جز
وظیفهٔ شمارهٔ ۵، قسمت دوم
HeydariBot (بحث | مشارکتها) جز (وظیفهٔ شمارهٔ ۵) |
HeydariBot (بحث | مشارکتها) |
||
خط ۶: | خط ۶: | ||
}} | }} | ||
==[[دلیل]] آوردن [[امام]]{{ع}} برای خوارج== | == [[دلیل]] آوردن [[امام]] {{ع}} برای خوارج== | ||
* [[نهج البلاغة]]- برگرفته [[کلام]] وی با [[خوارج]]، آنگاه که به اردوگاه ایشان رفت، حال آنکه [[داوری]] را [[انکار]] میکردند-: [[علی]]{{ع}} گفت: "آیا همه شما با ما در [[صِفین]] همراه بودید؟". گفتند: برخی همراه بودهایم و برخی نه. گفت: "پس دو گروه شوید؛ آنان که در [[صِفین]] حضور داشتند، در گروهی روند، و آنهایی که حضور نداشتند، در گروه دیگر، تا من با هر یک از این دو، به زبان خود، [[سخن]] گویم". [[جماعت]]، نداهایی در دادند. او گفت: "از [[کلام]] بپرهیزید و به گفتارم گوش فرا دهید و با دلهاتان به سوی من آیید؛ و هر کس او را به [[گواهی]] گیریم، [[دانش]] خود را در آن ابراز دارد". سپسبه گفتاریبلند با ایشانپرداخت و از جمله گفت: "آیا آن هنگام که ایشان به [[حیله]] و [[نیرنگ]] و [[فریب]] و دَستان، قرآنها را برافراشتند، نگفتید:" [[برادران]] و همدینان ما، از ما [[عفو]] خواسته و به کتاب خدایمنزه امانجُستهاند. پس باید از ایشان بپذیریم و آنان را آسوده گذاریم"؟ من به شما گفتم: این، پدیدهای است به ظاهر مؤمنانه و در [[باطن]]، دشمنانه، که آغازش [[مهربانی]] است و پایانش [[پشیمانی]]. پس به کار خویش پردازید و راه خود سپرید و بر [[جهاد]]، [[دندان]] بفشارید و به این بانگهای شوم، گوش مسپارید که اگر پذیرفته شود، گمراه کند و اگر واگذاشته شود، سبب [[حقارت]] شود. اما این کار ([[داوری]]) انجام پذیرفت و دیدمتان که شما خود، آن [فرصت] را به ایشان بخشیدید. به [[خدا]] [[سوگند]]، اگر [آن روز] من از آن سر بر میتافتم، از آن، وجوبی بر عهده من نبود و [[خداوند]]، مرا به [[گناه]] آن، بازخواست نمیفرمود. و به [[خدا]] [[سوگند]]، اگر آن را میپذیرفتم، هر آینه من همان [پیشوای] برحق بودم که باید از من [[پیروی]] کنند؛ [زیرا] که [[کتاب خدا]] با من است و از آن هنگام که با آن همراه شدم (از آغاز [[نزول وحی]])، از آن جدا نشدهام. هر آینه ما با [[پیامبر خدا]] بودیم، در حالی که [[جنگ]] میان [[پدران]] و [[فرزندان]] و [[برادران]] و [[خویشاوندان]] میگردید؛ اما با هر [[مصیبت]] و [[رنج]]، جز بر [[ایمان]] ما و پای فشردنِمان بر [[حق]] و [[تسلیم]] بودنمان به [[فرمان]] و [[شکیبایی]] بر دردِ جراحت، افزوده نمیشد. لکن اکنون ما با [[برادران]] [[مسلمان]] خود میجنگیم؛ زیرا [[انحراف]] و کژی و [[شبهه]] و تأویلِ [دلخواه] در دینشان راه یافته است. اگر دستاویزی یابیم که [[خداوند]] با آن پراکندگیمان را سامان بخشد و با آن در باقیمانده روابطمان به هم نزدیک شویم، به آن میگراییم و جز آن را فرو میگذاریم"<ref>نهج البلاغة، خطبه ۱۲۲.