جز
جایگزینی متن - 'موضعی' به 'مکانی'
جز (جایگزینی متن - 'موضعی' به 'مکانی') |
|||
(۹ نسخهٔ میانی ویرایش شده توسط ۳ کاربر نشان داده نشد) | |||
خط ۱: | خط ۱: | ||
== | {{مدخل مرتبط | ||
| موضوع مرتبط = نهضتهای پس از عاشورا | |||
| عنوان مدخل = | |||
| مداخل مرتبط = [[قیام محمد بن ابراهیم در تاریخ اسلامی]] | |||
| پرسش مرتبط = | |||
}} | |||
'''محمد بن ابراهیم''' از نوادگان [[امام حسن مجتبی]]{{ع}} است که علیه [[عباسیان]] [[قیام]] کرد و فردی به نام [[ابوالسرایا]] فرماندهی این قیام را بر عهده داشت. ابوالسرایا نقش بزرگی را در ساماندهی [[نهضت]] و پس از [[مرگ]] محمد بن ابراهیم و [[بیعت]] با محمد بن محمد بن زید به عهده داشت. قیام ابتدا [[پیروز]] شدند و محمد بن محمد والیانی را برای نقاط مختلف [[نصب]] کرد اما پس از آن با کشته شدن ابوالسرایا قیام [[شکست]] خورد. | |||
== | == آشنایی اجمالی == | ||
یکی از قیامهایی که در [[زمان]] [[حکومت عباسیان]] روی داد نهضت [[محمد بن ابراهیم]] است که در آن [[ابوالسرایا]] [[فرماندهی سپاه]] را به عهده داشت. | |||
[[نسب]] او با چهار واسطه به [[امام حسن مجتبی]] {{ع}} میرسد<ref>[[علی نظری منفرد|نظری منفرد، علی]]، [[نهضتهای پس از عاشورا (کتاب)|نهضتهای پس از عاشورا]]، ص۵۰۷.</ref>. | |||
{{ | |||
==[[ | == علت [[قیام]] == | ||
آنچه باعث قیام محمد بن ابراهیم شد این بود که شخصی به نام [[نصر بن شبیب]] که مردی [[شیعه]] و مذهبی [[نیکو]] داشت و از [[اهل]] جزیره<ref>جزیره بین دجله و فرات و در مجاورت شام قرار گرفته است و شامل دیار مضر و دیار بکر (مراصد الاطلاع، ج۱، ص۳۳۱) است.</ref> بود به [[حج]] رفت، او هنگامی که وارد [[مدینه]] شد و درباره [[اهل بیت]] و [[خاندان پیامبر]] {{صل}} و کسانی که باقی مانده و دارای مرتبه و نامی بودند سؤال کرد. پس نصر بن شبیب نزد محمد بن ابراهیم رفت و با او درباره کشته شدن اهل بیتش و [[غصب]] کردن [[حقوق]] خاندان پیامبر توسط مردم صحبت کرد و گفت: تا چه زمان مخفیانه گام بر میدارید و [[شیعیان]] شما مورد [[ظلم و ستم]] قرار میگیرند و به [[حق]] شما [[تجاوز]] میکنند؟ و در این رابطه بسیار با محمد بن ابراهیم صحبت کرد تا اینکه او را [[اجابت]] کرد و با او [[وعده]] کرد که در جزیره او را [[ملاقات]] نماید. چون [[حاجیان]] از [[حج]] بازگشتند [[محمد بن ابراهیم]] با گروهی از [[اصحاب]] و پیروانش راهی جزیره شدند تا اینکه بر [[نصر بن شبیب]] بر اساس آن وعدهای که گذاشته بودند وارد شدند<ref>[[علی نظری منفرد|نظری منفرد، علی]]، [[نهضتهای پس از عاشورا (کتاب)|نهضتهای پس از عاشورا]]، ص۵۰۷.</ref>. | |||
[[ | |||
== | == نصر بن شبیب == | ||
هنگامی که محمد بن ابراهیم و اصحابش بر نصر بن شبیب در جزیره وارد شدند [[اهل]] و [[عشیره]] خود را جمع کرد و آنها را به [[حمایت]] و [[یاری]] محمد بن ابراهیم [[دعوت]] کرد، گروهی از آنان پذیرفته و برخی دیگر از یاری و حمایت محمد بن ابراهیم خودداری کردند. | |||
محمد بن ابراهیم | |||
سپس بعضی از پسر عموهای نصر بن شبیب او را از رأیش برگرداندند و [[نیت]] و قصد او را [[سست]] کردند، پس او نزد [[محمد بن ابراهیم]] رفت و عذر خواست و به او گفت: [[مردم]] مخالف این امر هستند و نسبت به [[اهل بیت]] بیرغبت هستند و اگر نسبت به آنها این [[گمان]] هم باشد، به [[یاری]] و [[نصرت]] آنان اعتمادی نیست و اشاره کرد تا [[مالی]] را نزد او ببرند و پنج هزار دینار هم به محمد بن ابراهیم داد، محمد بازگشت در حالی که خشمناک بود<ref>[[علی نظری منفرد|نظری منفرد، علی]]، [[نهضتهای پس از عاشورا (کتاب)|نهضتهای پس از عاشورا]]، ص۵۰۸.</ref>. | |||
