|
|
(۲۶ نسخهٔ میانی ویرایش شده توسط ۵ کاربر نشان داده نشد) |
خط ۱: |
خط ۱: |
| {{امامت}}
| | #تغییر_مسیر [[چالشهای آزادی]] |
| <div style="background-color: rgb(252, 252, 233); text-align:center; font-size: 85%; font-weight: normal;">اين مدخل از چند منظر متفاوت، بررسی میشود:</div>
| |
| <div style="background-color: rgb(255, 245, 227); text-align:center; font-size: 85%; font-weight: normal;">[[موانع آزادی در قرآن]] - [[موانع آزادی در حدیث]] - [[موانع آزادی در تاریخ اسلامی]] - [[موانع آزادی در فقه سیاسی]]</div>
| |
| <div style="padding: 0.0em 0em 0.0em;">
| |
| | |
| ==مستکبران==
| |
| [[مستکبران]] یکی از گروههایی هستند که در مسیر [[آزادی]] [[شهروندان]] [[جامعه اسلامی]]، مانعتراشی میکنند، آنان اجازه حضور [[مردم]] در [[امور جامعه]] را نمیدهند و خودخواهانه جلوی هرگونه اظهارنظر و [[نقد]] را میبندند و از آنجا که خود را بالاتر و [[برتر]] از دیگران میپندارند، پس همه را [[بنده]] خویش میخواهند و با توجه به قدرتی که در [[اختیار]] دارند، هر کس [[مخالفت]] کند را به چار میخ میکشند. با توجه به [[خودبرتربینی]] مستکبران، آنان از [[روحیه]] [[لجاجت]] و عدم [[پذیرش حق]] نیز برخوردارند، این مفهوم در لغت [[استکبار]] نیز آمده است: {{عربی|الامتناع عن قبول الحق معاندة و تکبرا}}<ref>ابن منظور، لسان العرب، ج۵، ص۱۲۷.</ref>.
| |
| | |
| استکبار آن است که فرد اظهار بزرگی و [[تکبّر]] کند، با آنکه بزرگ نیست<ref>سید علیاکبر قرشی، قاموس قرآن، ج۶، ص۷۴.</ref>. مستکبر کسی است که خواهان بزرگی برای خویش است، آن را از حالت [[قوه]] به فعل در آورد و به دیگران اظهار کند؛ اما متکبّر کسی است که [[کبر]] را برای خودش پذیرفته و آن را به عنوان یک صفت [[نفسانی]] برگرفته است<ref>سید محمد حسین طباطبایی، المیزان فی تفسیر القرآن، ج۱۲، ص۲۳۵.</ref>؛ لذا در [[روایت]] آمده است که [[امام صادق]]{{ع}} فرمود: {{متن حدیث|مَنْ ذَهَبَ يَرى أَنَّ لَهُ عَلَى الْآخَرِ فَضْلًا، فَهُوَ مِنَ الْمُسْتَكْبِرِينَ}}<ref>«هر کس خودش را برتر از دیگران بداند، او از مستکبرین است». محمد بن یعقوب الکلینی، الکافی، ج۸، ص۱۲۸.</ref>.
| |
| | |
| و در روایتی دیگر به عدم [[همراهی]] با [[حق]] اشاره دارد: {{متن حدیث|الْكِبْرُ أَنْ تَغْمِصَ النَّاسَ، وَ تَسْفَهَ الْحَقَّ}}<ref>«تکبر، این است که مردم را کوچک بدانی و تحقیر کنی و حق را خوار شماری». محمد بن یعقوب الکلینی، الکافی، ج۲، ص۳۱۰.</ref>.
| |
| | |
| به روایت [[قرآن کریم]]، [[فرعون]] طاغوتی [[مستکبر]] بود، به تعبیر [[تفسیر]] الفرقان، فرعون از مظاهر [[عذاب]] دردناک برای [[بنیاسرائیل]] بود، زیرا که با در بندکردن مردم، به [[کرامت انسانی]] توهین میکرد و آنان را [[خوار]] میشمرد: {{متن قرآن|فَاسْتَخَفَّ قَوْمَهُ فَأَطَاعُوهُ}}<ref>«آنگاه قوم خود را سبکسار کرد (و از راه به در برد) و آنان از او فرمان بردند زیرا آنان قومی بزهکار بودند» سوره زخرف، آیه ۵۴.</ref>
| |
| | |
| و در میان آنان [[قتل]] و [[ترور]] و [[بندگی]] گرفتن مردان و بیگاری از [[زنان]] رواج داده بود: {{متن قرآن|يُذَبِّحُ أَبْنَاءَهُمْ وَيَسْتَحْيِي نِسَاءَهُمْ إِنَّهُ كَانَ مِنَ الْمُفْسِدِينَ}}<ref>«پسرانشان را سر میبرید و زنانشان را زنده وا مینهاد، به یقین او از تبهکاران بود» سوره قصص، آیه ۴.</ref>. [[فرعون]]، متکبری برتریجو در بین [[بندگان خدا]] بود و ادعای خدایی داشت<ref>محمد صادقی تهرانی، الفرقان فی تفسیر القرآن بالقرآن، ج۲۶، ص۴۱۱.</ref>.
| |
| | |
| یکی از بارزترین ویژگیهای فرعون و اشراف پیرامون او [[استکبار]] بود. در [[سوره مؤمنون]] آمده است: {{متن قرآن|ثُمَّ أَرْسَلْنَا مُوسَى وَأَخَاهُ هَارُونَ بِآيَاتِنَا وَسُلْطَانٍ مُبِينٍ * إِلَى فِرْعَوْنَ وَمَلَئِهِ فَاسْتَكْبَرُوا وَكَانُوا قَوْمًا عَالِينَ}}<ref>«سپس موسی و برادرش هارون را با نشانههای خویش و برهانی آشکار فرستادیم * به سوی فرعون و سرکردگانش ولی گردنفرازی کردند و قومی برتری جوی بودند» سوره مؤمنون، آیه ۴۵-۴۶.</ref>.
