنّت]] چنان بوده که [[انسان]] عیالمند اجازه داشته قوت یک سال را [[ذخیره]] کند، اما سلمانها و بلالها و ام ایمنها که گویا تنها [[زندگی]] میکردند به [[زهد]] سفارش شدهاند. {{متن حدیث|روی ان النبی {{صل}} ادّخر لعیاله قوت سنة و [[نهی]] [[ام ایمن]] ان تدخر له شیئأ لغیر و [[نهی]] بلالاً عن کسرة خبز ادخرها لیفطره}}؛ [[روایت]] شده [[حضرت]] خرجی یک ساله خانوادهاش را [[ذخیره]] میفرمود، اما [[ام ایمن]] را از [[ذخیره]] [[غذا]] برای فردایش و [[بلال]] را از [[ذخیره]] شکسته نانی برای [[افطار]] همان روزش [[نهی]] میفرمود<ref>التحفة السنّیه، سید عبدالله الجزائری، ص۸۲.</ref>. البته [[علمای دین]] علت این کار را به [[میزان]] [[توکل]] افراد به [[خداوند]] مربوط میدانند<ref>[[علی گروسی|گروسی، علی]]، [[دایرة المعارف صحابه پیامبر اعظم ج۳ (کتاب)|دایرة المعارف صحابه پیامبر اعظم]]، ص ۳۹۷.</ref>. | ||
==[[ام ایمن]] و [[رشد معنوی]]== | == [[ام ایمن]] و [[رشد معنوی]] == | ||
[[سالم بن مکرم جمال کوفی]] از [[امام صادق]]{{ع}} [[نقل]] میکند که آن [[حضرت]] فرمودند: "روزی [[پیامبر اسلام]]{{صل}} نزد [[ام ایمن]] آمد و به او فرمود: "چرا در [[خانه]] تو [[برکت]] نمیبینم؟" [[امّ ایمن]] گفت: "آیا [[برکت]] نیست؟" [[حضرت]] فرمودند: "مقصودم از [[برکت]]، گوسفند نیست که بچههایت از شیرش بخورند و با روغن آن را غذای خود کنی و یا در کپر (خیمهای پشمی) [[نماز]] بخوانی""<ref>المحاسن، برقی، ج۲، ص۶۴۱؛ وسائل الشیعه، شیخ حر عاملی، ج۱۱، ص۵۱۲.</ref>. شاید این برخورد [[حضرت]] به آن [[دلیل]] بود که توجه [[ام ایمن]] به [[معنویات]] بیشتر شود<ref>[[علی گروسی|گروسی، علی]]، [[دایرة المعارف صحابه پیامبر اعظم ج۳ (کتاب)|دایرة المعارف صحابه پیامبر اعظم]]، ص ۳۹۷.</ref>. | [[سالم بن مکرم جمال کوفی]] از [[امام صادق]] {{ع}} [[نقل]] میکند که آن [[حضرت]] فرمودند: "روزی [[پیامبر اسلام]] {{صل}} نزد [[ام ایمن]] آمد و به او فرمود: "چرا در [[خانه]] تو [[برکت]] نمیبینم؟" [[امّ ایمن]] گفت: "آیا [[برکت]] نیست؟" [[حضرت]] فرمودند: "مقصودم از [[برکت]]، گوسفند نیست که بچههایت از شیرش بخورند و با روغن آن را غذای خود کنی و یا در کپر (خیمهای پشمی) [[نماز]] بخوانی""<ref>المحاسن، برقی، ج۲، ص۶۴۱؛ وسائل الشیعه، شیخ حر عاملی، ج۱۱، ص۵۱۲.</ref>. شاید این برخورد [[حضرت]] به آن [[دلیل]] بود که توجه [[ام ایمن]] به [[معنویات]] بیشتر شود<ref>[[علی گروسی|گروسی، علی]]، [[دایرة المعارف صحابه پیامبر اعظم ج۳ (کتاب)|دایرة المعارف صحابه پیامبر اعظم]]، ص ۳۹۷.</ref>. | ||
==[[ام ایمن]] و [[ازدواج فاطمه]] زهرا{{س}}== | == [[ام ایمن]] و [[ازدواج فاطمه]] زهرا {{س}} == | ||
هنگام خواستگاری از زهرا{{س}} [[ام ایمن]] به [[عقیل]] و [[علی]]{{ع}} گفت: اجازه دهید من صحبت کنم که حرف [[زنان]] مؤثرتر است و هنگام [[عروسی]]، [[ام ایمن]] [[علی]]{{ع}} را نزد [[پیامبر]]{{صل}} حاضر کرد<ref>مناقب آل ابی طالب، ابن شهر آشوب، ج۳، ص۳۵۳؛ کشف الغمه، ابن ابی الفتح اربلی، ج۱، ص۳۶۰.</ref>. [[انس بن مالک]] گوید: "وقتی [[علی]]{{ع}} [[زره]] خود را فروخت چهارصد و هشتاد [[درهم]] نزد [[رسول خدا]]{{صل}} آورد. [[حضرت]] سه مشت از آن را به [[ام ایمن]] داد تا [[عطر]] و متاع مورد نیاز [[زنان]] را برای [[زهرای مرضیه]]{{س}} تهیه کند <ref>مناقب آل ابی طالب، ابن شهر آشوب، ج۳، ص۳۵۳؛ کشف الغمه، ابن ابی الفتح اربلی، ج۱، ص۳۶۹؛ المعجم الکبیر، طبرانی، ج۲۲، ص۴۰۹؛ المحلی، ابن حزم، ج۹، ص۴۹۰؛ سبل الهدی والرشاد، صالحی شامی، ج۴۰، ص۱۱؛ مجمع الزوائد، هیثمی، ج۹، ص۲۰۶.</ref>. | هنگام خواستگاری از زهرا {{س}} [[ام ایمن]] به [[عقیل]] و [[علی]] {{ع}} گفت: اجازه دهید من صحبت کنم که حرف [[زنان]] مؤثرتر است و هنگام [[عروسی]]، [[ام ایمن]] [[علی]] {{ع}} را نزد [[پیامبر]] {{صل}} حاضر کرد<ref>مناقب آل ابی طالب، ابن شهر آشوب، ج۳، ص۳۵۳؛ کشف الغمه، ابن ابی الفتح اربلی، ج۱، ص۳۶۰.</ref>. [[انس بن مالک]] گوید: "وقتی [[علی]] {{ع}} [[زره]] خود را فروخت چهارصد و هشتاد [[درهم]] نزد [[رسول خدا]] {{صل}} آورد. [[حضرت]] سه مشت از آن را به [[ام ایمن]] داد تا [[عطر]] و متاع مورد نیاز [[زنان]] را برای [[زهرای مرضیه]] {{س}} تهیه کند <ref>مناقب آل ابی طالب، ابن شهر آشوب، ج۳، ص۳۵۳؛ کشف الغمه، ابن ابی الفتح اربلی، ج۱، ص۳۶۹؛ المعجم الکبیر، طبرانی، ج۲۲، ص۴۰۹؛ المحلی، ابن حزم، ج۹، ص۴۹۰؛ سبل الهدی والرشاد، صالحی شامی، ج۴۰، ص۱۱؛ مجمع الزوائد، هیثمی، ج۹، ص۲۰۶.</ref>. | ||
وقتی [[نبی اکرم]]{{صل}} [[مراسم]] [[عروسی]] [[فاطمه]]{{س}} را برگزار کرد، فرمود: "دست نگهدارید تا من بیایم". پس به [[ام ایمن]] فرمود: "ظرف آبی بیاور"؛ سپس آن را متبرک نمود و فرمود: "عروس و داماد را بیاورید و قدری از آب ظرف را به آنان خورانید و قدری هم بر سر و صورت و سینه آنها پاشید. سپس دست به [[دعا]] برداشت و فرمود: {{متن حدیث|اللهم إنهما منی و أنا منها فکما أذهبت عنی الرجس و طهرتنی تطهیرا فطهرهما}}؛ خدایا اینها از منند و من از اینها هستم، پس همانگونه که هر [[پلیدی]] را از من دور گردانیدی و مرا [[پاک]] قرار دادی اینها را نیز [[پاک]] و [[پاکیزه]] قرار ده"<ref>موسوعة التاریخ الاسلامی، یوسفی غروی، ج۲، ص۲۱۵.</ref><ref>[[علی گروسی|گروسی، علی]]، [[دایرة المعارف صحابه پیامبر اعظم ج۳ (کتاب)|دایرة المعارف صحابه پیامبر اعظم]]، ص ۳۹۸.</ref>. | وقتی [[نبی اکرم]] {{صل}} [[مراسم]] [[عروسی]] [[فاطمه]] {{س}} را برگزار کرد، فرمود: "دست نگهدارید تا من بیایم". پس به [[ام ایمن]] فرمود: "ظرف آبی بیاور"؛ سپس آن را متبرک نمود و فرمود: "عروس و داماد را بیاورید و قدری از آب ظرف را به آنان خورانید و قدری هم بر سر و صورت و سینه آنها پاشید. سپس دست به [[دعا]] برداشت و فرمود: {{متن حدیث|اللهم إنهما منی و أنا منها فکما أذهبت عنی الرجس و طهرتنی تطهیرا فطهرهما}}؛ خدایا اینها از منند و من از اینها هستم، پس همانگونه که هر [[پلیدی]] را از من دور گردانیدی و مرا [[پاک]] قرار دادی اینها را نیز [[پاک]] و [[پاکیزه]] قرار ده"<ref>موسوعة التاریخ الاسلامی، یوسفی غروی، ج۲، ص۲۱۵.</ref><ref>[[علی گروسی|گروسی، علی]]، [[دایرة المعارف صحابه پیامبر اعظم ج۳ (کتاب)|دایرة المعارف صحابه پیامبر اعظم]]، ص ۳۹۸.</ref>. | ||
