ابومحجن بن حبیب ثقفی: تفاوت میان نسخه‌ها

جز
جز (جایگزینی متن - 'رده:صحابه' به 'رده:صحابه پیامبر')
 
(۶ نسخهٔ میانی ویرایش شده توسط ۳ کاربر نشان داده نشد)
خط ۱: خط ۱:
{{امامت}}
{{مدخل مرتبط | موضوع مرتبط = | عنوان مدخل = | مداخل مرتبط = [[ابومحجن بن حبیب ثقفی در تراجم و رجال]] - [[ابومحجن بن حبیب ثقفی در تاریخ اسلامی]]| پرسش مرتبط  = }}
<div style="background-color: rgb(252, 252, 233); text-align:center; font-size: 85%; font-weight: normal;">این مدخل از چند منظر متفاوت، بررسی می‌شود:</div>
<div style="background-color: rgb(255, 245, 227); text-align:center; font-size: 85%; font-weight: normal;">[[ابومحجن بن حبیب ثقفی در تراجم و رجال]] - [[ابومحجن بن حبیب ثقفی در تاریخ اسلامی]]</div>


==مقدمه==
== مقدمه ==
وی [[شاعری]] از تیره بنی عقدة بن غِیره از [[قبیله ثقیف]]<ref>ابن سلام، ص۲۶۷؛ ابن حزم، ص۲۶۸.</ref> و از [[شجاعان]] و شهسواران [[عرب]] بود<ref>ابن سعد، ج۶، ص۵۲؛ طبری، ج۳، ص۵۴۹.</ref>. نام او را به [[اختلاف]] [[عبدالله]]<ref>ابن حجر، الاصابه، ج۴، ص۴۷.</ref>، [[عمرو]]<ref>ابن حجر، الاصابه، ج۴، ص۵۰۹.</ref> و [[مالک]]<ref>ابن حجر، الاصابه، ج۵، ص۵۳۱.</ref> گفته‌اند. برخی نیز [[ابومحجن]] را نام او و کنیه‌اش را ابوعبید دانسته‌اند<ref>ابن حجر، الاصابه، ج۷، ص۲۹۸.</ref>. به هر حال، او به ابومحجن [[شهرت]] دارد. [[مادر]] او کنود، دختر عبدامیة بن عبدشمس است<ref>بلاذری، انساب، ج۹، ص۳۸۵؛ ابن حزم، ص۲۶۸.</ref>. [[ابن سعد]]<ref>ابن سعد، ج۶، ص۴۵.</ref> از وی در شمار [[اصحاب]] ساکن [[طائف]] یاد کرده است. ابومحجن در غزوة طائف، همراه طائفیان با [[رسول خدا]]{{صل}} جنگید. [[عمرو بن امیه]] ضمری گفته است: گویی ابومحجن را می‌بینم که همراه [[خویشاوندان]] خویش، از بالای حصارهای طائف تیرهای پهن را که به نیزه شبیه بود، به طرف [[مسلمانان]] می‌انداخت، در حالی که تیر او به [[خطا]] نمی‌رفت<ref>واقدی، ج۳، ص۹۲۵.</ref>. [[عبدالله بن ابی بکر]] در محاصره طائف، با تیرهای ابومحجن زخمی شد<ref>ابن ابی عاصم، ج۱، ص۴۶۸؛ بلاذری، انساب، ج۱۰، ص۱۰۹؛ طبری، ج۲، ص۲۴۱.</ref>. او در [[سال نهم هجری]]، همراه [[وفد]] ثقیف [[خدمت]] رسول خدا{{صل}} رسید و [[مسلمان]] گردید<ref>ابن اثیر، ج۶، ص۲۷۱.</ref>. [[عمر بن خطاب]] در سال سیزده، ابومحجن را به علت شراب‌خواری به جزیره [[تبعید]] کرد، ولی او گریخت و در [[قادسیه]] به سعد پیوست. [[خلیفه]]، نامه‌ای به سعد نوشت و [[دستور]] داد او را [[حبس]] کند<ref>طبری، ج۳، ص۴۶۰؛ ابن عبدالبر، ج۴، ص۳۰۹؛ بلاذری، فتوح، ج۲، ص۳۱۷.</ref>. ابومحجن چون در حبس بود و نتوانست در [[جنگ]] شرکت کند، این [[شعر]] را زمزمه می‌کرد. این [[غم]] مرا بس است که [[سپاه]] می‌جنگد، اما من در بندم و همین که بلند می‌شوم، بندهای آهنین مانعم می‌شود. در این وقت [[سلمی]] [[دختر سعد]]<ref>ابن حبان، ج۲، ص۲۰۹.</ref> با شنیدن این اشعار او را از قید [[رهایی]] داد. او نیز [[وعده]] داد بعد از [[جنگ]] به [[حبس]] بازگردد. [[ابومحجن]] به صحنه [[نبرد]] آمد و در جنگ جانفشانی کرد. سعد نیز او را به دلیل [[فداکاری]] در جنگ بخشید<ref>مسعودی، ج۲، ص۳۱۴؛ ابن قدامه، ص۱۳۲.</ref>.