==[[ | == [[ملاقات]] با [[ابوالسرایا]] == | ||
محمد بن ابراهیم راهی [[حجاز]] شد و در میان راه با ابوالسرایا برخورد کرد که در اطراف [[عراق]] با [[سلطان]] مخالفت کرده و با او درگیر شده سپس به آن ناحیه آمده و در آنجا اقامت کرده و بر [[جان]] خود ترسان بود و با او غلامانی بود که از آن جمله ابوالشوک و سیار و [[ابوالهرماس]] بودند. | |||
[[رأی]] و نظر ابوالسرایا با [[علویان]] و بر طریقه [[تشیع]] بود، محمد بن ابراهیم او را به سوی خود [[دعوت]] کرد و ابوالسرایا پذیرفت و به آن شادمان گردید. محمد بن ابراهیم از همان راه به سوی کوفه رفت و هر کس که به او [[اطمینان]] داشت او را برای [[همراهی]] با او در [[قیام]] و [[نهضت]] خود [[دعوت]] میکرد تا اینکه گروه بسیاری گرد او جمع شدند و در [[انتظار]] [[ابوالسرایا]] به سر میبردند. | |||
ابوالسرایا بر اساس وعدهای که با محمد بن ابراهیم گذاشته بود با سوارانی که همراهش بودند و در میان آنها پیاده نبود و بر دو نهر ادامه حرکت داد تا به [[نینوا]] وارد شد و نزد قبر حسین {{ع}} آمد. پس گروهی از [[مردم]] به سوی او رفتند و به او نزدیک شدند. | |||
ابوالسرایا خطبهای طولانی ایراد کرد که در آن به [[فضائل اهل بیت]] و ویژگیهای ایشان و [[ظلم و ستم]] [[امت]] بر آنان اشاره کرد، آنگاه از [[حسین بن علی]] {{ع}} یاد کرد و گفت: من از همین جا برای قیام به امر خدا و [[دفاع]] از دینش و نصرت و [[یاری اهل بیت]] به سوی [[کوفه]] میروم، پس هرکس را قصد و [[اراده]] در این کار هست به ما بپیوندد<ref>[[علی نظری منفرد|نظری منفرد، علی]]، [[نهضتهای پس از عاشورا (کتاب)|نهضتهای پس از عاشورا]]، ص۵۰۹ ـ ۵۱۱.</ref>. | |||
[[ | |||
[[ | |||
==[[ | == [[اهل کوفه]] در انتظار == | ||
[[محمد بن ابراهیم]] در آن روزی که با ابوالسرایا [[وعده]] گذاشته بود که در کوفه یکدیگر را [[ملاقات]] کنند بیرون آمد و قیام کرد و به خارج [[شهر]] رفت و با او [[علی بن عبیدالله بن حسین بن علی بن الحسین]] بود و [[اهل کوفه]] همانند سیل ملخ جمع شده بودند در حالی که نظمی بر آنها [[حاکم]] نبود و قوتی نداشتند و [[سلاح]] [[جنگ]] هم با آنها نبود مگر [[عصا]] و کارد و آجر. | |||
[[محمد بن ابراهیم]] و کسانی که با او بودند همچنان [[منتظر]] [[ابوالسرایا]] بودند اما از آمدن او خبری نشد تا اینکه از آمدنش [[مأیوس]] شدند و برخی او را [[دشنام]] دادند و محمد بن ابراهیم را [[سرزنش]] کردند که چرا از او درخواست کمک کرده است. | |||
محمد بن ابراهیم از تأخیر ابوالسرایا اندوهناک شد، ناگهان در آن هنگام که آنها در آن وضعیت بودند دو علَم زرد رنگ با اسبانی از دور پدیدار شدند و [[مردم]] فریاد [[بشارت]] سر دادند و [[تکبیر]] گفتند و دیدند که ابوالسرایا و همراهانش هستند. | |||
ابوالسرایا | |||
هنگامی که محمد بن ابراهیم او را دید پیاده شد و به طرف او رفت، ابوالسرایا خود را روی محمد بن ابراهیم انداخت و محمد هم او را در آغوش گرفت، سپس ابوالسرایا گفت: ای [[پسر رسول خدا]]! چه چیز باعث شده که در اینجا ایستادهای؟ به [[شهر کوفه]] وارد شو که کسی مانع تو نخواهد شد<ref>[[علی نظری منفرد|نظری منفرد، علی]]، [[نهضتهای پس از عاشورا (کتاب)|نهضتهای پس از عاشورا]]، ص۵۱۲.</ref>. | |||
