ابوبکره ثقفی: تفاوت میان نسخه‌ها

خط ۳۶: خط ۳۶:
[[امام علی]]{{ع}}، [[عبدالرحمان بن ابوبکره ثقفی]] را بر [[بیت المال]] گمارد و زیاد نیز وی را بر همان [[پست]] [[منصوب]] کرد<ref>بلاذری، ج۲، ص۱۴۰.</ref>.
[[امام علی]]{{ع}}، [[عبدالرحمان بن ابوبکره ثقفی]] را بر [[بیت المال]] گمارد و زیاد نیز وی را بر همان [[پست]] [[منصوب]] کرد<ref>بلاذری، ج۲، ص۱۴۰.</ref>.


برخی از نوادگانش، [[مناصب]] مهم [[حکومتی]] چون [[ولایت]] بر [[اصفهان]]<ref>ابوالشیخ انصاری، ج۱، ص۳۴۲.</ref>، و قضای [[مصر]] و کرمان را به عهده داشتند<ref>ابن حبان، الثقات، ج۸، ص۱۵۲ و ۲۱۸؛ ابن عساکر، ج۱۰، ص۳۶۸؛ باجی، ج۲، ص۵۵۵.</ref>، [[عبیدالله بن ابی بکره ثقفی]] در [[زمان]] [[معاویه]] [[مأمور]] به اصفهان شد و در دوران [[یوسف بن عمر ثقفی]]، [[والی]] اصفهان گردید<ref>ابونعیم، ج۲، ص۹۹.</ref>. ابوبکره در نامه‌ای به فرزندش عبیدالله - که [[قاضی]] سیستان بود - نوشت از [[پیامبر]] شنیدم که [[حاکم]] هنگام [[عصبانیت]] [[حکم]] نکند<ref>احمدبن حنبل، ج۵، ص۳۷ و ۴۶.</ref>.
برخی از نوادگانش، [[مناصب]] مهم [[حکومتی]] چون [[ولایت]] بر [[اصفهان]]<ref>ابوالشیخ انصاری، ج۱، ص۳۴۲.</ref>، و قضای [[مصر]] و کرمان را به عهده داشتند<ref>ابن حبان، الثقات، ج۸، ص۱۵۲ و ۲۱۸؛ ابن عساکر، ج۱۰، ص۳۶۸؛ باجی، ج۲، ص۵۵۵.</ref>، [[عبیدالله بن ابی بکره ثقفی]] در [[زمان]] [[معاویه]] [[مأمور]] به اصفهان شد و در دوران [[یوسف بن عمر ثقفی]]، [[والی]] اصفهان گردید<ref>ابونعیم، ج۲، ص۹۹.</ref>. ابوبکره در نامه‌ای به فرزندش عبیدالله - که [[قاضی]] سیستان بود - نوشت از [[پیامبر]] شنیدم که [[حاکم]] هنگام [[عصبانیت]] [[حکم]] نکند<ref>احمد بن حنبل، ج۵، ص۳۷ و ۴۶.</ref>.


در سال هفدهم<ref>بلاذری، ج۲، ص۱۳۶.</ref>، [[ابوبکره]] و برادرانش زیاد، نافع و [[شبل بن معبد بجلی]]<ref>ابن کلبی، ج۲، ص۳۹۸؛ قرطبی، ج۱۲، ص۱۷۸، وی میان شبل بن معبد و عبدالله بن حارث تردید کرده است. ابن عساکر، مسروح بن یسار را در این جمله نام می‌برد: ج۶۰، ص۳۵.</ref>، [[شاهدان]] بر عمل منافی [[عفت]] [[مغیرة بن شعبه ثقفی]] و [[ام جمیل]] بودند. ابوبکره که در بین این چهار تن [[برترین]] بود، به [[مدینه]] نزد [[عمر]] رفت و [[گناه]] [[مغیره]] را بازگو کرد. عمر، [[ابوموسی اشعری]] را همراه با [[انس بن مالک]] و تعدادی از [[انصار]] با [[حکم]] [[عزل]] مغیره و [[نصب]] [[ابوموسی]]، به [[کوفه]] روانه کرد. مغیره که از مأموریت ابوموسی اطلاع یافت، [[کنیز]] طائفی ممتازی به نام [[عقیله]] به ابوموسی بخشید. ابوموسی، ابوبکره و دیگر [[گواهان]] و مغیره را به مدینه فرستاد. ابوبکره، نافع و شبل بن معبد آنچه دیده بودند برضد مغیره [[شهادت]] دادند، ولی [[زیاد بن سمیه]] با تحریک عمر، اظهارات متفاوتی با دیگر [[شهود]] داد. مغیره [[شمشیر]] کشید و به سوی ایشان حمله‌ور شد که عمر وی را نشاند<ref>بلاذری، ج۲، ص۱۳۶.