==[[ام ایمن]] و [[سرپرستی]] [[فرزندان پیامبر]]{{صل}}== | == [[ام ایمن]] و [[سرپرستی]] [[فرزندان پیامبر]] {{صل}} == | ||
روزی [[همسایگان]] [[ام ایمن]] نزد [[رسول خدا]]{{صل}} آمده، گفتند: یا [[رسول الله]]! [[ام ایمن]] دیشب نخوابیده و تا صبح مرتب [[گریه]] میکرد. [[حضرت]] پیکی فرستاد و [[ام ایمن]] نزد [[پیامبر]]{{صل}} حاضر شد. [[پیامبر]]{{صل}} به او فرمود: "ام ایمن! [[خدا]] چشمت را نگریاند، چرا [[گریه]] میکردی؟" او گفت: "یا [[رسول الله]] [[خواب]] عجیبی دیدم که مرا ناراحت کرده و آسایشم را ربوده است". [[پیامبر]]{{صل}} فرمود: "خوابت را بیان کن، چه دیدهای"؟ [[ام ایمن]] گفت: "زبانم [[یاری]] نمیکند و دلم [[راضی]] نمیشود". [[پیامبر]]{{صل}} فرمود: آن طور که دیدهای نیست! هر خوابی تعبیری دارد، خوابت را بگو". [[ام ایمن]] گفت: "در [[خواب]] دیدم که بعضی از اعضای شما جدا شده به [[خانه]] ما افتاد". [[حضرت]] فرمودند: "تو [[سرپرستی]] [[اولاد]] مرا عهدهدار خواهی شد". | روزی [[همسایگان]] [[ام ایمن]] نزد [[رسول خدا]] {{صل}} آمده، گفتند: یا [[رسول الله]]! [[ام ایمن]] دیشب نخوابیده و تا صبح مرتب [[گریه]] میکرد. [[حضرت]] پیکی فرستاد و [[ام ایمن]] نزد [[پیامبر]] {{صل}} حاضر شد. [[پیامبر]] {{صل}} به او فرمود: "ام ایمن! [[خدا]] چشمت را نگریاند، چرا [[گریه]] میکردی؟" او گفت: "یا [[رسول الله]] [[خواب]] عجیبی دیدم که مرا ناراحت کرده و آسایشم را ربوده است". [[پیامبر]] {{صل}} فرمود: "خوابت را بیان کن، چه دیدهای"؟ [[ام ایمن]] گفت: "زبانم [[یاری]] نمیکند و دلم [[راضی]] نمیشود". [[پیامبر]] {{صل}} فرمود: آن طور که دیدهای نیست! هر خوابی تعبیری دارد، خوابت را بگو". [[ام ایمن]] گفت: "در [[خواب]] دیدم که بعضی از اعضای شما جدا شده به [[خانه]] ما افتاد". [[حضرت]] فرمودند: "تو [[سرپرستی]] [[اولاد]] مرا عهدهدار خواهی شد". | ||
وقتی [[ام ایمن]] روز هفتم [[تولد امام حسین]]{{ع}} قنداقه [[مبارک]] آن [[حضرت]] را برای [[رسول اکرم]]{{صل}} آورد، [[پیامبر]]{{صل}} به او فرمود: {{متن حدیث|مَرْحَباً بِالْحَامِلِ وَ الْمَحْمُولِ يَا أُمَّ أَيْمَنَ هَذَا تَأْوِيلُ رُؤْيَاكِ}}؛ آفرین بر [[ام ایمن]] و نوزاد در بغل او، ای [[ام ایمن]] این بود تعبیر خوابت. بدین ترتیب او هم [[سرپرستی]] خود [[حضرت]] و هم [[فرزند]] [[حضرت]] را به دست آورد<ref>الامالی، شیخ صدوق، ج۱، ص۷۶ و ۱۴۲؛ روضة الواعظین، فتال نیشابوری، ص۱۵۴.</ref><ref>[[علی گروسی|گروسی، علی]]، [[دایرة المعارف صحابه پیامبر اعظم ج۳ (کتاب)|دایرة المعارف صحابه پیامبر اعظم]]، ص ۳۹۸.</ref>. | وقتی [[ام ایمن]] روز هفتم [[تولد امام حسین]] {{ع}} قنداقه [[مبارک]] آن [[حضرت]] را برای [[رسول اکرم]] {{صل}} آورد، [[پیامبر]] {{صل}} به او فرمود: {{متن حدیث|مَرْحَباً بِالْحَامِلِ وَ الْمَحْمُولِ يَا أُمَّ أَيْمَنَ هَذَا تَأْوِيلُ رُؤْيَاكِ}}؛ آفرین بر [[ام ایمن]] و نوزاد در بغل او، ای [[ام ایمن]] این بود تعبیر خوابت. بدین ترتیب او هم [[سرپرستی]] خود [[حضرت]] و هم [[فرزند]] [[حضرت]] را به دست آورد<ref>الامالی، شیخ صدوق، ج۱، ص۷۶ و ۱۴۲؛ روضة الواعظین، فتال نیشابوری، ص۱۵۴.</ref><ref>[[علی گروسی|گروسی، علی]]، [[دایرة المعارف صحابه پیامبر اعظم ج۳ (کتاب)|دایرة المعارف صحابه پیامبر اعظم]]، ص ۳۹۸.</ref>. | ||
==[[ام ایمن]] و [[دفاع از ولایت]]== | == [[ام ایمن]] و [[دفاع از ولایت]] == | ||
زمانی که [[امام علی]]{{ع}} را برای [[بیعت با ابوبکر]] به [[مسجد]] بردند، [[ابوبکر]] بالای [[منبر]] بود. پس هر چه [[اصرار]] کردند [[حضرت]] [[بیعت]] نکرد. [[عمر]] گفت: "تا کی به [[علی]] اجازه [[مقاومت]] میدهید؟ [[دستور]] بده گردنش را بزنند!" [[ام ایمن]] پیش آمد و گفت: "ای [[ابوبکر]]! چه زود [[حسد]] و [[نفاق]] خود را اظهار کردید، هنوز مدت زیادی از [[رحلت رسول خدا]]{{صل}} نگذشته است". [[عمر]] [[دستور]] داد [[ام ایمن]] را از [[مسجد]] بیرون کنند و گفت: "زنان را با کار مردان چه کار است؟!"<ref>کتاب سلیم بن قیس، سلیم بن قیس هلالی، ص۱۵۷، ۵۹۳ و ۸۶۵؛ الانوار العلویة، جعفر نقدی، ص۲۸۹.</ref><ref>[[علی گروسی|گروسی، علی]]، [[دایرة المعارف صحابه پیامبر اعظم ج۳ (کتاب)|دایرة المعارف صحابه پیامبر اعظم]]، ص ۳۹۹.</ref>. | زمانی که [[امام علی]] {{ع}} را برای [[بیعت با ابوبکر]] به [[مسجد]] بردند، [[ابوبکر]] بالای [[منبر]] بود. پس هر چه [[اصرار]] کردند [[حضرت]] [[بیعت]] نکرد. [[عمر]] گفت: "تا کی به [[علی]] اجازه [[مقاومت]] میدهید؟ [[دستور]] بده گردنش را بزنند!" [[ام ایمن]] پیش آمد و گفت: "ای [[ابوبکر]]! چه زود [[حسد]] و [[نفاق]] خود را اظهار کردید، هنوز مدت زیادی از [[رحلت رسول خدا]] {{صل}} نگذشته است". [[عمر]] [[دستور]] داد [[ام ایمن]] را از [[مسجد]] بیرون کنند و گفت: "زنان را با کار مردان چه کار است؟!"<ref>کتاب سلیم بن قیس، سلیم بن قیس هلالی، ص۱۵۷، ۵۹۳ و ۸۶۵؛ الانوار العلویة، جعفر نقدی، ص۲۸۹.</ref><ref>[[علی گروسی|گروسی، علی]]، [[دایرة المعارف صحابه پیامبر اعظم ج۳ (کتاب)|دایرة المعارف صحابه پیامبر اعظم]]، ص ۳۹۹.</ref>. | ||
