سریه امام علی به فلس: تفاوت میان نسخه‌ها

بدون خلاصۀ ویرایش
بدون خلاصۀ ویرایش
 
(۲ نسخهٔ میانی ویرایش شده توسط ۲ کاربر نشان داده نشد)
خط ۶: خط ۶:
}}
}}


==مقدمه==
==سریه چیست؟==
* [[رسول خدا]]{{صل}}، [[علی بن ابی‌طالب]] و یکصد و پنجاه نفر از [[انصار]] را برای ویران کردن [[بت]]، و بتکده "فُلُس"<ref>نام بتی است در منطقه نجد که قبیله طئ آن را می‌پرستیدند. محمد حسن شراب، المعالم الأثیرة فی السنة و السیرة، ص۲۱۷.</ref> روانه کرد<ref>محمد حسن شراب، المعالم الأثیرة فی السنة و السیرة، ص۲۱۷.</ref>. در این سریر که ربیع‌الآخر [[سال نهم هجرت]]<ref>محمد بن عمر واقدی، المغازی، ج۳، ص۹۸۴؛ ابن سعد، الطبقات الکبری، ج۲، ص۱۲۴.</ref> اتفاق افتاد، حتی یک نفر هم از [[مهاجران]] همراه آنان نبود<ref>محمد بن عمر واقدی، المغازی، ج۳، ص۹۸۴؛ تقی الدین مقریزی، إمتاع الأسماع بما للنبی من الأحوال و الأموال و الحفدة و المتاع، ج۲، ص۴۵.</ref>. آنها پنجاه اسب همراه داشتند امّا از شترها برای [[سوار شدن]] استفاده می‌کردند<ref>محمد بن عمر واقدی، المغازی، ج۳، ص۹۸۴.</ref>. [[پیامبر]]{{صل}} [[دستور]] داده بود تا به هر [[قبیله]] غیر [[مسلمان]] حمله کنند<ref>[[هادی اکبری|اکبری، هادی]]، [[سریه علی بن ابی‌طالب به فلس (مقاله)|سریه علی بن ابی‌طالب به فلس]]، [[فرهنگ‌نامه تاریخ زندگانی پیامبر اعظم ج۱ (کتاب)|فرهنگ‌نامه تاریخ زندگانی پیامبر اعظم]]، ج۱، ص۴۸۰.</ref>.
{{اصلی|سریه}}


==حرکت به سوی طیّ==
== مقدمه ==
* [[علی]]{{ع}} با [[اصحاب]] خود به سوی "فُلُس" حرکت کرد؛ در حالی که آشکارا اسلحه حمل می‌کردند [[علی]]{{ع}} [[پرچم]] را به "[[جبار بن صخر سلمی]]" داد. [[راهنمایی]] از "بنی‌اسد" به نام حریث را همراه خود کرد و راه "فَید"<ref>فید در جنوب شهر حائل، در عربستان سعودی واقع است و قرقگاهی داشته که به آن «حِمَی فَید» می‌گفتند؛ محمد محمد حسن شراب، المعالم الأثیرة فی السنة و السیرة، ص۲۱۹.</ref> را در پیش گرفت<ref>محمد بن عمر واقدی، المغازی، ج۳، ص۹۸۵؛ تقی الدین مقریزی، إمتاع الأسماع بما للنبی من الأحوال و الأموال و الحفدة و المتاع، ج۲، ص۴۶.</ref>. هنگامی که نزدیک [[دشمن]] رسید، فرمود: "میان شما و قبیله‌ای که قصد آن را دارید یک روز کامل راه است، اگر در روز حرکت کنیم ممکن است، به چوپان‌ها و دیدبان‌های آنان برخورد کنیم. آنها به [[قبیله]] خود خبر خواهند داد و در نتیجه، اهل [[قبیله]] متفرق می‌شوند و شما نمی‌توانید به خواسته خود برسید؛ بنابراین امروز را همین‌جا می‌مانیم، چون شب فرا رسد، با اسب حرکت می‌کنیم. سپیده دم و می‌توانیم غنیمتی به دست بیاوریم"<ref>محمد بن عمر واقدی، المغازی، ج۳، ص۹۸۵.</ref><ref>[[هادی اکبری|اکبری، هادی]]، [[سریه علی بن ابی‌طالب به فلس (مقاله)|سریه علی بن ابی‌طالب به فلس]]، [[فرهنگ‌نامه تاریخ زندگانی پیامبر اعظم ج۱ (کتاب)|فرهنگ‌نامه تاریخ زندگانی پیامبر اعظم]]، ج۱، ص۴۸۰-۴۸۱.</ref>.