</ref>. عمر این سه تن را به دلیل [[جرم]] [[قذف]] شلاق زد و مغیره را تبرئه کرد. آنگاه از شلاق خوردگان خواست سخن خویشتن را [[تکذیب]] و [[توبه]] کنند تا از آن پس شهادتشان در امور دیگر نزد قاضی مقبول باشد. نافع و شبل توبه کردند، ولی ابوبکره نپذیرفت<ref>ابن حجر، تهذیب، ج۱۰، ص۴۱۸.</ref> و گفت: {{عربی|"اما والذي بعث محمداً بالحق لقد رای زیاد مثل الذي رایت ولكنه كتم الشهادة وان المغیرة لزانٍ"}}؛ مغیره به عمر گفت: با زدن او دلم را [[خرسند]] کن<ref>ابن کثیر، البدایه و النهایه، ج۸، ص۶۳.</ref>. عمر [[تصمیم]] گرفت مرتبه‌ای دیگر بر او حد قذف جاری کند. [[امام علی]]{{ع}} به [[دفاع]] از [[ابوبکره]]، از [[اقدام]] [[عمر]] جلوگیری کرد. ابوبکره قسم یاد کرد دیگر با زیاد سخن نگوید. ابوبکره و دیگران به [[کوفه]] بازگشتند و عمر به [[ابوموسی]]، [[حاکم]] جدید [[بصره]] نوشت از ابوبکره فاصله بگیرد؛ زیرا او [[شیطان]] است<ref>ابن عساکر، ج۶۰، ص۳۶-۳۵.</ref>.
در سال هفدهم<ref>بلاذری، ج۲، ص۱۳۶.</ref>، [[ابوبکره]] و برادرانش زیاد، نافع و [[شبل بن معبد بجلی]]<ref>ابن کلبی، ج۲، ص۳۹۸؛ قرطبی، ج۱۲، ص۱۷۸، وی میان شبل بن معبد و عبدالله بن حارث تردید کرده است. ابن عساکر، مسروح بن یسار را در این جمله نام می‌برد: ج۶۰، ص۳۵.</ref>، [[شاهدان]] بر عمل منافی [[عفت]] [[مغیرة بن شعبه ثقفی]] و [[ام جمیل]] بودند. ابوبکره که در بین این چهار تن [[برترین]] بود، به [[مدینه]] نزد [[عمر]] رفت و [[گناه]] [[مغیره]] را بازگو کرد. عمر، [[ابوموسی اشعری]] را همراه با [[انس بن مالک]] و تعدادی از [[انصار]] با [[حکم]] [[عزل]] مغیره و [[نصب]] [[ابوموسی]]، به [[کوفه]] روانه کرد. مغیره که از مأموریت ابوموسی اطلاع یافت، [[کنیز]] طائفی ممتازی به نام [[عقیله]] به ابوموسی بخشید. ابوموسی، ابوبکره و دیگر [[گواهان]] و مغیره را به مدینه فرستاد. ابوبکره، نافع و شبل بن معبد آنچه دیده بودند برضد مغیره [[شهادت]] دادند، ولی [[زیاد بن سمیه]] با تحریک عمر، اظهارات متفاوتی با دیگر [[شهود]] داد. مغیره [[شمشیر]] کشید و به سوی ایشان حمله‌ور شد که عمر وی را نشاند<ref>بلاذری، ج۲، ص۱۳۶.</ref>. عمر این سه تن را به دلیل [[جرم]] [[قذف]] شلاق زد و مغیره را تبرئه کرد. آنگاه از شلاق خوردگان خواست سخن خویشتن را [[تکذیب]] و [[توبه]] کنند تا از آن پس شهادتشان در امور دیگر نزد قاضی مقبول باشد. نافع و شبل توبه کردند، ولی ابوبکره نپذیرفت<ref>ابن حجر، تهذیب، ج۱۰، ص۴۱۸.</ref> و گفت: {{عربی|"اما والذي بعث محمداً بالحق لقد رای زیاد مثل الذي رایت ولكنه كتم الشهادة وان المغیرة لزانٍ"}}؛ مغیره به عمر گفت: با زدن او دلم را [[خرسند]] کن<ref>ابن کثیر، البدایه و النهایه، ج۸، ص۶۳.</ref>. عمر [[تصمیم]] گرفت مرتبه‌ای دیگر بر او حد قذف جاری کند. [[امام علی]]{{ع}} به [[دفاع]] از [[ابوبکره]]، از [[اقدام]] [[عمر]] جلوگیری کرد. ابوبکره قسم یاد کرد دیگر با زیاد سخن نگوید. ابوبکره و دیگران به [[کوفه]] بازگشتند و عمر به [[ابوموسی]]، [[حاکم]] جدید [[بصره]] نوشت از ابوبکره فاصله بگیرد؛ زیرا او [[شیطان]] است<ref>ابن عساکر، ج۶۰، ص۳۶-۳۵.</ref>.