==[[ام ایمن]] و [[شهادت]] دادن او درباره [[فدک]]== | == [[ام ایمن]] و [[شهادت]] دادن او درباره [[فدک]] == | ||
[[رسول گرامی اسلام]]{{صل}} برای دو مسئله مهم [[فدک]] را به [[فاطمه]]{{س}} بخشیدند: | [[رسول گرامی اسلام]] {{صل}} برای دو مسئله مهم [[فدک]] را به [[فاطمه]] {{س}} بخشیدند: | ||
# [[مسند خلافت]] که پس از [[نبی اکرم]]{{صل}} به [[امام علی]]{{ع}} میرسید احتیاج به هزینه داشت. | # [[مسند خلافت]] که پس از [[نبی اکرم]] {{صل}} به [[امام علی]] {{ع}} میرسید احتیاج به هزینه داشت. | ||
# [[زندگی]] [[عترت]] آن [[حضرت]] و [[زهرای مرضیه]] میبایست به صورت [[آبرومندی]] اداره میشد. لذا پس از [[نزول]] [[آیه شریفه]] {{متن قرآن|وَآتِ ذَا الْقُرْبَى حَقَّهُ}}<ref>«و حقّ خویشاوند را به او برسان» سوره اسراء، آیه ۲۶.</ref>، [[حضرت]]، [[فدک]] را به [[حضرت زهرا]]{{س}} بخشیدند<ref>تفسیر العیاشی، محمد بن مسعود عیاشی، ج۲، ص۲۸۷؛ تفسیر نورالثقلین، شیخ حویزی، ج۳، ص۱۵۶.</ref>. | # [[زندگی]] [[عترت]] آن [[حضرت]] و [[زهرای مرضیه]] میبایست به صورت [[آبرومندی]] اداره میشد. لذا پس از [[نزول]] [[آیه شریفه]] {{متن قرآن|وَآتِ ذَا الْقُرْبَى حَقَّهُ}}<ref>«و حقّ خویشاوند را به او برسان» سوره اسراء، آیه ۲۶.</ref>، [[حضرت]]، [[فدک]] را به [[حضرت زهرا]] {{س}} بخشیدند<ref>تفسیر العیاشی، محمد بن مسعود عیاشی، ج۲، ص۲۸۷؛ تفسیر نورالثقلین، شیخ حویزی، ج۳، ص۱۵۶.</ref>. | ||
وقتی [[غاصبان خلافت]] با [[شعار]]: "[[کتاب خدا]] برای ما بس است"، به [[جنگ]] [[سنّت]] رفتند و با [[حدیث]] جعلی {{عربی|إنَّا مَعَاشِرَ الأنبِیَاءِ لَا نُوَرِّثُ، مَا تَرَکنَاهُ صَدَقَةٌ}}؛ "ما [[پیامبران]] [[ارث]] نمیگذاریم هر چه از ما بماند [[صدقه]] است". به [[عترت پیامبر]] [[ظلم]] نمودند، [[زهرای مرضیه]]{{س}} مناسب دید تا [[دشمنی]] غاصبان را با کمک هر دو یادگار [[پیامبر]] ([[قرآن و عترت]]) به [[اثبات]] برساند. پس با [[اعتراض]] به مسئله [[غصب فدک]] [[اعمال]] آنها را در این موارد محکوم کرد: | وقتی [[غاصبان خلافت]] با [[شعار]]: "[[کتاب خدا]] برای ما بس است"، به [[جنگ]] [[سنّت]] رفتند و با [[حدیث]] جعلی {{عربی|إنَّا مَعَاشِرَ الأنبِیَاءِ لَا نُوَرِّثُ، مَا تَرَکنَاهُ صَدَقَةٌ}}؛ "ما [[پیامبران]] [[ارث]] نمیگذاریم هر چه از ما بماند [[صدقه]] است". به [[عترت پیامبر]] [[ظلم]] نمودند، [[زهرای مرضیه]] {{س}} مناسب دید تا [[دشمنی]] غاصبان را با کمک هر دو یادگار [[پیامبر]] ([[قرآن و عترت]]) به [[اثبات]] برساند. پس با [[اعتراض]] به مسئله [[غصب فدک]] [[اعمال]] آنها را در این موارد محکوم کرد: | ||
#آنها بر خلاف [[آیات]] [[ارث]] عمل کردند؛ | # آنها بر خلاف [[آیات]] [[ارث]] عمل کردند؛ | ||
#بر خلاف [[موازین]] [[قضایی]] از ذوالید (صاحب [[مال]]) اقامه بیّنه ([[دلیل]]) خواستند؛ | # بر خلاف [[موازین]] [[قضایی]] از ذوالید (صاحب [[مال]]) اقامه بیّنه ([[دلیل]]) خواستند؛ | ||
# [[شهادت امام]] بر [[حق]] و همتای [[قرآن]] و [[شهادت]] [[بانوان]] بهشتی را ردّ نمودند؛ | # [[شهادت امام]] بر [[حق]] و همتای [[قرآن]] و [[شهادت]] [[بانوان]] بهشتی را ردّ نمودند؛ | ||
#آنها [[پاره تن پیامبر]] را که [[میزان]] [[رضا]] و [[غضب]] [[حق تعالی]] است، آزردند. | # آنها [[پاره تن پیامبر]] را که [[میزان]] [[رضا]] و [[غضب]] [[حق تعالی]] است، آزردند. | ||
درباره [[شاهدان]] [[فدک]]، بعضی از [[ام ایمن]]، [[امام علی]]{{ع}} و رباح، [[غلام]] [[پیامبر]]{{صل}} و برخی از [[ام ایمن]]، [[اسماء بنت عمیس]] و [[امام علی]]{{ع}} نام بردهاند. عدهای هم [[ام ایمن]]، [[علی]] و [[حسنین]]{{عم}} را یاد آور شدهاند<ref>الاختصاص، شیخ مفید، ص۱۸۳؛ فقه القرآن، قطب الدین راوندی، ج۱، ص۲۴۸؛ اللمعة البیضاء، تبریزی انصاری، ص۳۱۱، ۳۱۴ و ۴۴۷.</ref>. اما مسندنشینان [[سقیفه]] هر کدام را به بهانهای کنار زدند؛ گفتند [[علی]] و [[حسنین]]{{عم}} به نفع خودشان [[شهادت]] میدهند! [[اسماء بنت عمیس]] هم چون [[همسر]] [[جعفر طیار]] بوده پس به نفع [[بنی هاشم]] [[گواهی]] میدهد و [[ام ایمن]] تنها نیز نمیتواند چیزی را [[اثبات]] کند، پس [[غصب فدک]] صحیح بوده است! اما [[ام ایمن]] [[دست]] از [[دفاع]] بر نداشت و در بیان [[خطبه فدکیه]] هم در کنار زهرا{{س}} بود<ref>الاستیعاب، ابن عبدالبر، ج۴، ص۱۷۹۳؛ اسد الغابة، ابن اثیر، ج۶، ص۳۰۳؛ الاصابه، ابن حجر، ج۸، ص۳۶.</ref>. گرچه آنگونه که [[علامه مجلسی]] گفته، [[شهادت]] دادن [[ام ایمن]] برای اینکه او [[خادم]] زهرا{{س}} بوده ردّ شد؛ چرا که همه به نفع زهرا{{س}} [[گواهی]] میدادند<ref>جالب توجه است که شهادت دادن ام ایمن درباره فدک در منابع تاریخی اهل تسنن بسیار کم نقل شده است!</ref><ref>[[علی گروسی|گروسی، علی]]، [[دایرة المعارف صحابه پیامبر اعظم ج۳ (کتاب)|دایرة المعارف صحابه پیامبر اعظم]]، ص ۳۹۹؛ [[عباس حیدرزاده|حیدرزاده، عباس]]، [[فرهنگنامه آخرالزمان (کتاب)|فرهنگنامه آخرالزمان]]، ص۱۰۲.</ref>. | درباره [[شاهدان]] [[فدک]]، بعضی از [[ام ایمن]]، [[امام علی]] {{ع}} و رباح، [[غلام]] [[پیامبر]] {{صل}} و برخی از [[ام ایمن]]، [[اسماء بنت عمیس]] و [[امام علی]] {{ع}} نام بردهاند. عدهای هم [[ام ایمن]]، [[علی]] و [[حسنین]] {{عم}} را یاد آور شدهاند<ref>الاختصاص، شیخ مفید، ص۱۸۳؛ فقه القرآن، قطب الدین راوندی، ج۱، ص۲۴۸؛ اللمعة البیضاء، تبریزی انصاری، ص۳۱۱، ۳۱۴ و ۴۴۷.