جز
وظیفهٔ شمارهٔ ۵، قسمت دوم
جز (ربات: جایگزینی خودکار متن (-{{مدخلهای وابسته}} +{{مدخل وابسته}})) |
HeydariBot (بحث | مشارکتها) |
||
(۷ نسخهٔ میانی ویرایش شده توسط ۴ کاربر نشان داده نشد) | |||
خط ۱: | خط ۱: | ||
{{ | {{مدخل مرتبط | موضوع مرتبط = | عنوان مدخل = | مداخل مرتبط = [[عفیف بن قیس کندی در تاریخ اسلامی]] - [[عفیف بن قیس کندی در تراجم و رجال]]| پرسش مرتبط = }} | ||
==مقدمه== | == مقدمه == | ||
عفیف کندی [[برادر]] [[اشعث بن قیس]] است ولی از وی [[انحرافی]] دیده نشده، بلکه طبق روایتی، عفیف برادرش [[اشعث]] را که در کشتن [[امیرمؤمنان علی]]{{ع}} شرکت کرده بود، [[سرزنش]] کرده است. | عفیف کندی [[برادر]] [[اشعث بن قیس]] است ولی از وی [[انحرافی]] دیده نشده، بلکه طبق روایتی، عفیف برادرش [[اشعث]] را که در کشتن [[امیرمؤمنان علی]] {{ع}} شرکت کرده بود، [[سرزنش]] کرده است. | ||
داستان جالبی که عفیف از [[زندگی]] خود [[روایت]] کرده این است: در [[زمان جاهلیت]] که [[تجارت]] میکردم یک بار برای خرید [[عطر]] و سایر لوازم به [[مکه]] رفتم و به [[خانه]] [[عباس بن عبدالمطلب]] وارد شدم. روزی در [[مسجد]] نشسته بودیم که ناگاه مردی را دیدیم که از باب [[صفا]] وارد شد؛ رنگ رویش به سرخی میگرائید و موهایی مجعد داشت و بینیاش بلند و کشیده، دندانهایش [[براق]] و [[پسندیده]]، [[چشم]] هایش سیاه و گشاده، کف دستها و رویش بسیار [[زیبا]] بود و با او [[جوانی]] بسیار زیبا بود که تقریبا در سن [[بلوغ]] به سر میبرد. پس از آن دو، زنی وارد شد که زیباییهایش را در [[پوشش]] قرار داده بود. آن سه کنار [[حجرالاسود]] آمدند و اول آن مرد بر [[حجر]] دست کشید و بعد آن [[جوان]] و سپس آن [[زن]] نیز چنین کردند. سپس خانه را هفت شوط [[طواف]] کردند و همین که ظهر شد، مردان در مقابل [[کعبه]] به [[نماز]] ایستادند و سپس آن زن نیز آمد و پشت سرشان به نماز ایستاد. آن جوان [[رکوع]] کرد و پسر هم رکوع کرد و زن هم از آنها [[پیروی]] کرد. وقتی آن جوان به [[سجده]] رفت، آن پسر و زن هم سجده کردند و به این گونه نماز را به جا آوردند. از [[عباس]] پرسیدم: ایشان کیستند و این چه کار [[شگفتی]] است که انجام میدهند؟ | داستان جالبی که عفیف از [[زندگی]] خود [[روایت]] کرده این است: در [[زمان جاهلیت]] که [[تجارت]] میکردم یک بار برای خرید [[عطر]] و سایر لوازم به [[مکه]] رفتم و به [[خانه]] [[عباس بن عبدالمطلب]] وارد شدم. روزی در [[مسجد]] نشسته بودیم که ناگاه مردی را دیدیم که از باب [[صفا]] وارد شد؛ رنگ رویش به سرخی میگرائید و موهایی مجعد داشت و بینیاش بلند و کشیده، دندانهایش [[براق]] و [[پسندیده]]، [[چشم]] هایش سیاه و گشاده، کف دستها و رویش بسیار [[زیبا]] بود و با او [[جوانی]] بسیار زیبا بود که تقریبا در سن [[بلوغ]] به سر میبرد. پس از آن دو، زنی وارد شد که زیباییهایش را در [[پوشش]] قرار داده بود. آن سه کنار [[حجرالاسود]] آمدند و