پرش به محتوا

امامت عامه در کلام اسلامی: تفاوت میان نسخه‌ها

برچسب: پیوندهای ابهام‌زدایی
خط ۱۶۳: خط ۱۶۳:
کسانی [[گمان]] برده‌اند که مقصود از «اولی الامر» علی و [[ائمه معصومین]]{{عم}} هستند. اگر این سخن درست باشد، این فقره از [[آیه]] {{متن قرآن|فَرُدُّوهُ إِلَى اللَّهِ وَالرَّسُولِ}} معنا ندارد، بلکه باید گفته شود: {{عربی|إلي الإمام و أولي الأمر}}؛ زیرا قول [[امام]] نزد آنان، بر [[کتاب و سنت]] [[حاکم]] است؛ پس {{متن قرآن|فَرُدُّوهُ إِلَى اللَّهِ وَالرَّسُولِ}} معنا ندارد. اما کسی به این نظریه [[معتقد]] نیست، بلکه با دیدگاه بیشتر [[علما]] درباره اولی الامر ناسازگار است<ref>الجامع لأحکام القرآن، ج۵، ص۲۶۱؛ {{عربی|وزعم قوم أن المراد بأولي الأمر علي والأئمة المعصومون ولو كان كذلك ما كان لقوله: فردوه إلى الله والرسول معنى بل كان يقول فردوه إلى الإمام وأولي الأمر فإن قوله عند هؤلاء هو المحكم على الكتاب والسنة وهذا قول مهجور مخالف لما عليه الجمهور}}.</ref>.
کسانی [[گمان]] برده‌اند که مقصود از «اولی الامر» علی و [[ائمه معصومین]]{{عم}} هستند. اگر این سخن درست باشد، این فقره از [[آیه]] {{متن قرآن|فَرُدُّوهُ إِلَى اللَّهِ وَالرَّسُولِ}} معنا ندارد، بلکه باید گفته شود: {{عربی|إلي الإمام و أولي الأمر}}؛ زیرا قول [[امام]] نزد آنان، بر [[کتاب و سنت]] [[حاکم]] است؛ پس {{متن قرآن|فَرُدُّوهُ إِلَى اللَّهِ وَالرَّسُولِ}} معنا ندارد. اما کسی به این نظریه [[معتقد]] نیست، بلکه با دیدگاه بیشتر [[علما]] درباره اولی الامر ناسازگار است<ref>الجامع لأحکام القرآن، ج۵، ص۲۶۱؛ {{عربی|وزعم قوم أن المراد بأولي الأمر علي والأئمة المعصومون ولو كان كذلك ما كان لقوله: فردوه إلى الله والرسول معنى بل كان يقول فردوه إلى الإمام وأولي الأمر فإن قوله عند هؤلاء هو المحكم على الكتاب والسنة وهذا قول مهجور مخالف لما عليه الجمهور}}.</ref>.
پاسخ این است که دیدگاه قرطبی، یکی از دیدگاه‌ها در مسئله است؛ یعنی علمای [[اهل سنت]] نظریه‌ای [[اجماعی]] در این باره عرضه نکرده‌اند؛ چنان‌که عینی در [[تفسیر آیه]]: {{متن قرآن|وَأُولِي الْأَمْرِ مِنْكُمْ}}، یازده نظر را نقل کرده است<ref>عمدة القاری شرح صحیح البخاری، ج۸۱، ص۱۷۶. {{عربی|قوله: (وأولي الأمر منكم)، في تفسيره أحد عشر قولا: الأول: الأمراء، قاله ابن عباس وأبو هريرة وابن زيد والسدي. الثاني: أبو بكر و عمر رضي الله تعالى عنهما، قاله عكرمة. الثالث: جميع الصحابة، قال مجاهد الرابع الخلفاء الأربعة قاله أبو بكر الوراق فيما قاله الثعلبي. الخامس: المهاجرون والأنصار، قاله عطاء السادس: الصحابة والتابعون السابع: أرباب العقل الذين يسوسون أمر الناس، قاله ابن كيسان الثامن: العلماء والفقهاء، قاله جابر بن عبد الله والحسن وأبو العالية التاسع: أمراء السرايا. قاله ميمون بن مهران ومقاتل والكلبي العاشر: أهل العلم والقرآن قاله مجاهد واختاره مالك. الحادي عشر: عام في كل من ولي أمر شيء، وهو الصحيح...}}.</ref>. افزون بر این، بنابر یک دیدگاه، معنای {{متن قرآن|فَرُدُّوهُ إِلَى اللَّهِ وَالرَّسُولِ}}، این است که در صورت [[نزاع]] و [[اختلاف]] درباره [[اولی الأمر]]، [[مرجع]] [[قرآن]] و [[سنت]] است، نه [[مردم]]. همچنین این اشکال درباره دیدگاه خود [[قرطبی]] نیز مطرح می‌شود؛ زیرا [[حاکمان]] و [[عالمان]] که از نظر وی از مصادیق [[اولی الامر]] به شمار می‌روند، می‌بایست مرجع حل نزاع می‌بودند و گفته می‌شد: {{عربی|فردوه إلى الأمراء والعلماء وأولي الأمر}}.<ref>[[سلیمان امیری|امیری، سلیمان]]، [[امامت و دلایل انتصابی بودن آن (کتاب)|امامت و دلایل انتصابی بودن آن]]، ص۱۶۴-۱۷۰.</ref>
پاسخ این است که دیدگاه قرطبی، یکی از دیدگاه‌ها در مسئله است؛ یعنی علمای [[اهل سنت]] نظریه‌ای [[اجماعی]] در این باره عرضه نکرده‌اند؛ چنان‌که عینی در [[تفسیر آیه]]: {{متن قرآن|وَأُولِي الْأَمْرِ مِنْكُمْ}}، یازده نظر را نقل کرده است<ref>عمدة القاری شرح صحیح البخاری، ج۸۱، ص۱۷۶. {{عربی|قوله: (وأولي الأمر منكم)، في تفسيره أحد عشر قولا: الأول: الأمراء، قاله ابن عباس وأبو هريرة وابن زيد والسدي. الثاني: أبو بكر و عمر رضي الله تعالى عنهما، قاله عكرمة. الثالث: جميع الصحابة، قال مجاهد الرابع الخلفاء الأربعة قاله أبو بكر الوراق فيما قاله الثعلبي. الخامس: المهاجرون والأنصار، قاله عطاء السادس: الصحابة والتابعون السابع: أرباب العقل الذين يسوسون أمر الناس، قاله ابن كيسان الثامن: العلماء والفقهاء، قاله جابر بن عبد الله والحسن وأبو العالية التاسع: أمراء السرايا. قاله ميمون بن مهران ومقاتل والكلبي العاشر: أهل العلم والقرآن قاله مجاهد واختاره مالك. الحادي عشر: عام في كل من ولي أمر شيء، وهو الصحيح...}}.</ref>. افزون بر این، بنابر یک دیدگاه، معنای {{متن قرآن|فَرُدُّوهُ إِلَى اللَّهِ وَالرَّسُولِ}}، این است که در صورت [[نزاع]] و [[اختلاف]] درباره [[اولی الأمر]]، [[مرجع]] [[قرآن]] و [[سنت]] است، نه [[مردم]]. همچنین این اشکال درباره دیدگاه خود [[قرطبی]] نیز مطرح می‌شود؛ زیرا [[حاکمان]] و [[عالمان]] که از نظر وی از مصادیق [[اولی الامر]] به شمار می‌روند، می‌بایست مرجع حل نزاع می‌بودند و گفته می‌شد: {{عربی|فردوه إلى الأمراء والعلماء وأولي الأمر}}.<ref>[[سلیمان امیری|امیری، سلیمان]]، [[امامت و دلایل انتصابی بودن آن (کتاب)|امامت و دلایل انتصابی بودن آن]]، ص۱۶۴-۱۷۰.</ref>
===[[روایات]]===
[[اسلام]]، [[خاتم ادیان]] و محمد{{صل}}، [[خاتم پیامبران]] و [[قرآن]]، [[آخرین کتاب آسمانی]] و از این رو، [[جهانی]] و [[جاودانی]] است. از سوی دیگر، بر پایه [[قانون]] [[خلقت]]، [[پیامبر خدا]]{{صل}} چونان دیگر [[انسان‌ها]]، [[حیات ظاهری]] محدودی دارد و به [[صراحت]] قرآن، او و دیگران نیز از [[دنیا]] خواهند رفت: {{متن قرآن|إِنَّكَ مَيِّتٌ وَإِنَّهُمْ مَيِّتُونَ}}<ref>«بی‌گمان تو خواهی مرد و آنان نیز می‌میرند» سوره زمر، آیه ۳۰.</ref>.