</ref>. اما مسندنشینان [[سقیفه]] هر کدام را به بهانهای کنار زدند؛ گفتند [[علی]] و [[حسنین]] {{عم}} به نفع خودشان [[شهادت]] میدهند! [[اسماء بنت عمیس]] هم چون [[همسر]] [[جعفر طیار]] بوده پس به نفع [[بنی هاشم]] [[گواهی]] میدهد و [[ام ایمن]] تنها نیز نمیتواند چیزی را [[اثبات]] کند، پس [[غصب فدک]] صحیح بوده است! اما [[ام ایمن]] [[دست]] از [[دفاع]] بر نداشت و در بیان [[خطبه فدکیه]] هم در کنار زهرا {{س}} بود<ref>الاستیعاب، ابن عبدالبر، ج۴، ص۱۷۹۳؛ اسد الغابة، ابن اثیر، ج۶، ص۳۰۳؛ الاصابه، ابن حجر، ج۸، ص۳۶.</ref>. گرچه آنگونه که [[علامه مجلسی]] گفته، [[شهادت]] دادن [[ام ایمن]] برای اینکه او [[خادم]] زهرا {{س}} بوده ردّ شد؛ چرا که همه به نفع زهرا {{س}} [[گواهی]] میدادند<ref>جالب توجه است که شهادت دادن ام ایمن درباره فدک در منابع تاریخی اهل تسنن بسیار کم نقل شده است!</ref><ref>[[علی گروسی|گروسی، علی]]، [[دایرة المعارف صحابه پیامبر اعظم ج۳ (کتاب)|دایرة المعارف صحابه پیامبر اعظم]]، ص ۳۹۹؛ [[عباس حیدرزاده|حیدرزاده، عباس]]، [[فرهنگنامه آخرالزمان (کتاب)|فرهنگنامه آخرالزمان]]، ص۱۰۲.</ref>. | ||
==[[ام ایمن]] و [[گریه]] بر [[انقطاع وحی]]== | == [[ام ایمن]] و [[گریه]] بر [[انقطاع وحی]] == | ||
یکی از مسائلی که [[اهل البیت]]{{عم}} در [[فراق]] [[پیامبر اکرم]]{{صل}} همواره از آن یاد مینمودند [[انقطاع وحی]] بود<ref>نهج البلاغه: نسخه فیض الاسلام، خطبه ۲۲۶ و نسخه صبحی صالح، خطبه ۲۳۵.</ref>. [[ام ایمن]]، آن بانوی [[تربیت]] شده [[خاندان رسالت]] نیز به مقامی رسیده بود که از [[انقطاع وحی]] بیش از [[رحلت نبی اکرم]]{{صل}} ناراحت و آزرده بود و وقتی از علت گریهاش میپرسیدند، دردمندانه میگفت: "البته من میدانستم که به زودی [[حضرت]] [[چشم]] از این [[جهان]] خواهد بست و ما را به درد هجران [[مبتلا]] خواهد ساخت لکن گریهام بیشتر برای این است که با [[رحلت]] آن [[حضرت]]، خبر [[آسمانها]] ([[وحی]]) از ما قطع شده است"<ref>الطبقات الکبری، ابن سعد، ج۸، ص۲۲۶؛ صحیح مسلم، مسلم نیشابوری، ج۷، ص۱۴۵؛ المعجم الکبیر، طبرانی، ج۲۵، ص۸۸.</ref><ref>[[علی گروسی|گروسی، علی]]، [[دایرة المعارف صحابه پیامبر اعظم ج۳ (کتاب)|دایرة المعارف صحابه پیامبر اعظم]]، ص ۴۰۱.</ref>. | یکی از مسائلی که [[اهل البیت]] {{عم}} در [[فراق]] [[پیامبر اکرم]] {{صل}} همواره از آن یاد مینمودند [[انقطاع وحی]] بود<ref>نهج البلاغه: نسخه فیض الاسلام، خطبه ۲۲۶ و نسخه صبحی صالح، خطبه ۲۳۵.</ref>. [[ام ایمن]]، آن بانوی [[تربیت]] شده [[خاندان رسالت]] نیز به مقامی رسیده بود که از [[انقطاع وحی]] بیش از [[رحلت نبی اکرم]] {{صل}} ناراحت و آزرده بود و وقتی از علت گریهاش میپرسیدند، دردمندانه میگفت: "البته من میدانستم که به زودی [[حضرت]] [[چشم]] از این [[جهان]] خواهد بست و ما را به درد هجران [[مبتلا]] خواهد ساخت لکن گریهام بیشتر برای این است که با [[رحلت]] آن [[حضرت]]، خبر [[آسمانها]] ([[وحی]]) از ما قطع شده است"<ref>الطبقات الکبری، ابن سعد، ج۸، ص۲۲۶؛ صحیح مسلم، مسلم نیشابوری، ج۷، ص۱۴۵؛ المعجم الکبیر، طبرانی، ج۲۵، ص۸۸.</ref><ref>[[علی گروسی|گروسی، علی]]، [[دایرة المعارف صحابه پیامبر اعظم ج۳ (کتاب)|دایرة المعارف صحابه پیامبر اعظم]]، ص ۴۰۱.</ref>. | ||
==[[ام ایمن]] و [[امانتداری]]== | == [[ام ایمن]] و [[امانتداری]] == | ||
[[پیامبر اکرم]]{{صل}} [[قبل از بعثت]]، به عنوان [[محمد امین]] نزد [[دوستان]] و دشمنانش معروف و مشهور بود، حتی آنها که [[پیامبری]] ایشان را قبول نکرده بودند امانتهای خود را به ایشان میسپردند. اما وقتی آن [[حضرت]] [[تصمیم]] به [[هجرت]] گرفتند [[ام ایمن]] را [[امانتدار]] خود [[انتخاب]] کردند تا [[امام علی]]{{ع}} [[امانتها]] را از او بگیرد و به صاحبان آنها بازگرداند<ref>المهذب، ابن براج، ج۱، ص۴۲۲؛ فقه القرآن، قطب الدین راوندی، ج۲، ص۶۱؛ تذکرة الفقهاء، علامه حلی، ج۲، ص۱۹۶؛ عوالی اللآلی، ابن جمهور احسایی، ج۳، ص۲۵۰؛ ریاض المسائل، سید علی طباطبائی، ج۱، ص۶۲۰.</ref>. یادگار گرامی [[پیامبر خدا]]{{صل}}، [[حضرت زهرا]]{{س}} نیز [[ام ایمن]] را [[امین]] و موثقترین [[بانوان]] میدانستند: {{متن حدیث|وَ كَانَتْ أَوْثَقَ نِسَائِهَا عِنْدَهَا...}} و وقتی یادگار [[پیامبر]] آخرین نفسهای خود را میکشید دنبال [[ام ایمن]] فرستاد و از او خواست تا امام علی{{ع}} را خبر کنند و او در [[مراسم]] [[خاکسپاری حضرت]] حضور داشت<ref>علل الشرایع، شیخ صدوق، ج۱، ص۱۸۷؛ روضة الواعظین، فتال نیشابوری، ص۱۵۱؛ الحدائق الناضره، محقق بحرانی، ج۴، ص۸۹؛ اللمعة البیضاء، تبریزی انصاری، ص۸۷۵.</ref><ref>[[علی گروسی|گروسی، علی]]، [[دایرة المعارف صحابه پیامبر اعظم ج۳ (کتاب)|دایرة المعارف صحابه پیامبر اعظم]]، ص ۴۰۱.</ref>. | [[پیامبر اکرم]] {{صل}} [[قبل از بعثت]]، به عنوان [[محمد امین]] نزد [[دوستان]] و دشمنانش معروف و مشهور بود، حتی آنها که [[پیامبری]] ایشان را قبول نکرده بودند امانتهای خود را به ایشان میسپردند. اما وقتی آن [[حضرت]] [[تصمیم]] به [[هجرت]] گرفتند [[ام ایمن]] را [[امانتدار]] خود [[انتخاب]] کردند تا [[امام علی]] {{ع}} [[امانتها]] را از او بگیرد و به صاحبان آنها بازگرداند<ref>المهذب، ابن براج، ج۱، ص۴۲۲؛ فقه القرآن، قطب الدین راوندی، ج۲، ص۶۱؛ تذکرة الفقهاء، علامه حلی، ج۲، ص۱۹۶؛ عوالی اللآلی، ابن جمهور احسایی، ج۳، ص۲۵۰؛ ریاض المسائل، سید علی طباطبائی، ج۱، ص۶۲۰.</ref>. یادگار گرامی [[پیامبر خدا]] {{صل}}، [[حضرت زهرا]] {{س}} نیز [[ام ایمن]] را [[امین]] و موثقترین [[بانوان]] میدانستند: {{متن حدیث|وَ كَانَتْ أَوْثَقَ نِسَائِهَا عِنْدَهَا...}} و وقتی یادگار [[پیامبر]] آخرین نفسهای خود را میکشید دنبال [[ام ایمن]] فرستاد و از او خواست تا امام علی {{ع}} را خبر کنند و او در [[مراسم]] [[خاکسپاری حضرت]] حضور داشت<ref>علل الشرایع، شیخ صدوق، ج۱، ص۱۸۷؛ روضة الواعظین، فتال نیشابوری، ص۱۵۱؛ الحدائق الناضره، محقق بحرانی، ج۴، ص۸۹؛ اللمعة البیضاء، تبریزی انصاری، ص۸۷۵.</ref><ref>[[علی گروسی|گروسی، علی]]، [[دایرة المعارف صحابه پیامبر اعظم ج۳ (کتاب)|دایرة المعارف صحابه پیامبر اعظم]]، ص ۴۰۱.</ref>. | ||