خط ۴۶: خط ۴۶:
او در زمره [[قاعدین]] بود؛ زیرا در جنگ‌های [[جمل]] و [[صفین]] شرکت نکرد<ref>مفید، ص۲۹۷؛ ابن کثیر، البدایة و النهایه، ج۵، ص۳۴۱ و ج۸، ص۶۳؛ همو، السیرة النبویه، ج۴، ص۶۳۲.</ref> و از آنها به [[فتنه]] تعبیر می‌کرد. عبدالرحمان فرزند ابوبکره می‌گوید: پدرم از [[همراهی]] با [[عایشه]] گوشه گرفت و از [[پیغمبر]] [[روایت]] کرد: {{متن حدیث|لَن یُفلِحَ قَومٌ ولَّوا أَمرهم إمرأه}}<ref>مفید، ص۲۹۷.</ref>؛ [[حسن بصری]] می‌گوید: ابوبکره [[تصمیم]] گرفت با [[طلحه]] و [[زبیر]] همراه شود. هنگامی که عایشه را سرگروه ایشان دید، بازگشت. از وی پرسیدند: چرا با ایشان همراه نشدی، گفت: دیدم زنی سر رشته امور ایشان را به دست دارد. از [[رسول خدا]]{{صل}} شنیدم که از [[ملکه]] سبأ یاد کرد و فرمود: {{متن حدیث| لَا أَفْلَحَ قَوْمٍ تدبرهم امْرَأَةُ }}<ref>احمد بن حنبل، ج۵، ص۳۸ و ۴۷؛ مفید، ص۲۹۷.</ref>؛ به نظر می‌رسد [[ابوبکره]] در [[بصره]] مورد توجه بوده و گهگاه خطابه‌هایی داشته است. مثلا در [[ماه رمضان]]، [[امامت نماز]] [[جماعت]] را به عهده می‌گرفت<ref>بلاذری، ج۲، ص۱۴۰.</ref> و از او روایاتی درباره [[شب قدر]] نقل شده است<ref>احمد بن حنبل، ج۵، ص۳۹.</ref>.
او در زمره [[قاعدین]] بود؛ زیرا در جنگ‌های [[جمل]] و [[صفین]] شرکت نکرد<ref>مفید، ص۲۹۷؛ ابن کثیر، البدایة و النهایه، ج۵، ص۳۴۱ و ج۸، ص۶۳؛ همو، السیرة النبویه، ج۴، ص۶۳۲.</ref> و از آنها به [[فتنه]] تعبیر می‌کرد. عبدالرحمان فرزند ابوبکره می‌گوید: پدرم از [[همراهی]] با [[عایشه]] گوشه گرفت و از [[پیغمبر]] [[روایت]] کرد: {{متن حدیث|لَن یُفلِحَ قَومٌ ولَّوا أَمرهم إمرأه}}<ref>مفید، ص۲۹۷.</ref>؛ [[حسن بصری]] می‌گوید: ابوبکره [[تصمیم]] گرفت با [[طلحه]] و [[زبیر]] همراه شود. هنگامی که عایشه را سرگروه ایشان دید، بازگشت. از وی پرسیدند: چرا با ایشان همراه نشدی، گفت: دیدم زنی سر رشته امور ایشان را به دست دارد. از [[رسول خدا]]{{صل}} شنیدم که از [[ملکه]] سبأ یاد کرد و فرمود: {{متن حدیث| لَا أَفْلَحَ قَوْمٍ تدبرهم امْرَأَةُ }}<ref>احمد بن حنبل، ج۵، ص۳۸ و ۴۷؛ مفید، ص۲۹۷.</ref>؛ به نظر می‌رسد [[ابوبکره]] در [[بصره]] مورد توجه بوده و گهگاه خطابه‌هایی داشته است. مثلا در [[ماه رمضان]]، [[امامت نماز]] [[جماعت]] را به عهده می‌گرفت<ref>بلاذری، ج۲، ص۱۴۰.</ref> و از او روایاتی درباره [[شب قدر]] نقل شده است<ref>احمد بن حنبل، ج۵، ص۳۹.</ref>.


