تمدن در فرهنگ و معارف انقلاب اسلامی: تفاوت میان نسخهها
←منابع
(←منابع) برچسب: پیوندهای ابهامزدایی |
|||
خط ۱۶۰: | خط ۱۶۰: | ||
# [[تفرقه]] و [[اتحاد]]: در [[تاریخ]] [[زندگی]] [[انسانها]] همواره اتحاد و اتفاق از یک سو و [[تفرق]] و تشتت از سوی دیگر، [[راز]] دوام یا زوال و [[انحطاط]] یک قوم بوده است. [[اختلاف]] تا آنجا که به معنای تنوع در نظر و سلیقه باشد، نهتنها آسیبزننده نیست بلکه [[راز]] [[تکامل]] و ضروری در [[طبیعت]] است و از بینرفتنی هم نیست؛ آنچه موجب نابودی یک قوم میشود، [[اختلافات]] کینهتوزانه و فرقهفرقه شدن است که نیروی [[جامعه]] را صرف [[مبارزه]] گروهها با هم میکند<ref>مطهری، انحطاط و ترقی تمدنها، ۵۱–۵۴.</ref>؛ | # [[تفرقه]] و [[اتحاد]]: در [[تاریخ]] [[زندگی]] [[انسانها]] همواره اتحاد و اتفاق از یک سو و [[تفرق]] و تشتت از سوی دیگر، [[راز]] دوام یا زوال و [[انحطاط]] یک قوم بوده است. [[اختلاف]] تا آنجا که به معنای تنوع در نظر و سلیقه باشد، نهتنها آسیبزننده نیست بلکه [[راز]] [[تکامل]] و ضروری در [[طبیعت]] است و از بینرفتنی هم نیست؛ آنچه موجب نابودی یک قوم میشود، [[اختلافات]] کینهتوزانه و فرقهفرقه شدن است که نیروی [[جامعه]] را صرف [[مبارزه]] گروهها با هم میکند<ref>مطهری، انحطاط و ترقی تمدنها، ۵۱–۵۴.</ref>؛ | ||
# [[امر به معروف و نهی از منکر]] و ترک آن: طبیعی است که در هر جامعهای [[انحراف]] و [[ترک معروف]] بروز میکند؛ اما باید افرادی باشند که مروج و مشوق [[نیکیها]] باشند و مخالف و [[مبارز]] با [[بدیها]]<ref>مطهری، انحطاط و ترقی تمدنها، ۵۴.</ref>. قرآن کریم گاه در بیان نابودی بعضی از [[اقوام]] گذشته، دلیل آن را نبود کسانی در میان قوم میداند که [[نهی از منکر]] کنند<ref>هود، ۱۱۶–۱۱۷.</ref>. در واقع به تصریح [[کلام الهی]]، [[خداوند]] وضع و [[سرنوشت]] هیچ قومی را عوض نمیکند، مگر اینکه آنها خود آنچه را مربوط به خودشان و در مسئولیتشان است، [[تغییر]] بدهند و آنچه از عوامل [[ترقی]] یا نابودی [[تمدنها]] گفته شد، [[تفسیر]] همین [[آیه]] از [[کلام خدا]] است<ref>رعد، ۱۱؛ مطهری، انحطاط و ترقی تمدنها، ۵۷.</ref>. | # [[امر به معروف و نهی از منکر]] و ترک آن: طبیعی است که در هر جامعهای [[انحراف]] و [[ترک معروف]] بروز میکند؛ اما باید افرادی باشند که مروج و مشوق [[نیکیها]] باشند و مخالف و [[مبارز]] با [[بدیها]]<ref>مطهری، انحطاط و ترقی تمدنها، ۵۴.</ref>. قرآن کریم گاه در بیان نابودی بعضی از [[اقوام]] گذشته، دلیل آن را نبود کسانی در میان قوم میداند که [[نهی از منکر]] کنند<ref>هود، ۱۱۶–۱۱۷.</ref>. در واقع به تصریح [[کلام الهی]]، [[خداوند]] وضع و [[سرنوشت]] هیچ قومی را عوض نمیکند، مگر اینکه آنها خود آنچه را مربوط به خودشان و در مسئولیتشان است، [[تغییر]] بدهند و آنچه از عوامل [[ترقی]] یا نابودی [[تمدنها]] گفته شد، [[تفسیر]] همین [[آیه]] از [[کلام خدا]] است<ref>رعد، ۱۱؛ مطهری، انحطاط و ترقی تمدنها، ۵۷.</ref>. | ||
== وجوه مختلف [[تمدن]] در [[اندیشه]] امامخمینی == | |||
