خوارج در نهج البلاغه: تفاوت میان نسخهها
جز
جایگزینی متن - 'باقی' به 'باقی'
جز (جایگزینی متن - 'علیه ' به 'علیه ') |
جز (جایگزینی متن - 'باقی' به 'باقی') |
||
خط ۱۳: | خط ۱۳: | ||
*[[خوارج]] پس از [[صفین]] با رهبرشان، [[عبدالله بن وهب راسبی]] بهعنوان [[خلیفه]] [[بیعت]] کردند و با ۱۲ هزار تن در منطقه [[حروراء]] در نزدیکی [[کوفه]] گرد آمدند و موجودیت و انشعاب خود را از [[امام]] اعلام کردند.[[امام]] {{ع}} با آنها به [[احتجاج]] برخاست و در صدد [[اصلاح]] آنها برآمد. [[حضرت]] آنها را دارای [[حقوق]] [[اجتماعی]] میدانست، چنانکه سه [[حق]] را در مورد آنها رعایت کرد: حضور در مساجد؛ تا زمانی که دست آنها در دست ماست از فیء ([[بیت المال]]) برخوردار باشند؛ و تا زمانی که [[سلاح]] برنداشتند با آنها نجنگیم. این همه بدان سبب بود که در [[منطق]] [[امام]] آنها در جستوجوی [[حقیقت]] دچار [[خطا]] شده بودند. از اینرو فرمود: پس از من [[خوارج]] را نکشید، زیرا آنکه [[حق]] را جوید ولی به [[خطا]] [[رود]]، چون کسی نیست که [[باطل]] را خواهد و بدان رسد<ref>نهج البلاغه، خطبه ۶۰</ref>. از اینرو [[امام]] در طریق [[عدالتگستر]] خویش با آنان بر اساس [[حکمت]] و [[عدالت]] [[رفتار]] کرد. اگر کاری به کار [[حکومت]] نداشتند، آنها را به حال خویش رها میکرد و اگر زبان میگشودند با آنها به [[احتجاج]] برمیخاست، چنانکه [[احتجاجات]] [[امام]] و برخی از [[اصحاب]] ایشان تا حدودی مؤثر واقع شد و تعداد زیادی از آنان را منصرف کرد و از [[امام]] [[امان]] طلبیدند. [[امام]] نیز به آنها [[امان]] داد به شرطی که [[خوارج]] را [[یاری]] نرسانند. تعدادی را نیز بهسوی [[حق]] [[هدایت]] کرد<ref>خطبههای ۱۱۸، ۱۲۱ و ۱۲۳</ref><ref>[[دانشنامه نهج البلاغه ج۱ (کتاب)|دانشنامه نهج البلاغه]]، ج۱، ص ۳۷۶.</ref>. | *[[خوارج]] پس از [[صفین]] با رهبرشان، [[عبدالله بن وهب راسبی]] بهعنوان [[خلیفه]] [[بیعت]] کردند و با ۱۲ هزار تن در منطقه [[حروراء]] در نزدیکی [[کوفه]] گرد آمدند و موجودیت و انشعاب خود را از [[امام]] اعلام کردند.[[امام]] {{ع}} با آنها به [[احتجاج]] برخاست و در صدد [[اصلاح]] آنها برآمد. [[حضرت]] آنها را دارای [[حقوق]] [[اجتماعی]] میدانست، چنانکه سه [[حق]] را در مورد آنها رعایت کرد: حضور در مساجد؛ تا زمانی که دست آنها در دست ماست از فیء ([[بیت المال]]) برخوردار باشند؛ و تا زمانی که [[سلاح]] برنداشتند با آنها نجنگیم. این همه بدان سبب بود که در [[منطق]] [[امام]] آنها در جستوجوی [[حقیقت]] دچار [[خطا]] شده بودند. از اینرو فرمود: پس از من [[خوارج]] را نکشید، زیرا آنکه [[حق]] را جوید ولی به [[خطا]] [[رود]]، چون کسی نیست که [[باطل]] را