جز
وظیفهٔ شمارهٔ ۵، قسمت دوم
HeydariBot (بحث | مشارکتها) جز (وظیفهٔ شمارهٔ ۵) |
HeydariBot (بحث | مشارکتها) |
||
خط ۱: | خط ۱: | ||
{{مدخل مرتبط | موضوع مرتبط = | عنوان مدخل = | مداخل مرتبط = [[تعامل با حاکم جائر در حدیث]] - [[تعامل با حاکم جائر در اخلاق اسلامی]] - [[تعامل با حاکم جائر در سیره معصوم]]| پرسش مرتبط = }} | {{مدخل مرتبط | موضوع مرتبط = | عنوان مدخل = | مداخل مرتبط = [[تعامل با حاکم جائر در حدیث]] - [[تعامل با حاکم جائر در اخلاق اسلامی]] - [[تعامل با حاکم جائر در سیره معصوم]]| پرسش مرتبط = }} | ||
==مقدمه== | == مقدمه == | ||
[[داود بن علی بن عبدالله بن عباس]] اولین [[حاکم]] [[مدینه]] بعد از بهقدرترسیدن [[بنیعباس]] بود. او مدتی [[حاکم کوفه]] بود. [[سفاح]] او را [[عزل]] کرد و بر [[امارت]] [[مکه]] و مدینه گماشت و به عنوان [[امیرالحاج]] [[منصوب]] کرد. او اولین [[حج]] را در [[زمان]] بنیعباس در سال ۱۳۲ [[سرپرستی]] کرد<ref>ابنعساکر، تاریخ مدینة دمشق، ج۱۷، ص۱۶۵.</ref>. در [[کتب اربعه]] خبری از [[حضور امام]] صادق{{ع}} در حج آن سال آمده است. [[داود]] پس از حج به مدینه آمد و در اول ماه [[ربیعالاول]] [[سال]] ۱۳۳ در مدینه درگذشت<ref>خلیفة بن خیاط عصفری، تاریخ خلیفه، ص۲۶۸.</ref>. واقدی [[حکومت]] وی را بر مدینه سه ماه ذکر کرده است. وی تنها هشت یا نه ماه در زمان [[خلافت بنیعباس]] [[زندگی]] کرد و پسر خود [[موسی]] را [[جانشین]] خویش در مدینه قرار داد<ref>ابنعساکر، تاریخ مدینة دمشق، ج۱۷، ص۱۶۵-۱۶۷.</ref>. درباره رابطه وی با [[امام باقر]]{{ع}} قبل از خلافت بنیعباس و با [[امام صادق]]{{ع}} قبل از [[حکومت مدینه]] و بعد از آن، گزارشهایی نقل شده است که به چند مورد از آنها اشاره میکنیم: | [[داود بن علی بن عبدالله بن عباس]] اولین [[حاکم]] [[مدینه]] بعد از بهقدرترسیدن [[بنیعباس]] بود. او مدتی [[حاکم کوفه]] بود. [[سفاح]] او را [[عزل]] کرد و بر [[امارت]] [[مکه]] و مدینه گماشت و به عنوان [[امیرالحاج]] [[منصوب]] کرد. او اولین [[حج]] را در [[زمان]] بنیعباس در سال ۱۳۲ [[سرپرستی]] کرد<ref>ابنعساکر، تاریخ مدینة دمشق، ج۱۷، ص۱۶۵.</ref>. در [[کتب اربعه]] خبری از [[حضور امام]] صادق {{ع}} در حج آن سال آمده است. [[داود]] پس از حج به مدینه آمد و در اول ماه [[ربیعالاول]] [[سال]] ۱۳۳ در مدینه درگذشت<ref>خلیفة بن خیاط عصفری، تاریخ خلیفه، ص۲۶۸.</ref>. واقدی [[حکومت]] وی را بر مدینه سه ماه ذکر کرده است. وی تنها هشت یا نه ماه در زمان [[خلافت بنیعباس]] [[زندگی]] کرد و پسر خود [[موسی]] را [[جانشین]] خویش در مدینه قرار داد<ref>ابنعساکر، تاریخ مدینة دمشق، ج۱۷، ص۱۶۵-۱۶۷.</ref>. درباره رابطه وی با [[امام باقر]] {{ع}} قبل از خلافت بنیعباس و با [[امام صادق]] {{ع}} قبل از [[حکومت مدینه]] و بعد از آن، گزارشهایی نقل شده است که به چند مورد از آنها اشاره میکنیم: | ||
==خبر دادن امام باقر{{ع}} از [[شکلگیری حکومت]] بنیعباس== | == خبر دادن امام باقر {{ع}} از [[شکلگیری حکومت]] بنیعباس == | ||
[[ابوبصیر]] گزارشی را نقل کرده که در آن، امام باقر{{ع}} خبر بهقدرترسیدن [[عباسیان]] را برای داود بن علی بیان میکند. | [[ابوبصیر]] گزارشی را نقل کرده که در آن، امام باقر {{ع}} خبر بهقدرترسیدن [[عباسیان]] را برای داود بن علی بیان میکند. | ||
ابوبصیر گوید: من همراه امام باقر{{ع}} در [[مسجد]] نشسته بودم که داود بن علی، [[سلیمان بن خالد]] و [[ابوجعفر عبدالله بن محمد]] ابودوانیق وارد شدند و در گوشهای از مسجد نشستند. به آنان گفته شد این آقا که نشسته، [[محمد بن علی]]{{ع}} است. داود بن علی و [[سلیمان]] نزد [[حضرت]] آمدند و بر حضرت [[سلام]] کردند؛ ولی ابودوانیق ([[منصور]]) در جای خود نشست. امام باقر{{ع}} فرمود: چه اتفاقی افتاده که [[رئیس]] و [[جبّار]] شما نیامد؟ برای او عذر آوردند. در این موقع [[امام]] فرمود: به [[خدا]] [[سوگند]] شبها و روزها نمیگذرد جز اینکه او حاکم بین دو قطر میشود؛ سپس مردانی جای وی قدم مینهند؛ آنگاه گردن افرادی نزد او [[خاضع]] میشود و [[پادشاهی]] شدید و خشنی خواهد داشت. | ابوبصیر گوید: من همراه امام باقر {{ع}} در [[مسجد]] نشسته بودم که داود بن علی، [[سلیمان بن خالد]] و [[ابوجعفر عبدالله بن محمد]] ابودوانیق وارد شدند و در گوشهای از مسجد نشستند. به آنان گفته شد این آقا که نشسته، [[محمد بن علی]] {{ع}} است. داود بن علی و [[سلیمان]] نزد [[حضرت]] آمدند و بر حضرت [[سلام]] کردند؛ ولی ابودوانیق ([[منصور]]) در جای خود نشست. امام باقر {{ع}} فرمود: چه اتفاقی افتاده که [[رئیس]] و [[جبّار]] شما نیامد؟ برای او عذر آوردند. در این موقع [[امام]] فرمود: به [[خدا]] [[سوگند]] شبها و روزها نمیگذرد جز اینکه او حاکم بین دو قطر میشود؛ سپس مردانی جای وی قدم مینهند؛ آنگاه گردن افرادی نزد او [[خاضع]] میشود و [[پادشاهی]] شدید و خشنی خواهد داشت. | ||
[[داود بن علی]] گفت: پادشاهی ما قبل از پادشاهی شماست؟ فرمود: آری ای [[داود]]؛ [[حکومت]] شما قبل از حکومت ما و [[سلطنت]] شما قبل از سلطنت ماست. داود پرسید [[خداوند]] تو را موفق کند، آیا مدتی دارد؟ فرمود: آری ای داود، به [[خدا]] [[سوگند]] [[بنیامیه]] روزی حکومت نمیکنند جز اینکه شما دو برابر آنان حکومت خواهید کرد و سالی حکومت نمیکنند جز اینکه دو برابر آن حکومت خواهید کرد و [[فرزندان]] شما آن را از شما خواهند گرفت، مانند گرفتن توپ توسط [[کودکان]]. | [[داود بن علی]] گفت: پادشاهی ما قبل از پادشاهی شماست؟ فرمود: آری ای [[داود]]؛ [[حکومت]] شما قبل از حکومت ما و [[سلطنت]] شما قبل از سلطنت ماست. داود پرسید [[خداوند]] تو را موفق کند، آیا مدتی دارد؟ فرمود: آری ای داود، به [[خدا]] [[سوگند]] [[بنیامیه]] روزی حکومت نمیکنند جز اینکه شما دو برابر آنان حکومت خواهید کرد و سالی حکومت نمیکنند جز اینکه دو برابر آن حکومت خواهید کرد و [[فرزندان]] شما آن را از شما خواهند گرفت، مانند گرفتن توپ توسط [[کودکان]]. | ||
داود این خبر را به ابودوانیق داد. او نزد [[حضرت]] آمد و ایشان این خبر را به او هم داد<ref>محمد بن یعقوب کلینی، الکافی، ج۸، ص۲۱۰.</ref>. خبر ادامه دارد و مفصل است.<ref>[[علی اکبر ذاکری|ذاکری، علی اکبر]]، [[سیره سیاسی معصومان در کتابهای چهارگانه شیعه (کتاب)|سیره سیاسی معصومان در کتابهای چهارگانه شیعه]]، ص ۱۶۸.</ref>. | داود این خبر را به ابودوانیق داد. او نزد [[حضرت]] آمد و ایشان این خبر را به او هم داد<ref>محمد بن یعقوب کلینی، الکافی، ج۸، ص۲۱۰.</ref>. خبر ادامه دارد و مفصل است.<ref>[[علی اکبر ذاکری|ذاکری، علی اکبر]]، [[سیره سیاسی معصومان در کتابهای چهارگانه شیعه (کتاب)|سیره سیاسی معصومان در کتابهای چهارگانه شیعه]]، ص ۱۶۸.</ref>. | ||
==درگیری داود با [[امام صادق]]{{ع}}== | == درگیری داود با [[امام صادق]] {{ع}} == | ||
به جز آنچه از [[امام باقر]]{{ع}} نقل شد، خبری در [[کتاب کافی]] درباره درگیری داود بن علی با امام صادق{{ع}} نقل شده که چنین است: غلامی از [[پیامبر]]{{صل}} درگذشت؛ او وارثی نداشت. فرزندان [[عباس]] با امام صادق{{ع}} درگیر شدند که [[ارث]] او به ما میرسد. در آن سال [[هشام بن عبدالملک]] در [[سفر]] [[حج]] بود؛ برای [[داوری]] بین آن دو نشست. داود بن علی گفت ولای این [[غلام]] از آنِ ماست و امام صادق{{ع}} فرمود ولای وی از آن ما میباشد. داود برای اینکه هشام را تحت تأثیر قرار دهد گفت: [[پدر]] تو با [[معاویه]] جنگیده است. حضرت فرمود: اگر پدرم با معاویه جنگید، بهره زیاد آن را پدر تو برد، سپس به علت خیانتش فرار کرد. به خدا سوگند فردا بر تو طوق کبوتر قرار میدهم. داود به حضرت پاسخ داد. قرار برگزاری جلسه نهایی به [[روز]] بعد نهاده شد و حضرت نامهای برای [[اثبات]] ادعای خود آورد و هشام ولای غلام را از آنِ حضرت دانست<ref>محمد بن یعقوب کلینی، الکافی، ج۸، ص۲۵۹.