محمد بن ابراهیم داخل [[کوفه]] شد و برای مردم سخنرانی کرد و آنان را به [[بیعت کردن]] با کسی از [[آل محمد]] که مورد [[رضا]] باشد و به [[کتاب خدا]] و [[سنت پیامبر]] {{صل}} و [[امر به معروف و نهی از منکر]] و [[رفتار]] کردن به [[حکم]] کتاب خدا [[دعوت]] نمود. همه مردم با محمد بن ابراهیم بیعت کردند به طوری که ازدحام زیادی گردید و این بیعت در محلی از کوفه صورت گرفت که به «قصر ضرتین» معروف بود<ref>[[علی نظری منفرد|نظری منفرد، علی]]، [[نهضتهای پس از عاشورا (کتاب)|نهضتهای پس از عاشورا]]، ص۵۱۲ ـ ۵۱۳.</ref>. | |||
==[[ | == [[فضل بن عباس]] [[حاکم کوفه]] == | ||
پس از [[بیعت مردم]] با محمد بن ابراهیم، او کسی را به سوی حاکم کوفه فضل بن عباس که از طرف [[حسن بن سهل]] [[والی بغداد]] در [[کوفه]] [[امارت]] داشت فرستاد تا او را به بیعت با خود [[دعوت]] نماید و از او در رابطه با [[اسلحه]] و نیرو کمک بخواهد. | |||
آن قاصد بازگشت و به محمد بن ابراهیم خبر داد که حاکم کوفه از [[شهر کوفه]] خارج شده و خندقی اطراف آن محل که برای خود [[منزل]] قرار داده بود کنده است و [[غلامان]] خود را مسلح و آماده [[نبرد]] ساخته است. | |||
[[ | |||
محمد بن ابراهیم [[ابوالسرایا]] را به سوی آنها اعزام داشت . پس او تیری به سوی آن [[خادم]] پرتاب کرد که میان دو چشم او خورد و آن خادم با سر از بالای دیوار به پایین [[سقوط]] کرد و هلاک شد؛ سایر [[موالیان]] [[فضل بن عباس]] فرار کردند و از آنها کسی باقی نماند، چون درب [[خانه]] باز شد [[اصحاب]] [[ابوالسرایا]] وارد شدند<ref>[[علی نظری منفرد|نظری منفرد، علی]]، [[نهضتهای پس از عاشورا (کتاب)|نهضتهای پس از عاشورا]]، ص ۵۱۳.</ref>. | |||
فضل بن عباس به سوی [[بغداد]] رفت و بر [[حسن بن سهل]] داخل شد و به او از غارت اموالش [[شکایت]] کرد، حسن بن سهل به او [[وعده]] [[یاری]] و غرامت اموالش را داد. سپس [[زهیر بن مسیب]] را طلبید و مردانی را در [[اختیار]] او گذاشت و اموالی را به او داد و از او خواست به سرعت برای [[نبرد]] با ابوالسرایا به سوی [[کوفه]] برود. | |||
در این وقت [[محمد بن ابراهیم]] را [[بیماری]] عارض شد که به همان بیماری فوت نمود و حسن بن سهل که به [[علم نجوم]] آشنایی داشت و در آن نظر میکرد در [[ستاره]] محمد نظر کرد و دید که سوزان است؛ لذا در [[طلب]] آن [[شتاب]] و [[تعجیل]] مینمود و [[حرص]] بر رفتن او داشت و این امر او را مشغول کرده بود از اینکه به امر سپاه خود توجه نماید. | |||
[[ | |||
از | |||
ابوالسرایا نیز هنگام عصر از [[کوفه]] حرکت کرد و به سرعت رفت تا به [[لشکرگاه]] [[ازهر بن زهیر]] در سوق الاسد رسید و شب هنگام بر مقدمه [[سپاه]] [[حمله]] کرد و تعداد بسیاری از آنها را کشت و [[اسلحه]] و مرکبهای آنها را به [[غنیمت]] گرفت و باقیمانده [[لشکر]] در طول شب فرار کردند<ref>[[علی نظری منفرد|نظری منفرد، علی]]، [[نهضتهای پس از عاشورا (کتاب)|نهضتهای پس از عاشورا]]، ص ۵۱۴.</ref>. | |||
==بازگشت به | == بازگشت به کوفه == | ||
[[ابوالسرایا]] به سوی کوفه بازگشت و از [[مردم]] خواست که بیرون روند، مردم بیرون رفتند و ابوالسرایا آنها را برای [[نبرد]] و حمله [[ترغیب]] و [[تشویق]] مینمود. [[اهل بغداد]] به طرف [[مردم کوفه]] میرفتند، ابوالسرایا در میان سپاه خود ایستاد و [[آمادگی]] سپاه بسیار خوب بود و صدای طبلها و بوقها مانند رعد و غرش [[آسمان]] بود. [[سپاهیان]] [[ابوالسرایا]] [[تکبیر]] گفتند و صدای آنها به [[حمد]] و [[ثنای الهی]] و [[دعا]] بلند شد. | |||
