←رذیلتهای اخلاقی
بدون خلاصۀ ویرایش |
|||
(یک نسخهٔ میانیِ ایجادشده توسط همین کاربر نشان داده نشد) | |||
خط ۷: | خط ۷: | ||
== مقدمه == | == مقدمه == | ||
اگرچه ویژگیهای [[منافقان]] | اگرچه ویژگیهای [[منافقان]] برحسب گونههای آنان قابل تقسیم است، اما چون ویژگیهای مشترک نیز دارند، مبنای تقسیم و جداسازی ویژگیها فراوانی نسبی آن در هر گروه است. | ||
== ویژگیهای [[نفاق]] [[اعتقادی]] ـ [[سیاسی]] == | |||
=== [[شک و تردید]] === | === [[شک و تردید]] === | ||
مهمترین ویژگی این نوع از منافقان، شک و تردید درونی و [[قلبی]] آنان است. چنین [[انسانی]] چون نتوانسته است به [[علم]] و [[یقین]] نایل آید و خود را از نظر [[فکری]] و [[روحی]] قانع سازد، در وادی [[حیرت]] و تردید باقی میماند<ref>{{متن قرآن|مُذَبْذَبِينَ بَيْنَ ذَلِكَ لَا إِلَى هَؤُلَاءِ وَلَا إِلَى هَؤُلَاءِ}} «میان آن (دو گروه) سرگردان ماندهاند، نه با اینانند نه با آنان» سوره نساء، آیه ۱۴۳؛ نیز بنگرید به: {{متن قرآن|لَا يَزَالُ بُنْيَانُهُمُ الَّذِي بَنَوْا رِيبَةً فِي قُلُوبِهِمْ إِلَّا أَنْ تَقَطَّعَ قُلُوبُهُمْ}} «همواره بنیانی که بنا نهادهاند مایه تردید در دلهای آنان است تا آنکه دلهای آنها پارهپاره گردد» سوره توبه، آیه ۱۱۰.</ref>. او به [[تصور]] اینکه دیگران را فریفته، خود را [[فریب]] داده است<ref>ر. ک: {{متن قرآن|يُخَادِعُونَ اللَّهَ وَالَّذِينَ آمَنُوا وَمَا يَخْدَعُونَ إِلَّا أَنْفُسَهُمْ وَمَا يَشْعُرُونَ}} «با خداوند و با کسانی که ایمان دارند فریب میورزند در حالی که جز خود را نمیفریبند و در نمییابند» سوره بقره، آیه ۹؛ {{متن قرآن|إِنَّ الْمُنَافِقِينَ يُخَادِعُونَ اللَّهَ وَهُوَ خَادِعُهُمْ وَإِذَا قَامُوا إِلَى الصَّلَاةِ قَامُوا كُسَالَى يُرَاءُونَ النَّاسَ وَلَا يَذْكُرُونَ اللَّهَ إِلَّا قَلِيلًا}} «بیگمان منافقان، با خداوند نیرنگ میبازند و او نیز با آنان تدبیر میکند و (اینان) چون به نماز ایستند با گرانجانی میایستند، برابر مردم ریا میورزند و خداوند را جز اندکی یاد نمیکنند» سوره نساء، آیه ۱۴۲.</ref>. بر این اساس [[حضرت علی]] {{ع}} به [[پیروی]] از [[قرآن]] میفرماید: {{متن حدیث|المنافق مكور مضرّ مرتاب}}<ref>غررالحکم، ج۱، ص۳۴۰، ج۱۲۸۹.</ref>؛ «[[منافق]]، [[نیرنگباز]] و زیانبار و مردد است». در [[کلامی]] دیگر، این ویژگی را میان همه منافقان، مشترک میداند: {{متن حدیث|كُلُّ مُنَافِقٍ مُرِيبٌ}}<ref>غررالحکم، ج۴، ص۵۲۹، ح۶۸۵۵؛ ج۱، ص۴۶، ح۱۵۴، حدیث دوم لفظ کل را ندارد.</ref>.<ref>[[هادی مسعودی|مسعودی، هادی]]، [[نفاق (مقاله)| مقاله «نفاق»]]، [[دانشنامه امام علی ج۴ (کتاب)|دانشنامه امام علی]]، ج۴، | مهمترین ویژگی این نوع از منافقان، شک و تردید درونی و [[قلبی]] آنان است. چنین [[انسانی]] چون نتوانسته است به [[علم]] و [[یقین]] نایل آید و خود را از نظر [[فکری]] و [[روحی]] قانع سازد، در وادی [[حیرت]] و تردید باقی میماند<ref>{{متن قرآن|مُذَبْذَبِينَ بَيْنَ ذَلِكَ لَا إِلَى هَؤُلَاءِ وَلَا إِلَى هَؤُلَاءِ}} «میان آن (دو گروه) سرگردان ماندهاند، نه با اینانند نه با آنان» سوره نساء، آیه ۱۴۳؛ نیز بنگرید به: {{متن قرآن|لَا يَزَالُ بُنْيَانُهُمُ الَّذِي بَنَوْا رِيبَةً فِي قُلُوبِهِمْ إِلَّا أَنْ تَقَطَّعَ قُلُوبُهُمْ}} «همواره بنیانی که بنا نهادهاند مایه تردید در دلهای آنان است تا آنکه دلهای آنها پارهپاره گردد» سوره توبه، آیه ۱۱۰.</ref>. او به [[تصور]] اینکه دیگران را فریفته، خود را [[فریب]] داده است<ref>ر. ک: {{متن قرآن|يُخَادِعُونَ اللَّهَ وَالَّذِينَ آمَنُوا وَمَا يَخْدَعُونَ إِلَّا أَنْفُسَهُمْ وَمَا يَشْعُرُونَ}} «با خداوند و با کسانی که ایمان دارند فریب میورزند در حالی که جز خود را نمیفریبند و در نمییابند» سوره بقره، آیه ۹؛ {{متن قرآن|إِنَّ الْمُنَافِقِينَ يُخَادِعُونَ اللَّهَ وَهُوَ خَادِعُهُمْ وَإِذَا قَامُوا إِلَى الصَّلَاةِ قَامُوا كُسَالَى يُرَاءُونَ النَّاسَ وَلَا يَذْكُرُونَ اللَّهَ إِلَّا قَلِيلًا}} «بیگمان منافقان، با خداوند نیرنگ میبازند و او نیز با آنان تدبیر میکند و (اینان) چون به نماز ایستند با گرانجانی میایستند، برابر مردم ریا میورزند و خداوند را جز اندکی یاد نمیکنند» سوره نساء، آیه ۱۴۲.</ref>. بر این اساس [[حضرت علی]] {{ع}} به [[پیروی]] از [[قرآن]] میفرماید: {{متن حدیث|المنافق مكور مضرّ مرتاب}}<ref>غررالحکم، ج۱، ص۳۴۰، ج۱۲۸۹.</ref>؛ «[[منافق]]، [[نیرنگباز]] و زیانبار و مردد است». در [[کلامی]] دیگر، این ویژگی را میان همه منافقان، مشترک میداند: {{متن حدیث|كُلُّ مُنَافِقٍ مُرِيبٌ}}<ref>غررالحکم، ج۴، ص۵۲۹، ح۶۸۵۵؛ ج۱، ص۴۶، ح۱۵۴، حدیث دوم لفظ کل را ندارد.</ref>.<ref>[[هادی مسعودی|مسعودی، هادی]]، [[نفاق (مقاله)| مقاله «نفاق»]]، [[دانشنامه امام علی ج۴ (کتاب)|دانشنامه امام علی]]، ج۴، ص۳۹۸.</ref> | ||
=== [[عبرت]] نگرفتن === | === [[عبرت]] نگرفتن === | ||
خط ۱۹: | خط ۱۸: | ||
... منافق چون بنگرد، سرگرم و سر به هوا است و چون [[سکوت]] کند، در [[غفلت]] و بیخبری است و چون سخن بگوید، [[لغو]] و [[بیهوده]] بگوید و چون [[بینیاز]] شود، [[سرکشی]] کند و چون به [[سختی]] افتد، [[زبونی]] نماید. زود ناخشنود و دیر [[خشنود]] میشود، [[نعمت]] اندک او را بر [[خدا]] خشمناک کند، و فراوانش خشنودش نسازد. [[نیت]] [[شر]] بسیار دارد و برخی را [[جامه]] عمل میپوشاند و بر آنچه نتوانسته [[افسوس]] میخورد که چرا نکرده است<ref>تحف العقول، ص۲۱۲.</ref>. | ... منافق چون بنگرد، سرگرم و سر به هوا است و چون [[سکوت]] کند، در [[غفلت]] و بیخبری است و چون سخن بگوید، [[لغو]] و [[بیهوده]] بگوید و چون [[بینیاز]] شود، [[سرکشی]] کند و چون به [[سختی]] افتد، [[زبونی]] نماید. زود ناخشنود و دیر [[خشنود]] میشود، [[نعمت]] اندک او را بر [[خدا]] خشمناک کند، و فراوانش خشنودش نسازد. [[نیت]] [[شر]] بسیار دارد و برخی را [[جامه]] عمل میپوشاند و بر آنچه نتوانسته [[افسوس]] میخورد که چرا نکرده است<ref>تحف العقول، ص۲۱۲.</ref>. | ||
اگر این سخن را با توصیف [[مؤمن]] و شیوه و ویژگیهای او مقایسه کنیم- که «چون بنگرد عبرت گیرد و چون سکوت کند بیندیشد و چون سخن گوید ذکر گوید و چون بینیاز شود [[شکر]] کند و چون به سختی افتد، بشکیبد؛ زود خشنود و دیرخشم است» - به آسانی فهمیده میشود که عبرت نگرفتن و نیندیشیدن و یاوه بافتن، چگونه بر دوری منافق از مسیر [[تکامل]] میافزاید و او را در وادی [[حیرت]] و [[سرگردانی]] باقی میگذارد. آری [[پرگویی]] و بیهودهبافی، فرصتی به ذکر و [[تفکر]] نمیدهد و میل به [[شرارت]] و طغیان، [[آرامش روحی]] منافق را سلب میکند، و اگر بر این همه، [[ناخشنودی]] و ناخرسندی او را از هستی و [[خداوندگار هستی]] بیفزاییم، چه مجالی برای عبرت و هدایتش باقی میماند؟<ref>[[هادی مسعودی|مسعودی، هادی]]، [[نفاق (مقاله)| مقاله «نفاق»]]، [[دانشنامه امام علی ج۴ (کتاب)|دانشنامه امام علی]]، ج۴، | اگر این سخن را با توصیف [[مؤمن]] و شیوه و ویژگیهای او مقایسه کنیم- که «چون بنگرد عبرت گیرد و چون سکوت کند بیندیشد و چون سخن گوید ذکر گوید و چون بینیاز شود [[شکر]] کند و چون به سختی افتد، بشکیبد؛ زود خشنود و دیرخشم است» - به آسانی فهمیده میشود که عبرت نگرفتن و نیندیشیدن و یاوه بافتن، چگونه بر دوری منافق از مسیر [[تکامل]] میافزاید و او را در وادی [[حیرت]] و [[سرگردانی]] باقی میگذارد. آری [[پرگویی]] و بیهودهبافی، فرصتی به ذکر و [[تفکر]] نمیدهد و میل به [[شرارت]] و طغیان، [[آرامش روحی]] منافق را سلب میکند، و اگر بر این همه، [[ناخشنودی]] و ناخرسندی او را از هستی و [[خداوندگار هستی]] بیفزاییم، چه مجالی برای عبرت و هدایتش باقی میماند؟<ref>[[هادی مسعودی|مسعودی، هادی]]، [[نفاق (مقاله)| مقاله «نفاق»]]، [[دانشنامه امام علی ج۴ (کتاب)|دانشنامه امام علی]]، ج۴، ص۳۹۹.</ref>. | ||