| |
| | |
| و در آیهای دیگر میخوانیم: {{متن قرآن|وَاسْتَكْبَرَ هُوَ وَجُنُودُهُ فِي الْأَرْضِ بِغَيْرِ الْحَقِّ}}<ref>«و او و سپاهیانش در آن سرزمین به ناراستی گردنکشی ورزیدند و پنداشتند که به سوی ما بازگردانده نمیشوند» سوره قصص، آیه ۳۹.</ref>.
| |
| | |
| استکبار همراه با [[قدرت سیاسی]]، [[رشد]] مییابد، فزونی میگیرد و فرد، خود را تا حد خدایی بالا میبرد؛ باوری که هرگونه [[آزادی]] عمل از [[شهروندان]] را سلب میکند، به فرموده [[قرآن]]، فرعون، به سران و اشراف پیرامونی خود اعلام میدارد: {{متن قرآن|يَا أَيُّهَا الْمَلَأُ مَا عَلِمْتُ لَكُمْ مِنْ إِلَهٍ غَيْرِي}}<ref>«و فرعون گفت: ای سرکردگان! من خدایی جز خویشتن برای شما نمیشناسم» سوره قصص، آیه ۳۸.</ref>.
| |
| | |
| همه این باورهای [[ناشایست]] آنگاه که در یک نفر جمع گردد، به استکباری تمام عیار میانجامد و نتیجه طبیعی آن، [[حاکمیت]] [[خفقان]]، [[ترس]] و [[وحشت]] و نبود آزادی است.<ref>[[سید کاظم سیدباقری|سیدباقری، سید کاظم]]، [[آزادی سیاسی از منظر قرآن کریم (کتاب)|آزادی سیاسی از منظر قرآن کریم]]، ص ۲۵۹.</ref>
| |
| | |
| ==اربابان==
| |
| یکی از موانع [[آزادی سیاسی]] اربابانی هستند که به جای [[خداوند]]، خود را همه کاره [[مردم]] میدانند و قصد خدایی بر آنان و [[سرنوشت]] آنان دارند. در حالی که اتخاذ ارباب، یا اربابگیری و اربابگرایی، به عنوان یک [[رفتار]] [[ناهنجار]] و [[زشت]] و نابخردانه، مورد [[نکوهش]] و طرد [[قرآن کریم]] است و [[انسان]] [[موحد]]، به [[فرمان]] [[خدای سبحان]]، دیگری را ارباب خود نمیپذیرد. کسی که تنها [[خدا]] را ارباب خویش بداند، به نوعی [[آزادگی]] متعالی میرسد و حاضر نمیشود که [[بندگی]] و اربابی دیگران را بپذیرد.
| |
| | |
| خداوند [[یهودیان]] و [[مسیحیان]] را نکوهش میکند؛ زیرا که آنان [[عالمان]] و [[راهبان]] خود را به جای خداوند، ارباب گرفتهاند: {{متن قرآن|اتَّخَذُوا أَحْبَارَهُمْ وَرُهْبَانَهُمْ أَرْبَابًا مِنْ دُونِ اللَّهِ وَالْمَسِيحَ ابْنَ مَرْيَمَ}}<ref>«آنان دانشوران دینی و راهبان خود را به جای خداوند پروردگاران خویش برگزیدهاند و نیز مسیح پسر مریم را در حالی که جز این فرمان نیافتهاند که خدایی یگانه را بپرستند که خدایی جز او نیست؛ پاکا که اوست از شرکی که میورزند» سوره توبه، آیه ۳۱.</ref>.
| |
| | |
| [[مرحوم نائینی]] با اشاره به جریانهای دوران [[حکومت]] [[حضرت علی]]{{ع}}، جریان [[انحراف]] از [[سرپرستی]] ولایت به ارباب را توضیح میدهد، اینکه در دوران [[نفاق]] و [[عصیان]] [[اهل عراق]]، به [[مکافات]] عمل، از [[نعمت]] بزرگی [[محروم]] و در تحت [[حکم]] [[بنیامیه]]، [[اسیر]] و [[مقهور]] خواهند شد و سپس به این [[آیه قرآن]] اشاره دارد: {{متن قرآن|يَسُومُونَكُمْ سُوءَ الْعَذَابِ}}<ref>«به شما عذابی سخت میچشاندند» سوره بقره، آیه ۴۹.</ref>. بعد از آن چنین میفرماید: {{متن حدیث|وَ ايْمُ اللَّهِ لَتَجِدُنَّ بَنِي أُمَيَّةَ لَكُمْ أَرْبَابَ سُوءٍ بَعْدِي}}<ref>«و به خدا [[سوگند]] بعد از من، بنیامیه را [[کارگزاران]] [[بدی]] برای خود خواهید یافت.» نهج البلاغه، خطبه ۹۳.</ref>. [[عدول]] در تعبیر از «ولایت» به «ارباب» برای افاده همین معناست<ref>محمد حسین غروی نانینی، تنبیه الأمة و تنزیه الملة، ص۵۵.</ref>.
| |
| | |
| در آیهای دیگر خداوند به [[صراحت]] خطاب به [[اهل کتاب]] بیان میکند که بیایید بر سر سخنی که میان ما و شما یکسان است بایستیم که جز [[خدا]] را نپرستیم و چیزی او را [[شریک]] او نگردانیم، و بعضی از ما بعضی دیگر را به جای خدا به خدایی نگیرد: {{متن قرآن|قُلْ يَا أَهْلَ الْكِتَابِ تَعَالَوْا إِلَى كَلِمَةٍ سَوَاءٍ بَيْنَنَا وَبَيْنَكُمْ أَلَّا نَعْبُدَ إِلَّا اللَّهَ وَلَا نُشْرِكَ بِهِ شَيْئًا وَلَا يَتَّخِذَ بَعْضُنَا بَعْضًا أَرْبَابًا مِنْ دُونِ اللَّهِ}}<ref>«بگو: ای اهل کتاب! بیایید بر کلمهای که میان ما و شما برابر است همداستان شویم که: جز خداوند را نپرستیم و چیزی را شریک او ندانیم و یکی از ما، دیگری را به جای خداوند، به خدایی نگیرد پس اگر روی گرداندند بگویید: گواه باشید که ما مسلمانیم» سوره آل عمران، آیه ۶۴.</ref>.