خواهد و بدان رسد<ref>نهج البلاغه، خطبه ۶۰</ref>. از اینرو [[امام]] در طریق [[عدالتگستر]] خویش با آنان بر اساس [[حکمت]] و [[عدالت]] [[رفتار]] کرد. اگر کاری به کار [[حکومت]] نداشتند، آنها را به حال خویش رها میکرد و اگر زبان میگشودند با آنها به [[احتجاج]] برمیخاست، چنانکه [[احتجاجات]] [[امام]] و برخی از [[اصحاب]] ایشان تا حدودی مؤثر واقع شد و تعداد زیادی از آنان را منصرف کرد و از [[امام]] [[امان]] طلبیدند. [[امام]] نیز به آنها [[امان]] داد به شرطی که [[خوارج]] را [[یاری]] نرسانند. تعدادی را نیز بهسوی [[حق]] [[هدایت]] کرد<ref>خطبههای ۱۱۸، ۱۲۱ و ۱۲۳</ref><ref>[[دانشنامه نهج البلاغه ج۱ (کتاب)|دانشنامه نهج البلاغه]]، ج۱، ص ۳۷۶.</ref>. | ||
*[[روایت]] است که [[امام]] {{ع}} به لشگرگاه [[خوارج]] رفت و آنان همچنان با [[حکمیّت]] [[مخالفت]] میکردند.[[حضرت]] به آنان فرمود: "آیا همه شمایان با ما در [[نبرد]] [[صفّین]] حاضر بودید؟" گفتند: "گروهی از ما بودند و دیگر گروه نه." [[امام]] فرمود: "دو گروه شوید: آنان که در [[جبهه]] [[صفّین]] حضور داشتند در یک گروه، و آنان که نبودند در گروه دیگر، تا با هر یک جداگانه سخن گویم." به [[مردم]] ندا در داد که: "از سخن گفتن بازایستید و به سخنانم گوش فرادهید و با دلهاتان بنیوشید و تمام توجّهتان به سوی باشد تا از هر کس شهادتی خواستم، با [[آگاهی]] کامل پاسخ گوید." آنگاه [[امام]] {{ع}} با آنان بسیار سخن گفت که از جمله فرمود: "مگر شمایان نبودید آنگاه که [[لشکر]] [[معاویه]] از روی [[مکر]] و [[فریب]] و [[خدعه]] و [[نیرنگ]] قرآنها را بر سرِ نیزه کردند، گفتید اینان [[برادران]] و همرزمان مایند که پشیمان شده و به [[پناه]] [[کتاب خدا]] آمدهاند، از آنان باید پذیرفت و اندوهشان را زدود، امّا من به شما گفتم این کاری است که ظاهر آن [[ایمان]] و [[باطن]] آن [[دشمنی]] و [[ستم]]، آغاز آن [[رحمت]] و پایانش [[ندامت]] است. [[شأن]] خویش نگه دارید و در [[جبهه]] بمانید و بر راهتمان [[استوار]] باشید و با همه وجود به [[جهاد]] پردازید و به هر صدایی که از هر کس بر آید گوش فراندهید، اگر پاسخ داده شود [[گمراه]] کند و اگر آن را وانهند [[خوار]] شود. امّا آن کار که نمیبایست، شد و دیدم که شما [[حکمیّت]] را پذیرفتید. به [[خدا]] [[سوگند]]، اگر از آن سر برمیتافتم هیچ مسئولیّتی بر دوشم نمیافتاد و [[خدا]] هم [[گناه]] آن را بر من نمینوشت؛ و به [[خدا]] قسم، اگر آن را میپذیرفتم راه حقّی بود که میبایست [[پیروی]] میشد. بیشک [[قرآن]] با من است، از آنگاه که آن را یافتم و کنارش بودم از آن جدا نشدم. ما در میدانهای [[نبرد]] با [[پیامبر]] {{صل}} بودیم و [[مرگ]] و [[شهادت]] میان [[پدران]] و [[فرزندان]] و [[برادران]] و [[خویشاوندان]] دور میزد و آن همه [[مصیبت]] و [[سختی]] بر ایمانمان میافزود و در راه [[حق]] کاراتر و کارسازتر و [[تسلیم]] [[فرمان]] و شکیبای پر درد و جراحت بودیم. امّا امروز ما با [[برادران]] مسلمانمان به خاطر کژی و [[انحراف]] و [[شبهه]] و [[تأویل]] میجنگیم. پس اگر راهی مییافتیم که [[خداوند]] پراکندگی ما را به همدلی و هماهنگی برمیگرداند و همگان را به یکدیگر نزدیک میساخت، مشتاق آن بودیم و از دیگر مسائل دست میشستیم<ref>نهج البلاغه، خطبه ۱۲۱؛ نیز نک: خطبه ۱۲۷</ref><ref>[[دانشنامه نهج البلاغه ج۱ (کتاب)|دانشنامه نهج البلاغه]]، ج۱، ص ۳۷۶- ۳۷۷.</ref>. | *[[روایت]] است که [[امام]] {{ع}} به لشگرگاه [[خوارج]] رفت و آنان همچنان با [[حکمیّت]] [[مخالفت]] میکردند.[[حضرت]] به آنان فرمود: "آیا همه شمایان با ما در [[نبرد]] [[صفّین]] حاضر بودید؟" گفتند: "گروهی از ما بودند و دیگر گروه نه." [[امام]] فرمود: "دو گروه شوید: آنان که در [[جبهه]] [[صفّین]] حضور داشتند در یک گروه، و آنان که نبودند در گروه دیگر، تا با هر یک جداگانه سخن گویم." به [[مردم]] ندا در داد که: "از سخن گفتن بازایستید و به سخنانم گوش فرادهید و با دلهاتان بنیوشید و تمام توجّهتان به سوی باشد تا از هر کس شهادتی خواستم، با [[آگاهی]] کامل پاسخ گوید." آنگاه [[امام]] {{ع}} با آنان بسیار سخن گفت که از جمله فرمود: "مگر شمایان نبودید آنگاه که [[لشکر]] [[معاویه]] از روی [[مکر]] و [[فریب]] و [[خدعه]] و [[نیرنگ]] قرآنها را بر سرِ نیزه کردند، گفتید اینان [[برادران]] و همرزمان مایند که پشیمان شده و به [[پناه]] [[کتاب خدا]] آمدهاند، از آنان باید پذیرفت و اندوهشان را زدود، امّا من به شما گفتم این کاری است که ظاهر آن [[ایمان]] و [[باطن]] آن [[دشمنی]] و [[ستم]]، آغاز آن [[رحمت]] و پایانش [[ندامت]] است. [[شأن]] خویش نگه دارید و در [[جبهه]] بمانید و بر راهتمان [[استوار]] باشید و با همه وجود به [[جهاد]] پردازید و به هر صدایی که از هر کس بر آید گوش فراندهید، اگر پاسخ داده شود [[گمراه]] کند و اگر آن را وانهند [[خوار]] شود. امّا آن کار که نمیبایست، شد و دیدم که شما [[حکمیّت]] را پذیرفتید. به [[خدا]] [[سوگند]]، اگر از آن سر برمیتافتم هیچ مسئولیّتی بر دوشم نمیافتاد و [[خدا]] هم [[گناه]] آن را بر من نمینوشت؛ و به [[خدا]] قسم، اگر آن را میپذیرفتم راه حقّی بود که میبایست [[پیروی]] میشد. بیشک [[قرآن]] با من است، از آنگاه که آن را یافتم و کنارش بودم از آن جدا نشدم. ما در میدانهای [[نبرد]] با [[پیامبر]] {{صل}} بودیم و [[مرگ]] و [[شهادت]] میان [[پدران]] و [[فرزندان]] و [[برادران]] و [[خویشاوندان]] دور میزد و آن همه [[مصیبت]] و [[سختی]] بر ایمانمان میافزود و در راه [[حق]] کاراتر و کارسازتر و [[تسلیم]] [[فرمان]] و شکیبای پر درد و جراحت بودیم. امّا امروز ما با [[برادران]] مسلمانمان به خاطر کژی و [[انحراف]] و [[شبهه]] و [[تأویل]] میجنگیم. پس اگر راهی مییافتیم که [[خداوند]] پراکندگی ما را به همدلی و هماهنگی برمیگرداند و همگان را به یکدیگر نزدیک میساخت، مشتاق آن بودیم و از دیگر مسائل دست میشستیم<ref>نهج البلاغه، خطبه ۱۲۱؛ نیز نک: خطبه ۱۲۷</ref><ref>[[دانشنامه نهج البلاغه ج۱ (کتاب)|دانشنامه نهج البلاغه]]، ج۱، ص ۳۷۶- ۳۷۷.</ref>. | ||
*اما گروهی بر [[عقیده]] خویش پافشردند. آنها در پاسخ به [[نامه]] [[امام]] که آنها را به [[جنگ]] با [[معاویه]] [[دعوت]] کرده بود، از [[امام]] خواستند تا به [[کفر]] خویش اعتراف کند. از این پس [[امام]] از آنها قطع [[امید]] کرد و به آنان فرمود: توفان شن هلاکتان کند و کسی را از شما | *اما گروهی بر [[عقیده]] خویش پافشردند. آنها در پاسخ به [[نامه]] [[امام]] که آنها را به [[جنگ]] با [[معاویه]] [[دعوت]] کرده بود، از [[امام]] خواستند تا به [[کفر]] خویش اعتراف کند. از این پس [[امام]] از آنها قطع [[امید]] کرد و به آنان فرمود: توفان شن هلاکتان کند و کسی را از شما باقی نگذارد. آیا پس از ایمانم به [[خدا]] و جهادم در رکاب [[رسول خدا]] {{صل}} راه [[کفر]] پویم "که بیتردید در این هنگام [[گمراه]] شده و راه [[هدایت]] را وانهادهام." پس به بدترین [[جایگاه]] بازگردید و به راه [[کفر]] عقبگرد کنید. بدانید که پس از من به نهایت، خفّت و [[خواری]] بینید و از دم تیغ درگذرید و [[ستمگران]] رسماً اموالتان را [[ملک]] خود سازند<ref>نهج البلاغه، خطبه ۵۷</ref>. [[امام]] خود تصمیم به [[نبرد]] با [[شامیان]] گرفت، اما [[خوارج]] با اقدامات خویش بینظمی و [[ناامنی]] در [[جامعه]] پدید آوردند و در عمل علیه [[مردم]] شوریدند. [[امام]] در صدد دفع [[فتنه]] آنها برآمد که سرانجام به [[نبرد]] [[نهروان]] انجامید و تعداد اندکی از آنها باقی ماندند. [[امام علی]] {{ع}} در [[نهروان]] نیز آغازگر [[جنگ]] نبود و به [[یاران]] خویش [[دستور]] داد که دست نگه دارند تا آنها [[جنگ]] را آغاز کنند. [[امام علی]] {{ع}} در آغاز [[جنگ نهروان]] به [[سپاهیان]] خود خبر داد که از [[خوارج]] حتی ده نفر هم باقی نمانند و از شما کمتر از ده نفر [[شهید]] میشوند. قتلگاهشان این سوی نهر است. به [[خدا]] [[سوگند]]، از ایشان ده نفر هم [[نجات]] نیابند، و از شمایان ده نفر هم به [[شهادت]] نرسند.<ref>نهج البلاغه، خطبه ۵۸</ref><ref>[[دانشنامه نهج البلاغه ج۱ (کتاب)|دانشنامه نهج البلاغه]]، ج۱، ص ۳۷۷.</ref>. | ||