=== [[علم]] بیعمل === | === [[علم]] بیعمل === | ||
منافق حتی اگر خود را به [[زیور]] [[دانش]] بیاراید و اندوختهای فراچنگ آورد و در شمار فرهیختگان نیز در آید، باز در تنگنای خودساختهاش گرفتار است و بیآنکه به [[هدف]] نزدیک گردد، بار خود را سنگینتر میکند؛ زیرا او جایگاه [[علم]] و دانش را نشناخته و به جای آنکه با [[نور]] علم، درون خویش را روشن سازد، تنها زبان خود را به معدودی الفاظ و اصطلاحات گشوده است. او در زبان و گفتار، عالم مینماید و در عمل و [[کردار]]، [[جاهل]] است؛ دانای زبانی و [[نادان]] [[رفتاری]]. [[امام همام]]، علی {{ع}} میفرماید: {{متن حدیث|عِلْمُ الْمُنَافِقِ فِي لِسَانِهِ، عِلْمُ الْمُؤْمِنِ فِي عَمَلِهِ}}<ref>غررالحکم، ج۴، ۳۵۰، ح۶۲۸۸ و ۶۲۸۹.</ref>؛ «دانش [[منافق]] در زبان او است؛ دانش [[مؤمن]] در کردارش». در [[حقیقت]]، آنچه منافق دارد چیزی جز پوسته علم و نمایشی از آن نیست؛ زیرا اگر علم او [[حقیقی]] و [[واقعی]] بود، از [[ایمان]] جدا نبود، که به گفته والای همو: {{متن حدیث|الْإِيمَانُ وَ الْعِلْمُ أَخَوَانِ تَوْأَمَانِ وَ رَفِيقَانِ لَا يَفْتَرِقَانِ}}<ref>غررالحکم، ج۲، ص۴۷، ح۱۷۸۵.</ref>؛ «[[ایمان و علم]]، [[برادران]] همزادند و دو [[رفیق]] همراهند». | منافق حتی اگر خود را به [[زیور]] [[دانش]] بیاراید و اندوختهای فراچنگ آورد و در شمار فرهیختگان نیز در آید، باز در تنگنای خودساختهاش گرفتار است و بیآنکه به [[هدف]] نزدیک گردد، بار خود را سنگینتر میکند؛ زیرا او جایگاه [[علم]] و دانش را نشناخته و به جای آنکه با [[نور]] علم، درون خویش را روشن سازد، تنها زبان خود را به معدودی الفاظ و اصطلاحات گشوده است. او در زبان و گفتار، عالم مینماید و در عمل و [[کردار]]، [[جاهل]] است؛ دانای زبانی و [[نادان]] [[رفتاری]]. [[امام همام]]، علی {{ع}} میفرماید: {{متن حدیث|عِلْمُ الْمُنَافِقِ فِي لِسَانِهِ، عِلْمُ الْمُؤْمِنِ فِي عَمَلِهِ}}<ref>غررالحکم، ج۴، ۳۵۰، ح۶۲۸۸ و ۶۲۸۹.</ref>؛ «دانش [[منافق]] در زبان او است؛ دانش [[مؤمن]] در کردارش». در [[حقیقت]]، آنچه منافق دارد چیزی جز پوسته علم و نمایشی از آن نیست؛ زیرا اگر علم او [[حقیقی]] و [[واقعی]] بود، از [[ایمان]] جدا نبود، که به گفته والای همو: {{متن حدیث|الْإِيمَانُ وَ الْعِلْمُ أَخَوَانِ تَوْأَمَانِ وَ رَفِيقَانِ لَا يَفْتَرِقَانِ}}<ref>غررالحکم، ج۲، ص۴۷، ح۱۷۸۵.</ref>؛ «[[ایمان و علم]]، [[برادران]] همزادند و دو [[رفیق]] همراهند». | ||
بنابراین، از آنجا که منافق [[دانا]] از ایمان تھی است، به موجب همین ملازمه، دانشی نیز ندارد<ref>برای آگاهی بیشتر از چند و چون رابطه علم و ایمان، بنگرید به: ری شهری، محمد، العلم والحکمة فی الکتاب والسنه، بخش اول و نیز مدخل کتاب.</ref>.<ref>[[هادی مسعودی|مسعودی، هادی]]، [[نفاق (مقاله)| مقاله «نفاق»]]، [[دانشنامه امام علی ج۴ (کتاب)|دانشنامه امام علی]]، ج۴، | بنابراین، از آنجا که منافق [[دانا]] از ایمان تھی است، به موجب همین ملازمه، دانشی نیز ندارد<ref>برای آگاهی بیشتر از چند و چون رابطه علم و ایمان، بنگرید به: ری شهری، محمد، العلم والحکمة فی الکتاب والسنه، بخش اول و نیز مدخل کتاب.</ref>.<ref>[[هادی مسعودی|مسعودی، هادی]]، [[نفاق (مقاله)| مقاله «نفاق»]]، [[دانشنامه امام علی ج۴ (کتاب)|دانشنامه امام علی]]، ج۴، ص۴۰۰.</ref> | ||
=== [[پارسایی]] [[دروغین]] === | === [[پارسایی]] [[دروغین]] === | ||
همانگونه که منافق، تنها از علم، اصطلاحات و پوسته آن را فرا گرفته و آن را تنها به زبان میآورد، [[ورع]] و تقوای او نیز در مرحله ادعا و حرف میایستد و به جوارح و جوانح و عملش سرایت نمیکند. به گفته شیوای [[امام علی]] {{ع}} «پارسایی منافق، جز در زبان او نمودار نمیشود»<ref>غررالحکم، ج۶، ص۲۴۱، ح۱۰۱۳۰.</ref>. حال آنکه ورع مؤمن در عملش آشکار است<ref>غررالحکم، ج۶، ص۲۴۱، ح۱۰۱۲۹.</ref>. | همانگونه که منافق، تنها از علم، اصطلاحات و پوسته آن را فرا گرفته و آن را تنها به زبان میآورد، [[ورع]] و تقوای او نیز در مرحله ادعا و حرف میایستد و به جوارح و جوانح و عملش سرایت نمیکند. به گفته شیوای [[امام علی]] {{ع}} «پارسایی منافق، جز در زبان او نمودار نمیشود»<ref>غررالحکم، ج۶، ص۲۴۱، ح۱۰۱۳۰.</ref>. حال آنکه ورع مؤمن در عملش آشکار است<ref>غررالحکم، ج۶، ص۲۴۱، ح۱۰۱۲۹.</ref>. | ||
اگر ورع، برخاسته از [[دین]] و [[تابعی]] از آن باشد، روشن است که منافق ورع ندارد؛ زیرا دین ندارد. [[امام]] به این نکته هم تصریح کرده است: {{متن حدیث|وَرَعُ الرَّجُلِ عَلَى قَدْرِ دِينِهِ}}<ref>غررالحکم، ج۶، ص۲۲۳، ح۱۰۰۶۷.</ref>؛ «[[ورع]] مرد به اندازه [[دین]] او است» | |||
اگر ورع، برخاسته از [[دین]] و [[تابعی]] از آن باشد، روشن است که منافق ورع ندارد؛ زیرا دین ندارد. [[امام]] به این نکته هم تصریح کرده است: {{متن حدیث|وَرَعُ الرَّجُلِ عَلَى قَدْرِ دِينِهِ}}<ref>غررالحکم، ج۶، ص۲۲۳، ح۱۰۰۶۷.</ref>؛ «[[ورع]] مرد به اندازه [[دین]] او است»<ref>[[هادی مسعودی|مسعودی، هادی]]، [[نفاق (مقاله)| مقاله «نفاق»]]، [[دانشنامه امام علی ج۴ (کتاب)|دانشنامه امام علی]]، ج۴، ص۴۰۰.</ref>. | |||
=== [[دنیاطلبی]] === | === [[دنیاطلبی]] === | ||
[[دنیاطلبی]] با چهرهها و نمودهای گوناگون، همواره و همه جا آفت دین و [[دینداری]] است. این معنا آنچنان مسلم و [[مبرهن]] است که نیازی به [[استدلال]] ندارد و شواهد و [[آیات]] و [[روایات]] چنان فراوانند که [[انتخاب]] یکی از میان آن همه، دشوار مینماید<ref>ر. ک: میزان الحکمه، عنوان ۱۶۱، مدخل الدنیا، ابواب، ۱۲۲۱، ۱۲۲۲، ۱۲۲۵؛ غررالحکم، ج۲، ص۵۳۲، ح۳۵۱۸.</ref>. اما آنچه به بحث [[منافق]] و ویژگی او مربوط است، دنیاطلبی به بهانه [[امور اخروی]] است که زشتترین و زیانبارترین و خطرناکترین گونه دنیاطلبی است. [[مولای متقیان]] از این [[خصلت]] [[منافقان]] خبر داده و ما را از در غلتیدن به دام آن برحذر داشته است: | [[دنیاطلبی]] با چهرهها و نمودهای گوناگون، همواره و همه جا آفت دین و [[دینداری]] است. این معنا آنچنان مسلم و [[مبرهن]] است که نیازی به [[استدلال]] ندارد و شواهد و [[آیات]] و [[روایات]] چنان فراوانند که [[انتخاب]] یکی از میان آن همه، دشوار مینماید<ref>ر. ک: میزان الحکمه، عنوان ۱۶۱، مدخل الدنیا، ابواب، ۱۲۲۱، ۱۲۲۲، ۱۲۲۵؛ غررالحکم، ج۲، ص۵۳۲، ح۳۵۱۸.</ref>. اما آنچه به بحث [[منافق]] و ویژگی او مربوط است، دنیاطلبی به بهانه [[امور اخروی]] است که زشتترین و زیانبارترین و خطرناکترین گونه دنیاطلبی است. [[مولای متقیان]] از این [[خصلت]] [[منافقان]] خبر داده و ما را از در غلتیدن به دام آن برحذر داشته است: کار [[آخرت]] را وسیله دنیاطلبی، و دنیای زودگذر را بر آخرت ترجیح مده! که این، خصلت منافقان و [[خوی]] بیدینان است<ref>غررالحکم، ج۶، ص۳۳۳، ح۱۰۴۰۵.</ref>. | ||
