مقصره در کلام اسلامی: تفاوت میان نسخه‌ها

جز
خط ۶: خط ۶:
}}
}}


[[مقصره]] جریانی [[اعتقادی]] - [[شیعی]] است که در نیمه [[سده دوم هجری]] در [[کوفه]] به فعالیت پرداخت. به رغم اینکه محققانی در عصر حاضر مقصره را از [[پیروان]] [[فرمان‌بردار]] [[ائمه]]{{عم}} بر می‌شمارند، اما در واکاوی [[احادیث ائمه]]{{عم}} و اندیشه‌های [[کلامی]] این گروه مشخص می‌شود که آنان در تطور اندیشه‌های مبتنی بر عدم [[عصمت امام]] سهیم بوده‌اند و متکی نبودن [[علم امام]] بر [[علوم سماوی]] را وارد [[کلام شیعه]] کرده‌اند. نزد برخی از آنان [[واجب الطاعة بودن امام]]، نه به [[نص]]، بلکه به گونه‌ای دیگر [[تفسیر]] می‌شد. این گروه که با نام مقصره در لسان [[احادیث]] و با نام [[بتریه]] در [[منابع رجالی]] شناخته می‌شوند، خود را جزئی از [[جامعه شیعی]] می‌دانستند و بیشترین نقش را در نقل [[میراث]] [[فکری]] اوائل البتریه ایفا کردند. البته دسته‌ای از گروه حاضر که پیوند تنگاتنگی با [[سلیمانیه]] (از [[زیدیه]]) داشتند از سوی ائمه{{عم}} طرد شدند. [[نظریه امامت مفضول]] باعث شد تا افراد برجسته غیرشیعی هرچه بیشتر خود را به گروه فوق در تثبیت عدم وصایتی بودن [[جانشین پیامبر]]{{صل}} با انگیزه‌های [[سیاسی]] نزدیک سازند، اما امام در تعامل با دسته دوم این جریان، آنان را [[شیعه]] خواندند، البته [[جهل]] اعتقادی که در میان این دسته به گرایش‌های غیرشیعی دامن می‌زد، گاهی جنبه سیاسی نیز به خود می‌گرفت. همچنین با مقایسه روایت‌های [[تقصیر]] و روایت‌های بتریه در می‌یابیم که اساس جهل اعتقادی مقصره، در باب علم امام بوده است که این [[اندیشه]] همچنان در برخی حلقه‌های فکری شیعه به ویژه تا [[زمان امام جواد]]{{ع}} باقی ماند که به عنوان محوری‌ترین مسئله با مناقشه‌هایی توأم گردید.<ref>[[قاسم کاجی|کاجی، قاسم]] و [[رسول رضوی|رضوی، رسول]]، [[بتریه و اندیشه تقصیر (مقاله)|بتریه و اندیشه تقصیر]]، ص ۱۶۲.</ref>
[[مقصره]] جریانی [[اعتقادی]] - [[شیعی]] است که در نیمه [[سده دوم هجری]] در [[کوفه]] به فعالیت پرداخت. به رغم اینکه محققانی در عصر حاضر مقصره را از [[پیروان]] [[فرمان‌بردار]] [[ائمه]] {{عم}} بر می‌شمارند، اما در واکاوی [[احادیث ائمه]] {{عم}} و اندیشه‌های [[کلامی]] این گروه مشخص می‌شود که آنان در تطور اندیشه‌های مبتنی بر عدم [[عصمت امام]] سهیم بوده‌اند و متکی نبودن [[علم امام]] بر [[علوم سماوی]] را وارد [[کلام شیعه]] کرده‌اند. نزد برخی از آنان [[واجب الطاعة بودن امام]]، نه به [[نص]]، بلکه به گونه‌ای دیگر [[تفسیر]] می‌شد. این گروه که با نام مقصره در لسان [[احادیث]] و با نام [[بتریه]] در [[منابع رجالی]] شناخته می‌شوند، خود را جزئی از [[جامعه شیعی]] می‌دانستند و بیشترین نقش را در نقل [[میراث]] [[فکری]] اوائل البتریه ایفا کردند. البته دسته‌ای از گروه حاضر که پیوند تنگاتنگی با [[سلیمانیه]] (از [[زیدیه]]) داشتند از سوی ائمه {{عم}} طرد شدند. [[نظریه امامت مفضول]] باعث شد تا افراد برجسته غیرشیعی هرچه بیشتر خود را به گروه فوق در تثبیت عدم وصایتی بودن [[جانشین پیامبر]] {{صل}} با انگیزه‌های [[سیاسی]] نزدیک سازند، اما امام در تعامل با دسته دوم این جریان، آنان را [[شیعه]] خواندند، البته [[جهل]] اعتقادی که در میان این دسته به گرایش‌های غیرشیعی دامن می‌زد، گاهی جنبه سیاسی نیز به خود می‌گرفت. همچنین با مقایسه روایت‌های [[تقصیر]] و روایت‌های بتریه در می‌یابیم که اساس جهل اعتقادی مقصره، در باب علم امام بوده است که این [[اندیشه]] همچنان در برخی حلقه‌های فکری شیعه به ویژه تا [[زمان امام جواد]] {{ع}} باقی ماند که به عنوان محوری‌ترین مسئله با مناقشه‌هایی توأم گردید.<ref>[[قاسم کاجی|کاجی، قاسم]] و [[رسول رضوی|رضوی، رسول]]، [[بتریه و اندیشه تقصیر (مقاله)|بتریه و اندیشه تقصیر]]، ص ۱۶۲.</ref>


==مقدمه==
== مقدمه ==
[[اهل تقصیر]] یکی از جریان‌های [[اعتقادی]] بودند که در [[زمان]] [[ائمه]]{{عم}} پدید آمدند و به سبب [[جهل]]، در محوری‌ترین کانون اعتقادی [[شیعه]] ایده‌های [[فکری]] جدیدی مطرح ساختند و با رویکردی متفاوت در مسئله [[جانشینی پیامبر]]{{صل}} [[امامت مفضول]] را پذیرفتند و اموری مانند [[عصمت]]، [[مناقب]] و... را در [[حق]] ائمه{{عم}} روا ندانستند‌.  
[[اهل تقصیر]] یکی از جریان‌های [[اعتقادی]] بودند که در [[زمان]] [[ائمه]] {{عم}} پدید آمدند و به سبب [[جهل]]، در محوری‌ترین کانون اعتقادی [[شیعه]] ایده‌های [[فکری]] جدیدی مطرح ساختند و با رویکردی متفاوت در مسئله [[جانشینی پیامبر]] {{صل}} [[امامت مفضول]] را پذیرفتند و اموری مانند [[عصمت]]، [[مناقب]] و... را در [[حق]] ائمه {{عم}} روا ندانستند‌.  


به نظر می‌رسد بجز [[منابع روایی]] و [[حدیثی]]، می‌توان بخشی از [[اعتقاد]] این جریان را در عناصری با اندیشه‌های [[کلامی]] [[زیدی]] - [[شیعی]] جست‌وجو کرد و پیشینه بعضی آموزه‌ها را در [[اندیشه]] [[مخالفان]] [[مذهب شیعه]] و در منابع رجالی و فرقه‌نگاری یافت. نوشته حاضر می‌کوشد با [[تطبیق]] [[تفکر]] گروهی از [[زیدیه]] با نظریه جریان اهل تقصیر، چهره واقع‌بینانه‌ای از آنان ارائه دهد و چگونگی تعامل ائمه{{عم}} با جریان فکری [[مقصره]] را از نگاه ایشان ارزیابی کند تا مشخص گردد برخی از افراد این جریان که به [[گمان]] خویش [[تفکر شیعی]] را [[ترویج]] می‌دادند، چرا از دیدگاه [[امام]] ماهیت غیر شیعی داشته‌اند و چگونه با تمایز نهادن میان اندیشه تقصیر و [[روایت‌ها]] می‌توان معنای روشنی از تطور مفهوم کلامی مقصره در باب [[علم ائمه]]{{عم}} ارائه کرد. در [[منابع تاریخی]] و فرقه‌نگاری اگرچه این گروه به نام مقصره شناخته نشده‌اند، ولی به [[یقین]] کتاب‌هایی در رد [[عقاید]] جریان تقصیر در [[عصر ائمه]]{{عم}} به [[نگارش]] در آمده بود.
به نظر می‌رسد بجز [[منابع روایی]] و [[حدیثی]]، می‌توان بخشی از [[اعتقاد]] این جریان را در عناصری با اندیشه‌های [[کلامی]] [[زیدی]] - [[شیعی]] جست‌وجو کرد و پیشینه بعضی آموزه‌ها را در [[اندیشه]] [[مخالفان]] [[مذهب شیعه]] و در منابع رجالی و فرقه‌نگاری یافت. نوشته حاضر می‌کوشد با [[تطبیق]] [[تفکر]] گروهی از [[زیدیه]] با نظریه جریان اهل تقصیر، چهره واقع‌بینانه‌ای از آنان ارائه دهد و چگونگی تعامل ائمه {{عم}} با جریان فکری [[مقصره]] را از نگاه ایشان ارزیابی کند تا مشخص گردد برخی از افراد این جریان که به [[گمان]] خویش [[تفکر شیعی]] را [[ترویج]] می‌دادند، چرا از دیدگاه [[امام]] ماهیت غیر شیعی داشته‌اند و چگونه با تمایز نهادن میان اندیشه تقصیر و [[روایت‌ها]] می‌توان معنای روشنی از تطور مفهوم کلامی مقصره در باب [[علم ائمه]] {{عم}} ارائه کرد. در [[منابع تاریخی]] و فرقه‌نگاری اگرچه این گروه به نام مقصره شناخته نشده‌اند، ولی به [[یقین]] کتاب‌هایی در رد [[عقاید]] جریان تقصیر در [[عصر ائمه]] {{عم}} به [[نگارش]] در آمده بود.


[[ابن ندیم]] کتاب‌های [[الرد علی من قال بإمامة مفضول (کتاب)|الرد علی من قال بإمامة مفضول]] اثر [[هشام بن حکم]]، [[الرد علی المعتزله فی إمامة المفضول (کتاب)|الرد علی المعتزله فی إمامة المفضول]] اثر [[مؤمن الطاق]] و [[علی من أبی وجوب الإمامة بالنص (کتاب)|علی من أبی وجوب الإمامة بالنص]] اثر سکاک را در فهرست خویش آورده است<ref>ابن ندیم، محمد بن اسحاق، فهرست، ترجمه و تحقیق: محمدرضا تجدد، ص٣٢٨.</ref> که می‌توانند ردیه‌ای بر پیش‌فرض‌های اهل تقصیر به شمار آیند‌.
[[ابن ندیم]] کتاب‌های [[الرد علی من قال بإمامة مفضول (کتاب)|الرد علی من قال بإمامة مفضول]] اثر [[هشام بن حکم]]، [[الرد علی المعتزله فی إمامة المفضول (کتاب)|الرد علی المعتزله فی إمامة المفضول]] اثر [[مؤمن الطاق]] و [[علی من أبی وجوب الإمامة بالنص (کتاب)|علی من أبی وجوب الإمامة بالنص]] اثر سکاک را در فهرست خویش آورده است<ref>ابن ندیم، محمد بن اسحاق، فهرست، ترجمه و تحقیق: محمدرضا تجدد، ص٣٢٨.</ref> که می‌توانند ردیه‌ای بر پیش‌فرض‌های اهل تقصیر به شمار آیند‌.
در عصر کنونی کتاب [[مکتب]] در فرآیند [[تکامل]]، مقاله «بازخوانی نظریه علمای [[ابرار]]» نگاه متفاوتی به جریان تقصیر داشته‌اند و می‌توان این دو نگاشته و گمانه‌زنی را تلاشی برای احیای اندیشه مقصره در عصر حاضر دانست. مدرسی طباطبایی [[مقصره]] را از [[شیعیان]] [[فرمان‌بردار]] در برابر [[ائمه]]{{عم}} بر می‌شمارد؛ مقصره‌ای که در مبانی [[اعتقادی]] خود نصبی یا نصی بودن [[امام]] را نمی‌پذیرفتند و نزدشان [[وجوب]] [[طاعت]] و [[علم]] اختصاصی امام اعتباری نداشت. مدرسی طباطبایی [[نص]] یا [[نصب]]، افتراض طاعت و علم اختصاصی ائمه{{عم}} را نظریه‌ای تطور یافته می‌داند که از [[مقام]] [[سیاسی]] به مقام مذهبی و [[علمی]] امام نزد برخی شیعیان انتقال یافت و [[عصمت]] در مسیر سامان یافتن [[مرجعیت]] مذهبی نهادینه شد<ref>مدرسی طباطبایی، سیدحسین، مکتب در فرآیند تکامل، ترجمه: هاشم ایزدپناه، ص٧٩، ٨٠، ١٠٢.</ref>.
در عصر کنونی کتاب [[مکتب]] در فرآیند [[تکامل]]، مقاله «بازخوانی نظریه علمای [[ابرار]]» نگاه متفاوتی به جریان تقصیر داشته‌اند و می‌توان این دو نگاشته و گمانه‌زنی را تلاشی برای احیای اندیشه مقصره در عصر حاضر دانست. مدرسی طباطبایی [[مقصره]] را از [[شیعیان]] [[فرمان‌بردار]] در برابر [[ائمه]] {{عم}} بر می‌شمارد؛ مقصره‌ای که در مبانی [[اعتقادی]] خود نصبی یا نصی بودن [[امام]] را نمی‌پذیرفتند و نزدشان [[وجوب]] [[طاعت]] و [[علم]] اختصاصی امام اعتباری نداشت. مدرسی طباطبایی [[نص]] یا [[نصب]]، افتراض طاعت و علم اختصاصی ائمه {{عم}} را نظریه‌ای تطور یافته می‌داند که از [[مقام]] [[سیاسی]] به مقام مذهبی و [[علمی]] امام نزد برخی شیعیان انتقال یافت و [[عصمت]] در مسیر سامان یافتن [[مرجعیت]] مذهبی نهادینه شد<ref>مدرسی طباطبایی، سیدحسین، مکتب در فرآیند تکامل، ترجمه: هاشم ایزدپناه، ص٧٩، ٨٠، ١٠٢.</ref>.


در میان کتاب‌ها و مقاله‌هایی که به نقد دیدگاه مدرسی پرداخته‌اند می‌توان به کتاب بررسی نظریه تطور [[تاریخی]] [[تشیع]] به صورت محدود و مقاله «[[مرجئه]] [[شیعه]]» اشاره کرد.
در میان کتاب‌ها و مقاله‌هایی که به نقد دیدگاه مدرسی پرداخته‌اند می‌توان به کتاب بررسی نظریه تطور [[تاریخی]] [[تشیع]] به صورت محدود و مقاله «[[مرجئه]] [[شیعه]]» اشاره کرد.
همچنین بخشی از جلد ششم کتاب [[ادب]] فنای [[مقربان]] با بررسی [[غلات]] و مقصره به تشریح واژۀ [[تقصیر]] می‌پردازد. گفتنی است [[سلاح]] اعتقادی جریان تقصیر به برندگی سلاح اعتقادی غلات نیست، ولی در [[عصر حضور]] ائمه{{عم}} بسیار تأثیرگذار بوده است.
همچنین بخشی از جلد ششم کتاب [[ادب]] فنای [[مقربان]] با بررسی [[غلات]] و مقصره به تشریح واژۀ [[تقصیر]] می‌پردازد. گفتنی است [[سلاح]] اعتقادی جریان تقصیر به برندگی سلاح اعتقادی غلات نیست، ولی در [[عصر حضور]] ائمه {{عم}} بسیار تأثیرگذار بوده است.
نظریه و [[اندیشه]] این گروه از آن روی آفت [[دینی]] به شمار می‌رود که افزون بر تعمیق [[مظلومیت]] و [[تضعیف]] جایگاه ائمه{{عم}} در مردود شمردن شماری از متون [[حدیثی]] که به [[زعم]] این گروه بوی [[غلو]] می‌داد، نقش اساسی داشته است و باعث شده عناصر درون مذهبی با دامن زدن به اندیشۀ جریان تقصیر [[فرصت]] را [[غنیمت]] شمارند و بدین طریق چهره شیعه را غیر واقع‌بینانه جلوه دهند.<ref>[[قاسم کاجی|کاجی، قاسم]] و [[رسول رضوی|رضوی، رسول]]، [[بتریه و اندیشه تقصیر (مقاله)|بتریه و اندیشه تقصیر]]، ص ۱۴۵.</ref>
نظریه و [[اندیشه]] این گروه از آن روی آفت [[دینی]] به شمار می‌رود که افزون بر تعمیق [[مظلومیت]] و [[تضعیف]] جایگاه ائمه {{عم}} در مردود شمردن شماری از متون [[حدیثی]] که به [[زعم]] این گروه بوی [[غلو]] می‌داد، نقش اساسی داشته است و باعث شده عناصر درون مذهبی با دامن زدن به اندیشۀ جریان تقصیر [[فرصت]] را [[غنیمت]] شمارند و بدین طریق چهره شیعه را غیر واقع‌بینانه جلوه دهند.<ref>[[قاسم کاجی|کاجی، قاسم]] و [[رسول رضوی|رضوی، رسول]]، [[بتریه و اندیشه تقصیر (مقاله)|بتریه و اندیشه تقصیر]]، ص ۱۴۵.</ref>