</ref>. | * [[نهج البلاغة]]- برگرفته [[کلام]] وی با [[خوارج]]، آنگاه که به اردوگاه ایشان رفت، حال آنکه [[داوری]] را [[انکار]] میکردند-: [[علی]] {{ع}} گفت: "آیا همه شما با ما در [[صِفین]] همراه بودید؟". گفتند: برخی همراه بودهایم و برخی نه. گفت: "پس دو گروه شوید؛ آنان که در [[صِفین]] حضور داشتند، در گروهی روند، و آنهایی که حضور نداشتند، در گروه دیگر، تا من با هر یک از این دو، به زبان خود، [[سخن]] گویم". [[جماعت]]، نداهایی در دادند. او گفت: "از [[کلام]] بپرهیزید و به گفتارم گوش فرا دهید و با دلهاتان به سوی من آیید؛ و هر کس او را به [[گواهی]] گیریم، [[دانش]] خود را در آن ابراز دارد". سپسبه گفتاریبلند با ایشانپرداخت و از جمله گفت: "آیا آن هنگام که ایشان به [[حیله]] و [[نیرنگ]] و [[فریب]] و دَستان، قرآنها را برافراشتند، نگفتید:" [[برادران]] و همدینان ما، از ما [[عفو]] خواسته و به کتاب خدایمنزه امانجُستهاند. پس باید از ایشان بپذیریم و آنان را آسوده گذاریم"؟ من به شما گفتم: این، پدیدهای است به ظاهر مؤمنانه و در [[باطن]]، دشمنانه، که آغازش [[مهربانی]] است و پایانش [[پشیمانی]]. پس به کار خویش پردازید و راه خود سپرید و بر [[جهاد]]، [[دندان]] بفشارید و به این بانگهای شوم، گوش مسپارید که اگر پذیرفته شود، گمراه کند و اگر واگذاشته شود، سبب [[حقارت]] شود. اما این کار ([[داوری]]) انجام پذیرفت و دیدمتان که شما خود، آن [فرصت] را به ایشان بخشیدید. به [[خدا]] [[سوگند]]، اگر [آن روز] من از آن سر بر میتافتم، از آن، وجوبی بر عهده من نبود و [[خداوند]]، مرا به [[گناه]] آن، بازخواست نمیفرمود. و به [[خدا]] [[سوگند]]، اگر آن را میپذیرفتم، هر آینه من همان [پیشوای] برحق بودم که باید از من [[پیروی]] کنند؛ [زیرا] که [[کتاب خدا]] با من است و از آن هنگام که با آن همراه شدم (از آغاز [[نزول وحی]])، از آن جدا نشدهام. هر آینه ما با [[پیامبر خدا]] بودیم، در حالی که [[جنگ]] میان [[پدران]] و [[فرزندان]] و [[برادران]] و [[خویشاوندان]] میگردید؛ اما با هر [[مصیبت]] و [[رنج]]، جز بر [[ایمان]] ما و پای فشردنِمان بر [[حق]] و [[تسلیم]] بودنمان به [[فرمان]] و [[شکیبایی]] بر دردِ جراحت، افزوده نمیشد. لکن اکنون ما با [[برادران]] [[مسلمان]] خود میجنگیم؛ زیرا [[انحراف]] و کژی و [[شبهه]] و تأویلِ [دلخواه] در دینشان راه یافته است. اگر دستاویزی یابیم که [[خداوند]] با آن پراکندگیمان را سامان بخشد و با آن در باقیمانده روابطمان به هم نزدیک شویم، به آن میگراییم و جز آن را فرو میگذاریم"<ref>نهج البلاغة، خطبه ۱۲۲.</ref>. | ||