* [[رسول خدا]] {{صل}}، [[علی بن ابی‌طالب]] و یکصد و پنجاه نفر از [[انصار]] را برای ویران کردن [[بت]]، و بتکده "فُلُس"<ref>نام بتی است در منطقه نجد که قبیله طئ آن را می‌پرستیدند. محمد حسن شراب، المعالم الأثیرة فی السنة و السیرة، ص۲۱۷.</ref> روانه کرد<ref>محمد حسن شراب، المعالم الأثیرة فی السنة و السیرة، ص۲۱۷.</ref>. در این سریر که ربیع‌الآخر [[سال نهم هجرت]]<ref>محمد بن عمر واقدی، المغازی، ج۳، ص۹۸۴؛ ابن سعد، الطبقات الکبری، ج۲، ص۱۲۴.</ref> اتفاق افتاد، حتی یک نفر هم از [[مهاجران]] همراه آنان نبود<ref>محمد بن عمر واقدی، المغازی، ج۳، ص۹۸۴؛ تقی الدین مقریزی، إمتاع الأسماع بما للنبی من الأحوال و الأموال و الحفدة و المتاع، ج۲، ص۴۵.</ref>. آنها پنجاه اسب همراه داشتند امّا از شترها برای [[سوار شدن]] استفاده می‌کردند<ref>محمد بن عمر واقدی، المغازی، ج۳، ص۹۸۴.</ref>. [[پیامبر]] {{صل}} [[دستور]] داده بود تا به هر [[قبیله]] غیر [[مسلمان]] حمله کنند<ref>[[هادی اکبری|اکبری، هادی]]، [[سریه علی بن ابی‌طالب به فلس (مقاله)|سریه علی بن ابی‌طالب به فلس]]، [[فرهنگ‌نامه تاریخ زندگانی پیامبر اعظم ج۱ (کتاب)|فرهنگ‌نامه تاریخ زندگانی پیامبر اعظم]]، ج۱، ص۴۸۰.</ref>.


==[[دستگیری]] جاسوس [[دشمن]]==
== حرکت به سوی طیّ ==
* [[یاران علی]]{{ع}} با [[پذیرش]] نظر ایشان، همان جا اردو زدند و شتران را برای چرا رها کردند. سپس تعدادی از افراد برای [[سرکشی]] و کسب خبر به اطراف رفتند. "[[ابوقتاده]]"، "[[حباب بن منذر]]" و "[[ابونائله]]" نیز در میان آنها بودند. آنان بر اسب سوار شدند و اطراف اردوگاه گشت می‌زدند که به [[غلام]] سیاهی برخوردند و درباره نام و علت حضورش در آن مکان [[پرسش]] کردند. [[غلام]] گفت: "مشغول انجام کار خود هستم".
* [[علی]] {{ع}} با [[اصحاب]] خود به سوی "فُلُس" حرکت کرد؛ در حالی که آشکارا اسلحه حمل می‌کردند [[علی]] {{ع}} [[پرچم]] را به "[[جبار بن صخر سلمی]]" داد. [[راهنمایی]] از "بنی‌اسد" به نام حریث را همراه خود کرد و راه "فَید"<ref>فید در جنوب شهر حائل، در عربستان سعودی واقع است و قرقگاهی داشته که به آن «حِمَی فَید» می‌گفتند؛ محمد محمد حسن شراب، المعالم الأثیرة فی السنة و السیرة، ص۲۱۹.</ref> را در پیش گرفت<ref>محمد بن عمر واقدی، المغازی، ج۳، ص۹۸۵؛ تقی الدین مقریزی، إمتاع الأسماع بما للنبی من الأحوال و الأموال و الحفدة و المتاع، ج۲، ص۴۶.</ref>. هنگامی که نزدیک [[دشمن]] رسید، فرمود: "میان شما و قبیله‌ای که قصد آن را دارید یک روز کامل راه است، اگر در روز حرکت کنیم ممکن است، به چوپان‌ها و دیدبان‌های آنان برخورد کنیم. آنها به [[قبیله]] خود خبر خواهند داد و در نتیجه، اهل [[قبیله]] متفرق می‌شوند و شما نمی‌توانید به خواسته خود برسید؛ بنابراین امروز را همین‌جا می‌مانیم، چون شب فرا رسد، با اسب حرکت می‌کنیم. سپیده دم و می‌توانیم غنیمتی به دست بیاوریم"<ref>محمد بن عمر واقدی، المغازی، ج۳، ص۹۸۵.</ref><ref>[[هادی اکبری|اکبری، هادی]]، [[سریه علی بن ابی‌طالب به فلس (مقاله)|سریه علی بن ابی‌طالب به فلس]]، [[فرهنگ‌نامه تاریخ زندگانی پیامبر اعظم ج۱ (کتاب)|فرهنگ‌نامه تاریخ زندگانی پیامبر اعظم]]، ج۱، ص۴۸۰-۴۸۱.</ref>.