بخش درخور توجهی از سخنان امامخمینی به موضوع تمدن اختصاص یافته است. افزون بر مطالب گسترده ایشان در موضوع [[تمدن اسلامی]] و ابعاد آن، سه محور شاخصهای تمدن، [[نقد]] تمدن [[غربی]] و نقد تمدن شاهنشاهی نیز مورد توجه ایشان بوده است: | |||
=== [[تمدن]] و شاخصهای آن === | |||
یکی از فرقهای بنیادین در تعریف تمدن از نظر امامخمینی و اغلب نظریهپردازان این است که در نظر ایشان هر [[تمدنی]] که ظهور میکند باید [[توانایی]] لازم برای سوقدادن [[انسانها]] به تعالی مادی و [[معنوی]] را داشته باشد. تمدنها باید نیازهای فردی و [[اجتماعی]] [[جوامع بشری]] را رفع کنند و در صدد [[رشد]] و [[تعالی انسان]] باشند<ref>فوزی و صنمزاده، تمدن اسلامی، ۲۲.</ref>. در اغلب موارد مقصود از تمدن از نظر امامخمینی، همان [[پیشرفت]] و رشد و [[توسعه اقتصادی]]، [[سیاسی]] و اجتماعی است<ref>امامخمینی، صحیفه، ۸/۳۴۱؛ ۱۱/۲۴۸ و ۱۹/۲۳۵.</ref>؛ در عین حال ایشان گاه تمدن را به معنای کلی [[فرهنگ]] و تمدن نیز به کار برده است<ref>امامخمینی، صحیفه، ۱۲/۱۹.</ref>؛ در این معنی، واژه فرهنگ و تمدن با هم ترکیب شدهاند و مجموعه [[نظام فکری]] و [[اخلاقی]]، ساختارهای [[اقتصادی]]، اجتماعی، دستاوردهای [[علمی]] و… مدنظر قرار گرفتهاند<ref>فوزی و صنمزاده، تمدن اسلامی، ۲۳.</ref>. برخی از شاخصهای تمدن، که به مناسبتهای [[روز]] در سخنان امامخمینی ذکر شدهاند، عبارتاند از: [[مذهب]]، [[قانون]]، [[آزادی]]، وجود [[احزاب]] و [[استقلال]]<ref>امامخمینی، صحیفه، ۱/۱۱۰ و ۵/۳۳، ۲۷۶.</ref>. | |||
دقت در آثار امامخمینی گویای این است که ایشان با قبول مظاهر مادی تمدنها<ref>امامخمینی، صحیفه، ۳/۵۰۶ و ۵/۵۰۰.</ref>، از اهمیت و زیربنا بودن مؤلفههای نرمافزاری یا معنوی تمدنها نیز [[غافل]] نبود و اساساً یکی از موارد [[انتقاد]] به [[تمدن]] [[غربی]] را همین نامتوازن بودن دو مؤلفه سختافزاری و نرمافزاری [[تمدنها]] میدانست و [[معتقد]] بود مستشرقین نیز که در [[شناخت]] خود از [[تمدن اسلامی]]، تنها به آثار ظاهری تمدن اسلامی توجه کرده و محدود به مؤلفههای سختافزاری شدهاند، شناخت ناقصی از تمدن [[اسلام]] دارند<ref>فوزی و صنمزاده، تمدن اسلامی، ۲۴.</ref>. | |||
=== نقد تمدن غربی === | |||
به مجموعهای از پیشرفتهای فنآوری کشورهای اروپای غربی و [[آمریکای شمالی]] که بر مبانیِ [[معرفتی]] [[سکولاریسم]] و [[اومانیسم]] شکل گرفته، [[تمدن]] غربی میگویند که پیش از این، آن را [[جهان مسیحیت]] میخواندند<ref>کرث، تمدن غربی، ۹–۱۲.</ref>. [[راهبرد]] برخی متفکران غربی [[وابستگی]] هرچه بیشتر کشورها به تمدن غربی است و معتقدند هیچ [[قدرت]] و حرکتی نباید در برابر این [[فرهنگ]] بایستد<ref>حائری، نخستین رویاروییهای، ۵۱؛ جمعی از نویسندگان، جامعه ایدهآل اسلامی، ۳۴۵.</ref>؛ با این حال، تمدن غربی با این مبانی، منتقدان بسیاری ازجمله [[اندیشمندان اسلامی]] پیدا کرده است. | |||
