خوارج در نهج البلاغه: تفاوت میان نسخهها
←خوارج در صحابه از دیدگاه نهج البلاغه
بدون خلاصۀ ویرایش |
|||
خط ۴۲: | خط ۴۲: | ||
==خوارج در صحابه از دیدگاه نهج البلاغه== | ==خوارج در صحابه از دیدگاه نهج البلاغه== | ||
علی{{ع}} در دوران خلافتش با سه گروه [[پیکار]] کرد: [[اصحاب جمل]] که خود آنان را «[[ناکثین]]» نامید و [[اصحاب صفین]] که آنها را «[[قاسطین]]» خواند و [[اصحاب نهروان]] یعنی [[خوارج]] که خود آنها را «[[مارقین]]» | [[امام علی]]{{ع}} در دوران خلافتش با سه گروه [[پیکار]] کرد: [[اصحاب جمل]] که خود آنان را «[[ناکثین]]» نامید و [[اصحاب صفین]] که آنها را «[[قاسطین]]» خواند و [[اصحاب نهروان]] یعنی [[خوارج]] که خود آنها را «[[مارقین]]» میخواند. و قبل از آن [[حضرت]]، [[پیامبر اکرم]]{{صل}} آنان را به این اسمها نامیده است آنجا که به وی فرمود: « پس از من با ناکثین و قاسطین و مارقین [[مقاتله]] خواهی کرد».<ref>{{متن حدیث|سَتُقَاتِلُ بَعْدِيَ اَلنَّاكِثِينَ وَ اَلْقَاسِطِينَ وَ اَلْمَارِقِينَ}}</ref> | ||
این [[روایت]] را [[ابن ابی الحدید]] در [[شرح نهج البلاغه]] نقل میکند و میگوید: این روایت یکی از دلائل [[نبوت]] [[حضرت ختمی مرتبت]] میباشد زیرا که اخباری صریح است از [[آینده]] و [[غیب]] که هیچگونه [[تاویل]] و اجمالی در آن راه ندارد<ref>ابن ابی الحدید، شرح نهج البلاغه، ج۱، ص۲۰۱، ذیل خطبه ۳.</ref>. | این [[روایت]] را [[ابن ابی الحدید]] در [[شرح نهج البلاغه]] نقل میکند و میگوید: این روایت یکی از دلائل [[نبوت]] [[حضرت ختمی مرتبت]] میباشد زیرا که اخباری صریح است از [[آینده]] و [[غیب]] که هیچگونه [[تاویل]] و اجمالی در آن راه ندارد<ref>ابن ابی الحدید، شرح نهج البلاغه، ج۱، ص۲۰۱، ذیل خطبه ۳.</ref>. | ||
گروه خوارج در [[جنگ صفین]] پس از جریان [[حکمیت]] پیدا شدند، آنها همه در [[سپاه امام]] بودند و ابتداء [[امام]]{{ع}} را مجبور کردند که «حکمیت» را بپذیرد و پس از آنکه آن [[حکم]] شوم صادر شد [[اعتراض]] کردند و سرانجام [[جنگ نهروان]] را به راه انداختند. | گروه خوارج در [[جنگ صفین]] پس از جریان [[حکمیت]] پیدا شدند، آنها همه در [[سپاه امام]] بودند و ابتداء [[امام]]{{ع}} را مجبور کردند که «حکمیت» را بپذیرد و پس از آنکه آن [[حکم]] شوم صادر شد [[اعتراض]] کردند و سرانجام [[جنگ نهروان]] را به راه انداختند. | ||
پس از [[یاغی]] شدن [[خوارج نهروان]] بر امام{{ع}} و اعتراض به اینکه چرا در [[دین خدا]] [[حکم]] قرار دادی و اکنون که بر زیان تو حکم دادهاند حکمشان را نمیپذیری، امام در پاسخ آنها فرمود: | |||