وی [[شاعری]] از تیره بنی عقدة بن غِیره از [[قبیله ثقیف]]<ref>ابن سلام، ص۲۶۷؛ ابن حزم، ص۲۶۸.</ref> و از [[شجاعان]] و شهسواران [[عرب]] بود<ref>ابن سعد، ج۶، ص۵۲؛ طبری، ج۳، ص۵۴۹.</ref>. نام او را به [[اختلاف]] [[عبدالله]]<ref>ابن حجر، الاصابه، ج۴، ص۴۷.</ref>، [[عمرو]]<ref>ابن حجر، الاصابه، ج۴، ص۵۰۹.</ref> و [[مالک]]<ref>ابن حجر، الاصابه، ج۵، ص۵۳۱.</ref> گفته‌اند. برخی نیز [[ابومحجن]] را نام او و کنیه‌اش را ابوعبید دانسته‌اند<ref>ابن حجر، الاصابه، ج۷، ص۲۹۸.</ref>. به هر حال، او به ابومحجن [[شهرت]] دارد. [[مادر]] او کنود، دختر عبدامیة بن عبدشمس است<ref>بلاذری، انساب، ج۹، ص۳۸۵؛ ابن حزم، ص۲۶۸.</ref>. [[ابن سعد]]<ref>ابن سعد، ج۶، ص۴۵.</ref> از وی در شمار [[اصحاب]] ساکن [[طائف]] یاد کرده است. ابومحجن در غزوة طائف، همراه طائفیان با [[رسول خدا]] {{صل}} جنگید. [[عمرو بن امیه]] ضمری گفته است: گویی ابومحجن را می‌بینم که همراه [[خویشاوندان]] خویش، از بالای حصارهای طائف تیرهای پهن را که به نیزه شبیه بود، به طرف [[مسلمانان]] می‌انداخت، در حالی که تیر او به [[خطا]] نمی‌رفت<ref>واقدی، ج۳، ص۹۲۵.</ref>. [[عبدالله بن ابی بکر]] در محاصره طائف، با تیرهای ابومحجن زخمی شد<ref>ابن ابی عاصم، ج۱، ص۴۶۸؛ بلاذری، انساب، ج۱۰، ص۱۰۹؛ طبری، ج۲، ص۲۴۱.</ref>. او در [[سال نهم هجری]]، همراه [[وفد]] ثقیف [[خدمت]] رسول خدا {{صل}} رسید و [[مسلمان]] گردید<ref>ابن اثیر، ج۶، ص۲۷۱.</ref>. [[عمر بن خطاب]] در سال سیزده، ابومحجن را به علت شراب‌خواری به جزیره [[تبعید]] کرد، ولی او گریخت و در [[قادسیه]] به سعد پیوست. [[خلیفه]]، نامه‌ای به سعد نوشت و [[دستور]] داد او را [[حبس]] کند<ref>طبری، ج۳، ص۴۶۰؛ ابن عبدالبر، ج۴، ص۳۰۹؛ بلاذری، فتوح، ج۲، ص۳۱۷.</ref>. ابومحجن چون در حبس بود و نتوانست در [[جنگ]] شرکت کند، این [[شعر]] را زمزمه می‌کرد. این [[غم]] مرا بس است که [[سپاه]] می‌جنگد، اما من در بندم و همین که بلند می‌شوم، بندهای آهنین مانعم می‌شود. در این وقت [[سلمی]] [[دختر سعد]]<ref>ابن حبان، ج۲، ص۲۰۹.</ref> با شنیدن این اشعار او را از قید [[رهایی]] داد. او نیز [[وعده]] داد بعد از [[جنگ]] به [[حبس]] بازگردد. [[ابومحجن]] به صحنه [[نبرد]] آمد و در جنگ جانفشانی کرد. سعد نیز او را به دلیل [[فداکاری]] در جنگ بخشید<ref>مسعودی، ج۲، ص۳۱۴؛ ابن قدامه، ص۱۳۲.</ref>.


