بکر بن شداخ: تفاوت میان نسخه‌ها

از امامت‌پدیا، دانشنامهٔ امامت و ولایت
(صفحه‌ای تازه حاوی «{{خرد}} {{امامت}} <div style="padding: 0.0em 0em 0.0em;"> : <div style="background-color: rgb(252, 252, 233); text-align:center; fo...» ایجاد کرد)
 
 
(۲۷ نسخهٔ میانی ویرایش شده توسط ۷ کاربر نشان داده نشد)
خط ۱: خط ۱:
{{خرد}}
{{مدخل مرتبط | موضوع مرتبط = | عنوان مدخل = | مداخل مرتبط = [[بکر بن شداخ در تاریخ اسلامی]]| پرسش مرتبط  = }}
{{امامت}}
<div style="padding: 0.0em 0em 0.0em;">
: <div style="background-color: rgb(252, 252, 233); text-align:center; font-size: 85%; font-weight: normal;">این مدخل از چند منظر متفاوت، بررسی می‌شود:</div>
<div style="padding: 0.0em 0em 0.0em;">
: <div style="background-color: rgb(255, 245, 227); text-align:center; font-size: 85%; font-weight: normal;"> [[بکر بن شداخ در تاریخ اسلامی]] | [[بکر بن شداخ در تراجم و رجال]]| [[بکر بن شداخ در حدیث]]</div>
<div style="padding: 0.0em 0em 0.0em;">


==مقدمه==
== مقدمه ==
نام او را به صیغۀ تصغیر، بُکیر هم گفته‌اند و نام پدرش شداد است و [[نسب]] او را [[کلبی]] چنین گفته است: [[بکیر بن شداد بن عامر بن شداخ بن خرعة کنانی لیثی]]<ref>اسد الغابه، ابن اثیر، ج۱، ص۲۴۱.</ref>. ظاهرا قول [[کلبی]] درباره نسبش درست باشد؛ چون که شاخ یکی از اجداد او بوده است نه [[پدر]] او و او را به عنوان پدرش [[تصور]] کرده‌اند، در حالی که در نسب، بالاتر از پدر واقعی اوست و در این باره [[ابونعیم]] و [[ابن منده]] نسب او را ذکر نکرده‌اند<ref>اسد الغابه، ابن اثیر، ج۱، ص۲۴۱.</ref>. اما [[هذلی]] نسب او را به جد بزرگش شداخ رسانده و او را بکیر بن شداخ معرفی کرده است<ref>الاصابه، ابن حجر، ج۱، ص۴۵۴.</ref>.
وی از تیره [[لیث بن بکر بن عبدمناة بن کنانه]]<ref>ابن حزم، جمهره، ص۱۸۱.</ref> و از [[خادمان]] [[رسول خدا]] {{صل}} بود. او را بُکَیر نیز خوانده‌اند<ref>ابونعیم، ج۱، ص۴۱۹؛ ابن حجر، ج۱، ص۴۵۳.</ref>. گفته‌اند او پیش از [[بلوغ]] در [[خدمت]] رسول خدا {{صل}} بود و چون به بلوغ رسید، نزد آن [[حضرت]] آمد و گفت: من در حالی که بالغ شده‌ام بر [[خانواده]] شما وارد می‌شوم. آن حضرت در [[حق]] او [[دعا]] کرد و فرمود: «خدایا، [[سخن]] او را [[تصدیق]] کن و [[پیروزی]] نصیبش گردان». وی در [[زمان عمر]] مردی [[یهودی]] را به [[قتل]] رساند و چون این کار بر [[عمر]] گران آمد و علت آن را جویا شد، گفت: فلانی (یکی از [[مسلمانان]]) به [[جنگ]] رفته و خانواده‌اش را به من سپرده است. هنگامی که به خانه‌اش رفتم، این یهودی را در آنجا دیدم که با سرودن اشعاری، از آمیزش با [[همسر]] او سخن می‌گوید؛ من هم او را به قتل رساندم. عمر به سبب دعای رسول خدا {{صل}} سخن او را تصدیق کرد و آن یهودی را مهدورالدم شمرد<ref>ابونعیم، ج۱، ص۴۱۹؛ ابن اثیر، ج۱، ص۴۱۲.</ref>. البته برخی به [[دلایل]] تعدد این واقعه را نادرست دانسته‌اند<ref>نووی، ج۱۸، ص۳۶۱.</ref>. برخی منابع [[شیعی]] نیز اینگونه [[قضاوت]] عمر را مورد سؤال قرار داده‌اند<ref>طبری شیعی، ص۵۳۲.</ref>. برخی منابع بدون اشاره به نام بکر، این داستان را نقل کرده‌اند<ref>ابن حزم، المحلی، ج۸، ص۲۵۱؛ عبدالرزاق صنعانی، ج۹، ص۴۳۵.</ref>.  