[[پیامبر]]{{صل}}، [[رسالت]] «[[ابلاغ]] [[دستورات]] [[دین]]» را بر عهده دارد؛ یعنی هم [[رهبر]] [[فکری]] [[مردم]] و هم [[زعیم]] و پیشوای [[سیاسی]] آنان است. بنابراین، پرسشی مهم مطرح می‌شود که هرگز نمی‌توان به [[سادگی]] از آن گذشت: آیا پیامبر{{صل}}، با [[نص]] روشن، [[مسئول]] [[هدایت امت]] و [[اداره جامعه اسلامی]] را معین کرده است؟
====[[الهی]] بودن امر [[جانشینی پیامبر]]{{صل}}====
پیامبر{{صل}} از روزهای نخست [[بعثت]]، [[اعلان]] فرموده که [[امامت]] همچون رسالت و [[نبوت]] و [[تعیین امام]] به امر خداست. هنگامی که [[خداوند]] امر فرمود: «آنچه را [[مأموریت]] داری آشکار ساز»<ref>{{متن قرآن|فَاصْدَعْ بِمَا تُؤْمَرُ}} «از این روی آنچه فرمان می‌یابی آشکار کن» سوره حجر، آیه ۹۴.</ref>، دیدگاه اصلی اسلام را درباره امامت بیان فرمود. [[رسول خدا]]{{صل}} پس از [[نزول]] این [[آیه]]، رسالت و نبوت خویش را بر [[قبایل عرب]] عرضه کرد و آنان را به اسلام فراخواند<ref>الطبقات الکبری، محمد بن سعد بن منیع ابوعبدالله البصری الزهری، ج۱، ص۲۱۶. ذکر دعا رسول الله{{صل}} قبائل العرب فی المواضع. السیرة النبویة، ج۱، ص۴۲۲؛ السیرة النبویة، احمد بن زینی دحلان، ج۱، ص۲۳۸.</ref>. آنان درخواست کردند [[بیعت]] با پیامبر خدا{{صل}} و [[یاری]] آن حضرت را به شرطی بپذیرند که تعیین [[جانشین رسول خدا]]{{صل}} پس از او، بر عهده آنان باشد. اما رسول خدا{{صل}} در همین [[زمان]] به رغم اینکه بیش از هر زمانی به [[یاور]] نیاز داشت، در پاسخ‌شان فرمود: {{متن حدیث|الْأَمْرُ إِلَى اللَّهِ‌}}<ref>تاریخ الطبری، ج۲، ص۳۵۰؛ الکامل فی التاریخ، ج۱، ص۶۸۷؛ الدر المنثور، ج۳ ص۹۸، ذیل آیه ۵۴ سوره مائده، به نقل از صحیح بخاری، کتاب الاحکام، باب: کیف یبایع الناس الامام، رقم (۶۷۷۴)؛ کتاب الامارة، صحیح مسلم، باب وجوب طاعة الامراء، رقم (۱۷۰۹)؛ کتاب البیعة، سنن نسایی، باب: البیعة علی السمع الطاعة، رقم (۴۰۴۹). وقتی مردم با رسول خدا{{صل}} بیعت می‌کردند، یکی از نکاتی که در بیعت مطرح بود، درباره امر خلافت که مربوط اهل آن می‌شود نزاع و مخالفت نکنند. و اخرج البخاری، و مسلم ونسائی وابن ماجه عن عبارة ابن الصامت قال: {{عربی|بايعنا النبي على السمع والطاعة والعسر واليسر والمنشط والمكره وعلى اثره علينا وان لا ننازع الامر اهله وعلى ان نقول بالحق اينما لكن لا نخاف في الله لومة}}.</ref>؛ «[[تعیین جانشین]] من به دست خداست». برخی از [[روایات]] در این باره چنینند:
۱. {{عربی|ولن تعدو أمر الله فیک}}
[[بخاری]] از [[ابن عباس]] نقل می‌کند:
مُسَیلمَة کَذاب در [[زمان پیامبر]]{{صل}} می‌گفت: اگر محمد{{صل}} امر پس از خود را در من قرار دهد، از او [[پیروی]] می‌کنم. او با افراد فراوان از قبیله‌اش به سمت آن حضرت آمد و [[پیامبر]]{{صل}} به همراه [[ثابت بن قیس]] به او رو کرد و در حالی که در دست آن حضرت تکه چوبی بود، به نزد او رفت و در مقابلش ایستاد و فرمود:
«اگر این تکه چوب را از من بخواهی، به تو نخواهم داد و هرگز امر [[الله]] را در خود نخواهی دید و اگر پشت کنی [و [[اسلام]] نیاوری] قطعاً [[خداوند]] تو را [[خوار]] خواهد کرد و من [[عاقبت]] تو را شوم می‌بینم»<ref>صحیح البخاری، ج۳، ص۱۳۲۵. {{عربی|حدثنا أبو اليمان أخبرنا شعيب عن عبد الله بن أبي حسين حدثنا نافع بن جبير. ابن عباس رضي الله عنهما قال قدم مسيلمة الكذاب على عهد رسول الله{{صل}} فجعل يقول: إن جعل في محمد الأمر من بعده تبعته وقدمها في بشر كثير من قومه فأقبل إليه رسول الله{{صل}} ومعه ثابت بن قيس بن شماس وفي يد رسول الله{{صل}} قطعة جريد حتى وقف على مسيلمة في أصحابه فقال: لو سألتني هذه القطعة ما أعطيتكها ولن تعدو أمر الله فيك ولئن أدبرت ليعقرنك الله وإني لأراك الذي أريت فيك ما رأيت}}. رک: صحیح مسلم، ج۴، ص۱۷۸۰.</ref>.