ابومحجن پس از کشته شدن [[ابوعبیده]]، از [[همسر]] او دومه دختر [[عمرو بن وهب]] خواست تا به همراه او به عقب برگردد. دومه گفت: در آب [[غرق]] شوم یا عجم‌ها مرا بگیرند، بهتر از این است که کسی مرا همراه تو ببیند<ref>ابن کلبی، ج۲، ص۴۹.</ref>. ابومحجن با اینکه به [[کیش]] [[مسلمانی]] درآمده بود، به [[نوشیدن]] شراب [[حرص]] داشت، او را همراه جماعتی که شراب خورده بودند، پیش [[عمر]] آوردند. عمر به آنان گفت: آیا پس از اینکه [[خدا]] و رسولش شراب را [[حرام]] کرد، شراب می‌نوشید؟ آنان با استناد به [[آیه]] {{متن قرآن|لَيْسَ عَلَى الَّذِينَ آمَنُوا وَعَمِلُوا الصَّالِحَاتِ جُنَاحٌ فِيمَا طَعِمُوا إِذَا مَا اتَّقَوْا وَآمَنُوا وَعَمِلُوا الصَّالِحَاتِ}}<ref>«آنان که ایمان آورده‌اند و کارهای شایسته کرده‌اند در آنچه خورده‌اند تا هنگامی که پرهیزگاری ورزند و ایمان آورند و کارهای شایسته کنند سپس پرهیزگاری ورزند و ایمان آورند آنگاه پرهیزگار باشند و نیکی ورزند گناهی بر آنان نیست و خداوند نیکوکاران را دوست می‌دارد» سوره مائده، آیه ۹۳.</ref> گفتند: "نه خدا حرامش کرده نه [[رسول]] او". عمر رو به اطرافیان کرد و گفت: درباره اینان چه می‌گویید؟ هرکس چیزی گفت، تا اینکه عمر پیش [[علی بن ابی طالب]]{{ع}} فرستاد و در این باره از [[حضرت]] [[مشورت]] خواست. حضرت فرمود: اگر مقصود آیه چنان باشد که [[جماعت]] می‌گویند، پس باید گوشت خوک، مردار و [[خون]] نیز [[حلال]] باشد. حاضران چون این پاسخ را از [[امام علی]]{{ع}} شنیدند، ساکت شدند. [[عمر بن خطاب]]، از [[علی]]{{ع}} درباره [[احکام]] آنان پرسید، حضرت فرمود: اگر شراب را حرام می‌دانستند و آن را خوردند، باید کشته شوند، وگرنه حد می‌خورند. عمر بن خطاب یکی یکی آنان را حد زد تا اینکه نوبت به ابومحجن رسید. هنگامی که نوبت به او رسید، [[شعر]] ذیل را خواند: آیا ندیدی که [[روزگار]]، مرد را به [[لغزش]] گرفتار می‌کند، در حالی که او توان ندارد مقدرات را از خود دور کند. من [[شکیبایی]] کردم و از پیشامد روزگاری که مبنای حکومتش بر [[ستم]] است، [[جزع]] و بی‌صبری را از خود راندم و نترسیدم. من با اینکه برادرانم را از دست دادم، در فراقشان [[صبر]] را از دست ندادم، اما تاب و توان جدایی از شراب را حتی یک [[روز]] نیز ندارم. [[امیرالمؤمنین]] آن را نابود ساخت و [[دوستداران]] شراب در اطراف شراب می‌گریند. [[عمر]] با شنیدن این سخنان، خواست [[ابومحجن]] را بیشتر از دیگران حد بزند، ولی [[امام علی]]{{ع}} او را [[نهی]] کرد<ref>ابوالفرج اصفهابی، ج۲۱، ص۱۴۲.</ref>. در سال چهاردهم، ابومحجن همراه [[عبیدالله بن عمر بن خطاب]] حد خورد<ref>طبری، ج۳، ص۵۹۷.</ref>. عمر او را در سال شانزدهم به "باضع" [[تبعید]] کرد<ref>بلاذری، فتوح، ج۲، ص۳۱۶؛ طبری، ج۴، ص۳۸.</ref> و در مجموع ابومحجن را هفت الی هشت بار به دلیل شرابخواری حد زد<ref>عبدالرزاق صنعانی، ج۷، ص۳۸۱؛ ابن اثیر، ج۶، ص۲۷۱؛ ابن حجر، فتح، ج۱۲، ص۷۱.</ref>.