درباره برخورد با [[تمدن جدید غرب]] سه نگرش و موضع متفاوت در میان [[اندیشمندان]] و [[نخبگان]] [[جهان اسلام]] وجود دارد: دستهای معتقدند باید فرهنگ و تمدن غرب را یگانه راه [[پیشرفت]] شمرد و آن را پذیرفت<ref>حائری، نخستین رویاروییهای، ۲۷۲–۳۰۸ و ۴۳۶؛ موثقی، نوسازی و اصلاحات، ۱۵۸–۱۴۹؛ موسوی لاری، سیمای تمدن غرب، ۱۴–۱۵.</ref>؛ گروه دیگر به [[نفی]] کامل تمدن غرب و دستاوردهای آن پرداختهاند و معتقدند [[ارتباط]] [[فرهنگ اسلامی]] با فرهنگ غرب به [[آلودگی]] و [[انحراف]] تمدن اسلامی میانجامد<ref>مودودی، اسلام و تمدن غرب، ۴۹–۵۰؛ حائری، نخستین رویاروییهای، ۴۴۵–۴۶۰.</ref>؛ اما نگرش سوم معتقد است اگر رابطه [[فرهنگها]] و تمدنها عاقلانه و نقّادانه باشد، سبب [[رشد]] و [[تکامل]] میشود<ref>دالمایر، گفتگوی تمدنها، ۶۵–۷۰؛ بکار، تاریخ و فلسفه علوم اسلامی، ۲۰۹.</ref>. از گفتههای امامخمینی معلوم میشود که ایشان قائل به نگرش سوم بوده است<ref>امامخمینی، صحیفه، ۴/۲۵ و ۵۴–۵۵.</ref>. باید پذیرفت که تمدن صنعتی غرب به موفقیتهای چشمگیری رسیده که جای [[انکار]] نیست و باید آن را فراگرفت و نمیتوان دروازههای ورود و خروج [[علم]] و فناوری را بست. [[تمدن اسلامی]] نیز در دورهای علاوه بر مبانی و پشتوانههای [[قوی]] [[عقیدتی]]-[[فکری]] و تلاشهای گسترده، با بهرهمندی از [[تمدن]] [[ایرانی]]، [[هندی]] و [[یونانی]] به [[بالندگی]] رسید<ref>اولیری، انتقال علوم یونانی، ۹۵.</ref>. | |||
امامخمینی تمدن غرب را وامدار تمدن شرق، بهویژه تمدن اسلامی و پیشرفتهای آنان را نتیجه بهرهمندی از محصول [[اندیشه]] و [[فکر]] [[دانشمندان اسلامی]] دانسته است<ref>امامخمینی، صحیفه، ۱۰/۳۸۵–۳۸۶، ۳۹۰؛ ۱۱/۳۰۳؛ ۱۲/۱۹ و ۱۸/۸۹–۹۰.</ref>؛ در عین حال ایشان قائل به استفاده [[مسلمانان]] از دستاوردهای امروزی این تمدن، متناسب با نیازهای بومی و [[فرهنگی]] [[جهان اسلام]] است<ref>امامخمینی، صحیفه، ۱۴/۳۶۰ و ۲۱/۴۳۴.</ref>؛ البته موضع ایشان در قبال تمدن غرب، موضع تفکیکی است. ایشان قائل به «تفصیل و تفکیک» میان معایب مانند [[استعمار]] و [[غربزدگی]] و [[محاسن]] مانند [[پیشرفت]] علمیِ تمدن [[غربی]] بود؛ از اینرو مواردی از تمدن غرب را پذیرفته و مواردی را [[نفی]] میکرد. ایشان [[معتقد]] بود در تمدن غرب جنبههای منفی و نامطلوبی وجود دارد که خود غربیها به آن [[اذعان]] دارند<ref>امامخمینی، صحیفه، ۶/۲۷۵–۲۷۶ و ۱۰/۵۱.</ref>؛ از همینرو با تکیه بر [[اصول اسلامی]]، به تمدن غرب نگاه انتقادی داشت و بهشدت از غربزدگی [[انتقاد]] میکرد؛ به گونهای که [[مبارزه]] با غربزدگی و پیامدهای آن همچون [[خودباختگی]] و از خودبیگانگی و جایگزینکردن [[فرهنگ]] بومی و [[اسلامی]] را از مهمترین استراتژیهای فرهنگی-[[سیاسی]] میخواند<ref>امامخمینی، ولایت فقیه، ۱۴–۱۷.</ref>. | |||