==تقصیر و مفهوم آن==
== تقصیر و مفهوم آن ==
در لغت‌نامه‌ها «قصر» اغلب به معنای کوتاهی و نرسیدن چیزی به پایان خود آمده و در نرسیدن تیر به [[هدف]] {{عربی|قَصُرَ السَّهْمُ عن الهَدَفِ}} به کاربرد آن اشاره شده است. نیز وقتی {{عربی|أَقْصَرَتِ المَرْأَةُ}} گفته شود، به معنای زادن بچه‌های ناقص است<ref>ابن منظور‌، محمد بن مکرم، لسان العرب‌، ج۵، ص٩۵.</ref>. اگر واژه «قصر» به باب تفعیل برود، [[اقدام]] قصدی متوجه فاعل آن می‌شود<ref>فراهیدی، خلیل بن احمد بصری، العین، ج۵، ص۵٨.</ref>.
در لغت‌نامه‌ها «قصر» اغلب به معنای کوتاهی و نرسیدن چیزی به پایان خود آمده و در نرسیدن تیر به [[هدف]] {{عربی|قَصُرَ السَّهْمُ عن الهَدَفِ}} به کاربرد آن اشاره شده است. نیز وقتی {{عربی|أَقْصَرَتِ المَرْأَةُ}} گفته شود، به معنای زادن بچه‌های ناقص است<ref>ابن منظور‌، محمد بن مکرم، لسان العرب‌، ج۵، ص٩۵.</ref>. اگر واژه «قصر» به باب تفعیل برود، [[اقدام]] قصدی متوجه فاعل آن می‌شود<ref>فراهیدی، خلیل بن احمد بصری، العین، ج۵، ص۵٨.</ref>.
دو مفهوم اصطلاحی برای واژه «تقصیر‌» [[شهرت]] یافته است که اولی به اموری اطلاق می‌شود که روا نیست از [[معرفت]] آنها کوتاهی کرد؛ مانند [[گواهی]] به [[یکتایی خدا]]، [[حق]] بودن [[رسالت پیامبر]]{{صل}}، [[ولایتی]] که [[خدا]] امر فرموده و...<ref>کلینی، محمد بن یعقوب، الکافی، ج٢، ص١٩.</ref>. مفهوم دوم [[تقصیر]] نیز به معنای کوتاه کردن [[موی سر]] آمده است<ref>راغب اصفهانی، حسین، مفردات الفاظ القرآن، ج١، ص۶٣٧.</ref>.
دو مفهوم اصطلاحی برای واژه «تقصیر‌» [[شهرت]] یافته است که اولی به اموری اطلاق می‌شود که روا نیست از [[معرفت]] آنها کوتاهی کرد؛ مانند [[گواهی]] به [[یکتایی خدا]]، [[حق]] بودن [[رسالت پیامبر]] {{صل}}، [[ولایتی]] که [[خدا]] امر فرموده و...<ref>کلینی، محمد بن یعقوب، الکافی، ج٢، ص١٩.</ref>. مفهوم دوم [[تقصیر]] نیز به معنای کوتاه کردن [[موی سر]] آمده است<ref>راغب اصفهانی، حسین، مفردات الفاظ القرآن، ج١، ص۶٣٧.</ref>.


گاهی با واژه «قصر‌» همپوشانی معنایی دارد. ابن منظور در چند مورد از واژه «بتر» به معنای [[قصر]] بهره برده و در بیان اصطلاح {{عربی|الأَبْتَرُ من الحَيَّات}} می‌نویسد: {{عربی|الذي يُقال له الشَّيْطَانُ، قَصِيرُ الذَّنَبِ لا يَراه أَحَدٌ إِلّا فَرَّ منه، و لا تُبْصِرُه حامِلٌ إِلَّا أَسقطَتْ؛ و إِنّمَا سُمِّيَ بذلك لِقِصَرِ ذَنَبِه، كأَنّه بُتِرَ منه}}<ref>ابن منظور‌، محمد بن مکرم، لسان العرب‌، ج۴، ص٣٨.</ref>. بنابراین، هر دو اصطلاح در معنای یکدیگر به کار رفته و همواره در رسیدن به نهایت خویش عقیم می‌مانند و منقطع از خیر و ثوابند. با توجه به [[حدیث]] [[امام سجاد]]{{ع}} در بیان معنای [[مقصره]] و [[تبیین حدیث]] [[شریف]] [[رسول خدا]]{{صل}} از «مبتوره» معلوم می‌گردد که این دو تلقی واحدی از [[ائمه]]{{عم}} داشته و بنابر خیر [[امت]] بودن [[اهل بیت]]{{عم}}<ref>مجلسی، محمدباقر، بحار الانوار، ج٩٧، ص٢٣۵.</ref> [[اعتقاد]] ناتمامی در معرفت وجودی به ایشان پیدا کرده‌اند.<ref>[[قاسم کاجی|کاجی، قاسم]] و [[رسول رضوی|رضوی، رسول]]، [[بتریه و اندیشه تقصیر (مقاله)|بتریه و اندیشه تقصیر]]، ص ۱۴۶.</ref>
گاهی با واژه «قصر‌» همپوشانی معنایی دارد. ابن منظور در چند مورد از واژه «بتر» به معنای [[قصر]] بهره برده و در بیان اصطلاح {{عربی|الأَبْتَرُ من الحَيَّات}} می‌نویسد: {{عربی|الذي يُقال له الشَّيْطَانُ، قَصِيرُ الذَّنَبِ لا يَراه أَحَدٌ إِلّا فَرَّ منه، و لا تُبْصِرُه حامِلٌ إِلَّا أَسقطَتْ؛ و إِنّمَا سُمِّيَ بذلك لِقِصَرِ ذَنَبِه، كأَنّه بُتِرَ منه}}<ref>ابن منظور‌، محمد بن مکرم، لسان العرب‌، ج۴، ص٣٨.</ref>. بنابراین، هر دو اصطلاح در معنای یکدیگر به کار رفته و همواره در رسیدن به نهایت خویش عقیم می‌مانند و منقطع از خیر و ثوابند. با توجه به [[حدیث]] [[امام سجاد]] {{ع}} در بیان معنای [[مقصره]] و [[تبیین حدیث]] [[شریف]] [[رسول خدا]] {{صل}} از «مبتوره» معلوم می‌گردد که این دو تلقی واحدی از [[ائمه]] {{عم}} داشته و بنابر خیر [[امت]] بودن [[اهل بیت]] {{عم}}<ref>مجلسی، محمدباقر، بحار الانوار، ج٩٧، ص٢٣۵.</ref> [[اعتقاد]] ناتمامی در معرفت وجودی به ایشان پیدا کرده‌اند.<ref>[[قاسم کاجی|کاجی، قاسم]] و [[رسول رضوی|رضوی، رسول]]، [[بتریه و اندیشه تقصیر (مقاله)|بتریه و اندیشه تقصیر]]، ص ۱۴۶.</ref>


==اوائل [[بتریه]] به معنای [[اهل]] [[تقصیر]]==
== اوائل [[بتریه]] به معنای [[اهل]] [[تقصیر]] ==
به نظر می‌رسد اوائل بتریه از نخستین گروه‌هایی است که [[حق]] [[ائمه]]{{عم}} را کاهش دادند<ref>نوبختی، حسن بن موسی، فرق الشیعه، ص٢٠.</ref>. [[اشعری]] می‌نویسد: گروهی که [[حضرت علی]]{{ع}} را فاضل‌ترین، عادل‌ترین، [[زاهدترین]] و [[شجاع‌ترین]] [[مردم]] پس از [[رسول خدا]]{{صل}} دانسته و می‌گفتند حضرت علی{{ع}} به [[رضایت]] خود امور [[خلافت]] را به [[ابوبکر]] واگذار کرده است، عنوان «اوائل البتریه» داشته‌اند<ref>اشعری، ابوالحسن، مقالات الاسلامیین واختلاف المصلین، ص۶٨.</ref>.
به نظر می‌رسد اوائل بتریه از نخستین گروه‌هایی است که [[حق]] [[ائمه]] {{عم}} را کاهش دادند<ref>نوبختی، حسن بن موسی، فرق الشیعه، ص٢٠.</ref>. [[اشعری]] می‌نویسد: گروهی که [[حضرت علی]] {{ع}} را فاضل‌ترین، عادل‌ترین، [[زاهدترین]] و [[شجاع‌ترین]] [[مردم]] پس از [[رسول خدا]] {{صل}} دانسته و می‌گفتند حضرت علی {{ع}} به [[رضایت]] خود امور [[خلافت]] را به [[ابوبکر]] واگذار کرده است، عنوان «اوائل البتریه» داشته‌اند<ref>اشعری، ابوالحسن، مقالات الاسلامیین واختلاف المصلین، ص۶٨.</ref>.
به طور مشخص [[رشد]] و [[بالندگی]] «اوائل البتریه» در [[شهر کوفه]] بوده است. شهر کوفه با داشتن جریان‌های متعدد [[تشیع]] [[اعتقادی]] اهمیت ویژه‌ای دارد و محور [[اختلاف]] این جریان‌های [[شیعی]] نیز به رویکرد هر دسته در باب [[علم امام]] و مسائل مربوط به آن باز می‌گشت<ref>جعفریان، رسول، تاریخ تشیع در ایران، ج١، ص٢٣، ٩٠.</ref>. [[شیعیان]] برائتی<ref>شیعیان برائتی به خلافت بلافصل علی بن ابی طالب اعتقاد داشتند و از ابوبکر و عمر برائت می‌جستند و در مقابلِ این اصحاب، گروهی از امامیه حاضر به برائت از این دو نبودند‌.</ref> [[امام]] را [[وارث علم نبی]]{{صل}} می‌دانستند و قائل بودند [[امامت]] در [[اهل بیت]]{{عم}} باقی خواهد ماند<ref>اشعری، ابوالحسن، مقالات الاسلامیین واختلاف المصلین، ص۶۴.</ref>. از سویی دستیابی به [[معارف]] [[ناب]] همواره از دغدغه‌های اصلی این [[اصحاب]] بوده است و شفاف‌سازی‌ [[احادیث]] منسوب به ائمه{{عم}} از سوی آنان، برای این اصحاب نقش حیاتی داشت. نقطه قوت روش [[اندیشه‌ورزی]] شیعیان برائتی، متن نگاره‌هایی با رنگ و بوی [[وحی]] از زبان ائمه{{عم}} بود و فاصله جغرافیایی [[کوفه]] و [[مدینه]] اهمیت استماع [[حدیث]] و طرح مسائل جدید، [[درک]] [[محضر امام]] را ضروری می‌ساخت. [[عظمت]] این بهره‌گیری را می‌توان از سخن [[ابان بن تغلب]] دریافت که می‌گفت: {{عربی|الشيعة الذين اختلف الناس عن رسول الله{{صل}} أخذوا بقول علي{{ع}}، و إذا اختلف [[الناس]] عن علي{{ع}} أخذوا بقول [[جعفر بن محمد]]{{ع}}}}: [[شیعه]] کسانی هستند که وقتی مردم درباره رسول خدا{{صل}} اختلاف می‌کنند، سخن [[علی]]{{ع}} را بپذیرند و زمانی که مردم درباره قول علی{{ع}} اختلاف می‌کنند، قول [[جعفر بن محمد]]{{ع}} را بپذیرند<ref>نجاشی، احمد بن علی، رجال نجاشی، ص١٢.</ref>.
به طور مشخص [[رشد]] و [[بالندگی]] «اوائل البتریه» در [[شهر کوفه]] بوده است. شهر کوفه با داشتن جریان‌های متعدد [[تشیع]] [[اعتقادی]] اهمیت ویژه‌ای دارد و محور [[اختلاف]] این جریان‌های [[شیعی]] نیز به رویکرد هر دسته در باب [[علم امام]] و مسائل مربوط به آن باز می‌گشت<ref>جعفریان، رسول، تاریخ تشیع در ایران، ج١، ص٢٣، ٩٠.</ref>. [[شیعیان]] برائتی<ref>شیعیان برائتی به خلافت بلافصل علی بن ابی طالب اعتقاد داشتند و از ابوبکر و عمر برائت می‌جستند و در مقابلِ این اصحاب، گروهی از امامیه حاضر به برائت از این دو نبودند‌.</ref> [[امام]] را [[وارث علم نبی]] {{صل}} می‌دانستند و قائل بودند [[امامت]] در [[اهل بیت]] {{عم}} باقی خواهد ماند<ref>اشعری، ابوالحسن، مقالات الاسلامیین واختلاف المصلین، ص۶۴.</ref>. از سویی دستیابی به [[معارف]] [[ناب]] همواره از دغدغه‌های اصلی این [[اصحاب]] بوده است و شفاف‌سازی‌ [[احادیث]] منسوب به ائمه {{عم}} از سوی آنان، برای این اصحاب نقش حیاتی داشت. نقطه قوت روش [[اندیشه‌ورزی]] شیعیان برائتی، متن نگاره‌هایی با رنگ و بوی [[وحی]] از زبان ائمه {{عم}} بود و فاصله جغرافیایی [[کوفه]] و [[مدینه]] اهمیت استماع [[حدیث]] و طرح مسائل جدید، [[درک]] [[محضر امام]] را ضروری می‌ساخت. [[عظمت]] این بهره‌گیری را می‌توان از سخن [[ابان بن تغلب]] دریافت که می‌گفت: {{عربی|الشيعة الذين اختلف الناس عن رسول الله {{صل}} أخذوا بقول علي {{ع}}، و إذا اختلف [[الناس]] عن علي {{ع}} أخذوا بقول [[جعفر بن محمد]] {{ع}}}}: [[شیعه]] کسانی هستند که وقتی مردم درباره رسول خدا {{صل}} اختلاف می‌کنند، سخن [[علی]] {{ع}} را بپذیرند و زمانی که مردم درباره قول علی {{ع}} اختلاف می‌کنند، قول [[جعفر بن محمد]] {{ع}} را بپذیرند<ref>نجاشی، احمد بن علی، رجال نجاشی، ص١٢.</ref>.


