جز
وظیفهٔ شمارهٔ ۵
HeydariBot (بحث | مشارکتها) جز (وظیفهٔ شمارهٔ ۱) |
HeydariBot (بحث | مشارکتها) جز (وظیفهٔ شمارهٔ ۵) |
||
خط ۵: | خط ۵: | ||
*منظور از حلم، [[خویشتنداری]] به هنگام [[طغیان]] [[نفس]] و [[هیجان]] آن است؛ بنابراین، [[حلیم]] / خویشتندار کسی است که بر [[نفس]] خود سیطره داشته میتواند آن را به هنگام بروز طغیانها و هیجانها کنترل نماید. راغب در "المفردات" حلم را "نگاه داشتن [[نفس]] و طبع از فروافتادن در [[هیجان]] [[غضب]]" دانسته است؛ در "جامع السَّعادات" نیز آمده است: "[[خویشتنداری]]، [[آرامش]] [[نفس]] است بهگونهای که [[غضب]] آن را به آسانی به حرکت در نیاورد، و امور ناخوشایند آن را بهسرعت منفعل و ناراحت نسازد". | *منظور از حلم، [[خویشتنداری]] به هنگام [[طغیان]] [[نفس]] و [[هیجان]] آن است؛ بنابراین، [[حلیم]] / خویشتندار کسی است که بر [[نفس]] خود سیطره داشته میتواند آن را به هنگام بروز طغیانها و هیجانها کنترل نماید. راغب در "المفردات" حلم را "نگاه داشتن [[نفس]] و طبع از فروافتادن در [[هیجان]] [[غضب]]" دانسته است؛ در "جامع السَّعادات" نیز آمده است: "[[خویشتنداری]]، [[آرامش]] [[نفس]] است بهگونهای که [[غضب]] آن را به آسانی به حرکت در نیاورد، و امور ناخوشایند آن را بهسرعت منفعل و ناراحت نسازد". | ||
*حلم، نه تنها مایه زینت [[انسان]]، که از ضروریّات او نیز به شمار است. بهویژه برای عالِمی که در میان [[مردم]] خود از [[جایگاه]] [[ریاست]] برخوردار است، این صفت در شمار ضروریات خواهد بود<ref>[[حسین مظاهری|مظاهری، حسین]]، [[دانش اخلاق اسلامی ج۲ (کتاب)|دانش اخلاق اسلامی]]، ج۲، ص ۱۱۵.</ref>. | *حلم، نه تنها مایه زینت [[انسان]]، که از ضروریّات او نیز به شمار است. بهویژه برای عالِمی که در میان [[مردم]] خود از [[جایگاه]] [[ریاست]] برخوردار است، این صفت در شمار ضروریات خواهد بود<ref>[[حسین مظاهری|مظاهری، حسین]]، [[دانش اخلاق اسلامی ج۲ (کتاب)|دانش اخلاق اسلامی]]، ج۲، ص ۱۱۵.</ref>. | ||
*[[قرآن کریم]] نه تنها بر این صفت به [[سختی]] پای فشرده است، که از شدّت [[عنایت]] به آن، آن را "[[عقل]]" نامیده، تا نشان دهد که [[عقل]] بدون حلم وجود ندارد، و یا دست کم مرتبه کامل [[عقل]]، آن است که حلم را به همراه خود داشته باشد. به این دو [[آیه]] بنگرید: {{متن قرآن|يَا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُوا لِيَسْتَأْذِنْكُمُ الَّذِينَ مَلَكَتْ أَيْمَانُكُمْ وَالَّذِينَ لَمْ يَبْلُغُوا الْحُلُمَ مِنْكُمْ ثَلَاثَ مَرَّاتٍ...