حارث بن عوف بن ابی‌حارثه مری: تفاوت میان نسخه‌ها

جز
جایگزینی متن - 'دست' به 'دست'
جز (جایگزینی متن - 'دست' به 'دست')
 
(۴ نسخهٔ میانی ویرایش شده توسط ۲ کاربر نشان داده نشد)
خط ۱: خط ۱:
{{امامت}}
{{مدخل مرتبط
{{مدخل مرتبط
| موضوع مرتبط = اصحاب پیامبر
| موضوع مرتبط = اصحاب پیامبر
خط ۷: خط ۶:
}}
}}
== آشنایی اجمالی ==
== آشنایی اجمالی ==
[[ابن اثیر]]<ref>ابن اثیر، اسد الغابه، ج۱، ص۶۲۹.</ref>، [[نسب]] وی را چنین آورده است: [[حارث بن عوف بن ابی حارثة بن مرة بن شبة بن غظ بن مرة بن عوف بن سعد بن بیان بن ریث بن غطفان]]؛ از این رو او را «غَطَفانی»، «ذُبیانی» و «مری» خوانده است<ref>نیز، ر.ک: ابن عبدالبر، الاستیعاب، ج۱، ص۳۶۰.</ref>، برخی وی را [[مزنی]]<ref>منسوب به مزینه و در اصل از نبرة عمروبن أد، از طابخة بن الیاس بن مضر؛ ر.ک: ابن حزم، جمهرة أنساب العرب، ص۱۹۸ و ۲۰۱.</ref> خوانده‌اند<ref>ابن حجر، الاصابه، ج۱، ص۶۸۲</ref>. که احتمال تصحیف «مری» به «مزنی» وجود دارد، اگرچه نمی‌توانند از یک تیره باشند. [[ابن حجر]]<ref>ابن حجر، الاصابه، ج۱، ص۶۸۲.</ref>، وی را در شمار [[شجاعان]] [[زمان جاهلیت]] آورده، می‌گوید: در کتاب «دیباج» «ابو عبید» خبری آمده است که دلالت می‌کند حارث [[مسلمان]] شده بود. براساس این خبر، از زمان جاهلیت خون‌بهایی بر عهده حارث بود؛ پس از [[بعثت]] [[رسول خدا]]{{صل}}، حارث، در حالی که مسلمان شده بود آن [[خون]] بها را نادیده گرفت<ref>ابن حجر، الاصابه، ج۱، ص۶۸۲.</ref>. نیز بنا بر [[نقلی]] وی [[خدمت]] رسول خدا{{صل}} رسید و [[اسلام]] آورد؛ سپس رسول خدا{{صل}} از دختر وی به نام «جمره» [[خواستگاری]] کرد، اما او به [[دروغ]] گفت که دخترش عیبی دارد و آن حضرت فرمود: چنین شود؛ <ref>ر.ک: ابن شهرآشوب، مناقب آل ابی طالب، ج۱، ص۷۲.</ref> و چون به [[خانه]] بازگشت دید دخترش دچار [[مرض]] «برص» شده است<ref>طبری، تاریخ، ج۳، ص۱۶۹؛ ابن سید الناس، عیون الاثر، ج۲، ص۳۹۳.</ref>. از این رو دخترش به «برصاء» [[شهرت]] یافت و پسر این دختر [[شبیب]]»<ref>شاعر، ر.ک: قرطبی، محمد بن احمد، الجامع لاحکام القرآن، ج۱۴، ص۱۶۹.</ref> را که بعداً به [[دنیا]] آمد «ابن برصاء» خواندند<ref>شامی، سبل الهدی و الرشاد، ج۱۱، ص۲۳۳.</ref>.
[[ابن اثیر]]<ref>ابن اثیر، اسد الغابه، ج۱، ص۶۲۹.</ref>، [[نسب]] وی را چنین آورده است: [[حارث بن عوف بن ابی حارثة بن مرة بن شبة بن غظ بن مرة بن عوف بن سعد بن بیان بن ریث بن غطفان]]؛ از این رو او را «غَطَفانی»، «ذُبیانی» و «مری» خوانده است<ref>نیز، ر. ک: ابن عبدالبر، الاستیعاب، ج۱، ص۳۶۰.</ref>، برخی وی را [[مزنی]]<ref>منسوب به مزینه و در اصل از نبرة عمروبن أد، از طابخة بن الیاس بن مضر؛ ر. ک: ابن حزم، جمهرة أنساب العرب، ص۱۹۸ و ۲۰۱.</ref> خوانده‌اند<ref>ابن حجر، الاصابه، ج۱، ص۶۸۲</ref>. که احتمال تصحیف «مری» به «مزنی» وجود دارد، اگرچه نمی‌توانند از یک تیره باشند. [[ابن حجر]]<ref>ابن حجر، الاصابه، ج۱، ص۶۸۲.</ref>، وی را در شمار [[شجاعان]] [[زمان جاهلیت]] آورده، می‌گوید: در کتاب «دیباج» «ابو عبید» خبری آمده است که دلالت می‌کند حارث [[مسلمان]] شده بود. براساس این خبر، از زمان جاهلیت خون‌بهایی بر عهده حارث بود؛ پس از [[بعثت]] [[رسول خدا]] {{صل}}، حارث، در حالی که مسلمان شده بود آن [[خون]] بها را نادیده گرفت<ref>ابن حجر، الاصابه، ج۱، ص۶۸۲.</ref>. نیز بنا بر [[نقلی]] وی [[خدمت]] رسول خدا {{صل}} رسید و [[اسلام]] آورد؛ سپس رسول خدا {{صل}} از دختر وی به نام «جمره» [[خواستگاری]] کرد، اما او به [[دروغ]] گفت که دخترش عیبی دارد و آن حضرت فرمود: چنین شود؛ <ref>ر. ک: ابن شهرآشوب، مناقب آل ابی طالب، ج۱، ص۷۲.</ref> و چون به [[خانه]] بازگشت دید دخترش دچار [[مرض]] «برص» شده است<ref>طبری، تاریخ، ج۳، ص۱۶۹؛ ابن سید الناس، عیون الاثر، ج۲، ص۳۹۳.</ref>. از این رو دخترش به «برصاء» [[شهرت]] یافت و پسر این دختر [[شبیب]]»<ref>شاعر، ر. ک: قرطبی، محمد بن احمد، الجامع لاحکام القرآن، ج۱۴، ص۱۶۹.</ref> را که بعداً به [[دنیا]] آمد «ابن برصاء» خواندند<ref>شامی، سبل الهدی و الرشاد، ج۱۱، ص۲۳۳.</ref>.


