آیا ابومسلم خراسانی مدعی مهدویت‌ بود؟ (پرسش): تفاوت میان نسخه‌ها

جز
جز (جایگزینی متن - '== منبع‌شناسی جامع مهدویت ==↵{{منبع جامع}}↵* کتاب‌شناسی مهدویت؛↵* مقاله‌شناسی مهدویت؛↵* پایان‌نامه‌شناسی مهدویت.↵{{پایان منبع جامع}}↵' به '')
 
خط ۱: خط ۱:
{{جعبه اطلاعات پرسش
{{جعبه اطلاعات پرسش
| موضوع اصلی = [[مهدویت (پرسش)|بانک جامع پرسش و پاسخ مهدویت]]
| موضوع اصلی = [[مهدویت (پرسش)|بانک جامع پرسش و پاسخ مهدویت]]
| موضوع فرعی = آیا [[ابومسلم خراسانی]] مدعی [[مهدویت‌]] بود؟
| تصویر = 7626626268.jpg
| تصویر = 7626626268.jpg
| اندازه تصویر = 200px
| مدخل بالاتر = [[مهدویت]] /  [[آشنایی با معارف مهدویت]] / [[کلیاتی از مهدویت]] / [[مدعیان دروغین مهدویت]]  
| مدخل بالاتر = [[مهدویت]] /  [[آشنایی با معارف مهدویت]] / [[کلیاتی از مهدویت]] / [[مدعیان دروغین مهدویت]]  
| مدخل اصلی =  
| مدخل اصلی =  
خط ۱۵: خط ۱۳:
حجت‌ الاسلام‌ و المسلمین دکتر '''[[احمد عابدی]]'''، در مقاله ''«[[مدعیان و منکران بابیت و مهدویت (مقاله)|مدعیان و منکران بابیت و مهدویت]]»'' در این‌باره گفته است:
حجت‌ الاسلام‌ و المسلمین دکتر '''[[احمد عابدی]]'''، در مقاله ''«[[مدعیان و منکران بابیت و مهدویت (مقاله)|مدعیان و منکران بابیت و مهدویت]]»'' در این‌باره گفته است:


«'''[[ابومسلم خراسانی]] ([[امین آل محمد]]):''' در ایام [[مروان]]، [[عبدالرحمن بن محمد]] معروف به [[ابومسلم مروزی خراسانی]] علیه [[بنی امیه]] [[قیام]] کرد و [[مردم]] را به [[بیعت]] با [[ابراهیم بن محمد بن علی بن عبد الله بن عباس بن عبد المطلب]] ملقب به "[[ابراهیم امام]]" فراخواند. ابومسلم چنان [[اعتقاد]] داشت که پس از [[امام علی|امیرمؤمنان]]{{ع}}، [[محمد حنفیه]] [[جانشین]] آن [[حضرت]] است، پس از وی فرزندش، سپس [[محمد بن علی بن عبد الله بن عباس]] و پس از او [[ابراهیم امام]]، [[فرزند]] [[محمد]].<ref> شیخ عباس قمی، تتمة المنتهى، ص </ref>. [[ابراهیم امام]]، [[ابومسلم خراسانی]] را "[[امین آل محمد]]" خواند، [[پرچم]] را به دستش داد و [[شمشیر]] به کمرش بست. ابومسلم از سال ۱۲۸ قمری به [[تبلیغ]] علیه [[بنی امیه]] پرداخت و توانست با کشتن بیش از ششصد هزار نفر، [[ابوالعباس سفاح]] را در سال ۱۳۲هجری قمری به [[خلافت]] برساند. [[سفاح]] در سال ۱۳۶ قمری در گذشت و [[منصور]] به [[خلافت]] رسید. [[هلاکت]] ابومسلم، بخشی از کردار این [[خلیفه]] به شمار می‌آید. [[ابن خلکان]] می‌گوید: ابومسلم در [[خراسان]] [[مردم]] را به [[بیعت]] با [[ابراهیم امام]]، که برادر [[سفاح]] بود، [[دعوت]] می کرد، ولی [[مروان]] بن [[محمد]]، واپسین خلیفه [[بنی امیه]]، [[ابراهیم امام]] را در حرّان به [[قتل]] رساند. ابراهیم [[وصیت]] کرد [[حکومت]] به برادرش [[سفاح]] برسد.<ref>وفیات الاعیان، ج ۳، ص ۱۹۴ و عالی بن حسین مسعودی، مروج الذهب، ج۳ ص۲۳۹-۲۴۴.</ref>. گروهی چنان [[باور]] دارند که ابو مسلم ادعای [[مهدویت]] داشت.