از منظر تعریف أبان، [[استمرار]] [[سنت]] [[پیامبر اکرم]]{{صل}} و [[امام علی]]{{ع}} و رسیدن به [[مقام]] [[اصحاب خاص]]، به [[رجوع]] [[اصحاب]] به [[امام]] بستگی داشت. [[ائمه]]{{عم}} می‌کوشیدند [[شیعیان]] را از مشی‌های [[عقیدتی]] معتزلی، مرجئی و... [[حفظ]] کنند، ولی همه اینها نمی‌توانست تنها به خواست امام محقق شود، بلکه لازم بود شیعیان شخص امام را به عنوان [[جانشین پیامبر]]، با اوصاف ویژه بشناسند و به چگونگی [[زمان]] و مکان دریافت [[حدیث]] توجه کنند.
از منظر تعریف أبان، [[استمرار]] [[سنت]] [[پیامبر اکرم]] {{صل}} و [[امام علی]] {{ع}} و رسیدن به [[مقام]] [[اصحاب خاص]]، به [[رجوع]] [[اصحاب]] به [[امام]] بستگی داشت. [[ائمه]] {{عم}} می‌کوشیدند [[شیعیان]] را از مشی‌های [[عقیدتی]] معتزلی، مرجئی و... [[حفظ]] کنند، ولی همه اینها نمی‌توانست تنها به خواست امام محقق شود، بلکه لازم بود شیعیان شخص امام را به عنوان [[جانشین پیامبر]]، با اوصاف ویژه بشناسند و به چگونگی [[زمان]] و مکان دریافت [[حدیث]] توجه کنند.
تعریف [[أبان بن تغلب]] مباحث جدیدی را در حوزۀ [[افراط]] و [[تفریط]] سامان می‌داد و به ارزشیابی قابل توجهی در میان [[پیروان]] ائمه{{عم}} منجر می‌شد، ولی بر خلاف رویه أخذ به قول [[معصوم]]، فضای [[کوفه]] تعامل نامتوازنی در حلقۀ درسی برخی اصحاب [[امامیه]] همچون اوائل البتریه رقم زد؛ با این همه نباید جریان متأثر اوائل البتریه را لزوماً [[مقهور]] اندیشه‌های عقیدتی جاری در کوفه دانست، بلکه در پی گرفتاری‌های [[جامعه]] [[شیعی]] در [[عهد]] [[امویان]] و شرایط دشوار [[زندگی]]، این گروه از شیعیان در منازعه‌های [[اعتقادی]] با جریان‌های غیر شیعی با تنزل دادن [[مقام امام]] به ظاهر از ویژگی‌هایی مانند [[عصمت]] و [[علم]] خاص امام چشم پوشیده بودند تا به [[اختلاف‌ها]] دامن نزده باشند. اما اشخاصی از میان این گروه [[تمایل]] به امامی نشان می‌دادند که در برابر [[ظلم]] [[بنی امیه]] [[قیام]] کند و شاید ازهمین رو به [[صلح امام حسن]]{{ع}} در قبال [[معاویه]] [[اعتراض]] کردند و امام نیز [[حفظ جان شیعیان]] را علت‌ این [[صلح]] بر شمرد و از مفترض الطاعة بودن خود به [[نص]] [[رسول خدا]]{{صل}} سخن گفت<ref>صدوق، محمد بن علی بن بابویه، علل الشرایع، ج١، ص٣١۶‌.</ref>. این [[سخن امام]] این احتمال را تقویت می‌کند که [[راهبرد]] [[فکری]] اشخاص یادشده [[با تدبیر]] [[سیاسی]] امام بنابر [[آگاه]] بودن امام بر امور [[مسلمانان]] [[بیگانه]] بوده است. بسیاری از اوائل البتریه بر چنین باوری تا [[قیام زید بن علی]] [[استوار]] بودند‌. آنچه در اینجا قابل توجه است عقب‌نشینی این گروه‌ها در [[قیام امام حسین]]{{ع}} و [[زید بن علی]] بود، زیرا آنان [[قیام]] را تنها در مسیر [[برپایی حکومت]] [[شیعی]] می‌پذیرفتند و با [[علم]] به [[شکست]] قیام از آن روی‌گردان می‌شدند. از سوی دیگر، [[وجوب اطاعت از امام]] هرچند نزد آنان جاری بود، این [[وجوب اطاعت]] به معنای مفترض الطاعة بودن به [[نص پیامبر]] نبود‌.<ref>[[قاسم کاجی|کاجی، قاسم]] و [[رسول رضوی|رضوی، رسول]]، [[بتریه و اندیشه تقصیر (مقاله)|بتریه و اندیشه تقصیر]]، ص ۱۴۸.</ref>
تعریف [[أبان بن تغلب]] مباحث جدیدی را در حوزۀ [[افراط]] و [[تفریط]] سامان می‌داد و به ارزشیابی قابل توجهی در میان [[پیروان]] ائمه {{عم}} منجر می‌شد، ولی بر خلاف رویه أخذ به قول [[معصوم]]، فضای [[کوفه]] تعامل نامتوازنی در حلقۀ درسی برخی اصحاب [[امامیه]] همچون اوائل البتریه رقم زد؛ با این همه نباید جریان متأثر اوائل البتریه را لزوماً [[مقهور]] اندیشه‌های عقیدتی جاری در کوفه دانست، بلکه در پی گرفتاری‌های [[جامعه]] [[شیعی]] در [[عهد]] [[امویان]] و شرایط دشوار [[زندگی]]، این گروه از شیعیان در منازعه‌های [[اعتقادی]] با جریان‌های غیر شیعی با تنزل دادن [[مقام امام]] به ظاهر از ویژگی‌هایی مانند [[عصمت]] و [[علم]] خاص امام چشم پوشیده بودند تا به [[اختلاف‌ها]] دامن نزده باشند. اما اشخاصی از میان این گروه [[تمایل]] به امامی نشان می‌دادند که در برابر [[ظلم]] [[بنی امیه]] [[قیام]] کند و شاید ازهمین رو به [[صلح امام حسن]] {{ع}} در قبال [[معاویه]] [[اعتراض]] کردند و امام نیز [[حفظ جان شیعیان]] را علت‌ این [[صلح]] بر شمرد و از مفترض الطاعة بودن خود به [[نص]] [[رسول خدا]] {{صل}} سخن گفت<ref>صدوق، محمد بن علی بن بابویه، علل الشرایع، ج١، ص٣١۶‌.</ref>. این [[سخن امام]] این احتمال را تقویت می‌کند که [[راهبرد]] [[فکری]] اشخاص یادشده [[با تدبیر]] [[سیاسی]] امام بنابر [[آگاه]] بودن امام بر امور [[مسلمانان]] [[بیگانه]] بوده است. بسیاری از اوائل البتریه بر چنین باوری تا [[قیام زید بن علی]] [[استوار]] بودند‌. آنچه در اینجا قابل توجه است عقب‌نشینی این گروه‌ها در [[قیام امام حسین]] {{ع}} و [[زید بن علی]] بود، زیرا آنان [[قیام]] را تنها در مسیر [[برپایی حکومت]] [[شیعی]] می‌پذیرفتند و با [[علم]] به [[شکست]] قیام از آن روی‌گردان می‌شدند. از سوی دیگر، [[وجوب اطاعت از امام]] هرچند نزد آنان جاری بود، این [[وجوب اطاعت]] به معنای مفترض الطاعة بودن به [[نص پیامبر]] نبود‌.<ref>[[قاسم کاجی|کاجی، قاسم]] و [[رسول رضوی|رضوی، رسول]]، [[بتریه و اندیشه تقصیر (مقاله)|بتریه و اندیشه تقصیر]]، ص ۱۴۸.</ref>


==اوائل البتریه و [[قیام زید]]==
== اوائل البتریه و [[قیام زید]] ==
با [[قیام زید بن علی]] شخصیت‌هایی از اوائل البتریه همچون [[سلمة بن کهیل]] و [[کثیر النوا]] با وی [[بیعت]] کردند، ولی پس از مدتی از [[زید]] خواستند تا بیعت از آنان بردارد<ref>طبری، ابی جعفر محمد بن جریر، تاریخ طبری، ج٧، ص١۶٨؛ مفید، محمد بن محمد، الإرشاد، ص١٢٧.</ref>. با نگاهی به گزارش [[طبری]] می‌توان گفت عده‌ای از [[اصحاب]] سلمة بن کهیل در مجلس زید حضور داشته‌اند<ref>طبری، ابی جعفر محمد بن جریر، تاریخ طبری، ج٧، ص١۶٨.</ref>. علت این بیعت شاید همان [[روحیه]] برچیده شدن [[ظلم]] [[امویان]] بود. از سویی [[برائت]] نجستن زید از [[شیخین]] [[انگیزه]] آنان را دو چندان کرد‌. با [[شهادت]] زید بن علی و در آغاز سده دوم [[هجری]] عناصر مهم [[بتریه]] با [[پیوستن]] به [[ائتلاف]] [[زیدیه]] با چهرۀ بتریه رخ گشودند و به [[پیروان]] [[کثیر النوا]] و [[حسن بن صالح]] مشهور شدند‌.
با [[قیام زید بن علی]] شخصیت‌هایی از اوائل البتریه همچون [[سلمة بن کهیل]] و [[کثیر النوا]] با وی [[بیعت]] کردند، ولی پس از مدتی از [[زید]] خواستند تا بیعت از آنان بردارد<ref>طبری، ابی جعفر محمد بن جریر، تاریخ طبری، ج٧، ص١۶٨؛ مفید، محمد بن محمد، الإرشاد، ص١٢٧.</ref>. با نگاهی به گزارش [[طبری]] می‌توان گفت عده‌ای از [[اصحاب]] سلمة بن کهیل در مجلس زید حضور داشته‌اند<ref>طبری، ابی جعفر محمد بن جریر، تاریخ طبری، ج٧، ص١۶٨.</ref>. علت این بیعت شاید همان [[روحیه]] برچیده شدن [[ظلم]] [[امویان]] بود. از سویی [[برائت]] نجستن زید از [[شیخین]] [[انگیزه]] آنان را دو چندان کرد‌. با [[شهادت]] زید بن علی و در آغاز سده دوم [[هجری]] عناصر مهم [[بتریه]] با [[پیوستن]] به [[ائتلاف]] [[زیدیه]] با چهرۀ بتریه رخ گشودند و به [[پیروان]] [[کثیر النوا]] و [[حسن بن صالح]] مشهور شدند‌.
کشی علت نام‌گذاری این گروه به بتریه را از مجلس [[امام باقر]]{{ع}} گزارش کرده و از قول [[سدیر]] می‌نویسد: «با [[سلمة بن کهیل]] و [[أبومقدام ثابت بن حداد]] و [[سالم بن أبی حفصه]]، کثیر النوا و جمعی دیگر نزد امام باقر{{ع}} رفتیم و [[برادر]] آن [[حضرت]] زید بن علی هم نزد او بود. این اشخاص به [[حضرت باقر]]{{ع}} گفتند‌: «ما [[علی]]، [[حسن]] و [[حسین]]{{عم}} را [[دوست]] داریم و از دشمنانشان [[بیزاری]] می‌جوییم. حضرت فرمود: خوب است. بعد گفتند: [[ابوبکر]] و [[عمر]] را نیز دوست می‌داریم و از دشمنانشان [[بیزاری]] می‌جوییم». [[زید بن علی]] رو به ایشان کرد‌ و گفت: آیا از [[فاطمه]]{{س}} بیزاری می‌جویید؟ شما کار ما را بریدید، ریشه شما [[بریده]] باد.»..<ref>طوسی، محمد بن حسن، اختیار معرفة الرجال، ص٢٣۶.</ref>. [[علامه مجلسی]] «أبتر الید بودن»، یعنی [[عیب جسمانی]] [[کثیر النوا]] را که از [[پیشوایان]] [[بتریه]] بود، سبب این نام‌گذاری دانسته است<ref>مجلسی، محمدباقر، بحار الانوار، ج۴٧، ص٣۴۶.</ref>. ناشئ اکبر قائل است چون این افراد به [[طعن]] [[عثمان]] در شش سال آخر خلافتش پرداخته‌اند و از عثمان [[تبری]] جستند، به بتریه معروف گشتند<ref>ناشئ اکبر، عبدالله بن محمد، مسائل الامامه، ص٢٠١.</ref>.
کشی علت نام‌گذاری این گروه به بتریه را از مجلس [[امام باقر]] {{ع}} گزارش کرده و از قول [[سدیر]] می‌نویسد: «با [[سلمة بن کهیل]] و [[أبومقدام ثابت بن حداد]] و [[سالم بن أبی حفصه]]، کثیر النوا و جمعی دیگر نزد امام باقر {{ع}} رفتیم و [[برادر]] آن [[حضرت]] زید بن علی هم نزد او بود. این اشخاص به [[حضرت باقر]] {{ع}} گفتند‌: «ما [[علی]]، [[حسن]] و [[حسین]] {{عم}} را [[دوست]] داریم و از دشمنانشان [[بیزاری]] می‌جوییم. حضرت فرمود: خوب است. بعد گفتند: [[ابوبکر]] و [[عمر]] را نیز دوست می‌داریم و از دشمنانشان [[بیزاری]] می‌جوییم». [[زید بن علی]] رو به ایشان کرد‌ و گفت: آیا از [[فاطمه]] {{س}} بیزاری می‌جویید؟ شما کار ما را بریدید، ریشه شما [[بریده]] باد.»..<ref>طوسی، محمد بن حسن، اختیار معرفة الرجال، ص٢٣۶.</ref>. [[علامه مجلسی]] «أبتر الید بودن»، یعنی [[عیب جسمانی]] [[کثیر النوا]] را که از [[پیشوایان]] [[بتریه]] بود، سبب این نام‌گذاری دانسته است<ref>مجلسی، محمدباقر، بحار الانوار، ج۴٧، ص٣۴۶.</ref>. ناشئ اکبر قائل است چون این افراد به [[طعن]] [[عثمان]] در شش سال آخر خلافتش پرداخته‌اند و از عثمان [[تبری]] جستند، به بتریه معروف گشتند<ref>ناشئ اکبر، عبدالله بن محمد، مسائل الامامه، ص٢٠١.</ref>.


[[حمیری]] آورده است: «این [[لقب]] را [[مغیرة بن سعید]] به کثیر النوا داده است»<ref>زریاب، عباس، دانشنامه جهان اسلام، مدخل بتریه.</ref>. فان. اس. برداشت متفاوتی دارد و می‌نویسد: «[[مغیره]] با این نام‌گذاری خواسته است ادعا کند که بتریه [[حق امام علی]]{{ع}} را أبتر گذارده‌اند، زیرا آنها منکر [[نص پیامبر]] بر [[خلافت امام علی]]{{ع}} شدند»<ref>جوزف، فان. اس، علم الکلام والمجتمع، ج١، ص٣۴٢‌.</ref>. [[شهرستانی]] هم می‌نویسد:
[[حمیری]] آورده است: «این [[لقب]] را [[مغیرة بن سعید]] به کثیر النوا داده است»<ref>زریاب، عباس، دانشنامه جهان اسلام، مدخل بتریه.</ref>. فان. اس. برداشت متفاوتی دارد و می‌نویسد: «[[مغیره]] با این نام‌گذاری خواسته است ادعا کند که بتریه [[حق امام علی]] {{ع}} را أبتر گذارده‌اند، زیرا آنها منکر [[نص پیامبر]] بر [[خلافت امام علی]] {{ع}} شدند»<ref>جوزف، فان. اس، علم الکلام والمجتمع، ج١، ص٣۴٢‌.</ref>. [[شهرستانی]] هم می‌نویسد:
«بتریه [[پیروان]] کثیر النوا و [[حسن بن صالح]] بودند و تقدم [[مفضول]] بر أفضل را جایز و [[خلافت ابوبکر]] و [[عمر]] را صحیح می‌شمردند و در امر عثمان توقف کرده، می‌گفتند [[علی]] أفضل [[مردم]] پس از [[رسول خدا]] و اولی به [[امامت]] بود، ولی [[خلافت]] را با [[رضایت]] واگذار کرد»<ref>شهرستانی، محمد بن عبدالکریم، ملل و نحل، ج١، ص١٧۴.</ref>. به هر حال با بررسی بیشتر مشخص می‌شود این نام‌گذاری را دیگران به جریان بتریه داده‌اند.<ref>[[قاسم کاجی|کاجی، قاسم]] و [[رسول رضوی|رضوی، رسول]]، [[بتریه و اندیشه تقصیر (مقاله)|بتریه و اندیشه تقصیر]]، ص ۱۵۰.</ref>
«بتریه [[پیروان]] کثیر النوا و [[حسن بن صالح]] بودند و تقدم [[مفضول]] بر أفضل را جایز و [[خلافت ابوبکر]] و [[عمر]] را صحیح می‌شمردند و در امر عثمان توقف کرده، می‌گفتند [[علی]] أفضل [[مردم]] پس از [[رسول خدا]] و اولی به [[امامت]] بود، ولی [[خلافت]] را با [[رضایت]] واگذار کرد»<ref>شهرستانی، محمد بن عبدالکریم، ملل و نحل، ج١، ص١٧۴.</ref>. به هر حال با بررسی بیشتر مشخص می‌شود این نام‌گذاری را دیگران به جریان بتریه داده‌اند.<ref>[[قاسم کاجی|کاجی، قاسم]] و [[رسول رضوی|رضوی، رسول]]، [[بتریه و اندیشه تقصیر (مقاله)|بتریه و اندیشه تقصیر]]، ص ۱۵۰.</ref>