==[[ام ایمن]] و حضور در [[تشییع]] شبانه [[حضرت زهرا]]== | == [[ام ایمن]] و حضور در [[تشییع]] شبانه [[حضرت زهرا]] == | ||
[[ابوبصیر]] از [[امام صادق]]{{ع}} [[روایت]] کرده که [[حضرت]] فرمودند: "بعد از [[رحلت پیامبر اسلام]]{{صل}} [[زهرای مرضیه]]{{س}} خوابی دید که در آن [[پیامبر]]{{صل}} [[پیوستن]] او را به خود به او [[بشارت]] میدهد. وقتی بیدار شد به [[علی]]{{ع}} [[وصیت]] فرمود: "اگر من [[وفات]] نمودم از [[زنان]] غیر از [[ام سلمه]]، [[ام ایمن]]، [[فضه]] و از مردان جز [[عبدالله بن عباس]]، [[سلمان]]، [[عمار]]، [[ابوذر]]، [[مقداد]] و [[حذیفه]] کس دیگری را خبر مکن""<ref>دلائل الامامه، محمد بن جریر طبری، ص۴۴؛ بحارالانوار، علامه مجلسی، ج۷۸، ص۳۱۰؛ مستدرک الوسائل، میرزای نوری، ج۲، ص۱۸۵.</ref><ref>[[علی گروسی|گروسی، علی]]، [[دایرة المعارف صحابه پیامبر اعظم ج۳ (کتاب)|دایرة المعارف صحابه پیامبر اعظم]]، ص ۴۰۲.</ref>. | [[ابوبصیر]] از [[امام صادق]] {{ع}} [[روایت]] کرده که [[حضرت]] فرمودند: "بعد از [[رحلت پیامبر اسلام]] {{صل}} [[زهرای مرضیه]] {{س}} خوابی دید که در آن [[پیامبر]] {{صل}} [[پیوستن]] او را به خود به او [[بشارت]] میدهد. وقتی بیدار شد به [[علی]] {{ع}} [[وصیت]] فرمود: "اگر من [[وفات]] نمودم از [[زنان]] غیر از [[ام سلمه]]، [[ام ایمن]]، [[فضه]] و از مردان جز [[عبدالله بن عباس]]، [[سلمان]]، [[عمار]]، [[ابوذر]]، [[مقداد]] و [[حذیفه]] کس دیگری را خبر مکن""<ref>دلائل الامامه، محمد بن جریر طبری، ص۴۴؛ بحارالانوار، علامه مجلسی، ج۷۸، ص۳۱۰؛ مستدرک الوسائل، میرزای نوری، ج۲، ص۱۸۵.</ref><ref>[[علی گروسی|گروسی، علی]]، [[دایرة المعارف صحابه پیامبر اعظم ج۳ (کتاب)|دایرة المعارف صحابه پیامبر اعظم]]، ص ۴۰۲.</ref>. | ||
==[[ام ایمن]] و موقعیت ویژه [[اجتماعی]]== | == [[ام ایمن]] و موقعیت ویژه [[اجتماعی]] == | ||
از مجموع نقلهای [[تاریخی]] چنین فهمیده میشود که [[ام ایمن]] نزد [[پیامبر خدا]]{{صل}} [[منزلت]] ویژهای داشته است و هرگاه [[پیامبر]] نگاهش به وی میافتاد، میفرمود: {{متن حدیث|هذه بقیة اهل بیتی}}؛ این بانو باز مانده [[خاندان]] من است، و یا میفرمود: {{متن حدیث|ام ایمن امی بعد امی}}؛ بعد از مادرم [[ام ایمن]] [[مادر]] من است؛ لذا او را "یا امه" ([[مادر]] [[جان]]) صدا میزد. این [[احترام]] به اندازهای بود که همواره به دیدن او میرفت<ref>تاریخ الطبری، طبری، ج۱۱، ص۶۱۵؛ المستدرک، حاکم نیشابوری، ج۴، ص۶۳؛ اسد الغابة، ابن اثیر، ج۶، ص۳۰۴؛ سیر اعلام النبلاء، ذهبی، ج۲، ص۲۲۴؛ الاحتجاج، طبرسی، ج۱، ص۱۲۱.</ref> و گاهی هم با او برخوردی ملاطفتآمیز و آمیخته با [[مزاح]] داشت. از جمله روزی [[ام ایمن]] به محضر [[حضرت]] آمد و درخواست مرکب سواری نمود. [[حضرت]] به او فرمود: "تو را بر بچه شتر سوار خواهم کرد". او گفت: "یا [[رسول الله]]{{صل}}! بچه شتر که نمیتواند مرا [[تحمل]] کند!" [[حضرت]] فرمود: "جز به بچه شتر سوارت نمیکنم!". وقتی [[حضرت]] او را نگران و افسرده دید، فرمود: "مگر نه این است که هر شتری در هر [[سنی]] که باشد بچه شتر دیگری است؟!"<ref>الطبقات الکبری، ابن سعد، ج۸، ص۲۲۴؛ سیر أعلام النبلاء، ذهبی، ج۲، ص۲۲۵؛ الشفاء بتعریف حقوق المصطفی، قاضی عیاض، ج۲، ص۱۸۸؛ المنتظم، ابن جوزی، ج۴، ص۳۴۱.</ref>. | از مجموع نقلهای [[تاریخی]] چنین فهمیده میشود که [[ام ایمن]] نزد [[پیامبر خدا]] {{صل}} [[منزلت]] ویژهای داشته است و هرگاه [[پیامبر]] نگاهش به وی میافتاد، میفرمود: {{متن حدیث|هذه بقیة اهل بیتی}}؛ این بانو باز مانده [[خاندان]] من است، و یا میفرمود: {{متن حدیث|ام ایمن امی بعد امی}}؛ بعد از مادرم [[ام ایمن]] [[مادر]] من است؛ لذا او را "یا امه" ([[مادر]] [[جان]]) صدا میزد. این [[احترام]] به اندازهای بود که همواره به دیدن او میرفت<ref>تاریخ الطبری، طبری، ج۱۱، ص۶۱۵؛ المستدرک، حاکم نیشابوری، ج۴، ص۶۳؛ اسد الغابة، ابن اثیر، ج۶، ص۳۰۴؛ سیر اعلام النبلاء، ذهبی، ج۲، ص۲۲۴؛ الاحتجاج، طبرسی، ج۱، ص۱۲۱.</ref> و گاهی هم با او برخوردی ملاطفتآمیز و آمیخته با [[مزاح]] داشت. از جمله روزی [[ام ایمن]] به محضر [[حضرت]] آمد و درخواست مرکب سواری نمود. [[حضرت]] به او فرمود: "تو را بر بچه شتر سوار خواهم کرد". او گفت: "یا [[رسول الله]] {{صل}}! بچه شتر که نمیتواند مرا [[تحمل]] کند!" [[حضرت]] فرمود: "جز به بچه شتر سوارت نمیکنم!". وقتی [[حضرت]] او را نگران و افسرده دید، فرمود: "مگر نه این است که هر شتری در هر [[سنی]] که باشد بچه شتر دیگری است؟!"<ref>الطبقات الکبری، ابن سعد، ج۸، ص۲۲۴؛ سیر أعلام النبلاء، ذهبی، ج۲، ص۲۲۵؛ الشفاء بتعریف حقوق المصطفی، قاضی عیاض، ج۲، ص۱۸۸؛ المنتظم، ابن جوزی، ج۴، ص۳۴۱.</ref>. | ||