*آنان [[غلام]] را به حضور [[علی]]{{ع}} آوردند. [[حضرت]] فرمود:" کیستی و برای چه به این مکان آمده‌ای؟" [[غلام]] گفت:" در جستجوی چیزی بودم." فرمود:" او را زندانی کنید". [[غلام]] گفت: "من [[غلام]] مردی از [[خاندان]] بنی‌نبهان از [[قبیله]] "طیّ" هستم. او به من [[دستور]] داده است که اینجا باشم و اگر سواران [[محمد]] را دیدم به سرعت برای آنها خبر ببرم. من به گروهی برنخورده بودم و هنگامی که شما را دیدم، خواستم پیش آنها بروم؛ اما با خود گفتم، شاید [[دوستان]] دیگرم خبر روشن‌تری بیاورند و شمار شما و اسبان و سواران و پیادگانتان را به دست آورده باشند. پس بهتر است [[عجله]] نکنم. حالا هم از آنچه به سرم آمده است، ترسی ندارم و در واقع، مشغول کار خود بودم که پیشاهنگان شما مرا گرفتند"<ref>محمد بن عمر واقدی، المغازی، ج۳، ص۹۸۵.</ref>. [[علی]]{{ع}} فرمود: "راست بگو! چه خبری داری؟" گفت: "[[قبیله]]، به اندازه یک شب بلند با شما فاصله دارند. سواران شما می‌توانند، صبح زود به آنها برسند و فردا صبح، به آنها حمله کنند". [[علی]]{{ع}} به [[یاران]] خود گفت: "نظر شما چیست؟" [[جبّار بن صخر]] گفت: "[[عقیده]] من این است که امشب را تا صبح با اسبان خود حرکت کنیم و صبح زود که آنها در حال استراحت‌اند، به آنان حمله کنیم. [[غلام]] سیاه را با خود می‌بریم و حریث را برای [[راهنمایی]] [[لشکر]] می‌گذاریم تا ان‌شاء‌الله به ما ملحق شوند". [[علی]]{{ع}} نیز نظر او را قبول کرد<ref>محمد بن عمر واقدی، المغازی، ج۳، ص۹۸۵-۹۸۶.</ref><ref>[[هادی اکبری|اکبری، هادی]]، [[سریه علی بن ابی‌طالب به فلس (مقاله)|سریه علی بن ابی‌طالب به فلس]]، [[فرهنگ‌نامه تاریخ زندگانی پیامبر اعظم ج۱ (کتاب)|فرهنگ‌نامه تاریخ زندگانی پیامبر اعظم]]، ج۱، ص۴۸۱.</ref>.


==[[فریب]] [[غلام]]==
== [[دستگیری]] جاسوس [[دشمن]] ==
* [[سپاه مسلمانان]] حرکت کردند و [[غلام]] سیاه را با کتف‌های بسته، با خود بردند. هنگامی که شب به نیمه رسید، [[غلام]] به [[دروغ]] گفت: "من راه را گم کرده‌ام و مثل اینکه از آن گذشته‌ایم". [[علی]]{{ع}} فرمود: "برگرد به همان جایی که از آنجا [[اشتباه]] کرده است". [[غلام]] به اندازه یک میل یا بیشتر برگشت و گفت: "باز هم در اشتباهم". [[علی]]{{ع}} گفت: "مثل اینکه ما را [[فریب]] داده‌ای و می‌خواهی ما را از رسیدن به [[قبیله]] بازداری. او را جلو بیاورید". سپس فرمود: "یا باید راست بگویی یا گردنت را می‌زنیم". آنان او را آوردند و [[شمشیر]] کشیدند و بالای سرش ایستادند<ref>محمد بن عمر واقدی، المغازی، ج۳، ص۹۸۶.</ref>. [[غلام]] که متوجه خطر شد، گفت: "حالا اگر راست بگویم برای من فایده‌ای خواهد داشت؟" گفتند: "آری". گفت: "آنچه من کردم و دیدید به علت [[شرم]] و [[حیا]] بود و با خود گفتم، حالا که در [[امان]] هستم، چرا شما را به سراغ [[قبیله]] ببرم. حالا که از شما این حال را می‌بینم و می‌ترسم که مرا بکشید، عذرم مقبول است و حتما شما را از راه را اصلی خواهم برد". پس از آن [[غلام]] گفت:" [[قبیله]] همین نزدیکی است." [[غلام]] آنها را به نزدیک‌ترین منطقه برد؛ به گونه‌ای که صدای سگ‌ها و حرکت گوسفندان و شتران شنیده می‌شد<ref>محمد بن عمر واقدی، المغازی، ج۳، ص۹۸۶.</ref><ref>[[هادی اکبری|اکبری، هادی]]، [[سریه علی بن ابی‌طالب به فلس (مقاله)|سریه علی بن ابی‌طالب به فلس]]، [[فرهنگ‌نامه تاریخ زندگانی پیامبر اعظم ج۱ (کتاب)|فرهنگ‌نامه تاریخ زندگانی پیامبر اعظم]]، ج۱، ص۴۸۲.</ref>.