کار [[آخرت]] را وسیله دنیاطلبی، و دنیای زودگذر را بر آخرت ترجیح مده! که این، خصلت منافقان و [[خوی]] بیدینان است<ref>غررالحکم، ج۶، ص۳۳۳، ح۱۰۴۰۵.</ref>. | |||
این دسته از منافقان، از آن رو که دین را به [[بازی]] میگیرند، و گروهی را [[فاسد]] و گروهی را به دین و دینداری بدبین میکنند، از بقیه زیانبارترند. این [[گرگان]] در [[لباس]] میش که زبانهایی شیرینتر از عسل و دلهایی تلختر از [[گیاه]] حنظل دارند، به [[خیال]] [[خدعه]] و [[نیرنگ]] با [[خدا]] و [[خلق]] خدا، برای [[دنیا]] در دین [[تفقه]] میکنند و برای عمل نکردن میآموزند و سخن از آخرت را وسیلهای برای رسیدن به دنیا میکنند، و از این رو دیرتر از منافقان دیگر [[کشف]] و [[رسوا]] میشوند و تنها از پس سالها [[مراقبت]] دائمی و دقت کافی، از پرده برون میافتند. [[نگرانی]] [[امام]] نیز به همین رو بود که فرمود: {{متن حدیث|إن أخوف ما أخاف علیکم إذا تفقه لغیر الدین و تعلم لغیر العمل و طلبت الدنیا بعمل الآخرة}}<ref>منصور آبی، ابوسعید، نثرالدرر، ج۱، ص۲۸۹.</ref>؛ «ترسناکترین چیزی که بر شما میترسم، آن است که برای غیر دین تفقه شود و برای جز عمل آموخته گردد و دنیا با عمل [[آخرت]] [[طلب]] شود». | این دسته از منافقان، از آن رو که دین را به [[بازی]] میگیرند، و گروهی را [[فاسد]] و گروهی را به دین و دینداری بدبین میکنند، از بقیه زیانبارترند. این [[گرگان]] در [[لباس]] میش که زبانهایی شیرینتر از عسل و دلهایی تلختر از [[گیاه]] حنظل دارند، به [[خیال]] [[خدعه]] و [[نیرنگ]] با [[خدا]] و [[خلق]] خدا، برای [[دنیا]] در دین [[تفقه]] میکنند و برای عمل نکردن میآموزند و سخن از آخرت را وسیلهای برای رسیدن به دنیا میکنند، و از این رو دیرتر از منافقان دیگر [[کشف]] و [[رسوا]] میشوند و تنها از پس سالها [[مراقبت]] دائمی و دقت کافی، از پرده برون میافتند. [[نگرانی]] [[امام]] نیز به همین رو بود که فرمود: {{متن حدیث|إن أخوف ما أخاف علیکم إذا تفقه لغیر الدین و تعلم لغیر العمل و طلبت الدنیا بعمل الآخرة}}<ref>منصور آبی، ابوسعید، نثرالدرر، ج۱، ص۲۸۹.</ref>؛ «ترسناکترین چیزی که بر شما میترسم، آن است که برای غیر دین تفقه شود و برای جز عمل آموخته گردد و دنیا با عمل [[آخرت]] [[طلب]] شود». | ||
علی {{ع}} خود به [[شرارت]] این دسته از [[عالمان]] [[مبتلا]] بود و طعم تلخ [[فریبکاری]] آنان و [[فریب خوردن]] [[جاهلان]] را چشیده بود و از این درد جانکاه مینالید: | علی {{ع}} خود به [[شرارت]] این دسته از [[عالمان]] [[مبتلا]] بود و طعم تلخ [[فریبکاری]] آنان و [[فریب خوردن]] [[جاهلان]] را چشیده بود و از این درد جانکاه مینالید: دو [[انسان]] [[دنیایی]] پشتم را شکستند: [[انسانی]] به زبان [[دانا]] و به عمل [[فاسق]]، و انسانی نابخرد ولی [[عابد]]. آن یک با زبانآوری از پی بردن به فسقش جلو میگیرد و این یک با [[عبادت]] خود از جهلش. پس، از فاسق عالم و [[جاهل]] عابد بپرهیزید که این دو، هر مفتونی را فتنهاند و من خود از [[پیامبر خدا]] شنیدم که میگفت: «ای علی، [[هلاکت]] [[امت]] من به دست هر [[منافق]] زبانآور است»<ref>صدوق، الخصال، ج۱، ص۶۹، ح۱۰۴؛ طبرسی، ابوالفضل علی، مشکاة الانوار، ص۱۳۵.</ref>.<ref>[[هادی مسعودی|مسعودی، هادی]]، [[نفاق (مقاله)| مقاله «نفاق»]]، [[دانشنامه امام علی ج۴ (کتاب)|دانشنامه امام علی]]، ج۴، ص۴۰۱.</ref> | ||
دو [[انسان]] [[دنیایی]] پشتم را شکستند: [[انسانی]] به زبان [[دانا]] و به عمل [[فاسق]]، و انسانی نابخرد ولی [[عابد]]. آن یک با زبانآوری از پی بردن به فسقش جلو میگیرد و این یک با [[عبادت]] خود از جهلش. پس، از فاسق عالم و [[جاهل]] عابد بپرهیزید که این دو، هر مفتونی را فتنهاند و من خود از [[پیامبر خدا]] شنیدم که میگفت: «ای علی، [[هلاکت]] [[امت]] من به دست هر [[منافق]] زبانآور است»<ref> صدوق، الخصال، ج۱، ص۶۹، ح۱۰۴؛ طبرسی، ابوالفضل علی، مشکاة الانوار، ص۱۳۵.</ref>.<ref>[[هادی مسعودی|مسعودی، هادی]]، [[نفاق (مقاله)| مقاله «نفاق»]]، [[دانشنامه امام علی ج۴ (کتاب)|دانشنامه امام علی]]، ج۴، | |||
=== نگه نداشتن زبان === | === نگه نداشتن زبان === | ||
زبان با همه کوچکیاش، معیار [[ارزش انسان]]، این موجود پیچیده هستی است. به فرموده [[امام علی]] {{ع}} انسان بدون آن، مجسمهای و یا جنبندهای بیش نیست<ref>غررالحکم، ج۶، ص۹۳، ح۹۶۴۴.</ref> و در کنار [[عقل]] و [[خرد]]، جوهره انسان را شکل میدهد<ref>بحارالانوار، ج۷۸، ص۵۶، ح۱۱۹.</ref> و وسیله سنجش انسان و خرد او است<ref>غررالحکم، ج۱، ص۳۳۹؛ ج۴، ص۶۲۹؛ ج۶، ص۴۴۸، ح۱۰۹۵۷ و ۷۲۳۴ و ۱۲۸۲.</ref>. از این رو سنگینی آن، وزن انسان را میافزاید و سبکی آن از قدر و منزلتش میکاهد. [[لغزش]] زبان، لغزش انسان است و [[زیبایی]] آن، زیبایی گوینده. این تأثیر عمیق و نقش مهم زبان است که موجب صدور فرمانهای شدید و فراگیری از [[ائمه دین]] درباره [[حفظ]] و حتی [[حبس]] زبان شده است<ref>ری شهری، محمد، میزان الحکمة، عنوان ۴۷۳، مدخل اللسان، باب ۳۵۶۴.</ref>. [[پیشوایان دین]] از ما خواستهاند که زبان را نیز چونان بقیه اعضا، به [[فرمان]] خرد رهیافته به [[دین]] در آوریم و پیش از هر کار [[اندیشه]] کنیم و جلوتر از هر عضو، مغز را قرار دهیم که اگر چنین کنیم عقل را بها داده و دین خود را حفظ کردهایم؛ وگرنه بر اساس آنچه از امام علی {{ع}} نقل شده است، به جرگه سفها پیوسته، در میان [[منافقان]] جای میگیریم. | زبان با همه کوچکیاش، معیار [[ارزش انسان]]، این موجود پیچیده هستی است. به فرموده [[امام علی]] {{ع}} انسان بدون آن، مجسمهای و یا جنبندهای بیش نیست<ref>غررالحکم، ج۶، ص۹۳، ح۹۶۴۴.</ref> و در کنار [[عقل]] و [[خرد]]، جوهره انسان را شکل میدهد<ref>بحارالانوار، ج۷۸، ص۵۶، ح۱۱۹.</ref> و وسیله سنجش انسان و خرد او است<ref>غررالحکم، ج۱، ص۳۳۹؛ ج۴، ص۶۲۹؛ ج۶، ص۴۴۸، ح۱۰۹۵۷ و ۷۲۳۴ و ۱۲۸۲.</ref>. از این رو سنگینی آن، وزن انسان را میافزاید و سبکی آن از قدر و منزلتش میکاهد. [[لغزش]] زبان، لغزش انسان است و [[زیبایی]] آن، زیبایی گوینده. این تأثیر عمیق و نقش مهم زبان است که موجب صدور فرمانهای شدید و فراگیری از [[ائمه دین]] درباره [[حفظ]] و حتی [[حبس]] زبان شده است<ref>ری شهری، محمد، میزان الحکمة، عنوان ۴۷۳، مدخل اللسان، باب ۳۵۶۴.</ref>. [[پیشوایان دین]] از ما خواستهاند که زبان را نیز چونان بقیه اعضا، به [[فرمان]] خرد رهیافته به [[دین]] در آوریم و پیش از هر کار [[اندیشه]] کنیم و جلوتر از هر عضو، مغز را قرار دهیم که اگر چنین کنیم عقل را بها داده و دین خود را حفظ کردهایم؛ وگرنه بر اساس آنچه از امام علی {{ع}} نقل شده است، به جرگه سفها پیوسته، در میان [[منافقان]] جای میگیریم. | ||
