پرش به محتوا

شاهد تاریخی بر علم غیب امامان وجود دارد؟ (پرسش): تفاوت میان نسخه‌ها

بدون خلاصۀ ویرایش
خط ۲۲: خط ۲۲:
آیت الله '''[[جعفر سبحانی|سبحانی]]''' در کتاب ''«[[آگاهی سوم یا علم غیب (کتاب)|آگاهی سوم یا علم غیب]]»'' در این باره گفته است:
آیت الله '''[[جعفر سبحانی|سبحانی]]''' در کتاب ''«[[آگاهی سوم یا علم غیب (کتاب)|آگاهی سوم یا علم غیب]]»'' در این باره گفته است:


<big>'''خبرهای غیبی علی'''</big> {{ع}}
<big>'''خبرهای غیبی [[علی]]'''</big> {{ع}}
 
::::::'''١. شهر بصره غرق می‌شود:''' پس از این که جنگ جمل به پایان رسید و بصره فتح شد؛ علی {{ع}} (...) فرمود: {{عربی|اندازه=155%|«وایم اللّه لتغرقن بلدتکم کانّی بمسجدکم کجؤجؤ سفینة...»}}. «به خدا سوگند شهر شما غرق می‌شود و مسجد شما بسان سینه کشتی(که بدنه آن در آب فرو می‌رود و تنها سینه اش روی آب ظاهر است) دیده می‌شود. خداوند از بالا و پایین به این شهر عذاب خواهد فرستاد»<ref>نهج البلاغه، خطبه ١٣.</ref>. ابن ابی الحدید در شرح این کلام می نویسد: بصره تاکنون دوبار در آب غرق شده است (...) طغیان آب‌های خلیج فارس این شهر را در آب فرو برد و از آن همه ساختمان تنها قسمتی از مسجد جامع (...) در میان آب دیده می‌شد<ref>شرح نهج البلاغه، ابن ابی الحدید، ج١، ص ٢٥٣، چاپ بیست جلدی.</ref>.
::::::'''١. شهر بصره غرق می‌شود:''' پس از این که جنگ جمل به پایان رسید و بصره فتح شد؛ علی {{ع}} (...) فرمود: {{عربی|اندازه=155%|«وایم اللّه لتغرقن بلدتکم کانّی بمسجدکم کجؤجؤ سفینة...»}}. «به خدا سوگند شهر شما غرق می‌شود و مسجد شما بسان سینه کشتی(که بدنه آن در آب فرو می‌رود و تنها سینه اش روی آب ظاهر است) دیده می‌شود. خداوند از بالا و پایین به این شهر عذاب خواهد فرستاد»<ref>نهج البلاغه، خطبه ١٣.</ref>. ابن ابی الحدید در شرح این کلام می نویسد: بصره تاکنون دوبار در آب غرق شده است (...) طغیان آب‌های خلیج فارس این شهر را در آب فرو برد و از آن همه ساختمان تنها قسمتی از مسجد جامع (...) در میان آب دیده می‌شد<ref>شرح نهج البلاغه، ابن ابی الحدید، ج١، ص ٢٥٣، چاپ بیست جلدی.</ref>.
::::::'''٢. معاویه بر سرزمین عراق مسلط می‌گردد:''' امیرمؤمنان {{ع}} خبر می دهد که او پیش از معاویه از دنیا می‌رود و معاویه پس از او بر عراق مسلط می‌گردد و سپس می افزاید: «انّه سیأمرکم بسبی والبراءة منّی...». «از شما می‌خواهد که به من ناسزا گویید و از من بیزاری جویید...»<ref>نهج البلاغه، خطبه ٥٧.</ref>.
::::::'''٢. معاویه بر سرزمین عراق مسلط می‌گردد:''' امیرمؤمنان {{ع}} خبر می دهد که او پیش از معاویه از دنیا می‌رود و معاویه پس از او بر عراق مسلط می‌گردد و سپس می افزاید: «انّه سیأمرکم بسبی والبراءة منّی...». «از شما می‌خواهد که به من ناسزا گویید و از من بیزاری جویید...»<ref>نهج البلاغه، خطبه ٥٧.</ref>.
::::::'''۳. از آنها ده نفر جان به سلامت نمی‌برند و از شما هم ده نفر کشته نمی‌شوند:''' در نبردی که میان امام {{ع}} و خوارج در کنار نهروان رخ داد؛ (...) آن حضرت رو به یاران خود کرد و فرمود: {{عربی|اندازه=155%|«مصارعهم دون النطفة واللّه لا یفلت منهم عشرة ولا یهلک منکم عشرة»}}<ref> نهج البلاغه، خطبه 58.</ref>. «قتلگاه آنان کنار آب نهروان است به خدا سوگند، از گروه آنان ده نفر جان به سلامت نمی‌برند و از شما هم ده تن کشته نمی‌شود». (...) در نبردی که میان امام و خوارج نهروان رخ داد همه شاهد بودند که نه نفر از خوارج جان به سلامت بردند و از میان یاران علی {{ع}} فقط هشت تن به شهادت رسیدند<ref>به شرح نهج البلاغه، ج٥، ص ٣ـ١٣ مراجعه شود.</ref>.
::::::'''۳. از آنها ده نفر جان به سلامت نمی‌برند و از شما هم ده نفر کشته نمی‌شوند:''' در نبردی که میان امام {{ع}} و خوارج در کنار نهروان رخ داد؛ (...) آن حضرت رو به یاران خود کرد و فرمود: {{عربی|اندازه=155%|«مصارعهم دون النطفة واللّه لا یفلت منهم عشرة ولا یهلک منکم عشرة»}}<ref> نهج البلاغه، خطبه 58.</ref>. «قتلگاه آنان کنار آب نهروان است به خدا سوگند، از گروه آنان ده نفر جان به سلامت نمی‌برند و از شما هم ده تن کشته نمی‌شود». (...) در نبردی که میان امام و خوارج نهروان رخ داد همه شاهد بودند که نه نفر از خوارج جان به سلامت بردند و از میان یاران علی {{ع}} فقط هشت تن به شهادت رسیدند<ref>به شرح نهج البلاغه، ج٥، ص ٣ـ١٣ مراجعه شود.</ref>.
 