* وَإِذَا بَلَغَ الْأَطْفَالُ مِنْكُمُ الْحُلُمَ فَلْيَسْتَأْذِنُوا}}<ref>«ای مؤمنان! باید کسانی که بردگان شمایند و نابالغان شما سه بار از شما رخصت بخواهند... * و چون کودکانتان به بلوغ رسیدند باید (هنگام ورود) اجازه بگیرند مانند کسانی که پیش از آنان اجازه | * [[قرآن کریم]] نه تنها بر این صفت به [[سختی]] پای فشرده است، که از شدّت [[عنایت]] به آن، آن را "[[عقل]]" نامیده، تا نشان دهد که [[عقل]] بدون حلم وجود ندارد، و یا دست کم مرتبه کامل [[عقل]]، آن است که حلم را به همراه خود داشته باشد. به این دو [[آیه]] بنگرید: {{متن قرآن|يَا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُوا لِيَسْتَأْذِنْكُمُ الَّذِينَ مَلَكَتْ أَيْمَانُكُمْ وَالَّذِينَ لَمْ يَبْلُغُوا الْحُلُمَ مِنْكُمْ ثَلَاثَ مَرَّاتٍ...* وَإِذَا بَلَغَ الْأَطْفَالُ مِنْكُمُ الْحُلُمَ فَلْيَسْتَأْذِنُوا}}<ref>«ای مؤمنان! باید کسانی که بردگان شمایند و نابالغان شما سه بار از شما رخصت بخواهند... * و چون کودکانتان به بلوغ رسیدند باید (هنگام ورود) اجازه بگیرند مانند کسانی که پیش از آنان اجازه میگرفتند» سوره نور، آیه ۵۸-۵۹.</ref>؛ {{متن قرآن|أَمْ تَأْمُرُهُمْ أَحْلَامُهُمْ بِهَذَا أَمْ هُمْ قَوْمٌ طَاغُونَ}}<ref>«آیا خردهایشان (آنان را) بدین (پندار) واداشته است یا آنان قومی گردنکشاند؟» سوره طور، آیه ۳۲.</ref>. | ||
*اطلاق [[علم]] بر حلم، از باب ذکر سبب و [[اراده]] نمودن مسبَّب و معلول آن است؛ تا نشان داده شود که مسبَّب و معلول، گویا همان سبب و علّت است؛ از این رو در اینجا [[قرآن کریم]] نشان میدهد که گویا تفاوتی میان [[عقل]] و حلم نیست. | *اطلاق [[علم]] بر حلم، از باب ذکر سبب و [[اراده]] نمودن مسبَّب و معلول آن است؛ تا نشان داده شود که مسبَّب و معلول، گویا همان سبب و علّت است؛ از این رو در اینجا [[قرآن کریم]] نشان میدهد که گویا تفاوتی میان [[عقل]] و حلم نیست. | ||
*یادکِرد این [[کتاب آسمانی]] از [[ابراهیم خلیل]]{{ع}} با این صفت نیز، از همین روست: {{متن قرآن|إِنَّ إِبْرَاهِيمَ لَحَلِيمٌ أَوَّاهٌ مُنِيبٌ}}<ref>«ابراهیم به راستی بردبار دردمند توبهکاری بود» سوره هود، آیه ۷۵.</ref>. | *یادکِرد این [[کتاب آسمانی]] از [[ابراهیم خلیل]]{{ع}} با این صفت نیز، از همین روست: {{متن قرآن|إِنَّ إِبْرَاهِيمَ لَحَلِيمٌ أَوَّاهٌ مُنِيبٌ}}<ref>«ابراهیم به راستی بردبار دردمند توبهکاری بود» سوره هود، آیه ۷۵.</ref>. | ||
*[[برتر]] از اینها، [[قرآن کریم]]، [[خداوند]] را در بیش از ده [[آیه]] به این صفت خوانده است؛ در این شمار است: {{متن قرآن| وَاعْلَمُوا أَنَّ اللَّهَ غَفُورٌ حَلِيمٌ}}<ref>بدانید که خداوند آمرزندهای بردبار است؛ سوره بقره، آیه ۲۳۵.</ref> آیا این نه از آن روست که نشان دهد [[خداوند]] را چه مایه [[عنایت]] به این صفت است؟<ref>[[حسین مظاهری|مظاهری، حسین]]، [[دانش اخلاق اسلامی ج۲ (کتاب)|دانش اخلاق اسلامی]]، ج۲، ص ۱۱۶.</ref>. | * [[برتر]] از اینها، [[قرآن کریم]]، [[خداوند]] را در بیش از ده [[آیه]] به این صفت خوانده است؛ در این شمار است: {{متن قرآن| وَاعْلَمُوا أَنَّ اللَّهَ غَفُورٌ حَلِيمٌ}}<ref>بدانید که خداوند آمرزندهای بردبار است؛ سوره بقره، آیه ۲۳۵.</ref> آیا این نه از آن روست که نشان دهد [[خداوند]] را چه مایه [[عنایت]] به این صفت است؟<ref>[[حسین مظاهری|مظاهری، حسین]]، [[دانش اخلاق اسلامی ج۲ (کتاب)|دانش اخلاق اسلامی]]، ج۲، ص ۱۱۶.</ref>. | ||