* [[یاران علی]] {{ع}} با [[پذیرش]] نظر ایشان، همان جا اردو زدند و شتران را برای چرا رها کردند. سپس تعدادی از افراد برای [[سرکشی]] و کسب خبر به اطراف رفتند. "[[ابوقتاده]]"، "[[حباب بن منذر]]" و "[[ابونائله]]" نیز در میان آنها بودند. آنان بر اسب سوار شدند و اطراف اردوگاه گشت می‌زدند که به [[غلام]] سیاهی برخوردند و درباره نام و علت حضورش در آن مکان [[پرسش]] کردند. [[غلام]] گفت: "مشغول انجام کار خود هستم".
* آنان [[غلام]] را به حضور [[علی]] {{ع}} آوردند. [[حضرت]] فرمود:" کیستی و برای چه به این مکان آمده‌ای؟" [[غلام]] گفت:" در جستجوی چیزی بودم." فرمود:" او را زندانی کنید". [[غلام]] گفت: "من [[غلام]] مردی از [[خاندان]] بنی‌نبهان از [[قبیله]] "طیّ" هستم. او به من [[دستور]] داده است که اینجا باشم و اگر سواران [[محمد]] را دیدم به سرعت برای آنها خبر ببرم. من به گروهی برنخورده بودم و هنگامی که شما را دیدم، خواستم پیش آنها بروم؛ اما با خود گفتم، شاید [[دوستان]] دیگرم خبر روشن‌تری بیاورند و شمار شما و اسبان و سواران و پیادگانتان را به دست آورده باشند. پس بهتر است [[عجله]] نکنم. حالا هم از آنچه به سرم آمده است، ترسی ندارم و در واقع، مشغول کار خود بودم که پیشاهنگان شما مرا گرفتند"<ref>محمد بن عمر واقدی، المغازی، ج۳، ص۹۸۵.</ref>. [[علی]] {{ع}} فرمود: "راست بگو! چه خبری داری؟" گفت: "[[قبیله]]، به اندازه یک شب بلند با شما فاصله دارند. سواران شما می‌توانند، صبح زود به آنها برسند و فردا صبح، به آنها حمله کنند". [[علی]] {{ع}} به [[یاران]] خود گفت: "نظر شما چیست؟" [[جبّار بن صخر]] گفت: "[[عقیده]] من این است که امشب را تا صبح با اسبان خود حرکت کنیم و صبح زود که آنها در حال استراحت‌اند، به آنان حمله کنیم. [[غلام]] سیاه را با خود می‌بریم و حریث را برای [[راهنمایی]] [[لشکر]] می‌گذاریم تا ان‌شاء‌الله به ما ملحق شوند". [[علی]] {{ع}} نیز نظر او را قبول کرد<ref>محمد بن عمر واقدی، المغازی، ج۳، ص۹۸۵-۹۸۶.</ref><ref>[[هادی اکبری|اکبری، هادی]]، [[سریه علی بن ابی‌طالب به فلس (مقاله)|سریه علی بن ابی‌طالب به فلس]]، [[فرهنگ‌نامه تاریخ زندگانی پیامبر اعظم ج۱ (کتاب)|فرهنگ‌نامه تاریخ زندگانی پیامبر اعظم]]، ج۱، ص۴۸۱.</ref>.


