قریه: تفاوت میان نسخه‌ها

۱۲٬۵۸۲ بایت اضافه‌شده ،  ‏۲۴ سپتامبر ۲۰۲۲
برچسب: پیوندهای ابهام‌زدایی
برچسب: پیوندهای ابهام‌زدایی
خط ۱۴۸: خط ۱۴۸:


یوشع به [[قوم]] خود گفت: [[خداوند]] شهر را به شما داده است و خود شهر و هر چه در آن است برای خداوند [[حرام]] خواهد شد و راحاب فاحشه فقط با هر چه با وی در [[خانه]] باشد زنده خواهند ماند... آن گاه قوم صدا زدند و شهر را گرفتند و هر آنچه در شهر بود، از مرد و زن و پیر و [[جوان]]، گاو و گوسفند و الاغ را به دم شمشیر هلاک کردند و شهر را با آنچه در آن بود، به [[آتش]] سوزانیدند، لکن طلا و نقره و ظروف مسین و آهنین را، به [[خزانه]] خداوند گذارده و یوشع راحاب فاحشه را با هر چه از آن بود، زنده نگاه داشت...<ref>عهد عتیق صحیفه یوشع، باب ۶، آیه ۱۶ – ۲۵؛ کتاب مقدس، چاپ لندن، ص۳۴۰.</ref> و<ref>سید هادی خسروشاهی، تاریخ بیت المقدس و مسئله فلسطین، ص۷-۱۰.</ref>.<ref>[[محمد حسن عرب|عرب، محمد حسن]]، [[دانشنامه اماکن جغرافیایی قرآن مجید (کتاب)|دانشنامه اماکن جغرافیایی قرآن مجید]]، ص ۴۰۲.</ref>
یوشع به [[قوم]] خود گفت: [[خداوند]] شهر را به شما داده است و خود شهر و هر چه در آن است برای خداوند [[حرام]] خواهد شد و راحاب فاحشه فقط با هر چه با وی در [[خانه]] باشد زنده خواهند ماند... آن گاه قوم صدا زدند و شهر را گرفتند و هر آنچه در شهر بود، از مرد و زن و پیر و [[جوان]]، گاو و گوسفند و الاغ را به دم شمشیر هلاک کردند و شهر را با آنچه در آن بود، به [[آتش]] سوزانیدند، لکن طلا و نقره و ظروف مسین و آهنین را، به [[خزانه]] خداوند گذارده و یوشع راحاب فاحشه را با هر چه از آن بود، زنده نگاه داشت...<ref>عهد عتیق صحیفه یوشع، باب ۶، آیه ۱۶ – ۲۵؛ کتاب مقدس، چاپ لندن، ص۳۴۰.</ref> و<ref>سید هادی خسروشاهی، تاریخ بیت المقدس و مسئله فلسطین، ص۷-۱۰.</ref>.<ref>[[محمد حسن عرب|عرب، محمد حسن]]، [[دانشنامه اماکن جغرافیایی قرآن مجید (کتاب)|دانشنامه اماکن جغرافیایی قرآن مجید]]، ص ۴۰۲.</ref>
==جغرافیای [[قریه]]، در [[سوره مبارکه یوسف]]{{ع}}==
{{متن قرآن|وَاسْأَلِ الْقَرْيَةَ الَّتِي كُنَّا فِيهَا...}}<ref>«و از (مردم) شهری که در آن بودیم و از کاروانیانی که با آنها (به اینجا) روی آورده‌ایم بپرس و بی‌گمان ما راستگوییم» سوره یوسف، آیه ۸۲.</ref>.