پس از [[یاغی]] شدن [[خوارج نهروان]] بر [[امام]]{{ع}} و اعتراض به اینکه چرا در [[دین خدا]] [[حکم]] قرار دادی و اکنون که بر زیان تو حکم دادهاند حکمشان را نمیپذیری، امام در پاسخ آنها فرمود: «رأی و نظر بزرگان شما بر این قرار گرفته که دو [[مرد]] ([[ابوموسی اشعری]] و [[عمرو بن عاص]]) را [[انتخاب]] کنند (تا بین [[حق و باطل]] [[حکم]] کنند) و ما از آن دو [[پیمان]] گرفتیم که در برابر [[قرآن]] [[خاضع]] باشند و از آن [[تجاوز]] نکنند زبانشان با قرآن بوده و دلشان پیرو آن باشد اما آنها از قرآن روی بازگرداندند و با اینکه [[حق]] را آشکارا میدیدند آن را ترک کردند [[جور]] و [[ستم]] خواسته دلشان و اعوجاج و [[کژی]] طرز فکرشان بود. ولی ما پیش از آنکه آنها این رای بد را بدهند و این [[حکم]] جائرانه را صادر کنند با آنها شرط کرده بودیم که به [[عدل]] حکم کنند و به حق عمل نمایند. | |||
بنابراین هنگامی که این دو نفر از راه حق [[منحرف]] گردند و حکم غیر صحیحی یعنی خلاف [[حکم خداوند]] را صادر کنند، [[حجت]] در [[اختیار]] ما و برای ماست (بنابراین نظر آنها برای ما هیچ اثری ندارد؛ زیرا آنها با شرط [[مخالفت]] کردند».<ref>{{متن حدیث|فَأَجْمَعَ رَأْيُ مَلَئِكُمْ عَلَى أَنِ اِخْتَارُوا رَجُلَيْنِ فَأَخَذْنَا عَلَيْهِمَا أَنْ يُجَعْجِعَا عِنْدَ اَلْقُرْآنِ وَ لاَ يُجَاوِزَاهُ وَ يَكُونَ أَلْسِنَتُهُمَا مَعَهُ وَ قُلُوبُهُمَا تَبَعَهُ فَتَاهَا عَنْهُ وَ تَرَكَا اَلْحَقَّ وَ هُمَا يُبْصِرَانِهِ وَ كَانَ اَلْجَوْرُ هَوَاهُمَا وَ اَلاِعْوِجَاجُ رَأْيَهُمَا وَ قَدْ سَبَقَ اِسْتِثْنَاؤُنَا عَلَيْهِمَا فِي اَلْحُكْمِ بِالْعَدْلِ وَ اَلْعَمَلِ بِالْحَقِّ سُوءَ رَأْيِهِمَا وَ جَوْرَ حُكْمِهِمَا وَ اَلثِّقَةَ فِي أَيْدِينَا لِأَنْفُسِنَا حِينَ خَالَفَا سَبِيلَ اَلْحَقِّ وَ أَتَيَا بِمَا لاَ يُعْرَفُ مِنْ مَعْكُوسِ اَلْحُكْمِ}}؛ نهج البلاغه، کلام ۱۷۶.</ref> | |||
بنابراین هنگامی که این دو نفر از راه حق [[منحرف]] گردند و حکم غیر صحیحی یعنی خلاف [[حکم خداوند]] را صادر کنند، [[حجت]] در [[اختیار]] ما و برای ماست (بنابراین نظر آنها برای ما هیچ اثری ندارد؛ زیرا آنها با شرط [[مخالفت]] | |||
[[خوارج]] زائیده [[جهالت]] و رکود [[فکری]] بود. آنها [[قدرت]] تجزیه و تحلیل نداشتند و چنین | [[خوارج]] زائیده [[جهالت]] و رکود [[فکری]] بود. آنها [[قدرت]] تجزیه و تحلیل نداشتند و چنین میپنداشتند وقتی [[حکمیت]] در موردی [[اشتباه]] بوده است دیگر اساس آن [[باطل]] و نادرست است و حال آنکه ممکن است اساس آن محکم و صحیح باشد اما اجراء آن در موردی ناروا باشد و لذا در جریان [[تحکیم]] سه مرحله [[مشاهده]] میشود: | ||
#علی{{ع}} به [[شهادت]] [[تاریخ]] [[راضی]] به «حکمیت» نبود، پیشنهاد [[اصحاب]] را «مکیده» و «[[غدر]]» میدانست و بر این مطلب سخت [[اصرار]] داشت و پافشاری مینمود. | |||
#نظرش این بود اگر بنا باشد شورای تحکیم تشکیل شود نباید داور از طرف او [[ابوموسی اشعری]] باشد زیرا [[ابوموسی]] مرد کودن و بیتدبیری است و هرگز صلاحیت چنین کاری را ندارد و بایست شخص [[با تدبیر]] و صالحی را [[انتخاب]] کرد و خودش [[ابن عباس]] و یا [[مالک اشتر]] را [[صلاح]] میدانست. | |||