::::::'''۴. مروان بن حکم حکومت بسیار کوتاهی خواهد داشت:''' مروان بن حکم در جنگ جمل اسیر شد. (...) حضرت او را آزاد کرد، و سپس فرمود: {{عربی|اندازه=155%|«أَما إِنَّ لَهُ اِمْرَةً کلعقة الکلبِ أنَفَه وهو أبو الاکبُشِ الأربعةِ وستَلقی الأُمة منه ومن وُلدِهِ یوماً أحمرَ»}}<ref>نهج البلاغه، خطبه٧٢.</ref>. «آگاه باشید برای این مروان فرمانروایی کوتاهی است بسان لیسیدن سگ بینی خود را(این تعبیر کنایه از کوتاهی مدت فرمانروایی است). او پدر چهار رئیس است و امت اسلامی از فرمانروایی او و فرزندانش روزگار خونینی به خود خواهند دید». همانطور که آن حضرت خبر داده بود؛ مروان به حکومت رسید امّا حکومت او بیش از نه ماه طول نکشید و چهار فرزندش عبدالملک و عبدالعزیز، بشر و محمد به ترتیب به ریاست رسیدند عبدالملک، خلیفه شد و آن سه والی مصر وعراق و جزیره شدند. و امت اسلامی از مروان و فرزندانش روزهای خونینی دیدند<ref>به شرح نهج البلاغه، ج٦، ص ١٤٦ـ ١٤٨ مراجعه شود.</ref>.
::::::'''٤. مروان بن حکم حکومت بسیار کوتاهی خواهد داشت:''' مروان بن حکم در جنگ جمل اسیر شد. (...) حضرت او را آزاد کرد، و سپس فرمود: {{عربی|اندازه=155%|«أَما إِنَّ لَهُ اِمْرَةً کلعقة الکلبِ أنَفَه وهو أبو الاکبُشِ الأربعةِ وستَلقی الأُمة منه ومن وُلدِهِ یوماً أحمرَ»}}<ref>نهج البلاغه، خطبه٧٢.</ref>. «آگاه باشید برای این مروان فرمانروایی کوتاهی است بسان لیسیدن سگ بینی خود را(این تعبیر کنایه از کوتاهی مدت فرمانروایی است). او پدر چهار رئیس است و امت اسلامی از فرمانروایی او و فرزندانش روزگار خونینی به خود خواهند دید». همانطور که آن حضرت خبر داده بود؛ مروان به حکومت رسید امّا حکومت او بیش از نه ماه طول نکشید و چهار فرزندش عبدالملک و عبدالعزیز، بشر و محمد به ترتیب به ریاست رسیدند عبدالملک، خلیفه شد و آن سه والی مصر وعراق و جزیره شدند. و امت اسلامی از مروان و فرزندانش روزهای خونینی دیدند<ref>به شرح نهج البلاغه، ج٦، ص ١٤٦ـ ١٤٨ مراجعه شود.</ref>.
::::::'''۵. جوان ثقفی بر شما مسلط می‌شود و هستی شما را غارت می‌کند:''' {{عربی|اندازه=155%|«أما واللّه لیسلطنّ علیکم غلام ثقیف الذیال المیال یأکل خضرتکم ویذیب شحمتکم...»}}<ref>نهج البلاغه، خطبه١٥.</ref>. «آگاه باشید به خدا سوگند جوانی متکبر و ستمگر از طایفه ثقیف بر شما مسلط می‌شود که سبزه شما را می خورد و پیه شما را آب می‌کند کنایه از این که به جان و مال شما رحم نمی‌کند و همه را از آن خود می داند». این جوان ثقیفی همان حجاج بن یوسف ثقفی خونخوار و ستمگر معروف بود که در ایام حکومت خود به جان و مال مردم افتاد و هزاران نفر را به قتل رسانید<ref>شرح نهج البلاغه، ج٧، ص ٢٧٦ـ ٢٨١.</ref>.
 
