مدیران رابط کاربری، مدیران، templateeditor
۲۴٬۴۴۹
ویرایش
جز (جایگزینی متن - 'سپاهیان اسلام' به 'سپاهیان اسلام') |
بدون خلاصۀ ویرایش |
||
خط ۱: | خط ۱: | ||
{{مدخل مرتبط | موضوع مرتبط = | {{مدخل مرتبط | موضوع مرتبط = صحابه | عنوان مدخل = خالد بن سعید بن عاص | مداخل مرتبط = [[خالد بن سعید بن عاص در تاریخ اسلامی]] - [[خالد بن سعید بن عاص در تراجم و رجال]]| پرسش مرتبط = }} | ||
{{جعبه اطلاعات اصحاب | {{جعبه اطلاعات اصحاب | ||
| نام = خالد بن سعید بن عاص | | نام = خالد بن سعید بن عاص | ||
خط ۵۴: | خط ۵۴: | ||
[[ابن اثیر]] [[نقل]] میکند: سبب [[اسلام]] خالد این بود، او شبی در [[خواب]] دید که لب پرتگاه [[جهنم]] [[ایستاده]]، بزرگی [[جهنم]] آنقدر زیاد بود که [[خدا]] میداند، و پدرش میخواست او را در میان [[آتش]] اندازد که [[پیامبر]] {{صل}} [[دست]] او را گرفت و نگذاشت در [[آتش]] افتد. پس از این [[خواب]] خالد [[خدمت]] [[حضرت رسول]] [[خدا]] {{صل}} آمد و در حالی که [[پیامبر خدا]] {{صل}} در محله اجیاد<ref>اجیاد، محلی است نزدیک به مسجد الحرام در طرف باب ابراهیم و هنوز هم این محل به نام اجیاد است.</ref> بود، عرض کرد: یا [[محمد]]! به چه چیز مرا میخوانید؟ | [[ابن اثیر]] [[نقل]] میکند: سبب [[اسلام]] خالد این بود، او شبی در [[خواب]] دید که لب پرتگاه [[جهنم]] [[ایستاده]]، بزرگی [[جهنم]] آنقدر زیاد بود که [[خدا]] میداند، و پدرش میخواست او را در میان [[آتش]] اندازد که [[پیامبر]] {{صل}} [[دست]] او را گرفت و نگذاشت در [[آتش]] افتد. پس از این [[خواب]] خالد [[خدمت]] [[حضرت رسول]] [[خدا]] {{صل}} آمد و در حالی که [[پیامبر خدا]] {{صل}} در محله اجیاد<ref>اجیاد، محلی است نزدیک به مسجد الحرام در طرف باب ابراهیم و هنوز هم این محل به نام اجیاد است.</ref> بود، عرض کرد: یا [[محمد]]! به چه چیز مرا میخوانید؟ | ||
[[حضرت]] فرمود: | [[حضرت]] فرمود: «تو را به سوی [[خدا]] میخوانم، خدایی که واحد است و شریکک ندارد و [[محمد]]، [[بنده]] و [[رسول]] اوست، و خود را از آنچه [[عبادت]] میکنی از [[بتها]] که نمیشنوند و نمیبینند و نه سود دارند و نه زیان و نه میفهمند چه کسی او را [[عبادت]] کرده و چه کسی [[عبادت]] نکرده، دور کن»<ref>{{متن حدیث|ادعو الى الله وحده لا شريك له وان محمدا عبده و رسوله ونخلع ما انت عليه من عباده حجر لا يسمع ولا يبصر ولا يضر ولا ينفع ولا يدري من عبده ممن لم يعبده}}</ref> | ||
خالد همین جا گفت: {{متن حدیث|أَشْهَدُ أَنْ لاَ إِلَهَ إِلاَّ اَللَّهُ وَ أَشْهَدُ أَنَّكَ رَسُولُ اَللَّهِ }}. [[پیامبر خدا]] {{صل}} از [[اسلام]] خالد مسرور گشت، اما پدرش ناراحت شد و نان او را [[قطع]] و بردارنش را از [[سخن گفتن]] با او منع کرد، خالد دیگر از [[پدر]] و خانوادهاش فاصله گرفت و در [[مکه]] با [[رسول خدا]] {{صل}} [[زندگی]] میکرد تا آنکه جمعی از [[مسلمانان]] به [[حبشه]] [[هجرت]] کردند او نیز با همسرش امیمه به [[حبشه]] [[هجرت]] کرد و در همان [[حبشه]] یک پسر به نام سعید و یک دختر به نام أمه ([[ام خالد]]) به [[دنیا]] آورد و تا زمانی که [[جعفر بن ابی طالب]] در [[حبشه]] بود او نیز در [[حبشه]] بود و در [[فتح خیبر]] به همراه [[حضرت]] [[جعفر]] و همراهان در [[مدینه]] [[خدمت]] [[پیامبر اسلام]] {{صل}} شرفیاب شد، سپس در [[فتح مکه]] و [[جنگ حنین]] و طایف و [[تبوک]] [[رسول خدا]] {{صل}} را [[یاری]] نمود<ref>اسد الغابه، ج۲، ص۸۲ و ر. ک: الاصابه، ج۲، ص۲۳۶.</ref>.<ref>[[سید اصغر ناظمزاده|ناظمزاده، سید اصغر]]، [[اصحاب امام علی ج۱ (کتاب)|اصحاب امام علی]]، ج۱، ص۴۶۶-۴۶۸.</ref> | خالد همین جا گفت: {{متن حدیث|أَشْهَدُ أَنْ لاَ إِلَهَ إِلاَّ اَللَّهُ وَ أَشْهَدُ أَنَّكَ رَسُولُ اَللَّهِ }}. [[پیامبر خدا]] {{صل}} از [[اسلام]] خالد مسرور گشت، اما پدرش ناراحت شد و نان او را [[قطع]] و بردارنش را از [[سخن گفتن]] با او منع کرد، خالد دیگر از [[پدر]] و خانوادهاش فاصله گرفت و در [[مکه]] با [[رسول خدا]] {{صل}} [[زندگی]] میکرد تا آنکه جمعی از [[مسلمانان]] به [[حبشه]] [[هجرت]] کردند او نیز با همسرش امیمه به [[حبشه]] [[هجرت]] کرد و در همان [[حبشه]] یک پسر به نام سعید و یک دختر به نام أمه ([[ام خالد]]) به [[دنیا]] آورد و تا زمانی که [[جعفر بن ابی طالب]] در [[حبشه]] بود او نیز در [[حبشه]] بود و در [[فتح خیبر]] به همراه [[حضرت]] [[جعفر]] و همراهان در [[مدینه]] [[خدمت]] [[پیامبر اسلام]] {{صل}} شرفیاب شد، سپس در [[فتح مکه]] و [[جنگ حنین]] و طایف و [[تبوک]] [[رسول خدا]] {{صل}} را [[یاری]] نمود<ref>اسد الغابه، ج۲، ص۸۲ و ر. ک: الاصابه، ج۲، ص۲۳۶.</ref>.<ref>[[سید اصغر ناظمزاده|ناظمزاده، سید اصغر]]، [[اصحاب امام علی ج۱ (کتاب)|اصحاب امام علی]]، ج۱، ص۴۶۶-۴۶۸.</ref> | ||
خط ۶۸: | خط ۶۸: | ||
[[زید بن وهب]] [[نقل]] میکند که: [[دوازده نفر]] از [[مهاجر]] و [[انصار]] به [[خلافت ابوبکر]] [[اعتراض]] کردند و بر [[حقانیت]] و تقدم [[امیرالمؤمنین]] {{ع}} [[اقرار]] و اعتراف نمودند و هر کدام بر [[اعتقاد]] خودشان مطالبی عنوان کردند<ref>آن دروازه نفر به نقل خصال صدوق، باب اثنی عشر، ح۴ عبارتند از: خالد بن سعید، ابوذر غفاری، سلمان فارسی، مقداد بن اسود، بریده اسلمی، عبدالله بن مسعود، عمار یاسر، خزیمه بن ثابت، ابوالهیثم، بن تیهان، سهل بن حنیف، ابوایوب، انصاری و زید بن وهب.</ref>. | [[زید بن وهب]] [[نقل]] میکند که: [[دوازده نفر]] از [[مهاجر]] و [[انصار]] به [[خلافت ابوبکر]] [[اعتراض]] کردند و بر [[حقانیت]] و تقدم [[امیرالمؤمنین]] {{ع}} [[اقرار]] و اعتراف نمودند و هر کدام بر [[اعتقاد]] خودشان مطالبی عنوان کردند<ref>آن دروازه نفر به نقل خصال صدوق، باب اثنی عشر، ح۴ عبارتند از: خالد بن سعید، ابوذر غفاری، سلمان فارسی، مقداد بن اسود، بریده اسلمی، عبدالله بن مسعود، عمار یاسر، خزیمه بن ثابت، ابوالهیثم، بن تیهان، سهل بن حنیف، ابوایوب، انصاری و زید بن وهب.</ref>. | ||