۲. {{عربی|الأمر إلى الله يضعه حيث يشاء}}
[[طبری]] می‌نویسد:
روزی [[پیامبر]]{{صل}} نزد [[قبیله]] [[عامر بن صعصعه]] آمد و آنان را به [[ایمان به خداوند]] فراخواند و [[نبوت]] خویش را بر آنان عرضه فرمود. مردی از آنان به نام بحیرة ابن [[فراس]] عرضه داشت: «به [[خدا]] [[سوگند]]! اگر این [[جوان]] [[قریشی]] در [[اختیار]] من بود، تمام [[عرب]] را به چنگ خود درمی‌آوردم». آن‌گاه به پیامبر{{صل}} رو کرد و گفت: {{متن حدیث|أ يكون لنا الأمر من بعدك؟}}؛ «اگر ما با تو بر آنچه می‌خواهی [[بیعت]] کنیم، سپس خدا تو را بر مخالفانت [[پیروز]] گرداند، آیا پس از تو [[جانشینی]] در دست ما خواهد بود؟» پیامبر{{صل}} فرمود: «این کار به دست خداست و برای هر که بخواهد قرار می‌دهد»<ref>تاریخ الامم و الملوک (تاریخ الطبری)، ج۲، ص۸۴. {{عربی|قال ابن إسحاق وحدثني الزهري أنه أتى بني عامر ابن صعصعة فدعاهم إلى الله عز و جل و عرض عليهم نفسه فقال رجل منهم يقال له بيحرة بن فراس قال ابن هشام فراس بن عبد الله بن سلمة الخير بن قشير بن كعب ابن ربيعة بن عامر بن صعصعة والله لو أني أخذت هذا الفتى من قريش لأكلت به العرب ثم قال أرأيت إن نحن بايعناك على أمرك ثم أظهرك الله على من خالفك أ يكون لنا الأمر من بعدك قال الأمر إلى الله يضعه حيث يشاء}}. این روایت در منابع دیگر نیز آمده است. ر.ک: السیرة النبویة، ابن هشام، ج۲، ص۲۷۲؛ تاریخ الامم و الملوک، ج۲، ص۸۴؛ الثقات، ج۱، صص ۸۹ و ۹۰؛ الکامل فی التاریخ، ج۱، ص۶۰۹؛ بما تضمنه من مغازی رسول الله و الثلاثة الخلفاء الکلاعی، ج۱، ص۳۰۴؛ نهایة الأرب فی فنون الأدب، ج۶۱، ص۲۱۵؛ تاریخ الإسلام، الذهبی، ج۱، ص۲۸۶؛ البدایة و النهایة، ج۳، ص۱۳۹؛ السیرة الحلبیة فی سیرة الأمین المأمون، الحلبی، ج۲، ص۱۵۴.</ref>. در پاسخ گفتند: «می‌خواهی ما را دم تیغ دیگر [[قبایل عرب]] قرار دهی و آن‌گاه که [[پیروز]] شدی این کار در دست دیگران باشد؟ ما به کار تو نیازی نداریم». [وی از پذیرش [[دعوت]] [[رسول خدا]]{{صل}} سر باز زدند].
۳. {{عربی|إنما ذلك إلى الله عز و جل يجعله حيث يشاء}}
[[ابن عباس]] [[روایت]] کرده است:
[[عامر بن طفیل]] و [[اربد بن ربیعه]] (هر دو از [[قبیله بنی عامر]]) نزد [[رسول]]{{صل}} آمدند و آن حضرت در [[مسجد]] نشسته بودند. پس داخل مسجد شدند. مردی گفت که ای رسول خدا! عامر بن طفیل به سوی شما آمد. آن حضرت فرمودند: «رهایش کن اگر [[خداوند]] به او خیری را خواسته باشد، هدایش می‌کند» پس عامر بن طفیل نزدیک آمد تا اینکه در مقابل آن حضرت ایستاد و گفت: «ای محمد! چه چیزی برای من خواهد بود اگر [[اسلام]] بیاورم؟» [[پیامبر]]{{صل}} فرمود: «به نفع و ضرر تو همان چیزی خواهد بود که به نفع و [[ضرر]] [[مسلمانان]] است». عامر گفت: {{عربی|تجعل الأمر لي بعدك}}؛ «امر [[جانشینی]] را بعد از خودت برای من قرار بده!» در جواب فرمود: {{متن حدیث|لَيْسَ ذَلِكَ إِلَيَ إِنَّمَا ذَلِكَ إِلَى اللَّهِ عَزَّ وَ جَلَّ يَجْعَلُهُ حَيْثُ يَشَاءُ}}؛ «این کار به دست من نیست. فقط به دست خداست؛ برای هر که بخواهد قرار می‌دهد»<ref>تفسیر البغوی، ج۴، ص۸. این روایت در منابع دیگری نیز آمده است. ر.ک: الکشف و البیان، ابو إسحاق أ أحمد محمد بن إبراهیم الثعلبی، ج۵، ص۲۷۶؛ الجامع لأحکام القرآن، ج۹، ص۲۹۷؛ تفسیر الخازن المسمی لباب التأویل فی معانی التنزیل، ج۴، ص۸؛ نهایة الأرب فی فنون الأدب، ج۳، ص۳۷؛ تخریج الأحادیث و الآثار الواقعة فی تفسیر الکشاف للزمخشری، عبدالله بن یوسف ابو محمد الحنفی الزیلعی، ج۲، ص۱۸۹؛ السیرة الحلبیة فی سیرة الأمین المأمون، علی بن برهان الدین الحلبی، ج۳، ص۲۴۶.</ref>.
۴. {{عربی|إن الملك للّه يجعله حيث يشاء}}
[[ابن کثیر]] از ابن عباس از پدرش نقل کرده است:
‌پیامبر{{صل}} فرمودند: «آیا تو با من فردا به بازار می‌آیی تا در محل [[نزول]] [[قبایل]] [[مردم]] که محل [[اجتماع]] [[عرب]] است استقرار یابیم؟» عباس گفت: «به [[رسول خدا]]{{صل}} گفتم: [[قبیله کنده]] و منازل [[بکر بن وائل]] و منازل [[بنی عامر بن صعصعه]] می‌باشد. هر کدام را که می‌خواهی [[انتخاب]] کن». عباس گفت: آن حضرت از قبیله کنده شروع کرد و به سراغ آنها رفت و فرمود: «این [[جمعیت]] چه کسانی هستند؟ گفتند: «از [[اهل یمن]]». فرمود: «از کدام تیره [[یمن]]؟» گفتند: «از [[بنی عمرو بن معاویه]]». فرمود: «آیا خواهان خیر هستید؟» گفتند: «آن چیست؟» فرمود: «اینکه [[شهادت]] بدهید که خدایی جز [[خدای یگانه]] نیست و [[نماز]] را به پا دارید و به آنچه از طرف [[خداوند]] آمده، [[ایمان]] بیاورید» عبدالله بن [[اجلح]] گفت: پدرم از پیرمردان [[قبیله]] خود [[حدیث]] کرد که قبیله کنده به آن حضرت گفتند: «اگر [[پیروز]] شدی آیا [[ملک]] و [[حکومت]] را برای ما قرار می‌دهی؟» [[پیامبر]]{{صل}} فرمودند: {{متن حدیث|إن الملك للّه يجعله حيث يشاء}}؛ «ملک و حکومت فقط برای خداوند است؛ هرجا که بخواهد آن را قرار می‌دهد»<ref>السیرة النبویة، ج۲، ص۱۵۹؛ البدایة و النهایة، ج۳، ص۱۴۰. {{عربی|عن ابن عباس عن العباس قال: قال لي رسول الله: لا أرى لي عندك ولا عند أخيك منعة، فهل أنت مخرجي إلى السوق غدا حتى نقر في منازل قبائل الناس. وكانت مجمع العرب. قال: فقلت: هذه كندة ولفها، وهي أفضل من يحج البيت من اليمن، وهذه منازل بكر ابن وائل وهذه منازل بني عامر بن صعصعة، فاختر لنفسك. قال فبدأ بكندة فأتاهم فقال: ممن القوم؟ قالوا: من أهل اليمن. قال: من أي اليمن؟ قالوا: من كندة قال: من أي كندة؟ قالوا: من بني عمرو بن معاوية. قال: فهل لكم إلى خير؟ قالوا: وما هو؟ قال تشهدون أن لا إله إلا الله وتقيمون الصلاة وتؤمنون بما جاء من عند الله. قال عبد الله ابن الاجلح وحدثني أبي عن أشياخ قومه أن كندة قالت له: إن ظفرت تجعل لنا الملك من بعدك؟ فقال رسول الله: إن الملك للّه يجعله حيث يشاء، فقالوا: لا حاجة لنا فيما جئتنا به}}.</ref>.