</ref>. | به جز آنچه از [[امام باقر]] {{ع}} نقل شد، خبری در [[کتاب کافی]] درباره درگیری داود بن علی با امام صادق {{ع}} نقل شده که چنین است: غلامی از [[پیامبر]] {{صل}} درگذشت؛ او وارثی نداشت. فرزندان [[عباس]] با امام صادق {{ع}} درگیر شدند که [[ارث]] او به ما میرسد. در آن سال [[هشام بن عبدالملک]] در [[سفر]] [[حج]] بود؛ برای [[داوری]] بین آن دو نشست. داود بن علی گفت ولای این [[غلام]] از آنِ ماست و امام صادق {{ع}} فرمود ولای وی از آن ما میباشد. داود برای اینکه هشام را تحت تأثیر قرار دهد گفت: [[پدر]] تو با [[معاویه]] جنگیده است. حضرت فرمود: اگر پدرم با معاویه جنگید، بهره زیاد آن را پدر تو برد، سپس به علت خیانتش فرار کرد. به خدا سوگند فردا بر تو طوق کبوتر قرار میدهم. داود به حضرت پاسخ داد. قرار برگزاری جلسه نهایی به [[روز]] بعد نهاده شد و حضرت نامهای برای [[اثبات]] ادعای خود آورد و هشام ولای غلام را از آنِ حضرت دانست<ref>محمد بن یعقوب کلینی، الکافی، ج۸، ص۲۵۹.</ref>. | ||
در این خبر آمده که استفاده [[مالی]] [[جنگ]] با معاویه نصیب جد [[بنیعباس]]، یعنی [[عبدالله]] شده است و به [[خیانت]] [[عبدالله بن عباس]] تصریح شده که وقتی [[امارت]] آنجا را به عهده داشت، [[اموال]] [[بصره]] را با خود به [[مکه]] برد و به آنجا فرار کرد<ref>احمد بن یحیی بلاذری، أنساب الأشراف، ج۲، ص۱۷۳؛ همو، جمل من أنساب الأشراف، ج۲، ص۳۹۹.</ref>.<ref>[[علی اکبر ذاکری|ذاکری، علی اکبر]]، [[سیره سیاسی معصومان در کتابهای چهارگانه شیعه (کتاب)|سیره سیاسی معصومان در کتابهای چهارگانه شیعه]]، ص ۱۶۸.</ref>. | در این خبر آمده که استفاده [[مالی]] [[جنگ]] با معاویه نصیب جد [[بنیعباس]]، یعنی [[عبدالله]] شده است و به [[خیانت]] [[عبدالله بن عباس]] تصریح شده که وقتی [[امارت]] آنجا را به عهده داشت، [[اموال]] [[بصره]] را با خود به [[مکه]] برد و به آنجا فرار کرد<ref>احمد بن یحیی بلاذری، أنساب الأشراف، ج۲، ص۱۷۳؛ همو، جمل من أنساب الأشراف، ج۲، ص۳۹۹.</ref>.<ref>[[علی اکبر ذاکری|ذاکری، علی اکبر]]، [[سیره سیاسی معصومان در کتابهای چهارگانه شیعه (کتاب)|سیره سیاسی معصومان در کتابهای چهارگانه شیعه]]، ص ۱۶۸.</ref>. | ||
==[[دیدار]] [[داود بن علی]] در [[حج]] با [[امام صادق]]{{ع}}== | == [[دیدار]] [[داود بن علی]] در [[حج]] با [[امام صادق]] {{ع}} == | ||
داود بن علی در حج سال ۱۳۲ [[امیرالحاج]] بود و امام صادق{{ع}} هم در آن سال به حج رفته بود. [[حاکم]] [[عباسی]] در همان سال دری بر [[مسجدالحرام]] در برابر [[چاه زمزم]] [[نصب]] کرد که [[اختلاف]] بود که آیا از آن برای رفتن به [[صفا و مروه]] استفاده کنند یا از دری که روبروی [[حجرالاسود]] بود. امام صادق{{ع}} این در دوم را برای رفتن به [[کوه صفا]] به [[شیعیان]] معرفی میکند و درِ دیگر را از ساختههای داود بن علی میداند<ref>شیخ صدوق، من لایحضره الفقیه، ج۲، ص۴۱۲؛ شیخ طوسی، تهذیب الأحکام، ج۵، ص۱۴۵.</ref>. | داود بن علی در حج سال ۱۳۲ [[امیرالحاج]] بود و امام صادق {{ع}} هم در آن سال به حج رفته بود. [[حاکم]] [[عباسی]] در همان سال دری بر [[مسجدالحرام]] در برابر [[چاه زمزم]] [[نصب]] کرد که [[اختلاف]] بود که آیا از آن برای رفتن به [[صفا و مروه]] استفاده کنند یا از دری که روبروی [[حجرالاسود]] بود. امام صادق {{ع}} این در دوم را برای رفتن به [[کوه صفا]] به [[شیعیان]] معرفی میکند و درِ دیگر را از ساختههای داود بن علی میداند<ref>شیخ صدوق، من لایحضره الفقیه، ج۲، ص۴۱۲؛ شیخ طوسی، تهذیب الأحکام، ج۵، ص۱۴۵.</ref>. | ||
[[داود بن فرقد]] گوید: ما در مکه [[خدمت]] امام صادق{{ع}} بودیم و داود بن علی هم در مکه بود. امام صادق{{ع}} تعریف کرد که داود بن علی به من گفت: ای [[ابوعبدالله]]، چه میگویی درباره چند قُمری که ما صید کردهایم و پرهایشان را چیدهایم؟ گفتم: بالهایشان از ریشه کنده میشود و به آنها آب و دانه داده میشود تا پر درآوردند، سپس رها میگردند<ref>محمد بن یعقوب کلینی، الکافی، ج۴، ص۲۳۷.</ref>. | [[داود بن فرقد]] گوید: ما در مکه [[خدمت]] امام صادق {{ع}} بودیم و داود بن علی هم در مکه بود. امام صادق {{ع}} تعریف کرد که داود بن علی به من گفت: ای [[ابوعبدالله]]، چه میگویی درباره چند قُمری که ما صید کردهایم و پرهایشان را چیدهایم؟ گفتم: بالهایشان از ریشه کنده میشود و به آنها آب و دانه داده میشود تا پر درآوردند، سپس رها میگردند<ref>محمد بن یعقوب کلینی، الکافی، ج۴، ص۲۳۷.</ref>. | ||