| |
| | |
| این [[آیه]] در بردارنده و بیانگر [[برهان عقلی]] برای [[همراهی]] و تلازم میان [[توحید]]، [[اسلام]] و [[عدالت]] در [[نظام اجتماعی]]- [[سیاسی]] [[بشر]] است؛ زیراکه [[استبداد]]، بهرهکشی و به [[بندگی]] در آوردن دیگران از سوی [[صاحبان قدرت]]، به وجود نمیآید، مگر بر اساس [[منطق]] و محور من و اینکه کسی خود را از دیگران بالاتر پندارد، بنابراین برای خود [[حقوقی]] ویژه برای [[مصلحت]] شخصی خود، در نظر میگیرد و همه عرصههای سیاسی، [[اقتصادی]]، [[قضایی]]، حقوقی و تجاری را به دست خویش میخواهد، امری که بر خلاف [[حکم]] و منطق [[خداوند]] است و [[مخالف]] منطقی است که برای همه آفریدههای خود، [[برابری]] در [[فرصتها]] و [[حقوق]]، ایجاد میکند<ref>ر.ک: محمد مسند بحرانی، أسس النظام السیاسی عند الإمامیة، ص۳۳۰.</ref>. با وجود اربابی که همه امور را بر محور خویش نمیخواهد و [[فرصت]] برابر در [[اختیار]] همگان قرار میدهد، [[آزادی سیاسی]] به دست میآید، زیرا که با وجود [[نظام]] مردمسالار، [[حقوق مردم]]، مراعات میشود و یکی از بزرگترین حقوق آنان، [[آزادی]] است. برچیده شدن استبداد، یکی از گامهای بلند برای رسیدن به حقوق از جمله آزادی است. با توجه به همین نکته است که «آیه [[شریف]]، بیان میکند، نظامی که [[مساوات]] و عدالت را در [[جوامع بشری]] برقرار میسازد، نظام برآمده از توحید است و [[ربوبیت]] و [[مالکیت]] تنها برای [[خداوند متعال]] است و اینکه [[بندگی]]، [[پیروی]] و گردنگذاری نیست مگر از آن [[خداوند]] یا آن کس که به [[حاکمیت خداوند]]، منتهی میشود. در پرتو این [[نظم]] است که در نظامهای بشری، امکان برداشتن [[استبداد]] فراهم میشود، [[استبدادی]] که به معنی مالکیت برخی [[انسانها]] بر دیگران است و به [[چیرگی]] و [[سلطه]] دیگران با محوریت فردی، میانجامد؛ پس در [[نظام اسلامی]]، همگی پیرو [[قانون]] و [[سرسپرده]] [[ربوبیت خداوند]] و محوریت ذات او و هر آنچه که به او منتهی میشود، هستند و نه دیگران، با این [[منطق]] است که طبقات استبداد و بندگی کشیدن افراد از میان برداشته میشود»<ref>محمد مسند بحرانی، أسس النظام السیاسی عند الإمامیة، ص۳۲۹.</ref> و ارباب [[انسانی]] که مانع بزرگ انسانی تلقی میشود، از دایره مناسبتهای [[سیاسی]] و تعاملات [[قدرت]]، حذف میشود.<ref>[[سید کاظم سیدباقری|سیدباقری، سید کاظم]]، [[آزادی سیاسی از منظر قرآن کریم (کتاب)|آزادی سیاسی از منظر قرآن کریم]]، ص ۲۶۳.</ref>
| |
| | |
| ==جباران==
| |
| در [[ادبیات]] [[قرآنی]] یکی از دیگر کسانی که مانع [[آزادی]] است و جلوی [[اختیار]] [[مردم]] را در [[امور سیاسی]] و [[تعیین سرنوشت]] میگیرد، [[جبار]] است، قدرتمندی چیرهگر، [[سرکش]] و سلطهجو<ref>ابراهیم انیس و دیگران، المعجم الوسیط، واژه جبر.</ref> و دارای [[نفوذ]] که طرف مقابل را [[مقهور]] و زیر [[سلطه]] خود قرار میدهد، اختیار را از او میگیرد به گونهای که مجالی برای [[انتخاب]] ندارد و محکوم و مغلوب خویش میسازد<ref>حسن مصطفوی، التحقیق فی کلمات القران الکریم، ج۲، ص۴۶.</ref>. به کسی [[جبّار]] گفته میشود که [[نقص]] و [[کاستی]] خود را با ادعای تعالی و منزلتی که [[شایستگی]] آن را ندارد، جبران میکند. مردم را مجبور میسازد و مقهور و ناگزیر به آن چیزی که خود میخواهد<ref>حسین بن محمد راغب اصفهانی، المفردات فی کلمات القرآن، ص۱۸۳.</ref>. در لغت آمده است که به سلطان، جَبْر میگویند، به دلیل آنکه هرگونه [[اراده]] کند بر مردم، [[قهر]] میورزد و اجبار در اصل، وادارکردن دیگری و [[اکراه]] است<ref>حسین بن محمد راغب اصفهانی، المفردات فی کلمات القرآن، ص۱۸۳.</ref>؛ همچنین گفته شده که جبار کسی است که همراه با [[خشم]] و [[غضب]]، میکشد<ref>فخرالدین طریحی، مجمع البحرین، ج۳، ص۲۳۹؛ همچنین ر.ک: طبرسی، مجمع البیان، ج۵، ص۲۶۰.</ref>. با رویکرد جباریت که از اوصاف [[حاکمان]] اسارتگر و محدودیتطلب است، [[حاکم]]، هرگونه آزادی را از [[شهروندان]] خود سلب میکند و افراد اجازه ندارند که به آزادی انتخاب کنند یا حتی [[باور]] و [[اعتقادی]] را برگزینند. این افراد با توجه به نظامی [[سیاسی]] که تشکیل میدهند، [[حقوق مردم]] را به [[سادگی]] پایمال میکنند و آزادیهای آنان را محدود.
| |
| | |
| لذا در [[روایت]] آمده است: {{متن حدیث|الْجَبَّارُونَ أَبْعَدُ النَّاسِ مِنَ اللَّهِ عَزَّ وَ جَلَّ يَوْمَ الْقِيَامَةِ}}<ref>شیخ حر عاملی، وسائل الشیعه، ج۱۵، ص۳۸۱.</ref>. [[جباران]] و سرکشان [[متکبر]]، در [[روز رستاخیز]]، دورترین مردم از [[خداوند بزرگ]] هستند.
