سلیم بن قیس هلالی در تاریخ اسلامی: تفاوت میان نسخهها
←شبهه دوم
خط ۷۰: | خط ۷۰: | ||
*'''جواب:''' | *'''جواب:''' | ||
*بر این اساس، میتوان نتیجه گرفت که فردی به نام [[کمیل بن زیاد]] نیز وجود نداشته است؛ زیرا نام او هم در میان متواریان نیست و...؛ در حالی که [[شیخ مفید]] درباره [[شهادت]] [[کمیل بن زیاد]] مینویسد: هنگامی که [[حجاج]] در [[کوفه]] فرماندار شد، [[کمیل بن زیاد]] را خواست و او فرار کرد؛ [[حجاج]] که این خبر را شنید، [[حقوق]] بستگان او را که از [[بیت المال]] بود، [[قطع]] کرد و [[کمیل]] که خبر یافت، با خود گفت: من [[پیری]] سالخورده هستم و عمرم به سر آمده است و روا نیست که به خاطر من [[حقوق]] [[قبیله]] من [[قطع]] شود؛ پس به [[کوفه]] رفت و خود را به [[حجاج]] سپرد؛ همین که چشم [[حجاج]] به او افتاد، گفت: "بسیار [[دوست]] داشتم که به تو دست یابم"؛ | *بر این اساس، میتوان نتیجه گرفت که فردی به نام [[کمیل بن زیاد]] نیز وجود نداشته است؛ زیرا نام او هم در میان متواریان نیست و...؛ در حالی که [[شیخ مفید]] درباره [[شهادت]] [[کمیل بن زیاد]] مینویسد: هنگامی که [[حجاج]] در [[کوفه]] فرماندار شد، [[کمیل بن زیاد]] را خواست و او فرار کرد؛ [[حجاج]] که این خبر را شنید، [[حقوق]] بستگان او را که از [[بیت المال]] بود، [[قطع]] کرد و [[کمیل]] که خبر یافت، با خود گفت: من [[پیری]] سالخورده هستم و عمرم به سر آمده است و روا نیست که به خاطر من [[حقوق]] [[قبیله]] من [[قطع]] شود؛ پس به [[کوفه]] رفت و خود را به [[حجاج]] سپرد؛ همین که چشم [[حجاج]] به او افتاد، گفت: "بسیار [[دوست]] داشتم که به تو دست یابم"؛ | ||
[[کمیل]] گفت: "صدایت را برای من، درشت و مرا به [[مرگ]] [[تهدید]] مکن! به [[خدا]] [[سوگند]] جز مانند باقی مانده غبار از [[عمر]] من چیزی نمانده است، پس هر چه میخواهی درباره من انجام بده؛ زیرا میعادگاه نزد خداست، و پس از کشتن، حساب در کار است و همانا [[امیرالمؤمنین]]{{ع}} به من خبر داده است که تو کشنده من خواهی بود!" | *[[کمیل]] گفت: "صدایت را برای من، درشت و مرا به [[مرگ]] [[تهدید]] مکن! به [[خدا]] [[سوگند]] جز مانند باقی مانده غبار از [[عمر]] من چیزی نمانده است، پس هر چه میخواهی درباره من انجام بده؛ زیرا میعادگاه نزد خداست، و پس از کشتن، حساب در کار است و همانا [[امیرالمؤمنین]]{{ع}} به من خبر داده است که تو کشنده من خواهی بود!" | ||
*[[حجاج]] گفت: "پس [[حجت]] بر تو تمام است؟" [[کمیل]] گفت: "این، در صورتی است که [[قضا و قدر]] به دست تو باشد؟" | *[[حجاج]] گفت: "پس [[حجت]] بر تو تمام است؟" [[کمیل]] گفت: "این، در صورتی است که [[قضا و قدر]] به دست تو باشد؟" | ||
*[[حجاج]] گفت: "آری به دست من است؛ تو همان کسی هستی که در زمره کشندگان [[عثمان بن عفان]]، بودی؛ گردنش را بزنید!" پس گردنش را زدند<ref>الارشاد، شیخ مفید، ج۱، ص۳۲۷؛ الاصابه، ابن حجر، ج۵، ص۴۸۶؛ موسوعة التاریخ الاسلامی، یوسفی غروی، ج۶، ص۵۱۸.</ref>. | *[[حجاج]] گفت: "آری به دست من است؛ تو همان کسی هستی که در زمره کشندگان [[عثمان بن عفان]]، بودی؛ گردنش را بزنید!" پس گردنش را زدند<ref>الارشاد، شیخ مفید، ج۱، ص۳۲۷؛ الاصابه، ابن حجر، ج۵، ص۴۸۶؛ موسوعة التاریخ الاسلامی، یوسفی غروی، ج۶، ص۵۱۸.</ref>. |