براساس گزارش [[زهری]] و [[بنی مره]]، حارث در سال پنجم با چهارصد تن از بنی مره در کنار [[مشرکان]] برای شرکت در [[جنگ خندق]] خارج شد، اما به هنگام حرکت قبیله غطفان از رفتن خودداری کرد و به قبیله‌اش گفت: به [[محل زندگی]] خود برگردید و به سوی محمد نروید؛ من کار محمد را روشن می‌بینم و چنان است که اگر [[مردم]] [[شرق]] و [[غرب]] او را محاصره کنند سرانجام [[پیروزی]] با اوست. [[غطفانیان]] بازگشتند و هیچ یک در [[غزوه خندق]] شرکت نکردند <ref>واقدی، المغازی، ج۱، ص۴۴۳.</ref>. اما براساس خبر دیگری که از نظر واقدی نیز درست‌تر است، حارث به عنوان [[فرمانده]] با چهارصد تن از بنی مرّه در [[جنگ خندق]] شرکت کرد و [[حسان بن ثابت]] او را هجو کرد و برای او شعری سرود و آنان نیز از [[همسایگی]] با [[رسول خدا]]{{صل}} [[سخن]] گفتند اما حارث از [[عیینة بن حصن]] بیشتر محافظه کاری می‌کرد<ref>واقدی، المغازی، ج۱، ص۴۴۳؛ نیز برای اطلاع از شرکت حارث در خندق، ر.ک: ابن هشام، السیرة النبویه، ج۳، ص۲۲۶؛ ابن سعد، الطبقات الکبری، ج۲، ص۵۱؛ طبری، تاریخ، ج۲، ص۵۶۶.</ref>. به هر روی، نام حارث در شمار [[فرماندهان]] [[مشرکان]] آمده است که پیرامون [[خندق]] حرکت می‌کردند <ref>واقدی، المغازی، ج۱، ص۴۷۰.</ref>. هنگامی که در جنگ خندق کار بر [[مسلمانان]] سخت شد، رسول خدا{{صل}} به سوی حارث، که از سران [[غطفان]] بود، فرستاد و خواست در قبال یک سوم حاصل [[مدینه]] با آنان [[صلح]] کند؛ بین آنان گفتگویی صورت گرفت و آنان نصف خرمای مدینه را می‌خواستند؛ اما چون سران [[انصار]] متوجه شدند، از رسول خدا{{صل}} پرسیدند: اگر این [[مصالحه]] به دستور [[وحی]] است آنان حاضرند، اما اگر مورد [[مشورت]] قرار گرفته‌اند آنان با صلح مخالف‌اند و با اظهار [[پایداری]] آنان صلح انجام نشد<ref>واقدی، المغازی، ج۲، ص۴۷۷-۴۷۹؛ ابن هشام، السیرة النبویه، ج۳، ص۲۳۴؛ طبری، تاریخ، ص۵۷۲ و ۵۷۳؛ ابن سید الناس، عیون الاثر، ج۲، ص۳۹.</ref>. پس از این، حارث به [[قبیله]] خود بازگشت و با ذکر [[وفاداری]] و پایداری مسلمانان، از [[اخبار]] [[یهود]] مبنی بر [[بعثت]] [[پیامبری]] با مشخصات رسول خدا{{صل}} و پیروزی ایشان سخن گفت و اظهار داشت که ما برای [[یاری]] [[قریش]] نیامدیم، بلکه به [[طمع]] خرمای مدینه و برای به دست آوردن [[شهرت]] و [[منفعت]] آمدیم؛ او با اظهار اینکه با [[اکراه]] در این [[جنگ]] حاضر شده‌اند و [[یهود]] آنان را به آنجا کشانده‌اند، از یهود [[بیزاری]] جست و گفت: [[محمد]] نزد ما از یهود محبوب‌تر است<ref>واقدی، المغازی، ج۲، ص۴۷۹ و ۴۸۰.</ref>. پس از پراکنده شدن [[سپاه]] [[شرک]]، حارث با شماری از [[یاران]] خود توقف کرد، سپس حرکت کردند و به [[قبیله]] خود رفتند<ref>واقدی، المغازی، ج۲، ص۴۹۰.</ref>. در [[جنگ خیبر]] پس از آنکه [[عیینة بن حصن]] [[رسول خدا]]{{صل}} و یارانش را به [[فریبکاری]] متهم کرد، حارث از او خواست تا [[پند]] گیرد و با رسول خدا{{صل}} [[جنگ]] نکند. حارث او را از [[یاری]] [[یهودیان]] برحذر داشت و گفت که خبر [[پیروزی]] ایشان را از یهود شنیده است و یهود بر آن [[حضرت]] [[حسادت]] می‌ورزند اما آن حضرت بر همگان چیره خواهد شد<ref>واقدی، المغازی، ج۲، ص۶۵۲ و ۶۷۷.</ref>.