==آثار این [[فضیلت]] [[اخلاقی]]== | ==آثار این [[فضیلت]] [[اخلاقی]]== | ||
خط ۱۴: | خط ۱۴: | ||
*گذشته از تجربه سترگ [[انبیاء]]{{عم}} که در [[قرآن کریم]] بارها به آن اشاره شده است، تجربه [[تاریخی]] نیز نشان میدهد که [[مردمان]] [[حلیم]]، با خویشتنداریِ خود در [[دل]] دیگران چنان جای باز کردهاند که از ارادهای نافذ برخوردار شده، توانستهاند اهداف خود را در [[جامعه]] خویش تحقّق بخشند. | *گذشته از تجربه سترگ [[انبیاء]]{{عم}} که در [[قرآن کریم]] بارها به آن اشاره شده است، تجربه [[تاریخی]] نیز نشان میدهد که [[مردمان]] [[حلیم]]، با خویشتنداریِ خود در [[دل]] دیگران چنان جای باز کردهاند که از ارادهای نافذ برخوردار شده، توانستهاند اهداف خود را در [[جامعه]] خویش تحقّق بخشند. | ||
*از این روست که [[عالمان]] و مبلّغان [[دینی]]، همواره به این صفت احتیاج داشته خود را به آن زینت میبخشیدهاند. بدون تردید، [[نیاز]] اینان به این صفت، همچون [[نیاز]] نویسنده به قلم است؛ چه نه آن بدون حلم به مقصود میرسد، و نه نویسنده بدون قلم اثری از خود به یادگار مینهد<ref>[[حسین مظاهری|مظاهری، حسین]]، [[دانش اخلاق اسلامی ج۲ (کتاب)|دانش اخلاق اسلامی]]، ج۲، ص ۱۱۶.</ref>. | *از این روست که [[عالمان]] و مبلّغان [[دینی]]، همواره به این صفت احتیاج داشته خود را به آن زینت میبخشیدهاند. بدون تردید، [[نیاز]] اینان به این صفت، همچون [[نیاز]] نویسنده به قلم است؛ چه نه آن بدون حلم به مقصود میرسد، و نه نویسنده بدون قلم اثری از خود به یادگار مینهد<ref>[[حسین مظاهری|مظاهری، حسین]]، [[دانش اخلاق اسلامی ج۲ (کتاب)|دانش اخلاق اسلامی]]، ج۲، ص ۱۱۶.</ref>. | ||
*[[سلامتی]] جسم و [[روح]] نیز در شمار همین آثار است. توضیح آنکه [[نشاط]] - که از پیِ خود، [[آرامش]] را بههمراه خواهد آورد-، از نتائج صفت [[خویشتنداری]] است؛ [[آرامش]] امّا همچون سدّی در مقابل بیماریهای روحی - که انواع [[بیماری]] جسمی را تولید خواهد کرد - [[ایستاده]]، [[انسان]] را از آن در [[امان]] میدارد. از این روست که حلم به [[نشاط]]، [[آرامش]]، احتراز از بیماریهای روحی، و سرانجام [[سلامت]] از بیماریهای جسمی منجر خواهد شد. | * [[سلامتی]] جسم و [[روح]] نیز در شمار همین آثار است. توضیح آنکه [[نشاط]] - که از پیِ خود، [[آرامش]] را بههمراه خواهد آورد-، از نتائج صفت [[خویشتنداری]] است؛ [[آرامش]] امّا همچون سدّی در مقابل بیماریهای روحی - که انواع [[بیماری]] جسمی را تولید خواهد کرد - [[ایستاده]]، [[انسان]] را از آن در [[امان]] میدارد. از این روست که حلم به [[نشاط]]، [[آرامش]]، احتراز از بیماریهای روحی، و سرانجام [[سلامت]] از بیماریهای جسمی منجر خواهد شد. | ||