* [[تاریخ بغداد (کتاب)|تاریخ بغداد]]- به [[نقل]] از [[جابر]]: همانا در روز [[نهروان]] [[شاهد]] بودم که [[علی]]{{ع}}، چون آن [[جماعت]] را دید، به یارانش گفت: "باز ایستید!". سپس ایشان را ندا داد: "کشندگان [[عبد الله بن خباب]] را به ما سپارید تا قصاصشان کنیم"- و [[عبد الله]]، [[کارگزار]] [[علی]]{{ع}} در [[نهروان]] بود-. گفتند: ما، همه، او را کشتیم!<ref>[[تاریخ بغداد (کتاب)|تاریخ بغداد]]، ج ۷، ص ۲۳۷ ش ۳۷۲۹.</ref><ref>[[محمد محمدی ریشهری|محمدی ریشهری، محمد]]، [[گزیده دانشنامه امیرالمؤمنین (کتاب)|گزیده دانشنامه امیرالمؤمنین]]، ص ۴۹۷-۵۰۰.</ref>. | * [[تاریخ بغداد (کتاب)|تاریخ بغداد]]- به [[نقل]] از [[جابر]]: همانا در روز [[نهروان]] [[شاهد]] بودم که [[علی]] {{ع}}، چون آن [[جماعت]] را دید، به یارانش گفت: "باز ایستید!". سپس ایشان را ندا داد: "کشندگان [[عبد الله بن خباب]] را به ما سپارید تا قصاصشان کنیم"- و [[عبد الله]]، [[کارگزار]] [[علی]] {{ع}} در [[نهروان]] بود-. گفتند: ما، همه، او را کشتیم!<ref>[[تاریخ بغداد (کتاب)|تاریخ بغداد]]، ج ۷، ص ۲۳۷ ش ۳۷۲۹.</ref><ref>[[محمد محمدی ریشهری|محمدی ریشهری، محمد]]، [[گزیده دانشنامه امیرالمؤمنین (کتاب)|گزیده دانشنامه امیرالمؤمنین]]، ص ۴۹۷-۵۰۰.</ref>. | ||
==[[خطابه]] [[امام]]{{ع}} در میان صف دو سپاه== | == [[خطابه]] [[امام]] {{ع}} در میان صف دو سپاه== | ||
* [[الأخبار الموفقیات (کتاب)|الأخبار الموفقیات]]- به [[نقل]] از [[علی بن صالح]]-: چون صف دو [[سپاه]] در [[نهروان]] آرایش نظامی گرفتند، [[امیر مؤمنان علی بن ابی طالب]]، میان دو صف آمد و سپس گفت: "اما بعد؛ ای جماعتی که رسمِ ستیزه و گمراهی به شورشتان وا داشته و خواهش [[نَفْس]] و [[انحراف]]، از [[حق]] دورتان کرده است! همانا بیمتان میدهم که فردا صبحگاهان، بر کناره این نهر یا کرانه این صحرا بیجان بیفتید، بی آنکه از پروردگارتان دلیلی روشن و حجتی آشکار داشته باشید. آیا من شما را از این [[داوری]] [[نهی]] نکردم و برحذر نداشتم و آگاهتان نکردم که درخواست [[داوری]] از سوی این [[مردم]] [شامی] فریبگری و نیرنگورزی است؟ پس، از [[فرمان]] من سرپیچیدید و خِردورزی را کنار نهادید و نافرمانیام کردید، چندان که به [[داوری]] تن دادم؛ و از آن دو داور، [[پیمان]] و [[میثاق]] ستاندم و فرمانشان دادم که آنچه را [[قرآن]] زنده داشته، زنده دارند و آنچه را [[قرآن]] میرانده، بمیرانند؛ [اما] از فرمانم سرْ باز زدند و به خواهش [[نَفْس]] [[رفتار]] کردند. از این رو، ما بر همان امر نخستین هستیم. پس به کجا روانید و کجا به سرگشتگی کشانده میشوید؟". خطیبِ [[خوارج]] گفت: اما بعد؛ ای [[علی]]! آنگاه که ما به [[داوری]] روی آوردیم، مرتکب [[کفر]] شدیم. پس اگر تو [نیز] همانند ما [[توبه]] کنی، ما با تو و از توایم؛ و اگر خودداری کنی، ما یکپارچه به تو [[اعلان]] [[جنگ]] میکنیم، که همانا [[خداوند]]، [[خیانتپیشگان]] را [[دوست]] نمیدارد. [[علی]]{{ع}} گفت: "تندبادی شما را فراگیرد و از شما هیچکس باقی نمانَد! آیا پس از [[ایمان]] آوردنم به [[خدا]] و جهادم در راه او و هجرتم همراه [[پیامبر خدا]]، به [[کفر]] [[اقرار]] کنم؟! اگر چنین کنم، به گمراهی در میافتم و از رهیافتگان نیستم. اما به جماعتی سبُک مغز و بیخِرَد، [[مبتلا]] شدهام، و خداست آنکه از او [[یاری]] میتوان خواست"<ref>الأخبار الموفقیات، ص ۳۲۵، ح ۱۸۱.