==بتریه [[زیدی]]؟ یا [[شیعی]]؟==
== بتریه [[زیدی]]؟ یا [[شیعی]]؟ ==
در برخی کتاب‌های نحل، بتریه به عنوان شاخه‌ای از شاخه‌های [[زیدیه]] ثبت شده است‌<ref>اشعری، ابوالحسن، مقالات الاسلامیین واختلاف المصلین، ص۶٨.</ref>، ولی این [[پرسش]] مطرح است که آیا اوائل البتریه با [[پیوستن]] به زیدیه [[هویت]] تازه‌ای یافتند و از [[جامعه]] شیعی متمایز شدند؟
در برخی کتاب‌های نحل، بتریه به عنوان شاخه‌ای از شاخه‌های [[زیدیه]] ثبت شده است‌<ref>اشعری، ابوالحسن، مقالات الاسلامیین واختلاف المصلین، ص۶٨.</ref>، ولی این [[پرسش]] مطرح است که آیا اوائل البتریه با [[پیوستن]] به زیدیه [[هویت]] تازه‌ای یافتند و از [[جامعه]] شیعی متمایز شدند؟
از گزارش کشی برمی‌آید که انتساب عناصر مشهور بتریه به زیدیه بسیار دشوار است، زیرا آنها به چیزی [[اعتقاد]] داشتند که [[زید بن علی]]، به سبب چنان [[اعتقادی]]، آنان را مورد [[عتاب]] قرار داده و [[نفرین]] کرده بود‌. حال آنکه اگر نفرین [[زید]] این نام‌گذاری را برای [[بتریه]] به همراه داشت، چگونه می‌توان بتریه را به [[زیدیه]] منسوب کرد؟ حتی گزارش [[ابن اثیر]] درباره گفت‌وگوی میان زید و [[سلمة بن کهیل]] و [[برداشتن بیعت]] از سلمة بن کهیل نیز نمی‌تواند مانع از تردید این انتساب شود<ref>ابن اثیر، عزالدین أبی الحسن، الکامل فی التاریخ، ج۵، ص٢٣۵.</ref>. وی از سویی در [[منابع اهل سنت]]، به داشتن گرایش‌های [[شیعی]] متهم شده<ref>ذهبی، شمس‌الدین محمد، میزان الإعتدال فی نقد الرجال، ج۵، ص١٧۶.</ref> و از سوی دیگر در منابع شیعی، [[زیدی]] بتری خوانده شده است<ref>نجاشی، احمد بن علی، رجال نجاشی، ص٢٣٣.</ref>. همچنین [[شیخ طوسی]] [[حکم بن عتیبه]] -یکی از شخصیت‌های مهم بتریه- را در شمار [[اصحاب امام سجاد]]{{ع}} ضبط کرده و برقی نیز وی را در شمار اصحاب امام سجاد و [[امام باقر]]{{عم}} به شمار آورده است و سال [[وفات]] وی نیز پیش از [[قیام زید]] بوده است. همچنین [[ثابت بن حداد]] از اصحاب امام سجاد، امام باقر و [[امام صادق]]{{عم}} ضبط شده است<ref>خویی، ابوالقاسم، معجم الرجال الحدیث، ج۶، ص١٧۶‌.</ref>.
از گزارش کشی برمی‌آید که انتساب عناصر مشهور بتریه به زیدیه بسیار دشوار است، زیرا آنها به چیزی [[اعتقاد]] داشتند که [[زید بن علی]]، به سبب چنان [[اعتقادی]]، آنان را مورد [[عتاب]] قرار داده و [[نفرین]] کرده بود‌. حال آنکه اگر نفرین [[زید]] این نام‌گذاری را برای [[بتریه]] به همراه داشت، چگونه می‌توان بتریه را به [[زیدیه]] منسوب کرد؟ حتی گزارش [[ابن اثیر]] درباره گفت‌وگوی میان زید و [[سلمة بن کهیل]] و [[برداشتن بیعت]] از سلمة بن کهیل نیز نمی‌تواند مانع از تردید این انتساب شود<ref>ابن اثیر، عزالدین أبی الحسن، الکامل فی التاریخ، ج۵، ص٢٣۵.</ref>. وی از سویی در [[منابع اهل سنت]]، به داشتن گرایش‌های [[شیعی]] متهم شده<ref>ذهبی، شمس‌الدین محمد، میزان الإعتدال فی نقد الرجال، ج۵، ص١٧۶.</ref> و از سوی دیگر در منابع شیعی، [[زیدی]] بتری خوانده شده است<ref>نجاشی، احمد بن علی، رجال نجاشی، ص٢٣٣.</ref>. همچنین [[شیخ طوسی]] [[حکم بن عتیبه]] -یکی از شخصیت‌های مهم بتریه- را در شمار [[اصحاب امام سجاد]] {{ع}} ضبط کرده و برقی نیز وی را در شمار اصحاب امام سجاد و [[امام باقر]] {{عم}} به شمار آورده است و سال [[وفات]] وی نیز پیش از [[قیام زید]] بوده است. همچنین [[ثابت بن حداد]] از اصحاب امام سجاد، امام باقر و [[امام صادق]] {{عم}} ضبط شده است<ref>خویی، ابوالقاسم، معجم الرجال الحدیث، ج۶، ص١٧۶‌.</ref>.


[[اشعری]] می‌گوید دو [[فرقه]] - بتریه و [[جارودیه]] -امر [[زید بن علی بن حسین بن علی]] را بر خود بسته‌اند و فرقۀ زیدیه از ایشان منشعب شده است<ref>اشعری، ابوالحسن، مقالات الاسلامیین واختلاف المصلین، ص۶٨.</ref>. همین مطلب در فرق الشیعه [[نوبختی]] نیز آمده است<ref>نوبختی، حسن بن موسی، فرق الشیعه، ص٢٠-۲۱.</ref>. [[شیخ صدوق]] در کتاب من لایحضره الفقیه با اشاره به دو [[فرقه زیدیه]] می‌نویسد: «جارودیه فرقه‌ای از زیدیه‌اند و بنا به قولی ایشان مانند بتریه منسوب به زیدیه‌اند، ولی در [[حقیقت]] زیدیه [[اهل]] سنت‌اند»<ref>صدوق، محمد بن علی بن بابویه، من لایحضره الفقیه، ج۴، ص۵۴٣.</ref>.
[[اشعری]] می‌گوید دو [[فرقه]] - بتریه و [[جارودیه]] -امر [[زید بن علی بن حسین بن علی]] را بر خود بسته‌اند و فرقۀ زیدیه از ایشان منشعب شده است<ref>اشعری، ابوالحسن، مقالات الاسلامیین واختلاف المصلین، ص۶٨.</ref>. همین مطلب در فرق الشیعه [[نوبختی]] نیز آمده است<ref>نوبختی، حسن بن موسی، فرق الشیعه، ص٢٠-۲۱.</ref>. [[شیخ صدوق]] در کتاب من لایحضره الفقیه با اشاره به دو [[فرقه زیدیه]] می‌نویسد: «جارودیه فرقه‌ای از زیدیه‌اند و بنا به قولی ایشان مانند بتریه منسوب به زیدیه‌اند، ولی در [[حقیقت]] زیدیه [[اهل]] سنت‌اند»<ref>صدوق، محمد بن علی بن بابویه، من لایحضره الفقیه، ج۴، ص۵۴٣.</ref>.
بر اساس سخن شیخ صدوق دو نکته روشن می‌شود: اولاً، ممکن است فرقه بتریه جریانی مستقل بوده و تنها منسوب به [[زیدیه]] باشند‌؛ ثانیاً‌، علت [[صف‌آرایی]] دو جریان [[بتریه]] و [[جارودیه]] در [[اعتقاد]] [[شیعی]] بتریه ریشه داشته است و آنان تنها به زیدیه [[گرایش]] داشته‌اند و بنا بر شواهد [[تاریخی]] و مطلب شیخ، جارودیه از [[اهل سنت]] وارد زیدیه شده است. [[نوبختی]] هم از دو گروه أقویا و ضعفای زیدیه نام می‌برد که به نظر می‌رسد ضعفای دارای گرایش کم رنگ زیدیه همان بتریه باشند<ref>نوبختی، حسن بن موسی، فرق الشیعه، ص۵٧.</ref>. در گزارشی از ماهیت بتریه، کشی هیچ سخنی از زیدیه نمی‌کند و می‌نویسد: بتریه در آغاز [[مردم]] را به [[ولایت علی]]{{ع}} [[دعوت]] می‌کردند. سپس آن را با [[ولایت]] [[ابوبکر]] و [[عمر]] درآمیخته و به [[اثبات امامت]] ایشان می‌پردازند. آنان بر [[عثمان]]، [[طلحه]] و [[زبیر]] خرده می‌گیرند و بر [[قیام]] با [[فرزندان]] [[علی بن ابی طالب]] معتقدند<ref>طوسی، محمد بن حسن، اختیار معرفة الرجال، ص٢٣٣‌.</ref>.
بر اساس سخن شیخ صدوق دو نکته روشن می‌شود: اولاً، ممکن است فرقه بتریه جریانی مستقل بوده و تنها منسوب به [[زیدیه]] باشند‌؛ ثانیاً‌، علت [[صف‌آرایی]] دو جریان [[بتریه]] و [[جارودیه]] در [[اعتقاد]] [[شیعی]] بتریه ریشه داشته است و آنان تنها به زیدیه [[گرایش]] داشته‌اند و بنا بر شواهد [[تاریخی]] و مطلب شیخ، جارودیه از [[اهل سنت]] وارد زیدیه شده است. [[نوبختی]] هم از دو گروه أقویا و ضعفای زیدیه نام می‌برد که به نظر می‌رسد ضعفای دارای گرایش کم رنگ زیدیه همان بتریه باشند<ref>نوبختی، حسن بن موسی، فرق الشیعه، ص۵٧.</ref>. در گزارشی از ماهیت بتریه، کشی هیچ سخنی از زیدیه نمی‌کند و می‌نویسد: بتریه در آغاز [[مردم]] را به [[ولایت علی]] {{ع}} [[دعوت]] می‌کردند. سپس آن را با [[ولایت]] [[ابوبکر]] و [[عمر]] درآمیخته و به [[اثبات امامت]] ایشان می‌پردازند. آنان بر [[عثمان]]، [[طلحه]] و [[زبیر]] خرده می‌گیرند و بر [[قیام]] با [[فرزندان]] [[علی بن ابی طالب]] معتقدند<ref>طوسی، محمد بن حسن، اختیار معرفة الرجال، ص٢٣٣‌.</ref>.


با مقایسه گزارش کشی و قول [[سعد بن عبدالله اشعری]] دربارۀ بتریه و مطلبی که در گفتار نوبختی و [[شیخ صدوق]] بیان شد‌، می‌توان نتیجه گرفت که بتریه پیش از [[قیام زید]] و پیدایش زیدیه، حیاتی در میان [[شیعیان]] داشته‌اند که سعد بن عبدالله اشعری آنان را اوائل البتریه می‌خواند و پس از مدتی با تأثیرپذیری از زیدیه، [[خلافت ابوبکر]] و عمر را با وجود [[افضلیت امام علی]]{{ع}} پذیرفته بودند. در کنار نظریۀ اوائل البتریه، پاسخ به این [[پرسش]] که آیا اوائل البتریه [[حق امامت]] را در قیام‌کننده‌ای از [[فرزندان امام حسن]] و [[امام حسین]]{{عم}} منحصر می‌دانسته‌اند آسان نیست، زیرا نام برجستگان مهم بتریه چه در قیام زید و چه [[نفس زکیه]] ثبت نشده است. گفتنی است نام بتریه به جریان مورد بحث اختصاص نداشت، زیرا [[معتزله]] را نیز به دلیل آنکه [[علی]]{{ع}} را بر ابوبکر و عمر [[برتری]] می‌دادند، بتریه نام نهاده‌اند<ref>روحانی، مهدی؛ خمینی، سیدحسن، فرهنگ جامع فرق اسلامی، ج٢، ص٢٣۵.</ref> و حتی به برخی از [[پیشوایان]] بتریه [[لقب]] مرجئی هم داده بودند<ref>طوسی، محمد بن حسن، اختیار معرفة الرجال، ص٢٣۵.</ref> تا مشخص گردد نام‌گذاری‌های یادشده، تمام [[هویت]] یک جریان نمی‌توانست باشد.
با مقایسه گزارش کشی و قول [[سعد بن عبدالله اشعری]] دربارۀ بتریه و مطلبی که در گفتار نوبختی و [[شیخ صدوق]] بیان شد‌، می‌توان نتیجه گرفت که بتریه پیش از [[قیام زید]] و پیدایش زیدیه، حیاتی در میان [[شیعیان]] داشته‌اند که سعد بن عبدالله اشعری آنان را اوائل البتریه می‌خواند و پس از مدتی با تأثیرپذیری از زیدیه، [[خلافت ابوبکر]] و عمر را با وجود [[افضلیت امام علی]] {{ع}} پذیرفته بودند. در کنار نظریۀ اوائل البتریه، پاسخ به این [[پرسش]] که آیا اوائل البتریه [[حق امامت]] را در قیام‌کننده‌ای از [[فرزندان امام حسن]] و [[امام حسین]] {{عم}} منحصر می‌دانسته‌اند آسان نیست، زیرا نام برجستگان مهم بتریه چه در قیام زید و چه [[نفس زکیه]] ثبت نشده است. گفتنی است نام بتریه به جریان مورد بحث اختصاص نداشت، زیرا [[معتزله]] را نیز به دلیل آنکه [[علی]] {{ع}} را بر ابوبکر و عمر [[برتری]] می‌دادند، بتریه نام نهاده‌اند<ref>روحانی، مهدی؛ خمینی، سیدحسن، فرهنگ جامع فرق اسلامی، ج٢، ص٢٣۵.</ref> و حتی به برخی از [[پیشوایان]] بتریه [[لقب]] مرجئی هم داده بودند<ref>طوسی، محمد بن حسن، اختیار معرفة الرجال، ص٢٣۵.</ref> تا مشخص گردد نام‌گذاری‌های یادشده، تمام [[هویت]] یک جریان نمی‌توانست باشد.
پیش‌تر اشاره شد که این گروه خود نخواسته بودند که نام [[بتریه]] را برای خود برگزینند و آنان هم انگیزه‌ای نداشتند تا خود را جدا از گروه [[شیعه]] بدانند و از دیدگاه [[سلیمان بن جریر]] به عنوان یک [[زیدی]] [[مذهب]]، بتریه جزئی از [[امامیه]] بودند<ref>جوزف، فان. اس، علم الکلام والمجتمع، ج١، ص٣۴٠.</ref>.<ref>[[قاسم کاجی|کاجی، قاسم]] و [[رسول رضوی|رضوی، رسول]]، [[بتریه و اندیشه تقصیر (مقاله)|بتریه و اندیشه تقصیر]]، ص ۱۵۱.</ref>
پیش‌تر اشاره شد که این گروه خود نخواسته بودند که نام [[بتریه]] را برای خود برگزینند و آنان هم انگیزه‌ای نداشتند تا خود را جدا از گروه [[شیعه]] بدانند و از دیدگاه [[سلیمان بن جریر]] به عنوان یک [[زیدی]] [[مذهب]]، بتریه جزئی از [[امامیه]] بودند<ref>جوزف، فان. اس، علم الکلام والمجتمع، ج١، ص٣۴٠.</ref>.<ref>[[قاسم کاجی|کاجی، قاسم]] و [[رسول رضوی|رضوی، رسول]]، [[بتریه و اندیشه تقصیر (مقاله)|بتریه و اندیشه تقصیر]]، ص ۱۵۱.</ref>


==[[بی‌اعتنایی]] بتریه به [[شأن]] و [[منزلت امام]]==
== [[بی‌اعتنایی]] بتریه به [[شأن]] و [[منزلت امام]] ==
گفتنی است [[اعتقاد]] و [[جدیت]] بتریه به محدود بودن [[علم امام]]، انگیزۀ [[تمایل]] به [[زیدیه]] را در ایشان زنده نگه داشت و آموزه‌هایی مانند [[علم غیب امام]]، عمل [[تقیه]] و [[رجعت]] را دستخوش [[تغییر]] و [[تحول]] کرد‌. به طور مشخص پذیرش [[ادبیات]] [[سیاسی]] زیدیه از سوی برخی افراد بتریه رویکرد اعتراضی بتریه را در برابر [[ائمه]]{{عم}} تقویت می‌کرد و این گروه به این [[باور]] رسیدند که [[امام]] [[مرجع]] واحدی به شمار نمی‌آید<ref>کلینی، محمد بن یعقوب، الکافی، ج١، ص٣٩٩؛ طوسی، محمد بن حسن، اختیار معرفة الرجال، ص٢٠٩.</ref>. [[نوبختی]] دربارۀ اعتقاد زیدیه به علم امام می‌نویسد: اما دیگر [[فرقه‌ها]] امر را توسعه بخشیده و گفتند [[علم]] مشترک در همه اینها - ائمه{{عم}} - و عموم [[مردم]] است و باهم مساوی و برابرند. پس اگر [[علمی]] که مردم به آن در دینشان احتیاج دارند نزد هیچ یک از ایشان - ائمه{{عم}} - و نه نزد غیر ایشان پیدا نشد، جایز است مردم به [[اجتهاد]] عمل کنند. این قول أقویا و ضعفای آنها (زیدیه) است<ref>نوبختی، حسن بن موسی، فرق الشیعه، ص۵٧.</ref>.
گفتنی است [[اعتقاد]] و [[جدیت]] بتریه به محدود بودن [[علم امام]]، انگیزۀ [[تمایل]] به [[زیدیه]] را در ایشان زنده نگه داشت و آموزه‌هایی مانند [[علم غیب امام]]، عمل [[تقیه]] و [[رجعت]] را دستخوش [[تغییر]] و [[تحول]] کرد‌. به طور مشخص پذیرش [[ادبیات]] [[سیاسی]] زیدیه از سوی برخی افراد بتریه رویکرد اعتراضی بتریه را در برابر [[ائمه]] {{عم}} تقویت می‌کرد و این گروه به این [[باور]] رسیدند که [[امام]] [[مرجع]] واحدی به شمار نمی‌آید<ref>کلینی، محمد بن یعقوب، الکافی، ج١، ص٣٩٩؛ طوسی، محمد بن حسن، اختیار معرفة الرجال، ص٢٠٩.</ref>. [[نوبختی]] دربارۀ اعتقاد زیدیه به علم امام می‌نویسد: اما دیگر [[فرقه‌ها]] امر را توسعه بخشیده و گفتند [[علم]] مشترک در همه اینها - ائمه {{عم}} - و عموم [[مردم]] است و باهم مساوی و برابرند. پس اگر [[علمی]] که مردم به آن در دینشان احتیاج دارند نزد هیچ یک از ایشان - ائمه {{عم}} - و نه نزد غیر ایشان پیدا نشد، جایز است مردم به [[اجتهاد]] عمل کنند. این قول أقویا و ضعفای آنها (زیدیه) است<ref>نوبختی، حسن بن موسی، فرق الشیعه، ص۵٧.</ref>.