زبان [[مؤمن]] در پشت [[قلب]] او است و قلب [[منافق]] در پشت زبانش؛ زیرا مؤمن هرگاه [[اراده]] سخن کند در درون بدان میاندیشد، پس اگر [[نیکو]] باشد، آشکارش میکند و اگر بد باشد، پوشیدهاش میدارد. و لی بیگمان منافق هرچه بر زبانش بیاید میگوید؛ بیآنکه بداند چه به [[سود]] او است و چه به زیانش<ref>نهج البلاغه، خطبه ۱۷۶.</ref>.<ref>[[هادی مسعودی|مسعودی، هادی]]، [[نفاق (مقاله)| مقاله «نفاق»]]، [[دانشنامه امام علی ج۴ (کتاب)|دانشنامه امام علی]]، ج۴، | زبان [[مؤمن]] در پشت [[قلب]] او است و قلب [[منافق]] در پشت زبانش؛ زیرا مؤمن هرگاه [[اراده]] سخن کند در درون بدان میاندیشد، پس اگر [[نیکو]] باشد، آشکارش میکند و اگر بد باشد، پوشیدهاش میدارد. و لی بیگمان منافق هرچه بر زبانش بیاید میگوید؛ بیآنکه بداند چه به [[سود]] او است و چه به زیانش<ref>نهج البلاغه، خطبه ۱۷۶.</ref>.<ref>[[هادی مسعودی|مسعودی، هادی]]، [[نفاق (مقاله)| مقاله «نفاق»]]، [[دانشنامه امام علی ج۴ (کتاب)|دانشنامه امام علی]]، ج۴، ص۴۰۲.</ref> | ||
== ویژگیهای [[نفاق]] [[اجتماعی]] [[اخلاقی]] == | == ویژگیهای [[نفاق]] [[اجتماعی]] [[اخلاقی]] == | ||
همانگونه که پیشتر گفته شد، ویژگیهای منافقان را بیآنکه آهنگ تمایز کامل و خط کشی هندسی داشته باشیم، به حسب افراد، تقسیم کردیم. در اینجا خاطر نشان میکنیم که [[شخصیت]] پیچیده [[انسان]]، امکان تفکیک کامل و روشن صفات در هم تنیده او را نمیدهد. از این رو تنها ملاک تقسیم ویژگیها و اختصاص هر دسته به تعدادی از آنها، شیوع و فراوانی بیشتر آن در هر دسته است. | همانگونه که پیشتر گفته شد، ویژگیهای منافقان را بیآنکه آهنگ تمایز کامل و خط کشی هندسی داشته باشیم، به حسب افراد، تقسیم کردیم. در اینجا خاطر نشان میکنیم که [[شخصیت]] پیچیده [[انسان]]، امکان تفکیک کامل و روشن صفات در هم تنیده او را نمیدهد. از این رو تنها ملاک تقسیم ویژگیها و اختصاص هر دسته به تعدادی از آنها، شیوع و فراوانی بیشتر آن در هر دسته است. | ||
اینک از منافقانی سخن خواهیم گفت که [[شک و تردید]] آنان نه در [[اعتقادات]] ظاهری که در [[توحید]] [[واقعی]] است و از این رو در معاشرتها و رفتارهای اخلاقی - اجتماعی خود، به [[شرک خفی]] و [[ریا]] گرفتار آمدهاند | |||
اینک از منافقانی سخن خواهیم گفت که [[شک و تردید]] آنان نه در [[اعتقادات]] ظاهری که در [[توحید]] [[واقعی]] است و از این رو در معاشرتها و رفتارهای اخلاقی - اجتماعی خود، به [[شرک خفی]] و [[ریا]] گرفتار آمدهاند<ref>[[هادی مسعودی|مسعودی، هادی]]، [[نفاق (مقاله)| مقاله «نفاق»]]، [[دانشنامه امام علی ج۴ (کتاب)|دانشنامه امام علی]]، ج۴، ص۴۰۳.</ref>. | |||
=== [[آراستگی]] [[دروغین]] === | === [[آراستگی]] [[دروغین]] === | ||
انسان منافق، تنها در [[اندیشه]] [[حفظ]] خویش و نشان دادن چهرهای مقبول از خود است. او باید چنین باشد؛ زیرا در صورت [[کشف]] [[باطن]] و [[حقیقت]] او، نه کسی با او [[دوستی]] میکند و نه [[محبت]] کسی را جلب میکند. او باید چنان ظاهر را بیاراید و خود را آراسته به [[سجایای اخلاقی]] نشان دهد که دیدهها، از ظاهر او به باطنش نپردازند. از این رو او به [[دروغ]] و [[نیرنگ]] [[متوسل]] میشود تا زیورهای بدلی بر [[روح]] خود بیاویزد و به جای پیراستن [[جان]]، عیان را بیاراید. [[سخن امام علی]] {{ع}} در همین باب است: {{متن حدیث|بِالْكَذِبِ يَتَزَيَّنُ أَهْلُ النِّفَاقِ}}<ref>غررالحکم، ج۳، ص۲۰۷، ح۴۲۲۲.</ref>؛ «منافقان به دروغ، خود را میآرایند». {{متن حدیث|و المنافق قوله جمیل و فعله الداء الخیل}}<ref>غررالحکم، ج۲، ص۶، ح۱۵۷۸.</ref>؛ «منافق، گفتارش [[زیبا]] و کردارش [[بیماری]] درون است». [[منافق]] [[زیبا]] مینماید و زیبا میگوید تا [[بیماری]] درونی خویش را بپوشاند و [[هدف]] خود را پنهان نگاه دارد، و تا آنجا که بتواند در [[دلها]] [[نفوذ]] کند و [[انسانها]] را بفریبد و به کام خود برسد. زیبا و شیوا [[سخن گفتن]] در همه جامعهها و برای همه انسانها جذاب بوده و شگرد همیشگی [[رهبران]] و افراد سودجو است. [[خصلت]] دیگر [[منافقان]]، یعنی [[چاپلوسی]] و [[تملق]] نیز به همین کار میآید | انسان منافق، تنها در [[اندیشه]] [[حفظ]] خویش و نشان دادن چهرهای مقبول از خود است. او باید چنین باشد؛ زیرا در صورت [[کشف]] [[باطن]] و [[حقیقت]] او، نه کسی با او [[دوستی]] میکند و نه [[محبت]] کسی را جلب میکند. او باید چنان ظاهر را بیاراید و خود را آراسته به [[سجایای اخلاقی]] نشان دهد که دیدهها، از ظاهر او به باطنش نپردازند. از این رو او به [[دروغ]] و [[نیرنگ]] [[متوسل]] میشود تا زیورهای بدلی بر [[روح]] خود بیاویزد و به جای پیراستن [[جان]]، عیان را بیاراید. [[سخن امام علی]] {{ع}} در همین باب است: {{متن حدیث|بِالْكَذِبِ يَتَزَيَّنُ أَهْلُ النِّفَاقِ}}<ref>غررالحکم، ج۳، ص۲۰۷، ح۴۲۲۲.</ref>؛ «منافقان به دروغ، خود را میآرایند». {{متن حدیث|و المنافق قوله جمیل و فعله الداء الخیل}}<ref>غررالحکم، ج۲، ص۶، ح۱۵۷۸.</ref>؛ «منافق، گفتارش [[زیبا]] و کردارش [[بیماری]] درون است». [[منافق]] [[زیبا]] مینماید و زیبا میگوید تا [[بیماری]] درونی خویش را بپوشاند و [[هدف]] خود را پنهان نگاه دارد، و تا آنجا که بتواند در [[دلها]] [[نفوذ]] کند و [[انسانها]] را بفریبد و به کام خود برسد. زیبا و شیوا [[سخن گفتن]] در همه جامعهها و برای همه انسانها جذاب بوده و شگرد همیشگی [[رهبران]] و افراد سودجو است. [[خصلت]] دیگر [[منافقان]]، یعنی [[چاپلوسی]] و [[تملق]] نیز به همین کار میآید<ref>[[هادی مسعودی|مسعودی، هادی]]، [[نفاق (مقاله)| مقاله «نفاق»]]، [[دانشنامه امام علی ج۴ (کتاب)|دانشنامه امام علی]]، ج۴، ص۴۰۳.</ref>. | ||
=== چاپلوسی === | === چاپلوسی === | ||
خط ۵۵: | خط ۵۵: | ||
گفتنی است که سرکرده منافقان [[مدینه]]، [[عبدالله بن اُبی]] نیز با همین شیوه قصد [[اغفال]] علی را - به [[خیال]] خود - میکند؛ اما با [[کلام]] کوبنده [[حضرت]] روبهرو میگردد: «ای عبدالله، [[تقوا]] پیشه کن نه [[نفاق]] که منافق بدترین [[آفریده]] [[خدا]] است»<ref>بحارالانوار، ج۳۵، ص۳۴۰.</ref>. | گفتنی است که سرکرده منافقان [[مدینه]]، [[عبدالله بن اُبی]] نیز با همین شیوه قصد [[اغفال]] علی را - به [[خیال]] خود - میکند؛ اما با [[کلام]] کوبنده [[حضرت]] روبهرو میگردد: «ای عبدالله، [[تقوا]] پیشه کن نه [[نفاق]] که منافق بدترین [[آفریده]] [[خدا]] است»<ref>بحارالانوار، ج۳۵، ص۳۴۰.</ref>. | ||
شاید [[حدیث]] دیگر [[امام]] نیز ناظر به همین ویژگی باشد؛ آنجا که میفرماید: {{متن حدیث|الْمُنَافِقُ لِسَانُهُ يَسُرُّ وَ قَلْبُهُ يَضُرُّ}}<ref>غررالحکم، ج۲، ص۶، ح۱۵۷۶.</ref>؛ «زبان منافق شادمان میکند و دلش زیان میرساند». در حدیث دیگری که [[نفس اماره]] را به منافق [[تشبیه]] کرده است، وجه شبه را تملق میداند<ref>{{متن حدیث|النَّفْسُ الْأَمَّارَةُ الْمُسَوِّلَةُ تَتَمَلَّقُ تَمَلُّقَ الْمُنَافِقِ وَ تَتَصَنَّعُ بِشِيمَةِ الصَّدِيقِ الْمُوَافِقِ}}؛ | شاید [[حدیث]] دیگر [[امام]] نیز ناظر به همین ویژگی باشد؛ آنجا که میفرماید: {{متن حدیث|الْمُنَافِقُ لِسَانُهُ يَسُرُّ وَ قَلْبُهُ يَضُرُّ}}<ref>غررالحکم، ج۲، ص۶، ح۱۵۷۶.</ref>؛ «زبان منافق شادمان میکند و دلش زیان میرساند». در حدیث دیگری که [[نفس اماره]] را به منافق [[تشبیه]] کرده است، وجه شبه را تملق میداند<ref>{{متن حدیث|النَّفْسُ الْأَمَّارَةُ الْمُسَوِّلَةُ تَتَمَلَّقُ تَمَلُّقَ الْمُنَافِقِ وَ تَتَصَنَّعُ بِشِيمَةِ الصَّدِيقِ الْمُوَافِقِ}}؛ غررالحکم، ج۲، ص۱۳۸، ح۲۱۰۶.</ref>.<ref>[[هادی مسعودی|مسعودی، هادی]]، [[نفاق (مقاله)| مقاله «نفاق»]]، [[دانشنامه امام علی ج۴ (کتاب)|دانشنامه امام علی]]، ج۴، ص۴۰۴.</ref> | ||
=== چندرنگی === | === چندرنگی === | ||