به [[یقین]] به مناسبت [[جنگ جمل]] و حضور [[عایشه]] در آن بود که روایاتی از رسول خدا{{صل}} درباره [[هلاکت]] مردان و اقوامی که [[زنان]] [[سرپرستی]] ایشان را عهده‌دار شدند، آورده است<ref>احمدبن حنبل، ج۵، ص۳۸، ۴۳ و ۴۵؛ ابن قانع، ج۳، ص۱۴۳؛ مفید، ص۲۹۷.</ref>. او درباره سرپرستی زنان بر مردان چند گونه [[روایت]] نقل کرده است؛ یکی به مناسبت ملکه سبأ که روایت آن [[یادآوری]] شد. دیگر اینکه می‌گوید: در [[مدینه]] نزد [[پیامبر]] بودم که خبر آوردند پوران، دختر [[خسرو پرویز]] بر تخت نشسته است، رسول خدا{{صل}} فرمود: {{متن حدیث|لَن یُفلِحَ قَومٌ ولَّوا أَمرهم إمرأه}}<ref>احمد بن حنبل، ج۵، ص۴۳.</ref>؛ و نیز علت [[خانه نشینی]] خویش را، [[پیروی]] از فرمایش پیامبر بیان می‌کند که در آن، از [[جنگ]] میان [[مسلمانان]] [[نهی]] شده است. او [[قاتل]] و مقتول را مستحق [[عذاب]] می‌داند<ref>احمد بن حنبل، ج۵، ص۴۱، ۴۶ و ۵۰.</ref>. وی از رسول خدا{{صل}} روایت کرد که به زودی حوادثی رخ می‌دهد که در آن [[انسان]] خوابیده بهتر از نشسته، نشسته بهتر از ایستاده، ایستاده بهتر از رونده و رونده بهتر از کوشنده است. مردی پرسید: [[فرمان]] چیست؟ پیامبر فرمود: "هرکس شتری دارد، به شترش بپیوندد و هرکس گوسفندی ([[دامپروری]]) دارد، به آنان سرگرم شود و هر کس زمینی ([[کشاورزی]]) دارد، به آن مشغول باشد و کسی که چیزی ندارد، شمشیرش را با سنگی بشکند و خویشتن را [[نجات]] دهد، خویشتن را نجات دهد (دو بار)"<ref>احمدبن حنبل، ج۵، ص۴۰-۳۹.</ref>.
به [[یقین]] به مناسبت [[جنگ جمل]] و حضور [[عایشه]] در آن بود که روایاتی از رسول خدا{{صل}} درباره [[هلاکت]] مردان و اقوامی که [[زنان]] [[سرپرستی]] ایشان را عهده‌دار شدند، آورده است<ref>احمد بن حنبل، ج۵، ص۳۸، ۴۳ و ۴۵؛ ابن قانع، ج۳، ص۱۴۳؛ مفید، ص۲۹۷.</ref>. او درباره سرپرستی زنان بر مردان چند گونه [[روایت]] نقل کرده است؛ یکی به مناسبت ملکه سبأ که روایت آن [[یادآوری]] شد. دیگر اینکه می‌گوید: در [[مدینه]] نزد [[پیامبر]] بودم که خبر آوردند پوران، دختر [[خسرو پرویز]] بر تخت نشسته است، رسول خدا{{صل}} فرمود: {{متن حدیث|لَن یُفلِحَ قَومٌ ولَّوا أَمرهم إمرأه}}<ref>احمد بن حنبل، ج۵، ص۴۳.</ref>؛ و نیز علت [[خانه نشینی]] خویش را، [[پیروی]] از فرمایش پیامبر بیان می‌کند که در آن، از [[جنگ]] میان [[مسلمانان]] [[نهی]] شده است. او [[قاتل]] و مقتول را مستحق [[عذاب]] می‌داند<ref>احمد بن حنبل، ج۵، ص۴۱، ۴۶ و ۵۰.</ref>. وی از رسول خدا{{صل}} روایت کرد که به زودی حوادثی رخ می‌دهد که در آن [[انسان]] خوابیده بهتر از نشسته، نشسته بهتر از ایستاده، ایستاده بهتر از رونده و رونده بهتر از کوشنده است. مردی پرسید: [[فرمان]] چیست؟ پیامبر فرمود: "هرکس شتری دارد، به شترش بپیوندد و هرکس گوسفندی ([[دامپروری]]) دارد، به آنان سرگرم شود و هر کس زمینی ([[کشاورزی]]) دارد، به آن مشغول باشد و کسی که چیزی ندارد، شمشیرش را با سنگی بشکند و خویشتن را [[نجات]] دهد، خویشتن را نجات دهد (دو بار)"<ref>احمد بن حنبل، ج۵، ص۴۰-۳۹.</ref>.