| |
| | |
| قدرتی که حقوق مردم را نادیده انگارد و آنان را مجبور به میل و خواستههای خود میسازد، از مسیر [[هدایت]]، دور و به حوزه [[استکبار]]، [[استبداد]] و جباریت، نزدیک شده و [[آزادی]] [[شهروندان]] را محدود میسازد. نانینی [[حکومت استبدادی]] را این گونه توصیف میکند که [[حاکم]]، مملکت را [[مال]] خود میپندارد، لذا هر [[تصمیم]] که میخواهد میگیرد، کسی [[حق]] [[اعتراض]] ندارد و حق شهروندان را به [[سادگی]] نقض میکند: در این نوع [[حکومت]]، حاکم مانند [[آحاد]] مالکین، نسبت به [[اموال]] شخصیه خود با مملکت و اهلش [[معامله]] فرماید، مملکت را به ما فیها، مال خود انگارد و اهلش را مانند [[عبید]] و اماء، بلکه اغنام و احشام برای مرادات و [[درک]] شهواتش مسخر و مخلوق پندارد، هر که را به این غرض وافی و در [[مقام]] تحصیلش، فانی دید، مقربش کند و هر که را منافی یافت از مملکت که [[ملک]] شخصی خودش پنداشته، تبعیدش نماید... هر حقی را که خواهد احقاق و اگر خواهد، پایمالش کند<ref>محمدحسین غروی نانینی، تنبیه الأمة و تنزیه الملة، می۸.</ref>.
| |
| | |
| با این نگره، جایی برای آزادی [[انسان]] باقی نمیماند و ورود [[جبار]] به [[جامعه]]، برابر است با [[انکار]] [[حقوق شهروندی]] و [[نفی]] [[آزادی سیاسی]].<ref>[[سید کاظم سیدباقری|سیدباقری، سید کاظم]]، [[آزادی سیاسی از منظر قرآن کریم (کتاب)|آزادی سیاسی از منظر قرآن کریم]]، ص ۲۶۱.</ref>
| |
| | |
| ==مترفین==
| |
| بر اساس [[منطق]] [[قرآن کریم]]، یکی از دیگر موانع [[آزادی سیاسی]]، [[مترفین]] هستند که با توجه به [[مال]] و ثروتی که دست دارند، خود را [[برتر]] از دیگر افراد [[جامعه]] میانگارند، هرچند که مترفین و ملا غالباً با هم و در کنار هماند و دارای ویژگیهای [[برتریجویی]] و [[خودخواهی]]، اما با یکدیگر تفاوت دارند. مترف، اسم مفعول، از ترف گرفته شده که به معنای دارابودن و وسعت در [[نعمت]] است<ref>ر.ک: حسین بن محمد راغب اصفهانی، المفردات فی غریب القرآن، ص۱۶۶.</ref>، نعمتهای [[دنیایی]] و گسترش [[زندگی]] دنیایی و بهرهگیری از آن در هر [[جهت]]؛ به معنای نعمت و [[آسایش]] در زندگی کردن، و خوش گذراندن. در [[فرهنگ قرآن]] آمده است که تُرفه یعنی نعمت و وسعت در آن. تَرَف، به معنای [[خوشگذرانی]]، تنآسایی، آسایش و غذای لذیذ آمده است. باب [[افعال]] آن اتراف به معنی [[اصرار]] در [[ظلم]] است و مترَف، یعنی واگذاشته شده به خود که هرچه بخواهد بکند، یا افسارگسیختهای که هرچه دلخواه وی باشد، انجام دهد و مانعی در [[راه]] عیش و [[خوشی]] خود نبیند و نیز به معنی نازپرورده، [[ستمکار]] و خوشگذران است<ref>ر.ک: محمدباقر محقق، دائرة الفرائد در فرهنگ قرآن، ج۴، ص۸۱.</ref>. به بیان [[شیخ طوسی]]، مترفین کسانی هستند که مال و [[ثروت]] را بر [[طلب]] [[حجت]] و دلیل برگزیدهاند و آنان رئیسان و حاکمانی دارای نعمت و ثروت هستند: {{عربی|و هم الذين آثروا الترفة على طلب الحجة، وهم المتنعمون الرؤساء}}<ref>شیخ طوسی، التبیان فی تفسیر القرآن، ج۹، ص۱۹۲.</ref>.
| |
| | |
| اتراف، گسترش دادن زندگی و بهرهوری از نعمتهای دنیایی است، همچنین به معنی [[سرکشی]] و طغیانگری آمده است، در قرآن کریم میخوانیم: {{متن قرآن|وَأَتْرَفْنَاهُمْ فِي الْحَيَاةِ الدُّنْيَا}}<ref>«و ما در زندگانی این جهان به آنها رفاه بخشیده بودیم» سوره مؤمنون، آیه ۳۳.</ref>.
| |
| | |
| همچنین آمده است: {{متن قرآن|إِنَّهُمْ كَانُوا قَبْلَ ذَلِكَ مُتْرَفِينَ}}<ref>«چرا که اینان پیش از آن، نازپرورد بودند» سوره واقعه، آیه ۴۵.</ref>. یعنی آنان در نعمتهای دنیایی غوطهور بودند و از حالات [[روحانی]] رویگردان و از [[وظایف الهی]]، [[غافل]]. فرق میان مترَف و منعَم آن است که به کسی منعم میگویند که از همه نعمتهای مادی، [[معنوی]]، کامل یا ناقص برخوردار است، خواه غافل از آن باشد یا نباشد؛ اما مترَف کسی است که [[غرق]] در نعمتهای مادی و غافل از [[معنویات]] باشد<ref>سیدحسن مصطفوی، التحقیق فی کلمات القران الکریم، ج۱، ص۳۸۵.</ref>. اینکه در [[قرآن کریم]] آمده است: {{متن قرآن|أَتْرَفْنَاهُمْ}} یعنی آنان را [[نعمت]] دادیم و در [[ملک]] و [[قدرت]] نگه داشتیم و میفرماید: {{متن قرآن|مُتْرَفُوهَا}}، یعنی آنان که نعمت [[دنیایی]] داشتند بدون [[طاعت]] خداوندی<ref>فخرالدین طریحی، مجمع البحرین، ج۵، ص۳۰.</ref>. از مجموعه این بیانها، میتوان دریافت مترفین، افراد [[ثروتمند]]، خودسر، خوشگذران و بیمسئولیت هستند. در حالی که [[ملأ]] گروهی [[متحد]] هستند که با توجه به قدرتی که دارند، جایگاه جلوهگرانه و چشم پرکن دارند.