او از [[غلامان]] و خدمتگزاران [[رسول اکرم]]{{صل}} بوده است<ref>أمتاع الأسماع، مقریزی، ج۱، ص۲۴۰.</ref>.[[عبدالملک بن یعلی لیثی]] می‌گوید: موقعی که به حد [[بلوغ]] رسید، [[خدمت]] [[رسول خدا]]{{صل}} آمد و گفت: "یا [[رسول الله]]! تاکنون من نزد [[خانواده]] و [[اهل بیت]] شما می‌آمدم طفل بودم ولی اکنون بالغ شده‌ام". [[پیامبر]]{{صل}} درباره او [[دعا]] کرد و فرمود: "خدایا! گفتارش را راست گردان و [[دلیل]] گفته‌اش را بر او تلقین کن"<ref>اسد الغابه، ابن اثیر، ج۱، ص۲۴۰؛ الخصائص الکبری، سیوطی، ج۲، ص۲۹۲.</ref>. و در جای دیگر عبارت الفاظش را راست گردان وجود دارد<ref>سبل الهدی و الرشاد، صالحی شامی، ج۱۰، ص۲۱۱.</ref>. شماخ در شعرش به او [[لقب]] [[فارس]] اطلال داده است، آنجا که می‌گوید: مخفی شدم از خیل سواران در [[ولایت]] مو قان [[آذربایجان]] و [[اسلام]] آوردم به دست بکیر بن شداخ؛ [[جنگ]] جویی که اسم اسبش اطلال بود<ref>{{عربی| و غیبت عن خیل بموقان أسلمت بکیر بن شداخ فارس أطلال}}؛اسد الغابه، ابن اثیر، ج۱، ص۲۴۱.</ref>.<ref>[[محمود رضا قاسمی|قاسمی، محمود رضا]]، [[بکر بن شداخ (مقاله)|مقاله «بکر بن شداخ»]]، [[دایرة المعارف صحابه پیامبر اعظم ج۴ (کتاب)|دایرة المعارف صحابه پیامبر اعظم]]، ج۴، ص:.</ref>
[[ابن ابی شیبه]]<ref>ابن ابی شبیه، ج۶، ص۴۲۲.</ref> نیز بدون اشاره به نام بکر، او را [[برادر]] [[اشعث انصاری]] دانسته است. این خبر در باب [[اثبات]] یا عدم اثبات [[جرم]] زناکار، مورد بحث [[فقها]] قرار گرفته است<ref>ر. ک: طوسی، ج۷، ص۴۸؛ ابن قدامه، ج۱۰، ص۳۵۴.</ref>. برخی وی را همان بکیر بنی شاخ دانسته‌اند که در [[فتح]] موقان<ref>منطقه‌ای در آذربایجان در راه اردبیل به طرف تبریز، ر. ک: یاقوت حموی، ج۵، ص۲۲۵.</ref> شرکت داشت و «[[شماخ بن ضرار ثعلبی]]» با سرودن شعری، وی را «[[فارس]] اطلال» خواند و ستود<ref>بلاذری، ج۲، ص۴۰۳؛ ابن اثیر، ج۱، ص۴۱۲.</ref>. [[ابن حجر]]<ref>ابن حجر، ج۱، ص۴۵۳.</ref> گوید: اطلال نام اسب بکر بود که [[سیف بن عمر]] از او و اسبش داستان‌هایی در بحث [[فتوحات]] نقل کرده است. او در سال پانزدهم، در [[فتح قادسیه]] شرکت داشت و [[شارزاذ بن آزادبه]] (از قوای ساسانی) را به [[قتل]] رساند<ref>خلیفة بن خیاط، التاریخ، ص۹۰؛ برای شرکت وی در این نبرد، ر. ک: ابن خلدون، ج۲، ص۱۰۰.</ref>. وی از طرف [[عمر]] [[مأمور]] [[فتح]] «باب» شد و در این [[نبرد]]، [[فرماندهی]] یکی از دو جناح [[سپاه]] [[سراقة بن عمرو]] را عهده‌دار بود. پس از این نبرد، [[سراقه]] وی را برای فتح موقان گسیل داشت<ref>ابن کثیر، ج۷، ص۱۳۹؛ ابن خلدون، ج۲، ص۱۲۰؛ نیز ر. ک: ابن حجر، ج۱، ص۴۵۳.</ref><ref>[[قاسم خانجانی|خانجانی، قاسم]]، [[دانشنامه سیره نبوی ج۲ (کتاب)|مقاله «بکر بن شداخ»، دانشنامه سیره نبوی]] ج۲، ص:۲۶۰-۲۶۱.</ref>
 