همچنین [[همسر]] شهیدش، [[زید بن حارثه]] و [[اسامة بن زید]] و دیگر [[فرزندان]] او نیز "حب النبی"، یعنی [[محبوب]] [[رسول خدا]]{{صل}} بودند<ref>عون المعبود، عظیم آبادی، ج۲۰، ص۱۲؛ تهذیب الکمال، مزی، ج۱۵، ص۵۲؛ فهرست ابن الندیم، ابن ندیم بغدادی، ص۱۰۹؛ بحار الانوار، علامه مجلسی، ج۸، ص۵۷.</ref>. در [[نقلی]] آمده است که [[حجاج]] بن ایمن، نوه [[ام ایمن]] وارد [[مسجد]] شد و [[نماز]] ناقصی به جا آورد. [[عبدالله]] [[عمر]] وی را صدا زد و به او [[تذکر]] داد که نمازت را دوباره بخوان. وقتی [[حجاج]] رفت، [[عبدالله]] [[عمر]] از [[حرمله]] ([[آزاد]] شده [[اسامة بن زید]]) پرسید او که بود؟ او گفت: "پسر ایمن بن ام ایمن"، [[عبدالله]] [[عمر]] گفت: "اگر [[رسول خدا]]{{صل}} زنده بود او را به خاطر [[ام ایمن]] [[دوست]] میداشت"<ref>صحیح البخاری، بخاری، ج۴، ص۲۱۴.</ref>. در [[نقل]] دیگری آمده است که عمرو بن ابی [[فرات]] با نوه دیگر [[ام ایمن]] به نام [[حسن بن اسامة بن زید]] [[مشاجره]] کرد و ناگهان به قصد توهین به او گفت: "ای پسر برکه". پسر [[اسامه]] [[مردم]] را [[گواه]] گرفت که او به مادرم [[ام ایمن]] توهین کرد با آنکه [[رسول خدا]]{{صل}} او را "ام ایمن" یا "امه" میخواند. [[ابوبکر]]، یا [[قاضی]] و یا [[والی مدینه]] به عمرو بن ابی [[فرات]] گفت: "خدا از من نگذرد اگر از تو بگذرم؛ اما [[خدا]] اجازه کشتن تو را نداده"، پس هفتاد ضربه تازیانه بر او زد<ref>الطبقات الکبری، ابن سعد، ج۸، ص۲۲۶؛ المنتخب من ذیل المذیل، طبری، ص۱۰۶؛ المستدرک، حاکم نیشابوری، ج۴، ص۶۴.</ref>. | همچنین [[همسر]] شهیدش، [[زید بن حارثه]] و [[اسامة بن زید]] و دیگر [[فرزندان]] او نیز "حب النبی"، یعنی [[محبوب]] [[رسول خدا]] {{صل}} بودند<ref>عون المعبود، عظیم آبادی، ج۲۰، ص۱۲؛ تهذیب الکمال، مزی، ج۱۵، ص۵۲؛ فهرست ابن الندیم، ابن ندیم بغدادی، ص۱۰۹؛ بحار الانوار، علامه مجلسی، ج۸، ص۵۷.</ref>. در [[نقلی]] آمده است که [[حجاج]] بن ایمن، نوه [[ام ایمن]] وارد [[مسجد]] شد و [[نماز]] ناقصی به جا آورد. [[عبدالله]] [[عمر]] وی را صدا زد و به او [[تذکر]] داد که نمازت را دوباره بخوان. وقتی [[حجاج]] رفت، [[عبدالله]] [[عمر]] از [[حرمله]] ([[آزاد]] شده [[اسامة بن زید]]) پرسید او که بود؟ او گفت: "پسر ایمن بن ام ایمن"، [[عبدالله]] [[عمر]] گفت: "اگر [[رسول خدا]] {{صل}} زنده بود او را به خاطر [[ام ایمن]] [[دوست]] میداشت"<ref>صحیح البخاری، بخاری، ج۴، ص۲۱۴.</ref>. در [[نقل]] دیگری آمده است که عمرو بن ابی [[فرات]] با نوه دیگر [[ام ایمن]] به نام [[حسن بن اسامة بن زید]] [[مشاجره]] کرد و ناگهان به قصد توهین به او گفت: "ای پسر برکه". پسر [[اسامه]] [[مردم]] را [[گواه]] گرفت که او به مادرم [[ام ایمن]] توهین کرد با آنکه [[رسول خدا]] {{صل}} او را "ام ایمن" یا "امه" میخواند. [[ابوبکر]]، یا [[قاضی]] و یا [[والی مدینه]] به عمرو بن ابی [[فرات]] گفت: "خدا از من نگذرد اگر از تو بگذرم؛ اما [[خدا]] اجازه کشتن تو را نداده"، پس هفتاد ضربه تازیانه بر او زد<ref>الطبقات الکبری، ابن سعد، ج۸، ص۲۲۶؛ المنتخب من ذیل المذیل، طبری، ص۱۰۶؛ المستدرک، حاکم نیشابوری، ج۴، ص۶۴.</ref>. | ||
البته این [[محبت]] و [[دوستی]] یک طرفه نبود و [[ام ایمن]] نیز به [[حضرت]] علاقه وافری داشت که آن را در دیدارهای متعدد و با دادن هدایای گوناگون ابراز میکرد. گاهی برای [[حضرت]] حریرهای به سبک [[مردم]] [[حبشه]] میپخت و برای ایشان میبرد<ref>کامل الزیارات، ابن قولویه، ص۴۴۵؛ إعلام الوری بأعلام الهدی، طبرسی، ج۱، ص۹۴.</ref> و زمانی مرغی بریان برای [[حضرت]] آماده کرد<ref>المستدرک، حاکم نیشابوری، ج۳، ص۱۳۱؛ المعیار و الموازنة، ابوجعفر اسکافی، ص۲۲۴.</ref> و گاهی با فرستادن شیر و کره و خرما برای [[پیامبر]]{{صل}} اظهار [[محبت]] میکرد<ref>کامل الزیارات، ابن قولویه، ص۱۲۵؛ الأمالی، شیخ طوسی، ص۶۶۹.</ref>. | البته این [[محبت]] و [[دوستی]] یک طرفه نبود و [[ام ایمن]] نیز به [[حضرت]] علاقه وافری داشت که آن را در دیدارهای متعدد و با دادن هدایای گوناگون ابراز میکرد. گاهی برای [[حضرت]] حریرهای به سبک [[مردم]] [[حبشه]] میپخت و برای ایشان میبرد<ref>کامل الزیارات، ابن قولویه، ص۴۴۵؛ إعلام الوری بأعلام الهدی، طبرسی، ج۱، ص۹۴.</ref> و زمانی مرغی بریان برای [[حضرت]] آماده کرد<ref>المستدرک، حاکم نیشابوری، ج۳، ص۱۳۱؛ المعیار و الموازنة، ابوجعفر اسکافی، ص۲۲۴.</ref> و گاهی با فرستادن شیر و کره و خرما برای [[پیامبر]] {{صل}} اظهار [[محبت]] میکرد<ref>کامل الزیارات، ابن قولویه، ص۱۲۵؛ الأمالی، شیخ طوسی، ص۶۶۹.</ref>. | ||
علاوه بر [[ام ایمن]]، [[همسر]] و [[فرزندان]] او هم همواره در [[خدمت]] [[رسول خدا]]{{صل}} بودند؛ وقتی [[حضرت]] برای [[نماز عید]] فطر و قربان میرفت آنها به همراه [[بنیهاشم]] دور [[حضرت]] حلقه میزدند و [[فضل بن عباس]]، [[عبد الله]]، [[عباس]]، [[علی]]، [[جعفر]]، [[حسن]] و [[حسین]]{{عم}} و [[اسامة بن زید]]، [[زید بن حارثه]] و ایمن بن [[ام ایمن]] همراه [[حضرت]] بودند و [[تکبیر]] میگفتند<ref>المجموع، محیی الدین نووی، ج۵، ص۳۰؛ السنن الکبری، بیهقی، ج۳، ص۲۷۹؛ صحیح ابن خزیمة، ابن خزیمة، ج۲، ص۳۴۲.</ref>. | علاوه بر [[ام ایمن]]، [[همسر]] و [[فرزندان]] او هم همواره در [[خدمت]] [[رسول خدا]] {{صل}} بودند؛ وقتی [[حضرت]] برای [[نماز عید]] فطر و قربان میرفت آنها به همراه [[بنیهاشم]] دور [[حضرت]] حلقه میزدند و [[فضل بن عباس]]، [[عبد الله]]، [[عباس]]، [[علی]]، [[جعفر]]، [[حسن]] و [[حسین]] {{عم}} و [[اسامة بن زید]]، [[زید بن حارثه]] و ایمن بن [[ام ایمن]] همراه [[حضرت]] بودند و [[تکبیر]] میگفتند<ref>المجموع، محیی الدین نووی، ج۵، ص۳۰؛ السنن الکبری، بیهقی، ج۳، ص۲۷۹؛ صحیح ابن خزیمة، ابن خزیمة، ج۲، ص۳۴۲.</ref>. | ||
