پرش به محتوا

مسیب بن نجبه فزاری در تاریخ اسلامی: تفاوت میان نسخه‌ها

جز
جایگزینی متن - 'رحم' به 'رحم'
جز (ربات: جایگزینی خودکار متن (-==منابع== +== منابع ==))
جز (جایگزینی متن - 'رحم' به 'رحم')
خط ۵۹: خط ۵۹:
ابن اثیر می‌نویسد: در [[سال ۳۹ هجری]] [[معاویه]] [[سپاه]] خود را دسته دسته به اطراف [[عراق]] فرستاد تا از هر طرف به [[علی]]{{ع}} احاطه پیدا کند. همچنین او [[نعمان بن بشیر]] را با هزار نفر به سوی [[عین التمر]] فرستاد که در آنجا [[مالک بن کعب]]، مرزدار علی{{ع}} و [[رئیس]] پاسگاه بود. مالک به [[سربازان]] خود اجازه داده بود که به [[کوفه]] (نزد خانواده‌های خود) بروند و جز صد مرد با او کسی نمانده بود. پس چون خبر آمدن نعمان را شنید، به [[امیرالمؤمنین]]{{ع}} [[نامه]] نوشت و ماجرا را خبر داد و از او [[یاری]] خواست. پس علی{{ع}} برخاست و میان [[مردم]] [[خطبه]] خواند و آنها را برای [[جنگ]] و [[دفاع]] [[دعوت]] کرد، اما آنها آماده نشدند. پس معاویه [[سفیان بن عوف]] را نیز با شش هزار سپاهی آماده کرد و به او [[فرمان]] داد که به [[شهر]] "هیت" برود و از آنجا بگذرد تا به [[انبار]] و [[مدائن]] برسد و مردم را [[غارت]] کند. او وقتی به شهر [[هیت]] رسید، آن را تهی دید که یک تن هم در آنجا نبود، پس از آنجا به انبار رفت در آنجا [[مرزداران]] علی{{ع}} را دید که عده آنها حدود پانصد تن بود، ولی پراکنده شده و فقط دویست تن از آنها در پاسگاه مانده بودند. علت پراکنده شدن آنها این بود که [[کمیل بن زیاد]]، [[فرمانده]] آنها شنیده بود که قومی در [[قرقیسیا]] قصد غارت هیت را دارند و او خودسرانه و بدون فرمان علی{{ع}} به سوی آنها رفته بود. پس سپاه سفیان در حالی به آن محل رسیدند که [[کمیل]] در آنجا نبود. همچنین در همان سال، معاویه [[عبدالله بن مسعدة بن حکمة بن مالک بن بدر فزاری]] را با ۱۰۰ نفر به سوی تیماء روانه کرد و به او [[دستور]] داد که از گرفتن [[مالیات]] خودداری کند؛ او هم طبق دستور عمل کرد تا اینکه به [[مکه]] و [[مدینه]] رسید و در آنجا هم همان [[دستور]] را [[اجرا]] کرد؛ پس بسیاری گرد وی جمع شدند. وقتی این خبر به [[علی]]{{ع}} رسید، [[مسیب بن نجبه فزاری]] را با دو هزار مرد به سوی [[سپاه معاویه]] فرستاد و او در محل تیماء به [[عبدالله]] رسید و [[جنگ]] را آغاز کرد و از اول [[روز]] تا [[غروب]] [[آفتاب]] [[نبرد]] شدیدی بین آنها رخ داد. مسیب سه بار بر ابن مسعده حمله کرد، ولی نمی‌خواست او را بکشد و به او می‌گفت: "بگریز و [[جان]] [[عزیز]] را [[نجات]] بده!" پس ابن مسعده با عده‌ای از [[سپاه]] خود ناگزیر به قلعه داخل شده، تحصن کردند. بقیه هم به سوی [[شام]] گریختند. [[اعراب]] هم شترهای [[مالیات]] را که ابن مسعده به همراه داشت، به یغما بردند. مسیب هم سه روز او را محاصره کرد و بعد کنار قلعه هیزم افکند و در را [[آتش]] زد و چون محاصره‌شدگان [[یقین]] کردند که هلاک خواهند شد، به او گفتند: "ای مسیب ما [[قوم]] تو هستیم".