==در [[انتظار]] صبح==
== [[فریب]] [[غلام]] ==
* [[سپاه مسلمانان]] حرکت کردند و [[غلام]] سیاه را با کتف‌های بسته، با خود بردند. هنگامی که شب به نیمه رسید، [[غلام]] به [[دروغ]] گفت: "من راه را گم کرده‌ام و مثل اینکه از آن گذشته‌ایم". [[علی]] {{ع}} فرمود: "برگرد به همان جایی که از آنجا [[اشتباه]] کرده است". [[غلام]] به اندازه یک میل یا بیشتر برگشت و گفت: "باز هم در اشتباهم". [[علی]] {{ع}} گفت: "مثل اینکه ما را [[فریب]] داده‌ای و می‌خواهی ما را از رسیدن به [[قبیله]] بازداری. او را جلو بیاورید". سپس فرمود: "یا باید راست بگویی یا گردنت را می‌زنیم". آنان او را آوردند و [[شمشیر]] کشیدند و بالای سرش ایستادند<ref>محمد بن عمر واقدی، المغازی، ج۳، ص۹۸۶.</ref>. [[غلام]] که متوجه خطر شد، گفت: "حالا اگر راست بگویم برای من فایده‌ای خواهد داشت؟" گفتند: "آری". گفت: "آنچه من کردم و دیدید به علت [[شرم]] و [[حیا]] بود و با خود گفتم، حالا که در [[امان]] هستم، چرا شما را به سراغ [[قبیله]] ببرم. حالا که از شما این حال را می‌بینم و می‌ترسم که مرا بکشید، عذرم مقبول است و حتما شما را از راه را اصلی خواهم برد". پس از آن [[غلام]] گفت:" [[قبیله]] همین نزدیکی است." [[غلام]] آنها را به نزدیک‌ترین منطقه برد؛ به گونه‌ای که صدای سگ‌ها و حرکت گوسفندان و شتران شنیده می‌شد<ref>محمد بن عمر واقدی، المغازی، ج۳، ص۹۸۶.</ref><ref>[[هادی اکبری|اکبری، هادی]]، [[سریه علی بن ابی‌طالب به فلس (مقاله)|سریه علی بن ابی‌طالب به فلس]]، [[فرهنگ‌نامه تاریخ زندگانی پیامبر اعظم ج۱ (کتاب)|فرهنگ‌نامه تاریخ زندگانی پیامبر اعظم]]، ج۱، ص۴۸۲.</ref>.
 
== در [[انتظار]] صبح ==
* [[غلام]] گفت: "بقیه [[مردم]] هم همین‌جا هستند و حداکثر یک فرسخ فاصله دارند". [[مسلمانان]] به یکدیگر نگریستند و گفتند: "پس [[خاندان]] حاتم کجایند؟" گفت: "آنها هم وسط جمعیت هستند". [[مسلمانان]] گفتند: "اگر ما الان حمله کنیم و آنان را به [[وحشت]] بیندازیم، ممکن است داد و [[بیداد]] کنند و در [[تاریکی]] [[شب]]، بیشترشان فرار کنند؛ پس [[صبر]] می‌کنیم تا صبح شود؛ چرا که طلوع نزدیک است و در کمین خواهیم بود. پس از سپیده‌دم حمله می‌کنیم تا اگر برخی هم گریختند، محل فرارشان از دید ما پنهان نماند. وانگهی، آنها اسب ندارند که برای فرار سوار شوند و حال آنکه ما همگی بر اسب سواریم". هنگامی که [[فجر]] دمید، بر آن [[قبیله]] حمله بردند و گروهی را کشتند و گروهی دیگر را [[اسیر]] کردند. [[زنان]] و بچه‌ها را یک طرف جمع کردند. هیچ کس فرار نکرد؛ مگر اینکه جای او بر آنان پوشیده نماند و [[غنایم]] فراوان به دست آوردند<ref>محمد بن عمر واقدی، المغازی، ج۳، ص۹۸۶-۹۸۷.</ref><ref>[[هادی اکبری|اکبری، هادی]]، [[سریه علی بن ابی‌طالب به فلس (مقاله)|سریه علی بن ابی‌طالب به فلس]]، [[فرهنگ‌نامه تاریخ زندگانی پیامبر اعظم ج۱ (کتاب)|فرهنگ‌نامه تاریخ زندگانی پیامبر اعظم]]، ج۱، ص۴۸۲-۴۸۳.</ref>.