==بکر؛ از خدمتگزاران [[رسول خدا]]{{صل}}==
نام خدمتگزاران رسول خدا{{صل}} را چنین ذکر کرده‌اند: [[انس بن مالک]]، [[اسلح بن شریک اعرجی]]، [[اسماء بن حارثه اسلمی]] [[برادر]] [[هند]]، [[بلال حبشی]]، بکیر یا [[بکر بن شداخ]]، [[ذو مخمر]]، [[ربیعة بن کعب بن مالک بن یعمر]] ([[ابو فراس اسلمی]])، سعد [[غلام]] [[ابوبکر]] [[خلیفه اول]]، [[عبدالله بن مسعود]]، [[ابو حذیفه مهاجر]] که (غلام [[آزاد]] کرده) [[ام سلمه]] بود<ref>امتاع الاسماع، مقریزی، ج۶، ص۳۴۹-۳۵۰.</ref>.<ref>[[محمود رضا قاسمی|قاسمی، محمود رضا]]، [[بکر بن شداخ (مقاله)|مقاله «بکر بن شداخ»]]، [[دایرة المعارف صحابه پیامبر اعظم ج۴ (کتاب)|دایرة المعارف صحابه پیامبر اعظم]]، ج۴، ص:.</ref>
 
==بکر در [[زمان]] [[عمر]]==
[[دعای پیامبر]]{{صل}} پس از سال‌ها صورت واقع به خود گرفت؛ در زمان عمر یکی از [[مسلمانان]] به میدان [[جنگ]] رفت و [[همسر]] خود را به [[بکر بن شداخ]] سپرد. به وی خبر دادند که مردی [[یهودی]] با [[زن]] آن مرد رفت و آمد دارد. [[بکر]] [[مراقبت]] کرد تا وقتی که [[مرد]] یهودی را در [[خانه]] آن زن دید، پس [[شمشیر]] کشید و او را کشت. چون خبر کشته شدن او را به عمر دادند، بسیار ناراحت شد و به [[منبر]] رفت و گفت: "آیا در زمان [[حکومت]] من، مردان را در میان کوچه‌ها بکشند! شما را به [[خدا]] قسم هر که از کشتن این مرد، خبری دارد به من اطلاع دهد".
 
بکر بن شداخ برخاست و گفت: "من او را کشته‌ام و داستان او چنین است. من به خانه [[اشعث انصاری]] که به میدان جنگ رفته و همسرش را به من سپرده بود، رفتم و این مرد را در منزلش دیدم که در ضمن [[خواندن]] این اشعار، به رابطه [[نامشروع]] با همسر اشعث اعتراف می‌کرد:
 
[[اسلام]]، اشعث را فریفت و از من [[غفلت]] کرد که [[شب]] را تا صبح با عروسش خلوت کردم.
 