| |
| | |
| با این ویژگیهاست که مترفین، زرداران و ثروتمندانی هستند که در [[جامعه]]، [[مسئولیت]] [[مدنی]] و [[اخلاقی]] نمیپذیرند، بلکه پندارهای به نام پول، [[حلال]] مشکلات، [[ذهن]] و [[ضمیر]] آنان را پر میسازد و میانگارند که میتوانند هرگونه که [[دوست]] دارند، عمل و به [[حقوق]] دیگران، [[تجاوز]] کنند. [[قارون]] یکی از کسانی است که در قرآن کریم، از او سخن به میان آمده، دارای قدرت [[اقتصادی]] است، زیادهخواه بدون رعایت [[حق دیگران]]؛ همانند [[فرعون]] که [[قدرت سیاسی]] دارد و [[طغیان]] کرده است. دو قدرتی که غالباً به هم میپیوندند و فرایندی از [[فساد]] و [[آشفتگی]] را در جامعه به وجود میآورند. فرعون با قصر و دربار خویش در پی [[فریب]] و [[خدعه]] [[مردم]] بود و میگفت: {{متن قرآن|يَا قَوْمِ أَلَيْسَ لِي مُلْكُ مِصْرَ وَهَذِهِ الْأَنْهَارُ تَجْرِي مِنْ تَحْتِي أَفَلَا تُبْصِرُونَ}}<ref>«ای قوم من! آیا پادشاهی مصر از آن من نیست در حالی که این جویبارها از زیر (کاخ) من روان است؟ آیا نمیبینید؟» سوره زخرف، آیه ۵۱.</ref>.
| |
| | |
| قارون، نماد مترفین در [[کلام خداوند]] است، [[پروردگار]] در [[سوره قصص]]، نقل میکند که ویژگی قارون، [[ستمگری]] بود، او گنج فراوان داشت و بر [[قوم موسی]]{{ع}} [[ستم]] میکرد: {{متن قرآن|إِنَّ قَارُونَ كَانَ مِنْ قَوْمِ مُوسَى فَبَغَى عَلَيْهِمْ}}<ref>«بیگمان قارون از قوم موسی بود و در برابر آنان سرکشی کرد» سوره قصص، آیه ۷۶.</ref>. بغی، در اصل به معنی شدت [[طلب]] است و آنگاه که با علی به کار میرود، به معنای [[تعدی]] و [[تجاوز]] است<ref>سیدحسن مصطفوی، التحقیق فی کلمات القرآن الکریم، ج۱، ص۳۰۷.</ref>، که در این [[آیه]] به کار رفته است. راغب هم میگوید [[بغی]] به معنای طلب [[تجاوز از حد]] [[اعتدال]] است که همراه با ستم و [[برتریجویی]] باشد<ref>حسین بن محمد راغب اصفهانی، المفردات فی غریب القرآن، ص۱۳۶.</ref>. در العین آمده است {{عربی|البغي: الظلم}}<ref>احمد خلیل فراهیدی، العین، ج۴، ص۴۵۳.</ref>؛ پس همه معانی را که در نظر میگیریم، در بغی، طلب شدید، گذر از اعتدال، ستم و برتریجویی وجود دارد. [[قارون]] با آنکه [[خداوند]] به او چندان از گنجینههای [[ثروت]] داده بود که کلیدهای آنها بر گروه [[نیرومندی]] سنگین میآمد: {{متن قرآن|وَآتَيْنَاهُ مِنَ الْكُنُوزِ مَا إِنَّ مَفَاتِحَهُ لَتَنُوءُ بِالْعُصْبَةِ أُولِي الْقُوَّةِ}}<ref>«و ما بدو از گنجها چندان دادیم که (حمل) مخزنهای آن بر گروه نیرومند هم گرانبار میآمد» سوره قصص، آیه ۷۶.</ref>.
| |
| | |
| [[قوم]] وی بدو گفتند که [[شادی]] سر مستانه مکن که [[خدا]] این گونه شادی کنندگان را [[دوست]] ندارد: {{متن قرآن|إِذْ قَالَ لَهُ قَوْمُهُ لَا تَفْرَحْ إِنَّ اللَّهَ لَا يُحِبُّ الْفَرِحِينَ}}<ref>«هنگامی که قوم وی بدو گفتند: سرخوشی پیشه مکن که خداوند سرخوشان را دوست نمیدارد» سوره قصص، آیه ۷۶.</ref>.
| |
| | |
| همچنین قوم او سفارش کردند که با آنچه خدایت داده، سرای [[آخرت]] را بجری و سهم خود را از [[دنیا]] فراموش مکن و همچنان که خدا به تو [[نیکی]] کرده نیکی کن و در [[زمین]] [[فساد]] مجوی که خدا فسادگران را دوست نمیدارد: {{متن قرآن|وَابْتَغِ فِيمَا آتَاكَ اللَّهُ الدَّارَ الْآخِرَةَ وَلَا تَنْسَ نَصِيبَكَ مِنَ الدُّنْيَا وَأَحْسِنْ كَمَا أَحْسَنَ اللَّهُ إِلَيْكَ وَلَا تَبْغِ الْفَسَادَ فِي الْأَرْضِ إِنَّ اللَّهَ لَا يُحِبُّ الْمُفْسِدِينَ}}<ref>«و در آنچه خداوند به تو داده است سرای واپسین را بجوی و بهره خود از این جهان را (هم) فراموش مکن و چنان که خداوند به تو نیکی کرده است تو (نیز) نیکی (پیشه) کن و در زمین در پی تباهی مباش که خداوند تبهکاران را دوست نمیدارد» سوره قصص، آیه ۷۷.</ref>.
