جز
جایگزینی متن - 'عمربن' به 'عمر بن'
جز (جایگزینی متن - 'پیوستن' به 'پیوستن') |
جز (جایگزینی متن - 'عمربن' به 'عمر بن') |
||
خط ۲۱: | خط ۲۱: | ||
== آمد و شد فرستادگان [[پیامبر]] {{صل}} == | == آمد و شد فرستادگان [[پیامبر]] {{صل}} == | ||
سوی دیگر این [[جبهه]]، پیامبر اکرم {{صل}} بود که تنها با [[هدف]] برگزاری عمره و بیهرگونه ساز و برگ نظامی آمده بود و از طرف [[خدا]] برای [[جنگ]] [[دستور]] نداشت، از این رو میکوشید که خونی نریزد و [[حرمت]] [[ماه حرام]] [[ذیقعده]] شکسته نشود، مگر [[مشرکان]] [[حرمت]] این ماه را بشکنند که در این صورت، مسلمانان اجازه دارند به جنگ و [[دفاع از خود]] بپردازند. با چنین ملاحظاتی، [[رسول خدا]] {{صل}} نیز برای توضیح هدف خود از آمدن به مکه برای نخستین بار خراش بن [[امیه]] را نزد قریش فرستاد؛ اما [[عکرمة بن ابیجهل]] شتر خراش را کشت که از آنِ [[رسول خدا]] {{صل}} بود. خراش با کمک احابیش [[جان]] خود را [[نجات]] داد؛<ref>السیرة النبویه، ج ۲، ص ۳۱۴؛ سبل الهدی، ج ۵، ص ۴۶. </ref> آنگاه [[پیامبر]] {{صل}} از [[عمر]] خواست تا این [[مأموریت]] را انجام دهد؛ ولی او گفت: از [[قریش]] بر جان خود میهراسد، زیرا از [[فامیل]] وی کسی در [[مکه]] نیست که از او [[حمایت]] کند؛ آنگاه برای این مأموریت [[عثمان]] را پیشنهاد کرد که [[خویشان]] فراوانی در مکه داشت.<ref>السیرة النبویه، ج ۲، ص ۳۱۵. </ref> رسول خدا {{صل}} از عثمان خواست تا به مکه رفته، با قریش سخن بگوید. عثمان در بلدح قریش را دید و [[پیام]] [[حضرت]] را به آنان رسانید و سپس در [[پناه]] [[سعید بن عاص]] به مکه رفت و با [[اشراف قریش]] [[گفتوگو]] کرد و سه [[روز]] در آنجا ماند.<ref>المغازی، ج ۲، ص ۶۰۰ - ۶۰۲. </ref> در سوی دیگر این [[جبهه]]، خبر [[کشته شدن عثمان]] در میان [[مسلمانان]] پخش و هیجانی در میان مسلمانان پیدا شد و رسول خدا {{صل}} که در زیر درخت نشسته بود، فرمود از اینجا برنخیزم تا کار قریش را یکسره سازم و در پی آن از مسلمانان برای [[دفاع از اسلام]] تا پای جان [[بیعت]] گرفت. از آنجا که پیامبر {{صل}} با [[مردم]] در زیر درختی بیعت کرد، این بیعت را "[[بیعت شجره]]" خواندهاند.<ref> انساب الاشراف، ج ۱، ص ۳۵۰ - ۳۵۱؛ السیرهالنبویه، ج ۲، ص ۳۱۵. </ref> [[خدا]] در [[آیه]] {{متن قرآن|لَقَدْ رَضِيَ اللَّهُ عَنِ الْمُؤْمِنِينَ إِذْ يُبَايِعُونَكَ تَحْتَ الشَّجَرَةِ فَعَلِمَ مَا فِي قُلُوبِهِمْ فَأَنْزَلَ السَّكِينَةَ عَلَيْهِمْ وَأَثَابَهُمْ فَتْحًا قَرِيبًا}}<ref>«به راستی خداوند از مؤمنان خشنود شد هنگامی که با تو در زیر آن درخت بیعت میکردند پس آنچه در دل داشتند معلوم داشت، از این رو آرامش را بر آنها فرو فرستاد و به پیروزی زودرسی پاداششان داد» سوره فتح، آیه ۱۸.