[[خالد بن سعید]] اولین کسی بود که برخاست و گفت: ای ابوبکر! از [[خدا]] بترس، آیا پیشینه [[حضرت علی]] {{ع}} با [[پیامبر خدا]] {{صل}} را به یاد داری؟ آیا یادت نمیآید آن زمانی که در روز [[بنی قریظه]] جمع بودیم و [[پیامبر خدا]] {{صل}} درباره [[حضرت علی]] {{ع}} به جمعی از بزرگان [[اصحاب]] خطاب کرد و فرمود: | [[خالد بن سعید]] اولین کسی بود که برخاست و گفت: ای ابوبکر! از [[خدا]] بترس، آیا پیشینه [[حضرت علی]] {{ع}} با [[پیامبر خدا]] {{صل}} را به یاد داری؟ آیا یادت نمیآید آن زمانی که در روز [[بنی قریظه]] جمع بودیم و [[پیامبر خدا]] {{صل}} درباره [[حضرت علی]] {{ع}} به جمعی از بزرگان [[اصحاب]] خطاب کرد و فرمود: «ای گروه [[مهاجر]] و [[انصار]]، شما را به وصیتی توصیه میکنم و آن را [[حفظ]] کنید و مطلبی برای شما میگویم حتما قبول نمایید، [[آگاه]] باشید که [[علی]] همانا [[امیر]] شما بعد از من و [[جانشین]] من در میان شما است و این مطلب را پروردگارم به من [[وصیت]] کرده است، بنابراین، اگر این [[وصیت]] را [[حفظ]] نکنید و درباره [[علی]] [[سستی]] نمایید و او را [[یاری]] ننمایید، بدانید که در میان شما [[اختلاف]] میافتد و امر [[دین]] شما به [[اضطراب]] میکشد و اشرارتان بر شما مسلط میشوند، [[آگاه]] باشید، همانا [[اهل بیت]] من، [[امر]] و [[حکومت]] و [[خلافت]] مرا به [[ارث]] میبرند...»، سپس در ادامه گفت: ای [[ابوبکر]]، آیا این [[سخنان پیامبر]] [[خدا]] {{صل}} را درباره [[حضرت علی]] {{ع}} به یاد میآوری؟ وقتی سخنان خالد به این جا رسید، [[عمر]] برخاست و گفت: ای خالد، ساکت باش، تو نه [[اهل]] مشورتی و نه کسی هستی که به گفتارت [[رضایت]] بدهند، اما خالد بیدرنگ و شجاعانه پاسخ [[عمر]] را داد<ref>ر. ک: خصال صدوق، ج۲، باب اثنی عشر، ح۴، ص۴۶۳.</ref>. | ||
آری خالد تا زمانی که زنده و در قید [[حیات]] بود [[امیرالمؤمنین علی]] {{ع}} را بر دیگران مقدم میداشت اما عمرش کفاف نداد تا [[خلافت]] حضرتش را [[درک]] کند و در [[راه]] [[امامت]] و [[ولایت]] آن [[حضرت]] [[جان]] فشانی نماید.<ref>[[سید اصغر ناظمزاده|ناظمزاده، سید اصغر]]، [[اصحاب امام علی ج۱ (کتاب)|اصحاب امام علی]]، ج۱، ص۴۶۹-۴۷۰.</ref> | آری خالد تا زمانی که زنده و در قید [[حیات]] بود [[امیرالمؤمنین علی]] {{ع}} را بر دیگران مقدم میداشت اما عمرش کفاف نداد تا [[خلافت]] حضرتش را [[درک]] کند و در [[راه]] [[امامت]] و [[ولایت]] آن [[حضرت]] [[جان]] فشانی نماید.<ref>[[سید اصغر ناظمزاده|ناظمزاده، سید اصغر]]، [[اصحاب امام علی ج۱ (کتاب)|اصحاب امام علی]]، ج۱، ص۴۶۹-۴۷۰.</ref> | ||
خط ۸۵: | خط ۸۵: | ||
{{پانویس}} | {{پانویس}} | ||
[[رده:اصحاب پیامبر]] | |||
[[رده:اصحاب امام علی]] | [[رده:اصحاب امام علی]] | ||
[[رده:اعلام]] | [[رده:اعلام]] | ||
[[رده:بنی عبدالشمس]] | [[رده:بنی عبدالشمس]] | ||
{{صحابه مهاجر به مدینه}} | {{صحابه مهاجر به مدینه}} |