از آنجا که [[منافق]] در [[زندگی]] و [[اعتقادات]] خود، مردد و مذبذب است و [[وابستگی]] [[عقیدتی]] به هیچ مکتبی ندارد، در زندگی روزمره و [[معاشرت]] [[اجتماعی]] خود نیز ثابت و [[استوار]] نیست و همواره به رنگهای محیط، گروه، [[دوستان]] و آشنایان در میآید. اگر روزگاری، [[توانگری]] و [[گشادهدستی]] و [[خرج]] و [[انفاق]] در راه و کار مخصوصی، رواج یابد، او را از [[توانگران]] و سخاوتمندان میبینم و اگر روزگاری، درویشی و صوفیگری سکه رایج بازار فخرفروشان گردد، او را با کشکول گدایی و کلاه درویشی [[مشاهده]] میکنیم. این تلون و رنگانگی به منافق امکان زیستن و [[ایمنی]] میدهد؛ زیرا شناخته نمیشود و همرنگی با محیط، او را یکی از اجزای [[حقیقی]] و [[درستکار]] پیرامونش نشان میدهد. او به واقع بیرنگ و بیچهره است و هر لحظه و هرجا به مقتضای حال رنگ عوض میکند. نه [[عقد]] [[قلبی]] دارد که بر آن بایستد و نه جوهرهای که با رنگ خود نمایان شود. منافق با این کار از دنیای خود محافظت میکند؛ چهره ساختگیاش را پوششی برای درون نازیبایش میسازد، اظهار خیر میکند، اما در [[باطن]] جز [[شر]] و [[زشتی]] ندارد. برخلاف شخص [[تقیه]] کننده که [[باطنی]] [[نیکو]] و سیرتی [[زیبا]] دارد، اما در تنگنای زمانه و فشار [[روزگار]]، خود را بدسرشت و [[زشت]] نشان میدهد تا در نهانْ [[دین]] خود را [[حفظ]] کند. منافق با [[جماعت]]، همرنگ است و اگر بمیرد، بر خاکستر کردنش و یا به [[خاک]] سپردنش میان [[هندو]] و [[مسلمان]] [[نزاع]] در میگیرد. هیچ کس او را [[دشمن]] خود نمیپندارد و او نیز دشمنیاش را بروز نمیدهد. او مبنایی برای رعایت امور [[اخلاقی]] ندارد و به فرموده [[امام علی]] {{ع}} {{متن حدیث|عَادَةُ الْمُنَافِقِينَ تَهْزِيعُ الْأَخْلَاقِ}}<ref>غررالحکم، ج۴، ص۳۳۲، ح۶۲۴۴؛ جاحظ، مائة کلمه، ص۵۱، ح۶۸.</ref>؛ «به [[تغییر]] همواره [[خلق و خوی]] خود، [[عادت]] کرده است» | از آنجا که [[منافق]] در [[زندگی]] و [[اعتقادات]] خود، مردد و مذبذب است و [[وابستگی]] [[عقیدتی]] به هیچ مکتبی ندارد، در زندگی روزمره و [[معاشرت]] [[اجتماعی]] خود نیز ثابت و [[استوار]] نیست و همواره به رنگهای محیط، گروه، [[دوستان]] و آشنایان در میآید. اگر روزگاری، [[توانگری]] و [[گشادهدستی]] و [[خرج]] و [[انفاق]] در راه و کار مخصوصی، رواج یابد، او را از [[توانگران]] و سخاوتمندان میبینم و اگر روزگاری، درویشی و صوفیگری سکه رایج بازار فخرفروشان گردد، او را با کشکول گدایی و کلاه درویشی [[مشاهده]] میکنیم. این تلون و رنگانگی به منافق امکان زیستن و [[ایمنی]] میدهد؛ زیرا شناخته نمیشود و همرنگی با محیط، او را یکی از اجزای [[حقیقی]] و [[درستکار]] پیرامونش نشان میدهد. او به واقع بیرنگ و بیچهره است و هر لحظه و هرجا به مقتضای حال رنگ عوض میکند. نه [[عقد]] [[قلبی]] دارد که بر آن بایستد و نه جوهرهای که با رنگ خود نمایان شود. منافق با این کار از دنیای خود محافظت میکند؛ چهره ساختگیاش را پوششی برای درون نازیبایش میسازد، اظهار خیر میکند، اما در [[باطن]] جز [[شر]] و [[زشتی]] ندارد. برخلاف شخص [[تقیه]] کننده که [[باطنی]] [[نیکو]] و سیرتی [[زیبا]] دارد، اما در تنگنای زمانه و فشار [[روزگار]]، خود را بدسرشت و [[زشت]] نشان میدهد تا در نهانْ [[دین]] خود را [[حفظ]] کند. منافق با [[جماعت]]، همرنگ است و اگر بمیرد، بر خاکستر کردنش و یا به [[خاک]] سپردنش میان [[هندو]] و [[مسلمان]] [[نزاع]] در میگیرد. هیچ کس او را [[دشمن]] خود نمیپندارد و او نیز دشمنیاش را بروز نمیدهد. او مبنایی برای رعایت امور [[اخلاقی]] ندارد و به فرموده [[امام علی]] {{ع}} {{متن حدیث|عَادَةُ الْمُنَافِقِينَ تَهْزِيعُ الْأَخْلَاقِ}}<ref>غررالحکم، ج۴، ص۳۳۲، ح۶۲۴۴؛ جاحظ، مائة کلمه، ص۵۱، ح۶۸.</ref>؛ «به [[تغییر]] همواره [[خلق و خوی]] خود، [[عادت]] کرده است»<ref>[[هادی مسعودی|مسعودی، هادی]]، [[نفاق (مقاله)| مقاله «نفاق»]]، [[دانشنامه امام علی ج۴ (کتاب)|دانشنامه امام علی]]، ج۴، ص۴۰۵.</ref>. | ||
=== [[آسانگیری]] بر خود و | === [[آسانگیری]] بر خود و سختگیری بر [[مردم]] === | ||
اگرچه [[منافق]] با [[چاپلوسی]] و زبانبازی، خود را نزدیک و صمیمی نشان میدهد و ادعای [[محبت]] و علاقه میکند، در درون نه [[دوستدار]] است، نه عیبپوش؛ بلکه کوچکترین [[عیبها]] را دیده و برای وقتی مناسب، [[ذخیره]] کرده است. او تنها با زبان به مردم [[احترام]] میگذارد و به [[تحسین]] و [[تکریم]] ظاهری آنها میپردازد؛ اما در پس این [[ظاهرسازی]]، مردم را [[نادان]] و حتی [[سفیه]] میداند<ref>ر. ک: {{متن قرآن|وَإِذَا قِيلَ لَهُمْ آمِنُوا كَمَا آمَنَ النَّاسُ قَالُوا أَنُؤْمِنُ كَمَا آمَنَ السُّفَهَاءُ أَلَا إِنَّهُمْ هُمُ السُّفَهَاءُ وَلَكِنْ لَا يَعْلَمُونَ}} «و چون به آنان گویند که مانند (دیگر) مردمان ایمان بیاورید میگویند آیا ما چون کم خردان ایمان بیاوریم؟ آگاه باشید! آنان خود کم خردند امّا نمیدانند» سوره بقره، آیه ۱۳.</ref>، و در عوض خود را [[صالح]] و [[مصلح]] و [[بیعیب]] و [[نقص]] میبیند. [[امام علی]] {{ع}} در همین باره میفرماید: {{متن حدیث|الْمُنَافِقُ لِنَفْسِهِ مُدَاهِنٌ وَ عَلَى النَّاسِ طَاعِنٌ (}}<ref>غررالحکم، ج۲، ص۱۰۹، ح۲۰۰۸.</ref>؛ «منافق نسبت به خود [[مسامحه]] روا میدارد و بر مردم خرده میگیرد» | اگرچه [[منافق]] با [[چاپلوسی]] و زبانبازی، خود را نزدیک و صمیمی نشان میدهد و ادعای [[محبت]] و علاقه میکند، در درون نه [[دوستدار]] است، نه عیبپوش؛ بلکه کوچکترین [[عیبها]] را دیده و برای وقتی مناسب، [[ذخیره]] کرده است. او تنها با زبان به مردم [[احترام]] میگذارد و به [[تحسین]] و [[تکریم]] ظاهری آنها میپردازد؛ اما در پس این [[ظاهرسازی]]، مردم را [[نادان]] و حتی [[سفیه]] میداند<ref>ر. ک: {{متن قرآن|وَإِذَا قِيلَ لَهُمْ آمِنُوا كَمَا آمَنَ النَّاسُ قَالُوا أَنُؤْمِنُ كَمَا آمَنَ السُّفَهَاءُ أَلَا إِنَّهُمْ هُمُ السُّفَهَاءُ وَلَكِنْ لَا يَعْلَمُونَ}} «و چون به آنان گویند که مانند (دیگر) مردمان ایمان بیاورید میگویند آیا ما چون کم خردان ایمان بیاوریم؟ آگاه باشید! آنان خود کم خردند امّا نمیدانند» سوره بقره، آیه ۱۳.</ref>، و در عوض خود را [[صالح]] و [[مصلح]] و [[بیعیب]] و [[نقص]] میبیند. [[امام علی]] {{ع}} در همین باره میفرماید: {{متن حدیث|الْمُنَافِقُ لِنَفْسِهِ مُدَاهِنٌ وَ عَلَى النَّاسِ طَاعِنٌ (}}<ref>غررالحکم، ج۲، ص۱۰۹، ح۲۰۰۸.</ref>؛ «منافق نسبت به خود [[مسامحه]] روا میدارد و بر مردم خرده میگیرد»<ref>[[هادی مسعودی|مسعودی، هادی]]، [[نفاق (مقاله)| مقاله «نفاق»]]، [[دانشنامه امام علی ج۴ (کتاب)|دانشنامه امام علی]]، ج۴، ص۴۰۵.</ref>. | ||
== شگردهای [[منافقان]] == | == شگردهای [[منافقان]] == | ||
[[علی بن ابی طالب]] {{ع}} در [[خطبه]] مشهور خود که بسیاری از ویژگیهای منافقان را آشکار میکند، بیشتر به نوع عملکرد و شیوههای کاری آنان نظر دارد. [[امام]] در این خطبه، روانکاوی ژرف منافقان را با نحوه عملکرد آنان در [[اجتماع]]، به هم میآمیزد و چنان [[شخصیت]] آنان را ترسیم میکند که میتوان از آن، الگوی [[روانشناسی]] منافقان را رسم کرد: | |||