*گذشته از آنکه [[غضب]]، [[آدمی]] را به اینگونه [[بیماریها]] [[مبتلا]] ساخته [[زندگی]] را به [[مرگ]] تدریجی تبدیل مینماید، حیات اُخروی را نیز تهدید نموده [[آدمی]] را به درکات آن دچار میسازد؛ چه کسی که در این عالم از حیات طیّبه برخوردار نباشد، در آن عالم نیز از این حیات بینصیب خواهد بود، و تنها [[خسران]] و زیان دو [[جهان]] را بهره خواهد برد!. | *گذشته از آنکه [[غضب]]، [[آدمی]] را به اینگونه [[بیماریها]] [[مبتلا]] ساخته [[زندگی]] را به [[مرگ]] تدریجی تبدیل مینماید، حیات اُخروی را نیز تهدید نموده [[آدمی]] را به درکات آن دچار میسازد؛ چه کسی که در این عالم از حیات طیّبه برخوردار نباشد، در آن عالم نیز از این حیات بینصیب خواهد بود، و تنها [[خسران]] و زیان دو [[جهان]] را بهره خواهد برد!. | ||
*از دیگر فوائد حلم / [[خویشتنداری]]، میتوان به جلب فائدهها و دفع ضررها اشاره نمود. چه از آنجا که از سوئی طبع و نهاد [[آدمی]] بر پایه [[زندگی]] جمعی نهاده شده، و او نمیتواند در انفراد و تنهائی [[زندگی]] نماید؛ و از سوئی دیگر [[زندگی]] جمعی به [[بردباری]] و حلم [[نیازمند]] است، تنها آنان که از این صفت برخوردارند میتوانند با دیگران رابطهای [[نیکو]] برقرار نموده، گذشته از آنکه به دیگران فائده میرسانند از فوائد آنان بهره برده، ضرری از [[ناحیه]] آنان متوجّه خویشتن نسازند<ref>[[حسین مظاهری|مظاهری، حسین]]، [[دانش اخلاق اسلامی ج۲ (کتاب)|دانش اخلاق اسلامی]]، ج۲، ص ۱۱۷.</ref>. | *از دیگر فوائد حلم / [[خویشتنداری]]، میتوان به جلب فائدهها و دفع ضررها اشاره نمود. چه از آنجا که از سوئی طبع و نهاد [[آدمی]] بر پایه [[زندگی]] جمعی نهاده شده، و او نمیتواند در انفراد و تنهائی [[زندگی]] نماید؛ و از سوئی دیگر [[زندگی]] جمعی به [[بردباری]] و حلم [[نیازمند]] است، تنها آنان که از این صفت برخوردارند میتوانند با دیگران رابطهای [[نیکو]] برقرار نموده، گذشته از آنکه به دیگران فائده میرسانند از فوائد آنان بهره برده، ضرری از [[ناحیه]] آنان متوجّه خویشتن نسازند<ref>[[حسین مظاهری|مظاهری، حسین]]، [[دانش اخلاق اسلامی ج۲ (کتاب)|دانش اخلاق اسلامی]]، ج۲، ص ۱۱۷.</ref>. | ||
*در نقطه مقابل امّا، غضبناکان قرار دارند، که چون از تنظیم چنین رابطهای عاجزند، نه تنها برای دیگران فائدهای در پی نخواهند داشت، که هم خود به آنان ضرر میزنند، و هم ضررهای آنان را به سوی خود جذب مینمایند. در [[ناحیه]] [[زندگی]] جاودان نیز چنین است؛ چه غضبْ [[انسان]] را به انجام گناهانِ پی در پی واداشته، او را از [[سعادت]] آن [[دنیا]] [[محروم]] میسازد. بر این اساس