[[امام علی]]{{ع}} [[روز]] [[دوشنبه]] پس از [[جنگ جمل]]، وارد [[بصره]] شد و اهالی آنجا از مجروحان و [[امان]] یافتگان با [[حضرت]] [[بیعت]] کردند. [[امام]] از [[عبدالرحمان بن ابی بکره]] احوال پدرش را جویا شد. [[عبدالرحمان]] [[سوگند]] یاد کرد که وی سخت [[بیمار]] و البته از علاقه‌مندان حضرت است. امام به [[دیدار]] وی رفت و فرمود: "نشستی و [[منتظر]] نتیجه ماندی؟" [[ابوبکره]] [[دست]] بر سینه نهاد و عذر خواست و گفت: دردی آشکار دارم. امام عذرش را پذیرفت و [[ولایت]] بصره را به او پیشنهاد کرد. او پس از [[امتناع]]، پیشنهاد کرد مردی از هواداران حضرت [[والی بصره]] شود و پذیرفت [[مشاور]] [[حاکم بصره]] باشد. امام، [[ابن عباس]] را بر آنجا گمارد و [[فرمان]] داد با ابوبکره [[مشورت]] کند و نظراتش را [[اعمال]] کند<ref>ابن اثیر، الکامل، ج۳، ص۲۵۶.</ref>.
[[امام علی]]{{ع}} [[روز]] [[دوشنبه]] پس از [[جنگ جمل]]، وارد [[بصره]] شد و اهالی آنجا از مجروحان و [[امان]] یافتگان با [[حضرت]] [[بیعت]] کردند. [[امام]] از [[عبدالرحمان بن ابی بکره]] احوال پدرش را جویا شد. [[عبدالرحمان]] [[سوگند]] یاد کرد که وی سخت [[بیمار]] و البته از علاقه‌مندان حضرت است. امام به [[دیدار]] وی رفت و فرمود: "نشستی و [[منتظر]] نتیجه ماندی؟" [[ابوبکره]] [[دست]] بر سینه نهاد و عذر خواست و گفت: دردی آشکار دارم. امام عذرش را پذیرفت و [[ولایت]] بصره را به او پیشنهاد کرد. او پس از [[امتناع]]، پیشنهاد کرد مردی از هواداران حضرت [[والی بصره]] شود و پذیرفت [[مشاور]] [[حاکم بصره]] باشد. امام، [[ابن عباس]] را بر آنجا گمارد و [[فرمان]] داد با ابوبکره [[مشورت]] کند و نظراتش را [[اعمال]] کند<ref>ابن اثیر، الکامل، ج۳، ص۲۵۶.</ref>.
خط ۶۲: خط ۶۲:
برای [[قهر]] کردن ابوبکره با برادرش زیاد دو علت گفته‌اند؛ یکی خودداری زیاد از [[شهادت]] بر زنای [[مغیره]] و دیگری ماجرای استلحاق زیاد به [[ابوسفیان]] که گفت: زیاد با این کار، خویشتن را به مردی زانی منسوب کرده و به مادرش [[سمیه]] نیز نسبت [[زنا]] داده بود<ref>فضل بن شاذان، ص۵۴۷؛ نوری، ج۲۰، ص۲۲۵.</ref>.