هوذة بن علی در پاسخ [[دعوت پیامبر]]{{صل}} نوشت: «این [[دینی]] که تو عرضه می‌داری، چه خوب و زیباست و من [[شاعر]] و [[خطیب]] توانای قبیله‌ام و موقعیت ممتازی میان [[قبایل عرب]] دارم. اگر پس از تو بهره‌ای از [[ریاست]] به من برسد، با تو [[همکاری]] می‌کنم».
[[رسول خدا]]{{صل}} پاسخ داد: «اگر در برابر همکاری‌ات زمینی تهی و متروک هم از من بخواهی، آن را به تو نخواهم داد»<ref>الطبقات الکبری، ج۱، ص۲۶۲. {{عربی|كتب رسول الله{{صل}} إلى هوذة بن علي الحنفي يدعوه إلى الإسلام، فكتب في جواب النبي ما أحسن ما تدعو إليه وأجمله، وأنا شاعر قومي وخطيبهم، والعرب تهاب مكاني، فاجعل لي بعض الأمر أتبعك، فقال النبي: لو سألني سيابة من الأرض ما فعلت}}. ر.ک: نصب الرایة لأحادیث الهدایة، عبدالله بن یوسف أبومحمد الحنفی، ج۶، ص۵۶۷.</ref>.
بنابراین [[امامت]]، امر [[الله]] است و [[قرآن]] [[اختیار]] [[مردم]] را در امر الله به [[صراحت]] [[نفی]] می‌فرماید:
هیچ مرد و [[زن]] با [[ایمانی]] [[حق]] ندارد هنگامی که [[خدا]] و رسولش درباره چیزی [[حکم]] نمایند، اختیاری داشته باشد و هر کس [[نافرمانی خدا]] و رسولش را نماید، به [[گمراهی]] آشکاری گرفتار شده است...<ref>{{متن قرآن|وَمَا كَانَ لِمُؤْمِنٍ وَلَا مُؤْمِنَةٍ إِذَا قَضَى اللَّهُ وَرَسُولُهُ أَمْرًا أَنْ يَكُونَ لَهُمُ الْخِيَرَةُ مِنْ أَمْرِهِمْ}} «و چون خداوند و فرستاده او به کاری فرمان دهند سزیده هیچ مرد و زن مؤمنی نیست که آنان را در کارشان گزینش (دیگری) باشد» سوره احزاب، آیه ۳۶.</ref>.
[[فخر رازی]] در [[تفسیر]] این [[آیه]] می‌نویسد:
... [[خداوند]] در این آیه می‌فرماید: سزاوار نیست کسی [[گمان]] کند که می‌تواند از [[هوای نفس]] خود [[اطاعت]] نماید و اختیار به دست [[انسان]] است؛ همان‌گونه که [[مرد]] اختیار دار زن‌های خود است. بلکه هیچ مرد و زن مؤمنی در برابر [[حکم خدا]] و [[رسول]] وی اختیاری ندارند و باید از آنچه خداوند به آنان دستور داده است، [[پیروی]] نمایند و آنچه [[پیامبر]] خواسته، [[حق]] است و کسی که با [[خدا]] و رسولش در امری [[مخالفت]] نماید، به [[گمراهی]] آشکاری گرفتار شده؛ زیرا [[هدف]] نهایی [[خداوند]] است و [[پیامبر]]{{صل}} [[راهنما]] و رساننده آن است. پس کسی که هدف را رها کرده، سخن راهنما را گوش نکند، قطعاً [[گمراه]] شده است<ref>التفسیر الکبیر أو مفاتیح الغیب، ج۲۵، ص١٨٣: {{عربی|في هذه الآية لا ينبغي أن يظن ظان أن هوى نفسه متبعه وأن زمام الاختيار بيد الإنسان كما في الزوجات، بل ليس لمؤمن ولا مؤمنة أن يكون له اختيار عند حكم الله ورسوله فأمر الله هو المتبع وما أراد النبي هو الحق ومن خالفهما في شيء فقد ضل ضلالا مبينا، لأن الله هو المقصد والنبي هو الهادي الموصل، فمن ترك المقصد ولم يسمع قول الهادي فهو ضال قطعا}}.</ref>.
بنابراین [[رسول خدا]]{{صل}} در سخت‌ترین و حساس‌ترین زمان‌ها که تمام [[قبایل عرب]]، به‌ویژه [[قریش]]، به [[جنگ]] با آن حضرت برخاسته بودند و او را به‌گونه‌های مختلف می‌آزردند، از [[پشتیبانی]] بسیاری از [[طوایف]] قریش به بهای گرفتن امتیاز [[جانشینی]] و [[رهبری]] بعد از او، [[چشم]] پوشید و این مسئله را تابع [[نظام]] [[جعل]] و [[تشریع الهی]] دانست و فرمود: {{متن حدیث|الأمر إلى الله يضعه حيث يشاء}}؛ «این کار به دست خداست؛ برای هر که بخواهد قرارش می‌دهد». این سخن به معنای همان [[کلام]] خداست که می‌فرماید: «خدا آگاه‌تر است که رسالتش را در کجا قرار دهد»<ref>{{متن قرآن|اللَّهُ أَعْلَمُ حَيْثُ يَجْعَلُ رِسَالَتَهُ}} «و هنگامی که نشانه‌ای (از سوی خداوند) نزدشان آید می‌گویند ما هرگز ایمان نمی‌آوریم تا به ما نیز همانند آنچه به پیامبران خداوند داده شده است داده شود» سوره انعام، آیه ۱۲۴.</ref>.