هم باز میتوان گفت که [[سعادت]] در [[دنیا]]، در گرو این صفت [[شایسته]] است. | *در نقطه مقابل امّا، غضبناکان قرار دارند، که چون از تنظیم چنین رابطهای عاجزند، نه تنها برای دیگران فائدهای در پی نخواهند داشت، که هم خود به آنان ضرر میزنند، و هم ضررهای آنان را به سوی خود جذب مینمایند. در [[ناحیه]] [[زندگی]] جاودان نیز چنین است؛ چه غضبْ [[انسان]] را به انجام گناهانِ پی در پی واداشته، او را از [[سعادت]] آن [[دنیا]] [[محروم]] میسازد. بر این اساس هم باز میتوان گفت که [[سعادت]] در [[دنیا]]، در گرو این صفت [[شایسته]] است. | ||
*[[مدارا]]، [[دوستی]]، و [[جوانمردی]] با [[مردمان]] نیز، از دیگر آثار این صفت است. این سه صفت از معانی نزدیکی برخوردارند، اما تفاوتهای اندکی نیز در میان آنها به چشم میآید. [[جوانمردی]] از نوعی [[وفاداری]] برخوردار است، و [[مدارا]] با تحمّل [[آزار]] دیگران معنی میشود. | * [[مدارا]]، [[دوستی]]، و [[جوانمردی]] با [[مردمان]] نیز، از دیگر آثار این صفت است. این سه صفت از معانی نزدیکی برخوردارند، اما تفاوتهای اندکی نیز در میان آنها به چشم میآید. [[جوانمردی]] از نوعی [[وفاداری]] برخوردار است، و [[مدارا]] با تحمّل [[آزار]] دیگران معنی میشود. | ||
*گذشته از این، این هرسه در شمار [[عبادات]] بزرگ بوده ثوابهای درخشانی بر آنها مترتّب خواهد شد. [[قرآن کریم]] بر همین اساس، آن را از [[علائم]] [[ایمان]] برشمرده است: {{متن قرآن|وَعِبَادُ الرَّحْمَنِ الَّذِينَ يَمْشُونَ عَلَى الْأَرْضِ هَوْنًا وَإِذَا خَاطَبَهُمُ الْجَاهِلُونَ قَالُوا سَلَامًا}}<ref>«و بندگان (خداوند) بخشنده آنانند که بر زمین فروتنانه گام برمیدارند و هرگاه نادانان با آنان سخن سر کنند پاسخی نرم گویند» سوره فرقان، آیه ۶۳.</ref>؛ {{متن قرآن| وَإِذَا مَرُّوا بِاللَّغْوِ مَرُّوا كِرَامًا}}<ref>«و چون بر یاوه بگذرند بزرگوارانه میگذرند» سوره فرقان، آیه ۷۲.</ref><ref>[[حسین مظاهری|مظاهری، حسین]]، [[دانش اخلاق اسلامی ج۲ (کتاب)|دانش اخلاق اسلامی]]، ج۲، ص ۱۱۸.</ref>. | *گذشته از این، این هرسه در شمار [[عبادات]] بزرگ بوده ثوابهای درخشانی بر آنها مترتّب خواهد شد. [[قرآن کریم]] بر همین اساس، آن را از [[علائم]] [[ایمان]] برشمرده است: {{متن قرآن|وَعِبَادُ الرَّحْمَنِ الَّذِينَ يَمْشُونَ عَلَى الْأَرْضِ هَوْنًا وَإِذَا خَاطَبَهُمُ الْجَاهِلُونَ قَالُوا سَلَامًا}}<ref>«و بندگان (خداوند) بخشنده آنانند که بر زمین فروتنانه گام برمیدارند و هرگاه نادانان با آنان سخن سر کنند پاسخی نرم گویند» سوره فرقان، آیه ۶۳.</ref>؛ {{متن قرآن| وَإِذَا مَرُّوا بِاللَّغْوِ مَرُّوا كِرَامًا}}<ref>«و چون بر یاوه بگذرند بزرگوارانه میگذرند» سوره فرقان، آیه ۷۲.</ref><ref>[[حسین مظاهری|مظاهری، حسین]]، [[دانش اخلاق اسلامی ج۲ (کتاب)|دانش اخلاق اسلامی]]، ج۲، ص ۱۱۸.</ref>. | ||