<ref> احمد سروش، مدعیان [[مهدویت]]، ص ۲۵</ref> برخی نیز معتقدند، پیروانش مانند سنباد، ابومسلم را [[مهدی موعود]] خواندند. ابومسلم در نخستین روز [[حکومت]] [[منصور]] کشته شد. وقتی خبر [[مرگ]] وی به [[خراسان]] رسید، پیروانش که«خرِّمیه» یا «[[مسلمیه]]» خوانده می شدند و طرفدار [[امامت]] ابومسلم بودند، پرآکنده گشتند. گروهی ابومسلم را زنده و همان [[مهدی موعود]] خواندند که روزی ظهور می کند و [[جهان]] را از [[عدل]] می کند. جمعی نیز مرگش را پذیرفته، [[فاطمه]] دخترش را [[امام]] خواندند و «فاطمیه» خوانده شدند.<ref> علی بن حسین مسعودی، مروج الذهب، ج۳، ص ۲۹۱ - ۲۹۴. برای آگاهی فزون تر در این باره ر. ک: همو، مروج الذهب، ج ۲، ص ۴۶۷ - ۴۷۱؛ حر عاملی، وسائل ال[[شیعه]] ، ج ۹، ص ۵۰۲؛ احمد بن داوود دینوری، اخبار الطوال، ص ۴۲۱؛ ابن خلدون، تاریخ ابن خلدون، ج ۳، ص ۱۲۲ و شیخ عباس قمی، تتمة المنتهى، ص ۱۵۷</ref>. در سال ۱۳۲ هجری قمری [[ابوالعباس سفاح]] وارد [[کوفه]] شد. در این هنگام [[ابوسلمه حفص بن سلیمان]] که در [[دل]] به آل [[ابوطالب]] [[ایمان]] داشت، از [[شهادت]] [[ابراهیم امام]] [[آگاه]] گشت. او سرانجام به وسیله [[محمد بن عبدالرحمن بن اسلم]]، دو [[نامه]] با یک مضمون نزد [[امام صادق]]{{ع}} و [[عبدالله بن حسن بن حسن بن علی بن ابی طالب]] فرستاد. ابوسلمه در این [[نامه]] از [[امام]] خواسته بود [[مردم]]، به ویژه ساکنان [[خراسان]] را به [[بیعت]] با خویش فراخواند. وقتی [[محمد بن عبدالرحمن]] [[خدمت]] [[امام]]{{ع}} رسید، گفت: من [[نماینده]] ابوسلمه‌ام. [[امام صادق]]{{ع}} فرمود: "[[ابوسلمه]] را با من چه کار؟ او پیرو دیگران است". [[محمد بن عبدالرحمن]] گفت: من تنها [[پیام]] آورم. [[نامه]] را [[پاسخ]] دهید. [[امام]]{{ع}} [[نامه]] ابوسلمه را در [[آتش]] افکند و فرمود: "آنچه دیدی [[پاسخ]] [[نامه]] است". سپس [[حضرت]] شعری بدین مضمون خواند: "ابو سلمه آتشی افروخت که دیگران از آن بهره می‌برند". [[محمد بن عبد الرحمن]] [[نامه]] دیگر ابوسلمه را نزد [[عبد الله بن حسن]] برد. او [[نامه]] را خواند و بسیار شاد شد و آن را بوسید. آنگاه [[خدمت]] [[امام صادق]]{{ع}} رسید. [[امام]] پرسید: دیگه چه خبر است؟ [[عبدالله]] [[نامه]] را نمایاند و گفت: [[شیعیان]] ما در [[خراسان]] به ابوسلمه گرویده اند و او آنان را به من ارجاع داده است. [[امام]] فرمود: تو در [[خراسان]] [[شیعه]] داری؟ تو ابومسلم را به [[خراسان]] فرستادی؟ آیا آنان را که از [[خراسان]] به [[عراق]] آمده اند، می‌شناسی یا سبب آمدنشان بوده‌ای؟ [[عبد الله]] بن سخن ناخشنود شد و گفت: اینان می‌خواهند با فرزندم [[محمد]]، که [[مهدی این امت]] است، [[بیعت]] کنند. [[امام]] فرمود: به [[خدا]] [[سوگند]]، او [[مهدی این امت]] نیست و اگر [[قیام]] کند، به زودی کشته می‌شود [[عبدالله]] جسارت کرد و گفت: این گفتارت در [[حسادت]] ریشه دارد. [[امام]] فرمود: به [[خدا]] [[سوگند]]، سخنی جز [[نصیحت]] و خیرخواهی بر زبان نمی‌رانم. مانند این [[نامه]] برای من نیز فرستاده شد، آن را سوزاندم. [[عبد الله بن حسن]] با [[ناراحتی]] از خانه [[امام]]{{ع}} بیرون رفت، ولی آنچه [[امام]]{{ع}} فرموده بود، تحقق یافت.<ref> رک: علی بن حسین مسعودی، مروج الذهب، ج۳، ص ۲۵۴؛ ابن خلکان، وفیات الاعیان، ج ۲، ص ۱۹۶ و ابن خلدون، مقدمة ابن خلدون، ص ۲۵۰</ref>»<ref>[[احمد عابدی|عابدی، احمد]]؛ [[مدعیان و منکران بابیت و مهدویت (مقاله)|مدعیان و منکران بابیت و مهدویت]]، ص ۴۱۴ - ۴۲۶.</ref>.