به نظر میرسید چیدن پرهای آنها باعث میشود که پرهایشان هماهنگ [[رشد]] کنند و بهتر بتوانند پرواز کنند. در این واقعه داود بن علی برای یک مسئله [[فقهی]] به امام صادق{{ع}} مراجعه میکند.<ref>[[علی اکبر ذاکری|ذاکری، علی اکبر]]، [[سیره سیاسی معصومان در کتابهای چهارگانه شیعه (کتاب)|سیره سیاسی معصومان در کتابهای چهارگانه شیعه]]، ص ۱۷۰.</ref>. | به نظر میرسید چیدن پرهای آنها باعث میشود که پرهایشان هماهنگ [[رشد]] کنند و بهتر بتوانند پرواز کنند. در این واقعه داود بن علی برای یک مسئله [[فقهی]] به امام صادق {{ع}} مراجعه میکند.<ref>[[علی اکبر ذاکری|ذاکری، علی اکبر]]، [[سیره سیاسی معصومان در کتابهای چهارگانه شیعه (کتاب)|سیره سیاسی معصومان در کتابهای چهارگانه شیعه]]، ص ۱۷۰.</ref>. | ||
==عملکردن داود طبق نظر امام صادق{{ع}}== | == عملکردن داود طبق نظر امام صادق {{ع}} == | ||
طبق نقل [[صدوق]]، داود بن فرقد، موضوع دیگری را از پرسشهای داود بن علی از امام صادق{{ع}} نقل کرده است که فرمود: داود بن علی از من دربارۀ مردی پرسید که به [[خانه]] مرد دیگری میرفته و مرد صاحبخانه او را از این کار [[نهی]] میکرد؛ ولی آن مرد کار خود را تکرار میکرده است. او به [[حاکم]] و [[سلطان]] [[شکایت]] میکند و حاکم میگوید: اگر دوباره آمد، او را بکش. اکنون او را کشته است. نظر شما در این واقعه چیست؟ گفتم: نظر من این است که نباید آن مرد را بکشد (در این صورت اگر بکشد، [[مجازات]] میشود)؛ زیرا اگر این روش [[پایدار]] بماند، هر کس میتواند دشمنش را متهم کند که وارد خانۀ من شده و او را میکشد<ref>شیخ صدوق، من لایحضره الفقیه، ج۴، ص۱۷۲.</ref>. | طبق نقل [[صدوق]]، داود بن فرقد، موضوع دیگری را از پرسشهای داود بن علی از امام صادق {{ع}} نقل کرده است که فرمود: داود بن علی از من دربارۀ مردی پرسید که به [[خانه]] مرد دیگری میرفته و مرد صاحبخانه او را از این کار [[نهی]] میکرد؛ ولی آن مرد کار خود را تکرار میکرده است. او به [[حاکم]] و [[سلطان]] [[شکایت]] میکند و حاکم میگوید: اگر دوباره آمد، او را بکش. اکنون او را کشته است. نظر شما در این واقعه چیست؟ گفتم: نظر من این است که نباید آن مرد را بکشد (در این صورت اگر بکشد، [[مجازات]] میشود)؛ زیرا اگر این روش [[پایدار]] بماند، هر کس میتواند دشمنش را متهم کند که وارد خانۀ من شده و او را میکشد<ref>شیخ صدوق، من لایحضره الفقیه، ج۴، ص۱۷۲.</ref>. | ||
به نظر میرسد آنچه نقل شد، گزارش مختصری از واقعهای است که [[کلینی]] آن را مفصلتر نقل کرده است. ابومخلد<ref>در نقل التهذیب ناقل ابوخالد ذکر شده است. (شیخ طوسی، تهذیب الأحکام، ج۱۰، ص۳۱۳).</ref> گوید: [[امام صادق]]{{ع}} فرمودند: من نزد [[داود بن علی]] بودم؛ مردی را آوردند که مرد دیگری را کشته بود. داود بن علی گفت: چه میگویی؟ آیا این مرد را کشتهای؟ پاسخ داد: آری، من او را کشتم. [[داود]] پرسید چرا او را کشتی؟ گفت: او بدون اجازه من وارد منزلم میشد (یعنی نظر به همسرم داشت). من به والیانی که پیش از تو بودند شکایت کردم. گفتند: اگر او بدون اجازه وارد شد او را بکش و من هم کشتم. داود نگاهی به من کرد و گفت: شما ای [[ابوعبدالله]]، در این واقعه چه نظری دارید؟ من گفتم: او به کشتن آن [[مرد]] [[اقرار]] کرده است، باید او را بکشی. داود [[دستور]] داد او را کشتند؛ سپس امام صادق{{ع}} فرمود: عدهای از [[اصحاب پیامبر]]{{صل}} که در جمع آنان [[سعد بن عباده]] بود گفتند: ای سعد، چه میگویی اگر بروی به خانهات و مردی را بر شکم همسرت ببینی! چه کار میکنی؟ [[سعد]] پاسخ داد: به [[خدا]] [[سوگند]] گردنش را با [[شمشیر]] میزنم. [[پیامبر]]{{صل}} در این هنگام از [[منزل]] خارج شد و پرسید: این کسی که گردنش را با شمشیر میزنی کیست؟ او موضوع را برای [[پیامبر]] بیان کرد. [[رسول خدا]]{{صل}} در این هنگام فرمود: ای سعد، پس کجا رفت چهار شاهدی که [[خداوند]] فرموده است؟ سعد گفت: ای رسول خدا{{صل}}، بعد از دیدن خود با چشمم و [[علم خداوند]] که او اینگونه عمل کرده است (چنین میکنم). پیامبر{{صل}} فرمود: به [[خدا]] [[سوگند]] ای سعد بعد از دیدن با چشمت و [[علم]] [[خداوند عزوجل]]، بهدرستی که خداوند برای هر چیزی حد و شرایطی قرار داده است و برای کسی که از [[حدود الهی]] [[تجاوز]] کند حدی قرار داده و کمتر از چهار [[شاهد]] را بر [[مسلمین]]، پنهان قرار داده است<ref>محمد بن یعقوب کلینی، الکافی، ج۷، ص۳۷۵؛ شیخ طوسی، تهذیب الأحکام، ج۱۰، ص۳۱۳.</ref>. | به نظر میرسد آنچه نقل شد، گزارش مختصری از واقعهای است که [[کلینی]] آن را مفصلتر نقل کرده است. ابومخلد<ref>در نقل التهذیب ناقل ابوخالد ذکر شده است. (شیخ طوسی، تهذیب الأحکام، ج۱۰، ص۳۱۳).</ref> گوید: [[امام صادق]] {{ع}} فرمودند: من نزد [[داود بن علی]] بودم؛ مردی را آوردند که مرد دیگری را کشته بود. داود بن علی گفت: چه میگویی؟ آیا این مرد را کشتهای؟ پاسخ داد: آری، من او را کشتم. [[داود]] پرسید چرا او را کشتی؟ گفت: او بدون اجازه من وارد منزلم میشد (یعنی نظر به همسرم داشت). من به والیانی که پیش از تو بودند شکایت کردم. گفتند: اگر او بدون اجازه وارد شد او را بکش و من هم کشتم. داود نگاهی به من کرد و گفت: شما ای [[ابوعبدالله]]، در این واقعه چه نظری دارید؟ من گفتم: او به کشتن آن [[مرد]] [[اقرار]] کرده است، باید او را بکشی. داود [[دستور]] داد او را کشتند؛ سپس امام صادق {{ع}} فرمود: عدهای از [[اصحاب پیامبر]] {{صل}} که در جمع آنان [[سعد بن عباده]] بود گفتند: ای سعد، چه میگویی اگر بروی به خانهات و مردی را بر شکم همسرت ببینی! چه کار میکنی؟ [[سعد]] پاسخ داد: به [[خدا]] [[سوگند]] گردنش را با [[شمشیر]] میزنم. [[پیامبر]] {{صل}} در این هنگام از [[منزل]] خارج شد و پرسید: این کسی که گردنش را با شمشیر میزنی کیست؟ او موضوع را برای [[پیامبر]] بیان کرد. [[رسول خدا]] {{صل}} در این هنگام فرمود: ای سعد، پس کجا رفت چهار شاهدی که [[خداوند]] فرموده است؟ سعد گفت: ای رسول خدا {{صل}}، بعد از دیدن خود با چشمم و [[علم خداوند]] که او اینگونه عمل کرده است (چنین میکنم). پیامبر {{صل}} فرمود: به [[خدا]] [[سوگند]] ای سعد بعد از دیدن با چشمت و [[علم]] [[خداوند عزوجل]]، بهدرستی که خداوند برای هر چیزی حد و شرایطی قرار داده است و برای کسی که از [[حدود الهی]] [[تجاوز]] کند حدی قرار داده و کمتر از چهار [[شاهد]] را بر [[مسلمین]]، پنهان قرار داده است<ref>محمد بن یعقوب کلینی، الکافی، ج۷، ص۳۷۵؛ شیخ طوسی، تهذیب الأحکام، ج۱۰، ص۳۱۳.</ref>. | ||
با توجه به حوادثی که در [[مدینه]] بین [[داود]] و [[امام صادق]]{{ع}} رخ داده، به نظر میرسد که این حادثه در [[مکه]] اتفاق افتاده است و در این [[شهر]] به داود مراجعه شده و او مسئله [[فقهی]] را درباره [[قتل]] این مرد از [[حضرت]] پرسیده است.<ref>[[علی اکبر ذاکری|ذاکری، علی اکبر]]، [[سیره سیاسی معصومان در کتابهای چهارگانه شیعه (کتاب)|سیره سیاسی معصومان در کتابهای چهارگانه شیعه]]، ص ۱۷۰.</ref>. | با توجه به حوادثی که در [[مدینه]] بین [[داود]] و [[امام صادق]] {{ع}} رخ داده، به نظر میرسد که این حادثه در [[مکه]] اتفاق افتاده است و در این [[شهر]] به داود مراجعه شده و او مسئله [[فقهی]] را درباره [[قتل]] این مرد از [[حضرت]] پرسیده است.<ref>[[علی اکبر ذاکری|ذاکری، علی اکبر]]، [[سیره سیاسی معصومان در کتابهای چهارگانه شیعه (کتاب)|سیره سیاسی معصومان در کتابهای چهارگانه شیعه]]، ص ۱۷۰.</ref>. | ||