برای [[قهر]] کردن ابوبکره با برادرش زیاد دو علت گفته‌اند؛ یکی خودداری زیاد از [[شهادت]] بر زنای [[مغیره]] و دیگری ماجرای استلحاق زیاد به [[ابوسفیان]] که گفت: زیاد با این کار، خویشتن را به مردی زانی منسوب کرده و به مادرش [[سمیه]] نیز نسبت [[زنا]] داده بود<ref>فضل بن شاذان، ص۵۴۷؛ نوری، ج۲۰، ص۲۲۵.</ref>.


با اینکه ابوبکره قسم خورده بود با زیاد صحبت نکند، هنگامی که او قصد [[سفر]] [[حج]] داشت، به قصر زیاد وارد شد و فرزند کوچکی از [[فرزندان]] او را در دامان گرفت و خطاب به آن طفل گفت: ای برادرزاده! پدرت قصد [[حج]] کرده و احتمالا از [[مدینه]] عبور می‌کند. در این صورت، نزد [[ام حبیبه]] [[همسر پیامبر]]، [[ام المؤمنین]] و [[دختر ابوسفیان]] خواهد رفت. با توجه به استلحاقی که او به خوبی می‌داند [[نادرست]] است، [[ملاقات]] او با ام حبیبه [[حرام]] است. ابوبکره می‌گوید: اگر برود و ام حبیبه از او [[حجاب]] کند، وی را رسوا کرده و اگر زیاد وی را بدون [[حجاب]] [[ملاقات]] کند، این فضاحتی بزرگ و هتک [[حریم]] [[رسول خدا]]{{صل}} است. زیاد در آن سال [[حج]] نگزارد<ref>بلاذری، ج۲، ص۱۳۸-۱۳۹.</ref>. همچنین می‌گوید: در آن سال زیاد به حج رفت و در [[مدینه]]، [[نصیحت]] برادرش را به یاد آورد و گفت: [[خداوند]] [[ابوبکره]] را جزای خیر دهد که هرگز نصیحت کردن را وانمی‌گذارد<ref>فضل بن شاذان، ص۵۴۷.</ref>. این ماجرا باید در سال ۴۴ باشد؛ زیرا استلحاق، در آن سال اتفاق افتاد<ref>فضل بن شاذان، ص۵۴۷.</ref> و [[ام حبیبه]] نیز در آن سال درگذشت<ref>ابن سعد، ج۸، ص۸۰.</ref>. [[احمد بن حنبل]] از این داستان در باب حنث قسم استفاده [[فقهی]] کرده و [[ابن قدامه]] با [[نقد]] احمد به حنبل می‌گوید: این [[گفتگو]] نزد ابوبکره حنث قسم نبود<ref>المغنی، ج۱۱، ص۳۲۸.</ref>.
با اینکه ابوبکره قسم خورده بود با زیاد صحبت نکند، هنگامی که او قصد [[سفر]] [[حج]] داشت، به قصر زیاد وارد شد و فرزند کوچکی از [[فرزندان]] او را در دامان گرفت و خطاب به آن طفل گفت: ای برادرزاده! پدرت قصد [[حج]] کرده و احتمالا از [[مدینه]] عبور می‌کند. در این صورت، نزد [[ام حبیبه]] [[همسر پیامبر]]، [[ام المؤمنین]] و [[دختر ابوسفیان]] خواهد رفت. با توجه به استلحاقی که او به خوبی می‌داند [[نادرست]] است، [[ملاقات]] او با ام حبیبه [[حرام]] است. ابوبکره می‌گوید: اگر برود و ام حبیبه از او [[حجاب]] کند، وی را رسوا کرده و اگر زیاد وی را بدون [[حجاب]] [[ملاقات]] کند، این فضاحتی بزرگ و هتک [[حریم]] [[رسول خدا]]{{صل}} است. زیاد در آن سال [[حج]] نگزارد<ref>بلاذری، ج۲، ص۱۳۸-۱۳۹.</ref>. همچنین می‌گوید: در آن سال زیاد به حج رفت و در [[مدینه]]، [[نصیحت]] برادرش را به یاد آورد و گفت: [[خداوند]] [[ابوبکره]] را جزای خیر دهد که هرگز نصیحت کردن را وانمی‌گذارد<ref>فضل بن شاذان، ص۵۴۷.</ref>. این ماجرا باید در سال ۴۴ باشد؛ زیرا استلحاق، در آن سال اتفاق افتاد<ref>فضل بن شاذان، ص۵۴۷.</ref> و [[ام حبیبه]] نیز در آن سال درگذشت<ref>ابن سعد، ج۸، ص۸۰.</ref>. [[احمد بن حنبل]] از این داستان در باب حنث قسم استفاده [[فقهی]] کرده و [[ابن قدامه]] با [[نقد]] [[احمد بن حنبل]] می‌گوید: این [[گفتگو]] نزد ابوبکره حنث قسم نبود<ref>المغنی، ج۱۱، ص۳۲۸.</ref>.