| |
| | |
| اما پاسخ مغرورانه او چنین بود که من اینها را در نتیجه [[دانش]] خود یافتهام: {{متن قرآن|قَالَ إِنَّمَا أُوتِيتُهُ عَلَى عِلْمٍ عِنْدِي}}<ref>«(قارون می) گفت: تنها برای دانشی که خود داشتم آن را به من دادهاند» سوره قصص، آیه ۷۸.</ref>.
| |
| | |
| [[قارون]] [[ثروتمندی]] است که با [[قدرت]] خویش، [[ستم]] میورزد و از حد [[اعتدال]] و [[میانهروی]] گذر کرده است. در [[سوره زمر]] نیز نقل میشود [[انسان]] با [[فراموشی]] سرچشمه [[نعمت]]، به [[غرور]] ادعا میکند هر آنچه دارد با [[علم]] و دانش خویش به کف آورده است: {{متن قرآن|ثُمَّ إِذَا خَوَّلْنَاهُ نِعْمَةً مِنَّا قَالَ إِنَّمَا أُوتِيتُهُ عَلَى عِلْمٍ}}<ref>«سپس هنگامی که از خویش نعمتی بدو دهیم میگوید: جز این نیست که (آن نعمت) برای دانشی (که داشتهام) به من داده شده است» سوره زمر، آیه ۴۹.</ref>.
| |
| | |
| درباره قارون که با [[ثروت]] خویش دارای قدرت شده بود، این نکته نیز وجود دارد که با قدرت [[مالی]] و [[زینت]] خویش، در پی عوامفریبی بود: {{متن قرآن|فَخَرَجَ عَلَى قَوْمِهِ فِي زِينَتِهِ}}<ref>«آنگاه با زیورهایش در پیش قوم خویش آشکار شد» سوره قصص، آیه ۷۹.</ref>.
| |
| | |
| البته مردمی که [[دنیاپرست]] بودند نیز [[فریب]] خوردند: {{متن قرآن|قَالَ الَّذِينَ يُرِيدُونَ الْحَيَاةَ الدُّنْيَا يَا لَيْتَ لَنَا مِثْلَ مَا أُوتِيَ قَارُونُ إِنَّهُ لَذُو حَظٍّ عَظِيمٍ}}<ref>«کسانی که زندگی این جهان را میخواستند گفتند: ای کاش ما نیز همانند آنچه به قارون داده شده است میداشتیم، بیگمان او را بهرهای سترگ است» سوره قصص، آیه ۷۹.</ref>.
| |
| | |
| یکی از دیگر ویژگیهای مترفین، [[ارتکاب جرم]] است، [[خداوند]] میفرماید: {{متن قرآن|وَاتَّبَعَ الَّذِينَ ظَلَمُوا مَا أُتْرِفُوا فِيهِ وَكَانُوا مُجْرِمِينَ}}<ref>«و ستمگران در پی ناز و نعمتی افتادند که در آن به سر میبردند و گناهکار بودند» سوره هود، آیه ۱۱۶.</ref>. از جمله {{متن قرآن|كَانُوا مُجْرِمِينَ}} بر میآید که [[مردم مصر]] خلافکار و [[فساد]] بودند و به آن [[عادت]] کرده بودند و در انجام آن پافشاری میکردند<ref>ر.ک: طبرسی، مجمع البیان فی تفسیر القرآن، ج۵، ص۳۰۹.</ref>. [[ظلم و ستم]]، [[حقوق]] دیگران را زیر پا گذاشتن است و یکی از حقوق [[قطعی]]، [[آزادی]] است.
| |
| | |
| به تعبیر [[سید محمد حسین فضلالله]]، شاید مشکل بسیاری از [[جوامع انسانی]] در [[گمراهی]]، [[کفر]]، [[فسق]]، [[سرکشی]]، [[ستم]] و [[انحراف]]، ناشی از مترفین باشد، آنان [[ضد]] داعیان به [[ایمان]] و خیر و صلاحاند، دعوتکنندگانی که میخواهند [[جامعه طبقاتی]] را به جامعهای که افرادش در حقوق و [[تکالیف]] دارای [[تساوی]] و [[عدالت]] باشند، [[تغییر]] دهند و ارزشهای مادی را که در [[حیات اجتماعی]]، [[مال]] بیشتر و [[جاه و مقام]] بالاتر، [[برتری]] دارد، به ارزشهای [[معنوی]] که در آن ایمان، [[خلق]] [[نیک]]، [[عمل صالح]] برتری داشته باشد، دگرگون سازند. مترفیناند که همواره در مقابل [[رسولان الهی]]، با هر وسیله و ابزار [[تبلیغاتی]]، [[اجتماعی]]، [[اقتصادی]] و [[سیاسی]] میایستند تا [[گمراه]] سازند و [[شبههها]] و اتهامها بپراکنند؛ لذا [[خداوند]] بیان کرده است که در هر [[شهر]] و دیاری، [[پیامبری]] بیمدهنده فرستادیم، تا هنگامی که [[مردم]] از مسیر ایمان گمراه میشوند، آنان را از [[عذاب الهی]] بترساند، اما مترفین و سرمستان از نعمتهای مادی که بهرهمندی از مال و جایگاه طبقاتی- سیاسی خود را ارزشی ذاتی میپندارند، «به آنچه که به سوی آن قریه فرستادیم، [[کافر]] شدند»<ref>{{متن قرآن|وَمَا أَرْسَلْنَا فِي قَرْيَةٍ مِنْ نَذِيرٍ إِلَّا قَالَ مُتْرَفُوهَا إِنَّا بِمَا أُرْسِلْتُمْ بِهِ كَافِرُونَ}} «و ما در هیچ شهری، بیمدهندهای نفرستادیم مگر که کامرانان آن (شهر) گفتند: ما منکر پیام رسالت شماییم» سوره سبأ، آیه ۳۴.