* [[غلام]] گفت: "بقیه [[مردم]] هم همین‌جا هستند و حداکثر یک فرسخ فاصله دارند". [[مسلمانان]] به یکدیگر نگریستند و گفتند: "پس [[خاندان]] حاتم کجایند؟" گفت: "آنها هم وسط جمعیت هستند". [[مسلمانان]] گفتند: "اگر ما الان حمله کنیم و آنان را به [[وحشت]] بیندازیم، ممکن است داد و [[بیداد]] کنند و در [[تاریکی]] [[شب]]، بیشترشان فرار کنند؛ پس [[صبر]] می‌کنیم تا صبح شود؛ چرا که طلوع نزدیک است و در کمین خواهیم بود. پس از سپیده‌دم حمله می‌کنیم تا اگر برخی هم گریختند، محل فرارشان از دید ما پنهان نماند. وانگهی، آنها اسب ندارند که برای فرار سوار شوند و حال آنکه ما همگی بر اسب سواریم". هنگامی که [[فجر]] دمید، بر آن [[قبیله]] حمله بردند و گروهی را کشتند و گروهی دیگر را [[اسیر]] کردند. [[زنان]] و بچه‌ها را یک طرف جمع کردند. هیچ کس فرار نکرد؛ مگر اینکه جای او بر آنان پوشیده نماند و [[غنایم]] فراوان به دست آوردند<ref>محمد بن عمر واقدی، المغازی، ج۳، ص۹۸۶-۹۸۷.</ref><ref>[[هادی اکبری|اکبری، هادی]]، [[سریه علی بن ابی‌طالب به فلس (مقاله)|سریه علی بن ابی‌طالب به فلس]]، [[فرهنگ‌نامه تاریخ زندگانی پیامبر اعظم ج۱ (کتاب)|فرهنگ‌نامه تاریخ زندگانی پیامبر اعظم]]، ج۱، ص۴۸۲-۴۸۳.</ref>.


==[[دستگیری]] افراد [[قبیله]]==
== [[دستگیری]] افراد [[قبیله]] ==
* [[مسلمانان]]، مردان را یک طرف و [[زنان]] و بچه‌ها را طرف دیگر جمع کردند و از [[خاندان]] حاتم، [[خواهر]] "عدیّ" و چند دختر بچه را [[اسیر]] کردند و آنها را جداگانه نگه داشتند. اسلم به [[علی]]{{ع}} گفت: "برای [[آزاد]] ساختن من [[منتظر]] چه هستی؟" فرمود: "باید [[گواهی]] دهی که خدایی جز [[پروردگار]] یگانه نیست و [[محمد]] فرستاده خداست". اسلم گفت: "من بر [[آیین]] همین اسیرانی هستم که در واقع [[اقوام]] من‌اند، هر چه آنها بکنند من هم خواهم کرد". [[علی]] گفت: مگر نمی‌بینی که آنها در بند هستند. تو را هم با طناب همراه آنان قرار دهیم؟" گفت: "آری، من با دیگران در بند باشم، برایم بهتر از آن است که [[آزاد]] باشم؛ به هر حال، همراه آنها هستم. هر کار که می‌خواهید، بکنید". [[مسلمانان]] نیز او را کنار [[اسیران]] بردند. بقیه [[سپاهیان]] [[مسلمان]] هم از راه رسیدند و جمع شدند و [[اسیران]] را آوردند و [[اسلام]] را به آنها عرضه کردند. هر کس [[مسلمان]] شد، آزادش کردند و هر کس نپذیرفت، گردنش را زدند<ref>محمد بن عمر واقدی، المغازی، ج۳، ص۹۸۷-۹۸۸.</ref><ref>[[هادی اکبری|اکبری، هادی]]، [[سریه علی بن ابی‌طالب به فلس (مقاله)|سریه علی بن ابی‌طالب به فلس]]، [[فرهنگ‌نامه تاریخ زندگانی پیامبر اعظم ج۱ (کتاب)|فرهنگ‌نامه تاریخ زندگانی پیامبر اعظم]]، ج۱، ص۴۸۳.</ref>.