*این سه صفت نیز همچون حلم، از مراتبی چند برخوردار است. تمامی این مراتب هرچند مطلوب بوده در شمار [[فضائل]] قرار دارد، امّا [[آدمی]] به ناگزیر میباید سر در پی مراتب [[برتر]] نهاده، لحظه به لحظه خود را به درجات [[برتر]] آنها متّصف سازد. | *این سه صفت نیز همچون حلم، از مراتبی چند برخوردار است. تمامی این مراتب هرچند مطلوب بوده در شمار [[فضائل]] قرار دارد، امّا [[آدمی]] به ناگزیر میباید سر در پی مراتب [[برتر]] نهاده، لحظه به لحظه خود را به درجات [[برتر]] آنها متّصف سازد. | ||
*وفاء، [[راستی]]، و نرمخوئی، مراتب اوّل آن سه؛ و دیگران را همچون خود دیدن، و از این رو آنچه برای خود نمیپسندد را برای آنان نیز نپسندد، در شمار مراتب بالای آن قرار دارد. [[خداوند]] به [[فضل]] عمیم خود، همه طالبان کمال را به این مراتب نائل فرماید<ref>[[حسین مظاهری|مظاهری، حسین]]، [[دانش اخلاق اسلامی ج۲ (کتاب)|دانش اخلاق اسلامی]]، ج۲، ص ۱۱۸.</ref>. | *وفاء، [[راستی]]، و نرمخوئی، مراتب اوّل آن سه؛ و دیگران را همچون خود دیدن، و از این رو آنچه برای خود نمیپسندد را برای آنان نیز نپسندد، در شمار مراتب بالای آن قرار دارد. [[خداوند]] به [[فضل]] عمیم خود، همه طالبان کمال را به این مراتب نائل فرماید<ref>[[حسین مظاهری|مظاهری، حسین]]، [[دانش اخلاق اسلامی ج۲ (کتاب)|دانش اخلاق اسلامی]]، ج۲، ص ۱۱۸.</ref>. | ||
*[[عفو]] و [[بخشش]] نیز در شمار همین آثار است. در لغت [[عرب]]، "[[عفو]]" و "صفح" از دو معنای نزدیک به هم برخوردارند، با این تفاوت که در "[[عفو]]" تنها بخششِ [[گناهکار]] مورد نظر است، امّا در "صفح" نه تنها [[گناهکار]] بخشیده میشود، که اصلاً [[گناه]] او مدّ نظر نیامده گویا او از نخست در شمار [[گناهکاران]] قرار نداشته است. این هر دو در شمار صفات [[حضرت حق]] قرار دارد، و از این رو بارها در [[قرآن کریم]] [[مؤمنان]] را به تأسّی از او امر فرموده، به تخلّق به این دو صفت سفارش کرده است: {{متن قرآن|وَلْيَعْفُوا وَلْيَصْفَحُوا أَلَا تُحِبُّونَ أَنْ يَغْفِرَ اللَّهُ لَكُمْ}}<ref>«و باید در گذرند و چشم بپوشند، آیا دوست نمیدارید که خداوند شما را بیامرزد؟» سوره نور، آیه ۲۲.</ref>. شاید از همین روست که در آیهای دیگر، [[عفو]] را در شمار [[علائم]] [[تقوی]] قرار داده است: {{متن قرآن| وَأَنْ تَعْفُوا أَقْرَبُ لِلتَّقْوَى}}<ref>«در گذرد و گذشت کردنتان به پرهیزگاری نزدیکتر | * [[عفو]] و [[بخشش]] نیز در شمار همین آثار است. در لغت [[عرب]]، "[[عفو]]" و "صفح" از دو معنای نزدیک به هم برخوردارند، با این تفاوت که در "[[عفو]]" تنها بخششِ [[گناهکار]] مورد نظر است، امّا در "صفح" نه تنها [[گناهکار]] بخشیده میشود، که اصلاً [[گناه]] او مدّ نظر نیامده گویا او از نخست در شمار [[گناهکاران]] قرار نداشته است. این هر دو در شمار صفات [[حضرت حق]] قرار دارد، و از این رو بارها در [[قرآن کریم]] [[مؤمنان]] را به تأسّی از او امر فرموده، به تخلّق به این دو صفت سفارش کرده است: {{متن قرآن|وَلْيَعْفُوا وَلْيَصْفَحُوا أَلَا تُحِبُّونَ أَنْ يَغْفِرَ اللَّهُ لَكُمْ}}<ref>«و باید در گذرند و چشم بپوشند، آیا دوست نمیدارید که خداوند شما را بیامرزد؟» سوره نور، آیه ۲۲.