مسئله [[امامت]] از اوائل دوره [[بعثت]] مطرح بوده است و بسیاری از [[قبایل]] و افراد، [[اسلام]] آوردنشان را به اعطای آن مشروط کردند؛ اما رسول خدا{{صل}} بارها به [[الهی]] بودن آن تصریح کرد؛ چنان‌که خداوند می‌فرماید: {{متن قرآن|اللَّهُ أَعْلَمُ حَيْثُ يَجْعَلُ رِسَالَتَهُ}}<ref>«و هنگامی که نشانه‌ای (از سوی خداوند) نزدشان آید می‌گویند ما هرگز ایمان نمی‌آوریم تا به ما نیز همانند آنچه به پیامبران خداوند داده شده است داده شود» سوره انعام، آیه ۱۲۴.</ref>.<ref>[[سلیمان امیری|امیری، سلیمان]]، [[امامت و دلایل انتصابی بودن آن (کتاب)|امامت و دلایل انتصابی بودن آن]]، ص۱۷۱-۱۷۶.</ref>
====[[حدیث ثقلین]]====
حدیث ثقلین کمابیش، از ۳۴ [[صحابی]] نقل شده و در منابع مهم [[روایی]] [[امامیه]] و [[اهل سنت]] مانند [[صحیح مسلم]]، [[سنن ترمذی]] و [[سنن]] [[نسایی]] آمده است. برخی از این [[احادیث]] از کتب اهل سنت با ذکر عبارات علمای اهل سنت درباره [[صحت]] این [[حدیث]] گزارش می‌شود. برخی از [[راویان حدیث]] می‌گویند این حدیث را [[روز غدیر]] از [[پیامبر]]{{صل}} شنیده‌اند و شماری از آنان می‌گویند در [[حجة الوداع]] و.... بنابراین پیامبر{{صل}} حدیث را جاهای گوناگون تکرار کرده‌اند. حدیث ثقلین را [[اصحاب]] فراوانی [[روایت]] کرده‌اند که تنها احادیث [[علی بن ابی طالب]]{{ع}}، [[جابر بن عبدالله]]، [[زید بن ارقم]]، [[زید بن ثابت]] گزارش می‌شود.
۱. مسلم در صحیح خود با سندش از زید بن ارقم روایت کرده است که وی گفت:
روزی [[رسول خدا]]{{صل}} در سرزمینی که به آن خُم گفته می‌شد، در میان ما برخاست و خطبه‌ای را قرائت نمود و در آن پس از [[حمد]] و [[ثنای الهی]] و [[موعظه]] و تذکراتی این‌گونه فرمود: اما بعد، ای گروه [[مردم]]!... من در حالی شما را ترک می‌کنم که دو چیز [[ارزشمند]] و گران‌بها را در میان شما ترک می‌کنم: اولین آنها کتاب خداست.».. سپس فرمود: «و دیگری [[اهل بیت]] من است که شما را به رعایت حال آنها سفارش می‌کنم»<ref>صحیح مسلم، ج۷، ص۱۲۳، ج۶۱۱۹، باب فضائل علی بن أبی طالب{{ع}}. {{عربی|قام رسول الله{{صل}} يوما فينا خطيبا، بماء يدعى خما بين مكة والمدينة، فحمد الله وأثني عليه، ووعظ وذكر، ثم قال: أما بعد، ألا أيها الناس انا بشر يوشك ان يأتي رسول ربي فاجيب حديث...... وأنا تارك فيكم ثقلين: أولهما كتاب الله... ثم قال: واهل بيتي أذكركم الله في اهل بيتي، أذكركم الله في اهل بيتي، أذكركم الله في اهل بيتي}}.</ref>.
۲. [[ترمذی]] با سند خود از [[ابوسعید خُدری]] و [[زید بن ارقم]] [[روایت]] کرده است که گفته‌اند:
[[رسول خدا]]{{صل}} فرمود: «من دو چیز گرانبها را میان شما به یادگار می‌گذارم که اگر به آنها [[تمسک]] جویید، هرگز پس از من [[گمراه]] نشوید؛ یکی از آن دو بزرگ‌تر از دیگری است و آن کتاب خداست که همچون رشته محکم [[الهی]] از [[آسمان]] به [[زمین]] امتداد یافته است و دیگری [[عترت]] و [[اهل بیت]] من هستند و این دو از یکدیگر جدا نشوند تا در کنار [[حوض]] به من ملحق گردند. پس به‌خوبی بنگرید که پس از من با آنها چگونه [[رفتار]] می‌کنید»<ref>سنن الترمذی، الترمذی، ج۵، ص۳۲۹. {{عربی|قال رسول الله{{صل}}: إني تارك فيكم ما إن تمسكتم بهما لن تضلوا بعدي، أحدهما أعظم من الآخر كتاب الله حبل ممدود من السماء إلى الأرض، وعترتي أهل بيتي ولن يفترقا حتى يردا علي الحوض، فانظروا كيف تخلفوني فيهما}}.</ref>.
این روایت را [[البانی]] در صحیح [[الجامع الصغیر]] تصحیح کرده است<ref>صحیح وضعیف الجامع الصغیر وزیاداته، الألبانی، ج۱، ص۴۸۲، ح۲۴۵۷.</ref>. احمد در [[مسند]]<ref>مسند أحمد، ج۳، صص، ۱۴، ۱۷، ۲۶ و ۵۹ و ج۵، ص۱۸۲.</ref> و [[نسائی]] در [[سنن]] الکبری<ref>السنن الکبری، ج۵، ص۵۱، ح۸۱۷۵.</ref> نیز همین مضمون را روایت کرده‌اند و [[حاکم]] در مستدرک پس از نقل این روایت گفته است<ref>المستدرک وبذیله التلخیص للذهبی، الحاکم النیسابوری، ج۳، ص۱۰۹. {{عربی|هذا حديث صحيح على شرط الشيخين ولم يخرجاه بطوله}}.</ref>: «این روایت دارای شرایط [[صحت]] در دو کتاب [[صحیح مسلم]] و [[بخاری]] می‌باشد، اما تمام آن را روایت نکرده‌اند». این روایت را [[حافظان]] و [[پیشوایان]] [[علم حدیث]] بسیاری، از بیش از ده طریق نقل کرده‌اند؛ برای نمونه [[ابومنذر]] [[سامی]] بن انور [[مصری]] [[شافعی]] آورده است:
[[حدیث]] عترت را بعد از ثبوت آن به بیش از سی طریق روایت نموده‌اند که هفت تن از [[صحابه رسول خدا]]{{صل}} در طریق آن قرار دارند و ازاین‌رو، صحت این روایت هیچ جای [[شک]] ندارد؛ به‌حدی که می‌توان گفت این [[روایات]] به [[تواتر]] رسیده است<ref>الزهرة العطرة فی حدیث العترة، أبوالمنذر سامی بن أنور خلیل جاهین المصری الشافعی، صص ۶۹ و ۷۰: {{عربی|فحديث العترة بعد ثبوته من أكثر من ثلاثين طريقا وعن سبعة من صحابة سيدنا رسول الله صلى الله عليه وسلم ورضي عنهم، وصحته التي لا مجال للشك فيها، يمكننا أن نقول إنه بلغ حد التواتر}}.</ref>.
'''معنای [[تمسک به اهل بیت]]{{عم}}''': [[ملا علی قاری]] گفته است: «مقصود از اخذ و دریافت از [[اهل بیت]]{{عم}}، همان [[تمسک]] به [[محبت]] آنان، [[حفظ حرمت]]، عمل به [[روایت]] آنان و [[اعتماد]] به گفتارشان می‌باشد.»..<ref>مرقاة المفاتیح، الملا علی القاری، ج۱۱، ص۳۰۷. {{عربی|والمراد بالأخذ بهم، التمسك بمحبتهم ومحافظة حرمتهم والعمل بروايتهم والاعتماد على مقالتهم...}}.</ref>. [[مناوی]] در [[فیض]] [[القدیر]] نزدیک به همین مضمون را آورده است<ref>فیض القدیر شرح الجامع الصغیر، المناوی، ج۳، ص۲۰.</ref>.