شما را از منافقان برحذر میدارم؛ زیرا آنان مردمانی گمراهند و [[گمراه کننده]] خود لغزیدهاند و دیگران را میلغزانند. به رنگهای گوناگون و حالتهای مختلف در میآیند. با هر وسیله و از هر طریقی آهنگ [[فریب]] و [[گمراهی]] شما میکنند و در هر کمینگاهی به کمین شما مینشینند. | شما را از منافقان برحذر میدارم؛ زیرا آنان مردمانی گمراهند و [[گمراه کننده]] خود لغزیدهاند و دیگران را میلغزانند. به رنگهای گوناگون و حالتهای مختلف در میآیند. با هر وسیله و از هر طریقی آهنگ [[فریب]] و [[گمراهی]] شما میکنند و در هر کمینگاهی به کمین شما مینشینند. | ||
دلهایشان [[بیمار]] است و ظاهرشان آراسته و [[پاک]]. مخفیانه عمل میکنند و چون خزندهای زهرناک آهسته میخزند و بیخبر زهر خود را میریزند. شرح و بیانشان دارو است و گفتارشان [[شفا]]؛ اما کردارشان درد بیدرمان. به [[رفاه]] و [[آسایش]] [[مردم]] [[حسادت]] میورزند و به [[آتش]] [[بلا]] و [[گرفتاری]] دامن میزنند و [[نومید]] میکنند. در هر راهی، به [[خاک]] [[هلاکت]] افکندهای و برای [[نفوذ]] در هر دلی، وسیلهای، و برای هر [[غم]] و اندوهی، اشکهایی [[دروغین]] دارند. به هم [[مدح]] و [[ستایش]] وام میدهند و از یکدیگر [[انتظار]] [[پاداش]] و ستایش متقابل دارند. اگر چیزی بخواهند، پافشاری میکنند و اگر [[سرزنش]] کنند [[پردهدری]] مینمایند و اگر [[داوری]] کنند، [[زیادهروی]] میکنند. در مقابل هر حقی باطلی در بغل دارند و در برابر هر [[راستی]]، خمیدهای و برای هر زندهای، قاتلی و برای هر دری، کلیدی و برای هر شبی، چراغی. [[چشم]] نداشتن و [[بینیازی]] را دستاویز [[طمع]] قرار میدهند، تا از این راه بازار خود را گرم کنند و کالاهایشان را [[تبلیغ]] نمایند. میگویند و [[شبهه]] میپراکنند. وصف میکنند و [[حقیقت]] را وارونه جلوه میدهند. راه ورود به مسیر [[باطل]] را آسان میکنند و تنگه آن را کج و دشوار رو میسازند تا افراد به آسانی به [[باطل]] در آیند و در پیچ و خم آن سرگردان و بیرون شدنشان دشوار شود. اینان دار و دسته [[شیطان]] و زبانههای انبوه آتشند. «آنان گروه شیطانند و بدانید که گروه شیطان همان زیانکارانند»<ref>{{متن قرآن|أُولَئِكَ حِزْبُ الشَّيْطَانِ أَلَا إِنَّ حِزْبَ الشَّيْطَانِ هُمُ الْخَاسِرُونَ}} «آنان حزب شیطانند، آگاه باشید که بیگمان حزب شیطان است که (گرویدگان به آن) زیانکارند» سوره مجادله، آیه ۱۹.</ref> و<ref>نهج البلاغه، خطبه ۱۹۴؛ غررالحکم، ج۶، ص۴۸۸؛ ج۲، ص۲۸۵، ح۱۱۰۴۲ و ۲۶۲۷.</ref>. | دلهایشان [[بیمار]] است و ظاهرشان آراسته و [[پاک]]. مخفیانه عمل میکنند و چون خزندهای زهرناک آهسته میخزند و بیخبر زهر خود را میریزند. شرح و بیانشان دارو است و گفتارشان [[شفا]]؛ اما کردارشان درد بیدرمان. به [[رفاه]] و [[آسایش]] [[مردم]] [[حسادت]] میورزند و به [[آتش]] [[بلا]] و [[گرفتاری]] دامن میزنند و [[نومید]] میکنند. در هر راهی، به [[خاک]] [[هلاکت]] افکندهای و برای [[نفوذ]] در هر دلی، وسیلهای، و برای هر [[غم]] و اندوهی، اشکهایی [[دروغین]] دارند. به هم [[مدح]] و [[ستایش]] وام میدهند و از یکدیگر [[انتظار]] [[پاداش]] و ستایش متقابل دارند. اگر چیزی بخواهند، پافشاری میکنند و اگر [[سرزنش]] کنند [[پردهدری]] مینمایند و اگر [[داوری]] کنند، [[زیادهروی]] میکنند. در مقابل هر حقی باطلی در بغل دارند و در برابر هر [[راستی]]، خمیدهای و برای هر زندهای، قاتلی و برای هر دری، کلیدی و برای هر شبی، چراغی. [[چشم]] نداشتن و [[بینیازی]] را دستاویز [[طمع]] قرار میدهند، تا از این راه بازار خود را گرم کنند و کالاهایشان را [[تبلیغ]] نمایند. میگویند و [[شبهه]] میپراکنند. وصف میکنند و [[حقیقت]] را وارونه جلوه میدهند. راه ورود به مسیر [[باطل]] را آسان میکنند و تنگه آن را کج و دشوار رو میسازند تا افراد به آسانی به [[باطل]] در آیند و در پیچ و خم آن سرگردان و بیرون شدنشان دشوار شود. اینان دار و دسته [[شیطان]] و زبانههای انبوه آتشند. «آنان گروه شیطانند و بدانید که گروه شیطان همان زیانکارانند»<ref>{{متن قرآن|أُولَئِكَ حِزْبُ الشَّيْطَانِ أَلَا إِنَّ حِزْبَ الشَّيْطَانِ هُمُ الْخَاسِرُونَ}} «آنان حزب شیطانند، آگاه باشید که بیگمان حزب شیطان است که (گرویدگان به آن) زیانکارند» سوره مجادله، آیه ۱۹.</ref> و<ref>نهج البلاغه، خطبه ۱۹۴؛ غررالحکم، ج۶، ص۴۸۸؛ ج۲، ص۲۸۵، ح۱۱۰۴۲ و ۲۶۲۷.</ref>. | ||
[[منافق]] گاه قدمی پیش میگذارد و نه تنها خود را [[مؤمن]] که دانشمند [[متعهد]] و [[دوستدار]] نشر و پخش [[دانش]] و [[دین]] مینماید و با [[جعل حدیث]] و نقل آن، در [[متدینان]] و حتی در دین رخنه میکند. این گروه در دوره [[گرایش]] [[مسلمانان]] به [[حدیث]]، بیشترین [[سوء]] استفادهها را کردند؛ تا جایی که [[محدثان]] درستاندیش، به [[نقد]] و [[تصفیه]] [[روایات]] [[همت]] گماردند. [[سلیم بن قیس]] از نخستین کسانی است که به وجود این شگرد منافقانه و [[احادیث]] مخالف و ساختگی پی برد و برای حل آن، به [[خدمت]] [[امام علی]] {{ع}} رسید. [[امام]] در [[کلامی]] مفصل او را از [[دسیسه]] [[منافقان]] [[آگاه]] کرد و با تقسیم محدثان به چهار گروه، منافقان را گروه نخست آنان شمرد: | [[منافق]] گاه قدمی پیش میگذارد و نه تنها خود را [[مؤمن]] که دانشمند [[متعهد]] و [[دوستدار]] نشر و پخش [[دانش]] و [[دین]] مینماید و با [[جعل حدیث]] و نقل آن، در [[متدینان]] و حتی در دین رخنه میکند. این گروه در دوره [[گرایش]] [[مسلمانان]] به [[حدیث]]، بیشترین [[سوء]] استفادهها را کردند؛ تا جایی که [[محدثان]] درستاندیش، به [[نقد]] و [[تصفیه]] [[روایات]] [[همت]] گماردند. [[سلیم بن قیس]] از نخستین کسانی است که به وجود این شگرد منافقانه و [[احادیث]] مخالف و ساختگی پی برد و برای حل آن، به [[خدمت]] [[امام علی]] {{ع}} رسید. [[امام]] در [[کلامی]] مفصل او را از [[دسیسه]] [[منافقان]] [[آگاه]] کرد و با تقسیم محدثان به چهار گروه، منافقان را گروه نخست آنان شمرد: حدیث از چهار دسته ـ که پنجمی ندارد ـ به تو میرسد: مرد منافقی که [[اظهار ایمان]] میکند و خود را [[مسلمان]] نشان میدهد و هیچ ابایی از [[دروغ بستن]] بر [[پیامبر خدا]] {{صل}} ندارد و آن را [[گناه]] نمیداند و اگر [[مردم]] میدانستند که او منافق و [[دروغگو]] است، از او نمیپذیرفتند و تصدیقش نمیکردند. ولی او را از [[صحابه]] [[حضرت رسول]] میپندارند و میگویند او [[پیامبر]] را دیده و از او شنیده است. مردم از او حدیث میگیرند و به حال او آگاه نیستند. در حالی که [[خداوند]] از منافقان خبر داده و آنان را توصیف کرده و فرموده است: «هنگامی که آنان را میبینی، از شمایلشان [[خشنود]] میشوی و چون سخن گویند، به گفتارشان، گوش میدهی»<ref>{{متن قرآن|وَإِذَا رَأَيْتَهُمْ تُعْجِبُكَ أَجْسَامُهُمْ وَإِنْ يَقُولُوا تَسْمَعْ لِقَوْلِهِمْ}} «و هنگامی که آنان را ببینی، پیکرهاشان تو را به شگفتی میآورد و چون چیزی گویند به گفتارشان گوش میسپاری» سوره منافقون، آیه ۴.</ref>. | ||
حدیث از چهار دسته | |||
