پرش به محتوا

اوس بن حدثان نصری هوازنی: تفاوت میان نسخه‌ها

بدون خلاصۀ ویرایش
جز (جایگزینی متن - 'داود' به 'داوود')
بدون خلاصۀ ویرایش
 
خط ۱: خط ۱:
{{امامت}}
{{مدخل مرتبط| موضوع مرتبط = | عنوان مدخل = | مداخل مرتبط = | پرسش مرتبط  = }}
:<div style="background-color: rgb(252, 252, 233); text-align:center; font-size: 85%; font-weight: normal;">این مدخل از چند منظر متفاوت، بررسی می‌شود:</div>
== آشنایی اجمالی ==
:<div style="background-color: rgb(255, 245, 227); text-align:center; font-size: 85%; font-weight: normal;"> [[اوس بن حدثان نصری هوازنی در تاریخ اسلامی]] </div>
 
== مقدمه ==
[[نسب]] او را چنین گفته‌اند: [[ابو مالک اوس بن حدثان بن حارث بن عوف بن سعد بن ربیع بن سعد بن یربوع بن واثلة بن دهمان بن نصر بن معاویة بن بکر بن هوازن]]<ref>خلیفة بن خیاط، ص۱۰۸ و ۴۱۲؛ ابن حبان، ج۵، ص۳۸۲؛ ابن عساکر، ج۵۶، ص۳۶ و ۳۶۵.</ref>. گفته‌اند ماجرای سوم از [[فجار]] اول که نزدیک بود میان [[کنانه]] و هوازن [[جنگی]] پدید آورد، درخصوص اوس بن حدثان بوده است. ماجرا از این قرار بود که اوس از یک نفر از [[قبیله]] کنانه‌ طلبی داشت، ولی او [[دین]] خود را ادا نمی‌کرد. از این‌رو، اوس به همراه خود میمونی را به بازار [[عکاظ]] آورد و پیوسته فریاد می‌زد: چه کسی این [[میمون]] را از من به مقدار پولی که بر [[ذمه]] فلانی دارم می‌خرد؟ وی با این کار قصد [[خوار]] کردن آن [[مرد]] [[کنانی]] را داشت. به همین دلیل، یکی از کنانه با [[شمشیر]] خود آن میمون را کشت و به دنبال آن اوس، [[هوازن]] را به کمک‌ طلبید و آن مرد نیز کنانه را فریاد زد. طولی نکشید که افرادی از هر دو قبیله برابر هم قرار گرفتند. [[عبدالله بن جدعان]] واسطه شد و آنان را به دلیل [[جنگ]] بر سر کشته شدن یک میمون [[سرزنش]] کرد و صلحشان داد<ref>ابن حبیب بغدادی، ص۱۶۰ و ۱۶۱؛ جواد علی، ج۵، ص۳۸۱.</ref>.
[[نسب]] او را چنین گفته‌اند: [[ابو مالک اوس بن حدثان بن حارث بن عوف بن سعد بن ربیع بن سعد بن یربوع بن واثلة بن دهمان بن نصر بن معاویة بن بکر بن هوازن]]<ref>خلیفة بن خیاط، ص۱۰۸ و ۴۱۲؛ ابن حبان، ج۵، ص۳۸۲؛ ابن عساکر، ج۵۶، ص۳۶ و ۳۶۵.</ref>. گفته‌اند ماجرای سوم از [[فجار]] اول که نزدیک بود میان [[کنانه]] و هوازن [[جنگی]] پدید آورد، درخصوص اوس بن حدثان بوده است. ماجرا از این قرار بود که اوس از یک نفر از [[قبیله]] کنانه‌ طلبی داشت، ولی او [[دین]] خود را ادا نمی‌کرد. از این‌رو، اوس به همراه خود میمونی را به بازار [[عکاظ]] آورد و پیوسته فریاد می‌زد: چه کسی این [[میمون]] را از من به مقدار پولی که بر [[ذمه]] فلانی دارم می‌خرد؟ وی با این کار قصد [[خوار]] کردن آن [[مرد]] [[کنانی]] را داشت. به همین دلیل، یکی از کنانه با [[شمشیر]] خود آن میمون را کشت و به دنبال آن اوس، [[هوازن]] را به کمک‌ طلبید و آن مرد نیز کنانه را فریاد زد. طولی نکشید که افرادی از هر دو قبیله برابر هم قرار گرفتند. [[عبدالله بن جدعان]] واسطه شد و آنان را به دلیل [[جنگ]] بر سر کشته شدن یک میمون [[سرزنش]] کرد و صلحشان داد<ref>ابن حبیب بغدادی، ص۱۶۰ و ۱۶۱؛ جواد علی، ج۵، ص۳۸۱.</ref>.


۱۱۵٬۱۸۳

ویرایش