جز
وظیفهٔ شمارهٔ ۵، قسمت دوم
HeydariBot (بحث | مشارکتها) جز (وظیفهٔ شمارهٔ ۵) |
HeydariBot (بحث | مشارکتها) |
||
خط ۱: | خط ۱: | ||
== مقدمه == | |||
==مقدمه== | |||
این [[نیایش]] آن [[حضرت]] است در اعتراف و [[طلب]] [[توبه]] از [[خدا]]. | این [[نیایش]] آن [[حضرت]] است در اعتراف و [[طلب]] [[توبه]] از [[خدا]]. | ||
انسانهای بزرگ خود را در برابر [[خداوند]] کوچک میدانند، خیلی کوچک، چون خدا را بزرگ میدانند، خیلی بزرگ. به همین [[دلیل]] پیوسته به کوتاهیهای خود اعتراف میکنند و از درگاه [[خدای بزرگ]] طلب [[بخشش]] دارند. [[امیرمؤمنان]]{{ع}} در توصیف آنان میفرماید:{{متن حدیث|عَظُمَ الْخَالِقُ فِي أَنْفُسِهِمْ فَصَغُرَ مَا دُونَهُ فِي أَعْيُنِهِمْ}}<ref>نهج البلاغه، خطبه ۱۹۳.</ref>؛ «خداوند در [[روح]] آنها [[عظمت]] دارد. غیر خدا هر چه باشد در نظرشان کوچک جلوه میکند». | انسانهای بزرگ خود را در برابر [[خداوند]] کوچک میدانند، خیلی کوچک، چون خدا را بزرگ میدانند، خیلی بزرگ. به همین [[دلیل]] پیوسته به کوتاهیهای خود اعتراف میکنند و از درگاه [[خدای بزرگ]] طلب [[بخشش]] دارند. [[امیرمؤمنان]] {{ع}} در توصیف آنان میفرماید:{{متن حدیث|عَظُمَ الْخَالِقُ فِي أَنْفُسِهِمْ فَصَغُرَ مَا دُونَهُ فِي أَعْيُنِهِمْ}}<ref>نهج البلاغه، خطبه ۱۹۳.</ref>؛ «خداوند در [[روح]] آنها [[عظمت]] دارد. غیر خدا هر چه باشد در نظرشان کوچک جلوه میکند». | ||
شاید برای ما سؤال باشد که [[پیامبران]] و [[امامان]] که [[معصوم]] بودهاند، اعتراف آنها به [[گناه]] و طلب توبه برای آنان چه معنایی دارد؟ در پاسخ باید بگوییم این، به دلیل درخشش روح آنهاست. [[تصور]] کنید وقتی در فضایی تاریک قرار گرفتهایم و [[نور]] کمی در [[اختیار]] داریم با این نور کم فقط اشیای بزرگ را میبینیم، اما وقتی نور زیاد شد و نورافکنهای بزرگ همهجا را روشن کرد کوچکترین ذره هم به چشم میآید. بر این [[قیاس]]، [[امامان معصوم]] نیز کوچکترین بیتوجهی به خدا را گناه حساب میکنند و از درگاه او پوزش میطلبند. اما در مورد ما وقتی سخن از گناه پیش میآید، برای مثال، میگوییم: من که کسی را نکشتهام، از دیوار [[مردم]] هم بالا نرفتهام، [[مال]] کسی را هم نخوردهام پس گناهی مرتکب نشدهام! | شاید برای ما سؤال باشد که [[پیامبران]] و [[امامان]] که [[معصوم]] بودهاند، اعتراف آنها به [[گناه]] و طلب توبه برای آنان چه معنایی دارد؟ در پاسخ باید بگوییم این، به دلیل درخشش روح آنهاست. [[تصور]] کنید وقتی در فضایی تاریک قرار گرفتهایم و [[نور]] کمی در [[اختیار]] داریم با این نور کم فقط اشیای بزرگ را میبینیم، اما وقتی نور زیاد شد و نورافکنهای بزرگ همهجا را روشن کرد کوچکترین ذره هم به چشم میآید. بر این [[قیاس]]، [[امامان معصوم]] نیز کوچکترین بیتوجهی به خدا را گناه حساب میکنند و از درگاه او پوزش میطلبند. اما در مورد ما وقتی سخن از گناه پیش میآید، برای مثال، میگوییم: من که کسی را نکشتهام، از دیوار [[مردم]] هم بالا نرفتهام، [[مال]] کسی را هم نخوردهام پس گناهی مرتکب نشدهام! | ||
[[امام زینالعابدین]]{{ع}} در این [[دعا]] به حجابهای بین خود و خدا اشاره میکند: {{متن حدیث|اللَّهُمَّ إِنَّهُ يَحْجُبُنِي عَنْ مَسْأَلَتِكَ خِلَالٌ ثَلَاثٌ، وَ تَحْدُونِي عَلَيْهَا خَلَّةٌ وَاحِدَةٌ}}؛ «خداوندا، سه [[خصلت]] است که مرا باز میدارد تا از تو چیزی خواهم و تنها یک خصلت است که مرا بر آن میدارد از تو چیزی طلب کنم. | [[امام زینالعابدین]] {{ع}} در این [[دعا]] به حجابهای بین خود و خدا اشاره میکند: {{متن حدیث|اللَّهُمَّ إِنَّهُ يَحْجُبُنِي عَنْ مَسْأَلَتِكَ خِلَالٌ ثَلَاثٌ، وَ تَحْدُونِي عَلَيْهَا خَلَّةٌ وَاحِدَةٌ}}؛ «خداوندا، سه [[خصلت]] است که مرا باز میدارد تا از تو چیزی خواهم و تنها یک خصلت است که مرا بر آن میدارد از تو چیزی طلب کنم. | ||
آن سه: یکی فرمانی است که دادهای و من در گزاردن آن درنگ کردهام، دیگر، کاری است که مرا از آن [[نهی]] فرمودهای و من در بهجا آوردن آن شتابیدهام؛ سه دیگر، نعمتی است که مرا ارزانی داشتهای و من در [[سپاس]] آن [[قصور]] ورزیدهام. | آن سه: یکی فرمانی است که دادهای و من در گزاردن آن درنگ کردهام، دیگر، کاری است که مرا از آن [[نهی]] فرمودهای و من در بهجا آوردن آن شتابیدهام؛ سه دیگر، نعمتی است که مرا ارزانی داشتهای و من در [[سپاس]] آن [[قصور]] ورزیدهام. | ||
و اما آن یک [[خصلت]] که مرا وا میدارد تا از تو چیزی خواهم [[تفضل]] توست به کسی که روی به درگاه تو آرد و با امیدی [[نیکو]] به سوی تو آید؛ که هر [[احسان]] که کنی از روی تفضل است و هر [[نعمت]] که دهی بیهیچ سابقه». | و اما آن یک [[خصلت]] که مرا وا میدارد تا از تو چیزی خواهم [[تفضل]] توست به کسی که روی به درگاه تو آرد و با امیدی [[نیکو]] به سوی تو آید؛ که هر [[احسان]] که کنی از روی تفضل است و هر [[نعمت]] که دهی بیهیچ سابقه». |