«'''[[ابومسلم خراسانی]] ([[امین آل محمد]]):''' در ایام [[مروان]]، [[عبدالرحمن بن محمد]] معروف به [[ابومسلم مروزی خراسانی]] علیه [[بنی امیه]] [[قیام]] کرد و [[مردم]] را به [[بیعت]] با [[ابراهیم بن محمد بن علی بن عبد الله بن عباس بن عبد المطلب]] ملقب به "[[ابراهیم امام]]" فراخواند. ابومسلم چنان [[اعتقاد]] داشت که پس از [[امام علی|امیرمؤمنان]] {{ع}}، [[محمد حنفیه]] [[جانشین]] آن [[حضرت]] است، پس از وی فرزندش، سپس [[محمد بن علی بن عبد الله بن عباس]] و پس از او [[ابراهیم امام]]، [[فرزند]] [[محمد]].<ref> شیخ عباس قمی، تتمة المنتهى، ص </ref>. [[ابراهیم امام]]، [[ابومسلم خراسانی]] را "[[امین آل محمد]]" خواند، [[پرچم]] را به دستش داد و [[شمشیر]] به کمرش بست. ابومسلم از سال ۱۲۸ قمری به [[تبلیغ]] علیه [[بنی امیه]] پرداخت و توانست با کشتن بیش از ششصد هزار نفر، [[ابوالعباس سفاح]] را در سال ۱۳۲هجری قمری به [[خلافت]] برساند. [[سفاح]] در سال ۱۳۶ قمری در گذشت و [[منصور]] به [[خلافت]] رسید. [[هلاکت]] ابومسلم، بخشی از کردار این [[خلیفه]] به شمار می‌آید. [[ابن خلکان]] می‌گوید: ابومسلم در [[خراسان]] [[مردم]] را به [[بیعت]] با [[ابراهیم امام]]، که برادر [[سفاح]] بود، [[دعوت]] می کرد، ولی [[مروان]] بن [[محمد]]، واپسین خلیفه [[بنی امیه]]، [[ابراهیم امام]] را در حرّان به [[قتل]] رساند. ابراهیم [[وصیت]] کرد [[حکومت]] به برادرش [[سفاح]] برسد.<ref>وفیات الاعیان، ج ۳، ص ۱۹۴ و عالی بن حسین مسعودی، مروج الذهب، ج۳ ص۲۳۹-۲۴۴.</ref>. گروهی چنان [[باور]] دارند که ابو مسلم ادعای [[مهدویت]] داشت.<ref> احمد سروش، مدعیان [[مهدویت]]، ص ۲۵</ref> برخی نیز معتقدند، پیروانش مانند سنباد، ابومسلم را [[مهدی موعود]] خواندند. ابومسلم در نخستین روز [[حکومت]] [[منصور]] کشته شد. وقتی خبر [[مرگ]] وی به [[خراسان]] رسید، پیروانش که«خرِّمیه» یا «[[مسلمیه]]» خوانده می شدند و طرفدار [[امامت]] ابومسلم بودند، پرآکنده گشتند. گروهی ابومسلم را زنده و همان [[مهدی موعود]] خواندند که روزی ظهور می کند و [[جهان]] را از [[عدل]] می کند. جمعی نیز مرگش را پذیرفته، [[فاطمه]] دخترش را [[امام]] خواندند و «فاطمیه» خوانده شدند.<ref> علی بن حسین مسعودی، مروج الذهب، ج۳، ص ۲۹۱ - ۲۹۴. برای آگاهی فزون تر در این باره ر. ک: همو، مروج الذهب، ج ۲، ص ۴۶۷ - ۴۷۱؛ حر عاملی، وسائل ال[[شیعه]] ، ج ۹، ص ۵۰۲؛ احمد بن داوود دینوری، اخبار الطوال، ص ۴۲۱؛ ابن خلدون، تاریخ ابن خلدون، ج ۳، ص ۱۲۲ و شیخ عباس قمی، تتمة المنتهى، ص ۱۵۷</ref>. در سال ۱۳۲ هجری قمری [[ابوالعباس سفاح]] وارد [[کوفه]] شد. در این