</ref>، زیرا که پیامهای [[الهی]] برای آزادی [[انسان]] و [[رهایی]] او از [[فروتنی]] در مقابل انسانهای دیگر است؛ پس خداوند [[وحی]] میفرستد تا نیازهای [[آفریدگان]] را برآورده کند و سرکشان از مترفین [[امتها]] نیز از دایره نیاز به خداوند، خارج نیستند. [[هدف رسالت]] آن است که مردم [[مستضعف]] را [[آزاد]] سازد، اما [[منطق]] مترفین و سرمستان از [[نعمت]] آن است که میگویند: {{متن قرآن|نَحْنُ أَكْثَرُ أَمْوَالًا وَأَوْلَادًا}}<ref>«و گفتند: که ما دارایی و فرزند بیشتری داریم و ما را عذاب نخواهند کرد» سوره سبأ، آیه ۳۵.</ref> چنین [[استدلال]] میکنند که ما از حیث موقعیت، جایگاه و [[شأن]] [[اجتماعی]] از این رسولانی که فقیرند، بالاتریم، ما [[مالک]] [[مال]]، فرزند و پیروانی هستیم که [[رسولان]] آن را ندارند؛ به این دلیل، ما [[عذاب]] نخواهیم شد، ممکن نیست که [[خداوند]]، طبقه [[برتر]] را عذاب کند، آنان میپندارند که امتیازهای [[دنیا]]، نسبت به امتیازهای [[آخرت]] نیز [[حاکمیت]] دارد، زیرا که ارزشهای مادی بر [[ذهن]] و [[ضمیر]] آنان چیرهگر شده است<ref>ر.ک: سیدمحمدحسین فضلالله، تفسیر من وحی القرآن، ج۱۹، ص۵۵-۵۶.</ref>؛ اما خداوند اشاره دارد بر آنکه: {{متن قرآن|إِذَا أَخَذْنَا مُتْرَفِيهِمْ بِالْعَذَابِ}}<ref>«تا هنگامی که کامروایان ایشان را به عذاب فرو گیریم؛ ناگاه به زاری میافتند» سوره مؤمنون، آیه ۶۴.</ref>. از آنجا که این گروه غالباً به دنبال افزایش [[ثروت]] و [[مکنت]] خویش هستند و پیوندی با [[قدرت]] و حاکمیت نیز دارند، در این مسیر به [[سادگی]] [[حقوق]] دیگران را زیر پا میگذارند و [[آزادی]] افراد را نادیده میانگارند. همه را در [[خدمت]] خویش میخواهند و حاضر نمیشوند تا به تناسب، حقوق و آزادی دیگران در [[جامعه]] تأمین شود.<ref>[[سید کاظم سیدباقری|سیدباقری، سید کاظم]]، [[آزادی سیاسی از منظر قرآن کریم (کتاب)|آزادی سیاسی از منظر قرآن کریم]]، ص ۲۶۹.</ref>
| |
| | |
| ==احبار==
| |
| احبار<ref>گفتنی است در آیات قرآن کریم، این واژگان، همواره دارای معنای منفی نیستند؛ برای نمونه در سوره مائده آیه ۴۴، درباره احبار آمده است: {{متن قرآن|إِنَّا أَنْزَلْنَا التَّوْرَاةَ فِيهَا هُدًى وَنُورٌ يَحْكُمُ بِهَا النَّبِيُّونَ الَّذِينَ أَسْلَمُوا لِلَّذِينَ هَادُوا وَالرَّبَّانِيُّونَ وَالْأَحْبَارُ بِمَا اسْتُحْفِظُوا مِنْ كِتَابِ اللَّهِ وَكَانُوا عَلَيْهِ شُهَدَاءَ}} [ما تورات را که در آن رهنمود و روشنایی بود، فرو فرستادیم؛ پیامبران که تسلیم (خداوند) بودند و (نیز) دانشوران ربّانی و دانشمندان (توراتشناس) بنابر آنچه از کتاب خداوند به آنان سپرده شده بود و بر آن گواه بودند» سوره مائده، آیه ۴۴]؛ همچنین درباره رهبان آمده است که: {{متن قرآن|لَتَجِدَنَّ أَشَدَّ النَّاسِ عَدَاوَةً لِلَّذِينَ آمَنُوا الْيَهُودَ وَالَّذِينَ أَشْرَكُوا وَلَتَجِدَنَّ أَقْرَبَهُمْ مَوَدَّةً لِلَّذِينَ آمَنُوا الَّذِينَ قَالُوا إِنَّا نَصَارَى ذَلِكَ بِأَنَّ مِنْهُمْ قِسِّيسِينَ وَرُهْبَانًا وَأَنَّهُمْ لَا يَسْتَكْبِرُونَ}} [بیگمان یهودیان و مشرکان را دشمنترین مردم به مؤمنان مییابی و نزدیکترین آنان در دوستی به مؤمنان کسانی را مییابی که میگویند ما مسیحی هستیم؛ این از آن روست که برخی از آنان کشیشان و راهبانی (حقجو) هستند و اینکه آنان گردنکشی نمیکنند» سوره مائده، آیه ۸۲]، اما آنچه در این بند به آن استناد شده است، وجوهی از رفتار این گروهها میباشد که مانعی برای آزادی به شمار میروند. نکوهش رفتار آنان نیز از آنجاست که از موقعیت خویش برای بردگی و بهرهکشی دیگران بهره میگیرند.</ref>، جمع حِبر یا حَبر و به معنی دانایان و [[دانشمندان]] است. اصل این لغت، دلالت بر [[نعمت]] و [[گشایش در زندگی]] دارد و [[شادی]]، [[تحسین]]، تزئین [[زیبایی]] و [[تکریم]]، همه از لوازم و آثار نعمت است. [[حبر]]، ظاهراً از کلمه حابر [[عبری]] به معنی عالم گرفته شده است؛ اما اینکه آیا در معنای آن [[سحر]] هم وجود دارد یا نه، گویی در میان دانشوران پیشین [[یهود]]، سحر و [[کهانت]]، شایع بوده است<ref>حسن مصطفوی، التحقیق فی کلمات القرآن الکریم، ج۲، ص۱۵۶.</ref>. به هر حال این افراد هم به دلیل [[جایگاه علمی]] و هم از آنجا که [[ثروتمند]] هستند، هیمنهای [[دروغین]] در [[جامعه]] به وجود میآورند که موجب سلب [[آزادی]] [[مردم]] میشوند.