ابومحجن پس از کشته شدن [[ابوعبیده]]، از [[همسر]] او دومه دختر [[عمرو بن وهب]] خواست تا به همراه او به عقب برگردد. دومه گفت: در آب [[غرق]] شوم یا عجم‌ها مرا بگیرند، بهتر از این است که کسی مرا همراه تو ببیند<ref>ابن کلبی، ج۲، ص۴۹.</ref>. ابومحجن با اینکه به [[کیش]] [[مسلمانی]] درآمده بود، به [[نوشیدن]] شراب [[حرص]] داشت، او را همراه جماعتی که شراب خورده بودند، پیش [[عمر]] آوردند. عمر به آنان گفت: آیا پس از اینکه [[خدا]] و رسولش شراب را [[حرام]] کرد، شراب می‌نوشید؟ آنان با استناد به [[آیه]] {{متن قرآن|لَيْسَ عَلَى الَّذِينَ آمَنُوا وَعَمِلُوا الصَّالِحَاتِ جُنَاحٌ فِيمَا طَعِمُوا إِذَا مَا اتَّقَوْا وَآمَنُوا وَعَمِلُوا الصَّالِحَاتِ}}<ref>«آنان که ایمان آورده‌اند و کارهای شایسته کرده‌اند در آنچه خورده‌اند تا هنگامی که پرهیزگاری ورزند و ایمان آورند و کارهای شایسته کنند سپس پرهیزگاری ورزند و ایمان آورند آنگاه پرهیزگار باشند و نیکی ورزند گناهی بر آنان نیست و خداوند نیکوکاران را دوست می‌دارد» سوره مائده، آیه ۹۳.</ref> گفتند: "نه خدا حرامش کرده نه [[رسول]] او". عمر رو به اطرافیان کرد و گفت: درباره اینان چه می‌گویید؟ هرکس چیزی گفت، تا اینکه عمر پیش [[علی بن ابی طالب]] {{ع}} فرستاد و در این باره از [[حضرت]] [[مشورت]] خواست. حضرت فرمود: اگر مقصود آیه چنان باشد که [[جماعت]] می‌گویند، پس باید گوشت خوک، مردار و [[خون]] نیز [[حلال]] باشد. حاضران چون این پاسخ را از [[امام علی]] {{ع}} شنیدند، ساکت شدند. [[عمر بن خطاب]]، از [[علی]] {{ع}} درباره [[احکام]] آنان پرسید، حضرت فرمود: اگر شراب را حرام می‌دانستند و آن را خوردند، باید کشته شوند، وگرنه حد می‌خورند. عمر بن خطاب یکی یکی آنان را حد زد تا اینکه نوبت به ابومحجن رسید. هنگامی که نوبت به او رسید، [[شعر]] ذیل را خواند: آیا ندیدی که [[روزگار]]، مرد را به [[لغزش]] گرفتار می‌کند، در حالی که او توان ندارد مقدرات را از خود دور کند. من [[شکیبایی]] کردم و از پیشامد روزگاری که مبنای حکومتش بر [[ستم]] است، [[جزع]] و بی‌صبری را از خود راندم و نترسیدم. من با اینکه برادرانم را از دست دادم، در فراقشان [[صبر]] را از دست ندادم، اما تاب و توان جدایی از شراب را حتی یک [[روز]] نیز ندارم. [[امیرالمؤمنین]] آن را نابود ساخت و [[دوستداران]] شراب در اطراف شراب می‌گریند. [[عمر]] با شنیدن این سخنان، خواست [[ابومحجن]] را بیشتر از دیگران حد بزند، ولی [[امام علی]] {{ع}} او را [[نهی]] کرد<ref>ابوالفرج اصفهابی، ج۲۱، ص۱۴۲.</ref>. در سال چهاردهم، ابومحجن همراه [[عبیدالله بن عمر بن خطاب]] حد خورد<ref>طبری، ج۳، ص۵۹۷.</ref>. عمر او را در سال شانزدهم به "باضع" [[تبعید]] کرد<ref>بلاذری، فتوح، ج۲، ص۳۱۶؛ طبری، ج۴، ص۳۸.</ref> و در مجموع ابومحجن را هفت الی هشت بار به دلیل شرابخواری حد زد<ref>عبدالرزاق صنعانی، ج۷، ص۳۸۱؛ ابن اثیر، ج۶، ص۲۷۱؛ ابن حجر، فتح، ج۱۲، ص۷۱.</ref>.