* [[مسلمانان]]، مردان را یک طرف و [[زنان]] و بچه‌ها را طرف دیگر جمع کردند و از [[خاندان]] حاتم، [[خواهر]] "عدیّ" و چند دختر بچه را [[اسیر]] کردند و آنها را جداگانه نگه داشتند. اسلم به [[علی]] {{ع}} گفت: "برای [[آزاد]] ساختن من [[منتظر]] چه هستی؟" فرمود: "باید [[گواهی]] دهی که خدایی جز [[پروردگار]] یگانه نیست و [[محمد]] فرستاده خداست". اسلم گفت: "من بر [[آیین]] همین اسیرانی هستم که در واقع [[اقوام]] من‌اند، هر چه آنها بکنند من هم خواهم کرد". [[علی]] گفت: مگر نمی‌بینی که آنها در بند هستند. تو را هم با طناب همراه آنان قرار دهیم؟" گفت: "آری، من با دیگران در بند باشم، برایم بهتر از آن است که [[آزاد]] باشم؛ به هر حال، همراه آنها هستم. هر کار که می‌خواهید، بکنید". [[مسلمانان]] نیز او را کنار [[اسیران]] بردند. بقیه [[سپاهیان]] [[مسلمان]] هم از راه رسیدند و جمع شدند و [[اسیران]] را آوردند و [[اسلام]] را به آنها عرضه کردند. هر کس [[مسلمان]] شد، آزادش کردند و هر کس نپذیرفت، گردنش را زدند<ref>محمد بن عمر واقدی، المغازی، ج۳، ص۹۸۷-۹۸۸.</ref><ref>[[هادی اکبری|اکبری، هادی]]، [[سریه علی بن ابی‌طالب به فلس (مقاله)|سریه علی بن ابی‌طالب به فلس]]، [[فرهنگ‌نامه تاریخ زندگانی پیامبر اعظم ج۱ (کتاب)|فرهنگ‌نامه تاریخ زندگانی پیامبر اعظم]]، ج۱، ص۴۸۳.</ref>.


==[[تخریب]] بتکده==
== [[تخریب]] بتکده ==
*پس از آن [[علی]]{{ع}} به بتکده [[فلس]] رفت و آن را ویران کرد. در [[خزانه]] آنجا سه [[شمشیر]] یافت به نام "رسوب"، "مخذم" و "[[یمانی]]" و سه [[زره]] و همچنین پارچه‌ها و که به [[بت‌ها]] می‌پوشاندند. [[اسیران]] را هم جمع کرد و "[[ابوقتاده]]" را به [[مراقبت]] از آنان [[منصوب]] کردند و "[[عبدالله بن عتیک]] [[سلمی]]" [[مأمور]] دام‌ها و اثاثیه شد. سپس حرکت کردند<ref>تقی الدین مقریزی، إمتاع الأسماع بما للنبی من الأحوال و الأموال و الحفدة و المتاع، ج۲، ص۴۶؛ ابن جوزی، المنتظم فی تاریخ الأمم و الملوک، ج۲، ص۲۵۷؛ محمد بن عمر واقدی، المغازی، ج۳، ص۹۹۸.</ref>. هنگامی که به "رَکَک" <ref>(آبی است در نواحی کوه سَلمی، [[برادر]] کوه "أجأ". این مکان در نزدیکی [[شهر]] حایل در شمال [[عربستان]] سعودی قرار دارد)؛ محمد بن حسن شراب، المعالم الأثیرة فی السنة و السیرة، ص۱۲۹.</ref> رسیدند، [[حضرت]] فرود آمد و [[غنایم]] و [[اسیران]] را تقسیم کرد. دو [[شمشیر]] رسوب و مخذم را به [[رسول خدا]]{{صل}} اختصاص داد و [[شمشیر]] دیگر هم بعدا در سهم [[پیامبر]]{{صل}} قرار گرفت<ref>ابن هشام، السیرة النبویة، ج۱، ص۸۷؛ محمد بن عمر واقدی، المغازی، ج۳، ص۹۹۸.</ref>.[[خمس]] [[غنایم]] را هم قبلا جدا کرده بود<ref>ابن جوزی، المنتظم فی تاریخ الأمم و الملوک، ج۲، ص۲۵۸؛ محمد بن عمر واقدی، المغازی، ج۳، ص۹۸۸.</ref>. همچنین [[اسیران]] [[خاندان]] حاتم را - که سفانه [[خواهر]] حاتم نیز در میان آنها بود- تقسیم نکرد<ref>محمد بن عمر واقدی، المغازی، ج۳، ص۹۸۸؛ محمد بن یوسف صالحی، سبل الهدی و الرشاد فی سیرة خیر العباد، ج۶، ص۲۱۸.</ref>. خود حاتم نیز به [[شام]] گریخت<ref>شمس الدین محمد ذهبی، تاریخ الاسلام و وفیات المشاهیر و الأعلام، ج۲، ص۶۲۴؛ ابن‌سعد، الطبقات الکبری، ج۲، ص۱۲۴؛ محمد بن عمر واقدی، المغازی، ج۳، ص۹۸۸.</ref>.