این مطلب به‌خوبی بر این معنا دلالت می‌کند که [[سنت نبوی]] با [[قرآن]] همسنگ، و عِدل آن است؛ به همان معنای یاد شده در [[سنت]] درباره خودش؛ یعنی سنتی که از طریق اهل بیت{{عم}} از [[پیامبر اکرم]]{{صل}} می‌رسد.
۳. [[ترمذی]] با سند خود از [[زید بن الحسن]]، از [[جعفر بن محمد]]، از پدرش، از [[جابر بن عبدالله]] نقل می‌کند [[روز عرفه]] در [[آیین]] [[حج]] دیدم که [[پیامبر]]{{صل}} سوار بر شترش [[خطبه]] می‌خواند و می‌فرمود: {{متن حدیث|يا أيها الناس إني تركت فيكم ما إن أخذتم به لن تضلوا كتاب الله وعترتي اهل بيتي}}<ref>سنن الترمذی، ج۵، ص۳۲۷.</ref>. [[البانی]] می‌گوید این [[حدیث صحیح]] است<ref>جامع الترمذی، حدیث رقم ۳۷۸۶.</ref>. تنها کسی که در [[سند حدیث]] او را [[تضعیف]] کرده‌اند، زید بن الحسن است که [[ذهبی]] درباره‌اش می‌گوید: «[[صدوق]] [[شیعی]]»<ref>میزان الاعتدال، ج۴، ص۱۴۴.</ref>. بنابراین دست‌کم [[حدیث]] او حسن است.
۴. [[نسائی]] با سند خودش...، از [[زید بن ارقم]] نقل کرده است: زمانی که پیامبر اکرم{{صل}} از [[حجةالوداع]] بازگشت، در [[غدیر خم]] ایستاد. روایت کرده‌اند<ref>سنن النسائی، ج۵، ص۴۵. {{عربی|كأني قد دعيت فأجبت إني قد تركت فيكم الثقلين أحدهما أكبر من الآخر كتاب الله وعترتي أهل بيتي فانظروا كيف تخلفوني فيها فإنها لن يتفرقا حتى يردا علي الحوض ثم قال إن الله مولاي وأنا ولي كل مؤمن ثم أخذ بيد علي فقال من كنت وليه فهذا وليه اللهم وال من والاه وعاد من عاداه (ما كان في الدوحات رجل الا راه بعينه و سمع باذنه}}.</ref> که ابی [[طفیل]] می‌گوید من به [[زید بن ارقم]] گفتم: «تو خودت این را از [[رسول خدا]]{{صل}} شنیدی؟» زید بن ارقم پاسخ داد: «هیچ کس آنجا نبود، مگر این‌‎که او را دید و کلامش را شنید».
[[ابن کثیر]]<ref>البدایه و النهایه، ج۵، ص۲۲۸.</ref> پس از نقل این [[حدیث]] از کتاب «[[سنن]] [[نسایی]]» می‌گوید: «[[ذهبی]] گفته است این [[حدیث صحیح]] است. این حدیث را با همین سند [[حاکم]] نیسابوری نیز آورده و گفته است: بر اساس شرط [[شیخین]] ([[بخاری]] و مسلم) صحیح است»<ref>المستدرک علی الصحیحین، ج۳، ص۱۰۹.</ref>.
پنج- [[ابن حجر]] [[حدیث ثقلین]] را از [[اسحاق بن راهویة]] نقل می‌کند و درباره [[سند حدیث]] می‌گوید: «سند این حدیث صحیح است»<ref>‌المطالب العالیة بزوائد المسانید الثمانیة، أحمد بن علی بن حجر ابوالفضل العسقلانی الشافعی، ج۱۶، ص۱۴۲، رقم ۳۹۴۳. {{عربی|أخبرنا أبو عامر العتدي، عن كثير بن زيد، عن محمد بن عمر بن علي، عن أبيه، عن علي رضي الله عنه، قال: إن النبي حضر الشجرة بخم، ثم خرج آخذا بيد علي رضي الله عنه قال: أ لستم تشهدون أن الله تبارك وتعالى ربكم؟ قالوا: بلى، قال: أ لستم تشهدون أن الله ورسوله أولى بكم من أنفسكم، وأن الله ورسوله أولياؤكم؟ فقالوا: بلى قال: فمن كان الله ورسوله مولاه، فإن هذا مولاه، وقد تركت فيكم ما إن أخذتم به لن تضلوا: كتاب الله تعالى، سببه بيده، وسببه بأيديكم، واهل بيتي. هذا اسناد صحيح}}.</ref>.<ref>[[سلیمان امیری|امیری، سلیمان]]، [[امامت و دلایل انتصابی بودن آن (کتاب)|امامت و دلایل انتصابی بودن آن]]، ص۱۷۶.</ref>
====مفهوم [[ثقلین]]====
ثَقَلَین، تثنیه «ثَقَل»، و ثَقَل در لغت آن چیزی است که مسافر آن را با خود حمل کند. فیروزآبادی می‌گوید: «و ثَقَل به (حرکت قاف)، متاع مسافر و اثاثیه او و نیز هر چیز نفیسی است که آن را پنهان می‌کنند و محفوظش می‌دارند»<ref>ترتیب القاموس المحیط، طاهر احمد الزاوی، ج۳، ص۳۵۳.</ref>.
باری، چرا [[پیامبر]]{{صل}} به رغم [[عادت]]، دو ثقل خود را نمی‌برد، بلکه آنها را میان [[مردم]] می‌گذارد؟ علت آن را خود پیامبر{{صل}} در جمله بعدی [[حدیث]] توضیح می‌دهد و می‌فرماید: «ازاین‌رو که با [[تمسک]] به این دو، [[گمراه]] نشوید {{متن حدیث|مَا إِنْ تَمَسَّكْتُمْ بِهِمَا لَنْ تَضِلُّوا}}.