::::::'''۶. برنامه مهدی موعود پیروی از قرآن و هدایت است:''' {{عربی|اندازه=155%|«یعطف الهوی علی الهدی إذا عطفوا الهدی علی الهوی ویعطف الرأی علی القرآن إذا عطفوا القرآن علی الرأی»}}<ref>نهج البلاغه، خطبه ١٣٨.</ref>. «هنگامی که مردم هدایت را پیرو هواهای نفسانی خود قرار دهند مهدی موعود می‌آید و هواهای نفسانی را مغلوب هدایت می‌نماید و نیز هنگامی که مردم قرآن را بر آراء و نظریات و تمایلات شخصی خود تطبیق نمودند آن حضرت آراء و نظریات را تابع قرآن قرار می‌دهد. برنامه آن حضرت حکومت قرآن وهدایت است»<ref>به شرح نهج البلاغه، ج٩، ص ١٣٨مراجعه شود.</ref>.  
::::::'''٥. جوان ثقفی بر شما مسلط می‌شود و هستی شما را غارت می‌کند:''' {{عربی|اندازه=155%|«أما واللّه لیسلطنّ علیکم غلام ثقیف الذیال المیال یأکل خضرتکم ویذیب شحمتکم...»}}<ref>نهج البلاغه، خطبه١٥.</ref>. «آگاه باشید به خدا سوگند جوانی متکبر و ستمگر از طایفه ثقیف بر شما مسلط می‌شود که سبزه شما را می خورد و پیه شما را آب می‌کند کنایه از این که به جان و مال شما رحم نمی‌کند و همه را از آن خود می داند». این جوان ثقیفی همان حجاج بن یوسف ثقفی خونخوار و ستمگر معروف بود که در ایام حکومت خود به جان و مال مردم افتاد و هزاران نفر را به قتل رسانید<ref>شرح نهج البلاغه، ج٧، ص ٢٧٦ـ ٢٨١.</ref>.
 
::::::'''٦. برنامه مهدی موعود پیروی از قرآن و هدایت است:''' {{عربی|اندازه=155%|«یعطف الهوی علی الهدی إذا عطفوا الهدی علی الهوی ویعطف الرأی علی القرآن إذا عطفوا القرآن علی الرأی»}}<ref>نهج البلاغه، خطبه ١٣٨.</ref>. «هنگامی که مردم هدایت را پیرو هواهای نفسانی خود قرار دهند مهدی موعود می‌آید و هواهای نفسانی را مغلوب هدایت می‌نماید و نیز هنگامی که مردم قرآن را بر آراء و نظریات و تمایلات شخصی خود تطبیق نمودند آن حضرت آراء و نظریات را تابع قرآن قرار می‌دهد. برنامه آن حضرت حکومت قرآن وهدایت است»<ref>به شرح نهج البلاغه، ج٩، ص ١٣٨مراجعه شود.</ref>.  
 