البته افزون بر شرایط سیاسی پیش گفته، اعتقاد نداشتن بتریه به علم امام نیز نقش مهمی در مردود شمردن [[عصمت امام]] نزد این گروه داشته است، زیرا بتریه علم امام را به گونه [[تساهل و تسامح]] نزد خود تثبیت کرده بودند، ولی در طرف مقابل و از نگاه برخی [[شیعیان]] [[امامیه]] [[علم ویژه]] سهم عظیمی در [[عصمت امام]] داشت<ref>به نقل از: هاشمی تنکابنی، سیدموسی، عصمت ضرورت و آثار، ص٨١.</ref>.
البته افزون بر شرایط سیاسی پیش گفته، اعتقاد نداشتن بتریه به علم امام نیز نقش مهمی در مردود شمردن [[عصمت امام]] نزد این گروه داشته است، زیرا بتریه علم امام را به گونه [[تساهل و تسامح]] نزد خود تثبیت کرده بودند، ولی در طرف مقابل و از نگاه برخی [[شیعیان]] [[امامیه]] [[علم ویژه]] سهم عظیمی در [[عصمت امام]] داشت<ref>به نقل از: هاشمی تنکابنی، سیدموسی، عصمت ضرورت و آثار، ص٨١.</ref>.
[[اشعری]] از قول [[سلیمان بن جریر]] با اشاره به دو دیدگاه [[شیعه]] در [[افضلیت امام علی]]{{ع}} می‌نویسد‌: به [[زعم]] فرقه‌ای از امامیه امور [[مسلمانان]] پس از [[پیامبر]]{{صل}} به دست [[علی بن ابی طالب]] بود تا اگر خواست آن امور به دست گیرد، در غیر این صورت دیگری را عهده‌دار [[کارها]] کند. از نظر اینها چنین عملی جایز است اگر شخص دیگر [[عادل]] باشد.
[[اشعری]] از قول [[سلیمان بن جریر]] با اشاره به دو دیدگاه [[شیعه]] در [[افضلیت امام علی]] {{ع}} می‌نویسد‌: به [[زعم]] فرقه‌ای از امامیه امور [[مسلمانان]] پس از [[پیامبر]] {{صل}} به دست [[علی بن ابی طالب]] بود تا اگر خواست آن امور به دست گیرد، در غیر این صورت دیگری را عهده‌دار [[کارها]] کند. از نظر اینها چنین عملی جایز است اگر شخص دیگر [[عادل]] باشد.


گروه دیگر امامیه گفته‌اند [[تمام دین]] نزد [[علی ابن ابی طالب]]{{ع}} است و [[امامت]] پس از ایشان در [[جماعت]] [[اهل بیت]]{{عم}} خواهد ماند. سپس سلیمان در قول خود می‌افزاید [[فرقه]] دوم با گروه اول در دو چیز [[مخالفت]] کرده است: اول آنکه معتقدند [[علی]]{{ع}} [[ابوبکر]] و [[عمر]] را به [[درستی]] [[ولایت]] داده و [[بیعت]] علی با آن دو صحیح بوده است؛ دوم، [[عصمت]] را برای اهل بیت{{عم}} [[ثابت]] نمی‌دانند<ref>اشعری، ابوالحسن، مقالات الاسلامیین واختلاف المصلین، ص۶۴.</ref>. [[شیخ مفید]] هم شیعه را در مسئله عصمت دو گروه دانسته و با اشاره به [[تقابل]] [[اکثریت]] شیعه با [[اقلیت]] آن می‌نویسد: «در [[عقیده]] قاطبه شیعه، [[ائمه]]{{عم}} در [[اجرای احکام]] و... جایگاه [[انبیا]] را داشته و مانند آنها معصوم‌اند و [[سهو]] در اموری از [[دین]] نزد ایشان جایز نیست. امامیه بر این مذهب‌اند، جز گروه قلیلی که به عصمت قائل نیستند»<ref>مفید، محمد بن محمد نعمانی، الإرشاد، ص۶۵‌.</ref>.
گروه دیگر امامیه گفته‌اند [[تمام دین]] نزد [[علی ابن ابی طالب]] {{ع}} است و [[امامت]] پس از ایشان در [[جماعت]] [[اهل بیت]] {{عم}} خواهد ماند. سپس سلیمان در قول خود می‌افزاید [[فرقه]] دوم با گروه اول در دو چیز [[مخالفت]] کرده است: اول آنکه معتقدند [[علی]] {{ع}} [[ابوبکر]] و [[عمر]] را به [[درستی]] [[ولایت]] داده و [[بیعت]] علی با آن دو صحیح بوده است؛ دوم، [[عصمت]] را برای اهل بیت {{عم}} [[ثابت]] نمی‌دانند<ref>اشعری، ابوالحسن، مقالات الاسلامیین واختلاف المصلین، ص۶۴.</ref>. [[شیخ مفید]] هم شیعه را در مسئله عصمت دو گروه دانسته و با اشاره به [[تقابل]] [[اکثریت]] شیعه با [[اقلیت]] آن می‌نویسد: «در [[عقیده]] قاطبه شیعه، [[ائمه]] {{عم}} در [[اجرای احکام]] و... جایگاه [[انبیا]] را داشته و مانند آنها معصوم‌اند و [[سهو]] در اموری از [[دین]] نزد ایشان جایز نیست. امامیه بر این مذهب‌اند، جز گروه قلیلی که به عصمت قائل نیستند»<ref>مفید، محمد بن محمد نعمانی، الإرشاد، ص۶۵‌.</ref>.


از سویی [[امام سجاد]]{{ع}} در روایتی تصریح می‌فرماید که عصمت، خاص [[اهل بیت پیامبر]]{{صل}} است و جز با [[نص]] –پیامبر{{صل}} بر [[امام]]{{ع}}- [[عطا]] نمی‌شود<ref>صدوق، محمد بن علی بن بابویه، عیون اخبار الرضا‌، ص١٣٢.</ref>. بنابر‌ این [[روایت]] [[بتریه]] با [[اعتقاد]] به نصبی نبودن امام [[توانایی]] [[درک]] عصمت وی را نداشتند، با این همه بتریه در مصداق‌شناسی به [[بیراهه]] نرفته بودند و حتی در حلقه درسی [[اصحاب]] امامیه حضور می‌یافتند. [[شاهد]] این ادعا روایت‌های فراوانی است که بزرگان [[بتریه]] از [[ائمه]]{{عم}} نقل کرده‌اند. [[امام باقر]]{{ع}} نیز از شیعیانی ابراز [[شگفتی]] کرده که با قبول [[وجوب اطاعت]] ائمه{{عم}} به مانند [[اطاعت رسول]]{{صل}}، [[حق]] ائمه را کاهش داده و بر ایشان خرده می‌گیرند. [[حضرت]] خطاب به [[اصحاب]] می‌افزاید: شما می‌پذیرید [[خدای متعال]] [[اطاعت]] اولیائش را بر [[بندگان]] [[واجب]] کند و سپس [[اخبار آسمان‌ها و زمین]] را از ایشان پوشیده دارد؟<ref>کلینی، محمد بن یعقوب، الکافی، ج١، ص٢۶٢.</ref>. [[اشعری]] از دو گروه قائل به [[علم امام]] در میان [[شیعیان]] خبر داده و گفته است گروه دوم [[امام]] را تنها دانای به [[احکام]] و [[شریعت]] می‌دانند و می‌گویند علم امام شامل هر چیزی نمی‌شود<ref>اشعری، ابوالحسن، مقالات الاسلامیین واختلاف المصلین، ص۵٠.</ref>. گروه دوم افزون بر چنین عقیده‌ای، جهت [[اثبات]] جایگاه و اقبال در میان شیعیان اخباری را [[جعل]] کرده‌اند. [[امام رضا]]{{ع}} به [[ابراهیم]] ابی [[محمود]] فرمود: سه گروه دربارۀ [[فضائل]] ما [[اخبار]] جعل می‌کنند‌. سپس گروه دوم را کسانی معرفی کردند که در حق ائمه{{عم}} کوتاهی کرده و آنان را در ردیف دیگران قرار داده‌اند. ایشان می‌افزاید وقتی [[مردم]] روایت‌های [[تقصیر]] را می‌شنوند، آنها را پذیرفته و بدان [[معتقد]] می‌شوند<ref>صدوق، محمد بن علی بن بابویه، عیون اخبار الرضا‌، ج١، ص٣٠۴.</ref>.<ref>[[قاسم کاجی|کاجی، قاسم]] و [[رسول رضوی|رضوی، رسول]]، [[بتریه و اندیشه تقصیر (مقاله)|بتریه و اندیشه تقصیر]]، ص ۱۵۳.</ref>
از سویی [[امام سجاد]] {{ع}} در روایتی تصریح می‌فرماید که عصمت، خاص [[اهل بیت پیامبر]] {{صل}} است و جز با [[نص]] –پیامبر {{صل}} بر [[امام]] {{ع}}- [[عطا]] نمی‌شود<ref>صدوق، محمد بن علی بن بابویه، عیون اخبار الرضا‌، ص١٣٢.</ref>. بنابر‌ این [[روایت]] [[بتریه]] با [[اعتقاد]] به نصبی نبودن امام [[توانایی]] [[درک]] عصمت وی را نداشتند، با این همه بتریه در مصداق‌شناسی به [[بیراهه]] نرفته بودند و حتی در حلقه درسی [[اصحاب]] امامیه حضور می‌یافتند. [[شاهد]] این ادعا روایت‌های فراوانی است که بزرگان [[بتریه]] از [[ائمه]] {{عم}} نقل کرده‌اند. [[امام باقر]] {{ع}} نیز از شیعیانی ابراز [[شگفتی]] کرده که با قبول [[وجوب اطاعت]] ائمه {{عم}} به مانند [[اطاعت رسول]] {{صل}}، [[حق]] ائمه را کاهش داده و بر ایشان خرده می‌گیرند. [[حضرت]] خطاب به [[اصحاب]] می‌افزاید: شما می‌پذیرید [[خدای متعال]] [[اطاعت]] اولیائش را بر [[بندگان]] [[واجب]] کند و سپس [[اخبار آسمان‌ها و زمین]] را از ایشان پوشیده دارد؟<ref>کلینی، محمد بن یعقوب، الکافی، ج١، ص٢۶٢.</ref>. [[اشعری]] از دو گروه قائل به [[علم امام]] در میان [[شیعیان]] خبر داده و گفته است گروه دوم [[امام]] را تنها دانای به [[احکام]] و [[شریعت]] می‌دانند و می‌گویند علم امام شامل هر چیزی نمی‌شود<ref>اشعری، ابوالحسن، مقالات الاسلامیین واختلاف المصلین، ص۵٠.</ref>. گروه دوم افزون بر چنین عقیده‌ای، جهت [[اثبات]] جایگاه و اقبال در میان شیعیان اخباری را [[جعل]] کرده‌اند. [[امام رضا]] {{ع}} به [[ابراهیم]] ابی [[محمود]] فرمود: سه گروه دربارۀ [[فضائل]] ما [[اخبار]] جعل می‌کنند‌. سپس گروه دوم را کسانی معرفی کردند که در حق ائمه {{عم}} کوتاهی کرده و آنان را در ردیف دیگران قرار داده‌اند. ایشان می‌افزاید وقتی [[مردم]] روایت‌های [[تقصیر]] را می‌شنوند، آنها را پذیرفته و بدان [[معتقد]] می‌شوند<ref>صدوق، محمد بن علی بن بابویه، عیون اخبار الرضا‌، ج١، ص٣٠۴.</ref>.<ref>[[قاسم کاجی|کاجی، قاسم]] و [[رسول رضوی|رضوی، رسول]]، [[بتریه و اندیشه تقصیر (مقاله)|بتریه و اندیشه تقصیر]]، ص ۱۵۳.</ref>


==رویکرد بتریه در مواجهه با گروه‌های غیر [[شیعی]]==
== رویکرد بتریه در مواجهه با گروه‌های غیر [[شیعی]] ==
البته با توجه به [[اختلاف]] رویکرد [[اعتقادی]] در میان [[ائتلاف]] [[زیدیه]]، بتریه به [[سلیمانیه]] [[تمایل]] داشته‌اند<ref>بغدادی، عبدالقاهر، الفرق بین الفرق، ص٢٣‌.</ref>. آنان با پذیرش [[امامت مفضول]] که گفته می‌شود سلیمانیه آن را مطرح کرده بودند<ref>بغدادی، عبدالقاهر، الفرق بین الفرق، ص٢٣‌؛ اشعری، ابوالحسن، مقالات الاسلامیین واختلاف المصلین، ص۵٠‌.</ref>، در یک موضع [[سیاسی]] سرسختانه، به [[نقادی]] امام پرداخته و تحت تأثیر زیدیه ادعای مفترض الطاعة بودن [[امام صادق]]{{ع}} را رد کردند<ref>کلینی، محمد بن یعقوب، الکافی، ج١، ص٢٣٢.</ref> و مواضع و تدبیرهای سیاسی امام را به چالش کشیدند‌. [[شهرستانی]] هم می‌نویسد: سلیمانیه [[امامت مفضول]] با وجود أفضل را به طریق [[اجتهاد]] [[اثبات]] می‌کنند و می‌گویند [[بیعت]] [[امت]] با [[شیخین]] با [[وجود امام]] [[علی]]{{ع}} [[خطا]] بود، ولی خطای امت به [[درجه]] [[فسق]] نمی‌رسید‌، چون خطای [[اجتهادی]] بوده است. وی [[بتریه]] را در قول به [[امامت]] موافق [[سلیمانیه]] دانسته است، جز آنکه نه به [[ایمان]] [[عثمان]] تصریح کرده و نه به [[کفر]] عثمان [[تصدیق]] کرده‌اند و در [[شأن]] او اخباری مانند «عشرة مبشرة» را پذیرفته‌اند. به گفته وی، ایشان [[امامت مفضول]] را اگر به [[رضایت]] [[فاضل]] باشد با وجود أفضل جایز می‌شمارند<ref>شهرستانی، محمد بن عبدالکریم، ملل و نحل، ج١، ص١٨۶‌.</ref>، اما بر پایۀ [[نقلی]] از ناشئ اکبر، [[پیروان]] [[واصل بن عطا]] طرفداران نظریۀ امامت مفضول با وجود أفضل بودند<ref>ناشئ اکبر، عبدالله بن محمد، مسائل الامامه، ص٢٠٧.</ref>. به هر حال، کتاب [[الرد علی المعتزله فی إمامة المفضول (کتاب)|الرد علی المعتزله فی إمامة المفضول]] اثر [[مؤمن]] طاق فرضیه وجود [[تفکر]] امامت مفضول در میان [[معتزله]] را تقویت می‌کند<ref>ابن ندیم، محمد بن اسحاق، فهرست، ص٢٢۴.</ref>. ملطی در این زمینه آورده است: به [[زعم]] [[فرقه]] چهارم از [[زیدیه]] که [[معتزله بغداد]] بودند، علت جایز بودن امامت مفضول بر فاضل، واگذاری [[جنگ]] [[ذات السلاسل]] به [[عمرو عاص]] از سوی [[پیامبر]]{{صل}} با وجود فضلا، [[مهاجران]] و [[انصار]] بود<ref>ملطی، ابن عبدالرحمن، التنبیه والرد علی اهل الأهوای والبدع، ص٣٠.</ref>. اگرچه ادعای ملطی به سال‌ها پس از [[عصر امام صادق]]{{ع}} مربوط است، گروهی از معتزله با [[پیوستن]] به زیدیه در [[قیام]] آنان شرکت کردند. در بررسی [[انگیزه]] پیوستن معتزله به زیدیه می‌توان به سخن [[اشعری]] استناد کرد که گفته است: اصل [[وجوب]] [[امر به معروف و نهی از منکر]] در صورت امکان و با [[شمشیر]] به وقت [[قدرت]] داشتن، در میان معتزله جاری بود<ref>اشعری، ابوالحسن، مقالات الاسلامیین واختلاف المصلین، ص٣٠.</ref>. بر پایه گزارش‌های موجود در اواخر [[عهد]] [[اموی]]، بیعتی میان معتزله با زیدیه انجام شده است. اشعری این گروه معتزله را معتزله [[بصره]] می‌داند<ref>اشعری، ابوالحسن، مقالات الاسلامیین واختلاف المصلین، ص٧٩.</ref>. [[مسعودی]] از اینان به عنوان جماعتی از [[اهل بصره]] که به قول [[معتزله بغداد]] قائل بودند یاد می‌کند<ref>مسعودی، ابی‌الحسن علی بن الحسین، مروج الذهب، ج٣، ص٢٠٩.</ref>.
البته با توجه به [[اختلاف]] رویکرد [[اعتقادی]] در میان [[ائتلاف]] [[زیدیه]]، بتریه به [[سلیمانیه]] [[تمایل]] داشته‌اند<ref>بغدادی، عبدالقاهر، الفرق بین الفرق، ص٢٣‌.</ref>. آنان با پذیرش [[امامت مفضول]] که گفته می‌شود سلیمانیه آن را مطرح کرده بودند<ref>بغدادی، عبدالقاهر، الفرق بین الفرق، ص٢٣‌؛ اشعری، ابوالحسن، مقالات الاسلامیین واختلاف المصلین، ص۵٠‌.</ref>، در یک موضع [[سیاسی]] سرسختانه، به [[نقادی]] امام پرداخته و تحت تأثیر زیدیه ادعای مفترض الطاعة بودن [[امام صادق]] {{ع}} را رد کردند<ref>کلینی، محمد بن یعقوب، الکافی، ج١، ص٢٣٢.</ref> و مواضع و تدبیرهای سیاسی امام را به چالش کشیدند‌. [[شهرستانی]] هم می‌نویسد: سلیمانیه [[امامت مفضول]] با وجود أفضل را به طریق [[اجتهاد]] [[اثبات]] می‌کنند و می‌گویند [[بیعت]] [[امت]] با [[شیخین]] با [[وجود امام]] [[علی]] {{ع}} [[خطا]] بود، ولی خطای امت به [[درجه]] [[فسق]] نمی‌رسید‌، چون خطای [[اجتهادی]] بوده است. وی [[بتریه]] را در قول به [[امامت]] موافق [[سلیمانیه]] دانسته است، جز آنکه نه به [[ایمان]] [[عثمان]] تصریح کرده و نه به [[کفر]] عثمان [[تصدیق]] کرده‌اند و در [[شأن]] او اخباری مانند «عشرة مبشرة» را پذیرفته‌اند. به گفته وی، ایشان [[امامت مفضول]] را اگر به [[رضایت]] [[فاضل]] باشد با وجود أفضل جایز می‌شمارند<ref>شهرستانی، محمد بن عبدالکریم، ملل و نحل، ج١، ص١٨۶‌.</ref>، اما بر پایۀ [[نقلی]] از ناشئ اکبر، [[پیروان]] [[واصل بن عطا]] طرفداران نظریۀ امامت مفضول با وجود أفضل بودند<ref>ناشئ اکبر، عبدالله بن محمد، مسائل الامامه، ص٢٠٧.</ref>. به هر حال، کتاب [[الرد علی المعتزله فی إمامة المفضول (کتاب)|الرد علی المعتزله فی إمامة المفضول]] اثر [[مؤمن]] طاق فرضیه وجود [[تفکر]] امامت مفضول در میان [[معتزله]] را تقویت می‌کند<ref>ابن ندیم، محمد بن اسحاق، فهرست، ص٢٢۴.</ref>. ملطی در این زمینه آورده است: به [[زعم]] [[فرقه]] چهارم از [[زیدیه]] که [[معتزله بغداد]] بودند، علت جایز بودن امامت مفضول بر فاضل، واگذاری [[جنگ]] [[ذات السلاسل]] به [[عمرو عاص]] از سوی [[پیامبر]] {{صل}} با وجود فضلا، [[مهاجران]] و [[انصار]] بود<ref>ملطی، ابن عبدالرحمن، التنبیه والرد علی اهل الأهوای والبدع، ص٣٠.</ref>. اگرچه ادعای ملطی به سال‌ها پس از [[عصر امام صادق]] {{ع}} مربوط است، گروهی از معتزله با [[پیوستن]] به زیدیه در [[قیام]] آنان شرکت کردند. در بررسی [[انگیزه]] پیوستن معتزله به زیدیه می‌توان به سخن [[اشعری]] استناد کرد که گفته است: اصل [[وجوب]] [[امر به معروف و نهی از منکر]] در صورت امکان و با [[شمشیر]] به وقت [[قدرت]] داشتن، در میان معتزله جاری بود<ref>اشعری، ابوالحسن، مقالات الاسلامیین واختلاف المصلین، ص٣٠.</ref>. بر پایه گزارش‌های موجود در اواخر [[عهد]] [[اموی]]، بیعتی میان معتزله با زیدیه انجام شده است. اشعری این گروه معتزله را معتزله [[بصره]] می‌داند<ref>اشعری، ابوالحسن، مقالات الاسلامیین واختلاف المصلین، ص٧٩.</ref>. [[مسعودی]] از اینان به عنوان جماعتی از [[اهل بصره]] که به قول [[معتزله بغداد]] قائل بودند یاد می‌کند<ref>مسعودی، ابی‌الحسن علی بن الحسین، مروج الذهب، ج٣، ص٢٠٩.</ref>.