| |
| | |
| یکی از دیگر گروهها در این عرصه، [[راهبان]] میباشند که [[عابدان]]، دنیاگریزان و پرستشگران هستند. با توجه به جایگاهی که اشاره شد، نقش راهبان به گونهای است که توانسته و میتوانند، مردم را به دنبال خویش کشند، مسیری خودساخته پیش پای آنان نهند و به هر سو که میل دارند، نارهبری کنند، مسیری که آزادی [[فکر]] و عمل را از [[پیروان]] خود میستانند. [[قرآن کریم]]، [[روایت]] میکند [[یهود]] و [[مسیحیان]]، [[احبار]] و راهبان و [[مسیح]]{{ع}} را ارباب خود میگرفتند: {{متن قرآن|اتَّخَذُوا أَحْبَارَهُمْ وَرُهْبَانَهُمْ أَرْبَابًا مِنْ دُونِ اللَّهِ وَالْمَسِيحَ ابْنَ مَرْيَمَ}}<ref>«آنان دانشوران دینی و راهبان خود را به جای خداوند پروردگاران خویش برگزیدهاند و نیز مسیح پسر مریم را در حالی که جز این فرمان نیافتهاند که خدایی یگانه را بپرستند که خدایی جز او نیست؛ پاکا که اوست از شرکی که میورزند» سوره توبه، آیه ۳۱.</ref>.
| |
| | |
| مرحوم [[طبرسی]] از [[امام باقر]]{{ع}} و [[امام صادق]]{{ع}} روایت میکند که فرمودند، به [[خداوند]] [[سوگند]]، آنان برای [[عالمان]] و عابدان خویش، [[روزه]] نمیگرفتند و [[نماز]] نمیخوانند، اما آنان [[حلالها]] را [[حرام]] و [[حرامها]] را [[حلال]] میکردند، و [[یهودیان]] و مسیحیان، از آنان [[پیروی]] مینمودند و آنان را [[بندگی]] میکردند بدون آنکه دریابند و بفهمند<ref>فضلالله بن حسن طبرسی، مجمع البیان فی تفسیر القرآن، ج۵، ص۳۷.</ref>. [[عدی بن حاتم]] میگوید، [[خدمت]] [[پیامبر گرامی اسلام]]{{صل}} رسیدم، در حالی که بر گردنم [[صلیبی]] از طلا بود، ایشان به من فرمودند، این [[بت]] را از گردن خود باز کن! [[عدی]] میگوید، آن را از گردن خود برداشتم و خدمت ایشان رفتم، دیدم ایشان [[آیه]] بالا را [[تلاوت]] میکند، به ایشان عرض کردم، ما آنان را نمیپرستیم، [[پیامبر]]{{صل}} فرمود: آیا آنچه را حرام میانگارند، حرام نمیدانید و آنچه را حلال میپندارند، حلال نمیشناسید، همین کار شما [[پرستش]] و [[عبادت]] است<ref>فضلالله بن حسن طبرسی، مجمع البیان فی تفسیر القرآن، ج۵، ص۳۷.</ref>. با این [[وصف]]، به نظر میرسد [[عالمان]] و [[عابدان]]، چنگ بر گلوگاههای [[قانونگذاری]] [[جامعه]] میگذارند و با شریعتآوریها یا تفسیرهای خودساخته، فرایند امور را به راستای [[منافع]] و تحلیلهای خویش به پیش میبرند؛ پس اسارات و [[بندگی]] [[مردم]]، شکل و رنگی قانونی و [[شرعی]] به خود میگیرد و البته تاوان [[مبارزه]] با آن برای رسیدن به [[آزادی]]، بسیار سنگین میشود.
| |
| | |
| این نیروها با [[هیمنه]] روانیای که در جامعه به وجود میآورند، جامعه و اندیشههای آن را در [[اسارت]] میگیرند و مردم و آزادیخواهان را به روشهای گوناگون، از رسیدن به آن گوهر باز میدارند. کارکرد این گروهها، گاه رواج [[افکار]] [[سست]] و سودجویانه بوده است چندان که انبوه [[خرافهها]] و کجاندیشیها و [[ترویج]] آنها به نام [[دین]]، مانعی اساسی در عرصه [[آزادی سیاسی]]- [[اجتماعی]] بوده است. دادههای [[تاریخی]] به ما میگوید خطر این جریان، صدچندان بوده است؛ آنگاه که تزویرگرانی به نام دین و [[پرستش]] [[خداوند]]، در کنار زرسالاران و زورمندانی یکهتاز و [[خودکامه]] قرار گرفتهاند؛ جریانی که سدهایی بس بزرگ جلوی آزادی به وجود آورده است. قرنها [[فکر]] [[بشر]] زیر فشار [[خرافات]] متراکم، و [[تقلید کورکورانه]] به حالت [[جمود]] و تحجّرگراییده، سرانجام فاقد [[قوه]] [[ادراک]] و تمییز گشت؛ نتیجه [[استبداد]] و [[خودخواهی]] [[پدران]] [[خانواده]] و سران [[قبیله]] و [[کاهنان]] [[معابد]] و [[پادشاهان]] ممالک که به ترتیب در [[جوامع بشری]] عرض اندام مینمودند، چندان سنگین و کمرشکن بوده است که نیروی [[اراده]] [[انسانها]] را در هم شکست<ref>سیدابوالفضل موسوی زنجانی، حریت در نظر اسلام، ص۱۸۴.</ref> و کمتر کسی در جستوجوی آزادی بر آمده است.<ref>[[سید کاظم سیدباقری|سیدباقری، سید کاظم]]، [[آزادی سیاسی از منظر قرآن کریم (کتاب)|آزادی سیاسی از منظر قرآن کریم]]، ص ۲۷۵.</ref>
| |
| | |
| == جستارهای وابسته ==
| |
| | |
| ==منابع==
| |
| # [[پرونده: 1100733.jpg|22px]] [[سید کاظم سیدباقری|سیدباقری، سید کاظم]]، [[آزادی سیاسی از منظر قرآن کریم (کتاب)|'''آزادی سیاسی از منظر قرآن کریم''']] | |
| | |
| ==پانویس==
| |
| {{پانویس}}
| |
| | |
| [[رده:موانع آزادی]]
| |
| [[رده:مدخل]]
| |