پرش به محتوا

حضرت خدیجه در تاریخ اسلامی: تفاوت میان نسخه‌ها

خط ۱۲۰: خط ۱۲۰:
#گفته‌اند: نخستین [[شهید]] [[اسلام]]، [[فرزند خدیجه]] بود به نام [[حارث بن ابی هاله]] و آن‌گاه که [[رسول خدا]]{{صل}} [[دعوت]] خود را علنی کرد، به [[شهادت]] رسید<ref>الاوائل، ج۱، ص۳۱۱- ۳۱۲؛ الاصابه، ج۱، ص۲۹۳.</ref>. نمی‌توان این ادعا را پذیرفت؛ زیرا به [[سند صحیح]] از [[قتاده]] [[روایت]] کرده‌اند که نخستین شهید اسلام، [[سمیه]] [[مادر]] [[عمّار]] بود<ref>الاصابه، ج۴، ص۳۳۵؛ الطبقات الکبری، ج۸، ص۱۹۳.</ref>. از [[مجاهد]] همچنین [[روایت]] کرده‌اند<ref>الاستیعاب، ج۴، ص۳۳۱.</ref>. از [[ابن عبّاس]] روایت شده که «[[پدر]] و [[مادر]] [[عمّار]] کشته شدند. آن دو نخستین مسلمانانی بودند که در این راه کشته می‌شدند»<ref>وقعة صفّین، ص۳۲۵.</ref>. مگر این که ادعا شود، [[سمیه]] نخستین [[شهید]] [[زن]] بود و [[حارث]] نخستین شهید مرد. امّا این احتمال بعید است و بر خلاف ظاهر سخنان خودشان، خصوصا که واژه شهید همانند قتیل و [[جریح]] بر [[مذکر]] و مؤنث به یک اندازه به کار می‌رود.
#گفته‌اند: نخستین [[شهید]] [[اسلام]]، [[فرزند خدیجه]] بود به نام [[حارث بن ابی هاله]] و آن‌گاه که [[رسول خدا]]{{صل}} [[دعوت]] خود را علنی کرد، به [[شهادت]] رسید<ref>الاوائل، ج۱، ص۳۱۱- ۳۱۲؛ الاصابه، ج۱، ص۲۹۳.</ref>. نمی‌توان این ادعا را پذیرفت؛ زیرا به [[سند صحیح]] از [[قتاده]] [[روایت]] کرده‌اند که نخستین شهید اسلام، [[سمیه]] [[مادر]] [[عمّار]] بود<ref>الاصابه، ج۴، ص۳۳۵؛ الطبقات الکبری، ج۸، ص۱۹۳.</ref>. از [[مجاهد]] همچنین [[روایت]] کرده‌اند<ref>الاستیعاب، ج۴، ص۳۳۱.</ref>. از [[ابن عبّاس]] روایت شده که «[[پدر]] و [[مادر]] [[عمّار]] کشته شدند. آن دو نخستین مسلمانانی بودند که در این راه کشته می‌شدند»<ref>وقعة صفّین، ص۳۲۵.</ref>. مگر این که ادعا شود، [[سمیه]] نخستین [[شهید]] [[زن]] بود و [[حارث]] نخستین شهید مرد. امّا این احتمال بعید است و بر خلاف ظاهر سخنان خودشان، خصوصا که واژه شهید همانند قتیل و [[جریح]] بر [[مذکر]] و مؤنث به یک اندازه به کار می‌رود.