::::::'''٧. اگر بخواهم از همه خصوصیات شما خبر دهم می توانم:''' {{عربی|اندازه=155%|«واللّه لو شئت ان أخبر کلّ رجل منکم بمخرجه ومولجه وجمیع شأنه لفعلت ولکن أخاف أن تکفروا فی برسول اللّه {{صل}}...»}}<ref>نهج البلاغه، خطبه176.</ref>. «به خدا سوگند اگر بخواهم می‌توانم از همه خصوصیات هر کدام از شما که از کجا و چگونه و به چه هدف آمده‌اید و چه تصمیم دارید و خصوصیات دیگر خبر دهم. امّا می‌ترسم درباره من غلو کنید و مرا از رسول خدا {{صل}} بالاتر بدانید  ویا به خدایی من معتقد شوید و این عقیده موجب کفر شما شود».
::::::'''٧. اگر بخواهم از همه خصوصیات شما خبر دهم می توانم:''' {{عربی|اندازه=155%|«واللّه لو شئت ان أخبر کلّ رجل منکم بمخرجه ومولجه وجمیع شأنه لفعلت ولکن أخاف أن تکفروا فی برسول اللّه {{صل}}...»}}<ref>نهج البلاغه، خطبه176.</ref>. «به خدا سوگند اگر بخواهم می‌توانم از همه خصوصیات هر کدام از شما که از کجا و چگونه و به چه هدف آمده‌اید و چه تصمیم دارید و خصوصیات دیگر خبر دهم. امّا می‌ترسم درباره من غلو کنید و مرا از رسول خدا {{صل}} بالاتر بدانید  ویا به خدایی من معتقد شوید و این عقیده موجب کفر شما شود».
::::::'''٨. زمانی بیاید که از اسلام فقط نام آن باقی ماند:''' {{عربی|اندازه=155%|«یأتی علی الناس زمان لا یبقی فیهم من القرآن إلاّ رسمه ومن الإسلام إلاّ اسمه مساجدهم یومئذ عامرة من البناء خراب من الهدی...»}}<ref>نهج البلاغه، کلمات قصار، شماره ٣٦٩.</ref>. «روزگاری بیاید که در میان مردم از قرآن جز خواندن و قرائت؛ و از اسلام جز نام باقی نماند، در آن زمان مساجد از حیث بنا و ساختمان معمور و آباد است امّا از جهت هدایت و معنویت خراب است»<ref>نهج البلاغه، خطبه ٥٧.</ref>.  
::::::'''٨. زمانی بیاید که از اسلام فقط نام آن باقی ماند:''' {{عربی|اندازه=155%|«یأتی علی الناس زمان لا یبقی فیهم من القرآن إلاّ رسمه ومن الإسلام إلاّ اسمه مساجدهم یومئذ عامرة من البناء خراب من الهدی...»}}<ref>نهج البلاغه، کلمات قصار، شماره ٣٦٩.</ref>. «روزگاری بیاید که در میان مردم از قرآن جز خواندن و قرائت؛ و از اسلام جز نام باقی نماند، در آن زمان مساجد از حیث بنا و ساختمان معمور و آباد است امّا از جهت هدایت و معنویت خراب است»<ref>نهج البلاغه، خطبه ٥٧.</ref>.  