</ref> [[رضایت]] خود را از [[بیعتکنندگان]] اعلام کرد، از اینرو این بیعت را "بیعت [[رضوان]]" نیز نامیدهاند. در آیه {{متن قرآن|إِنَّ الَّذِينَ يُبَايِعُونَكَ إِنَّمَا يُبَايِعُونَ اللَّهَ يَدُ اللَّهِ فَوْقَ أَيْدِيهِمْ فَمَنْ نَكَثَ فَإِنَّمَا يَنْكُثُ عَلَى نَفْسِهِ وَمَنْ أَوْفَى بِمَا عَاهَدَ عَلَيْهُ اللَّهَ فَسَيُؤْتِيهِ أَجْرًا عَظِيمًا}}<ref>«بیگمان آنان که با تو بیعت میکنند جز این نیست که با خداوند بیعت میکنند؛ دست خداوند بالای دستهای آنان است؛ از این روی هر که پیمان شکند به زیان خویش میشکند و هر کس به آنچه با خداوند پیمان بسته است وفا کند به زودی به او پاداشی سترگ خواهد داد» سوره فتح، آیه ۱۰.</ref> نیز بیعت با پیامبر {{صل}} را بیعت با خدا میداند و بر [[وفا]] به آن تأکید میکند. این [[بیعت]] همچنانکه به [[مسلمانان]] [[آرامش]] بخشید، هشداری برای [[قریش]] نیز به شمار میآمد و آنان را به [[مصالحه]] فرا میخواند. اندکی پس از بیعت، [[قریش]] [[سهیل بن عمرو]] را نزد [[رسول خدا]] {{صل}} فرستادند تا ایشان را از ورود به [[مکه]] در آن سال منصرف کند.<ref>المغازی، ج ۲، ص ۶۰۵؛ السیرة النبویه، ج ۲، ص ۳۱۶. </ref> مذاکرات صورت گرفت و قرار شد که مسلمانان از همانجا به [[مدینه]] بازگردند. موضوع انصراف از [[عمره]] و بازگشت مسلمانان به مدینه بر گروهی از مسلمانان گران آمد و [[انگیزه]] شد که در موضع [[پیامبر]] {{صل}} [[تردید]] اظهار کنند، چنانکه در گزارشهای [[تاریخی]] آمده است که | سوی دیگر این [[جبهه]]، پیامبر اکرم {{صل}} بود که تنها با [[هدف]] برگزاری عمره و بیهرگونه ساز و برگ نظامی آمده بود و از طرف [[خدا]] برای [[جنگ]] [[دستور]] نداشت، از این رو میکوشید که خونی نریزد و [[حرمت]] [[ماه حرام]] [[ذیقعده]] شکسته نشود، مگر [[مشرکان]] [[حرمت]] این ماه را بشکنند که در این صورت، مسلمانان اجازه دارند به جنگ و [[دفاع از خود]] بپردازند. با چنین ملاحظاتی، [[رسول خدا]] {{صل}} نیز برای توضیح هدف خود از آمدن به مکه برای نخستین بار خراش بن [[امیه]] را نزد قریش فرستاد؛ اما [[عکرمة بن ابیجهل]] شتر خراش را کشت که از آنِ [[رسول خدا]] {{صل}} بود. خراش با کمک احابیش [[جان]] خود را [[نجات]] داد؛<ref>السیرة النبویه، ج ۲، ص ۳۱۴؛ سبل الهدی، ج ۵، ص ۴۶. </ref> آنگاه [[پیامبر]] {{صل}} از [[عمر]] خواست تا این [[مأموریت]] را انجام دهد؛ ولی او گفت: از [[قریش]] بر جان خود میهراسد، زیرا از [[فامیل]] وی کسی در [[مکه]] نیست که از او [[حمایت]] کند؛ آنگاه برای این مأموریت [[عثمان]] را پیشنهاد کرد که [[خویشان]] فراوانی در مکه داشت.