در [[آیه]] مورد بحث واژه قریه که نام یک مکان جغرافیایی است؛ ذکر شده است، گر چه این اسم با الف و [[لام]] معرفه همراه است؛ با وجود این، بدون دانستن اصل قصه‌ای که اتفاق افتاده و در آیه مزبور به آن اشاره شده؛ نمی‌توان آن مکان را [[شناخت]]. از این رو ما ناچاریم اشاره‌ای گذرا به اصل داستان بنماییم.<ref>[[محمد حسن عرب|عرب، محمد حسن]]، [[دانشنامه اماکن جغرافیایی قرآن مجید (کتاب)|دانشنامه اماکن جغرافیایی قرآن مجید]]، ص ۴۰۵.</ref>
==بیان قصه==
قصه بدین گونه است، که [[فرزندان حضرت]] [[یعقوب]]{{ع}} [[برادر]] خود یوسف{{ع}} را در اثر [[حسادت]] به چاهی انداختند و در پی این عمل [[زشت]]، اعتبار خویش را از دست داده بودند و [[پدر]] به آنان بی‌اعتماد شده بود لذا زمانی که [[قحطی]] [[کنعان]] را فرا گرفته بود؛ آنان جهت تهیه آذوقه به [[مصر]] می‌روند و [[حضرت یوسف]]{{ع}} که در آن [[زمان]] به [[مقام]] عزیزی مصر رسیده بود؛ در اولین برخورد با [[برادران]]، آنان را شناخت و بدون این که خود را معرفی کند، از ایشان خواست تا در [[سفر]] دیگر برادر ناتنی خود را که [[بنیامین]] نام داشت؛ با خود بیاورند؛ تا متاع بیشتری بدانان عطا نماید.
[[فرزندان]] یعقوب{{ع}} بعد از برگشتن به کنعان؛ موضوع را به پدرشان گفتند و از او خواستند تا برای کسب متاع بیشتر: [[اجازه]] دهد، تا در سفر بعد برادر ناتنی خود را که بنیامین نام داشت، با خود به مصر ببرند.
پدر با قول گرفتن [[قطعی]] از آنان، که او را مانند یوسف، سر به نیست ننمایند و او را سالم به کنعان برگردانند؛ با درخواست ایشان موافقت کرد.
در سفر بعد برادران، بنیامین را با خود به مصر بردند. حضرت یوسف در اولین [[ملاقات]]، برادر خود را شناخت و خویشتن را به او معرفی کرد و نقشه نگهداری او را در [[مصر]]، با وی در میان نهاد؛ تا آسوده شود لذا وقتی که کالاهای [[برادران]] را جهت تحویل آماده کردند؛ پیمانه [[ملک]] را در بار [[بنیامین]] گذاشتند؛ تا او را به عنوان سارق در مصر نگاه دارند.
با این نقشه بنیامین مجبور بود؛ در مصر بماند. برادران وی، با [[ناراحتی]] و [[شرمندگی]]، از قولی که به [[پدر]] داده بودند؛ به [[کنعان]] برگشتند و جریان [[سرقت]] بنیامین را به پدر گفتند و برای [[اثبات]] بی‌گناهی خود، به پدر گفتند: {{متن قرآن|وَاسْأَلِ الْقَرْيَةَ الَّتِي كُنَّا فِيهَا وَالْعِيرَ الَّتِي أَقْبَلْنَا فِيهَا وَإِنَّا لَصَادِقُونَ}}<ref>«و از (مردم) شهری که در آن بودیم و از کاروانیانی که با آنها (به اینجا) روی آورده‌ایم بپرس و بی‌گمان ما راستگوییم» سوره یوسف، آیه ۸۲.</ref> یعنی به خاطر [[صحت]] گفتار ما در مورد سرقت بنیامین و مقصر نبودن ما در این جریان، از [[مردم]] قریه‌ای که در آن بودیم و کاروانی، که با آن [[سفر]] کردیم سؤال کن؛ تا قضیه کاملاً روشن شود.<ref>[[محمد حسن عرب|عرب، محمد حسن]]، [[دانشنامه اماکن جغرافیایی قرآن مجید (کتاب)|دانشنامه اماکن جغرافیایی قرآن مجید]]، ص ۴۰۵.</ref>
==[[قریه]] مورد بحث کدام مکان بوده؟==
داستان اشاره به [[مسافرت]] [[فرزندان حضرت]] [[یعقوب]]، از کنعان به مصر، جهت تهیه آذوقه دارد و از محل دقیق قریه مندرج در [[آیه]] نامی نبرده. باید توجه داشت که مصر در گذشته نیز [[سرزمین]] وسیعی بوده و به [[یقین]] کسانی که برای دریافت کمک در سال‌های [[قحطی]] به آن [[کشور]] می‌رفته‌اند، می‌بایست به مرکز [[حکومتی]] مصر، مراجعه نمایند تا از آن طریق بتوانند متاع و کالای مورد نیاز خود را تهیه کنند و از آنجا که [[قرآن مجید]]، هدفش بیان [[تاریخ]] و یا [[جغرافیا]] نیست، بلکه به نتیجه حوادث، که جنبه [[پندآموزی]] و [[عبرت]] گرفتن از رخدادها را دارد، به محل قریه اشاره نفرموده و از مصر که مکان معروفی در تاریخ است؛ [[سود]] برده است.