با دقت در الفاظ حدیث به‌سادگی می‌توان فهمید که پیامبر{{صل}} در این حدیث [[وصیت]] می‌کند. بنابر لفظ [[حدیث ثقلین]] در [[صحیح مسلم]]، پیامبر{{صل}} سخنش را با جمله {{متن حدیث|انا بشر يوشك أن يأتي رسول ربي فاجيب}}، آغاز کند؛ یعنی من (از این دید که مانند دیگران می‌میرم)، [[انسانی]] عادی‌ام و به‌زودی خواهم مرد. سپس حدیث ثقلین را بیان می‌فرماید. همچنین با توجه به اینکه پیامبر{{صل}} این حدیث را در [[حجةالوداع]] مطرح کرده‌اند، به‌خوبی می‌توان فهمید که مردم را به [[پیروی]] از [[قرآن]] و [[اهل بیت]]{{عم}} «وصیت» کرده‌اند. تکرار حدیث در [[غدیر خم]] در راه برگشت از حجةالوداع و تکرار آن در آخرین لحظات عمرش، بر این دلالت می‌کند که این حدیث، وصیت مهمی از [[رسول خدا]]{{صل}} دربردارد. حتی خود جمله {{متن حدیث|إِنِّي تَارِكٌ فِيكُم}} نیز بر این دلالت می‌کند که پیامبر{{صل}} به وصیت می‌پردازد.<ref>[[سلیمان امیری|امیری، سلیمان]]، [[امامت و دلایل انتصابی بودن آن (کتاب)|امامت و دلایل انتصابی بودن آن]]، ص۱۸۰.</ref>
====بررسی [[شبهات]] حدیث ثقلین====
به‌رغم سخنان پیش گفته درباره مقصود و معنای حدیث ثقلین، کسانی شبهاتی درباره‌اش مطرح کرده‌اند که پرداختن به پاسخ آنها در تثبیت بیشتر دلالت این حدیث و رفع موانع فهمش بسیار مهم است:
۱. '''[[ضعف سند]]''': چرا [[ابوالفرج بن جوزی]]، حدیث ثقلین را با یک سند در موضوعات نقل کرده و سند آن را [[تضعیف]] کرده است؟<ref>العلل المتناهیة فی ا الأحادیث الواهیة، عبدالرحمان بن علی ابن الجوزی، ج۱، ص۲۶۸.</ref>
پاسخ این است که بیشتر علمای [[اهل سنت]] نظر [[ابن جوزی]] را درباره [[حدیث ثقلین]] نپذیرفته‌اند؛ چنان‌که [[ابن حجر]] پس از [[نقل حدیث]] می‌نویسد: «[[تضعیف]] ابن جوزی درباره حدیث ثقلین [[وهم]] و [[غفلت]] از دیگر اسانید این [[حدیث]] است»<ref>الصواعق المحرقة علی أهل الرفض والضلال والزندقة، أبوالعباس أحمد بن محمد بن علی ابن حجر الهیثمی، ج۲، ص۴۳۹. {{عربی|وذكر ابن الجوزي لذلك في وهم أو غفلة عن استحضار بقية طرقه}}.</ref>. المناوی نیز گفته است: «هرکس مانند ابن جوزی این حدیث را [[تکذیب]] کند، [[خطا]] کرده است»<ref>فیض القدیر شرح الجامع الصغیر، ج۳، ص۲۰. {{عربی|ووهم من زعم وضعه كابن الجوزي}}.</ref>. افزون بر این، حدیث ثقلین را به [[تواتر]] و با اسانید مختلف در منابع [[فریقین]] نقل کرده‌اند؛ برای نمونه در [[صحیح مسلم]] آمده است؛ از طرفی، علمای اهل سنت [[اجماع]] کرده‌اند که همه [[احادیث]] این کتاب صحیح<ref>سیر أعلام النبلاء، ج۲۱، ص۵۶۶؛ البدایة و النهایة، ج۱۱، ص۴۰.</ref> و [[روایات]] آن، [[کلام]] [[رسول]] خداست<ref>شرح النووی علی صحیح مسلم، أبوزکریا یحیی بن شرف بن مری النووی، ج۱، ص۱۹. {{عربی|وقد قال امام الحرمين لو حلف انسان بطلاق امرأته أن ما في كتاب البخاري ومسلم مما حكما بصحته من قول النبي لما ألزمته الطلاق ولا حنيته لاجماع علماء المسلمين}}.</ref>. با فرض اینکه یکی یا برخی از سندهای آن [[حدیث ضعیف]] باشد، بر پایه قاعده معروف {{عربی|يقوي بعضها بعضاً}}<ref>لباب النقول، عبدالرحمان بن أبی بکر جلال الدین السیوطی، ج۱، ص۹۳.</ref>، [[ضعف سند]] برخی جبران‌پذیر است.
۲. '''تضعیف جمله {{متن حدیث|عِتْرَتِي فَإِنَّهُمَا...}}''': جمله {{متن حدیث|عِتْرَتِي فَإِنَّهُمَا...}} تضعیف شده است؛ چنان‌که [[ابن تیمیه]] می‌گوید: «در صحیح مسلم [[رسول خدا]]{{صل}} تنها به [[تمسک به قرآن]] امر کرده و [[نجات از گمراهی]] را در تمسک به قرآن دانسته.... اما جمله {{متن حدیث|عِتْرَتِي فَإِنَّهُمَا لَمْ يَفْتَرِقَا حَتَّى يَرِدَا عَلَيَّ الْحَوْضَ‌}} را [[ترمذی]] نقل کرده است. از احمد درباره آن پرسیدند و او آن را تضعیف کرد و برخی از [[علما]] آن را تضعیف کرده و گفته‌اند که نیست»<ref>منهاج السنة النبویة، ج۷، صص ۳۱۸ و ۳۱۹: {{عربی|سئل عنه أحمد بن حنبل فضعفه، وضعفه غير واحد من أهل العلم وقالوا: لا يصح}}.</ref>.
صحیح پاسخ این است که [[ابن تیمیه]] نمی‌گوید [[احمد بن حنبل]] در کدام کتابش آن را [[تضعیف]] کرده و احمد، جمله {{متن حدیث|إِنْ أَخَذْتُمْ بِهِ لَنْ تَضِلُّوا بَعْدِي‌، الثقلين أحدهما اكبر من الاخر كتاب الله و عترتي أهل بيتي}}<ref>مسند احمد، ج۳، ص۵۹.</ref> را در [[مسند]] آورده است. جمله {{متن حدیث|... وَ عِتْرَتِي فَإِنَّهُمَا لَمْ يَفْتَرِقَا حَتَّى يَرِدَا عَلَيَّ الْحَوْضَ}} از [[زید بن ارقم]] در [[سنن ترمذی]] هست<ref>سنن الترمذی، ج۵، ص۳۲۹.</ref>. [[البانی]]<ref>صحیح و ضعیف الجامع الصغیر و زیاداته، محمد ناصر الدین الألبانی، ج۱، ص۴۸۲.</ref> و [[حسن بن علی]] سقاف<ref>صحیح شرح العقیدة الطحاویة أو المنهج الصحیح فی فهم عقیدة أهل السنة والجماعة مع التنقیح، حسن بن علی السقاف القرشی الهاشمی، ص۶۵۴.</ref> آن را صحیح دانسته‌اند. [[عمرو]] بن ابی عاصم [[حدیث ثقلین]] را با جمله {{متن حدیث|مَا إِنْ أَخَذْتُمْ بِهِ لَنْ تَضِلُّوا كِتَابَ اللَّهِ وَ عِتْرَتِي أَهْلَ بَيْتِي}}، از [[علی بن ابی طالب]]{{ع}} [[روایت]] کرده است<ref>کتاب السنة و معه ظلال الجنة فی تخریج السنة (محمد بن ناصر الألبانی)، ابن أبی عاصم، ص۶۳۰، حرقم ۱۵۵۸.</ref>. [[ابن حجر عسقلانی]] پس از [[نقل حدیث]] از [[مسند ابن راهویه]] می‌گوید: «[[اسناد]] این [[حدیث صحیح]] است»<ref>المطالب العالیة بزوائد المسانید الثمانیة، أحمد بن علی بن حجر العسقلانی، حرقم، ۳۹۷۲. «هذا اسناد صحیح».</ref>. البوصیری پس از نقل حدیث علی{{ع}} از همین مسند می‌گوید حدیث صحیح است<ref>إتحاف الخیرة المهرة بزوائد المسانید العشرة، الحافظ أحمد بن أبی بکر بن إسماعیل البوصیری، ج۹، ص۲۷۹.</ref> و [[طبری]] [[حدیث]] را صحیح می‌داند<ref>کنز العمال فی سنن الأقوال والأفعال، علاء الدین علی المتقی بن حسام الدین الهندی، ج۱، ص۳۷۹.</ref>. همچنین این حدیث را با جمله {{عربی|ما ان أخذتم به لن تضلوا بعدي}} از [[ابوسعید خدری]] در [[مسند احمد]]<ref>مسند احمد، ج۳، ص۵۹.</ref> نقل کرده‌اند. [[شعیب]] الارنؤوط می‌گوید: {{عربی|حديث صحيح دون قوله وإنها لن يفترقا حتى يردا على الحوض}}<ref>مسند احمد، ج۳، رقم ۱۱۵۷۸.</ref>. [[ابن کثیر]] این بخش را نیز صحیح می‌داند<ref>تفسیر القرآن العظیم، ج۴، ص۱۲۲. {{عربی|وقد ثبت في الصحيح أن رسول الله{{صل}} قال في خطبته بغدير خم: إني تارك فيكم الثقلين، كتاب الله وعترتي وأنهما لم يفترقا حتى يردا على الحوض}}.</ref>.