ابوالسرایا مدتی طولانی در کنار پلی که بر روی [[فرات]] بود ایستاد، مردی از [[اهل بغداد]] بیرون آمد و او را دشنام میداد، ابوالسرایا آنگاه از پشت سر بر آنها حمله نمود تا به جایگاه اول خود بازگشت و در آنجا ایستاد در حالی که نفس میزد و [[خون]] از [[زره]] او نمایان بود، سپس غلام خود سیار را طلبید و او را با گروهی از اصحابش فرستاد و به او دستور داد برود و هر وقت که پشت سر سپاه [[دشمن]] رسید از آنجا به دشمن حمله کند. | |||
غلام او با سپاهیانش حرکت کرد و همانگونه که ابوالسرایا به او دستور داده بود انجام داد. [[ابوالسرایا]] به اهل کوفه فریاد زد: [[حمله]] کنید و خود حمله کرد و آنها هم به دنبال او حرکت کردند. ابوالسرایا فریاد زد: هر کس از اسب خود فرود آید، در [[امان]] است. پس سپاه زهیر بن مسیب از اسبهایشان فرود آمدند و سپاه ابوالسرایا سواره بودند و آنها را تعقیب کردند تا از شاهی<ref>شاهی: نام مکانی نزدیک قادسیه میباشد. مراصد الاطلاع، ج۲، ص۷۷۷.</ref> گذشتند. [[اهل کوفه]] غنیمتهای بسیاری به دست آوردند که کسی مانند آن را به دست نیاورده بود. | |||
چون [[جنگ]] به پایان رسید ابوالسرایا با گروه بسیاری از [[اسیران]] و سرهای زیادی که بر سر نیزهها بود و یا به گردن اسبان آویخته شده بود وارد کوفه شدند و کسانی که از اهل کوفه با او بودند در حالی وارد [[شهر]] خود شدند که بر اسبهایشان سوار و [[سلاح]] بر تن داشتند و خوشحال از [[پیروزی]] و آنچه [[غنیمت]] به دست آورده بودند<ref>[[علی نظری منفرد|نظری منفرد، علی]]، [[نهضتهای پس از عاشورا (کتاب)|نهضتهای پس از عاشورا]]، ص۵۱۵ ـ ۵۲۰.</ref>. | |||
== عبدوس بن عبدالصمد == | |||
حسن بن سهل مردی به نام عبدوس بن عبدالصمد را با هزار سواره و سه هزار پیاده [[مأمور]] کرد و [[اموال]] زیادی را در [[اختیار]] او قرار داد و به او گفت: میخواهم نام تو بر سر زبانها باشد و پیروزی بر دشمن به دست تو صورت بگیرد. عبدوس بن عبدالصمد از نزد [[حسن بن سهل]] بیرون رفت در حالی که [[سوگند]] یاد میکرد که [[کوفه]] را تا سه [[روز]] [[مباح]] کند. چون خبر رسیدن او به جامع به [[ابوالسرایا]] رسید، [[نماز ظهر]] را در کوفه به جا آورد و سوارههایی از [[اصحاب]] خود و کسانی که به آنها [[اطمینان]] داشت را جدا کرد و آنها را به سرعت حرکت داد تا اینکه نزدیک جامع رسیدند، یاران ابوالسرایا بر حسب [[راهنمایی]] و دستور او عمل کردند و آنها را غافلگیر کرده و تعداد زیادی از آنها را به [[قتل]] رساندند به طوری که [[سپاه]] عبدوس خود را در [[فرات]] میانداختند تا [[نجات]] پیدا کنند و گروه بسیاری از [[سپاهیان]] او در فرات [[غرق]] شدند<ref>مقاتل الطالبیین، ص۵۳۰.</ref>. | |||
در این هنگام [[ابوالسرایا]] عبدوس را در میدان جامع [[ملاقات]] کرد و کلاه خود را از سر برگرفت، چون او فرار کرد ابوالسرایا او را دنبال نمود و ضربتی بر سرش زد که فرق آن را دو نیم کرد و از روی اسب به [[زمین]] افتاد. سپاهیان ابوالسرایا و [[اهل]] جامع، [[لشکرگاه]] عبدوس را [[غارت]] کردند و غنیمتهای عظیمی را به دست آوردند و با [[توانایی]] مضاعف و [[سلاح]] به [[کوفه]] بازگشتند<ref>[[علی نظری منفرد|نظری منفرد، علی]]، [[نهضتهای پس از عاشورا (کتاب)|نهضتهای پس از عاشورا]]، ص۵۲۰ ـ ۵۲۱.</ref>. | |||
==[[ | == [[وفات]] [[محمد بن ابراهیم]] == | ||