براساس گزارش [[زهری]] و [[بنی مره]]، حارث در سال پنجم با چهارصد تن از بنی مره در کنار [[مشرکان]] برای شرکت در [[جنگ خندق]] خارج شد، اما به هنگام حرکت قبیله غطفان از رفتن خودداری کرد و به قبیله‌اش گفت: به [[محل زندگی]] خود برگردید و به سوی محمد نروید؛ من کار محمد را روشن می‌بینم و چنان است که اگر [[مردم]] [[شرق]] و [[غرب]] او را محاصره کنند سرانجام [[پیروزی]] با اوست. [[غطفانیان]] بازگشتند و هیچ یک در [[غزوه خندق]] شرکت نکردند <ref>واقدی، المغازی، ج۱، ص۴۴۳.</ref>. اما براساس خبر دیگری که از نظر واقدی نیز درست‌تر است، حارث به عنوان [[فرمانده]] با چهارصد تن از بنی مرّه در [[جنگ خندق]] شرکت کرد و [[حسان بن ثابت]] او را هجو کرد و برای او شعری سرود و آنان نیز از [[همسایگی]] با [[رسول خدا]] {{صل}} [[سخن]] گفتند اما حارث از [[عیینة بن حصن]] بیشتر محافظه کاری می‌کرد<ref>واقدی، المغازی، ج۱، ص۴۴۳؛ نیز برای اطلاع از شرکت حارث در خندق، ر. ک: ابن هشام، السیرة النبویه، ج۳، ص۲۲۶؛ ابن سعد، الطبقات الکبری، ج۲، ص۵۱؛ طبری، تاریخ، ج۲، ص۵۶۶.</ref>. به هر روی، نام حارث در شمار [[فرماندهان]] [[مشرکان]] آمده است که پیرامون [[خندق]] حرکت می‌کردند <ref>واقدی، المغازی، ج۱، ص۴۷۰.</ref>. هنگامی که در جنگ خندق کار بر [[مسلمانان]] سخت شد، رسول خدا {{صل}} به سوی حارث، که از سران [[غطفان]] بود، فرستاد و خواست در قبال یک سوم حاصل [[مدینه]] با آنان [[صلح]] کند؛ بین آنان گفتگویی صورت گرفت و آنان نصف خرمای مدینه را می‌خواستند؛ اما چون سران [[انصار]] متوجه شدند، از رسول خدا {{صل}} پرسیدند: اگر این [[مصالحه]] به دستور [[وحی]] است آنان حاضرند، اما اگر مورد [[مشورت]] قرار گرفته‌اند آنان با صلح مخالف‌اند و با اظهار [[پایداری]] آنان صلح انجام نشد<ref>واقدی، المغازی، ج۲، ص۴۷۷-۴۷۹؛ ابن هشام، السیرة النبویه، ج۳، ص۲۳۴؛ طبری، تاریخ، ص۵۷۲ و ۵۷۳؛ ابن سید الناس، عیون الاثر، ج۲، ص۳۹.</ref>. پس از این، حارث به [[قبیله]] خود بازگشت و با ذکر [[وفاداری]] و پایداری مسلمانان، از [[اخبار]] [[یهود]] مبنی بر [[بعثت]] [[پیامبری]] با مشخصات رسول خدا {{صل}} و پیروزی ایشان سخن گفت و اظهار داشت که ما برای [[یاری]] [[قریش]] نیامدیم، بلکه به [[طمع]] خرمای مدینه و برای به دست آوردن [[شهرت]] و [[منفعت]] آمدیم؛ او با اظهار اینکه با [[اکراه]] در این [[جنگ]] حاضر شده‌اند و [[یهود]] آنان را به آنجا کشانده‌اند، از یهود [[بیزاری]] جست و گفت: [[محمد]] نزد ما از یهود محبوب‌تر است<ref>واقدی، المغازی، ج۲، ص۴۷۹ و ۴۸۰.</ref>. پس از پراکنده شدن [[سپاه]] [[شرک]]، حارث با شماری از [[یاران]] خود توقف کرد، سپس حرکت کردند و به [[قبیله]] خود رفتند<ref>واقدی، المغازی، ج۲، ص۴۹۰.</ref>. در [[جنگ خیبر]] پس از آنکه [[عیینة بن حصن]] [[رسول خدا]] {{صل}} و یارانش را به [[فریبکاری]] متهم کرد، حارث از او خواست تا [[پند]] گیرد و با رسول خدا {{صل}} [[جنگ]] نکند. حارث او را از [[یاری]] [[یهودیان]] برحذر داشت و گفت که خبر [[پیروزی]] ایشان را از یهود شنیده است و یهود بر آن [[حضرت]] [[حسادت]] می‌ورزند اما آن حضرت بر همگان چیره خواهد شد<ref>واقدی، المغازی، ج۲، ص۶۵۲ و ۶۷۷.</ref>.