::::::'''٩. خوارج پس از من با خواری و ذلت زندگی خواهند کرد:''' {{عربی|اندازه=155%|«أما إِنَّکُمْ سَتَلْقَون بَعْدِی ذُلاً شامِلاً وَسَیْفاً قاطِعاً وَأَثْرَةً یَتَّخِذُها الظّالِمُونَ فِیکُمْ سُنَّةً»}}. «آگاه باشید پس از من با ذلت همه جانبه و شمشیر برنده و استبداد روبرو می‌گردید اموال و حقوق شما را ستمگران می گیرند و این کار درباره شما برای همیشه معمول و مرسوم می‌گردد». همان طور که امیرمؤمنان(علیه السلام) خبر داد خوارج پیوسته از طرف حکومت ها مورد تعقیب قرار گرفته و اموال آنان پیوسته از طرف ستمگران تصاحب می‌شد.<ref>شرح نهج البلاغه ذیل همان خطبه.</ref>.
::::::'''٩. خوارج پس از من با خواری و ذلت زندگی خواهند کرد:''' {{عربی|اندازه=155%|«أما إِنَّکُمْ سَتَلْقَون بَعْدِی ذُلاً شامِلاً وَسَیْفاً قاطِعاً وَأَثْرَةً یَتَّخِذُها الظّالِمُونَ فِیکُمْ سُنَّةً»}}. «آگاه باشید پس از من با ذلت همه جانبه و شمشیر برنده و استبداد روبرو می‌گردید اموال و حقوق شما را ستمگران می گیرند و این کار درباره شما برای همیشه معمول و مرسوم می‌گردد». همان طور که امیرمؤمنان(علیه السلام) خبر داد خوارج پیوسته از طرف حکومت ها مورد تعقیب قرار گرفته و اموال آنان پیوسته از طرف ستمگران تصاحب می‌شد.<ref>شرح نهج البلاغه ذیل همان خطبه.</ref>.
::::::'''١٠. از هر چه سؤال کنید خبر می دهم:''' {{عربی|اندازه=155%|«فاسألونی قبل أن تفقدونی، فوالذی نفسی بیده لا تسألونی عن شیء فما بینکم وبین الساعة... ألا أنبأتکم...»}}<ref>نهج البلاغه، خطبه ٨٩.</ref>. در این خطبه امیرمؤمنان حدود آگاهی خویش از غیب را بیان می‌کند و می‌فرماید: «از هر چه که تا قیامت پیش می آید سؤال کنید جواب خواهم داد»<ref>به شرح نهج البلاغه، ج٧، ص ٥٧ مراجعه شود.</ref>. این بود ده مورد از خبرهای غیبی امیرمؤمنان {{ع}} که در نهج البلاغه آمده است.   
::::::'''١٠. از هر چه سؤال کنید خبر می دهم:''' {{عربی|اندازه=155%|«فاسألونی قبل أن تفقدونی، فوالذی نفسی بیده لا تسألونی عن شیء فما بینکم وبین الساعة... ألا أنبأتکم...»}}<ref>نهج البلاغه، خطبه ٨٩.</ref>. در این خطبه امیرمؤمنان حدود آگاهی خویش از غیب را بیان می‌کند و می‌فرماید: «از هر چه که تا قیامت پیش می آید سؤال کنید جواب خواهم داد»<ref>به شرح نهج البلاغه، ج٧، ص ٥٧ مراجعه شود.</ref>. این بود ده مورد از خبرهای غیبی امیرمؤمنان {{ع}} که در نهج البلاغه آمده است.   
 