</ref>. شاید از همین روست که در آیهای دیگر، [[عفو]] را در شمار [[علائم]] [[تقوی]] قرار داده است: {{متن قرآن| وَأَنْ تَعْفُوا أَقْرَبُ لِلتَّقْوَى}}<ref>«در گذرد و گذشت کردنتان به پرهیزگاری نزدیکتر است» سوره بقره، آیه ۲۳۷.</ref>. و نیز از [[علائم]] [[ایمان]]: {{متن قرآن|وَالْكَاظِمِينَ الْغَيْظَ وَالْعَافِينَ عَنِ النَّاسِ وَاللَّهُ يُحِبُّ الْمُحْسِنِينَ}}<ref>«و فروخورندگان خشم و در گذرندگان از مردماند؛ و خداوند نیکوکاران را دوست میدارد» سوره آل عمران، آیه ۱۳۴.</ref>. | ||
*در آیهای دیگر نیز، [[پیامبر]] خود را به آن امر نموده؛ گویا از منظر [[قرآن کریم]]، [[عفو]] در شمار وسائل رسیدن به مقصود است، که بدون آن نمیتوان به [[هدف]] رسید؛ پر واضح است که صفت [[بخشندگی]] تنها از پس پیدایش صفت حلم حاصل میشود و بس: {{متن قرآن|خُذِ الْعَفْوَ وَأْمُرْ بِالْعُرْفِ وَأَعْرِضْ عَنِ الْجَاهِلِينَ}}<ref>«گذشت را در پیش گیر و به نیکی فرمان ده و از نادانان روی بگردان!» سوره اعراف، آیه ۱۹۹.</ref><ref>[[حسین مظاهری|مظاهری، حسین]]، [[دانش اخلاق اسلامی ج۲ (کتاب)|دانش اخلاق اسلامی]]، ج۲، ص ۱۱۹.</ref>. | *در آیهای دیگر نیز، [[پیامبر]] خود را به آن امر نموده؛ گویا از منظر [[قرآن کریم]]، [[عفو]] در شمار وسائل رسیدن به مقصود است، که بدون آن نمیتوان به [[هدف]] رسید؛ پر واضح است که صفت [[بخشندگی]] تنها از پس پیدایش صفت حلم حاصل میشود و بس: {{متن قرآن|خُذِ الْعَفْوَ وَأْمُرْ بِالْعُرْفِ وَأَعْرِضْ عَنِ الْجَاهِلِينَ}}<ref>«گذشت را در پیش گیر و به نیکی فرمان ده و از نادانان روی بگردان!» سوره اعراف، آیه ۱۹۹.</ref><ref>[[حسین مظاهری|مظاهری، حسین]]، [[دانش اخلاق اسلامی ج۲ (کتاب)|دانش اخلاق اسلامی]]، ج۲، ص ۱۱۹.</ref>. | ||
* تمامی [[فضائل]] و رذائل در شمار فطریّات بوده، [[آدمی]] به [[فطرت]] و ذات خود شایستگیِ اوّلی، و ناشایستگی دوّمی را [[درک]] مینماید. بر این اساس، هر چند [[فطرت انسان]] نه تنها به گذشت از مجرمان، که به [[احسان]] به آنان [[حکم]] مینماید-: {{متن قرآن|ادْفَعْ بِالَّتِي هِيَ أَحْسَنُ السَّيِّئَةَ نَحْنُ أَعْلَمُ بِمَا يَصِفُونَ}}<ref>«بدی را با روشی که نیکوتر است دور کن؛ ما به آنچه وصف میکنند داناتریم» سوره مؤمنون، آیه ۹۶.