این [[منافقان]] پس از [[پیامبر]] باقی ماندند و با [[دروغ]] و [[تزویر]] و [[تهمت]]، به [[زمامداران]] [[گمراه]] و [[دعوت]] کنندگان به [[آتش]]، نزدیک شدند و آنان نیز [[ولایت]] [[کارها]] را به آنان سپردند و برگرده [[مردمان]] سوارشان کردند، و با کمک آنان [[دنیا]] را خوردند. [[مردم]] با [[پادشاهان]] و دنیا هستند؛ مگر کسی که [[خداوند]] او را [[حفظ]] کند<ref>کلینی، محمد بن یعقوب، الکافی، ج۱، ص۶۳، ح۱.</ref>.<ref>[[هادی مسعودی|مسعودی، هادی]]، [[نفاق (مقاله)| مقاله «نفاق»]]، [[دانشنامه امام علی ج۴ (کتاب)|دانشنامه امام علی]]، ج۴، | این [[منافقان]] پس از [[پیامبر]] باقی ماندند و با [[دروغ]] و [[تزویر]] و [[تهمت]]، به [[زمامداران]] [[گمراه]] و [[دعوت]] کنندگان به [[آتش]]، نزدیک شدند و آنان نیز [[ولایت]] [[کارها]] را به آنان سپردند و برگرده [[مردمان]] سوارشان کردند، و با کمک آنان [[دنیا]] را خوردند. [[مردم]] با [[پادشاهان]] و دنیا هستند؛ مگر کسی که [[خداوند]] او را [[حفظ]] کند<ref>کلینی، محمد بن یعقوب، الکافی، ج۱، ص۶۳، ح۱.</ref>.<ref>[[هادی مسعودی|مسعودی، هادی]]، [[نفاق (مقاله)| مقاله «نفاق»]]، [[دانشنامه امام علی ج۴ (کتاب)|دانشنامه امام علی]]، ج۴، ص۴۰۶.</ref> | ||
== ریشههای [[نفاق]] == | == ریشههای [[نفاق]] == | ||
=== | === حقارت درونی === | ||
نفاق به تصریح [[قرآن]]، [[بیماری]] [[روحی]] است<ref>{{متن قرآن|فِي قُلُوبِهِمْ مَرَضٌ}} «به دل بیمارییی دارند» سوره بقره، آیه ۱۰؛ نیز ر. ک: {{متن قرآن|وَأَمَّا الَّذِينَ فِي قُلُوبِهِمْ مَرَضٌ فَزَادَتْهُمْ رِجْسًا إِلَى رِجْسِهِمْ وَمَاتُوا وَهُمْ كَافِرُونَ}} «و اما در بیماردلان بر پلیدیشان پلیدی میافزاید و آنان کافر خواهند مرد» سوره توبه، آیه ۱۲۵.</ref> و از دیدگاه [[احادیث]]، مهمترین علت آن [[ذلت]] و حقارت درونی [[منافق]] است. احادیث که همگی از [[امام علی]] {{ع}} هستند، یکصدا این نکته را تأکید میکنند که نفاق [[انسان]] ناشی از ذلتی است که او در خود مییابد<ref>میزان الحکمه، ج۴، عنوان «نفاق» باب «علة النفاق»، ص۳۳۳۸؛ جاحظ، مائة کلمه، ج۴، ص۳۳؛ {{عربی|نفاق المرء ذلة}}.</ref>. تحلیلهای روانکاوانه نیز این [[حقیقت]] را [[تأیید]] میکنند. منافق، از [[بیم]] افشای رازش، هماره [[خوار]] و مضطرب است. از یک سو [[ترس]] از [[گردن نهادن]] به [[تکالیف]] و از سوی دیگر ترس ناشی از [[مخالفت]] آشکار و [[پذیرفتن]] تبعات آن، گریبان او را میگیرد و ترس جز ناشی از [[ضعف]] و حقارت نیست. [[ظهور]] [[رفتاری]] همچون [[تملق]] و [[چاپلوسی]] در ظاهر، و [[غیبت]] و [[بدگویی]] در [[خلوت]] که جهد عاجز و [[ناتوان]] است<ref>الغیبة جهد العاجز | نفاق به تصریح [[قرآن]]، [[بیماری]] [[روحی]] است<ref>{{متن قرآن|فِي قُلُوبِهِمْ مَرَضٌ}} «به دل بیمارییی دارند» سوره بقره، آیه ۱۰؛ نیز ر. ک: {{متن قرآن|وَأَمَّا الَّذِينَ فِي قُلُوبِهِمْ مَرَضٌ فَزَادَتْهُمْ رِجْسًا إِلَى رِجْسِهِمْ وَمَاتُوا وَهُمْ كَافِرُونَ}} «و اما در بیماردلان بر پلیدیشان پلیدی میافزاید و آنان کافر خواهند مرد» سوره توبه، آیه ۱۲۵.</ref> و از دیدگاه [[احادیث]]، مهمترین علت آن [[ذلت]] و حقارت درونی [[منافق]] است. احادیث که همگی از [[امام علی]] {{ع}} هستند، یکصدا این نکته را تأکید میکنند که نفاق [[انسان]] ناشی از ذلتی است که او در خود مییابد<ref>میزان الحکمه، ج۴، عنوان «نفاق» باب «علة النفاق»، ص۳۳۳۸؛ جاحظ، مائة کلمه، ج۴، ص۳۳؛ {{عربی|نفاق المرء ذلة}}.</ref>. تحلیلهای روانکاوانه نیز این [[حقیقت]] را [[تأیید]] میکنند. منافق، از [[بیم]] افشای رازش، هماره [[خوار]] و مضطرب است. از یک سو [[ترس]] از [[گردن نهادن]] به [[تکالیف]] و از سوی دیگر ترس ناشی از [[مخالفت]] آشکار و [[پذیرفتن]] تبعات آن، گریبان او را میگیرد و ترس جز ناشی از [[ضعف]] و حقارت نیست. [[ظهور]] [[رفتاری]] همچون [[تملق]] و [[چاپلوسی]] در ظاهر، و [[غیبت]] و [[بدگویی]] در [[خلوت]] که جهد عاجز و [[ناتوان]] است<ref>{{متن حدیث|الغیبة جهد العاجز}}، نهج البلاغه، حکمت ۴۶۱.</ref>، از همین ذلت درونی سرچشمه میگیرد. اگر به معنای [[حقیقی]] نفاق که از گونههای [[دروغ]] است، توجه کنیم، فرموده علی {{ع}} را بهتر خواهیم فهمید: «نفاق بر [[کذب]] بنا نهاده شده است»<ref> {{متن حدیث|النِّفَاقُ مَبْنِيٌ عَلَى الْمَيْنِ}}؛ غررالحکم، ج۱، ص۳۰۲، ح۱۱۵۶.</ref> و «دروغ سر از نفاق در میآورد»<ref>{{متن حدیث|الْكَذِبُ يُؤَدِّي إِلَى النِّفَاقِ}}؛ غررالحکم، ج۱، ص۳۱۰، ح۱۱۸۱.</ref> و «چون دروغ، خود، از [[خواری]] و [[ذلت نفس]] زاییده میشود»<ref>{{متن حدیث|لَا يَكْذِبُ الْكَاذِبُ إِلَّا مِنْ مَهَانَةِ نَفْسِهِ}}؛ میزان الحکمه، ج۳، عنوان الکذب، باب علة الکذب، ص۲۶۷۶، ح۱۷۴۲۷.</ref>، پس به آسانی میتوان نفاق را معلول حقارت انسان دانست<ref>[[هادی مسعودی|مسعودی، هادی]]، [[نفاق (مقاله)| مقاله «نفاق»]]، [[دانشنامه امام علی ج۴ (کتاب)|دانشنامه امام علی]]، ج۴، ص۴۱۷.</ref>. | ||
=== [[ستیزهجویی]] === | === [[ستیزهجویی]] === | ||
اگر عامل پیشین، درون شخصیتی و نهفته در [[روح]] منافق باشد، ستیزهجویی و [[خصومت]] را میتوان زمینه و عامل بیرونی پیدایش نفاق دانست. کشمکشها و درگیریهای لفظی، خطی و [[فکری]] و مجادلههای شدید [[سیاسی]] و جناحی هرگاه به درازا کشد، هر دو سوی [[نزاع]] را خسته و آشفته میکند و زمینه مساعدی برای در لاک خود خزیدن، از سطح به عمق رفتن و دو چهرگی فراهم میآورد. برخوردهای جانفرسا و [[بیم]] از مخالفتهای لجبازانه، هر دو طرف و یا حداقل یکی از آنان را به [[سکوت]] و اعلام [[رضایت]] ظاهری و یا حتی موافقت نمایشی وا میدارد تا با پنهان شدن در پشت پرده [[نفاق]] و [[دورویی]]، خود را [[حفظ]] کند و نیروی خود را برای موقعیتی مناسب نگه دارد. بدینسان [[دل]] و [[جان]]، [[بیمار]] و آفت زده میشود. [[حضرت علی]] {{ع}} این معنا را چه [[زیبا]] ترسیم کرده است! آنجا که «[[مراء]]» و [[خصومت]] را سبب مریضی [[قلب]] و زمینه رویش نفاق میداند<ref>{{متن حدیث|إِيَّاكُمْ وَ الْمِرَاءَ وَ الْخُصُومَةَ فَإِنَّهُمَا يُمْرِضَانِ الْقُلُوبَ عَلَى الْإِخْوَانِ وَ يَنْبُتُ عَلَيْهِمَا النِّفَاقُ}}؛ | اگر عامل پیشین، درون شخصیتی و نهفته در [[روح]] منافق باشد، ستیزهجویی و [[خصومت]] را میتوان زمینه و عامل بیرونی پیدایش نفاق دانست. کشمکشها و درگیریهای لفظی، خطی و [[فکری]] و مجادلههای شدید [[سیاسی]] و جناحی هرگاه به درازا کشد، هر دو سوی [[نزاع]] را خسته و آشفته میکند و زمینه مساعدی برای در لاک خود خزیدن، از سطح به عمق رفتن و دو چهرگی فراهم میآورد. برخوردهای جانفرسا و [[بیم]] از مخالفتهای لجبازانه، هر دو طرف و یا حداقل یکی از آنان را به [[سکوت]] و اعلام [[رضایت]] ظاهری و یا حتی موافقت نمایشی وا میدارد تا با پنهان شدن در پشت پرده [[نفاق]] و [[دورویی]]، خود را [[حفظ]] کند و نیروی خود را برای موقعیتی مناسب نگه دارد. بدینسان [[دل]] و [[جان]]، [[بیمار]] و آفت زده میشود. [[حضرت علی]] {{ع}} این معنا را چه [[زیبا]] ترسیم کرده است! آنجا که «[[مراء]]» و [[خصومت]] را سبب مریضی [[قلب]] و زمینه رویش نفاق میداند<ref>{{متن حدیث|إِيَّاكُمْ وَ الْمِرَاءَ وَ الْخُصُومَةَ فَإِنَّهُمَا يُمْرِضَانِ الْقُلُوبَ عَلَى الْإِخْوَانِ وَ يَنْبُتُ عَلَيْهِمَا النِّفَاقُ}}؛ الکافی، ج۲، ص۳۰۰، ح۱.</ref>.<ref>[[هادی مسعودی|مسعودی، هادی]]، [[نفاق (مقاله)| مقاله «نفاق»]]، [[دانشنامه امام علی ج۴ (کتاب)|دانشنامه امام علی]]، ج۴، ص۴۱۸.</ref> | ||
=== [[رذیلتهای اخلاقی]] === | === [[رذیلتهای اخلاقی]] === | ||