امامخمینی با مظاهر تمدن غرب مخالف نبود<ref>امامخمینی، صحیفه، ۴/۲۵ و ۵۵.</ref>؛ اما موضع کاملاً مثبت روشنفکرانِ [[غربزده]] در برابر غرب را رد میکرد و همواره به آنان هشدار میداد<ref>امامخمینی، صحیفه، ۸/۵۶.</ref>. از نظر ایشان خروج از غربزدگی، مهمترین قدم در راه احیای [[هویت]] [[ملت ایران]] و [[استقلال کشور]] است<ref>امامخمینی، صحیفه، ۱۰/۳۸۸–۳۸۹.</ref>. به [[باور]] ایشان کشورهای [[قدرتمند]] و منادی فرهنگ غرب ([[استعمارگران]]) مدتها با [[تبلیغات]] همهجانبه خود، [[علم]] و تمدن و پیشرفت را مختص [[معتقدان]] به فرهنگ غرب دانستند و با [[ترویج]] [[روحیه]] خودباختگی فرهنگی در مسلمانان، به آنان چنین [[القا]] کردند که مسلمانان باید همه چیز ازجمله [[فکر]]، [[فرهنگ]] و [[باور]] خود را از غرب بگیرند<ref>امامخمینی، صحیفه، ۹/۸۱؛ ۱۲/۱۹ و ۱۸/۸۹؛ الویری، مطالعات اسلامی در غرب، ۲۰۷.</ref>. به نظر ایشان، آنچه [[استعمارگران]] [[غربی]] با [[ملل]] تحت [[سلطه]] انجام دادهاند، [[تبلیغ]] الگوهای [[هویت]] غربی و [[وابستگی سیاسی]] و در نهایت [[خودباختگی]] و [[وابستگی فرهنگی]] به غرب و عقب نگهداشتن [[مسلمانان]] از قافله [[تمدن]] است<ref>امامخمینی، صحیفه، ۹/۳۹۰–۳۹۱ و ۱۸/۳۳۹؛ امامخمینی، ولایت فقیه، ۱۴–۱۵.</ref>. | |||
=== نقد تمدن شاهنشاهی === | |||
بخش زیادی از سخنان امامخمینی درباره تمدن به تمدن شاهنشاهی مربوط است. ایشان با نقد برداشتهای غلط از تمدن و عملکرد [[ضعیف]] [[رژیم پهلوی]]، از طرح «دروازه تمدن بزرگ» از سوی [[محمد رضا پهلوی]] که به نام تمدن و [[پیشرفت]]، فرهنگ و [[کشور]] را به عقب راند، به شدت [[انتقاد]] کرد<ref>امامخمینی، صحیفه، ۴/۲۷۰ و ۶/۶۷، ۱۷۸.</ref>. از نگاه ایشان [[سلطنت]] پهلوی باعث ایجاد تمدن نشد، بلکه موجب [[عقبماندگی]] گردید<ref>امامخمینی، صحیفه، ۶/۱۹۸، ۲۹۰ و ۹/۴۳۲.</ref>. ایشان ضمن رد ادعاهای محمد رضا پهلوی<ref>امامخمینی، صحیفه، ۳/۴۷۸، ۵۰۹؛ ۴/۲۰۹، ۴۲۳؛ ۵/۵۱۲، ۵۴۵؛ ۶/۶۷ و ۷/۱۳۷، ۱۵۴.</ref>، [[معتقد]] بود آنچه در دوران پهلوی تحت عنوان غربیکردن و مدرنکردن انجام شد، در واقع اصل و اساس [[تمدنی]] نداشت<ref>امامخمینی، صحیفه، ۳/۳۸۵–۳۸۶، ۴۰۸–۴۱۱؛ ۴/۲۴–۲۵ و ۶/۱۱۴، ۱۶۱.</ref> و تنها سبب وابستهکردن مملکت به غرب با هزینههای سرسامآور و مسلطکردن خارجیها بر امور صنعتی و [[علمی]] کشور شد<ref>امامخمینی، صحیفه، ۳/۳۶۹؛ ۴/۳۶۳ و ۶/۱۹۸.</ref>. | |||
نقدهای امامخمینی به تمدن شاهنشاهی از سر [[بهانهجویی]] برای [[مبارزه]] با رژیم پهلوی نبود، بلکه این انتقادها، متوجه تناقضهای مظاهر تمدن وارداتی غرب بود که بدون توجه به مقتضیات و شرایط [[اجتماعی]] و [[فرهنگی]] [[ایران]] [[اسلامی]] صورت گرفته و ارزشهای ملی و اسلامی [[ملت]] را [[هدف]] قرار داده بود<ref>امامخمینی، صحیفه، ۳/۵۱۱؛ ۸/۲۲ و ۹/۱۷۶، ۲۱۰–۲۱۱.</ref>. | |||
== منابع == | == منابع == |