پرش به محتوا

امام حسن مجتبی در تاریخ اسلامی: تفاوت میان نسخه‌ها

خط ۳۵۱: خط ۳۵۱:
*[[بلعمی]] نیز می‌نویسد: "هنگامی که خواستند او را نزدیک [[مرقد]] [[پیامبر]]{{صل}} [[دفن]] کنند و [[عایشه]] این خبر را شنید، بر استری نشست و گفت: "نمی‌گذارم که او را اینجا [[دفن]] کنند". پس همراهان [[عایشه]] آمدند و چون [[مردم]] خواستند [[امام حسن]]{{ع}} را [[دفن]] کنند، ایشان [[مانع]] شده، و پیکر [[امام حسن]]{{ع}} را تیرباران کردند. پس او را در [[بقیع]] الغرقد به [[خاک]] سپردند. و [[اهل بیت]] [[امام حسن]]{{ع}} و [[خویشان]] او برخاستند و به طرف [[مکه]] حرکت کردند. و [[همسر]] [[امام مجتبی]]{{ع}} که [[قاتل]] آن [[حضرت]] بود، برخاست و به سوی [[معاویه]] رفت و آن‌چه به او [[وعده]] داده بود، [[طلب]] کرد؛ [[معاویه]] به او گفت: "تو که با همسری چون [[حسن]]، نوه [[پیامبر]]، [[سازگاری]] نداشتی و به وی [[وفا]] نکردی، به [[فرزند من]] چگونه [[وفا]] کنی؟"<ref>تاریخنامه طبری بلعمی، ج۴، ص۶۸۳-۶۸۴.</ref>.
*[[بلعمی]] نیز می‌نویسد: "هنگامی که خواستند او را نزدیک [[مرقد]] [[پیامبر]]{{صل}} [[دفن]] کنند و [[عایشه]] این خبر را شنید، بر استری نشست و گفت: "نمی‌گذارم که او را اینجا [[دفن]] کنند". پس همراهان [[عایشه]] آمدند و چون [[مردم]] خواستند [[امام حسن]]{{ع}} را [[دفن]] کنند، ایشان [[مانع]] شده، و پیکر [[امام حسن]]{{ع}} را تیرباران کردند. پس او را در [[بقیع]] الغرقد به [[خاک]] سپردند. و [[اهل بیت]] [[امام حسن]]{{ع}} و [[خویشان]] او برخاستند و به طرف [[مکه]] حرکت کردند. و [[همسر]] [[امام مجتبی]]{{ع}} که [[قاتل]] آن [[حضرت]] بود، برخاست و به سوی [[معاویه]] رفت و آن‌چه به او [[وعده]] داده بود، [[طلب]] کرد؛ [[معاویه]] به او گفت: "تو که با همسری چون [[حسن]]، نوه [[پیامبر]]، [[سازگاری]] نداشتی و به وی [[وفا]] نکردی، به [[فرزند من]] چگونه [[وفا]] کنی؟"<ref>تاریخنامه طبری بلعمی، ج۴، ص۶۸۳-۶۸۴.</ref>.
*[[نقل]] شده است، پس از به [[خاکسپاری]] [[حسن بن علی]] در [[بقیع]]، [[مروان]] پیک دیگری پیش [[معاویه]] فرستاد و به او خبر داد که چگونه همراه [[بنی‌امیه]] و وابستگان آنان [[قیام]] کرده است. [[مروان]] برای او نوشت که: "من پرچمی برافراشتم و همه [[جامه]] [[جنگ]] پوشیدیم و دو هزار مرد جمع کردم که پیرو من بودند. و به [[فضل]] و [[منت]] [[خدا]] هرگز چنان نخواهد بود که همراه [[ابوبکر]] و [[عمر]] شخص سومی آنجا به [[خاک]] سپرده شود، همان‌گونه که [[امیرالمؤمنین]] [[عثمان]] [[مظلوم]]! آنجا [[دفن]] نشد و اینان بودند که نسبت به [[عثمان]] آن‌چه شد، انجام دادند".
*[[نقل]] شده است، پس از به [[خاکسپاری]] [[حسن بن علی]] در [[بقیع]]، [[مروان]] پیک دیگری پیش [[معاویه]] فرستاد و به او خبر داد که چگونه همراه [[بنی‌امیه]] و وابستگان آنان [[قیام]] کرده است. [[مروان]] برای او نوشت که: "من پرچمی برافراشتم و همه [[جامه]] [[جنگ]] پوشیدیم و دو هزار مرد جمع کردم که پیرو من بودند. و به [[فضل]] و [[منت]] [[خدا]] هرگز چنان نخواهد بود که همراه [[ابوبکر]] و [[عمر]] شخص سومی آنجا به [[خاک]] سپرده شود، همان‌گونه که [[امیرالمؤمنین]] [[عثمان]] [[مظلوم]]! آنجا [[دفن]] نشد و اینان بودند که نسبت به [[عثمان]] آن‌چه شد، انجام دادند".