</ref>-. با این همه امّا، این سخن نه بدان معنی است که [[حفظ نظام اجتماعی]] از [[هرج و مرج]] و رعایت عفّت عمومی، از ارزشی کمتر از این صفت والا برخوردار است؛ از این رو بازداشتن [[ظالمان]] از [[ظلم]] و مجرمان از جرمهای [[اجتماعی]]، نه تنها در شمار [[واجبات]] [[عقلی]] است، که [[شرع]] نیز آن را امضاء و تأیید فرموده است. به این دو [[آیه شریفه]] بنگرید: {{متن قرآن|وَالسَّارِقُ وَالسَّارِقَةُ فَاقْطَعُوا أَيْدِيَهُمَا جَزَاءً بِمَا كَسَبَا نَكَالًا مِنَ اللَّهِ}}<ref>«و دست مرد و زن دزد را به سزای آنچه کردهاند به کیفری از سوی خداوند ببرید» سوره مائده، آیه ۳۸.</ref>؛ {{متن قرآن|الزَّانِيَةُ وَالزَّانِي فَاجْلِدُوا كُلَّ وَاحِدٍ مِنْهُمَا مِائَةَ جَلْدَةٍ وَلَا تَأْخُذْكُمْ بِهِمَا رَأْفَةٌ فِي دِينِ اللَّهِ إِنْ كُنْتُمْ تُؤْمِنُونَ بِاللَّهِ وَالْيَوْمِ الْآخِرِ وَلْيَشْهَدْ عَذَابَهُمَا طَائِفَةٌ مِنَ الْمُؤْمِنِينَ}}<ref>«به هر یک از زن و مرد زناکار صد تازیانه بزنید و اگر به خداوند و روز بازپسین ایمان دارید نباید در دین خداوند بخشایشی بر آن دو به شما دست دهد و هنگام عذابشان باید دستهای از مؤمنان گواه باشند» سوره نور، آیه ۲.</ref> | * تمامی [[فضائل]] و رذائل در شمار فطریّات بوده، [[آدمی]] به [[فطرت]] و ذات خود شایستگیِ اوّلی، و ناشایستگی دوّمی را [[درک]] مینماید. بر این اساس، هر چند [[فطرت انسان]] نه تنها به گذشت از مجرمان، که به [[احسان]] به آنان [[حکم]] مینماید-: {{متن قرآن|ادْفَعْ بِالَّتِي هِيَ أَحْسَنُ السَّيِّئَةَ نَحْنُ أَعْلَمُ بِمَا يَصِفُونَ}}<ref>«بدی را با روشی که نیکوتر است دور کن؛ ما به آنچه وصف میکنند داناتریم» سوره مؤمنون، آیه ۹۶.</ref>-. با این همه امّا، این سخن نه بدان معنی است که [[حفظ نظام اجتماعی]] از [[هرج و مرج]] و رعایت عفّت عمومی، از ارزشی کمتر از این صفت والا برخوردار است؛ از این رو بازداشتن [[ظالمان]] از [[ظلم]] و مجرمان از جرمهای [[اجتماعی]]، نه تنها در شمار [[واجبات]] [[عقلی]] است، که [[شرع]] نیز آن را امضاء و تأیید فرموده است. به این دو [[آیه شریفه]] بنگرید: {{متن قرآن|وَالسَّارِقُ وَالسَّارِقَةُ فَاقْطَعُوا أَيْدِيَهُمَا جَزَاءً بِمَا كَسَبَا نَكَالًا مِنَ اللَّهِ}}<ref>«و دست مرد و زن دزد را به سزای آنچه کردهاند به کیفری از سوی خداوند ببرید» سوره مائده، آیه ۳۸.</ref>؛ {{متن قرآن|الزَّانِيَةُ وَالزَّانِي فَاجْلِدُوا كُلَّ وَاحِدٍ مِنْهُمَا مِائَةَ جَلْدَةٍ وَلَا تَأْخُذْكُمْ بِهِمَا رَأْفَةٌ فِي دِينِ اللَّهِ إِنْ كُنْتُمْ تُؤْمِنُونَ بِاللَّهِ وَالْيَوْمِ الْآخِرِ وَلْيَشْهَدْ عَذَابَهُمَا طَائِفَةٌ مِنَ الْمُؤْمِنِينَ}}<ref>«به هر یک از زن و مرد زناکار صد تازیانه بزنید و اگر به خداوند و روز بازپسین ایمان دارید نباید در دین خداوند بخشایشی بر آن دو به شما دست دهد و هنگام عذابشان باید دستهای از مؤمنان گواه باشند» سوره نور، آیه ۲.</ref> |