جهجاه [[غفاری]] به همراه جمعی از [[خویشان]] خود [[خدمت]] [[رسول خدا]]{{صل}} رسیدند تا [[اسلام]] بیاورند. وی میگوید [[پیامبر]]{{صل}} [[نماز]] [[مغرب]] را خواند و به [[مسلمانان]] فرمود: "دست همنشین خود را بگیرید و به [[خانه]] ببرید". همه رفتند و من به [[دلیل]] درشت هیکل بودن تنها ماندم. پس [[رسول خدا]]{{صل}} مرا به [[خانه]] خود بردند و برایم شیر بز آوردند. من به مقدار شیر هفت بز خوردم، دوباره یک ظرف [[غذا]] آوردند آن را هم خوردم. گویا دیگر چیزی برای [[پیامبر]] باقی نمانده بود که ناگهان [[ام ایمن]] گفت: "خدا گرسنه کند کسی را که [[پیامبر خدا]] را امشب گرسنه گذاشت!" [[پیامبر]]{{صل}} فرمود: "ام ایمن! او روزی خودش را خورد، روزی ما بر خداست". [[شب]] دوم دوباره به [[خانه]] [[حضرت]] رفتیم، چون کسی مرا به خاطر درشت هیکل بودن مهمان نمیکرد. این بار فقط به اندازه شیر یک بز [[غذا]] خوردم و [[سیر]] شدم. [[ام ایمن]] این بار با تعجب پرسید: آیا این همان مهمان دیشب است؟! [[حضرت]] فرمود: "آری، دیشب با اشتهای [[کافر]] [[غذا]] میخورد و امشب با اشتهای [[مؤمن]]!" <ref>الأحاد و المثانی، ضحاک، ج۲، ص۲۴۳- ۲۴۴؛ إکرام الضیف، حربی، ص۴۱؛ المعجم الکبیر، طبرانی، ج۲، ص۲۷۴؛ کنزل العمال، متقی هندی، ج۱، ص۳۶۶.</ref><ref>[[علی گروسی|گروسی، علی]]، [[دایرة المعارف صحابه پیامبر اعظم ج۳ (کتاب)|دایرة المعارف صحابه پیامبر اعظم]]، ص ۴۰۲.</ref>. | جهجاه [[غفاری]] به همراه جمعی از [[خویشان]] خود [[خدمت]] [[رسول خدا]] {{صل}} رسیدند تا [[اسلام]] بیاورند. وی میگوید [[پیامبر]] {{صل}} [[نماز]] [[مغرب]] را خواند و به [[مسلمانان]] فرمود: "دست همنشین خود را بگیرید و به [[خانه]] ببرید". همه رفتند و من به [[دلیل]] درشت هیکل بودن تنها ماندم. پس [[رسول خدا]] {{صل}} مرا به [[خانه]] خود بردند و برایم شیر بز آوردند. من به مقدار شیر هفت بز خوردم، دوباره یک ظرف [[غذا]] آوردند آن را هم خوردم. گویا دیگر چیزی برای [[پیامبر]] باقی نمانده بود که ناگهان [[ام ایمن]] گفت: "خدا گرسنه کند کسی را که [[پیامبر خدا]] را امشب گرسنه گذاشت!" [[پیامبر]] {{صل}} فرمود: "ام ایمن! او روزی خودش را خورد، روزی ما بر خداست". [[شب]] دوم دوباره به [[خانه]] [[حضرت]] رفتیم، چون کسی مرا به خاطر درشت هیکل بودن مهمان نمیکرد. این بار فقط به اندازه شیر یک بز [[غذا]] خوردم و [[سیر]] شدم. [[ام ایمن]] این بار با تعجب پرسید: آیا این همان مهمان دیشب است؟! [[حضرت]] فرمود: "آری، دیشب با اشتهای [[کافر]] [[غذا]] میخورد و امشب با اشتهای [[مؤمن]]!" <ref>الأحاد و المثانی، ضحاک، ج۲، ص۲۴۳- ۲۴۴؛ إکرام الضیف، حربی، ص۴۱؛ المعجم الکبیر، طبرانی، ج۲، ص۲۷۴؛ کنزل العمال، متقی هندی، ج۱، ص۳۶۶.</ref><ref>[[علی گروسی|گروسی، علی]]، [[دایرة المعارف صحابه پیامبر اعظم ج۳ (کتاب)|دایرة المعارف صحابه پیامبر اعظم]]، ص ۴۰۲.</ref>. | ||
==[[ام ایمن]] و [[بشارت]] یافتن به [[بهشت]]== | == [[ام ایمن]] و [[بشارت]] یافتن به [[بهشت]] == | ||
وقتی [[همسر]] [[ام ایمن]]، عبید بن [[زید]] حبشی، [[وفات]] یافت، او چندین ماه را با فرزندش ایمن، سپری کرد. ناگهان روزی [[رسول خدا]]{{صل}} در جمع [[مسلمانان]] فرمود: {{متن حدیث|من سرّه أن يتزوّج امرأة من أهل الجنة فليتزوج أم أيمن}}؛ هر کس خوشحال میشود که با زنی بهشتی [[ازدواج]] کند با [[ام ایمن]] [[ازدواج]] کند. [[زید بن حارثه]] بر دیگران پیشی گرفت و با او [[ازدواج]] کرد<ref>الطبقات الکبری، ابن سعد، ج۸، ص۲۲۴؛ تاریخ مدینة | وقتی [[همسر]] [[ام ایمن]]، عبید بن [[زید]] حبشی، [[وفات]] یافت، او چندین ماه را با فرزندش ایمن، سپری کرد. ناگهان روزی [[رسول خدا]] {{صل}} در جمع [[مسلمانان]] فرمود: {{متن حدیث|من سرّه أن يتزوّج امرأة من أهل الجنة فليتزوج أم أيمن}}؛ هر کس خوشحال میشود که با زنی بهشتی [[ازدواج]] کند با [[ام ایمن]] [[ازدواج]] کند. [[زید بن حارثه]] بر دیگران پیشی گرفت و با او [[ازدواج]] کرد<ref>الطبقات الکبری، ابن سعد، ج۸، ص۲۲۴؛ تاریخ مدینة دمشق، ابن عساکر، ج۴، ص۳۰۳؛ سیر اعلام التبلاء، ذهبی، ج۲، ص۲۲۴؛ کنزالعمال، متقی هندی، ج۱۲، ص۱۴۶؛ القواعد الفقهیه، بجنوردی، ج۴، ص۳۰.</ref>. | ||
گویا بهشتی بودن [[ام ایمن]] را [[حضرت]] چندین بار فرموده بودند و داستان زیر نیز مؤید آن است: [[عمرو بن عثمان]] بن عفّان در حضور [[امام حسن مجتبی]]، [[عبدالله]] [[جعفر]]، [[معاویه]]، [[مروان]] و جمعی دیگر با [[اسامة بن زید]]، [[فرزند]] [[ام ایمن]] درباره [[باغی]] در [[مدینه]] [[مشاجره]] میکرد که ناگهان عصبانی شد و به [[اسامه]] گفت: "به من [[دشنام]] میگویی در حالی که [[غلام]] هستی؟! [[اسامه]] گفت: "به [[خدا]] قسم، من [[غلام]] تو نبودهام و خوشحال نمیشوم از اینکه از [[خویشان]] تو باشم؛ مولای من [[رسول]] خداست". عمرو عصبانیتر شد و گفت: "مردم! میبینید این برده چگونه به من جواب میدهد؟" سپس رو به [[اسامه]] کرد و گفت: "ای پسر [[زن]] سیاه چهره چقدر گستاخ شدهای؟!" [[اسامه]] جواب داد: "تو از من گستاختری! مرا به خاطر مادرم [[سرزنش]] میکنی؟ به [[خدا]] قسم مادرم بهتر از [[مادر]] توست؛ او [[ام ایمن]]، [[کنیز]] [[رسول خدا]]{{صل}} است که [[پیامبر]] بارها به او [[بشارت]] داد، پدرم [[زید بن حارثه]] نیز بهتر از [[پدر]] توست؛ او در [[اطاعت خدا]] و رسولش در [[جنگ موته]] به [[شهادت]] رسید. خود من نیز [[امیر]] لشکری بودم که در آن [[لشکر]] [[پدر]] تو و بهتر از او در آن [[لشکر]] بودند؛ یعنی [[ابوبکر]] و [[عمر]]، [[ابوعبیده جراح]] و بزرگان [[مهاجر]] و [[انصار]]، پس چرا به من [[فخر]] میفروشی ای پسر [[عثمان]]؟!..."<ref>الامالی، شیخ طوسی ۲۱۳؛ بحارالانوار، علامه مجلسی، ج۴۴، ص۱۰۷.</ref>. | گویا بهشتی بودن [[ام ایمن]] را [[حضرت]] چندین بار فرموده بودند و داستان زیر نیز مؤید آن است: [[عمرو بن عثمان]] بن عفّان در حضور [[امام حسن مجتبی]]، [[عبدالله]] [[جعفر]]، [[معاویه]]، [[مروان]] و جمعی دیگر با [[اسامة بن زید]]، [[فرزند]] [[ام ایمن]] درباره [[باغی]] در [[مدینه]] [[مشاجره]] میکرد که ناگهان عصبانی شد و به [[اسامه]] گفت: "به من [[دشنام]] میگویی در حالی که [[غلام]] هستی؟! [[اسامه]] گفت: "به [[خدا]] قسم، من [[غلام]] تو نبودهام و خوشحال نمیشوم از اینکه از [[خویشان]] تو باشم؛ مولای من [[رسول]] خداست". عمرو عصبانیتر شد و گفت: "مردم! میبینید این برده چگونه به من جواب میدهد؟" سپس رو به [[اسامه]] کرد و گفت: "ای پسر [[زن]] سیاه چهره چقدر گستاخ شدهای؟!" [[اسامه]] جواب داد: "تو از من گستاختری! مرا به خاطر مادرم [[سرزنش]] میکنی؟ به [[خدا]] قسم مادرم بهتر از [[مادر]] توست؛ او [[ام ایمن]]، [[کنیز]] [[رسول خدا]] {{صل}} است که [[پیامبر]] بارها به او [[بشارت]] داد، پدرم [[زید بن حارثه]] نیز بهتر از [[پدر]] توست؛ او در [[اطاعت خدا]] و رسولش در [[جنگ موته]] به [[شهادت]] رسید. خود من نیز [[امیر]] لشکری بودم که در آن [[لشکر]] [[پدر]] تو و بهتر از او در آن [[لشکر]] بودند؛ یعنی [[ابوبکر]] و [[عمر]]، [[ابوعبیده جراح]] و بزرگان [[مهاجر]] و [[انصار]]، پس چرا به من [[فخر]] میفروشی ای پسر [[عثمان]]؟!..."<ref>الامالی، شیخ طوسی ۲۱۳؛ بحارالانوار، علامه مجلسی، ج۴۴، ص۱۰۷.</ref>. | ||