پس از [[پیروزی]] ابوالسرایا بر سپاه عبدوس و بازگشت به کوفه، از محمد بن ابراهیم که به شدت [[بیمار]] بود [[عیادت]] کرد؛ هنگامی که ابوالسرایا برای [[دیدار]] محمد بن ابراهیم آمد او را در آخرین ساعات [[عمر]] خود دید. | |||
محمد بن ابراهیم در آن حال ابوالسرایا را بر بعضی از امور مورد [[سرزنش]] قرار داد و به او گفت: من از آنچه انجام دادهای به سوی [[خدا]] [[بیزاری]] میجویم؛ زیرا تو را سزاوار نبود که بر آنها شبانه [[حمله]] کنی و با آنها بجنگی مگر اینکه ابتدا آنها را [[دعوت]] کنی و تو را سزاوار نبود که از لشکرگاه آنها چیزی را برداری جز آنچه از سلاح برای [[جنگ]] با ما جمعآوری کردند. | |||
ابوالسرایا گفت: ای [[پسر رسول خدا]]! این [[تدبیر]] جنگ است و من پس از این آنچه را که انجام دادم تکرار نخواهم کرد. هنگامی که ابوالسرایا نشانههای [[مرگ]] را در چهره محمد بن ابراهیم [[مشاهده]] کرد گفت: ای پسر رسول خدا! هر زندهای میمیرد و هر جدیدی کهنه میشود پس [[عهد]] خود را به من بگو و [[وصیت]] کن. | |||
[[محمد بن | |||
[[ | [[محمد بن ابراهیم]] گفت: تو را به [[تقوی]] [[الهی]] وصیت میکنم و [[استواری]] بر [[دفاع از دین]] خودت و [[یاری اهل بیت]] پیامبرت {{صل}} زیرا جانهای آنان به [[جان]] تو پیوسته میباشد، و [[اختیار]] [[انتخاب]] [[جانشین]] من از [[آل علی]] {{ع}} را به [[مردم]] واگذار کن و اگر [[اختلاف]] کردند پس امر را به [[علی بن عبیدالله]] واگذار کن که من روش و طریقه او را [[آزمایش]] کردم و [[دین]] او مورد [[رضایت]] من است. | ||
[[ | پس زبان او از [[سخن گفتن]] باز ماند و اعضای بدنش از حرکت باز ایستاد و از [[دنیا]] رفت. [[ابوالسرایا]] او را در پارچهای پیچید و خبر مرگش را پنهان نمود. چون شب فرا رسید با گروهی از زیدیها [[جسد]] او را به [[نجف]] حمل کرده و در آنجا [[دفن]] نمودند. فردای آن [[روز]] مردم را فرا خواند و برای آنان [[سخنرانی]] کرد و خبر [[وفات]] محمد را به آنها داد و آنها را به [[صبر]] و [[بردباری]] [[دعوت]] نمود. صدای مردم به [[گریه]] بلند شد و وفات او را بزرگ شمردند<ref>[[علی نظری منفرد|نظری منفرد، علی]]، [[نهضتهای پس از عاشورا (کتاب)|نهضتهای پس از عاشورا]]، ص۵۲۱.</ref>. | ||
[[ | == [[خطبه]] علی بن عبیدالله == | ||
علی بن عبیدالله از جای برخاست و [[حمد]] و [[ثنای الهی]] را به جای آورد سپس گفت: محمد بن ابراهیم [[انتخاب]] کرد و خودش از تلاش و [[کوشش]] در [[حق خداوند]] که او عهدهدار شده بود دریغ نکرد. ابوالسرایا گفت: رضایت من در رضای شما و [[رأی]] من و قول من با قول شماست. پس دست محمد بن محمد را گرفته و با او بیعت کردند<ref>[[علی نظری منفرد|نظری منفرد، علی]]، [[نهضتهای پس از عاشورا (کتاب)|نهضتهای پس از عاشورا]]، ص ۵۲۳.</ref>. | |||
[[ | == [[نامه]] [[حسن بن سهل]] به طاهر و [[هرثمه]] == | ||
چون موفقیتهای [[ابوالسرایا]] بر حسن بن سهل گران آمد، نامهای به [[طاهر بن الحسین]] نوشت و او را به سوی خود فرا خواند تا برای [[جنگ]] با ابوالسرایا گسیل نماید؛ ولی او پس از آن از [[رأی]] و نظر خود برگشت و نامهای به هرثمة بن اعین نوشت و او را امر کرد که نزد وی بیاید. | |||
[[ | هنگامی که هرثمه نامه را قرائت کرد در [[خشم]] شد و گفت: ما [[خلافت]] را مهیا و آماده میکنیم و آن را [[استوار]] مینماییم، پس آنان در [[کارها]] مستبدانه عمل میکنند و در [[تدبیر امور]] خود را بر ما مقدم میدارند و هنگامی که به سبب [[سوء تدبیر]] آنها جایی پاره میشود و امور را ضایع میکنند [[تصمیم]] میگیرند که آن را به وسیله ما [[اصلاح]] نمایند، نه به [[خدا]] [[سوگند]] چنین بخششی را به او نخواهم کرد تا اینکه [[امیر المؤمنین]] ([[مأمون]]) از سوء آثار و [[زشتی]] [[افعال]] آنها [[آگاه]] شود<ref>[[علی نظری منفرد|نظری منفرد، علی]]، [[نهضتهای پس از عاشورا (کتاب)|نهضتهای پس از عاشورا]]، ص۵۲۵.</ref>. | ||