</ref><ref>[[محمد محمدی ریشهری|محمدی ریشهری، محمد]]، [[گزیده دانشنامه امیرالمؤمنین (کتاب)|گزیده دانشنامه امیرالمؤمنین]]، ص ۴۹۷-۵۰۰.</ref>. | * [[الأخبار الموفقیات (کتاب)|الأخبار الموفقیات]]- به [[نقل]] از [[علی بن صالح]]-: چون صف دو [[سپاه]] در [[نهروان]] آرایش نظامی گرفتند، [[امیر مؤمنان علی بن ابی طالب]]، میان دو صف آمد و سپس گفت: "اما بعد؛ ای جماعتی که رسمِ ستیزه و گمراهی به شورشتان وا داشته و خواهش [[نَفْس]] و [[انحراف]]، از [[حق]] دورتان کرده است! همانا بیمتان میدهم که فردا صبحگاهان، بر کناره این نهر یا کرانه این صحرا بیجان بیفتید، بی آنکه از پروردگارتان دلیلی روشن و حجتی آشکار داشته باشید. آیا من شما را از این [[داوری]] [[نهی]] نکردم و برحذر نداشتم و آگاهتان نکردم که درخواست [[داوری]] از سوی این [[مردم]] [شامی] فریبگری و نیرنگورزی است؟ پس، از [[فرمان]] من سرپیچیدید و خِردورزی را کنار نهادید و نافرمانیام کردید، چندان که به [[داوری]] تن دادم؛ و از آن دو داور، [[پیمان]] و [[میثاق]] ستاندم و فرمانشان دادم که آنچه را [[قرآن]] زنده داشته، زنده دارند و آنچه را [[قرآن]] میرانده، بمیرانند؛ [اما] از فرمانم سرْ باز زدند و به خواهش [[نَفْس]] [[رفتار]] کردند. از این رو، ما بر همان امر نخستین هستیم. پس به کجا روانید و کجا به سرگشتگی کشانده میشوید؟". خطیبِ [[خوارج]] گفت: اما بعد؛ ای [[علی]]! آنگاه که ما به [[داوری]] روی آوردیم، مرتکب [[کفر]] شدیم. پس اگر تو [نیز] همانند ما [[توبه]] کنی، ما با تو و از توایم؛ و اگر خودداری کنی، ما یکپارچه به تو [[اعلان]] [[جنگ]] میکنیم، که همانا [[خداوند]]، [[خیانتپیشگان]] را [[دوست]] نمیدارد. [[علی]] {{ع}} گفت: "تندبادی شما را فراگیرد و از شما هیچکس باقی نمانَد! آیا پس از [[ایمان]] آوردنم به [[خدا]] و جهادم در راه او و هجرتم همراه [[پیامبر خدا]]، به [[کفر]] [[اقرار]] کنم؟! اگر چنین کنم، به گمراهی در میافتم و از رهیافتگان نیستم. اما به جماعتی سبُک مغز و بیخِرَد، [[مبتلا]] شدهام، و خداست آنکه از او [[یاری]] میتوان خواست"<ref>الأخبار الموفقیات، ص ۳۲۵، ح ۱۸۱.</ref><ref>[[محمد محمدی ریشهری|محمدی ریشهری، محمد]]، [[گزیده دانشنامه امیرالمؤمنین (کتاب)|گزیده دانشنامه امیرالمؤمنین]]، ص ۴۹۷-۵۰۰.</ref>. | ||
==برافراشتن [[پرچم]] امان== | == برافراشتن [[پرچم]] امان== | ||
