جز
جایگزینی متن - 'ترک' به 'ترک'
جز (جایگزینی متن - 'ترک' به 'ترک') |
|||
خط ۳: | خط ۳: | ||
او از [[ثقات]] [[اصحاب حضرت رضا]]{{ع}} میباشد، شیخ در [[رجال]] خود او را از [[راویان]] آن [[حضرت]] ذکر کرده و گوید. او در نقل [[حدیث موثق]] است، [[احمد بن ابی عبدالله برقی]] نیز در رجال خود او را از [[اصحاب امام کاظم]]{{ع}} نوشته و در [[خلاصة الأقوال]] هم از [[یاران امام رضا]]{{ع}} ذکر شده است. | او از [[ثقات]] [[اصحاب حضرت رضا]]{{ع}} میباشد، شیخ در [[رجال]] خود او را از [[راویان]] آن [[حضرت]] ذکر کرده و گوید. او در نقل [[حدیث موثق]] است، [[احمد بن ابی عبدالله برقی]] نیز در رجال خود او را از [[اصحاب امام کاظم]]{{ع}} نوشته و در [[خلاصة الأقوال]] هم از [[یاران امام رضا]]{{ع}} ذکر شده است. | ||
[[کشی]] گوید: حسین بن عمر گفت: من نزد [[امام رضا]]{{ع}} رفتم و گفتم: پدرم به من اطلاع داد که من نزد [[موسی بن جعفر]] رفتم و به او گفتم: من در نزد [[خداوند]] [[احتجاج]] خواهم کرد که تو به من امر کردی تا من عبدالله را | [[کشی]] گوید: حسین بن عمر گفت: من نزد [[امام رضا]]{{ع}} رفتم و گفتم: پدرم به من اطلاع داد که من نزد [[موسی بن جعفر]] رفتم و به او گفتم: من در نزد [[خداوند]] [[احتجاج]] خواهم کرد که تو به من امر کردی تا من عبدالله را ترک گویم، و گفتی: من [[امام]] هستم، او هم فرمود: آری درست است اگرخلافی در این مورد باشد [[گناه]] آن به گردن من خواهد بود و اینک هم من مانند او با شما سخن میگویم. | ||
شما امروز به من میگویید پدرت درگذشته است و تو جای او نشستهای و صاحب امر میباشی، امام رضا{{ع}} فرمودند: آری من این را میگویم، گفتم: من از [[مکه]] بیرون نشدم مگر این که نزدیک بود این امر آشکار گردد، یکی از اشخاص [[نامه]] شما را برای من [[قراءت]] کرد که ترکه امام ماضی در نزد شما میباشد، امام رضا{{ع}} فرمودند: او راست میگوید. | شما امروز به من میگویید پدرت درگذشته است و تو جای او نشستهای و صاحب امر میباشی، امام رضا{{ع}} فرمودند: آری من این را میگویم، گفتم: من از [[مکه]] بیرون نشدم مگر این که نزدیک بود این امر آشکار گردد، یکی از اشخاص [[نامه]] شما را برای من [[قراءت]] کرد که ترکه امام ماضی در نزد شما میباشد، امام رضا{{ع}} فرمودند: او راست میگوید. | ||
خط ۹: | خط ۹: | ||
او از [[حضرت رضا]]{{ع}} فقط یک [[حدیث]] نقل میکند، حسین بن عمر گوید: [[خدمت]] امام رضا{{ع}} رسیدم در حالی که هنوز [[مذهب واقفیه]] داشتم، پدرم از [[پدر]] او هفت مسأله سؤال کرده بود، او پاسخ شش مسأله را داده و یکی را پاسخ نداده بود، گفتم: به خداوند [[سوگند]] من هم مسائلی را که پدرم از پدرش کرده بود سؤال میکنم. | او از [[حضرت رضا]]{{ع}} فقط یک [[حدیث]] نقل میکند، حسین بن عمر گوید: [[خدمت]] امام رضا{{ع}} رسیدم در حالی که هنوز [[مذهب واقفیه]] داشتم، پدرم از [[پدر]] او هفت مسأله سؤال کرده بود، او پاسخ شش مسأله را داده و یکی را پاسخ نداده بود، گفتم: به خداوند [[سوگند]] من هم مسائلی را که پدرم از پدرش کرده بود سؤال میکنم. | ||
اگر پاسخ آنها را مانند پدرش داد، که معلوم است [[جانشین]] پدرش میباشد، من سؤالات خود را مطرح کردم و او مانند پدرش پاسخ داد بدون این که در آنها فرقی باشد، و در جواب سؤال هفتم نیز مانند پدرش خودداری کرد. پدرم به [[پدر]] او گفته بود من به خاطر شما از [[امامت]] عبدالله [[دست]] کشیدم و [[روز قیامت]] خواهم گفت: که تو مرا وادار کردی تا امامت او را | اگر پاسخ آنها را مانند پدرش داد، که معلوم است [[جانشین]] پدرش میباشد، من سؤالات خود را مطرح کردم و او مانند پدرش پاسخ داد بدون این که در آنها فرقی باشد، و در جواب سؤال هفتم نیز مانند پدرش خودداری کرد. پدرم به [[پدر]] او گفته بود من به خاطر شما از [[امامت]] عبدالله [[دست]] کشیدم و [[روز قیامت]] خواهم گفت: که تو مرا وادار کردی تا امامت او را ترک گویم. | ||
هنگامی که خواستم از [[منزل]] آن [[حضرت]] خارج گردم فرمودند: اگر [[شیعیان]] در [[مشکلات]] و [[گرفتاریها]] [[صبر]] کنند [[خداوند]] [[پاداش]] هزار [[شهید]] به آنها خواهد داد، من از این سخن که هیچ مناسبتی به مجلس ما نداشت [[تعجب]] کردم، پس از این که از آنجا بیرون شدم در میان راه گرفتار [[بیماری]] شدم، و سخت پریشان گردیدم، و سال بعد که برای [[حج]] رفته بودم بار دیگر [[خدمت]] آن حضرت رسیدم و هنوز اندکی از آن درد بود. | هنگامی که خواستم از [[منزل]] آن [[حضرت]] خارج گردم فرمودند: اگر [[شیعیان]] در [[مشکلات]] و [[گرفتاریها]] [[صبر]] کنند [[خداوند]] [[پاداش]] هزار [[شهید]] به آنها خواهد داد، من از این سخن که هیچ مناسبتی به مجلس ما نداشت [[تعجب]] کردم، پس از این که از آنجا بیرون شدم در میان راه گرفتار [[بیماری]] شدم، و سخت پریشان گردیدم، و سال بعد که برای [[حج]] رفته بودم بار دیگر [[خدمت]] آن حضرت رسیدم و هنوز اندکی از آن درد بود. |