#[[اصل حکمیت]] را صحیح میدانست و میفرمود چون داوران برخلاف شرط عمل کردهاند [[الزام]] آور نمیباشد و در اینجا نیز علی{{ع}} اصرار داشت. | |||
[[ابوالعباس]] | |||
[[ابوالعباس مبرد]] در «[[الکامل]]» میگوید: «علی{{ع}} شخصاً با [[خوارج]] به [[احتجاج]] پرداخت و به آنان فرمود: شما را به [[خدا]] [[سوگند]]! آیا هیچ کس از شما همچون من با [[تحکیم]] مخالف بود؟ گفتند: خدایا! تو شاهدی که نه. گفت: آیا شما مرا وادار نکردید که بپذیرم؟ گفتند: خدایا تو شاهدی که چرا! گفت: پس چرا با من [[مخالفت]] میکنید و مرا طرد کردهاید؟ گفتند: گناهی بزرگ مرتکب شدهایم و باید [[توبه]] کنیم ما توبه کردیم، تو نیز توبه کن. گفت: {{عربی|"أَسْتَغْفِرُ اَللَّهَ مِنْ كُلِّ ذَنْبٍ"}} (آنها هم که در حدود ۶ هزار نفر بودند برگشتند و گفتند که علی{{ع}} [[توبه]] کرد و ما منتظریم که [[فرمان]] دهد و به طرف [[شام]] حرکت کنیم. | |||
[[اشعث بن قیس]] در محضر او آمد و گفت: [[مردم]] میگویند: شما تحکیم را [[گمراهی]] میدانید و [[پایداری]] بر آن را [[کفر]]. [[حضرت]] [[منبر]] رفت و [[خطبه]] خواند و گفت: هر کس که [[خیال]] میکند من از تحکیم برگشتهام [[دروغ]] میگوید و هر کس که آن را گمراهی شمرد خود گمراهتر است خوارج نیز از [[مسجد]] بیرون آمدند بر علی{{ع}} شوریدند)<ref>الکامل فی اللغة و الادب، ج۲، ص۱۳۴.</ref> | [[اشعث بن قیس]] در محضر او آمد و گفت: [[مردم]] میگویند: شما تحکیم را [[گمراهی]] میدانید و [[پایداری]] بر آن را [[کفر]]. [[حضرت]] [[منبر]] رفت و [[خطبه]] خواند و گفت: هر کس که [[خیال]] میکند من از تحکیم برگشتهام [[دروغ]] میگوید و هر کس که آن را گمراهی شمرد خود گمراهتر است خوارج نیز از [[مسجد]] بیرون آمدند بر علی{{ع}} شوریدند)<ref>الکامل فی اللغة و الادب، ج۲، ص۱۳۴.</ref> | ||
آری یکی از بارزترین ویژهگیهای خوارج [[جهالت]] و نادانیشان بود از نشانههای جهالت آنها، عدم تفکیک میان ظاهر یعنی خط و جلد [[قرآن]] و معنی قرآن بود؛ لذا [[فریب]] [[نیرنگ]] ساده [[معاویه]] را خوردند. | آری یکی از بارزترین ویژهگیهای خوارج [[جهالت]] و نادانیشان بود از نشانههای جهالت آنها، عدم تفکیک میان ظاهر یعنی خط و جلد [[قرآن]] و معنی قرآن بود؛ لذا [[فریب]] [[نیرنگ]] ساده [[معاویه]] را خوردند. | ||
البته بیشتر خطر جهالت اینگونه افراد از این لحاظ است که ابزار و آلت دست نیرنگ بازها قرار میگیرند و سد راه [[مصالح]] عالیه [[اسلامی]] واقع میگردند. همیشه [[منافقان]] [[حیله]] گر، مقدسان احمق را آلت دست خود قرار میدهند و [[شمشیر]] در دست آنها و تیر در کمان آنها | |||