* پس از آن [[علی]] {{ع}} به بتکده [[فلس]] رفت و آن را ویران کرد. در [[خزانه]] آنجا سه [[شمشیر]] یافت به نام "رسوب"، "مخذم" و "[[یمانی]]" و سه [[زره]] و همچنین پارچه‌ها و که به [[بت‌ها]] می‌پوشاندند. [[اسیران]] را هم جمع کرد و "[[ابوقتاده]]" را به [[مراقبت]] از آنان [[منصوب]] کردند و "[[عبدالله بن عتیک]] [[سلمی]]" [[مأمور]] دام‌ها و اثاثیه شد. سپس حرکت کردند<ref>تقی الدین مقریزی، إمتاع الأسماع بما للنبی من الأحوال و الأموال و الحفدة و المتاع، ج۲، ص۴۶؛ ابن جوزی، المنتظم فی تاریخ الأمم و الملوک، ج۲، ص۲۵۷؛ محمد بن عمر واقدی، المغازی، ج۳، ص۹۹۸.</ref>. هنگامی که به "رَکَک" <ref>(آبی است در نواحی کوه سَلمی، [[برادر]] کوه "أجأ". این مکان در نزدیکی [[شهر]] حایل در شمال [[عربستان]] سعودی قرار دارد)؛ محمد بن حسن شراب، المعالم الأثیرة فی السنة و السیرة، ص۱۲۹.</ref> رسیدند، [[حضرت]] فرود آمد و [[غنایم]] و [[اسیران]] را تقسیم کرد. دو [[شمشیر]] رسوب و مخذم را به [[رسول خدا]] {{صل}} اختصاص داد و [[شمشیر]] دیگر هم بعدا در سهم [[پیامبر]] {{صل}} قرار گرفت<ref>ابن هشام، السیرة النبویة، ج۱، ص۸۷؛ محمد بن عمر واقدی، المغازی، ج۳، ص۹۹۸.</ref>.[[خمس]] [[غنایم]] را هم قبلا جدا کرده بود<ref>ابن جوزی، المنتظم فی تاریخ الأمم و الملوک، ج۲، ص۲۵۸؛ محمد بن عمر واقدی، المغازی، ج۳، ص۹۸۸.</ref>. همچنین [[اسیران]] [[خاندان]] حاتم را - که سفانه [[خواهر]] حاتم نیز در میان آنها بود- تقسیم نکرد<ref>محمد بن عمر واقدی، المغازی، ج۳، ص۹۸۸؛ محمد بن یوسف صالحی، سبل الهدی و الرشاد فی سیرة خیر العباد، ج۶، ص۲۱۸.</ref>. خود حاتم نیز به [[شام]] گریخت<ref>شمس الدین محمد ذهبی، تاریخ الاسلام و وفیات المشاهیر و الأعلام، ج۲، ص۶۲۴؛ ابن‌سعد، الطبقات الکبری، ج۲، ص۱۲۴؛ محمد بن عمر واقدی، المغازی، ج۳، ص۹۸۸.</ref>.
*از نتیجه و دستاوردهای این سریه از بین رفتن [[بت]] و بتکده [[فلس]] بود که در راستای محو [[شرک]] و [[بت‌پرستی]] از شبه [[جزیره عربستان]] صورت گرفت<ref>[[هادی اکبری|اکبری، هادی]]، [[سریه علی بن ابی‌طالب به فلس (مقاله)|سریه علی بن ابی‌طالب به فلس]]، [[فرهنگ‌نامه تاریخ زندگانی پیامبر اعظم ج۱ (کتاب)|فرهنگ‌نامه تاریخ زندگانی پیامبر اعظم]]، ج۱، ص۴۸۳-۴۸۴.</ref>.
* از نتیجه و دستاوردهای این سریه از بین رفتن [[بت]] و بتکده [[فلس]] بود که در راستای محو [[شرک]] و [[بت‌پرستی]] از [[شبه جزیره عربستان]] صورت گرفت<ref>[[هادی اکبری|اکبری، هادی]]، [[سریه علی بن ابی‌طالب به فلس (مقاله)|سریه علی بن ابی‌طالب به فلس]]، [[فرهنگ‌نامه تاریخ زندگانی پیامبر اعظم ج۱ (کتاب)|فرهنگ‌نامه تاریخ زندگانی پیامبر اعظم]]، ج۱، ص۴۸۳-۴۸۴.</ref>.


== جستارهای وابسته ==
== جستارهای وابسته ==
{{مدخل وابسته}}
{{مدخل وابسته}}
* [[امام علی]]{{ع}}
* [[امام علی]] {{ع}}
* [[فلس]]
* [[فلس]]
{{پایان مدخل‌ وابسته}}
{{پایان مدخل‌ وابسته}}
۷۳٬۱۸۵

ویرایش