در سال هفتم به رسول خدا{{صل}} خبر رسید که عیینة بن حصن با عده‌ای از [[قبیله غطفان]] قصد [[حمله]] به [[مسلمانان]] را دارند. رسول خدا{{صل}} [[بشیر بن سعد]] را برای مقابله با آنان فرستاد. بشیر آنان را فراری داد و [[حارث بن عوف]]، عیینه را در حال فرار دید و به او گفت: اکنون وقت آن است که از نظر خود [[[دشمنی]] با رسول خدا{{صل}}][[دست]] برداری<ref>طبری، تاریخ، ج۳، ص۲۳.</ref>. پس از بازگشت رسول خدا{{صل}} از [[تبوک]]، [[وفد]] [[بنی مره]] به [[سرپرستی]] حارث بن عوف [[خدمت]] رسول خدا{{صل}} رسیدند و گفتند: ما قبیله تو و [[خانواده]] تو هستیم؛ ما از [[بنی لؤی بن غالب]] هستیم؛ و از ایشان خواستند تا برای آنان [[دعا]] کند. رسول خدا{{صل}} پس از گفتگویی با آنان از [[خداوند]] خواست تا آنان را از [[باران]] [[سیراب]] کند و به [[بلال]] فرمود تا عطایی به آنان ببخشد. بلال به هر یک ده اوقیه نقره و به حارث [[دوازده]] اوقیه بخشید. آنان چون به [[وطن]] خود بازگشتند دیدند در آن روزی که [[رسول خدا]]{{صل}} برای آنان [[دعا]] فرموده [[باران]] باریده است<ref>ابن سعد، الطبقات الکبری، ج۱، ص۲۲۷؛ شامی، سبل الهدی و الرشاد، ج۶، ص۴۱۰.</ref>. نام حارث به عنوان عامل رسول خدا{{صل}} برای دریافت [[زکات]] بنی‌مره آمده است<ref>خلیفة بن خیاط، التاریخ، ص۶۲.</ref>.<ref>[[رمضان محمدی|محمدی، رمضان]]، [[دانشنامه سیره نبوی ج۲ (کتاب)|مقاله «حارث بن عوف بن ابی‌حارثه مری»، دانشنامه سیره نبوی]] ج۲، ص ۴۸۴-۴۸۵.</ref>
در سال هفتم به رسول خدا {{صل}} خبر رسید که عیینة بن حصن با عده‌ای از [[قبیله غطفان]] قصد [[حمله]] به [[مسلمانان]] را دارند. رسول خدا {{صل}} [[بشیر بن سعد]] را برای مقابله با آنان فرستاد. بشیر آنان را فراری داد و [[حارث بن عوف]]، عیینه را در حال فرار دید و به او گفت: اکنون وقت آن است که از نظر خود [[دشمنی]] با رسول خدا {{صل}}]دست برداری<ref>طبری، تاریخ، ج۳، ص۲۳.</ref>. پس از بازگشت رسول خدا {{صل}} از [[تبوک]]، [[وفد]] [[بنی مره]] به [[سرپرستی]] حارث بن عوف [[خدمت]] رسول خدا {{صل}} رسیدند و گفتند: ما قبیله تو و [[خانواده]] تو هستیم؛ ما از [[بنی لؤی بن غالب]] هستیم؛ و از ایشان خواستند تا برای آنان [[دعا]] کند. رسول خدا {{صل}} پس از گفتگویی با آنان از [[خداوند]] خواست تا آنان را از [[باران]] [[سیراب]] کند و به [[بلال]] فرمود تا عطایی به آنان ببخشد. بلال به هر یک ده اوقیه نقره و به حارث [[دوازده]] اوقیه بخشید. آنان چون به [[وطن]] خود بازگشتند دیدند در آن روزی که [[رسول خدا]] {{صل}} برای آنان [[دعا]] فرموده [[باران]] باریده است<ref>ابن سعد، الطبقات الکبری، ج۱، ص۲۲۷؛ شامی، سبل الهدی و الرشاد، ج۶، ص۴۱۰.</ref>. نام حارث به عنوان عامل رسول خدا {{صل}} برای دریافت [[زکات]] بنی‌مره آمده است<ref>خلیفة بن خیاط، التاریخ، ص۶۲.</ref>.<ref>[[قاسم خانجانی|خانجانی، قاسم]]، [[دانشنامه سیره نبوی ج۲ (کتاب)|مقاله «حارث بن عوف بن ابی‌حارثه مری»، دانشنامه سیره نبوی]] ج۲، ص ۴۸۴-۴۸۵.</ref>