[[ | هنگامی که هرثمة بن اعین به بغداد بازگشت، [[حسن بن سهل]] دیوانهایی را که نام [[سپاهیان]] در آن بود نزد هرثمه فرستاد تا هرکس را بخواهد [[انتخاب]] کند. پس هرثمه به [[یاسریه]] رفت و آنجا را اردوگاه سپاهیان خود قرار داد<ref>تاریخ طبری، ج۱۰، ص۲۲۸.</ref>. | ||
پس از آماده شدن سپاه، منادی هرثمه ندا کرد و مردم را برای حرکت به سوی کوفه فرا خواند و سپاه با او حرکت کردند. او گروهی را روانه [[مدائن]] نمود و با محمد بن اسماعیل که از طرف ابوالسرایا در آنجا با سپاهی مستقر شده بود جنگیدند و محمد بن اسماعیل را [[شکست]] داده و مدائن را [[تصرف]] کردند<ref>مقاتل الطالبیین، ص۵۴۲.</ref> | |||
[[ | هرثمه [[آب فرات]] را بر ابوالسرایا و سپاه او قطع کرد و سدی به وجود آورد و آب فرات قطع شد که این کار بر [[مردم کوفه]] گران آمد و [[خشمگین]] شدند و [[انگیزه]] آنان برای [[جنگ]] و نبرد دوچندان شد، ناگهان شکافی در آن سدی که هرثمه به وجود آورده بود پدید آمد و آب به سوی ابوالسرایا و سپاهیانش جاری گردید، آنها [[تکبیر]] گفتند و [[حمد]] خدای را به جا آوردند و به آنچه [[خداوند]] به آنان [[عنایت]] نمود شاد شدند<ref>مقاتل الطالبیین، ص۵۴۲.</ref>.<ref>[[علی نظری منفرد|نظری منفرد، علی]]، [[نهضتهای پس از عاشورا (کتاب)|نهضتهای پس از عاشورا]]، ص۵۲۶ ـ ۵۲۸.</ref> | ||
== [[نبرد]] [[هرثمه]] و [[ابوالسرایا]] == | |||
هرثمه برای [[جنگ]] به سوی [[کوفه]] در کنار رصافه آمد، ابوالسرایا نیز با [[سپاهیان]] خود در برابر او قرار گرفت. سپس ابوالسرایا با سپاه خود بر سپاه هرثمه [[یورش]] برد و سپاهیان هرثمه اندکی عقبنشینی کردند، و سپس روی بر سپاه ابوالسرایا کردند و ایستادند، ابوالسرایا فریاد زد: آنها را تعقیب نکنید که این [[خدعه]] و [[نیرنگ]] است. آنان ایستادند و شخصی به نام ابوکتله آنها را تعقیب کرد و دور ساخت و بازگشت و به ابوالسرایا گفت: آنها از [[فرات]] گذشتند. ابوالسرایا با [[مردم]] به کوفه بازگشتند. | |||
و | ابوالسرایا در [[روز]] [[دوشنبه]] نهم [[ذیقعده]] با سپاهیانش بیرون آمدند زیرا جاسوس او به وی خبر داده بود که هرثمه در آن روز قصد یورش دارد. در این هنگام هرثمه با سپاه خود آمد و نبرد شدیدی که همانند آن شنیده نشده است روی داد. در آن [[روز]] [[حسن بن حسین بن زید بن علی بن الحسین]] به [[قتل]] رسید و ابوکتله [[غلام]] [[ابوالسرایا]] نیز کشته شد و [[جنگ]] شدت یافت. [[سپاهیان]] سیاهپوش [[عباسیان]] [[شکست]] [[سختی]] خوردند و [[اهل کوفه]] آنها را تعقیب کرده و میکشتند. | ||
هرثمه فرمانده سپاه عباسیان در آن وقت به دست یک بردهای از سند [[اسیر]] شده بود، ولی او پیش از آن پنج هزار [[سپاه]] سواره در پشت سپاه قرار داده بود که اگر یارانش شکست خوردند، به کمک آنها بشتابند و [[فرماندهی]] آنها را به عبیدالله بن وضاح سپرده بود. وقتی سپاهیان هرثمه فرار کردند و ابوالسرایا فریاد میزد که دشمن را تعقیب نکنید، عبدالله بن وضاح سر خود را برهنه کرد در حالی که سپاهیانش میگفتند: [[امیر]] کشته شد، امیر کشته شد، او فریاد زد: چه خواهد شد اگر امیر کشته شده است؟ ای [[اهل]] [[خراسان]]! به سوی من آیید، من عبدالله بن وضاح هستم، [[استقامت]] کنید که به [[خدا]] [[سوگند]] این گروه به جز [[اهل]] غوغا و سر و صدا نباشند. پس گروهی از [[سپاهیان]] با او [[ایستادگی]] کردند، او بر [[اهل کوفه]] [[حمله]] کرد و بسیاری از آنها را به [[قتل]] رساند و آنها را تعقیب کرد تا از صعنبا گذشتند<ref>[[علی نظری منفرد|نظری منفرد، علی]]، [[نهضتهای پس از عاشورا (کتاب)|نهضتهای پس از عاشورا]]، ص۵۲۸ ـ ۵۳۰.</ref>. | |||