::::::<big>'''خبرهای غیبی سایر [[امامان]]'''</big>{{عم}}
::::::<big>'''خبرهای غیبی سایر امامان'''</big>{{عم}}
::::::'''١.''' [[امام مجتبی]]{{ع}} از این که به وسیله همسر خود "جعده" مسموم می‌شود؛ خبر داد و نیز به [[امام حسین]]{{ع}} گفت: سی هزار نفر از مردمی که ادعا می‌کنند از امت اسلام هستند برای کشتن تو و اسیر کردن فرزندان و خانواده تو با هم همدست می‌شوند<ref>اثبات الهداة، ج۵، ص ۱۴۷ و ١۵۰ به نقل از امالی صدوق و خرائج راوندی.</ref>.  
 
::::::'''٢.''' عمر بن سعد به [[امام حسین]]{{ع}} گفت: یا اباعبداللّه! در ناحیه ما مردم بی خردی هستند که می‌گویند من شما را می کشم! حضرت فرمود آنها بی خرد نیستند بلکه خردمندانند. امّا چشم من به این روشن است که تو پس از من جز کمی از گندم عراق نخواهی خورد<ref>همان کتاب، ج۵، ص ١٩٩ به نقل از ارشاد شیخ مفید.</ref>. اشاره به این که پس از داستان کربلا عمر زیادی نخواهد کرد و از عراق خارج نخواهد شد و به حکومت ری نخواهد رسید.  
::::::'''١.''' امام مجتبی {{ع}} از این که به وسیله همسر خود "جعده" مسموم می‌شود؛ خبر داد و نیز به امام حسین {{ع}} گفت: سی هزار نفر از مردمی که ادعا می‌کنند از امت اسلام هستند برای کشتن تو و اسیر کردن فرزندان و خانواده تو با هم همدست می‌شوند<ref>اثبات الهداة، ج٥، ص ١٤٧ و ١٥٠ به نقل از امالی صدوق و خرائج راوندی.</ref>.  
::::::'''۳.''' [[امام سجاد]]{{ع}} به فرزندش [[امام باقر]]{{ع}} فرمود: پس از من برادرت عبداللّه ادعای [[امامت]] می‌کند و مردم را به سوی خود دعوت می نماید امّا عمر او کوتاه است وزود از دنیا می‌رود. [[امام باقر]]{{ع}} می فرماید: پس از رحلت پدرم برادرم عبداللّه ادعای امامت و جانشینی پدرم را نمود ولی طولی نکشید که از دنیا رفت؛ همان طور که پدرم خبر داده بود <ref>همان کتاب، ج۵، ص ۲۴۵ـ ۲۴۶ به نقل از کشف الغمه اربلی.</ref>.
 
::::::'''۴.''' [[امام محمد باقر]]{{ع}} جوانی را در مسجد دید که می‌خندید. فرمود: در خانه خدا می‌خندی در حالی که سه روز دیگر از دنیا خواهی رفت. آن جوان پس از سه روز از دنیا رفت. و نیز به [[ابو بصیر]] فرمود: هنگامی که به کوفه برگردی خداوند دو پسر به تو عنایت می‌کند یکی را عیسی و دیگری را محمد نام می‌گذاری و هر دوی آنها از شیعیان ما خواهند بود. [[ابو بصیر]] می‌گوید: همانطور که [[امام]]{{ع}} خبر داده بود شد<ref>همان کتاب، ج۵، ص ٣٠۵ به نقل از مشارق الانوار.</ref>.
::::::'''٢.''' عمر بن سعد به امام حسین {{ع}} گفت: یا اباعبداللّه! در ناحیه ما مردم بی خردی هستند که می‌گویند من شما را می کشم! حضرت فرمود آنها بی خرد نیستند بلکه خردمندانند. امّا چشم من به این روشن است که تو پس از من جز کمی از گندم عراق نخواهی خورد<ref>همان کتاب، ج٥، ص ١٩٩ به نقل از ارشاد شیخ مفید.</ref>. اشاره به این که پس از داستان کربلا عمر زیادی نخواهد کرد و از عراق خارج نخواهد شد و به حکومت ری نخواهد رسید.  
::::::'''۵.''' در داستان آن مرد شامی و هشام که درباره امامت با هم بحث می کردند. مرد شامی از هشام پرسید؛ در زمان ما امام کیست؟ هشام اشاره به [[امام صادق]]{{ع}} کرد و گفت: امروز [[امام]]{{ع}} ما همین مردی است که اینجا نشسته و مردم از گوشه و کنار به سوی او کوچ می‌کنند وما را از آسمان و زمین خبر می دهد و این علم و دانش را از پدران خود تا رسول خدا به ارث برده است. مرد شامی گفت: از کجا این سخن را تصدیق کنم و بپذیرم؟ هشام گفت: هم اکنون هر چه خواهی از او بپرس. [[امام صادق]]{{ع}} رو به او کرد و فرمود: می خواهی از جزئیات مسافرتت تا اینجا خبر دهم؟ همه را خبر داد و مرد شامی تصدیق کرد و به امامت آن حضرت ایمان آورد<ref>همان کتاب، ج۵، ص ٣٣۶ به نقل از کافی و ارشاد مفید و اعلام الوری طبرسی و احتجاج طبرسی.</ref>.
 