*[[اهداف ]][[امام]] از [[جنگ]] با [[خوارج]] را میتوان در مواردی چند خلاصه کرد: | *[[اهداف ]][[امام]] از [[جنگ]] با [[خوارج]] را میتوان در مواردی چند خلاصه کرد: | ||
#دفع [[تباهی]] [[خوارج]] و [[تجاوز]] آنها به محرمّات [[الهی]] و ارتکاب به جنایات؛ | #دفع [[تباهی]] [[خوارج]] و [[تجاوز]] آنها به محرمّات [[الهی]] و ارتکاب به جنایات؛ | ||
خط ۱۹: | خط ۱۹: | ||
#[[ضرورت]] حفظ [[حکومت]]؛ | #[[ضرورت]] حفظ [[حکومت]]؛ | ||
#[[ضرورت]] مجازات [[پیمانشکنان]] و [[بیعتشکنان]] برای حفظ [[منافع]] جمعی و [[برقراری نظم]] و [[امنیت]] در [[جامعه]]<ref>[[دانشنامه نهج البلاغه ج۱ (کتاب)|دانشنامه نهج البلاغه]]، ج۱، ص ۳۷۷.</ref>. | #[[ضرورت]] مجازات [[پیمانشکنان]] و [[بیعتشکنان]] برای حفظ [[منافع]] جمعی و [[برقراری نظم]] و [[امنیت]] در [[جامعه]]<ref>[[دانشنامه نهج البلاغه ج۱ (کتاب)|دانشنامه نهج البلاغه]]، ج۱، ص ۳۷۷.</ref>. | ||
*از [[سپاه]] [[خوارج]] گرچه پس از [[نهروان]] تعداد اندکی | *از [[سپاه]] [[خوارج]] گرچه پس از [[نهروان]] تعداد اندکی باقی ماند، اما دنباله آنها همچنان در طول [[تاریخ]] باقیماندند. کسانیاز [[خوارج]] که از [[امام]] [[امان]] خواسته بودند، چندی بعد بر [[امام]] [[خروج]] کردند که [[امام]] بار دیگر [[فتنه]] آنها را فرونشاند. آنها پس از [[امام علی]] {{ع}} با [[امویان]] و [[عباسیان]] نیز به جنگهایی تمامعیار پرداختند. [[امام]] در پاسخ کسانی که از ایشان میپرسیدند [[خوارج]] را نابود کردی؟ فرمود: اینان نطفههایی هستند در پشت مردان و زهدان [[زنان]]. هر زمان کسی از آنان سر برآورَد، قطع شود، تا سرانجام آخرینشان دزدان و راهزنان باشند<ref>نهج البلاغه، خطبه ۶۰</ref><ref>[[دانشنامه نهج البلاغه ج۱ (کتاب)|دانشنامه نهج البلاغه]]، ج۱، ص ۳۷۸.</ref>. | ||
==حالتها و [[صفات خوارج]]== | ==حالتها و [[صفات خوارج]]== | ||
*[[خوارج]]، اغلب از [[اعراب]] و بادیهنشینانی بیابانگرد و [[خشن]] بودند؛ مردمانی [[منحرف]] و [[جاهل]] که [[عجب]] و [[غرور]] وجودشان را فراگرفته و به انحرافشان کشانده بود. آنها نسبت به [[احکام الهی]] از کمترین آشنایی برخوردار بودند. [[شیطان]] بر آنها چیره شد بود و [[باطل]] را برایشان آراسته و آنها را به [[وعده]] [[پیروزی]] [[گمراه]] ساخته بود<ref>نهج البلاغه، حکمت ۳۱۵</ref>. زهدپیشگی و [[تظاهر]] آنها به [[عبادت]] اسبابی برای به [[انحراف]] کشیدن دیگران فراهم آورده بود. آنها مردانی سطحینگر بودند که همواره در [[احتجاجات]] مغلوب میشدند. تعصبات قبیلهای و [[جاهلی]] بر آنها چیره شده بود. آنان مردانی سبکمغز، سفیه و [[ناشکیبا]] بودند<ref>نهج البلاغه، خطبه ۳۶</ref> و