[[امام علی]] {{ع}} علتهای دیگر نفاق را نیز برشمردهاند. [[امام]] چهار ستون نفاق را عبارت میدانند از: [[هوا و هوس]]، [[سستی]] و [[سهلانگاری]]، [[کینه]] و [[طمع]]. سپس هر یک از این چهار رکن اصلی را به چهار شاخه تقسیم کرده و فرمودهاند: | [[امام علی]] {{ع}} علتهای دیگر نفاق را نیز برشمردهاند. [[امام]] چهار ستون نفاق را عبارت میدانند از: [[هوا و هوس]]، [[سستی]] و [[سهلانگاری]]، [[کینه]] و [[طمع]]. سپس هر یک از این چهار رکن اصلی را به چهار شاخه تقسیم کرده و فرمودهاند: نفاق بر چهار پایه [[استوار]] است: [[هوس]] و سهلانگاری و [[خشم]] و طمع. هوس، خود، چهار شعبه دارد: [[ستم]] و [[تجاوز]] و [[شهوت]] و [[سرکشی]]. هر که ستم کند گرفتاریهایش زیاد شود و تنها ماند و از کمک به او خودداری شود. هر که تجاوز کند، کسی از [[شرارتها]] و بدیهایش در [[امان]] نباشد و دلش سالم نماند و در برابر [[خواهشهای نفسانی]] خوددار نباشد. هر که [[شهوات]] خود را تعدیل نکند، در [[پلیدیها]] فرو رود، و هر که از روی عمد و بدون دلیل، سرکشی کند، [[گمراه]] شود. | ||
نفاق بر چهار پایه [[استوار]] است: [[هوس]] و سهلانگاری و [[خشم]] و طمع. هوس، خود، چهار شعبه دارد: [[ستم]] و [[تجاوز]] و [[شهوت]] و [[سرکشی]]. هر که ستم کند گرفتاریهایش زیاد شود و تنها ماند و از کمک به او خودداری شود. هر که تجاوز کند، کسی از [[شرارتها]] و بدیهایش در [[امان]] نباشد و دلش سالم نماند و در برابر [[خواهشهای نفسانی]] خوددار نباشد. هر که [[شهوات]] خود را تعدیل نکند، در [[پلیدیها]] فرو رود، و هر که از روی عمد و بدون دلیل، سرکشی کند، [[گمراه]] شود. | |||
سهلانگاری را نیز چهار شعبه است: [[غفلت]] و [[مغرور]] شدن به [[رحمت]] [[حق]] و [[آرزو]] و [[ترس]] و تعلل ورزیدن. و این از آن رو است که [[ترس]]، از [[حق]] باز میدارد و تعلل، موجب کوتاهی کردن در عمل میشود، تا آنکه [[اجل]] در رسد، و اگر [[آرزو]] نبود، [[انسان]] حساب کار خود را میدانست و اگر از حساب کار خود [[آگاه]] میشد، از ترس و [[وحشت]] درجا میمرد. | سهلانگاری را نیز چهار شعبه است: [[غفلت]] و [[مغرور]] شدن به [[رحمت]] [[حق]] و [[آرزو]] و [[ترس]] و تعلل ورزیدن. و این از آن رو است که [[ترس]]، از [[حق]] باز میدارد و تعلل، موجب کوتاهی کردن در عمل میشود، تا آنکه [[اجل]] در رسد، و اگر [[آرزو]] نبود، [[انسان]] حساب کار خود را میدانست و اگر از حساب کار خود [[آگاه]] میشد، از ترس و [[وحشت]] درجا میمرد. | ||
خط ۸۹: | خط ۸۷: | ||
[[خشم]] هم بر چهار شعبه است: [[خودبرتربینی]]، [[فخرفروشی]]، [[غرور]] و [[عصبیت]]. هر که خودبرتربین باشد، به حق پشت کند؛ هر که فخرفروشی کند، از [[صراط]] [[راستی]] [[منحرف]] شود و به [[گناه]] درافتد؛ هر که غرور داشته باشد، بر [[گناهان]] [[اصرار]] ورزد، و هر که عصبیت پیشه کند، از حق منحرف شود و به [[باطل]] گراید. پس، چه بد خصلتی است خصلتی که نتیجه آن پشت کردن به حق و گناه و [[اصرار بر گناه]] و [[انحراف]] از [[راه راست]] باشد. | [[خشم]] هم بر چهار شعبه است: [[خودبرتربینی]]، [[فخرفروشی]]، [[غرور]] و [[عصبیت]]. هر که خودبرتربین باشد، به حق پشت کند؛ هر که فخرفروشی کند، از [[صراط]] [[راستی]] [[منحرف]] شود و به [[گناه]] درافتد؛ هر که غرور داشته باشد، بر [[گناهان]] [[اصرار]] ورزد، و هر که عصبیت پیشه کند، از حق منحرف شود و به [[باطل]] گراید. پس، چه بد خصلتی است خصلتی که نتیجه آن پشت کردن به حق و گناه و [[اصرار بر گناه]] و [[انحراف]] از [[راه راست]] باشد. | ||
[[طمع]] را نیز چهار شعبه است: [[شادمانی]] و سرمستی و خیرهسری و [[فزونخواهی]]. شادمانی کردن نزد [[خداوند]] خوشایند نیست و سرمستی تبختر و [[خودپسندی]] است و خیرهسری بلایی است که [[آدمی]] را به کشیدن بار گناهان وامیدارد و فزونخواهی [[سرگرمی]] و [[بازی]] و [[گرفتاری]] و جایگزین کردن چیز [[پستتر]] | [[طمع]] را نیز چهار شعبه است: [[شادمانی]] و سرمستی و خیرهسری و [[فزونخواهی]]. شادمانی کردن نزد [[خداوند]] خوشایند نیست و سرمستی تبختر و [[خودپسندی]] است و خیرهسری بلایی است که [[آدمی]] را به کشیدن بار گناهان وامیدارد و فزونخواهی [[سرگرمی]] و [[بازی]] و [[گرفتاری]] و جایگزین کردن چیز [[پستتر]] ـ [[دنیا]] به جای چیز بهتر ـ [[آخرت]] است. این است [[نفاق]] و پایهها و شاخههای آن<ref>الکافی، ج۲، باب صفة النفاق و المنافق، ص۳۹۳.</ref>. | ||
[[حدیث]] دیگری نیز از [[امام علی]] {{ع}} در دست است که در [[مقام]] تحذیر از [[دوستی]] با افرادی با ویژگیهای نامطلوب است، [[امام]] در پایان حدیث، این صفات [[زشت]] و نامطلوب را موجب نزدیکی انسان به نفاق میداند. چون برخی از آنها مانند [[ریا]] و [[غیبت]] از [[نشانههای نفاق]] به شمار میروند، میتوان حدیث را ناظر به بیان سببهای نفاق دانست. | [[حدیث]] دیگری نیز از [[امام علی]] {{ع}} در دست است که در [[مقام]] تحذیر از [[دوستی]] با افرادی با ویژگیهای نامطلوب است، [[امام]] در پایان حدیث، این صفات [[زشت]] و نامطلوب را موجب نزدیکی انسان به نفاق میداند. چون برخی از آنها مانند [[ریا]] و [[غیبت]] از [[نشانههای نفاق]] به شمار میروند، میتوان حدیث را ناظر به بیان سببهای نفاق دانست. | ||
بپرهیز از کسی که چون با او سخن بگویی ملولت کند و چون با تو سخن گوید، غمگینت کند و چه شادمانشسازی یا به وی زیان برسانی، با تو خواهد آمد و اگر روزی از تو جدا شود، در غیاب تو، آنچه را [[دوست]] نداری میگوید و اگر مانعش شوی، به تو [[افترا]] میبندد و اگر با وی موافقت کنی، به تو [[حسد]] میورزد و اگر مخالفتش کنی، با تو [[دشمنی]] و [[ستیزهجویی]] میکند. از جبران خوبیهایی که به وی شده، [[ناتوان]] است؛ اما در برابر کسی که به وی [[ستم]] کرده [[زیادهروی]] میکند. همراهش [[اجر]] میبرد و او بار سنگین [[گناه]] را. زبانش علیه او است، نه برای او، و دلش سخنش را نگه نمیدارد. برای ستیزیدن میآموزد و برای [[ریا]] [[تفقه]] میکند. به سوی [[دنیا]] میشتابد و [[تقوا]] را وا میگذارد. پس چنین کسی از [[ایمان]] دور، به [[نفاق]] نزدیک، از [[هدایت]] دورافتاده و با [[گمراهی]] همراه است<ref>بحارالانوار، ج۷۸، ص۱۰، ح۶۷.</ref>.<ref>[[هادی مسعودی|مسعودی، هادی]]، [[نفاق (مقاله)| مقاله «نفاق»]]، [[دانشنامه امام علی ج۴ (کتاب)|دانشنامه امام علی]]، ج۴، | بپرهیز از کسی که چون با او سخن بگویی ملولت کند و چون با تو سخن گوید، غمگینت کند و چه شادمانشسازی یا به وی زیان برسانی، با تو خواهد آمد و اگر روزی از تو جدا شود، در غیاب تو، آنچه را [[دوست]] نداری میگوید و اگر مانعش شوی، به تو [[افترا]] میبندد و اگر با وی موافقت کنی، به تو [[حسد]] میورزد و اگر مخالفتش کنی، با تو [[دشمنی]] و [[ستیزهجویی]] میکند. از جبران خوبیهایی که به وی شده، [[ناتوان]] است؛ اما در برابر کسی که به وی [[ستم]] کرده [[زیادهروی]] میکند. همراهش [[اجر]] میبرد و او بار سنگین [[گناه]] را. زبانش علیه او است، نه برای او، و دلش سخنش را نگه نمیدارد. برای ستیزیدن میآموزد و برای [[ریا]] [[تفقه]] میکند. به سوی [[دنیا]] میشتابد و [[تقوا]] را وا میگذارد. پس چنین کسی از [[ایمان]] دور، به [[نفاق]] نزدیک، از [[هدایت]] دورافتاده و با [[گمراهی]] همراه است<ref>بحارالانوار، ج۷۸، ص۱۰، ح۶۷.</ref>.<ref>[[هادی مسعودی|مسعودی، هادی]]، [[نفاق (مقاله)| مقاله «نفاق»]]، [[دانشنامه امام علی ج۴ (کتاب)|دانشنامه امام علی]]، ج۴، ص۴۱۹.</ref> | ||
== منابع == | == منابع == |