در ماجرای [[فدک]] نیز وقتی [[شهادت]] دادن [[ام ایمن]] و [[اسماء بنت عمیس]] ردّ شد، از [[ابوبکر]] و [[عمر]] سؤال کردند آیا [[پیامبر اکرم]]{{صل}} این دو را [[اهل بهشت]] ندانسته و در [[حق]] آنها و [[نسل]] آنها [[دعا]] نفرموده است؟ آن دو جواب دادند: میدانیم آنها [[اهل بهشت]] هستند اما همه شما [[سودجویی]] میکنید! <ref>الإختصاص، شیخ مفید، ص۱۸۳ و الاحتجاج، طبرسی، ج۱، ص۱۲۱.</ref> [[امام علی]]{{ع}} فرمود: "اگر [[شهادت]] ما [[شاهدان]]، آن گونه که شما هم ما را قبول دارید، پذیرفته نشود و [[شهادت]] [[رسول خدا]]{{صل}} هم پذیرفته نشود {{متن حدیث|فَإِنَّا لِلَّهِ وَإِنَّا إِلَيْهِ رَاجِعُونَ}} و...". | در ماجرای [[فدک]] نیز وقتی [[شهادت]] دادن [[ام ایمن]] و [[اسماء بنت عمیس]] ردّ شد، از [[ابوبکر]] و [[عمر]] سؤال کردند آیا [[پیامبر اکرم]] {{صل}} این دو را [[اهل بهشت]] ندانسته و در [[حق]] آنها و [[نسل]] آنها [[دعا]] نفرموده است؟ آن دو جواب دادند: میدانیم آنها [[اهل بهشت]] هستند اما همه شما [[سودجویی]] میکنید! <ref>الإختصاص، شیخ مفید، ص۱۸۳ و الاحتجاج، طبرسی، ج۱، ص۱۲۱.</ref> [[امام علی]] {{ع}} فرمود: "اگر [[شهادت]] ما [[شاهدان]]، آن گونه که شما هم ما را قبول دارید، پذیرفته نشود و [[شهادت]] [[رسول خدا]] {{صل}} هم پذیرفته نشود {{متن حدیث|فَإِنَّا لِلَّهِ وَإِنَّا إِلَيْهِ رَاجِعُونَ}} و...". | ||
[[امام باقر]]{{ع}}، در ضمن [[حدیثی]] مستضعفی را که از [[عذاب الهی]] [[نجات]] مییابد بر [[زنان]] و اطفال [[تطبیق]] فرمود و سپس فرمود: {{متن حدیث|أَ رَأَيْتَ أُمَّ أَيْمَنَ؟ فَإِنِّي أَشْهَدُ أَنَّهَا مِنْ أَهْلِ الْجَنَّةِ، وَ مَا كَانَتْ تَعْرِفُ مَا أَنْتُمْ عَلَيْهِ}}؛ [[ام ایمن]] را میبینی! با آنکه به اندازه شما نسبت به [[امامت]] و غیره [[شناخت]] نداشت، من [[شهادت]] میدهم او [[اهل بهشت]] است<ref>فروع کافی، کلینی، ج2، ص405.</ref><ref>[[علی گروسی|گروسی، علی]]، [[دایرة المعارف صحابه پیامبر اعظم ج۳ (کتاب)|دایرة المعارف صحابه پیامبر اعظم]]، ص ۴۰۶؛ [[عباس حیدرزاده|حیدرزاده، عباس]]، [[فرهنگنامه آخرالزمان (کتاب)|فرهنگنامه آخرالزمان]]، ص۱۰۲.</ref>. او به واسطه [[ایمان]] خویش، در [[زمان ظهور حضرت مهدی]]{{ع}} به این [[جهان]] باز خواهد گشت و به همراه زنانی دیگر جزو [[یاران]] آن [[حضرت]] خواهد بود<ref>[[عباس حیدرزاده|حیدرزاده، عباس]]، [[فرهنگنامه آخرالزمان (کتاب)|فرهنگنامه آخرالزمان]]، ص۱۰۲؛ [[مجتبی تونهای|تونهای، مجتبی]]، [[موعودنامه (کتاب)|موعودنامه]]، ص۱۲۰.</ref>. | [[امام باقر]] {{ع}}، در ضمن [[حدیثی]] مستضعفی را که از [[عذاب الهی]] [[نجات]] مییابد بر [[زنان]] و اطفال [[تطبیق]] فرمود و سپس فرمود: {{متن حدیث|أَ رَأَيْتَ أُمَّ أَيْمَنَ؟ فَإِنِّي أَشْهَدُ أَنَّهَا مِنْ أَهْلِ الْجَنَّةِ، وَ مَا كَانَتْ تَعْرِفُ مَا أَنْتُمْ عَلَيْهِ}}؛ [[ام ایمن]] را میبینی! با آنکه به اندازه شما نسبت به [[امامت]] و غیره [[شناخت]] نداشت، من [[شهادت]] میدهم او [[اهل بهشت]] است<ref>فروع کافی، کلینی، ج2، ص405.</ref><ref>[[علی گروسی|گروسی، علی]]، [[دایرة المعارف صحابه پیامبر اعظم ج۳ (کتاب)|دایرة المعارف صحابه پیامبر اعظم]]، ص ۴۰۶؛ [[عباس حیدرزاده|حیدرزاده، عباس]]، [[فرهنگنامه آخرالزمان (کتاب)|فرهنگنامه آخرالزمان]]، ص۱۰۲.</ref>. او به واسطه [[ایمان]] خویش، در [[زمان ظهور حضرت مهدی]] {{ع}} به این [[جهان]] باز خواهد گشت و به همراه زنانی دیگر جزو [[یاران]] آن [[حضرت]] خواهد بود<ref>[[عباس حیدرزاده|حیدرزاده، عباس]]، [[فرهنگنامه آخرالزمان (کتاب)|فرهنگنامه آخرالزمان]]، ص۱۰۲؛ [[مجتبی تونهای|تونهای، مجتبی]]، [[موعودنامه (کتاب)|موعودنامه]]، ص۱۲۰.</ref>. | ||
==سرانجام [[ام ایمن]]== | == سرانجام [[ام ایمن]] == | ||
[[تاریخ]] [[وفات]] و محل [[دفن]] او دقیقاً معلوم نیست لکن باتوجه به [[نقل]] [[معجزه]] "دلو آسمانی" درباره او، میتوان گفت: [[ام ایمن]] پس از هفت سال از [[شهادت]] [[زهرای مرضیه]]{{س}} [[رحلت]] نموده است. محل [[دفن]] او نیز یا در [[مکه]] و یا در [[مدینه]] است<ref>الخرائج و الجرائح، قطب الدین راوندی، ج۲، ص۵۳۰.</ref><ref>[[علی گروسی|گروسی، علی]]، [[دایرة المعارف صحابه پیامبر اعظم ج۳ (کتاب)|دایرة المعارف صحابه پیامبر اعظم]]، ص ۴۰۵.</ref>. | [[تاریخ]] [[وفات]] و محل [[دفن]] او دقیقاً معلوم نیست لکن باتوجه به [[نقل]] [[معجزه]] "دلو آسمانی" درباره او، میتوان گفت: [[ام ایمن]] پس از هفت سال از [[شهادت]] [[زهرای مرضیه]] {{س}} [[رحلت]] نموده است. محل [[دفن]] او نیز یا در [[مکه]] و یا در [[مدینه]] است<ref>الخرائج و الجرائح، قطب الدین راوندی، ج۲، ص۵۳۰.</ref><ref>[[علی گروسی|گروسی، علی]]، [[دایرة المعارف صحابه پیامبر اعظم ج۳ (کتاب)|دایرة المعارف صحابه پیامبر اعظم]]، ص ۴۰۵.</ref>. | ||
== منابع == | == منابع == |