من شب را روی سینه همسرش به سر می‌بردم در حالی که او با دهنه و افسار اسب مشغول بود.
 
گویا در ران‌های آن زن، گوشت‌های انبوه و مجتمع، روی هم فشرده شده است». عمر نیز او را [[تصدیق]] کرد و [[خون]] مرد یهودی را هدر دانست<ref>{{عربی| واشعث غره الاسلام [[منی]] [[خلوت]] بعرسه لیل التمام
ابیت [[علی]] ترائبها و یمسی علی قود الاعنة و الحزام
کان مجامع الربلات منها فئام ینهضون الی فئام }}؛اسد الغابه، ابن اثیر، ج۱، ص۲۰۴؛ سبل الهدی و الرشاد، صالحی شامی، ج۱۰، ص۲۱۱؛ الخصائص الکبری، سیوطی، ج۲، ص۲۹۳؛ الاصابه، ابن حجر، ج۱، ص۲۴۲.</ref>.<ref>[[محمود رضا قاسمی|قاسمی، محمود رضا]]، [[بکر بن شداخ (مقاله)|مقاله «بکر بن شداخ»]]، [[دایرة المعارف صحابه پیامبر اعظم ج۴ (کتاب)|دایرة المعارف صحابه پیامبر اعظم]]، ج۴، ص:.</ref>
 
==سرانجام بکر==
بکر، هفت سال [[خادم]] [[رسول خدا]]{{صل}} بود. او [[شاهد]] [[فتح مصر]] بود و در طحا در قسمت بالای [[مصر]] ساکن شد و به سال شصت اور کیا [[هجری]] کر دیا اور تمام در مسیگ آنجا از [[دنیا]] رفت<ref>أمتاع الأسماع، مقریزی، ج، ص۳۵۱.</ref>.<ref>[[محمود رضا قاسمی|قاسمی، محمود رضا]]، [[بکر بن شداخ (مقاله)|مقاله «بکر بن شداخ»]]، [[دایرة المعارف صحابه پیامبر اعظم ج۴ (کتاب)|دایرة المعارف صحابه پیامبر اعظم]]، ج۴، ص:.</ref>
 
== پرسش‌های وابسته ==


== جستارهای وابسته ==
== جستارهای وابسته ==
{{مدخل وابسته}}


==منابع==
{{پایان مدخل وابسته}}
* [[پرونده:1100353.jpg|22px]] [[محمود رضا قاسمی|قاسمی، محمود رضا]]، [[بکر بن شداخ (مقاله)|مقاله «بکر بن شداخ»]]، [[دایرة المعارف صحابه پیامبر اعظم ج۴ (کتاب)|'''دایرة المعارف صحابه پیامبر اعظم ج۴''']]


==پانویس==
== منابع ==
{{یادآوری پانویس}}
{{منابع}}
{{پانویس2}}
# [[پرونده:IM009658.jpg|22px]] [[قاسم خانجانی|خانجانی، قاسم]]، [[دانشنامه سیره نبوی ج۲ (کتاب)|'''مقاله «بکر بن شداخ»، دانشنامه سیره نبوی ج۲''']]
{{پایان منابع}}


== پانویس ==
{{پانویس}}


[[رده:بکر بن شداخ]]
[[رده:مدخل]]
[[رده:اعلام]]
[[رده:اعلام]]
[[رده:اصحاب پیامبر]]