==[[داود بن علی]] و قتل [[معلی بن خنیس]]== | == [[داود بن علی]] و قتل [[معلی بن خنیس]] == | ||
از دو خبر در کافی استفاده میشود که معلی بن خنیس را داود بن علی کشته و حضرت او را به جهت این [[جنایت]]، [[نفرین]] کرده است<ref>محمد بن یعقوب کلینی، الکافی، ج۲، ص۵۱۳ و ۵۵۷.</ref>؛ [[صدوق]] نیز به معرفی معلی بن خنیس [[کوفی]] پرداخته و او را بزّازی دانسته که به دست داود کشته شد<ref>{{عربی|المعلي بن خنيس و هو مولى الصادق{{ع}} كوفيّ بزاز قتله داود بن علي}}؛ شیخ صدوق، من لایحضره الفقیه، ج۴، ص۴۶۹.</ref>؛ ازاینروی به بیان این ماجرا میپردازیم. | از دو خبر در کافی استفاده میشود که معلی بن خنیس را داود بن علی کشته و حضرت او را به جهت این [[جنایت]]، [[نفرین]] کرده است<ref>محمد بن یعقوب کلینی، الکافی، ج۲، ص۵۱۳ و ۵۵۷.</ref>؛ [[صدوق]] نیز به معرفی معلی بن خنیس [[کوفی]] پرداخته و او را بزّازی دانسته که به دست داود کشته شد<ref>{{عربی|المعلي بن خنيس و هو مولى الصادق {{ع}} كوفيّ بزاز قتله داود بن علي}}؛ شیخ صدوق، من لایحضره الفقیه، ج۴، ص۴۶۹.</ref>؛ ازاینروی به بیان این ماجرا میپردازیم. | ||
از گزارشهای نقل شده در [[منابع حدیثی]] استفاده میشود داود بن علی که آن سال در مکه بود، قبل از امام صادق{{ع}} به مدینه آمده و معلی بن خنیس از [[موالیان]] امام صادق{{ع}} را که [[مسئول]] [[امور مالی]] حضرت نیز بوده، دستگیر کرده و به قتل رسانده است<ref>{{متن حدیث|قَدِمَ أَبُو إِسْحَاقَ{{ع}} مِنْ مَكَّةَ، فَذُكِرَ لَهُ قَتْلُ الْمُعَلَّى بْنِ خُنَيْسٍ قَالَ: فَقَامَ مُغْضَباً يَجُرُّ ثَوْبَهُ}}؛ شیخ طوسی، إختیار معرفة الرجال، ص۳۷۹.</ref>. جمعی از [[یاران امام صادق]]{{ع}} هنگام [[دستگیری]] معلی در [[مدینه]] بودند. [[عبدالله بن]] [[حماد]] از [[ابوبصیر]]، [[داود]] رقی، [[معاویة بن عمار]] و [[عبدالله بن سنان]] نقل کرده که گفتند: هنگامی که [[داود بن علی]] به دنبال [[معلی بن خنیس]] فرستاد و او را کشت، ما در مدینه بودیم<ref>ابوجعفر محمد بن جریر طبری صغیر، دلائل الإمامه، ص۲۵۱.</ref>. [[اسماعیل بن جابر]] گوید: من همراه با [[امام صادق]]{{ع}} در [[مکه]] مجاور بودم، به من فرمود: ای [[اسماعیل]]، برو تا مُرَّه و عُسفان و بپرس آیا در مدینه اتفاقی رخ داده است؟ من بیرون رفتم و در مُرّه کسی را ندیدیم، به عُسفان رفتم. آنجا هم کسی را ندیدیم. وقتی از عسفان خارج میشدم، به کاروانی برخوردم که روغن حمل میکردند؛ گفتم: آیا از مدینه خبری دارید و حادثهای رخ داده است؟ گفتند: نه اتفاقی نیفتاده، جز آنکه مردی عراقی به نام معلی بن خنیس را کشتهاند. وقتی برگشتم و چشم امام صادق{{ع}} به من افتاد، فرمود: ای اسماعیل، معلی بن خنیس کشته شده؟ گفتم: آری؛ فرمود: به [[خدا]] [[سوگند]] وارد [[بهشت]] شده است<ref>شیخ طوسی، إختیار معرفة الرجال، ص۳۷۶.</ref>.<ref>[[علی اکبر ذاکری|ذاکری، علی اکبر]]، [[سیره سیاسی معصومان در کتابهای چهارگانه شیعه (کتاب)|سیره سیاسی معصومان در کتابهای چهارگانه شیعه]]، ص ۱۷۲.</ref>. | از گزارشهای نقل شده در [[منابع حدیثی]] استفاده میشود داود بن علی که آن سال در مکه بود، قبل از امام صادق {{ع}} به مدینه آمده و معلی بن خنیس از [[موالیان]] امام صادق {{ع}} را که [[مسئول]] [[امور مالی]] حضرت نیز بوده، دستگیر کرده و به قتل رسانده است<ref>{{متن حدیث|قَدِمَ أَبُو إِسْحَاقَ {{ع}} مِنْ مَكَّةَ، فَذُكِرَ لَهُ قَتْلُ الْمُعَلَّى بْنِ خُنَيْسٍ قَالَ: فَقَامَ مُغْضَباً يَجُرُّ ثَوْبَهُ}}؛ شیخ طوسی، إختیار معرفة الرجال، ص۳۷۹.</ref>. جمعی از [[یاران امام صادق]] {{ع}} هنگام [[دستگیری]] معلی در [[مدینه]] بودند. [[عبدالله بن]] [[حماد]] از [[ابوبصیر]]، [[داود]] رقی، [[معاویة بن عمار]] و [[عبدالله بن سنان]] نقل کرده که گفتند: هنگامی که [[داود بن علی]] به دنبال [[معلی بن خنیس]] فرستاد و او را کشت، ما در مدینه بودیم<ref>ابوجعفر محمد بن جریر طبری صغیر، دلائل الإمامه، ص۲۵۱.