ما در این گفتار قصد داریم، در حد توان به [[شناسایی]] محل قریه‌ای که دست تقدیر یوسف و بنیامین را ساکن آن قریه نمود؛ تا آنجا که به [[اسناد]] دست‌رسی داریم؛ بپردازیم.<ref>[[محمد حسن عرب|عرب، محمد حسن]]، [[دانشنامه اماکن جغرافیایی قرآن مجید (کتاب)|دانشنامه اماکن جغرافیایی قرآن مجید]]، ص ۴۰۶.</ref>
==جستجوی محل [[قریه]]==
در کتاب [[مهدی موعود]]<ref>بحارالانوار، ج۱۳.</ref> زیر عنوان آنچه در [[الواح]] اهرام [[مصر]] نوشته بود مطلبی [[تاریخی]] بیان شده، که با حذف مطالب غیرضروری، چکید‌ه‌ای از آن را در این مقوله بیان می‌نماییم: «.... [[ابوالحسن خمارویه بن احمد بن طولون احمد طولون]] [[حکمران]] معروف مصر و [[شام]] از سال ۲۵۴ ه. تا ۲۷۰ دستور داد، هزار کارگر، [[دیوار]] اهرام را بکنند، تا در آن پیدا شود... راهی پیدا کردند، که مانند [[نقب]] بود، راه را گرفته پیش رفتند؛ تا به آخر رسیدند در آنجا سنگ مرمری دیدند و دانستند، که در اهرام است... دیدند، با خط [[یونانی]] چیزی بر آن نوشته است. کسی از حکمای مصر... نتوانست آن را بخواند، در آن میان شخصی به نام [[ابو عبدالله]] [[مدنی]] بود؛ که یکی از حفاظ [[دنیا]]... به شمار می‌رفت، وی به ابوالحسن خماریه گفت: اسقفی را در [[حبشه]] می‌شناسم... او [[قادر]] است این خط را بخواند... خماریه دستور داد سنگ را از صعید [[اعلی]] به اسوان حمل کردند و... به حبشه آوردند... چون سنگ را نزد [[اسقف]] رساندند... معلوم شد نوشته است من [[ریان بن دومغ]] هستم. [[ابوعبدالله مدنیهه، که همراه سنگ به حبشه رفته بود: از اسقف پرسید ریان بن دومغ کی بوده؟
گفت: او [[پدر]] [[عزیز مصر]] است، که [[حضرت یوسف]] در [[خانه]] او و همسرش [[زلیخا]] بوده است»<ref>محمد باقر مجلسی، مهدی موعود، ج۱۳؛ بحارالانوار، ترجمه علی دوانی، ص۳۴۴-۳۴۷.</ref>.