== پیشنهاد هرثمه == | |||
[[ابوالسرایا]] شخصی را به نام [[علی بن محمد بن جعفر]] معروف به [[بصری]] با سوارانی به سوی هرثمه روانه کرد که از عقب [[سپاه]] هرثمه برآید و بر آنها [[یورش]] برد، او رفت و هرثمه متوجه نگردید تا اینکه نزدیک او شد؛ ابوالسرایا خود نیز بر سپاه هرثمه حمله کرد، هرثمه فریاد زد: ای اهل کوفه! برای چه خونهای خودتان و ما را میریزید؟! اگر جنگ شما با ما به خاطر [[دوست]] نداشتن [[رهبر]] و [[امام]] ماست، این [[منصور بن مهدی]] که مورد [[رضایت]] ما و شماست، با او [[بیعت]] میکنیم و اگر دوست دارید که [[خلافت]] را از [[خاندان عباسی]] بیرون ببرید، پس شما امام خود را تعیین و [[نصب]] نمایید، و اکنون توافق کنیم که تا روز [[دوشنبه]] در این رابطه [[گفتگو]] نماییم و ما را و خودتان را نکشید. | |||
اهل کوفه از حمله دست برداشتند، ابوالسرایا فریاد زد: وای بر شما! این [[حیله]] این گروه [[اعاجم]] است، آنها اکنون که به [[هلاکت]] خود [[یقین]] کردهاند این پیشنهاد را نمودهاند<ref>این جریان نظیر همان خدعه عمرو بن عاص در جنگ صفین بود که با زدن قرآن بالای نیزه مردم کوفه را فریب داد و هر چه امیرالمؤمنین {{ع}} فریاد زد که: این خدعه و نیرنگ است فریب نخورید، مردم نپذیرفتند. ابوالسرایا هم هرچه فریاد زد که: این پیشنهاد خدعه و نیرنگ است، مردم کوفه سخن او را نپذیرفتند.</ref>. [[مردم کوفه]] نپذیرفتند و گفتند: اکنون که [[سپاه]] [[هرثمه]] [[اجابت]] کردند، [[جنگ]] با آنان برای ما جایز نباشد. [[ابوالسرایا]] در [[خشم]] شد و با مردم کوفه بازگشت<ref>مقاتل الطالبیین، ص۵۴۴.</ref> | |||
ابوالسرایا خطبهای خواند و در آن به مذمت اهل کوفه پرداخت؛ سپس از [[کوفه]] خارج گردید. اشعث بن عبدالرحمن اشعثی در کوفه [[قیام]] کرد و [[مردم]] را به [[یاری]] [[هرثمه]] فرا خواند، بزرگان از [[اهل کوفه]] به سوی هرثمه رفتند و از او امان طلبیدند و او [[اجابت]] کرد و پذیرفت. [[منصور بن مهدی]] وارد کوفه شد و هرثمه در بیرون کوفه اقامت کرد و [[سپاه]] خود را در حوالی و دروازههای [[شهر]] پراکنده نمود از [[بیم]] آنکه مبادا حیلهای باشد. هرثمه [[ولایت کوفه]] را به [[غسان بن فرج]] سپرد و خود چند روزی بیرون شهر ماند تا اینکه [[امنیت]] برقرار شد و [[دلها]] از [[وحشت]] [[جنگ]] [[آرامش]] پیدا کرد سپس به سوی [[بغداد]] کوچ کرد<ref>مقاتل الطالبیین، ص۵۴۶.</ref>.<ref>[[علی نظری منفرد|نظری منفرد، علی]]، [[نهضتهای پس از عاشورا (کتاب)|نهضتهای پس از عاشورا]]، ص۵۳۰ ـ ۵۳۳.</ref> | |||
== | == به سوی [[بصره]] == | ||
پس از [[تصرف]] کوفه به دست [[سپاهیان]] [[بنیعباس]]، ابوالسرایا آهنگ بصره نمود، مردی [[اعرابی]] از [[اهل]] شهر را [[ملاقات]] کرد و از او کسب اطلاع کرد، او گفت: [[سلطان]] بر بصره غالب شده و [[کارگزاران]] او را بیرون کرده است و تعداد [[عباسیان]] آنقدر زیاد است که [[مقاومت]] در برابر آنها نتوان کرد. | |||
پس از | |||