هنگام [[ابوسلمه حفص بن سلیمان]] که در [[دل]] به آل [[ابوطالب]] [[ایمان]] داشت، از [[شهادت]] [[ابراهیم امام]] [[آگاه]] گشت. او سرانجام به وسیله [[محمد بن عبدالرحمن بن اسلم]]، دو [[نامه]] با یک مضمون نزد [[امام صادق]] {{ع}} و [[عبدالله بن حسن بن حسن بن علی بن ابی طالب]] فرستاد. ابوسلمه در این [[نامه]] از [[امام]] خواسته بود [[مردم]]، به ویژه ساکنان [[خراسان]] را به [[بیعت]] با خویش فراخواند. وقتی [[محمد بن عبدالرحمن]] [[خدمت]] [[امام]] {{ع}} رسید، گفت: من [[نماینده]] ابوسلمه‌ام. [[امام صادق]] {{ع}} فرمود: "[[ابوسلمه]] را با من چه کار؟ او پیرو دیگران است". [[محمد بن عبدالرحمن]] گفت: من تنها [[پیام]] آورم. [[نامه]] را [[پاسخ]] دهید. [[امام]] {{ع}} [[نامه]] ابوسلمه را در [[آتش]] افکند و فرمود: "آنچه دیدی [[پاسخ]] [[نامه]] است". سپس [[حضرت]] شعری بدین مضمون خواند: "ابو سلمه آتشی افروخت که دیگران از آن بهره می‌برند". [[محمد بن عبد الرحمن]] [[نامه]] دیگر ابوسلمه را نزد [[عبد الله بن حسن]] برد. او [[نامه]] را خواند و بسیار شاد شد و آن را بوسید. آنگاه [[خدمت]] [[امام صادق]] {{ع}} رسید. [[امام]] پرسید: دیگه چه خبر است؟ [[عبدالله]] [[نامه]] را نمایاند و گفت: [[شیعیان]] ما در [[خراسان]] به ابوسلمه گرویده اند و او آنان را به من ارجاع داده است. [[امام]] فرمود: تو در [[خراسان]] [[شیعه]] داری؟ تو ابومسلم را به [[خراسان]] فرستادی؟ آیا آنان را که از [[خراسان]] به [[عراق]] آمده اند، می‌شناسی یا سبب آمدنشان بوده‌ای؟ [[عبد الله]] بن سخن ناخشنود شد و گفت: اینان می‌خواهند با فرزندم [[محمد]]، که [[مهدی این امت]] است، [[بیعت]] کنند. [[امام]] فرمود: به [[خدا]] [[سوگند]]، او [[مهدی این امت]] نیست و اگر [[قیام]] کند، به زودی کشته می‌شود [[عبدالله]] جسارت کرد و گفت: این گفتارت در [[حسادت]] ریشه دارد. [[امام]] فرمود: به [[خدا]] [[سوگند]]، سخنی جز [[نصیحت]] و خیرخواهی بر زبان نمی‌رانم. مانند این [[نامه]] برای من نیز فرستاده شد، آن را سوزاندم. [[عبد الله بن حسن]] با [[ناراحتی]] از خانه [[امام]] {{ع}} بیرون رفت، ولی آنچه [[امام]] {{ع}} فرموده بود، تحقق یافت.<ref> رک: علی بن حسین مسعودی، مروج الذهب، ج۳، ص ۲۵۴؛ ابن خلکان، وفیات الاعیان، ج ۲، ص ۱۹۶ و ابن خلدون، مقدمة ابن خلدون، ص ۲۵۰</ref>»<ref>[[احمد عابدی|عابدی، احمد]]؛ [[مدعیان و منکران بابیت و مهدویت (مقاله)|مدعیان و منکران بابیت و مهدویت]]، ص ۴۱۴ - ۴۲۶.</ref>.


== پرسش‌های وابسته ==
{{پرسمان مدعیان دروغین مهدویت}}
{{پرسمان مدعیان دروغین مهدویت}}


== پانویس ==
== پانویس ==
۱۱۸٬۲۸۱

ویرایش