بنابراین، میان [[زیدیه]] پدیدۀ چند فرقه‌ای گسترده بود و اساساً زیدیه به عنوان یک [[فرقه]] در نیمه اول سدۀ دوم [[هجری]] وجود خارجی نداشته است و اندیشه‌هایی در این جریان [[حاکم]] بود که متأثر از فضای [[فکری]] [[کوفه]] در سالیان گذشته و کنونی بود. حتی [[ابوحنیفه]] که یکی از بزرگ‌ترین نظریه‌پردازان [[ارجاء]] بود<ref>اشعری، ابوالحسن، مقالات الإسلامیین واختلاف المصلین، ص٨.</ref>، می‌کوشید نظریه [[رأی]] و [[اجتهاد]] را میان زیدیه گسترش بخشد و [[فضائل امام علی]]{{ع}} را میان [[امامیه]] کم‌رنگ جلوه دهد. وی در گزارشی از أعمش می‌خواهد تا [[حدیثی]] را در [[فضیلت امام علی]]{{ع}} [[انکار]] کند<ref>مجلسی، محمدباقر، بحار الانوار، ج٢۴، ص٢٧٣.</ref>. در روایتی [[عمرو بن قیس ماصر]] که بتری [[مذهب]] به شمار می‌آمد<ref>طوسی، محمد بن حسن، اختیار معرفة الرجال، ص٣٩٠.</ref>، همراه ابوحنیفه [[خدمت]] [[امام باقر]]{{ع}} رسیده و از [[حضرت]] پرسشی با رنگ و بوی [[تفکر]] ارجاء کردند و گفتند ما هم‌کیشان و اهل [[ملت]] خویش را با [[ارتکاب گناهان]] از [[ایمان]] خارج نمی‌دانیم<ref>کلینی، محمد بن یعقوب، الکافی، ج٢، ص٢٨۵.</ref>. این [[روایت]] افزون بر نشان دادن تأثیر [[اندیشه]] ارجاء بر [[بتریه]]، رابطه تنگاتنگ ابوحنیفه با برخی از شخصیت‌های بتریه را نمایان می‌کند.
بنابراین، میان [[زیدیه]] پدیدۀ چند فرقه‌ای گسترده بود و اساساً زیدیه به عنوان یک [[فرقه]] در نیمه اول سدۀ دوم [[هجری]] وجود خارجی نداشته است و اندیشه‌هایی در این جریان [[حاکم]] بود که متأثر از فضای [[فکری]] [[کوفه]] در سالیان گذشته و کنونی بود. حتی [[ابوحنیفه]] که یکی از بزرگ‌ترین نظریه‌پردازان [[ارجاء]] بود<ref>اشعری، ابوالحسن، مقالات الإسلامیین واختلاف المصلین، ص٨.</ref>، می‌کوشید نظریه [[رأی]] و [[اجتهاد]] را میان زیدیه گسترش بخشد و [[فضائل امام علی]] {{ع}} را میان [[امامیه]] کم‌رنگ جلوه دهد. وی در گزارشی از أعمش می‌خواهد تا [[حدیثی]] را در [[فضیلت امام علی]] {{ع}} [[انکار]] کند<ref>مجلسی، محمدباقر، بحار الانوار، ج٢۴، ص٢٧٣.</ref>. در روایتی [[عمرو بن قیس ماصر]] که بتری [[مذهب]] به شمار می‌آمد<ref>طوسی، محمد بن حسن، اختیار معرفة الرجال، ص٣٩٠.</ref>، همراه ابوحنیفه [[خدمت]] [[امام باقر]] {{ع}} رسیده و از [[حضرت]] پرسشی با رنگ و بوی [[تفکر]] ارجاء کردند و گفتند ما هم‌کیشان و اهل [[ملت]] خویش را با [[ارتکاب گناهان]] از [[ایمان]] خارج نمی‌دانیم<ref>کلینی، محمد بن یعقوب، الکافی، ج٢، ص٢٨۵.</ref>. این [[روایت]] افزون بر نشان دادن تأثیر [[اندیشه]] ارجاء بر [[بتریه]]، رابطه تنگاتنگ ابوحنیفه با برخی از شخصیت‌های بتریه را نمایان می‌کند.


پذیرش رویکرد [[سیاسی]] ارجاء از سوی برخی بتریه و [[شیعیان]] به دلیل چنین عملکردهایی سبب شد تا [[امام صادق]]{{ع}} این دسته را مرجئة الشیعه بنامد. اساس دیدگاه [[ابو حنیفه]] از ارائه ارجاء سیاسی [[وحدت]] بخشی میان [[مسلمانان]] بود و در مسیر حل مسئله [[امامت]] [[جامعه]] به [[زعم]] او مؤثر واقع می‌شد و نزاع‌های پیش روی جامعه مسلمانان در باب امامت را پایان می‌بخشید، زیرا هیچ [[مسلمانی]] - حتی [[خلیفه]] - با [[ارتکاب گناه]] کبیره‌ای غیر [[مؤمن]] به شمار نمی‌آمد<ref>نک: اقوام کرباسی، اکبر، «مرجئه شیعه»، نقدونظر، ش۶٧، ص۴١.</ref>.<ref>[[قاسم کاجی|کاجی، قاسم]] و [[رسول رضوی|رضوی، رسول]]، [[بتریه و اندیشه تقصیر (مقاله)|بتریه و اندیشه تقصیر]]، ص ۱۵۵.</ref>
پذیرش رویکرد [[سیاسی]] ارجاء از سوی برخی بتریه و [[شیعیان]] به دلیل چنین عملکردهایی سبب شد تا [[امام صادق]] {{ع}} این دسته را مرجئة الشیعه بنامد. اساس دیدگاه [[ابو حنیفه]] از ارائه ارجاء سیاسی [[وحدت]] بخشی میان [[مسلمانان]] بود و در مسیر حل مسئله [[امامت]] [[جامعه]] به [[زعم]] او مؤثر واقع می‌شد و نزاع‌های پیش روی جامعه مسلمانان در باب امامت را پایان می‌بخشید، زیرا هیچ [[مسلمانی]] - حتی [[خلیفه]] - با [[ارتکاب گناه]] کبیره‌ای غیر [[مؤمن]] به شمار نمی‌آمد<ref>نک: اقوام کرباسی، اکبر، «مرجئه شیعه»، نقدونظر، ش۶٧، ص۴١.</ref>.<ref>[[قاسم کاجی|کاجی، قاسم]] و [[رسول رضوی|رضوی، رسول]]، [[بتریه و اندیشه تقصیر (مقاله)|بتریه و اندیشه تقصیر]]، ص ۱۵۵.</ref>


==تعامل [[ائمه]]{{عم}} با [[بتریه]]==
== تعامل [[ائمه]] {{عم}} با [[بتریه]] ==
در مقابل نگرش [[اصحاب]] بتریه که در آن برهه به اندیشه‌های غیر [[شیعی]] معطوف گردیده بود، [[امام باقر]]{{ع}} شخصی را نزد [[زراره]] فرستاد تا به [[حکم بن عتیبه]] بگوید: «أوصیای [[محمد]]{{عم}} محدث‌اند»<ref>کلینی، محمد بن یعقوب، الکافی، ج١‌، ص٢٧٠‌.</ref>. آن [[حضرت]] خطاب به [[سلمه بن کهیل]] و حکم بن عتیبه فرمود: «اگر به [[مشرق]] یا به [[مغرب]] روید، [[علم]] [[درستی]] جز آنچه نزد ماست، پیدا نخواهید کرد»<ref>کلینی، محمد بن یعقوب، الکافی، ج١‌، ص٣٩٩.</ref>. بر اساس [[روایت]] امام باقر{{ع}} [[علوم غیبی]]، خاص أوصیای [[پیامبر]]{{عم}} بوده و لازمۀ [[تحصیل علم]] صحیح [[رجوع]] به ائمه{{عم}} است. روایت‌هایی از این دست کم‌وبیش وجود دارد و گاهی در [[شأن]] شخصیت‌های تأثیرگذار بتریه و آموزه‌های آنان وارد شده است و در مواردی نیز [[امام]] خود جریان را خطاب قرار داده است؛ برای مثال، [[امام صادق]]{{ع}} می‌فرماید: «اگر همه بتریه ردیف واحدی از مشرق تا مغرب تشکیل دهند، [[خداوند]] در [[دنیا]] به ایشان [[عزت]] نخواهد بخشید»<ref>خویی، ابوالقاسم، معجم الرجال الحدیث، ج٣، ص٣٩٩‌.</ref>.
در مقابل نگرش [[اصحاب]] بتریه که در آن برهه به اندیشه‌های غیر [[شیعی]] معطوف گردیده بود، [[امام باقر]] {{ع}} شخصی را نزد [[زراره]] فرستاد تا به [[حکم بن عتیبه]] بگوید: «أوصیای [[محمد]] {{عم}} محدث‌اند»<ref>کلینی، محمد بن یعقوب، الکافی، ج١‌، ص٢٧٠‌.</ref>. آن [[حضرت]] خطاب به [[سلمه بن کهیل]] و حکم بن عتیبه فرمود: «اگر به [[مشرق]] یا به [[مغرب]] روید، [[علم]] [[درستی]] جز آنچه نزد ماست، پیدا نخواهید کرد»<ref>کلینی، محمد بن یعقوب، الکافی، ج١‌، ص٣٩٩.</ref>. بر اساس [[روایت]] امام باقر {{ع}} [[علوم غیبی]]، خاص أوصیای [[پیامبر]] {{عم}} بوده و لازمۀ [[تحصیل علم]] صحیح [[رجوع]] به ائمه {{عم}} است. روایت‌هایی از این دست کم‌وبیش وجود دارد و گاهی در [[شأن]] شخصیت‌های تأثیرگذار بتریه و آموزه‌های آنان وارد شده است و در مواردی نیز [[امام]] خود جریان را خطاب قرار داده است؛ برای مثال، [[امام صادق]] {{ع}} می‌فرماید: «اگر همه بتریه ردیف واحدی از مشرق تا مغرب تشکیل دهند، [[خداوند]] در [[دنیا]] به ایشان [[عزت]] نخواهد بخشید»<ref>خویی، ابوالقاسم، معجم الرجال الحدیث، ج٣، ص٣٩٩‌.</ref>.


اما [[پرسش]] قابل [[تأمل]] این است که چگونه با وجود برائتی که [[امامان]]{{عم}} از بتریه داشتند<ref>طوسی، محمد بن حسن، اختیار معرفة الرجال، ص٢۴١.</ref>، می‌توان جریان بتریه را از گروه‌های [[مقصره]] برشمرد؟ فان. اس. درباره بزرگان بتریه می‌نویسد: «با توجه به مجموع تصویری از شرح حال اشخاص فوق، [[سخن گفتن]] از یک گروه منسجم جسورانه خواهد بود. حتی نمی‌توان آنان را به نحوی از انحا تحت تأثیر [[زید بن علی]] دانست و نزد [[مورخان]] نمی‌توان [[اثبات]] کرد [[ارتباط]] حوادث [[زیدیه]] آن ایام - ایام [[قیام]] زیدیه - مقصودی به اینان - بتریه - باشد»<ref>جوزف، فان. اس، علم الکلام والمجتمع، ج١، ص٣۵۴‌.</ref>.
اما [[پرسش]] قابل [[تأمل]] این است که چگونه با وجود برائتی که [[امامان]] {{عم}} از بتریه داشتند<ref>طوسی، محمد بن حسن، اختیار معرفة الرجال، ص٢۴١.</ref>، می‌توان جریان بتریه را از گروه‌های [[مقصره]] برشمرد؟ فان. اس. درباره بزرگان بتریه می‌نویسد: «با توجه به مجموع تصویری از شرح حال اشخاص فوق، [[سخن گفتن]] از یک گروه منسجم جسورانه خواهد بود. حتی نمی‌توان آنان را به نحوی از انحا تحت تأثیر [[زید بن علی]] دانست و نزد [[مورخان]] نمی‌توان [[اثبات]] کرد [[ارتباط]] حوادث [[زیدیه]] آن ایام - ایام [[قیام]] زیدیه - مقصودی به اینان - بتریه - باشد»<ref>جوزف، فان. اس، علم الکلام والمجتمع، ج١، ص٣۵۴‌.</ref>.