اول آن مرد بر [[حجر]] دست کشید و بعد آن [[جوان]] و سپس آن [[زن]] نیز چنین کردند. سپس خانه را هفت شوط [[طواف]] کردند و همین که ظهر شد، مردان در مقابل [[کعبه]] به [[نماز]] ایستادند و سپس آن زن نیز آمد و پشت سرشان به نماز ایستاد. آن جوان [[رکوع]] کرد و پسر هم رکوع کرد و زن هم از آنها [[پیروی]] کرد. وقتی آن جوان به [[سجده]] رفت، آن پسر و زن هم سجده کردند و به این گونه نماز را به جا آوردند. از [[عباس]] پرسیدم: ایشان کیستند و این چه کار [[شگفتی]] است که انجام میدهند؟ | ||
خط ۱۱: | خط ۸: | ||
عباس گفت: "آن جوان، برادر زادهام فرزند [[عبدالله بن عبدالمطلب]] است و [[معتقد]] است که پروردگارش که آفریننده [[آسمانها]] و [[زمین]] است او را به این [[آیین]] [[فرمان]] داده و این [[دین]]، در روی زمین، جز این سه نفر پیرو ندارد و آن پسر نیز برادر زادهام فرزند [[ابوطالب]] است و آن [[زن]] [[خدیجه دختر خویلد]] [[همسر]] آن [[جوان]] است که دعوی [[پیامبری]] میکند". | عباس گفت: "آن جوان، برادر زادهام فرزند [[عبدالله بن عبدالمطلب]] است و [[معتقد]] است که پروردگارش که آفریننده [[آسمانها]] و [[زمین]] است او را به این [[آیین]] [[فرمان]] داده و این [[دین]]، در روی زمین، جز این سه نفر پیرو ندارد و آن پسر نیز برادر زادهام فرزند [[ابوطالب]] است و آن [[زن]] [[خدیجه دختر خویلد]] [[همسر]] آن [[جوان]] است که دعوی [[پیامبری]] میکند". | ||
[[عفیف]] پس از [[مسلمان]] شدن، [[افسوس]] میخورد که چرا آن [[روز]] به او نگرویدم وگرنه دومین مردی بودم که مسلمان میشدم<ref>الارشاد، شیخ مفید، ج۱، ص۲۹؛ اعلام الوری باعلام الهدی، طبرسی، ج۱، ص۱۰۵؛ شرح الاخبار، قاضی نعمان مغربی، ج۱، ص۱۷۹.</ref>.<ref>[[حسین مرادی|مرادی، حسین]]، [[عفیف کندی (مقاله)|مقاله «عفیف کندی»]]، [[دایرة المعارف صحابه پیامبر اعظم ج۶ (کتاب)|دایرة المعارف صحابه پیامبر اعظم]]، | [[عفیف]] پس از [[مسلمان]] شدن، [[افسوس]] میخورد که چرا آن [[روز]] به او نگرویدم وگرنه دومین مردی بودم که مسلمان میشدم<ref>الارشاد، شیخ مفید، ج۱، ص۲۹؛ اعلام الوری باعلام الهدی، طبرسی، ج۱، ص۱۰۵؛ شرح الاخبار، قاضی نعمان مغربی، ج۱، ص۱۷۹.</ref>.<ref>[[حسین مرادی|مرادی، حسین]]، [[عفیف کندی (مقاله)|مقاله «عفیف کندی»]]، [[دایرة المعارف صحابه پیامبر اعظم ج۶ (کتاب)|دایرة المعارف صحابه پیامبر اعظم]]، ج۶، ص۲۷۸-۲۷۹.</ref> | ||
== جستارهای وابسته == | == جستارهای وابسته == | ||
{{ | {{مدخل وابسته}} | ||
*[[اشعث بن قیس کندی]] (برادر) | * [[اشعث بن قیس کندی]] (برادر) | ||
*[[ابراهیم بن قیس کندی]] (برادر) | * [[ابراهیم بن قیس کندی]] (برادر) | ||
{{پایان مدخل وابسته}} | |||
== منابع == | == منابع == | ||
خط ۲۶: | خط ۲۴: | ||
{{پانویس}} | {{پانویس}} | ||
[[رده:اعلام]] | [[رده:اعلام]] | ||
[[رده: | [[رده:اصحاب پیامبر]] | ||
[[رده:عفیف بن قیس کندی]] | [[رده:عفیف بن قیس کندی]] | ||