البته بیشتر خطر جهالت اینگونه افراد از این لحاظ است که ابزار و آلت دست نیرنگ بازها قرار میگیرند و سد راه [[مصالح]] عالیه [[اسلامی]] واقع میگردند. همیشه [[منافقان]] [[حیله]] گر، مقدسان احمق را آلت دست خود قرار میدهند و [[شمشیر]] در دست آنها و تیر در کمان آنها مینهند، چنانکه [[امیرمؤمنان علی]]{{ع}} وضع آنها را چنین بیان میکند و میفرماید: «شما بدترین مردم هستید، شما تیرهائی در دست [[شیطان]] هستید که از وجود شما برای زدن نشانه خود استفاده میکند و به وسیله شما [[مردم]] را در [[حیرت]] و تردید و [[گمراهی]] میافکند».<ref>{{متن حدیث|ثُمَّ أَنْتُمْ شِرَارُ اَلنَّاسِ وَ مَنْ رَمَى بِهِ اَلشَّيْطَانُ مَرَامِيَهُ وَ ضَرَبَ بِهِ تِيهَهُ}}نهج البلاغه، کلام ۱۲۷.</ref> | |||
و در [[خطبه]] دیگری میفرماید: «... [[دنیا]] شما را در گمراهی پرتاب کرده و مقدراتی (که به دست شما فراهم شده) شما را آماده [[مرگ]] ساخته است. | |||
{{متن حدیث| | |||
من شما را از این [[حکمیت]] [[نهی]] کردم، ولی با سرسختی [[مخالفت]] نمودید و [[فرمان]] مرا پشت سر انداختید تا به دلخواه شما تن در دادم! ای گروه کم [[عقل]]! و ای کم فکرها! من کار خلافی انجام نداده بودم و نمیخواستم به شما ضرر برسانم».<ref>{{متن حدیث|قَدْ طَوَّحَتْ بِكُمُ اَلدَّارُ وَ اِحْتَبَلَكُمُ اَلْمِقْدَارُ وَ قَدْ كُنْتُ نَهَيْتُكُمْ عَنْ هَذِهِ اَلْحُكُومَةِ فَأَبَيْتُمْ عَلَيَّ إِبَاءَ اَلْمُخَالِفِينَ اَلْمُنَابِذِينَ حَتَّى صَرَفْتُ رَأْيِي إِلَى هَوَاكُمْ وَ أَنْتُمْ مَعَاشِرَ أَخِفَّاءِ اَلْهَامِ سُفَهَاءُ اَلْأَحْلاَمِ وَ لَمْ آتِ لاَ أَبَا لَكُمْ بُجْراً وَ لاَ أَرَدْتُ بِكُمْ ضُرّاً}}نهج البلاغه، کلام ۳۶.</ref> | |||
من شما را از این [[حکمیت]] [[نهی]] کردم، ولی با سرسختی [[مخالفت]] نمودید و [[فرمان]] مرا پشت سر انداختید تا به دلخواه شما تن در دادم! ای گروه کم [[عقل]]! و ای کم فکرها! من کار خلافی انجام نداده بودم و نمیخواستم به شما ضرر | |||
[[ابن ابی الحدید]] مینویسد: [[اخبار]] و [[روایات]] در حد [[تواتر]] است که [[خداوند]] به [[قاتلان]] [[خوارج]] [[وعده]] [[ثواب]] داده است. و این سخنان از زبان [[پیامبر]]{{صل}} نقل شده است از جمله اینکه در [[اخبار صحیح]] و [[مورد اتفاق]] رسیده است: هنگامی که پیامبر اموالی را تقسیم میکرد مردی از «[[بنی تمیم]]» که به او «[[ذوالخویصره]]» گفته میشد، به پیامبر{{صل}} گفت: | [[ابن ابی الحدید]] مینویسد: [[اخبار]] و [[روایات]] در حد [[تواتر]] است که [[خداوند]] به [[قاتلان]] [[خوارج]] [[وعده]] [[ثواب]] داده است. و این سخنان از زبان [[پیامبر]]{{صل}} نقل شده است از جمله اینکه در [[اخبار صحیح]] و [[مورد اتفاق]] رسیده است: هنگامی که پیامبر اموالی را تقسیم میکرد مردی از «[[بنی تمیم]]» که به او «[[ذوالخویصره]]» گفته میشد، به پیامبر{{صل}} گفت: «[[عدالت]] را مراعات کن ای محمد{{صل}}» پیامبر{{صل}} فرمود: «عدالت را مراعات کردم». | ||
او باز هم این جمله را تکرار کرد. پیامبر{{صل}} فرمود: وای بر تو اگر من عدالت را مراعات نکنم، چه کسی مراعات میکند؟! | او باز هم این جمله را تکرار کرد. پیامبر{{صل}} فرمود: وای بر تو اگر من عدالت را مراعات نکنم، چه کسی مراعات میکند؟! | ||