* [[تاریخ الطبری (کتاب)|تاریخ الطبری]]- به [[نقل]] از [[ابوسلمه زهری]]-: [[علی]]{{ع}}، [[پرچم]] [[امان]] را به دست [[ابو ایوب]] برافراشت. [[ابو ایوب]]، آنان را ندا داد: هر یک از شما که دست به [[قتل]] نزده و متعرضِ کسان نشده باشد و زیر این [[پرچم]] آید، در [[امان]] است؛ و هر که از شما به [[کوفه]] یا [[مدائن]] روان شود و از این [[جماعت]] جدا گردد، [نیز] در [[امان]] است. پس از آنکه به [[قاتلان]] برادرانمان از میان شما دست یابیم، ما را نیازی به ریختن [[خون]] شما نیست. [[فروة بن نوفل اشجعی]] گفت: به [[خدا]] [[سوگند]]، نمیدانم چرا با [[علی]] میجنگیم. جز این نمیاندیشم که بازگردم تا در [[جنگ]] با او یا [[دنبالهروی]] از وی، [[بصیرت]] یابم. سپس با پانصد سوار روان گشت تا در بندنیجین<ref>شهری مشهور در کنار نهروان در ناحیه جبل و از توابع بغداد است (معجم البلدان، ج ۱، ص ۴۹۹).</ref> و دَسْکره فرود آمد. جماعتی دیگر هم برون آمده، پراکنده شدند و در [[کوفه]] جای گرفتند. نزدیک به یکصد تن هم به [[علی]]{{ع}} پیوستند. و اینان، در جمع، چهار هزار تن بودند. و دو هزار و هشتصد تن از [[خوارج]] با [[عبد الله]] بن وَهْب ماندند<ref>تاریخ الطبری، ج ۵، ص ۸۶.</ref><ref>[[محمد محمدی ریشهری|محمدی ریشهری، محمد]]، [[گزیده دانشنامه امیرالمؤمنین (کتاب)|گزیده دانشنامه امیرالمؤمنین]]، ص ۴۹۷-۵۰۰.</ref>. | * [[تاریخ الطبری (کتاب)|تاریخ الطبری]]- به [[نقل]] از [[ابوسلمه زهری]]-: [[علی]] {{ع}}، [[پرچم]] [[امان]] را به دست [[ابو ایوب]] برافراشت. [[ابو ایوب]]، آنان را ندا داد: هر یک از شما که دست به [[قتل]] نزده و متعرضِ کسان نشده باشد و زیر این [[پرچم]] آید، در [[امان]] است؛ و هر که از شما به [[کوفه]] یا [[مدائن]] روان شود و از این [[جماعت]] جدا گردد، [نیز] در [[امان]] است. پس از آنکه به [[قاتلان]] برادرانمان از میان شما دست یابیم، ما را نیازی به ریختن [[خون]] شما نیست. [[فروة بن نوفل اشجعی]] گفت: به [[خدا]] [[سوگند]]، نمیدانم چرا با [[علی]] میجنگیم. جز این نمیاندیشم که بازگردم تا در [[جنگ]] با او یا [[دنبالهروی]] از وی، [[بصیرت]] یابم. سپس با پانصد سوار روان گشت تا در بندنیجین<ref>شهری مشهور در کنار نهروان در ناحیه جبل و از توابع بغداد است (معجم البلدان، ج ۱، ص ۴۹۹).</ref> و دَسْکره فرود آمد. جماعتی دیگر هم برون آمده، پراکنده شدند و در [[کوفه]] جای گرفتند. نزدیک به یکصد تن هم به [[علی]] {{ع}} پیوستند. و اینان، در جمع، چهار هزار تن بودند. و دو هزار و هشتصد تن از [[خوارج]] با [[عبد الله]] بن وَهْب ماندند<ref>تاریخ الطبری، ج ۵، ص ۸۶.</ref><ref>[[محمد محمدی ریشهری|محمدی ریشهری، محمد]]، [[گزیده دانشنامه امیرالمؤمنین (کتاب)|گزیده دانشنامه امیرالمؤمنین]]، ص ۴۹۷-۵۰۰.</ref>. | ||
{{نهروان}} | {{نهروان}} |