نسخهٔ کنونی تا ‏۲۴ اوت ۲۰۲۲، ساعت ۱۸:۵۸

مقدمه

وی از تیره لیث بن بکر بن عبدمناة بن کنانه[۱] و از خادمان رسول خدا (ص) بود. او را بُکَیر نیز خوانده‌اند[۲]. گفته‌اند او پیش از بلوغ در خدمت رسول خدا (ص) بود و چون به بلوغ رسید، نزد آن حضرت آمد و گفت: من در حالی که بالغ شده‌ام بر خانواده شما وارد می‌شوم. آن حضرت در حق او دعا کرد و فرمود: «خدایا، سخن او را تصدیق کن و پیروزی نصیبش گردان». وی در زمان عمر مردی یهودی را به قتل رساند و چون این کار بر عمر گران آمد و علت آن را جویا شد، گفت: فلانی (یکی از مسلمانان) به جنگ رفته و خانواده‌اش را به من سپرده است. هنگامی که به خانه‌اش رفتم، این یهودی را در آنجا دیدم که با سرودن اشعاری، از آمیزش با همسر او سخن می‌گوید؛ من هم او را به قتل رساندم. عمر به سبب دعای رسول خدا (ص) سخن او را تصدیق کرد و آن یهودی را مهدورالدم شمرد[۳]. البته برخی به دلایل تعدد این واقعه را نادرست دانسته‌اند[۴]. برخی منابع شیعی نیز اینگونه قضاوت عمر را مورد سؤال قرار داده‌اند[۵]. برخی منابع بدون اشاره به نام بکر، این داستان را نقل کرده‌اند[۶].

ابن ابی شیبه[۷] نیز بدون اشاره به نام بکر، او را برادر اشعث انصاری دانسته است. این خبر در باب اثبات یا عدم اثبات جرم زناکار، مورد بحث فقها قرار گرفته است[۸]. برخی وی را همان بکیر بنی شاخ دانسته‌اند که در فتح موقان[۹] شرکت داشت و «شماخ بن ضرار ثعلبی» با سرودن شعری، وی را «فارس اطلال» خواند و ستود[۱۰]. ابن حجر[۱۱] گوید: اطلال نام اسب بکر بود که سیف بن عمر از او و اسبش داستان‌هایی در بحث فتوحات نقل کرده است. او در سال پانزدهم، در فتح قادسیه شرکت داشت و شارزاذ بن آزادبه (از قوای ساسانی) را به قتل رساند[۱۲]. وی از طرف عمر مأمور فتح «باب» شد و در این نبرد، فرماندهی یکی از دو جناح سپاه سراقة بن عمرو را عهده‌دار بود. پس از این نبرد، سراقه وی را برای فتح موقان گسیل داشت[۱۳][۱۴]

جستارهای وابسته

منابع

پانویس

  1. ابن حزم، جمهره، ص۱۸۱.
  2. ابونعیم، ج۱، ص۴۱۹؛ ابن حجر، ج۱، ص۴۵۳.
  3. ابونعیم، ج۱، ص۴۱۹؛ ابن اثیر، ج۱، ص۴۱۲.
  4. نووی، ج۱۸، ص۳۶۱.
  5. طبری شیعی، ص۵۳۲.
  6. ابن حزم، المحلی، ج۸، ص۲۵۱؛ عبدالرزاق صنعانی، ج۹، ص۴۳۵.
  7. ابن ابی شبیه، ج۶، ص۴۲۲.
  8. ر. ک: طوسی، ج۷، ص۴۸؛ ابن قدامه، ج۱۰، ص۳۵۴.
  9. منطقه‌ای در آذربایجان در راه اردبیل به طرف تبریز، ر. ک: یاقوت حموی، ج۵، ص۲۲۵.
  10. بلاذری، ج۲، ص۴۰۳؛ ابن اثیر، ج۱، ص۴۱۲.
  11. ابن حجر، ج۱، ص۴۵۳.
  12. خلیفة بن خیاط، التاریخ، ص۹۰؛ برای شرکت وی در این نبرد، ر. ک: ابن خلدون، ج۲، ص۱۰۰.
  13. ابن کثیر، ج۷، ص۱۳۹؛ ابن خلدون، ج۲، ص۱۲۰؛ نیز ر. ک: ابن حجر، ج۱، ص۴۵۳.
  14. خانجانی، قاسم، مقاله «بکر بن شداخ»، دانشنامه سیره نبوی ج۲، ص:۲۶۰-۲۶۱.