۳. '''مقصود از [[عترت]]، [[همسران پیامبر]]{{صل}}''': [[البانی]] می‌گوید: «مراد از کلمه «عترتی» در حدیثِ...، در اصل، [[همسران]] او هستند و تخصیص [[اهل بیت]] به علی، [[فاطمه]]، حسن و حسین{{عم}} و نه همسران پیامبر{{صل}} از [[تحریفات]] [[شیعه]] است»<ref>سلسة الأحادیث الصحیحة، محمد ناصر ألبانی، ج۴، ح۱۷۶۱.</ref>.
[[زید بن ارقم]] هم پس از [[نقل حدیث]] در پاسخ به این [[پرسش]] که آیا همسران پیامبر{{صل}} از اهل بیت اویند، چنین می‌گوید:
همسران پیامبر{{صل}} از اهل بیت او هستند، اما [[اهل پیامبر]]{{صل}} کسانی‌اند که [[صدقه]] آنان بعد از [[پیامبر]]{{صل}} [[حرام]] است. گفت آنان چه کسانی هستند؟ گفت: [[آل علی]]{{ع}} و [[آل جعفر]] و [[آل عباس]] هستند...<ref>صحیح مسلم، ج۷، ص۱۲۲. {{عربی|نساؤه من اهل بيته ولكن اهل بيته من حرم الصدقة بعده قال و من هم قال هم آل علي وآل عقيل وآل جعفر وآل عباس قال كل هؤلاء حرم الصدقة قال نعم}}.</ref>.
پاسخ این است که بنابر [[روایات]] فراوانی در [[منابع اهل سنت]]، [[رسول خدا]]{{صل}} «اهل بیت» را افراد خاصی دانسته است؛ چنان‌که مسلم نقل می‌کند: مقصود از «اهل بیت» علی و فاطمه و حسن و حسین{{عم}} است<ref>صحیح مسلم، ج۴، ص۱۸۸۳. این مسئله ذیل بحث صادقین یاد شد.</ref>. پس بر پایه این [[روایت]] درباره اهل بیت، نظر شخصی زید بن ارقم پذیرفتنی نیست.
حسن سقاف در رد البانی می‌گوید:
البانی با این کلامش می‌خواهد [[سنت]] ثابث رسول خدا{{صل}} را در [[تفسیر اهل بیت]] رد کند و می‌خواهد به خواننده کلامش به ناحق بفهماند که فقط شیعه اهل بیت را همان [[اهل کسا]] می‌دانند؛ درحالی‌که تمامی [[اهل سنت]] این [[تفسیر]] را گفته‌اند و قبل از آنها کسی کلمه اهل بیت را تفسیر کرده است که از روی [[هوا و هوس]] حرف نمی‌زند؛ یعنی شخص [[رسول اکرم]]{{صل}} ولکن [[نصب]] ([[دشمنی]] با [[اهل بیت]] و [[بغض]] [[علی بن ابی طالب]]{{ع}})، باعث شده است که [[البانی]] چنین حرفی بزند<ref>صحیح شرح العقیدة الطحاویة أو المنهج الصحیح فی فهم عقیدة أهل السنة والجماعة مع التنقیح، حسن بن علی السقاف القرشی الهاشمی، ص۶۵۷: {{عربی|وهذا من تلبيساته وتمحله في رد السنة الثابتة في تفسيره لأهل البيت، وهو بهذا أراد أن يلبس على القاريء بأن من قال أن أهل البيت هم أهل الكساء أنهم الشيعة والحق أن من قال ذلك جميع أهل السنة والجماعة وقبلهم الذي لا ينطق عن الهوى، ولكن هذا هو النصب الذي يفضي - بصاحبه إلى ما ترى كما شرحنا في موضعه}}.</ref>.
[[آلوسی]] نیز می‌گوید: «تو می‌دانی که ظاهر [[حدیث صحیح]] [[ثقلین]] اقتضا می‌کند که [[همسران]]، شامل اهل بیت که یکی از ثقلین هستند، نمی‌شوند»<ref>روح المعانی فی تفسیر القرآن العظیم والسبع المثانی، العلامة أبی الفضل شهاب الدین السید محمود الألوسی البغدادی، ج۲۱، ص۲۴. {{عربی|وأنت تعلم أن ظاهر ما صح من قوله إني تارك فيكم خليفتين – وفي رواية» يقتضي أن النساء المطهرات غير داخلات في أهل البيت الذين هم احد الثقلين}}.</ref>. [[تفسیر]] [[زید بن ارقم]] درباره اهل بیت، دیدگاه شخصی اوست. [[پیامبر]]{{صل}}، اهل بیت را تعریف کرده است؛ پس دیدگاه زید بن ارقم پذیرفتنی نیست.
۴. '''معارضات [[حدیث ثقلین]]''': بنابر سخنان پیش گفته درباره اهداف [[آیه]]، بی‌گمان گروهی از علمای [[اهل سنت]]، پنداشته‌اند که حدیث ثقلین با دیگر [[احادیث]] در تهافت و [[تعارض]] است. بنابراین بررسی آن، زمینه را برای تثبیت بیشتر دلالت این [[روایت]]، و دفع موانع [[فهم]] آن هموار می‌کند.<ref>[[سلیمان امیری|امیری، سلیمان]]، [[امامت و دلایل انتصابی بودن آن (کتاب)|امامت و دلایل انتصابی بودن آن]]، ص۱۸۱.</ref>
===نتیجه===
حدیث ثقلین، [[وصیت]] مهمی از [[رسول خدا]]{{صل}} دربردارد. مقصود پیامبر{{صل}} از اهل بیت{{عم}}، نخست [[امام علی]]{{ع}} است. انحصار [[نجات از گمراهی]] در [[پیروی از اهل بیت]] در امور [[دین]] و [[احکام]] آن و جدایی‌ناپذیری [[قرآن]] و اهل بیت{{عم}} از یکدیگر تا [[قیامت]]، بر [[عصمت]] و [[امامت اهل بیت]]{{عم}} دلالت می‌کند.<ref>[[سلیمان امیری|امیری، سلیمان]]، [[امامت و دلایل انتصابی بودن آن (کتاب)|امامت و دلایل انتصابی بودن آن]]، ص۱۸۹.</ref>


== منابع ==
== منابع ==
۷۳٬۳۵۲

ویرایش