ابوالسرایا از رفتن به بصره منصرف گردید و آهنگ واسط نمود. آن مرد به او گفت: واسط هم مانند بصره در [[اختیار]] سپاه [[بنی عباس]] است. [[ابوالسرایا]] همان راه را در پیش گرفت و به هر ناحیهای عبور میکرد [[مالیات]] آن ناحیه را گرفته و [[غلات]] آن را میفروخت. | |||
سپس رو به سوی [[اهواز]] آورد و به [[شوش]] رسید، اهل آنجا دروازه [[شهر]] را بر روی او بستند، او فریاد برآورد که: در را باز کنید، پس باز کردند و او وارد شهر شد. [[مردم]] شوش از پشت سر سپاه ابوالسرایا آمدند و [[غلام]] ابوالسرایا بیرون آمد تا با آنها به نبرد بپردازد، [[سپاهیان]] ابوالسرایا [[گمان]] کردند که [[شکست]] خوردند لذا پای به فرار گذاشتند. | |||
سپاه و [[یاران]] حسن بن علی مأمونی شروع به کشتن یاران ابوالسرایا نمودند تا اینکه [[روز]] به آخر رسید و شب شد و [[اصحاب]] ابوالسرایا متفرق شدند و مرکبهای آنها از پای درآمد<ref>مقاتل الطالبیین، ص۵۴۷.</ref>. | |||
ابوالسرایا | |||
پس از متفرق شدن سپاه و یاران ابوالسرایا او راه [[خراسان]] را در پیش گرفت و در قریهای که به آن «بِرقانا» گفته میشد فرود آمد. چون خبر به [[حماد]] [[والی]] آن ناحیه رسید سوارانی را به سوی او فرستاد و خود نیز سوار شد و نزد ابوالسرایا و همراهانش رفت و او را [[امان]] داد به شرط اینکه او را نزد [[حسن بن سهل]] بفرستد. ابوالسرایا و یارانش پذیرفتند؛ والی به آن کسی که خبر آنان را به او داده بود ده هزار درهم [[پاداش]] داد. | |||
هنگامی که ابوالسرایا را آوردند، حسن بن سهل که در [[مدائن]] در پادگانی ـ که سپاهش در آنجا بود ـ اقامت داشت به ابوالسرایا گفت: کیستی؟ گفت: من سری بن منصور هستم. سپس به هارون بن ابیخالد گفت: برخیز و سر از [[بدن]] ابوالسرایا جدا کن در عوض برادرت عبدوس بن عبدالصمد. پس او از جای برخاست و سر از بدن ابوالسرایا جدا کرد. | |||
ابوالسرایا | |||
حسن بن سهل دستور داد تا سر او را در قسمت شرقی و بدن او را در قسمت [[غربی]] [[شهر]] به دار آویختند<ref>در تاریخ طبری (ج۱۰، ص۲۳۱) آمده است که از هنگام نهضت ابوالسرایا در کوفه تا کشته شدن او ده ماه طول کشید.</ref> و [[غلام]] او ابوالشوک را نیز به قتل رسانیده و در کنار ابوالسرایا به دار آویختند<ref>مقاتل الطالبیین، ص۵۴۸.</ref>.<ref>[[علی نظری منفرد|نظری منفرد، علی]]، [[نهضتهای پس از عاشورا (کتاب)|نهضتهای پس از عاشورا]]، ص۵۳۳ ـ ۵۳۵.</ref> | |||
== ابوالسرایا کیست؟ == | |||
{{اصلی|ابوالسرایا}} | |||
[[ابوالسرایا سری بن منصور]] از [[قبیله بنیشیبان]] است. او در حقیقت نقش بزرگی را در ساماندهی [[نهضت محمد بن ابراهیم]] و پس از [[مرگ]] او و [[بیعت]] با [[محمد بن محمد بن زید]] به عهده داشت که در آخر پس از ضربه سنگینی که بر [[حکومت عباسیان]] وارد کرد و [[قدرت]] و [[سیطره]] آنها را تا مرز [[سقوط]] پیش برد کشته شد<ref>مقاتل الطالبیین، ص۵۵۰.</ref>. اکثر [[مردم کوفه]] در [[نهضت]] ابوالسرایا شرکت کردند که تعداد آنها را نزدیک به دویست هزار و بیشتر از آن گفتهاند<ref>مقاتل الطالبیین، ص۵۵۱.</ref>.<ref> [[علی نظری منفرد|نظری منفرد، علی]]، [[نهضتهای پس از عاشورا (کتاب)|نهضتهای پس از عاشورا]]، ص ۵۳۷.</ref> | |||
== | == منابع == | ||
{{منابع}} | |||
# [[پرونده:1100834.jpg|22px]] [[علی نظری منفرد|نظری منفرد، علی]]، [[نهضتهای پس از عاشورا (کتاب)|'''نهضتهای پس از عاشورا''']] | |||
{{پایان منابع}} | |||
== | == پانویس == | ||
{{پانویس}} | |||
[[رده:نهضتهای پس از عاشورا]] | |||