ابن اثیر می‌نویسد: در [[سال ۳۹ هجری]] [[معاویه]] [[سپاه]] خود را دسته دسته به اطراف [[عراق]] فرستاد تا از هر طرف به [[علی]]{{ع}} احاطه پیدا کند. همچنین او [[نعمان بن بشیر]] را با هزار نفر به سوی [[عین التمر]] فرستاد که در آنجا [[مالک بن کعب]]، مرزدار علی{{ع}} و [[رئیس]] پاسگاه بود. مالک به [[سربازان]] خود اجازه داده بود که به [[کوفه]] (نزد خانواده‌های خود) بروند و جز صد مرد با او کسی نمانده بود. پس چون خبر آمدن نعمان را شنید، به [[امیرالمؤمنین]]{{ع}} [[نامه]] نوشت و ماجرا را خبر داد و از او [[یاری]] خواست. پس علی{{ع}} برخاست و میان [[مردم]] [[خطبه]] خواند و آنها را برای [[جنگ]] و [[دفاع]] [[دعوت]] کرد، اما آنها آماده نشدند. پس معاویه [[سفیان بن عوف]] را نیز با شش هزار سپاهی آماده کرد و به او [[فرمان]] داد که به [[شهر]] "هیت" برود و از آنجا بگذرد تا به [[انبار]] و [[مدائن]] برسد و مردم را [[غارت]] کند. او وقتی به شهر [[هیت]] رسید، آن را تهی دید که یک تن هم در آنجا نبود، پس از آنجا به انبار رفت در آنجا [[مرزداران]] علی{{ع}} را دید که عده آنها حدود پانصد تن بود، ولی پراکنده شده و فقط دویست تن از آنها در پاسگاه مانده بودند. علت پراکنده شدن آنها این بود که [[کمیل بن زیاد]]، [[فرمانده]] آنها شنیده بود که قومی در [[قرقیسیا]] قصد غارت هیت را دارند و او خودسرانه و بدون فرمان علی{{ع}} به سوی آنها رفته بود. پس سپاه سفیان در حالی به آن محل رسیدند که [[کمیل]] در آنجا نبود. همچنین در همان سال، معاویه [[عبدالله بن مسعدة بن حکمة بن مالک بن بدر فزاری]] را با ۱۰۰ نفر به سوی تیماء روانه کرد و به او [[دستور]] داد که از گرفتن [[مالیات]] خودداری کند؛ او هم طبق دستور عمل کرد تا اینکه به [[مکه]] و [[مدینه]] رسید و در آنجا هم همان [[دستور]] را [[اجرا]] کرد؛ پس بسیاری گرد وی جمع شدند. وقتی این خبر به [[علی]]{{ع}} رسید، [[مسیب بن نجبه فزاری]] را با دو هزار مرد به سوی [[سپاه معاویه]] فرستاد و او در محل تیماء به [[عبدالله]] رسید و [[جنگ]] را آغاز کرد و از اول [[روز]] تا [[غروب]] [[آفتاب]] [[نبرد]] شدیدی بین آنها رخ داد. مسیب سه بار بر ابن مسعده حمله کرد، ولی نمی‌خواست او را بکشد و به او می‌گفت: "بگریز و [[جان]] [[عزیز]] را [[نجات]] بده!" پس ابن مسعده با عده‌ای از [[سپاه]] خود ناگزیر به قلعه داخل شده، تحصن کردند. بقیه هم به سوی [[شام]] گریختند. [[اعراب]] هم شترهای [[مالیات]] را که ابن مسعده به همراه داشت، به یغما بردند. مسیب هم سه روز او را محاصره کرد و بعد کنار قلعه هیزم افکند و در را [[آتش]] زد و چون محاصره‌شدگان [[یقین]] کردند که هلاک خواهند شد، به او گفتند: "ای مسیب ما [[قوم]] تو هستیم".


پس او به آنها [[رحم]] کرد و [[فرمان]] داد آتش را خاموش کنند و سپس به [[یاران]] خود گفت: "جاسوس‌ها من به من خبر دادند که [[لشکر]] شام برای [[یاری]] اینها به زوی به اینجا خواهند رسید"؛
پس او به آنها رحم کرد و [[فرمان]] داد آتش را خاموش کنند و سپس به [[یاران]] خود گفت: "جاسوس‌ها من به من خبر دادند که [[لشکر]] شام برای [[یاری]] اینها به زوی به اینجا خواهند رسید"؛


[[عبدالرحمن بن شبیب]] به او گفت: "مرا به جنگ با آنها روانه کن" اما مسیب خودداری کرد؛
[[عبدالرحمن بن شبیب]] به او گفت: "مرا به جنگ با آنها روانه کن" اما مسیب خودداری کرد؛
۲۱۸٬۲۲۶

ویرایش