شرابخواری مکرر او، یکی از ادله‌ای است که [[مخالفان]] [[عدالت مطلق]] [[صحابه]] همیشه به آن استناد کرده‌اند<ref>ر.ک: امینی، ج۱۰، ص۹۷؛ عسکری، ج۶، ص۳۶۷.</ref>. [[تاریخ]] دقیق درگذشت ابومحجن معلوم نیست، ولی گفته شده در [[زمان]] [[خلافت]] [[عمر بن خطاب]] و در [[آذربایجان]] و به احتمالی در [[جرجان]] درگذشت<ref>ابن حجر، الاصابه، ج۷، ص۲۷۲؛ نیز ر.ک: بلاذری، فتوح البلدان، ج۲، ص۴۱۱.</ref>، او اشعار زیر را درباره [[مرگ]] خود سروده است: چون [[مردم]] مرا کنار درخت انگور [[دفن]] کنید، تا ریشه‌هایش استخوان‌هایم را پس از مردنم [[سیراب]] گرداند. مرا در صحرا دفن نکنید؛ زیرا میترسم مانند مردم دیگر مزه شراب را نچشم<ref>زمخشری، الفایق، ج۳، ص۵۵؛ جصاص، ج۲، ص۲۳۷.</ref>. از او روایتی تقل نگردیده، ولی در کتاب‌های [[تفسیر]]، به اشعار او به عنوان شواهد ادبی استناد شده است<ref>جصاص، ج۲، ص۲۳۷؛ قرطبی، ج۹، ص۲۳؛ فراهیدی، ج۵، ص۳۶۹.</ref>.<ref>[[رمضان محمدی|محمدی، رمضان]]، [[دانشنامه سیره نبوی ج۱ (کتاب)|مقاله «ابومحجن بن حبیب ثقفی»، دانشنامه سیره نبوی]] ج۱، ص:۴۹۹-۵۰۰.</ref>
شرابخواری مکرر او، یکی از ادله‌ای است که [[مخالفان]] [[عدالت مطلق]] [[صحابه]] همیشه به آن استناد کرده‌اند<ref>ر. ک: امینی، ج۱۰، ص۹۷؛ عسکری، ج۶، ص۳۶۷.</ref>. [[تاریخ]] دقیق درگذشت ابومحجن معلوم نیست، ولی گفته شده در [[زمان]] [[خلافت]] [[عمر بن خطاب]] و در [[آذربایجان]] و به احتمالی در [[جرجان]] درگذشت<ref>ابن حجر، الاصابه، ج۷، ص۲۷۲؛ نیز ر. ک: بلاذری، فتوح البلدان، ج۲، ص۴۱۱.</ref>، او اشعار زیر را درباره [[مرگ]] خود سروده است: چون [[مردم]] مرا کنار درخت انگور [[دفن]] کنید، تا ریشه‌هایش استخوان‌هایم را پس از مردنم [[سیراب]] گرداند. مرا در صحرا دفن نکنید؛ زیرا میترسم مانند مردم دیگر مزه شراب را نچشم<ref>زمخشری، الفایق، ج۳، ص۵۵؛ جصاص، ج۲، ص۲۳۷.</ref>. از او روایتی تقل نگردیده، ولی در کتاب‌های [[تفسیر]]، به اشعار او به عنوان شواهد ادبی استناد شده است<ref>جصاص، ج۲، ص۲۳۷؛ قرطبی، ج۹، ص۲۳؛ فراهیدی، ج۵، ص۳۶۹.</ref><ref>[[رمضان محمدی|محمدی، رمضان]]، [[دانشنامه سیره نبوی ج۱ (کتاب)|مقاله «ابومحجن بن حبیب ثقفی»، دانشنامه سیره نبوی]] ج۱، ص:۴۹۹-۵۰۰.</ref>


== منابع ==
== منابع ==
خط ۱۸: خط ۱۶:
{{پانویس}}
{{پانویس}}


{{صحابه}}
[[رده:ابومحجن بن حبیب ثقفی]]
[[رده:مدخل]]
[[رده:اعلام]]
[[رده:اعلام]]
[[رده:صحابه پیامبر]]
[[رده:اصحاب پیامبر]]
۱۱۸٬۲۸۱

ویرایش