</ref>. [[اسماعیل بن جابر]] گوید: من همراه با [[امام صادق]] {{ع}} در [[مکه]] مجاور بودم، به من فرمود: ای [[اسماعیل]]، برو تا مُرَّه و عُسفان و بپرس آیا در مدینه اتفاقی رخ داده است؟ من بیرون رفتم و در مُرّه کسی را ندیدیم، به عُسفان رفتم. آنجا هم کسی را ندیدیم. وقتی از عسفان خارج میشدم، به کاروانی برخوردم که روغن حمل میکردند؛ گفتم: آیا از مدینه خبری دارید و حادثهای رخ داده است؟ گفتند: نه اتفاقی نیفتاده، جز آنکه مردی عراقی به نام معلی بن خنیس را کشتهاند. وقتی برگشتم و چشم امام صادق {{ع}} به من افتاد، فرمود: ای اسماعیل، معلی بن خنیس کشته شده؟ گفتم: آری؛ فرمود: به [[خدا]] [[سوگند]] وارد [[بهشت]] شده است<ref>شیخ طوسی، إختیار معرفة الرجال، ص۳۷۶.</ref>.<ref>[[علی اکبر ذاکری|ذاکری، علی اکبر]]، [[سیره سیاسی معصومان در کتابهای چهارگانه شیعه (کتاب)|سیره سیاسی معصومان در کتابهای چهارگانه شیعه]]، ص ۱۷۲.</ref>. | ||
==درخواست داود از معلی و [[مقاومت]] معلی== | == درخواست داود از معلی و [[مقاومت]] معلی == | ||
معلی بن خنیس جزو کسانی بود که نامههای [[شیعیان کوفه]]، از جمله [[عبدالسلام بن نعیم]]، [[سدیر]] و جمعی دیگر، را قبل از [[حکومت]] [[بنیعباس]] [[هنگام ظهور]] سیاهجامگان، برای امام صادق{{ع}} از [[کوفه]] به مدینه آورد. آنان مدعی بودند میتوانند جهت [[قیام]] را به سوی [[حضرت]] سوق دهند و خواهان نظر ایشان دراینباره بودند. امام صادق{{ع}} [[نامهها]] را به [[زمین]] زد و فرمود: <ref>{{متن حدیث|أُفٍّ أُفٍّ مَا أَنَا لِهَؤُلَاءِ بِإِمَامٍ}}؛ محمد بن یعقوب کلینی، الکافی، ج۸، ص۳۳۱: {{متن حدیث|الْمُعَلَّى بْنِ خُنَيْسٍ قَالَ: ذَهَبْتُ بِكِتَابِ عَبْدِ السَّلَامِ بْنِ نُعَيْمٍ وَ سَدِيرٍ وَ كُتُبِ غَيْرِ وَاحِدٍ إِلَى أَبِي عَبْدِ اللَّهِ{{ع}} حِينَ ظَهَرَتِ الْمُسَوِّدَةُ قَبْلَ أَنْ يَظْهَرَ وُلْدُ الْعَبَّاسِ: بِأَنَّا قَدْ قَدَّرْنَا أَنْ يَئُولَ هَذَا الْأَمْرُ إِلَيْكَ فَمَا تَرَى؟ قَالَ: فَضَرَبَ بِالْكُتُبِ الْأَرْضَ}}.</ref>: «وای، وای، من [[رهبر]] اینان نیستم»؛ یعنی سیاهجامگان از دیگران [[پیروی]] میکنند و من رهبر آنان نیستم و ادعای شما در جهت [[تغییر]] روش آنان از روی [[ناآگاهی]] است. | معلی بن خنیس جزو کسانی بود که نامههای [[شیعیان کوفه]]، از جمله [[عبدالسلام بن نعیم]]، [[سدیر]] و جمعی دیگر، را قبل از [[حکومت]] [[بنیعباس]] [[هنگام ظهور]] سیاهجامگان، برای امام صادق {{ع}} از [[کوفه]] به مدینه آورد. آنان مدعی بودند میتوانند جهت [[قیام]] را به سوی [[حضرت]] سوق دهند و خواهان نظر ایشان دراینباره بودند. امام صادق {{ع}} [[نامهها]] را به [[زمین]] زد و فرمود: <ref>{{متن حدیث|أُفٍّ أُفٍّ مَا أَنَا لِهَؤُلَاءِ بِإِمَامٍ}}؛ محمد بن یعقوب کلینی، الکافی، ج۸، ص۳۳۱: {{متن حدیث|الْمُعَلَّى بْنِ خُنَيْسٍ قَالَ: ذَهَبْتُ بِكِتَابِ عَبْدِ السَّلَامِ بْنِ نُعَيْمٍ وَ سَدِيرٍ وَ كُتُبِ غَيْرِ وَاحِدٍ إِلَى أَبِي عَبْدِ اللَّهِ {{ع}} حِينَ ظَهَرَتِ الْمُسَوِّدَةُ قَبْلَ أَنْ يَظْهَرَ وُلْدُ الْعَبَّاسِ: بِأَنَّا قَدْ قَدَّرْنَا أَنْ يَئُولَ هَذَا الْأَمْرُ إِلَيْكَ فَمَا تَرَى؟ قَالَ: فَضَرَبَ بِالْكُتُبِ الْأَرْضَ}}.</ref>: «وای، وای، من [[رهبر]] اینان نیستم»؛ یعنی سیاهجامگان از دیگران [[پیروی]] میکنند و من رهبر آنان نیستم و ادعای شما در جهت [[تغییر]] روش آنان از روی [[ناآگاهی]] است. | ||