<ref>السیرة النبویه، ج ۲، ص ۳۱۵. </ref> رسول خدا {{صل}} از عثمان خواست تا به مکه رفته، با قریش سخن بگوید. عثمان در بلدح قریش را دید و [[پیام]] [[حضرت]] را به آنان رسانید و سپس در [[پناه]] [[سعید بن عاص]] به مکه رفت و با [[اشراف قریش]] [[گفتوگو]] کرد و سه [[روز]] در آنجا ماند.<ref>المغازی، ج ۲، ص ۶۰۰ - ۶۰۲. </ref> در سوی دیگر این [[جبهه]]، خبر [[کشته شدن عثمان]] در میان [[مسلمانان]] پخش و هیجانی در میان مسلمانان پیدا شد و رسول خدا {{صل}} که در زیر درخت نشسته بود، فرمود از اینجا برنخیزم تا کار قریش را یکسره سازم و در پی آن از مسلمانان برای [[دفاع از اسلام]] تا پای جان [[بیعت]] گرفت. از آنجا که پیامبر {{صل}} با [[مردم]] در زیر درختی بیعت کرد، این بیعت را "[[بیعت شجره]]" خواندهاند.<ref> انساب الاشراف، ج ۱، ص ۳۵۰ - ۳۵۱؛ السیرهالنبویه، ج ۲، ص ۳۱۵. </ref> [[خدا]] در [[آیه]] {{متن قرآن|لَقَدْ رَضِيَ اللَّهُ عَنِ الْمُؤْمِنِينَ إِذْ يُبَايِعُونَكَ تَحْتَ الشَّجَرَةِ فَعَلِمَ مَا فِي قُلُوبِهِمْ فَأَنْزَلَ السَّكِينَةَ عَلَيْهِمْ وَأَثَابَهُمْ فَتْحًا قَرِيبًا}}<ref>«به راستی خداوند از مؤمنان خشنود شد هنگامی که با تو در زیر آن درخت بیعت میکردند پس آنچه در دل داشتند معلوم داشت، از این رو آرامش را بر آنها فرو فرستاد و به پیروزی زودرسی پاداششان داد» سوره فتح، آیه ۱۸.</ref> [[رضایت]] خود را از [[بیعتکنندگان]] اعلام کرد، از اینرو این بیعت را "بیعت [[رضوان]]" نیز نامیدهاند. در آیه {{متن قرآن|إِنَّ الَّذِينَ يُبَايِعُونَكَ إِنَّمَا يُبَايِعُونَ اللَّهَ يَدُ اللَّهِ فَوْقَ أَيْدِيهِمْ فَمَنْ نَكَثَ فَإِنَّمَا يَنْكُثُ عَلَى نَفْسِهِ وَمَنْ أَوْفَى بِمَا عَاهَدَ عَلَيْهُ اللَّهَ فَسَيُؤْتِيهِ أَجْرًا عَظِيمًا}}<ref>«بیگمان آنان که با تو بیعت میکنند جز این نیست که با خداوند بیعت میکنند؛ دست خداوند بالای دستهای آنان است؛ از این روی هر که پیمان شکند به زیان خویش میشکند و هر کس به آنچه با خداوند پیمان بسته است وفا کند به زودی به او پاداشی سترگ خواهد داد» سوره فتح، آیه ۱۰.</ref> نیز بیعت با پیامبر {{صل}} را بیعت با خدا میداند و بر [[وفا]] به آن تأکید میکند. این [[بیعت]] همچنانکه به [[مسلمانان]] [[آرامش]] بخشید، هشداری برای [[قریش]] نیز به شمار میآمد و آنان را به [[مصالحه]] فرا میخواند. اندکی پس از بیعت، [[قریش]] [[سهیل بن عمرو]] را نزد [[رسول خدا]] {{صل}} فرستادند تا ایشان را از ورود به [[مکه]] در آن سال منصرف کند.