[[عمر بن خطاب]] از پیامبر اجازه خواست تا گردن او را بزند. | [[عمر بن خطاب]] از پیامبر اجازه خواست تا گردن او را بزند. | ||
فرمود: | فرمود: «او را رها کن! از او اقوامی برمی خیزند که از [[دین]] خارج میشوند و آن هنگامی است که بین مردم [[تفرقه]] افتاده باشد، [[نماز]] و [[روزه]] شما در برابر نماز و روزه آنها (ظاهرا) ناچیز مینماید [[قرآن]] را میخوانند ولی به آن عمل نمیکنند».<ref>{{متن حدیث|دَعْهُ فَسَيَخْرُجُ مِنْ ضِئْضِئِ هَذَا قَوْمٌ يَمْرُقُونَ مِنَ اَلدِّينِ كَمَا يَمْرُقُ اَلسَّهْمُ مِنَ اَلرَّمِيَّةِ...}}</ref> | ||
در [[مسند]] «[[احمد بن حنبل]]» از قول «[[مسروق]]» آمده است که [[عایشه]] از من پرسید از «مخدج» چه خبر داری؟ گفتم: [[علی بن ابیطالب]] او را در [[نهروان]] | در [[مسند]] «[[احمد بن حنبل]]» از قول «[[مسروق]]» آمده است که [[عایشه]] از من پرسید از «مخدج» چه خبر داری؟ گفتم: [[علی بن ابیطالب]] او را در [[نهروان]] کُشت. | ||
عایشه گفت: برای این گفته [[شاهد]] اقامه کن، من افرادی را برای [[شهادت]] آوردم. | عایشه گفت: برای این گفته [[شاهد]] اقامه کن، من افرادی را برای [[شهادت]] آوردم. | ||
پس از آن به او گفتم تو را به صاحب این [[قبر]] «[[قبر پیامبر]]{{صل}}» قسم | |||
گفت: [[پیغمبر]]{{صل}} فرمود: | پس از آن به او گفتم تو را به صاحب این [[قبر]] «[[قبر پیامبر]]{{صل}}» قسم میدهم درباره او چه شنیدهای؟ | ||
گفت: [[پیغمبر]]{{صل}} فرمود: «آنها بدترین مردمند که [[بهترین]] [[مردم]] و نزدیکترین افراد به [[خدا]] آنها را خواهد کشت»<ref>{{متن حدیث|إِنَّهُمْ شَرُّ اَلْخَلْقِ وَ اَلْخَلِيقَةِ يَقْتُلُهُمْ خَيْرُ اَلْخَلْقِ وَ اَلْخَلِيقَةِ وَ أَقْرَبُهُمْ عِنْدَ اَللَّهِ وَسِيلَةً}}؛ ابن ابی الحدید، شرح نهج البلاغه، ج۲، ص۲۶۵ و ۲۶۷.</ref>. | |||
[[ابن ابی الحدید]] میگوید: در «کتاب [[صفین]]» مدائنی از «مسروق» نقل میکند که عایشه همین که دانست | |||
{{ | [[ابن ابی الحدید]] میگوید: در «کتاب [[صفین]]» مدائنی از «مسروق» نقل میکند که عایشه همین که دانست «ذواالثدیه» را علی{{ع}} به [[قتل]] رسانده، گفت: {{عربی|"لَعَنَ اَللَّهُ عَمْرَو بْنَ اَلْعَاصِ فَإِنَّهُ كَتَبَ إِلَيَّ يُخْبِرُنِي أَنَّهُ قَتَلَهُ بِالْإِسْكَنْدَرِيَّةِ أَلاَ إِنَّهُ لَيْسَ يَمْنَعُنِي مَا فِي نَفْسِي أَنْ أَقُولَ مَا سَمِعْتُهُ مِنْ رَسُولِ اَللَّهِ سَمِعْتُهُ يَقُولُ يَقْتُلُهُ خَيْرُ أُمَّتِي مِنْ بَعْدِي"}}<ref>ابن ابی الحدید، شرح نهج البلاغه، ج۲، ص۲۶۵ و ۲۶۷-۲۶۸.</ref>.<ref> [[داوود الهامی|الهامی، داوود]]، [[صحابه از دیدگاه نهج البلاغه (کتاب)|صحابه از دیدگاه نهج البلاغه]]، ص:۱۸۵-۱۸۹.</ref> | ||
== جستارهای وابسته == | == جستارهای وابسته == |