*[[معاویه]] به [[مروان]] [[نامه]] نوشت و از آن‌چه او کرده بود، [[سپاسگزاری]] کرد و او را به [[حکومت]] [[مدینه]] [[منصوب]] کرد و [[سعید بن عاص]] را برکنار کرد. پس از آن، [[معاویه]] نامه‌ای به [[مروان]] نوشت که چون این نامه‌ام رسید، هیچ [[مال]] و خواسته‌ای از]آن[[[سعید بن عاص]] را، چه کم باشد و چه بسیار، رها مکن و همه را بگیر. چون [[نامه]] به [[مروان]] رسید، آن را همراه پسرش، [[عبدالملک]] پیش [[سعید بن عاص]] فرستاد که او را از [[نامه]] [[معاویه]] [[آگاه]] سازد. [[سعید بن عاص]] همین که آن [[نامه]] را خواند، با صدای بلند، یکی از کنیزکان خود را فراخواند و گفت: "آن دو [[نامه]] [[امیرالمؤمنین]]! را بیاور". کنیزک هر دو [[نامه]] را آورد؛ سعید به [[عبدالملک]] گفت: "هر دو را بخوان". در آن [[نامه‌ها]] [[معاویه]] پس از برکنار ساختن [[مروان]] از [[حکومت]] [[مدینه]] به سعید نوشته بود، همه [[اموال]] و املاک [[مروان]] را که در مناطق ذوالمروه و سویداء و ذوخشب دارد، بگیرد و یک خرمابن هم برای او باقی نگذارد. پس سعید به [[عبدالملک]]] گفت: "پدرت را از این [[نامه‌ها]] [[آگاه]] کن". [[عبدالملک]] هم برای سعید [[پاداش]] [[پسندیده]] [[آرزو]] کرد. سعید گفت: "به [[خدا]] [[سوگند]]، اگر تو این [[نامه]] را پیش من نمی‌آوردی، من یک کلمه از آن‌چه دیدی، بر زبان نمی‌آوردم". چون [[عبدالملک]] [[پدر]] خود را از این موضوع [[آگاه]] کرد، او گفت: "آری، او نسبت به ما پیوند را بیشتر رعایت کرده است تا ما نسبت به او"<ref>الطبقات الکبری، ابن سعد (ترجمه: مهدوی دامغانی)، ج۵، ص۵۰.</ref>.<ref>[[حسین شهسواری|شهسواری، حسین]]، [[امام حسن بن علی بن ابی طالب (مقاله)| مقاله «امام حسن بن علی بن ابی طالب»]]، [[اصحاب امام حسن مجتبی (کتاب)|اصحاب امام حسن مجتبی]]، ص۱۱۹-۱۲۵.</ref>.
*[[معاویه]] به [[مروان]] [[نامه]] نوشت و از آن‌چه او کرده بود، [[سپاسگزاری]] کرد و او را به [[حکومت]] [[مدینه]] [[منصوب]] کرد و [[سعید بن عاص]] را برکنار کرد. پس از آن، [[معاویه]] نامه‌ای به [[مروان]] نوشت که چون این نامه‌ام رسید، هیچ [[مال]] و خواسته‌ای از]آن[[[سعید بن عاص]] را، چه کم باشد و چه بسیار، رها مکن و همه را بگیر. چون [[نامه]] به [[مروان]] رسید، آن را همراه پسرش، [[عبدالملک]] پیش [[سعید بن عاص]] فرستاد که او را از [[نامه]] [[معاویه]] [[آگاه]] سازد. [[سعید بن عاص]] همین که آن [[نامه]] را خواند، با صدای بلند، یکی از کنیزکان خود را فراخواند و گفت: "آن دو [[نامه]] [[امیرالمؤمنین]]! را بیاور". کنیزک هر دو [[نامه]] را آورد؛ سعید به [[عبدالملک]] گفت: "هر دو را بخوان". در آن [[نامه‌ها]] [[معاویه]] پس از برکنار ساختن [[مروان]] از [[حکومت]] [[مدینه]] به سعید نوشته بود، همه [[اموال]] و املاک [[مروان]] را که در مناطق ذوالمروه و سویداء و ذوخشب دارد، بگیرد و یک خرمابن هم برای او باقی نگذارد. پس سعید به [[عبدالملک]]] گفت: "پدرت را از این [[نامه‌ها]] [[آگاه]] کن". [[عبدالملک]] هم برای سعید [[پاداش]] [[پسندیده]] [[آرزو]] کرد. سعید گفت: "به [[خدا]] [[سوگند]]، اگر تو این [[نامه]] را پیش من نمی‌آوردی، من یک کلمه از آن‌چه دیدی، بر زبان نمی‌آوردم". چون [[عبدالملک]] [[پدر]] خود را از این موضوع [[آگاه]] کرد، او گفت: "آری، او نسبت به ما پیوند را بیشتر رعایت کرده است تا ما نسبت به او"<ref>الطبقات الکبری، ابن سعد (ترجمه: مهدوی دامغانی)، ج۵، ص۵۰.</ref>.<ref>[[حسین شهسواری|شهسواری، حسین]]، [[امام حسن بن علی بن ابی طالب (مقاله)| مقاله «امام حسن بن علی بن ابی طالب»]]، [[اصحاب امام حسن مجتبی (کتاب)|اصحاب امام حسن مجتبی]]، ص۱۱۹-۱۲۵ و [[حسن بن علی بن ابی طالب (مقاله)| مقاله «حسن بن علی بن ابی طالب»]]، [[دایرة المعارف صحابه پیامبر اعظم ج۱ (کتاب)|دایرة المعارف صحابه پیامبر اعظم]]، ج۱، ص۳۷۸-۳۸۴.</ref>


==[[سوگواری]] در عزای [[امام حسن مجتبی]]{{ع}}==
==[[سوگواری]] در عزای [[امام حسن مجتبی]]{{ع}}==
۱۱۵٬۱۷۷

ویرایش