[[عزیز]]، در اصطلاح [[سیاسی]] آن [[دوران مصر]]، به مقامی اطلاق می‌شد؛ که [[حاجب]] و [[خازن]] [[ملک]] مصر بود و [[تصرف]] مملکت در دست او بود.<ref>[[محمد حسن عرب|عرب، محمد حسن]]، [[دانشنامه اماکن جغرافیایی قرآن مجید (کتاب)|دانشنامه اماکن جغرافیایی قرآن مجید]]، ص ۴۰۷.</ref>
==توضیحی در مورد صعید مصر==
[[علامه]] دهخدا در لغت‌نامه زیر واژه صعید می‌نویسد: «بلادی بزرگ و [[واسع]] بود به مصر و در آن چند [[شهر]] بزرگ است و از آن جمله: اسوان و آن اول این بلاد، از ناحیه جنوب است، سپس قوص و قفط و اخمیم و بهنسا و شهر‌های دیگر باشد و صعید بر سه قسمت تقسیم شود:
#صعید [[اعلی]]، و حدِّ آن اسوان و آخر آن نزدیک اخمیم است.
#صعید وسطی، از اخمیم است تا بهنسا.
#صعید ادنی، و آن از بهنسا است، تا نزدیک [[فسطاط]]. به نقل از معجم البلدان و اعلام [[ترکی]] - مرحوم دهخدا، در مورد محل اهرام [[مصر]]، در لغت‌نامه می‌نویسد: این سه بنا، به نام اهرام یا اهرام ثلاثه معروف است و به فاصله ۱۰۰۰۰۰ ذراع از شمال منفیس، نزدیک [[قریه]] جیزه بر پای ایستاده.
و باز هم در مورد جیزه می‌نویسد: جیزه قصبه‌ای است، بدان سوی نیل و اهرام به [[قرب]] آن است و از این رو اهرام جیزه نامیده می‌شوند<ref>به نقل از معجم البلدان و نساب سمعانی.</ref>.
مؤلف کتاب آثار البلاد و [[اخبار]] العباد<ref>آثار البلاد و اخبار العباد، ص۲۳۵.</ref>، ضمن شرح آثار [[تاریخی]] جیزه، می‌نویسد: «در آنجاست [[سجن]] یوسف علی نبینا و{{ع}}، در جوف [[دیوار]] دروازه قصر [[ملک]] و آن دیوار کنده شده است از سنگی... و سجن یوسف{{ع}} عبارت از آن [[خانه]] تاریخی، است و بر دیوار غرفه مکتوب بود که: اینجا تعبیر کرده یوسف [[خواب]] را، وقتی که گفت: {{متن قرآن|قُضِيَ الْأَمْرُ الَّذِي فِيهِ تَسْتَفْتِيَانِ}}<ref>«ای دو یار زندان! اما (تعبیر خواب) یکی از شما (این است که) به سرور خود باده می‌نوشاند؛ و اما دیگری به دار آویخته می‌شود و پرندگان از سرش خواهند خورد؛ کاری که از من درباره آن نظر می‌خواستید قطعی شده است» سوره یوسف، آیه ۴۱.</ref><ref>زکریا بن محمد بن محمود قزوینی، آثار ابلاد و اخبار العباد، ترجمه محمد بن عبادالرحمن، ص۲۳۷.</ref>.<ref>[[محمد حسن عرب|عرب، محمد حسن]]، [[دانشنامه اماکن جغرافیایی قرآن مجید (کتاب)|دانشنامه اماکن جغرافیایی قرآن مجید]]، ص ۴۰۷.</ref>
==نتیجه تحقیق==
از مجموع [[اسناد]] و مدارک ارائه شده در متن تحقیق، به این نتیجه می‌رسیم که منظور از قریه در [[آیه]] مورد [[پژوهش]] شهری بوده به نام جیزه که آن [[شهر]] در منطقه‌ای به نام صعید واقع بود و صعید خود به سه بخش اعلی و وسطی و ادنی تقسیم شده بود.<ref>[[محمد حسن عرب|عرب، محمد حسن]]، [[دانشنامه اماکن جغرافیایی قرآن مجید (کتاب)|دانشنامه اماکن جغرافیایی قرآن مجید]]، ص ۴۰۸.</ref>


== منابع ==
== منابع ==
۷۳٬۳۵۲

ویرایش