زیاد در دوران [[حاکمیت]] خویش بر [[بصره]]، برای [[دلجویی]] از ابوبکره، فرزندانش را در [[مناصب]] مهمی به کار گماشت. [[حسن بصری]] می‌گوید: زیاد، [[انس بن مالک]] را برای [[تفقد]] و [[عتاب]] از [[قهر]] ابوبکره، با وی به [[منزل]] او فرستاد. [[انس]] می‌گوید: در حالی که وی پیرمرد و در بستر [[بیماری]] بود، نزدش رفتیم و گفتیم زیاد می‌گوید: مگر فرزندانت عبیدالله را بر [[فارس]]، رَوّاد را بر دارالرزق و [[عبدالرحمان]] را بر [[دیوان]] نگماردم. پس از این همه دلجویی، [[دست]] از این [[لجبازی]] بردار. ابوبکره گفت: مگر برای من کاری جز اینکه ایشان را داخل [[جهنم]] کند، انجام داده است؟! انس گفت: من زیاد را در این کار (استلحاق) [[مجتهد]] می‌دانم. ابوبکره گفت: مرا در بسترم بنشانید، گفت: مگر [[اهل]] [[حروراء]] اجتهاد نکردند، آنان بر صواب بودند یا بر [[خطا]]؟ انس که در پاسخ وامانده بود، آنجا را ترک کرد <ref>ابن حجر، تهذیب، ج۱۰، ص۴۱۹.</ref>.
زیاد در دوران [[حاکمیت]] خویش بر [[بصره]]، برای [[دلجویی]] از ابوبکره، فرزندانش را در [[مناصب]] مهمی به کار گماشت. [[حسن بصری]] می‌گوید: زیاد، [[انس بن مالک]] را برای [[تفقد]] و [[عتاب]] از [[قهر]] ابوبکره، با وی به [[منزل]] او فرستاد. [[انس]] می‌گوید: در حالی که وی پیرمرد و در بستر [[بیماری]] بود، نزدش رفتیم و گفتیم زیاد می‌گوید: مگر فرزندانت عبیدالله را بر [[فارس]]، رَوّاد را بر دارالرزق و [[عبدالرحمان]] را بر [[دیوان]] نگماردم. پس از این همه دلجویی، [[دست]] از این [[لجبازی]] بردار. ابوبکره گفت: مگر برای من کاری جز اینکه ایشان را داخل [[جهنم]] کند، انجام داده است؟! انس گفت: من زیاد را در این کار (استلحاق) [[مجتهد]] می‌دانم. ابوبکره گفت: مرا در بسترم بنشانید، گفت: مگر [[اهل]] [[حروراء]] اجتهاد نکردند، آنان بر صواب بودند یا بر [[خطا]]؟ انس که در پاسخ وامانده بود، آنجا را ترک کرد <ref>ابن حجر، تهذیب، ج۱۰، ص۴۱۹.</ref>.
خط ۷۶: خط ۷۶:
[[احمد بن حنبل]]<ref>احمد بن حنبل، ج۵، ص۵۲-۳۵.</ref>، حدود ۱۵۰ [[حدیث]] از او آورده که البته برخی از آنها تکراری است. ابن حجر<ref>مقدمه فتح، ص۴۷۷.</ref> می‌گوید: او چهارده [[حدیث]] از [[پیامبر]]{{صل}} دارد. [[دارقطنی]]<ref>دارقطنی، ج۱، ص۳۴۹.</ref> در بخشی با عنوان [[مسند]] [[ابی بکره]]، هفده حدیث وی را نقل می‌کند. زرکلی<ref>زرکلی، ج۸، ص۴۴.</ref> گوید: او ۱۳۲ حدیث دارد. [[بخاری]] از او روایاتی در موضوعات [[علم]]، [[نماز]] و صید گزارش کرده است<ref>باجی، ج۲، ص۵۹.</ref>. فرزندش عبیدالله از وی روایاتی در موضوعات [[عقوبت]] [[بغی]]، [[عاق والدین]] و [[تعبیر خواب]] گزارش کرده است<ref>ابونعیم، ج۲، ص۹۹.</ref>.