::::::'''۶.''' سلیمان بن حفص می‌گوید: بر امام هفتم وارد شدم و خیال داشتم از آن حضرت بپرسم که امام بعد از شما کیست؟ پیش از این که من سؤال را مطرح کنم حضرت فرمود: ای سلیمان! پس از من فرزندم علی، وصی و جانشین من وحجت خدا بر مردم است<ref>همان کتاب، ج٥، ص ٥٠٨ به نقل از عیون اخبار الرضا.</ref>.  
::::::'''٣.''' امام سجاد {{ع}} به فرزندش امام باقر {{ع}} فرمود: پس از من برادرت عبداللّه ادعای امامت می‌کند و مردم را به سوی خود دعوت می نماید امّا عمر او کوتاه است وزود از دنیا می‌رود. امام باقر {{ع}} می فرماید: پس از رحلت پدرم برادرم عبداللّه ادعای امامت و جانشینی پدرم را نمود ولی طولی نکشید که از دنیا رفت؛ همان طور که پدرم خبر داده بود <ref>همان کتاب، ج5، ص 245ـ 246 به نقل از کشف الغمه اربلی.</ref>.
::::::'''٧.''' [[حمزة بن جعفر]] می‌گوید: یک سال [[حضرت رضا]]{{ع}} و هارون الرشید هر دو به حج آمده بودند یک روز در مسجدالحرام بودیم هارون از یک درب خارج شد و [[حضرت رضا]]{{ع}} از درب دیگر، ومن خدمت آن حضرت بودم اشاره به هارون کرد و فرمود: چقدر خانه او دور است و ملاقات نزدیک سپس فرمود: طوس! طوس! ای طوس! به زودی من و هارون را در کنار هم قرار می دهی<ref>همان کتاب، ج٦، ص ٧٧ به نقل از عیون اخبار الرضا.</ref>! و بدین ترتیب از این که محل دفن هر دوی آنها در خراسان خواهد بود خبر داد.
 
::::::'''٨.''' حضرت عبدالعظیم حسنی که در ری مدفون است می‌گوید: بر [[امام جواد]]{{ع}} وارد شدم و می‌خواستم از آن حضرت بپرسم که آیا [[قائم آل محمّد]]{{عم}} همان مهدی موعود است یا غیر او است؟ آن حضرت پیش از این که من سؤال خود را عنوان کنم فرمود: ای عبدالعظیم! [[قائم آل محمّد]]{{عم}} همان مهدی است<ref>همان کتاب، ج٦، ص ١٨١ به نقل از اکمال الدین صدوق.</ref>.
::::::'''٤.''' امام محمد باقر {{ع}} جوانی را در مسجد دید که می‌خندید. فرمود: در خانه خدا می‌خندی در حالی که سه روز دیگر از دنیا خواهی رفت. آن جوان پس از سه روز از دنیا رفت. و نیز به ابوبصیر فرمود: هنگامی که به کوفه برگردی خداوند دو پسر به تو عنایت می‌کند یکی را عیسی و دیگری را محمد نام می گذاری و هر دوی آنها از شیعیان ما خواهند بود. ابوبصیر می‌گوید: همانطور که امام{{ع}} خبر داده بود شد<ref>همان کتاب، ج٥، ص ٣٠٥ به نقل از مشارق الانوار.</ref>.
::::::'''٩.''' [[احمد بن عیسی]] می‌گوید: [[پیامبر]]{{صل}} را در خواب دیدم که یک مشت خرما به من مرحمت کرد خرماها را شمردم. بیست و پنج دانه بود. سپس بر [[امام هادی]]{{ع}} وارد شدم آن حضرت یک مشت خرما به من داد و فرمود اگر [[پیامبر خدا]]{{صل}} زیادتر می‌داد من هم زیادتر می‌دادم. [[احمد بن عیسی]] می‌گوید: خرماها را شمردم همان بیست و پنج دانه بود<ref>همان کتاب، ج٦، ص ٢٦٦ به نقل از الصراط المستقیم علی بن یونس بیاضی عاملی.</ref>.
 