<ref>المغازی، ج ۲، ص ۶۰۵؛ السیرة النبویه، ج ۲، ص ۳۱۶. </ref> مذاکرات صورت گرفت و قرار شد که مسلمانان از همانجا به [[مدینه]] بازگردند. موضوع انصراف از [[عمره]] و بازگشت مسلمانان به مدینه بر گروهی از مسلمانان گران آمد و [[انگیزه]] شد که در موضع [[پیامبر]] {{صل}} [[تردید]] اظهار کنند، چنانکه در گزارشهای [[تاریخی]] آمده است که عمر بن خطاب نخست در گفتگوی خود با [[ابوبکر]] و سپس رو در روی پیامبر {{صل}} به این توافق [[اعتراض]] کرد <ref>المغاری، ج ۲، ص ۶۰۶؛ صحیح البخاری، ج ۳، ص ۱۸۱ - ۱۸۲؛ السیرهالنبویه، ج ۲، ص ۳۱۶ - ۳۱۷. </ref> و در دوران خلافتش نیز از [[شک]] خود در [[حدیبیه]] گزارش و خویش را از این [[جهت]] [[نکوهش]] میکرد.<ref>المغازی، ج ۲، ص ۶۰۷؛ البدایة والنهایه، ج ۴، ص ۱۹۲. </ref> پس از مذاکرات شفاهی بنا شد تا [[عهدنامه]] نوشته شود. [[امام علی]] {{ع}} [[مأمور]] [[نوشتن]] [[صلحنامه]] شد.<ref> المصنف، ج ۵، ص ۳۴۳؛ البدایة و النهایه، ج ۴، ص ۱۹۲؛ مکاتیبالرسول، ج ۳، ص ۸۴ - ۸۵. </ref> رسول خدا {{صل}} فرمود تا بنویسد: {{متن قرآن|بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمَنِ الرَّحِيمِ}}<ref>«به نام خداوند بخشنده بخشاینده» سوره فاتحه، آیه ۱.</ref>؛ اما [[سهیل]] اعتراض کرد و گفت: ما "[[رحمان]]" را نمیشناسیم. پیش از آن در مکه نیز [[مشرکان]] به کلمه "رحمان" حساسیت داشته، اظهار میکردند که او را نمیشناسند. با [[اصرار]] سهیل بر جمله {{عربی|"باسمك اللهم"}} توافق و بسنده شد.<ref> المغازی، ج ۲، ص ۶۱۰. </ref> | ||
[[آیه]] {{متن قرآن|كَذَلِكَ أَرْسَلْنَاكَ فِي أُمَّةٍ قَدْ خَلَتْ مِنْ قَبْلِهَا أُمَمٌ لِتَتْلُوَ عَلَيْهِمُ الَّذِي أَوْحَيْنَا إِلَيْكَ وَهُمْ يَكْفُرُونَ بِالرَّحْمَنِ قُلْ هُوَ رَبِّي لَا إِلَهَ إِلَّا هُوَ عَلَيْهِ تَوَكَّلْتُ وَإِلَيْهِ مَتَابِ}}<ref>«بدینگونه تو را میان امّتی که پیش از آن، امّتهایی گذشتهاند فرستادیم تا بر آنها آنچه را به تو وحی کردهایم بخوانی، در حالی که آنان به (خداوند) بخشنده کفر میورزند؛ بگو او پروردگار من است، خدایی جز او نیست، بر او توکّل کردم و بازگشتم به سوی اوست» سوره رعد، آیه ۳۰.</ref> به [[کفر]] قریش به "رحمان" در این رخداد اشاره دارد<ref> تفسیر ثعلبی، ج ۵، ص ۲۹۱. </ref>. برپایه گزارش دیگری، [[آیه]] {{متن قرآن|وَلَقَدْ آتَيْنَا مُوسَى تِسْعَ آيَاتٍ بَيِّنَاتٍ فَاسْأَلْ بَنِي إِسْرَائِيلَ إِذْ جَاءَهُمْ فَقَالَ لَهُ فِرْعَوْنُ إِنِّي لَأَظُنُّكَ يَا مُوسَى مَسْحُورًا}}<ref>«و به راستی به موسی نه نشانه آشکار دادیم؛ از بنی اسرائیل بپرس هنگامی را که وی نزد آنان آمد و فرعون به او گفت: ای موسی! من تو را جادوزده میدانم؛» سوره اسراء، آیه ۱۰۱.