[[احمد بن حنبل]]<ref>احمد بن حنبل، ج۵، ص۵۲-۳۵.</ref>، حدود ۱۵۰ [[حدیث]] از او آورده که البته برخی از آنها تکراری است. ابن حجر<ref>مقدمه فتح، ص۴۷۷.</ref> می‌گوید: او چهارده [[حدیث]] از [[پیامبر]]{{صل}} دارد. [[دارقطنی]]<ref>دارقطنی، ج۱، ص۳۴۹.</ref> در بخشی با عنوان [[مسند]] [[ابی بکره]]، هفده حدیث وی را نقل می‌کند. زرکلی<ref>زرکلی، ج۸، ص۴۴.</ref> گوید: او ۱۳۲ حدیث دارد. [[بخاری]] از او روایاتی در موضوعات [[علم]]، [[نماز]] و صید گزارش کرده است<ref>باجی، ج۲، ص۵۹.</ref>. فرزندش عبیدالله از وی روایاتی در موضوعات [[عقوبت]] [[بغی]]، [[عاق والدین]] و [[تعبیر خواب]] گزارش کرده است<ref>ابونعیم، ج۲، ص۹۹.</ref>.


فرزندش مسلم می‌گوید: پدرم پس از هر نماز می‌گفت: {{عربی|"اللّهمّ إنّي أعوذ بك من الكفر و الفقر اللّهمّ إنّي أعوذ بك من عذاب القبر"}}؛ و می‌گفت: این [[دعای پیامبر]] پس از هر نماز بود <ref>احمد بن حنبل، ج۵، ص۳۶ و ۳۹؛ البانی، ارواء الغلیل، ج۳، ص۳۰۶.</ref>. ابوعثمان نهدی که از [[دوستان]] [[أبوبکره]] بود می‌گوید: از [[سعد بن ابی وقاص]] و از [[ابوبکره]] شنیدم که می‌گفتند: از [[رسول خدا]]{{صل}} شنیدیم که فرمود: "هر که را به غیر پدرش بخوانند، در حالی که او خلاف آن را می‌داند، [[بهشت]] بر او [[حرام]] است"<ref>احمدبن حنبل، ج۵، ص۳۸؛ ذهبی، سیر اعلام النبلاء، ج۳، ص۵.</ref>.
فرزندش مسلم می‌گوید: پدرم پس از هر نماز می‌گفت: {{عربی|"اللّهمّ إنّي أعوذ بك من الكفر و الفقر اللّهمّ إنّي أعوذ بك من عذاب القبر"}}؛ و می‌گفت: این [[دعای پیامبر]] پس از هر نماز بود <ref>احمد بن حنبل، ج۵، ص۳۶ و ۳۹؛ البانی، ارواء الغلیل، ج۳، ص۳۰۶.</ref>. ابوعثمان نهدی که از [[دوستان]] [[أبوبکره]] بود می‌گوید: از [[سعد بن ابی وقاص]] و از [[ابوبکره]] شنیدم که می‌گفتند: از [[رسول خدا]]{{صل}} شنیدیم که فرمود: "هر که را به غیر پدرش بخوانند، در حالی که او خلاف آن را می‌داند، [[بهشت]] بر او [[حرام]] است"<ref>احمد بن حنبل، ج۵، ص۳۸؛ ذهبی، سیر اعلام النبلاء، ج۳، ص۵.</ref>.


همچنین ابوبکره از پیامبر [[روایت]] کرد که گروهی از [[امت]] من در سرزمینی فرو آیند که به آن [[بصره]] گویند<ref>ابو الشیخ انصاری، ج۱، ص۳۴۲.</ref>.
همچنین ابوبکره از پیامبر [[روایت]] کرد که گروهی از [[امت]] من در سرزمینی فرو آیند که به آن [[بصره]] گویند<ref>ابو الشیخ انصاری، ج۱، ص۳۴۲.</ref>.
۲۱۸٬۰۹۰

ویرایش