افرادی تندرو و خشونتطلب که [[قرآن]] ورد زبانشان بود، اما به آن عمل نمیکردند، [[کتاب خدا]] را در ظاهر میطلبیدند اما [[دشمن]] آن بودند. سخن [[نیک]] میگفتند، اما کردارشان بد بود. دیگران را به [[قرآن]] فرامیخواندند، اما خود به آن عمل نمیکردند. هر که با آنان میجنگید و آنها را میکشت، از آنها به [[خداوند]] شایستهتر بود. [[خوارج]] خوشگفتار و [[بدکردار]] بودند و شعارهایشان [[فریبنده]] و برانگیزاننده عواطف بود. آنها با انجام اقدامهای ماجراجویانه عواطف [[مردمان]] ساده را بهسوی خود جلب میکردند، هر چند [[خردمندان]] را اقبالی بهسوی آنها نبود. از اینرو [[امام]] {{ع}} به [[مردمان]] سفارش میکند که [[حق]] را بشناسید تا اهل آن را نیز بشناسید و [[مردم]] را با [[حق]] بسنجید نه اینکه [[حق]] را با [[مردم]]<ref>نهج البلاغه، حکمت ۲۶۲</ref><ref>[[دانشنامه نهج البلاغه ج۱ (کتاب)|دانشنامه نهج البلاغه]]، ج۱، ص 378-379.</ref>. | *[[خوارج]]، اغلب از [[اعراب]] و بادیهنشینانی بیابانگرد و [[خشن]] بودند؛ مردمانی [[منحرف]] و [[جاهل]] که [[عجب]] و [[غرور]] وجودشان را فراگرفته و به انحرافشان کشانده بود. آنها نسبت به [[احکام الهی]] از کمترین آشنایی برخوردار بودند. [[شیطان]] بر آنها چیره شد بود و [[باطل]] را برایشان آراسته و آنها را به [[وعده]] [[پیروزی]] [[گمراه]] ساخته بود<ref>نهج البلاغه، حکمت ۳۱۵</ref>. زهدپیشگی و [[تظاهر]] آنها به [[عبادت]] اسبابی برای به [[انحراف]] کشیدن دیگران فراهم آورده بود. آنها مردانی سطحینگر بودند که همواره در [[احتجاجات]] مغلوب میشدند. تعصبات قبیلهای و [[جاهلی]] بر آنها چیره شده بود. آنان مردانی سبکمغز، سفیه و [[ناشکیبا]] بودند<ref>نهج البلاغه، خطبه ۳۶</ref> و افرادی تندرو و خشونتطلب که [[قرآن]] ورد زبانشان بود، اما به آن عمل نمیکردند، [[کتاب خدا]] را در ظاهر میطلبیدند اما [[دشمن]] آن بودند. سخن [[نیک]] میگفتند، اما کردارشان بد بود. دیگران را به [[قرآن]] فرامیخواندند، اما خود به آن عمل نمیکردند. هر که با آنان میجنگید و آنها را میکشت، از آنها به [[خداوند]] شایستهتر بود. [[خوارج]] خوشگفتار و [[بدکردار]] بودند و شعارهایشان [[فریبنده]] و برانگیزاننده عواطف بود. آنها با انجام اقدامهای ماجراجویانه عواطف [[مردمان]] ساده را بهسوی خود جلب میکردند، هر چند [[خردمندان]] را اقبالی بهسوی آنها نبود. از اینرو [[امام]] {{ع}} به [[مردمان]] سفارش میکند که [[حق]] را بشناسید تا اهل آن را نیز بشناسید و [[مردم]] را با [[حق]] بسنجید نه اینکه [[حق]] را با [[مردم]]<ref>نهج البلاغه، حکمت ۲۶۲</ref><ref>[[دانشنامه نهج البلاغه ج۱ (کتاب)|دانشنامه نهج البلاغه]]، ج۱، ص 378-379.</ref>. |