به طور مشخص این دیدگاه تا حدی درست به نظر می‌رسد، چون بتریه جریانی است که با [[گرایش‌ها]] سمت‌وسو گرفته و حتی برخی از بزرگان بتریه مرجئی نامیده شده‌اند<ref>طوسی، محمد بن حسن، اختیار معرفة الرجال، ص٢٣۵.</ref>. به [[یقین]] مسلّم حلقۀ مفقوده [[مقصره]] در منابع رجالی، برداشت‌های متفاوت از [[شیعه]] به ثبت رسانده است، ولی با نگاهی به [[احادیث]] و روایت‌های [[ائمه]]{{عم}} دو گروه [[بتریه]] را می‌توان از یکدیگر باز [[شناخت]]:  
به طور مشخص این دیدگاه تا حدی درست به نظر می‌رسد، چون بتریه جریانی است که با [[گرایش‌ها]] سمت‌وسو گرفته و حتی برخی از بزرگان بتریه مرجئی نامیده شده‌اند<ref>طوسی، محمد بن حسن، اختیار معرفة الرجال، ص٢٣۵.</ref>. به [[یقین]] مسلّم حلقۀ مفقوده [[مقصره]] در منابع رجالی، برداشت‌های متفاوت از [[شیعه]] به ثبت رسانده است، ولی با نگاهی به [[احادیث]] و روایت‌های [[ائمه]] {{عم}} دو گروه [[بتریه]] را می‌توان از یکدیگر باز [[شناخت]]:  
#جریان نخست به موازات [[زیدیه]] صورت تازه‌ای یافت و با تأکیدهای بدیع، [[کثیر النوا]]، [[حسن بن صالح بن حی]]، [[ابومقدام ثابت بن حداد]]‌، [[سالم بن ابی حفصه]]، [[حکم بن عتیبه]] و [[سلمة بن کهیل]] بر [[لزوم]] به‌کارگیری [[اجتهاد در مقابل نص]] و نظریه [[برتری]] [[مفضول]] بر [[فاضل]] [[استحکام]] یافت. شاید بتوان عنوان اقویای مقصره را بر اینان نهاد. [[امام صادق]]{{ع}} برخی از اینها را [[نفرین]] کرد<ref>طوسی، محمد بن حسن، اختیار معرفة الرجال، ص٢٣۶ و ٢٣۴.</ref> و کثیرالنوا را [[دروغ‌گو]] خوانده، لعنش فرمود<ref>طوسی، محمد بن حسن، اختیار معرفة الرجال، ص٢٣٠.</ref>. گویا او با [[امام محمد باقر]]{{ع}} مخالفت‌هایی داشته و در [[انکار امامت]] آن [[حضرت]] می‌کوشیده است<ref>اقوام کرباسی، اکبر، «مرجئه شیعه»، نقدونظر، ش۶٧، ص۵٢.</ref> و [[شیخ طوسی]] او را بتری نامیده است<ref>طوسی، محمد بن حسن، رجال، ص١۴۴.</ref>. وی احادیث زیادی را [[تکذیب]] می‌کرده و به واسطه او [[شیعیان]] [[گمراه]] می‌شدند<ref>طوسی، محمد بن حسن، اختیار معرفة الرجال، ص۴۰-۴۱‌.</ref>. کثیر النوا به همراه اشخاص پیش‌گفته به [[افضل]] بودن [[علی]]{{ع}} پس از [[پیامبر]]{{صل}} در میان [[امت]] [[اعتقاد]] داشتند و در حالی [[مردم]] را به [[ولایت]] او فرامی خواند که آن را با ولایت ابی بکر و [[عمر]] خلط می‌کرد<ref>اشعری قمی، سعد بن عبدالله، المقالات والفرق، ص٧٣.</ref>. اما نقش تکمیل‌کننده جریان بتریه را باید در [[شخصیت]] [[حسن بن صالح کوفی]] (۶۸-۱۰۰ق) جست. او نیز از [[پیشوایان]] بتریه بود<ref>نوبختی، حسن بن موسی، فرق الشیعه، ص٧٣؛ اشعری، ابوالحسن، مقالات الاسلامیین واختلاف المصلین، ص۶٨.</ref> که بنا به نوشته [[ابن ندیم فقیه]]، [[متکلم]] و مؤلف چندین کتاب بود<ref>زریاب، عباس، دانشنامه جهان اسلام، مدخل بتریه.</ref>. آرای بتریه با دیدگاه‌های وی صورت مستحکم‌تری یافت<ref>نوبختی، حسن بن موسی، فرق الشیعه، ص١٣٠.</ref>. [[ذهبی]] وی را دارای [[بدعت]] [[تشیع]] می‌داند<ref>ذهبی، شمس الدین محمد، میزان الاعتدال فی نقد الرجال، ج١، ص۴٩۶.</ref>. [[حسن بن صالح]] افزون بر قبول [[نظریه]] [[امامت مفضول]] قائل بود که [[امام علی]]{{ع}} خود خواسته تا [[خلافت]] را واگذار کند<ref>نوبختی، حسن بن موسی، فرق الشیعه، ص٢٠.</ref>. از میان اینان، [[سالم ابن ابی حفصه]] ([[وفات]]: ١٣٧ق) [[امام صادق]]{{ع}} را متهم کرد به اینکه [[امام]] بر هفتاد وجه سخن می‌گوید. امام هم در [[شأن]] سالم فرمود: او [[قادر]] به [[درک]] [[عظمت]] نیست، سپس [[حضرت]] در چرایی توجیه‌پذیر بودن سخنانش با اشاره به قول [[حضرت ابراهیم]]{{ع}} فرمود: همانا [[ابراهیم]] نیز وقتی [[بت‌پرستان]] از او خواستند تا همراه آنها برای برگذاری [[عید]] به صحرا رود فرمود: {{متن قرآن|إِنِّي سَقِيمٌ}}<ref>«و گفت: من بیمارم» سوره صافات، آیه ۸۹.</ref>. در صورتی که [[بیمار]] نبود و [[دروغ]] هم نگفت. حضرت در ادامه [[حدیث]] به مواردی دیگر درباره [[درستی]] سخنش، مانند قول [[حضرت یوسف]] در [[اتهام]] دزدی به برادرانش<ref>{{متن قرآن|فَلَمَّا جَهَّزَهُمْ بِجَهَازِهِمْ جَعَلَ السِّقَايَةَ فِي رَحْلِ أَخِيهِ ثُمَّ أَذَّنَ مُؤَذِّنٌ أَيَّتُهَا الْعِيرُ إِنَّكُمْ لَسَارِقُونَ}} «آنگاه، چون ساز و برگ آنان را آماده می‌کرد جام (زرّین شاه) را در باربند شتر برادرش (بنیامین) نهاد سپس بانگ بردارنده‌ای بانگ برداشت: که ای کاروانیان بی‌گمان شما دزدید!» سوره یوسف، آیه ۷۰.</ref> اشاره فرمود<ref>کلینی، محمد بن یعقوب، الکافی، ج٨‌، ص١٠٠؛ طوسی، محمد بن حسن، اختیار معرفة الرجال، ص٢٣۵.</ref>، پیش از این سالم بن ابی حفصه و [[سلمه بن کهیل]] مورد [[لعن]] [[امام باقر]]{{ع}} قرار گرفته بودند<ref>طوسی، محمد بن حسن، اختیار معرفة الرجال، ص٢٣۴ و ٢٣۶.</ref> کشی هم نسبت بتری و هم نسبت مرجئی را در کتابش به سالم داده است<ref>طوسی، محمد بن حسن، اختیار معرفة الرجال، ص٢٣٢ و ٢٣۵.</ref>. هرچند نظریه شاخص [[بتریه]] - [[مقصره]] در چهره اشخاصی، چون کثیر النوا، حسن بن صالح، سالم ابن ابی حفصه، [[حکم بن عتیبه]]، سلمه بن کهیل و [[ابی مقدام ثابت حداد]] رخ می‌کند، یکی از تفاوت‌های بنیادین این گروه [[تحریف]] در ناحیه [[احکام فقهی]] [[شیعه]] است<ref>کلینی، محمد بن یعقوب، الکافی، ج١، ص۴٠٠.</ref>. به دیگر سخن، عنوان [[مقصره]] با توجه به [[کلام]] [[معصوم]] همچون عبارت {{عربی|ألمقصرة شيعتنا}}<ref>خصیبی، حسین بن حمدان، الهدایة الکبری، ص۴٩١؛ مجلسی، محمدباقر، بحار الانوار، ج٣، ص٢۶.</ref>، مقصره [[شیعه]] ما هستند و قبول مقصره به شرط [[رجوع]] به عناصر یادشده تعلق نمی‌گیرد<ref>صدوق، محمد بن علی بن بابویه، الخصال، ج٢، ص۶۵٠‌؛ طوسی، محمد بن حسن، أمالی، ص۶۵.</ref>.
# جریان نخست به موازات [[زیدیه]] صورت تازه‌ای یافت و با تأکیدهای بدیع، [[کثیر النوا]]، [[حسن بن صالح بن حی]]، [[ابومقدام ثابت بن حداد]]‌، [[سالم بن ابی حفصه]]، [[حکم بن عتیبه]] و [[سلمة بن کهیل]] بر [[لزوم]] به‌کارگیری [[اجتهاد در مقابل نص]] و نظریه [[برتری]] [[مفضول]] بر [[فاضل]] [[استحکام]] یافت. شاید بتوان عنوان اقویای مقصره را بر اینان نهاد. [[امام صادق]] {{ع}} برخی از اینها را [[نفرین]] کرد<ref>طوسی، محمد بن حسن، اختیار معرفة الرجال، ص٢٣۶ و ٢٣۴.</ref> و کثیرالنوا را [[دروغ‌گو]] خوانده، لعنش فرمود<ref>طوسی، محمد بن حسن، اختیار معرفة الرجال، ص٢٣٠.</ref>. گویا او با [[امام محمد باقر]] {{ع}} مخالفت‌هایی داشته و در [[انکار امامت]] آن [[حضرت]] می‌کوشیده است<ref>اقوام کرباسی، اکبر، «مرجئه شیعه»، نقدونظر، ش۶٧، ص۵٢.</ref> و [[شیخ طوسی]] او را بتری نامیده است<ref>طوسی، محمد بن حسن، رجال، ص١۴۴.</ref>. وی احادیث زیادی را [[تکذیب]] می‌کرده و به واسطه او [[شیعیان]] [[گمراه]] می‌شدند<ref>طوسی، محمد بن حسن، اختیار معرفة الرجال، ص۴۰-۴۱‌.</ref>. کثیر النوا به همراه اشخاص پیش‌گفته به [[افضل]] بودن [[علی]] {{ع}} پس از [[پیامبر]] {{صل}} در میان [[امت]] [[اعتقاد]] داشتند و در حالی [[مردم]] را به [[ولایت]] او فرامی خواند که آن را با ولایت ابی بکر و [[عمر]] خلط می‌کرد<ref>اشعری قمی، سعد بن عبدالله، المقالات والفرق، ص٧٣.</ref>. اما نقش تکمیل‌کننده جریان بتریه را باید در [[شخصیت]] [[حسن بن صالح کوفی]] (۶۸-۱۰۰ق) جست. او نیز از [[پیشوایان]] بتریه بود<ref>نوبختی، حسن بن موسی، فرق الشیعه، ص٧٣؛ اشعری، ابوالحسن، مقالات الاسلامیین واختلاف المصلین، ص۶٨.</ref> که بنا به نوشته [[ابن ندیم فقیه]]، [[متکلم]] و مؤلف چندین کتاب بود<ref>زریاب، عباس، دانشنامه جهان اسلام، مدخل بتریه.</ref>. آرای بتریه با دیدگاه‌های وی صورت مستحکم‌تری یافت<ref>نوبختی، حسن بن موسی، فرق الشیعه، ص١٣٠.</ref>. [[ذهبی]] وی را دارای [[بدعت]] [[تشیع]] می‌داند<ref>ذهبی، شمس الدین محمد، میزان الاعتدال فی نقد الرجال، ج١، ص۴٩۶.</ref>. [[حسن بن صالح]] افزون بر قبول [[نظریه]] [[امامت مفضول]] قائل بود که [[امام علی]] {{ع}} خود خواسته تا [[خلافت]] را واگذار کند<ref>نوبختی، حسن بن موسی، فرق الشیعه، ص٢٠.</ref>. از میان اینان، [[سالم ابن ابی حفصه]] ([[وفات]]: ١٣٧ق) [[امام صادق]] {{ع}} را متهم کرد به اینکه [[امام]] بر هفتاد وجه سخن می‌گوید. امام هم در [[شأن]] سالم فرمود: او [[قادر]] به [[درک]] [[عظمت]] نیست، سپس [[حضرت]] در چرایی توجیه‌پذیر بودن سخنانش با اشاره به قول [[حضرت ابراهیم]] {{ع}} فرمود: همانا [[ابراهیم]] نیز وقتی [[بت‌پرستان]] از او خواستند تا همراه آنها برای برگذاری [[عید]] به صحرا رود فرمود: {{متن قرآن|إِنِّي سَقِيمٌ}}<ref>«و گفت: من بیمارم» سوره صافات، آیه ۸۹.</ref>. در صورتی که [[بیمار]] نبود و [[دروغ]] هم نگفت. حضرت در ادامه [[حدیث]] به مواردی دیگر درباره [[درستی]] سخنش، مانند قول [[حضرت یوسف]] در [[اتهام]] دزدی به برادرانش<ref>{{متن قرآن|فَلَمَّا جَهَّزَهُمْ بِجَهَازِهِمْ جَعَلَ السِّقَايَةَ فِي رَحْلِ أَخِيهِ ثُمَّ أَذَّنَ مُؤَذِّنٌ أَيَّتُهَا الْعِيرُ إِنَّكُمْ لَسَارِقُونَ}} «آنگاه، چون ساز و برگ آنان را آماده می‌کرد جام (زرّین شاه) را در باربند شتر برادرش (بنیامین) نهاد سپس بانگ بردارنده‌ای بانگ برداشت: که ای کاروانیان بی‌گمان شما دزدید!» سوره یوسف، آیه ۷۰.</ref> اشاره فرمود<ref>کلینی، محمد بن یعقوب، الکافی، ج٨‌، ص١٠٠؛ طوسی، محمد بن حسن، اختیار معرفة الرجال، ص٢٣۵.</ref>، پیش از این سالم بن ابی حفصه و [[سلمه بن کهیل]] مورد [[لعن]] [[امام باقر]] {{ع}} قرار گرفته بودند<ref>طوسی، محمد بن حسن، اختیار معرفة الرجال، ص٢٣۴ و ٢٣۶.</ref> کشی هم نسبت بتری و هم نسبت مرجئی را در کتابش به سالم داده است<ref>طوسی، محمد بن حسن، اختیار معرفة الرجال، ص٢٣٢ و ٢٣۵.</ref>. هرچند نظریه شاخص [[بتریه]] - [[مقصره]] در چهره اشخاصی، چون کثیر النوا، حسن بن صالح، سالم ابن ابی حفصه، [[حکم بن عتیبه]]، سلمه بن کهیل و [[ابی مقدام ثابت حداد]] رخ می‌کند، یکی از تفاوت‌های بنیادین این گروه [[تحریف]] در ناحیه [[احکام فقهی]] [[شیعه]] است<ref>کلینی، محمد بن یعقوب، الکافی، ج١، ص۴٠٠.</ref>. به دیگر سخن، عنوان [[مقصره]] با توجه به [[کلام]] [[معصوم]] همچون عبارت {{عربی|ألمقصرة شيعتنا}}<ref>خصیبی، حسین بن حمدان، الهدایة الکبری، ص۴٩١؛ مجلسی، محمدباقر، بحار الانوار، ج٣، ص٢۶.</ref>، مقصره [[شیعه]] ما هستند و قبول مقصره به شرط [[رجوع]] به عناصر یادشده تعلق نمی‌گیرد<ref>صدوق، محمد بن علی بن بابویه، الخصال، ج٢، ص۶۵٠‌؛ طوسی، محمد بن حسن، أمالی، ص۶۵.</ref>.
#جریان دوم با تکیه بر [[مذهب شیعه]] و در جوار آن، [[وابستگی]] وجودی خود را [[حفظ]] کرده بود. اگرچه این تکیه، اتکای انحصاری بر [[امامت]] نبود و با [[آگاهی]] از امر امامت، عقیده‌ای [[سست]] نسبت به [[امام]] داشتند. اینها همان گروه مقصره از میان ضعفای شیعه و [[پیروان]] گروه نخست بودند. موضع [[ائمه]]{{عم}} در قبال چنین افرادی قبول رجوع به امام جهت اعتلای [[عقیده]] [[شیعی]] آنان بود<ref>صدوق، محمد بن علی بن بابویه، الخصال، ج٢، ص۶۵٠‌؛ طوسی، محمد بن حسن، أمالی، ص۶۵.</ref>. [[امام صادق]]{{ع}} در علت [[پذیرفتن]] مقصره می‌فرماید: برای اینکه غالی بر [[ترک نماز]]، [[زکات]]، [[روزه]] و [[حج]] [[عادت]] کرده است و بر ترک عادتش در برگشت به انجام دادن [[طاعت]] [[خداوند عزوجل]] ندارد و اما مقصر وقتی بشناسد [[اطاعت]] و عمل می‌کند<ref>طوسی، محمد بن حسن، أمالی، ص۶۵.</ref>. از [[سخن امام]] بر می‌آید که نشانه اتصاف مقصره به عمل، برخورداری از [[رفتار]] تکلیف‌پذیری بوده و آثار عملی تکلیف‌پذیری [[شناخت امام]] را در پی داشت. به دیگر سخن، علت [[توفیق]] رجوع مقصره، شریعت‌پذیری آنان بود؛ بر خلاف گروه نخست [[بتریه]] که با [[اجتهاد]] در [[دین]]، شریعت‌گریزی در آنها نهادینه می‌شد.  
# جریان دوم با تکیه بر [[مذهب شیعه]] و در جوار آن، [[وابستگی]] وجودی خود را [[حفظ]] کرده بود. اگرچه این تکیه، اتکای انحصاری بر [[امامت]] نبود و با [[آگاهی]] از امر امامت، عقیده‌ای [[سست]] نسبت به [[امام]] داشتند. اینها همان گروه مقصره از میان ضعفای شیعه و [[پیروان]] گروه نخست بودند. موضع [[ائمه]] {{عم}} در قبال چنین افرادی قبول رجوع به امام جهت اعتلای [[عقیده]] [[شیعی]] آنان بود<ref>صدوق، محمد بن علی بن بابویه، الخصال، ج٢، ص۶۵٠‌؛ طوسی، محمد بن حسن، أمالی، ص۶۵.</ref>. [[امام صادق]] {{ع}} در علت [[پذیرفتن]] مقصره می‌فرماید: برای اینکه غالی بر [[ترک نماز]]، [[زکات]]، [[روزه]] و [[حج]] [[عادت]] کرده است و بر ترک عادتش در برگشت به انجام دادن [[طاعت]] [[خداوند عزوجل]] ندارد و اما مقصر وقتی بشناسد [[اطاعت]] و عمل می‌کند<ref>طوسی، محمد بن حسن، أمالی، ص۶۵.</ref>. از [[سخن امام]] بر می‌آید که نشانه اتصاف مقصره به عمل، برخورداری از [[رفتار]] تکلیف‌پذیری بوده و آثار عملی تکلیف‌پذیری [[شناخت امام]] را در پی داشت. به دیگر سخن، علت [[توفیق]] رجوع مقصره، شریعت‌پذیری آنان بود؛ بر خلاف گروه نخست [[بتریه]] که با [[اجتهاد]] در [[دین]]، شریعت‌گریزی در آنها نهادینه می‌شد.  


