پرش به محتوا

حضرت یحیی علیه السلام: تفاوت میان نسخه‌ها

برچسب: پیوندهای ابهام‌زدایی
خط ۳۸: خط ۳۸:
درباره [[عبادت]] او و گریه‌های زیادی که می‌کرد، داستان‌ها نوشته‌اند. در حدیثی از [[امام صادق]]{{ع}} نقل شده که یحیی{{ع}} آن قدر گریست که گوشت‌گونه‌اش آب شد. پدرش [[زکریا]] بدو گفت: فرزندم! من از [[خدای تعالی]] درخواست کردم تو را به من ببخشد تا دیده‌ام به وجود تو روشن گردد.
درباره [[عبادت]] او و گریه‌های زیادی که می‌کرد، داستان‌ها نوشته‌اند. در حدیثی از [[امام صادق]]{{ع}} نقل شده که یحیی{{ع}} آن قدر گریست که گوشت‌گونه‌اش آب شد. پدرش [[زکریا]] بدو گفت: فرزندم! من از [[خدای تعالی]] درخواست کردم تو را به من ببخشد تا دیده‌ام به وجود تو روشن گردد.
یحیی گفت: پدر [[جان]]! در دوزخی که [[خدا]] دارد، پرت‌گاه‌هایی است که جز آن مردمانی که از [[ترس]] خدا بسیار [[گریه]] می‌کنند، دیگری از آن نمی‌گذرد و من ترس آن را دارم که از آنجا نگذرم. در این وقت زکریا{{ع}} آن قدر گریست که بی‌هوش شد<ref>بحارالانوار، ج۱۴، ص۱۶۷ به نقل از کتاب زهد الصادق.</ref>.<ref>[[سید هاشم رسولی محلاتی|رسولی محلاتی، سید هاشم]]، [[تاریخ انبیاء (کتاب)|تاریخ انبیاء]] ص۵۷۱.</ref>
یحیی گفت: پدر [[جان]]! در دوزخی که [[خدا]] دارد، پرت‌گاه‌هایی است که جز آن مردمانی که از [[ترس]] خدا بسیار [[گریه]] می‌کنند، دیگری از آن نمی‌گذرد و من ترس آن را دارم که از آنجا نگذرم. در این وقت زکریا{{ع}} آن قدر گریست که بی‌هوش شد<ref>بحارالانوار، ج۱۴، ص۱۶۷ به نقل از کتاب زهد الصادق.</ref>.<ref>[[سید هاشم رسولی محلاتی|رسولی محلاتی، سید هاشم]]، [[تاریخ انبیاء (کتاب)|تاریخ انبیاء]] ص۵۷۱.</ref>
==گفت‌وگوی [[یحیی]]{{ع}} با [[شیطان]]==
در [[امالی شیخ طوسی]] [[حدیثی]] از [[امام هشتم]]{{ع}} از [[پدران]] بزرگوارش درباره گفت‌وگوی یحیی با شیطان نقل شده است. گزیده‌اش آن است که شیطان از [[زمان]] [[آدم]]{{ع}} تا زمان [[بعثت]] [[حضرت مسیح]]{{ع}} به نزد [[پیغمبران]] می‌آمد و با آنها سخن می‌گفت و از همه بیشتر با یحیی{{ع}} اُنس داشت.
روزی یحیی{{ع}} بدو فرمود حاجتی با تو دارم.
شیطان گفت: قدر و [[مقام]] تو نزد من به قدری است که هر چه خواهی انجام می‌دهم.
یحیی فرمود: می‌خواهم دام‌ها و وسایلی که [[فرزندان آدم]] را با آنها [[گمراه]] و شکار می‌کنی به من نشان دهی.
شیطان پذیرفت و [[روز]] دیگر با شکل مخصوص و ابزار و آلات بسیار و رنگ‌های گوناگونی به نزد یحیی آمد و خاصیت آن ابزار و رنگ‌ها را برای یحیی توضیح داد و کیفیت گمراه ساختن فرزندان آدم را به وسیله آنها شرح داد.
آن‌گاه یحیی بدو فرمود: آیا هیچ‌گاه بر من [[ظفر]] یافته و غالب گشته‌ای؟
نه، ولی در تو خصلتی است که من آن را خوش دارم.
آن [[خصلت]] چیست؟
هنگامی که [[افطار]] می‌کنی، [[سیر]] [[غذا]] می‌خوری و همان سیری مانع قسمتی از [[نمازها]] و [[شب زنده داری]] تو می‌گردد (و همین موجب [[خوشحالی]] و [[سرور]] من است).
یحیی که این سخن را شنید فرمود: من از این [[ساعت]] با [[خدا]] [[عهد]] می‌کنم که دیگر غذای سیر نخورم تا وقتی که او را [[دیدار]] کنم.
شیطان نیز گفت: من نیز با خدا عهد می‌کنم که از این پس [[مسلمانی]] را [[نصیحت]] نکنم تا وقتی که خدا را دیدار کنم. پس از این گفتار برفت و دیگر به نزد یحیی نیامد<ref>امالی طوسی، ص۲۱۶ و ۲۱۷.</ref>.<ref>[[سید هاشم رسولی محلاتی|رسولی محلاتی، سید هاشم]]، [[تاریخ انبیاء (کتاب)|تاریخ انبیاء]] ص۵۷۲.</ref>


== سیره ==
== سیره ==
۷۳٬۳۵۲

ویرایش