::::::'''١٠.''' حجاج عبدی می‌گوید:هنگام حرکت از بصره پسرم بیمار بود. برای [[حضرت عسکری]]{{ع}} که در سامرا بودند نوشتم که در حق او دعا کند. حضرت در جواب من نوشتند: خداوند پسرت را رحمت کند که با ایمان بود! پس از چندی از بصره خبر فوت فرزندم رسید. معلوم شد در همان روزی که [[حضرت عسکری]]{{ع}} نامه نوشته بودند؛ از دنیا رفته بوده است<ref>همان کتاب، ج٦، ص ٣٢٣ به نقل از خرائج راوندی. صفحه ١٣٩</ref>.
::::::'''٥.''' در داستان آن مرد شامی و هشام که درباره امامت با هم بحث می کردند. مرد شامی از هشام پرسید؛ در زمان ما امام کیست؟ هشام اشاره به امام صادق {{ع}} کرد و گفت: امروز امام ما همین مردی است که اینجا نشسته و مردم از گوشه و کنار به سوی او کوچ می‌کنند وما را از آسمان و زمین خبر می دهد و این علم و دانش را از پدران خود تا رسول خدا به ارث برده است. مرد شامی گفت: از کجا این سخن را تصدیق کنم و بپذیرم؟ هشام گفت: هم اکنون هر چه خواهی از او بپرس. امام صادق {{ع}} رو به او کرد و فرمود: می خواهی از جزئیات مسافرتت تا اینجا خبر دهم؟ همه را خبر داد و مرد شامی تصدیق کرد و به امامت آن حضرت ایمان آورد<ref>همان کتاب، ج٥، ص ٣٣٦ به نقل از کافی و ارشاد مفید و اعلام الوری طبرسی و احتجاج طبرسی.</ref>.
 
::::::'''٦.''' سلیمان بن حفص می‌گوید: بر امام هفتم وارد شدم و خیال داشتم از آن حضرت بپرسم که امام بعد از شما کیست؟ پیش از این که من سؤال را مطرح کنم حضرت فرمود: ای سلیمان! پس از من فرزندم علی، وصی و جانشین من وحجت خدا بر مردم است<ref>همان کتاب، ج٥، ص ٥٠٨ به نقل از عیون اخبار الرضا.</ref>.  
 
::::::'''٧.''' حمزة بن جعفر می‌گوید: یک سال حضرت رضا {{ع}} و هارون الرشید هر دو به حج آمده بودند یک روز در مسجدالحرام بودیم هارون از یک درب خارج شد و حضرت رضا {{ع}} از درب دیگر، ومن خدمت آن حضرت بودم اشاره به هارون کرد و فرمود: چقدر خانه او دور است و ملاقات نزدیک سپس فرمود: طوس! طوس! ای طوس! به زودی من و هارون را در کنار هم قرار می دهی<ref>همان کتاب، ج٦، ص ٧٧ به نقل از عیون اخبار الرضا.</ref>! و بدین ترتیب از این که محل دفن هر دوی آنها در خراسان خواهد بود خبر داد.
 
::::::'''٨.''' حضرت عبدالعظیم حسنی که در ری مدفون است می‌گوید: بر امام جواد {{ع}} وارد شدم و می‌خواستم از آن حضرت بپرسم که آیا قائم آل محمّد {{عم}} همان مهدی موعود است یا غیر او است؟ آن حضرت پیش از این که من سؤال خود را عنوان کنم فرمود: ای عبدالعظیم! قائم آل محمّد {{عم}} همان مهدی است<ref>همان کتاب، ج٦، ص ١٨١ به نقل از اکمال الدین صدوق.</ref>.
 
::::::'''٩.''' احمد بن عیسی می‌گوید: پیامبر گرامی اسلام {{صل}} را در خواب دیدم که یک مشت خرما به من مرحمت کرد خرماها را شمردم. بیست و پنج دانه بود. سپس بر امام هادی {{ع}} وارد شدم آن حضرت یک مشت خرما به من داد و فرمود اگر پیامبر خدا {{صل}} زیادتر می‌داد من هم زیادتر می‌دادم. احمد بن عیسی می‌گوید: خرماها را شمردم همان بیست و پنج دانه بود<ref>همان کتاب، ج٦، ص ٢٦٦ به نقل از الصراط المستقیم علی بن یونس بیاضی عاملی.</ref>.
 
::::::'''١٠.''' حجاج عبدی می‌گوید:هنگام حرکت از بصره پسرم بیمار بود. برای حضرت عسکری {{ع}} که در سامرا بودند نوشتم که در حق او دعا کند. حضرت در جواب من نوشتند: خداوند پسرت را رحمت کند که با ایمان بود! پس از چندی از بصره خبر فوت فرزندم رسید. معلوم شد در همان روزی که حضرت عسکری {{ع}} نامه نوشته بودند؛ از دنیا رفته بوده است<ref>همان کتاب، ج٦، ص ٣٢٣ به نقل از خرائج راوندی. صفحه ١٣٩</ref>.


==پاسخ‌های دیگر==
==پاسخ‌های دیگر==
۱۱۵٬۱۸۳

ویرایش