</ref> نیز در همین ماجرا هنگامی که [[سهیل]] از [[اقرار]] به "[[رحمان]]" خودداری کرد نازل شد. جمله بعدی را که [[رسول خدا]] [[املا]] کرد این بود: این است آنچه که رسول الله و [[سهیل بن عمرو]] بر آن توافق کردند. سهیل به [[نوشتن]] رسول الله اعتراض کرد و گفت: تنها باید نام خودت و پدرت باشد. در این هنگام بانگ [[اعتراض]] [[مسلمانان]] بلند شد؛ به گونهای که [[بیم]] [[خونریزی]] میرفت. رسول خدا {{صل}} مسلمانان را ساکت کرد و قرار شد "محمد بن عبدالله" نوشته شود.<ref> المغازی، ج ۲، ص ۶۱۰ - ۶۱۱. </ref> | [[آیه]] {{متن قرآن|كَذَلِكَ أَرْسَلْنَاكَ فِي أُمَّةٍ قَدْ خَلَتْ مِنْ قَبْلِهَا أُمَمٌ لِتَتْلُوَ عَلَيْهِمُ الَّذِي أَوْحَيْنَا إِلَيْكَ وَهُمْ يَكْفُرُونَ بِالرَّحْمَنِ قُلْ هُوَ رَبِّي لَا إِلَهَ إِلَّا هُوَ عَلَيْهِ تَوَكَّلْتُ وَإِلَيْهِ مَتَابِ}}<ref>«بدینگونه تو را میان امّتی که پیش از آن، امّتهایی گذشتهاند فرستادیم تا بر آنها آنچه را به تو وحی کردهایم بخوانی، در حالی که آنان به (خداوند) بخشنده کفر میورزند؛ بگو او پروردگار من است، خدایی جز او نیست، بر او توکّل کردم و بازگشتم به سوی اوست» سوره رعد، آیه ۳۰.</ref> به [[کفر]] قریش به "رحمان" در این رخداد اشاره دارد<ref> تفسیر ثعلبی، ج ۵، ص ۲۹۱. </ref>. برپایه گزارش دیگری، [[آیه]] {{متن قرآن|وَلَقَدْ آتَيْنَا مُوسَى تِسْعَ آيَاتٍ بَيِّنَاتٍ فَاسْأَلْ بَنِي إِسْرَائِيلَ إِذْ جَاءَهُمْ فَقَالَ لَهُ فِرْعَوْنُ إِنِّي لَأَظُنُّكَ يَا مُوسَى مَسْحُورًا}}<ref>«و به راستی به موسی نه نشانه آشکار دادیم؛ از بنی اسرائیل بپرس هنگامی را که وی نزد آنان آمد و فرعون به او گفت: ای موسی! من تو را جادوزده میدانم؛» سوره اسراء، آیه ۱۰۱.</ref> نیز در همین ماجرا هنگامی که [[سهیل]] از [[اقرار]] به "[[رحمان]]" خودداری کرد نازل شد. جمله بعدی را که [[رسول خدا]] [[املا]] کرد این بود: این است آنچه که رسول الله و [[سهیل بن عمرو]] بر آن توافق کردند. سهیل به [[نوشتن]] رسول الله اعتراض کرد و گفت: تنها باید نام خودت و پدرت باشد. در این هنگام بانگ [[اعتراض]] [[مسلمانان]] بلند شد؛ به گونهای که [[بیم]] [[خونریزی]] میرفت. رسول خدا {{صل}} مسلمانان را ساکت کرد و قرار شد "محمد بن عبدالله" نوشته شود.<ref> المغازی، ج ۲، ص ۶۱۰ - ۶۱۱. </ref> |