به نظر میرسد [[داود بن علی]] از این واقعه [[آگاه]] بوده و میدانسته معلی رابط [[شیعیان کوفه]] و [[امام صادق]]{{ع}} بوده است؛ لذا میخواسته معلی اسامی آنها را به او بگوید تا آنان را دستگیر و [[مجازات]] نماید یا بهعنوان افراد نفوذی در [[دستگاه حکومت]] جدید [[عباسی]]، آنان را [[شناسایی]] کند؛ بنابراین [[معلی بن خنیس]] را دستگیر کرد و از او خواست نام [[شیعیان]] و [[پیروان]] امام صادق{{ع}} را بنویسد. معلی پاسخ داد: من نام حتی یک نفر از آنان را نمیدانم. من مردی هستم که برای انجام کارهای [[حضرت]] و آنچه مربوط به ایشان است عمل میکنم و [[یار]] و صاحبی برای او نمیشناسم. [[داود]] گفت: اگر نام آنان را [[کتمان]] کنی، تو را میکشم. معلی پاسخ دندانشکنی به او داد و گفت: «مرا به کشتن [[تهدید]] میکنی؟ به [[خدا]] [[سوگند]] اگر زیر پایم باشند، پایم را بلند نمیکنم تا آنها را ببینی و اگر مرا بکشی، انشاءالله [[خداوند]] مرا [[سعادتمند]] و تو را [[شقی]] و [[بدبخت]] خواهد ساخت»<ref>{{متن حدیث|بِالْقَتْلِ تُهَدِّدُنِي! وَ اللَّهِ لَوْ كَانُوا تَحْتَ قَدَمَيَّ مَا رَفَعْتُ قَدَمَيَّ عَنْهُمْ لَكَ، وَ لَئِنْ قَتَلْتَنِي لَيُسْعِدُنِي اللَّهُ إِنْ شَاءَ اللَّهُ وَ يُشْقِيَكَ اللَّهُ}}؛ ابوجعفر محمد بن جریر طبری صغیر، دلائل الإمامه، ص۲۵۷.</ref>. | به نظر میرسد [[داود بن علی]] از این واقعه [[آگاه]] بوده و میدانسته معلی رابط [[شیعیان کوفه]] و [[امام صادق]] {{ع}} بوده است؛ لذا میخواسته معلی اسامی آنها را به او بگوید تا آنان را دستگیر و [[مجازات]] نماید یا بهعنوان افراد نفوذی در [[دستگاه حکومت]] جدید [[عباسی]]، آنان را [[شناسایی]] کند؛ بنابراین [[معلی بن خنیس]] را دستگیر کرد و از او خواست نام [[شیعیان]] و [[پیروان]] امام صادق {{ع}} را بنویسد. معلی پاسخ داد: من نام حتی یک نفر از آنان را نمیدانم. من مردی هستم که برای انجام کارهای [[حضرت]] و آنچه مربوط به ایشان است عمل میکنم و [[یار]] و صاحبی برای او نمیشناسم. [[داود]] گفت: اگر نام آنان را [[کتمان]] کنی، تو را میکشم. معلی پاسخ دندانشکنی به او داد و گفت: «مرا به کشتن [[تهدید]] میکنی؟ به [[خدا]] [[سوگند]] اگر زیر پایم باشند، پایم را بلند نمیکنم تا آنها را ببینی و اگر مرا بکشی، انشاءالله [[خداوند]] مرا [[سعادتمند]] و تو را [[شقی]] و [[بدبخت]] خواهد ساخت»<ref>{{متن حدیث|بِالْقَتْلِ تُهَدِّدُنِي! وَ اللَّهِ لَوْ كَانُوا تَحْتَ قَدَمَيَّ مَا رَفَعْتُ قَدَمَيَّ عَنْهُمْ لَكَ، وَ لَئِنْ قَتَلْتَنِي لَيُسْعِدُنِي اللَّهُ إِنْ شَاءَ اللَّهُ وَ يُشْقِيَكَ اللَّهُ}}؛ ابوجعفر محمد بن جریر طبری صغیر، دلائل الإمامه، ص۲۵۷.</ref>. | ||
داود وقتی با [[مقاومت]] معلی بن خنیس روبرو شد، او را به دار زد و به [[شهادت]] رساند و [[اموال]] امام صادق{{ع}} را که در [[اختیار]] او بود، [[تصرف]] کرد<ref>محمد بن یعقوب کلینی، الکافی، ج۲، ص۵۵۷؛ شیخ مفید، الإرشاد، ج۲، ص۱۸۴.</ref>. امام صادق{{ع}} از معلی به عنوان [[خادم]] خود و [[مسئول]] اموال و خانوادهاش یاد کرده است<ref>شیخ طوسی، الغیبه، ص۳۴۷.</ref>. اگر گزارش ابنندیم را بپذیریم که یقطین و پسرش [[علی]] اموالی را برای [[امام صادق]]{{ع}} به [[مدینه]] میفرستادند<ref>ابنندیم، الفهرست، ص۳۱۴.</ref>، میتوانیم بگوییم منظور [[داوود]] از معرفی [[یاران امام صادق]]{{ع}}، معرفی اینگونه افراد نیز بوده است.<ref>[[علی اکبر ذاکری|ذاکری، علی اکبر]]، [[سیره سیاسی معصومان در کتابهای چهارگانه شیعه (کتاب)|سیره سیاسی معصومان در کتابهای چهارگانه شیعه]]، ص ۱۷۳.</ref>. | داود وقتی با [[مقاومت]] معلی بن خنیس روبرو شد، او را به دار زد و به [[شهادت]] رساند و [[اموال]] امام صادق {{ع}} را که در [[اختیار]] او بود، [[تصرف]] کرد<ref>محمد بن یعقوب کلینی، الکافی، ج۲، ص۵۵۷؛ شیخ مفید، الإرشاد، ج۲، ص۱۸۴.</ref>. امام صادق {{ع}} از معلی به عنوان [[خادم]] خود و [[مسئول]] اموال و خانوادهاش یاد کرده است<ref>شیخ طوسی، الغیبه، ص۳۴۷.</ref>. اگر گزارش ابنندیم را بپذیریم که یقطین و پسرش [[علی]] اموالی را برای [[امام صادق]] {{ع}} به [[مدینه]] میفرستادند<ref>ابنندیم، الفهرست، ص۳۱۴.</ref>، میتوانیم بگوییم منظور [[داوود]] از معرفی [[یاران امام صادق]] {{ع}}، معرفی اینگونه افراد نیز بوده است.<ref>[[علی اکبر ذاکری|ذاکری، علی اکبر]]، [[سیره سیاسی معصومان در کتابهای چهارگانه شیعه (کتاب)|سیره سیاسی معصومان در کتابهای چهارگانه شیعه]]، ص ۱۷۳.</ref>. | ||
== منابع == | == منابع == |