== جستارهای وابسته ==
== جستارهای وابسته ==
{{مدخل وابسته}}
{{مدخل وابسته}}
*[[غطفانی]] (قبیله)
* [[غطفانی]] (قبیله)
*[[ذبیانی]] (قبیله)
* [[ذبیانی]] (قبیله)
*[[مری]] (قبیله)
* [[مری]] (قبیله)


{{پایان مدخل وابسته}}
{{پایان مدخل وابسته}}
خط ۲۳: خط ۲۲:
== منابع ==
== منابع ==
{{منابع}}
{{منابع}}
# [[پرونده:IM009658.jpg|22px]] [[رمضان محمدی|محمدی، رمضان]]، [[دانشنامه سیره نبوی ج۲ (کتاب)|'''مقاله «حارث بن عوف بن ابی‌حارثه مری»، دانشنامه سیره نبوی ج۲''']]
# [[پرونده:IM009658.jpg|22px]] [[قاسم خانجانی|خانجانی، قاسم]]، [[دانشنامه سیره نبوی ج۲ (کتاب)|'''مقاله «حارث بن عوف بن ابی‌حارثه مری»، دانشنامه سیره نبوی ج۲''']]
{{پایان منابع}}
{{پایان منابع}}


خط ۲۹: خط ۲۸:
{{پانویس}}
{{پانویس}}


[[رده:مدخل]]
[[رده:اعلام]]
[[رده:اعلام]]
[[رده:اصحاب پیامبر]]
[[رده:اصحاب پیامبر]]
۲۱۸٬۱۴۸

ویرایش