دو جریان بتریه و مقصره در کتاب‌های فرق و لسان [[احادیث]] و به رغم تفاوت‌های جزئی، در بسیاری مطالب هم داستان‌اند و ازجمله هر دو به [[ولایت]] [[بلافصل]] [[امام علی]]{{ع}} به دیدۀ تردید می‌نگرند و [[ارزش]] و اعتباری برای [[معارف وحیانی]] و [[علم لدنی امام]] در نظر نمی‌گیرند‌.
دو جریان بتریه و مقصره در کتاب‌های فرق و لسان [[احادیث]] و به رغم تفاوت‌های جزئی، در بسیاری مطالب هم داستان‌اند و ازجمله هر دو به [[ولایت]] [[بلافصل]] [[امام علی]] {{ع}} به دیدۀ تردید می‌نگرند و [[ارزش]] و اعتباری برای [[معارف وحیانی]] و [[علم لدنی امام]] در نظر نمی‌گیرند‌.
مؤلفه کم‌وبیش مشترک در میان دو گروه بتریه و مقصره، همان خط سیری بود که آغاز آن شیعه‌گری و [[گرایش]] به سمت [[زیدیه]] بود که در مرز زیدیه افزون بر ناپختگی آموزه ایشان به سیاست‌زدگی زیدیه در قبال [[صادقین]]{{عم}} آمیخته شد. حادترین معارضه شخصیت‌های برجسته [[بتریه]] با صادقین{{ع}} در معیارهایی که زیدیه برای ایجاد شکاف ارائه کرده‌اند‌، نمود یافته است.<ref>[[قاسم کاجی|کاجی، قاسم]] و [[رسول رضوی|رضوی، رسول]]، [[بتریه و اندیشه تقصیر (مقاله)|بتریه و اندیشه تقصیر]]، ص ۱۵۷.</ref>
مؤلفه کم‌وبیش مشترک در میان دو گروه بتریه و مقصره، همان خط سیری بود که آغاز آن شیعه‌گری و [[گرایش]] به سمت [[زیدیه]] بود که در مرز زیدیه افزون بر ناپختگی آموزه ایشان به سیاست‌زدگی زیدیه در قبال [[صادقین]] {{عم}} آمیخته شد. حادترین معارضه شخصیت‌های برجسته [[بتریه]] با صادقین {{ع}} در معیارهایی که زیدیه برای ایجاد شکاف ارائه کرده‌اند‌، نمود یافته است.<ref>[[قاسم کاجی|کاجی، قاسم]] و [[رسول رضوی|رضوی، رسول]]، [[بتریه و اندیشه تقصیر (مقاله)|بتریه و اندیشه تقصیر]]، ص ۱۵۷.</ref>


==برخی شخصیت‌های [[مقصره]]==
== برخی شخصیت‌های [[مقصره]] ==
هر چند اطلاعات قابل توجهی از افراد دسته دوم در دست نیست، در برخی منابع افراد ذیل از جمله این افراد به شمار رفته‌اند‌:
هر چند اطلاعات قابل توجهی از افراد دسته دوم در دست نیست، در برخی منابع افراد ذیل از جمله این افراد به شمار رفته‌اند‌:


* [[ربیعه سعدی]]: از او در باب [[ارزش]] والای [[تولی]] [[حسنین]]{{عم}} از [[رسول خدا]]{{صل}} [[حدیثی]] نقل شده است<ref>ابن قولویه، ١٣۵۶، ص۵١.</ref>. وی می‌گوید: نزد [[حذیفة بن یمان]] رفته و به او گفتم: ما در [[فضائل علی]]{{ع}} و منقبت‌های او [[گفت‌وگو]] می‌کنیم و [[اهل بصره]] به ما می‌گویند: شما درباره [[علی]]{{ع}} از اندازه می‌گذرید. سپس او در [[فضیلت امام علی]]{{ع}} حدیثی از [[حذیفه]] جویا می‌شود. وقتی حذیفه از سنگینی [[اعمال]] علی{{ع}} و ناچیز بودن اعمال همه [[اصحاب]] در مقایسه با اعمال [[حضرت]] سخن به میان می‌آورد‌، ربیعه می‌گوید: این گفتاری است که نمی‌شود روی آن تکیه کرد و کسی آن را نمی‌پذیرد<ref>مفید، محمد بن محمد، الإرشاد، ج١، ص٩١.</ref>. [[علامه مجلسی]] می‌نویسد وی به حضور حذیفه رفته و به عنوان [[نماینده]] پرسش‌کنندگان، از تقدم و أفضل بودن [[ابوبکر]]، [[عمر]]، [[ابوذر]] و [[سلمان]] در [[جانشینی پیامبر]]{{صل}} [[پرسش]] کرده و خود را از گروه پنجمی دانسته که اعتقادشان در [[تاریخ]] ذکر نشده است<ref>مجلسی، محمدباقر، بحار الانوار، ج٢٣، ص١١٢.</ref>.
* [[ربیعه سعدی]]: از او در باب [[ارزش]] والای [[تولی]] [[حسنین]] {{عم}} از [[رسول خدا]] {{صل}} [[حدیثی]] نقل شده است<ref>ابن قولویه، ١٣۵۶، ص۵١.</ref>. وی می‌گوید: نزد [[حذیفة بن یمان]] رفته و به او گفتم: ما در [[فضائل علی]] {{ع}} و منقبت‌های او [[گفت‌وگو]] می‌کنیم و [[اهل بصره]] به ما می‌گویند: شما درباره [[علی]] {{ع}} از اندازه می‌گذرید. سپس او در [[فضیلت امام علی]] {{ع}} حدیثی از [[حذیفه]] جویا می‌شود. وقتی حذیفه از سنگینی [[اعمال]] علی {{ع}} و ناچیز بودن اعمال همه [[اصحاب]] در مقایسه با اعمال [[حضرت]] سخن به میان می‌آورد‌، ربیعه می‌گوید: این گفتاری است که نمی‌شود روی آن تکیه کرد و کسی آن را نمی‌پذیرد<ref>مفید، محمد بن محمد، الإرشاد، ج١، ص٩١.</ref>. [[علامه مجلسی]] می‌نویسد وی به حضور حذیفه رفته و به عنوان [[نماینده]] پرسش‌کنندگان، از تقدم و أفضل بودن [[ابوبکر]]، [[عمر]]، [[ابوذر]] و [[سلمان]] در [[جانشینی پیامبر]] {{صل}} [[پرسش]] کرده و خود را از گروه پنجمی دانسته که اعتقادشان در [[تاریخ]] ذکر نشده است<ref>مجلسی، محمدباقر، بحار الانوار، ج٢٣، ص١١٢.</ref>.
* [[عمر بن ریاح بن قیس‌]]: وی از نخستین بیعت‌کنندگان با [[امام باقر]]{{ع}} بود‌، ولی چون در سفرهای [[حج]] هر بار در قبال پرسش معین از [[امام]] با پاسخ‌های متفاوتی روبه‌رو می‌شد‌، واکنش نامناسبی نشان داد و پاسخ امام را نپذیرفت و در [[امامت امام باقر]]{{ع}} [[شک]] کرد. او از [[امامت]] امام [[اعراض]] کرد و با به چالش کشیدن [[علم امام]] در خروج (به [[قیام]]) و [[امر به معروف و نهی از منکر]] به [[بتریه]] [[گرایش]] یافت<ref>نوبختی، حسن بن موسی، فرق الشیعه، ص۵٩.</ref>. کشی می‌نویسد: عده‌ای با [[عمر]] بن [[ریاح]] به بتریه‌گراییدند<ref>طوسی، محمد بن حسن، اختیار معرفة الرجال، ص٢٣٧.</ref>. با این نقل قول روشن می‌شود که شخصیت‌های مهم بتریه [[امام]] را [[واجب]] الطاعه نمی‌دانستند و علت گرایش عمر و گروهی از [[شیعه]] همین امور بوده است. ضمن آنکه از سخن کشی مشخص می‌شود گروهی از [[مقصره]] در میان [[شیعیان]] و [[اصحاب]] [[امامیه]] فعالیت داشته و به دلیل همخوانی [[مواضع سیاسی]] مقصره با بتریه و بروز [[اختلاف]] به بتریه گرایش می‌یافتند‌.
* [[عمر بن ریاح بن قیس‌]]: وی از نخستین بیعت‌کنندگان با [[امام باقر]] {{ع}} بود‌، ولی چون در سفرهای [[حج]] هر بار در قبال پرسش معین از [[امام]] با پاسخ‌های متفاوتی روبه‌رو می‌شد‌، واکنش نامناسبی نشان داد و پاسخ امام را نپذیرفت و در [[امامت امام باقر]] {{ع}} [[شک]] کرد. او از [[امامت]] امام [[اعراض]] کرد و با به چالش کشیدن [[علم امام]] در خروج (به [[قیام]]) و [[امر به معروف و نهی از منکر]] به [[بتریه]] [[گرایش]] یافت<ref>نوبختی، حسن بن موسی، فرق الشیعه، ص۵٩.</ref>. کشی می‌نویسد: عده‌ای با [[عمر]] بن [[ریاح]] به بتریه‌گراییدند<ref>طوسی، محمد بن حسن، اختیار معرفة الرجال، ص٢٣٧.</ref>. با این نقل قول روشن می‌شود که شخصیت‌های مهم بتریه [[امام]] را [[واجب]] الطاعه نمی‌دانستند و علت گرایش عمر و گروهی از [[شیعه]] همین امور بوده است. ضمن آنکه از سخن کشی مشخص می‌شود گروهی از [[مقصره]] در میان [[شیعیان]] و [[اصحاب]] [[امامیه]] فعالیت داشته و به دلیل همخوانی [[مواضع سیاسی]] مقصره با بتریه و بروز [[اختلاف]] به بتریه گرایش می‌یافتند‌.
* [[ابوعبدالله بلخی]]: [[داوود بن کثیر رقی]] نقل می‌کند که [[ابو الخطاب]]، [[مفضل]] و ابوعبدالله بلخی در [[خدمت]] [[امام صادق]]{{ع}} بودند که ناگهان کثیر النوا وارد مجلس شد و از [[بیزاری]] و [[فحش]] ابو الخطاب‌ به [[ابوبکر]] و عمر و [[عثمان]] [[شکایت]] کرد. امام روی به جانب [[ابوالخطاب]] کرده و فرمود‌: چه می‌گویی؟ ابو الخطاب فحش به آنان را [[انکار]] می‌کند. پس از رفتن کثیر النوا، امام آنها (ابوبکر، عمر و عثمان) را [[غاصب]] می‌خواند، ولی ابوعبدالله بلخی مبهوت شده و با [[تعجب]] به امام نگاه می‌کند. امام صادق{{ع}} می‌فرماید: آیا از حرف‌هایم تعجب کردی و [[مخالف]] آن حرف‌ها هستی؟ او می‌گوید: آری<ref>مجلسی، محمدباقر، بحار الانوار، ج۴٧، ص١١١.</ref>. به ظاهر [[عقیده]] ابوعبدالله بلخی در نتیجۀ حضور وی در حلقه‌های درسی [[ابوحنیفه]] بوده باشد، زیرا بسیاری از طالبان بلخی در [[عراق]] ملازمت مجلس ابوحنیفه را داشتند<ref>مادلونگ، ویلفرد، فرقه‌های اسلامی، ترجمه: ابوالقاسم سری، ص۴٢.</ref>.
* [[ابوعبدالله بلخی]]: [[داوود بن کثیر رقی]] نقل می‌کند که [[ابو الخطاب]]، [[مفضل]] و ابوعبدالله بلخی در [[خدمت]] [[امام صادق]] {{ع}} بودند که ناگهان کثیر النوا وارد مجلس شد و از [[بیزاری]] و [[فحش]] ابو الخطاب‌ به [[ابوبکر]] و عمر و [[عثمان]] [[شکایت]] کرد. امام روی به جانب [[ابوالخطاب]] کرده و فرمود‌: چه می‌گویی؟ ابو الخطاب فحش به آنان را [[انکار]] می‌کند. پس از رفتن کثیر النوا، امام آنها (ابوبکر، عمر و عثمان) را [[غاصب]] می‌خواند، ولی ابوعبدالله بلخی مبهوت شده و با [[تعجب]] به امام نگاه می‌کند. امام صادق {{ع}} می‌فرماید: آیا از حرف‌هایم تعجب کردی و [[مخالف]] آن حرف‌ها هستی؟ او می‌گوید: آری<ref>مجلسی، محمدباقر، بحار الانوار، ج۴٧، ص١١١.</ref>. به ظاهر [[عقیده]] ابوعبدالله بلخی در نتیجۀ حضور وی در حلقه‌های درسی [[ابوحنیفه]] بوده باشد، زیرا بسیاری از طالبان بلخی در [[عراق]] ملازمت مجلس ابوحنیفه را داشتند<ref>مادلونگ، ویلفرد، فرقه‌های اسلامی، ترجمه: ابوالقاسم سری، ص۴٢.</ref>.


بنا به نقل [[صفی الدین بلخی]] رابطه سه‌گانه میان ابوحنیفه، [[مذهب]] [[ارجاء]] و [[مردمان]] بلخ به حدی نزدیک بود که بلخ را از آن‌رو که کانون [[دوست‌داران]] ابوحنیفه و [[پیروان]] او بود، مرجئ‌آباد می‌خواندند<ref>مادلونگ، ویلفرد، فرقه‌های اسلامی، ترجمه: ابوالقاسم سری، ص۴٢.</ref>.<ref>[[قاسم کاجی|کاجی، قاسم]] و [[رسول رضوی|رضوی، رسول]]، [[بتریه و اندیشه تقصیر (مقاله)|بتریه و اندیشه تقصیر]]، ص ۱۶۰.</ref>
بنا به نقل [[صفی الدین بلخی]] رابطه سه‌گانه میان ابوحنیفه، [[مذهب]] [[ارجاء]] و [[مردمان]] بلخ به حدی نزدیک بود که بلخ را از آن‌رو که کانون [[دوست‌داران]] ابوحنیفه و [[پیروان]] او بود، مرجئ‌آباد می‌خواندند<ref>مادلونگ، ویلفرد، فرقه‌های اسلامی، ترجمه: ابوالقاسم سری، ص۴٢.</ref>.<ref>[[قاسم کاجی|کاجی، قاسم]] و [[رسول رضوی|رضوی، رسول]]، [[بتریه و اندیشه تقصیر (مقاله)|بتریه و اندیشه تقصیر]]، ص ۱۶۰.</ref>
۱۱۸٬۲۸۱

ویرایش