# روایت شده که [[خدیجه]] را خواهری به نام [[هاله]] بود<ref>بنگرید: نسب قریش.</ref>. هاله با مردی مخزومی [[ازدواج]] کرد و فرزند دختری برایش به [[دنیا]] آورد که او را هاله نامیدند. سپس هاله با یک مرد تمیمی به نام [[ابوهند]] ازدواج کرد و برایش پسری به نام [[هند]] به دنیا آورد. این مرد تمیمی یک زن دیگر هم داشت که دو دختر به نام‌های [[زینب]] و [[رقیه]] برایش به دنیا آورد و خود مرد. مرد تمیمی هم مرد. پسرش هند نزد [[قوم]] و خویش پدرش رفت و دخترها: زینب و رقیه، نزد [[هاله خواهر خدیجه]] ماندند. خدیجه خواهرش هاله و دو دختر را که از مرد تمیمی و زن دیگرش بودند، نزد خود آورد. هنگامی که خدیجه با [[رسول خدا]]{{صل}} ازدواج کرد، هاله از دنیا رفت. بدین ترتیب دو دختر تمیمی نزد خدیجه و رسول خدا{{صل}} ماندند. [[مردم عرب]] [[گمان]] می‌بردند که دختری که فرد بزرگ می‌کند، دختر او به شمار می‌رود. از این‌رو آن دو دختر را که فرزند ابوهند تمیمی و [[همسر]] دیگرش بودند، به رسول خدا{{صل}} نسبت دادند و [[دختران]] او نامیدند. در مورد هند هم وضع همین گونه بود<ref>بنگرید: الاستغاثه، ج۱، ص۶۸- ۶۹.</ref>.<ref>[[سید جعفر مرتضی عاملی|عاملی، سید جعفر مرتضی]]، [[سیرت جاودانه ج۱ (کتاب)|سیرت جاودانه ج۱]]، ص ۲۱۶.</ref>.
# روایت شده که [[خدیجه]] را خواهری به نام [[هاله]] بود<ref>بنگرید: نسب قریش.</ref>. هاله با مردی مخزومی [[ازدواج]] کرد و فرزند دختری برایش به [[دنیا]] آورد که او را هاله نامیدند. سپس هاله با یک مرد تمیمی به نام [[ابوهند]] ازدواج کرد و برایش پسری به نام [[هند]] به دنیا آورد. این مرد تمیمی یک زن دیگر هم داشت که دو دختر به نام‌های [[زینب]] و [[رقیه]] برایش به دنیا آورد و خود مرد. مرد تمیمی هم مرد. پسرش هند نزد [[قوم]] و خویش پدرش رفت و دخترها: زینب و رقیه، نزد [[هاله خواهر خدیجه]] ماندند. خدیجه خواهرش هاله و دو دختر را که از مرد تمیمی و زن دیگرش بودند، نزد خود آورد. هنگامی که خدیجه با [[رسول خدا]]{{صل}} ازدواج کرد، هاله از دنیا رفت. بدین ترتیب دو دختر تمیمی نزد خدیجه و رسول خدا{{صل}} ماندند. [[مردم عرب]] [[گمان]] می‌بردند که دختری که فرد بزرگ می‌کند، دختر او به شمار می‌رود. از این‌رو آن دو دختر را که فرزند ابوهند تمیمی و [[همسر]] دیگرش بودند، به رسول خدا{{صل}} نسبت دادند و [[دختران]] او نامیدند. در مورد هند هم وضع همین گونه بود<ref>بنگرید: الاستغاثه، ج۱، ص۶۸- ۶۹.</ref>.<ref>[[سید جعفر مرتضی عاملی|عاملی، سید جعفر مرتضی]]، [[سیرت جاودانه ج۱ (کتاب)|سیرت جاودانه ج۱]]، ص ۲۱۶.</ref>.
==بایکوت کردن [[خدیجه]]==
گاهی زلالی [[فطرت]] و [[میثاق]] [[انسانیت]] در زیر خروارها زنگار [[جاهلیت]] و رسوبات عمیق اشرافیت [[دفن]] و نابود می‌شود، آن‌گونه که در [[کفار]] [[قریش]] [[شاهد]] بودیم؛ ولی در آن فضا خدیجه [[زن]] وارسته‌ای [[زندگی]] می‌کرد که با [[الهامات]] [[معنوی]] و [[پاکی]] روحش دریافته بود که [[امانت]] و [[صداقت]] پسر عبدالله، حکایت از آینده‌ای درخشان و مؤید من عندالله دارد، حاضر شد علی‌رغم [[فقر]] و بی‌چیزی و فقدان [[پدر]]، او را به همسری پاسخ مثبت دهد؛ ولی این عدم سنخیت در [[ظواهر]]، در معادلات جاهلیت تعریف نشده بود. آنها نمی‌توانستند بی‌توجهی به [[سنن اجتماعی]] و نادیده گرفتن شأنیت [[اقتصادی]] را هضم کنند و لذا با پدیده [[ازدواج خدیجه]] و [[رسول اکرم]]{{صل}} به دیده [[بغض]] نگریستند و با بایکوت کردن [[حضرت خدیجه]] او را در حصار [[انزوا]] قرار دادند.
[[صدوق]] در کتاب امالی از [[مفضل بن عمر]] نقل می‌کند که گفت: به [[حضرت]] [[امام]] [[جعفر صادق]]{{ع}} گفتم: [[ولادت فاطمه زهرا]]{{س}} چگونه بود؟ فرمود: موقعی که [[پیامبر اسلام]]{{صل}} با [[خدیجه کبری]] [[ازدواج]] نمود، [[زنان]] [[مکه]] از آن بانو [[کناره‌گیری]] نمودند، نزد او نمی‌رفتند، بر او [[سلام]] نمی‌کردند، هیچ زنی را اجازه نمی‌دادند که نزد آن بانو مشرف شود. این موضوع باعث [[وحشت]] و [[ناراحتی]] خدیجه کبری شد، [[غم]] و [[اندوه]] وی برای پیامبر اسلام{{صل}} که مبادا آن حضرت را آسیبی برسد.
وقتی به فاطمه حامله شد، پیوسته فاطمه از شکم [[مادر]] با او سخن می‌گفت و خدیجه این را از [[رسول خدا]] پنهان می‌داشت. روزی [[پیامبر]]{{صل}} داخل شد، دید خدیجه با فاطمه سخن می‌گوید، فرمود: ای خدیجه با کی سخن می‌گویی؟ عرض کرد: با حملی که در شکم دارم. فرمود: ای خدیجه الان [[جبرئیل]] آمده و مرا خبر می‌دهد و [[بشارت]] می‌دهد که این حمل تو دختر است و اوست [[نسل]] [[پاک]] و [[مبارک]] و [[خداوند]] نسل تو را از او قرار داده و از نسل او امامانی به وجود می‌آید که همه [[خلفای خدا]] در روی [[زمین]] باشند.
[[خدیجه]] نزد [[زنان]] [[قریش]] و [[بنی‌هاشم]] فرستاد که بیایید و مرا در وضع حمل [[یاری]] نمایید، آنان در جواب گفتند: چون تو سخن ما را نپذیرفتی و با محمد که شخصی [[فقیر]] و [[یتیم]] [[ابوطالب]] بود [[ازدواج]] نمودی؛ لذا ما نزد تو نخواهیم آمد و متصدی هیچ گونه امر تو نخواهیم شد! [[خدیجه کبری]] از شنیدن این جواب [[غمگین]] گردید، در همان حالی که وی اندوهناک بود، ناگاه چهار [[زن]] گندمگون و بلند بالا که گویا از زنان بنی‌هاشم بودند، نزد او حاضر شدند. هنگامی که خدیجه کبری آنان را دید [[جزع]] و فزع کرد، یکی از آنان گفت: ای خدیجه! محزون مباش! زیرا ما فرستادگان خداییم، ما [[خواهران]] تو هستیم، من: ساره‌ام، این بانو [[آسیه بنت مزاحم]] است که در [[بهشت]] [[رفیق]] تو می‌باشد. این بانو [[مریم دختر عمران]] و آن بانوی دیگر کلثم [[خواهر]] [[موسی بن عمران]] است. ما را [[خدا]] فرستاده تا متصدی امر وضع حمل تو باشیم<ref>کفایة الخصام، ص۲۶۹؛ انوار البهیه، ص۳۶.</ref>.<ref>[[علی راجی|راجی، علی]]، [[مظلومیت پیامبر (کتاب)|مظلومیت پیامبر]] ص ۷۴.</ref>.


== جستارهای وابسته ==
== جستارهای وابسته ==
۷۳٬۳۵۲

ویرایش