آزادی سیاسی در فقه سیاسی: تفاوت میان نسخه‌ها

بدون خلاصۀ ویرایش
خط ۱۶: خط ۱۶:


== [[آزادی‌های سیاسی]] ==
== [[آزادی‌های سیاسی]] ==
[[آزادی سیاسی]] یکی از [[حقوق]] اساسی افراد بوده و بدان معناست که فرد در [[اجتماع]] از [[راه]] [[انتخابات]] و [[انتخاب]] شدن یا انتخاب کردن، در [[تعیین سرنوشت]] فردی، [[اجتماعی]] و [[سیاسی]] خود ایفای نقش کند که گاهی از آن به «[[حق]] تعیین سرنوشت» نیز تعبیر می‌شود. برای [[فهم]] بهتر «آزادی سیاسی» و [[التزام]] به [[نظام‌ها]] و مکاتب برخاسته از آن باید اصل [[آزادی]] با رویکرد سیاسی تحلیل و تجزیه شود.
[[آزادی سیاسی]] یکی از [[حقوق]] اساسی افراد بوده و بدان معناست که فرد در [[اجتماع]] از راه [[انتخابات]] و [[انتخاب]] شدن یا انتخاب کردن، در تعیین سرنوشت فردی، [[اجتماعی]] و [[سیاسی]] خود ایفای نقش کند که گاهی از آن به «[[حق]] تعیین سرنوشت» نیز تعبیر می‌شود. برای [[فهم]] بهتر «آزادی سیاسی» و [[التزام]] به [[نظام‌ها]] و مکاتب برخاسته از آن باید اصل [[آزادی]] با رویکرد سیاسی تحلیل و تجزیه شود.
در مورد اصل آزادی باید به نکات زیربنایی چندی توجه کرد که برخی از این اصول غیر قابل [[انکار]] است و توجه به آنها می‌تواند برخی از این ابهامات را بر طرف کند.
در مورد اصل آزادی باید به نکات زیربنایی چندی توجه کرد که برخی از این اصول غیر قابل [[انکار]] است و توجه به آنها می‌تواند برخی از این ابهامات را بر طرف کند.
# آزادی مطلق برای [[انسان]] وجود ندارد: چه به لحاظ نظری و چه به نگاه عملی؛ زیرا هر [[انسانی]] از یک‌سو با قبول [[قرارداد]] اجتماعی و تعهدات ناشی از [[زندگی اجتماعی]]، محدودیت‌هایی را پیشاپیش پذیرفته و بر آن گردن نهاده است و از سوی دیگر عوامل طبیعی بسیاری هستند که بر سر راه انتخاب و آزادی انسان، موانع بسیاری را به وجود می‌آورند که گذر از آنها نه تنها آسان نیست که گاه غیر ممکن است؛
# آزادی مطلق برای [[انسان]] وجود ندارد: چه به لحاظ نظری و چه به نگاه عملی؛ زیرا هر [[انسانی]] از یک‌سو با قبول [[قرارداد]] اجتماعی و تعهدات ناشی از [[زندگی اجتماعی]]، محدودیت‌هایی را پیشاپیش پذیرفته و بر آن گردن نهاده است و از سوی دیگر عوامل طبیعی بسیاری هستند که بر سر راه انتخاب و آزادی انسان، موانع بسیاری را به وجود می‌آورند که گذر از آنها نه تنها آسان نیست که گاه غیر ممکن است؛
خط ۲۳: خط ۲۳:
# آزادی، ریشه در [[فطرت]] و نهاد [[بشر]] دارد و مقوله‌های [[تکوینی]] و غیر قابل [[نفی]] و [[اثبات]] است. این مرحله از [[آزادی]] با آزادی به مفهوم [[حقوقی]] و [[سیاسی]] متفاوت است. هرچند اولی مبنای دومی است، اما از نظر ریشه و مفهوم متفاوتند؛
# آزادی، ریشه در [[فطرت]] و نهاد [[بشر]] دارد و مقوله‌های [[تکوینی]] و غیر قابل [[نفی]] و [[اثبات]] است. این مرحله از [[آزادی]] با آزادی به مفهوم [[حقوقی]] و [[سیاسی]] متفاوت است. هرچند اولی مبنای دومی است، اما از نظر ریشه و مفهوم متفاوتند؛
# بحث‌های [[فلسفی]] و سیاسی در زمینۀ آزادی‌های اساسی بیشتر در بعد منفی است، به این معنا که آزادی‌خواهان همواره با موانع آزادی می‌جنگند و طالب برداشتن این موانع در [[جامعه]] هستند. به عبارت دیگر آزادی به مفهوم عکس‌العملی مورد نظر آنهاست. بنابراین، پیش‌فرض بحث آزادی، وجود موانع بالقوه یا بالفعل است و این موانع به سه صورت در جامعه [[خودنمایی]] می‌کند:
# بحث‌های [[فلسفی]] و سیاسی در زمینۀ آزادی‌های اساسی بیشتر در بعد منفی است، به این معنا که آزادی‌خواهان همواره با موانع آزادی می‌جنگند و طالب برداشتن این موانع در [[جامعه]] هستند. به عبارت دیگر آزادی به مفهوم عکس‌العملی مورد نظر آنهاست. بنابراین، پیش‌فرض بحث آزادی، وجود موانع بالقوه یا بالفعل است و این موانع به سه صورت در جامعه [[خودنمایی]] می‌کند:
## موانعی که از [[قانون]] پدید می‌آید و آزادی در این مورد به معنای آن است که محدودیت‌ها و موانع قانونی باید از سر [[راه]] [[زندگی اجتماعی]] افراد برداشته شود؛
## موانعی که از [[قانون]] پدید می‌آید و آزادی در این مورد به معنای آن است که محدودیت‌ها و موانع قانونی باید از سر راه [[زندگی اجتماعی]] افراد برداشته شود؛
## محدودیت‌هایی که از عوامل فشار [[اجتماعی]] به وجود می‌آید و مفهوم آزادی در این مورد آن است که این عوامل به نحوی خنثی شود و چنین محدودیت‌هایی در زندگی اجتماعی افراد وجود نداشته باشند؛
## محدودیت‌هایی که از عوامل فشار [[اجتماعی]] به وجود می‌آید و مفهوم آزادی در این مورد آن است که این عوامل به نحوی خنثی شود و چنین محدودیت‌هایی در زندگی اجتماعی افراد وجود نداشته باشند؛
## سلب آزادی که از [[اعمال]] [[قدرت سیاسی]] [[حاکم]] و [[دولت]] ناشی می‌شود و گروه‌های سیاسی و یا [[ملت]] می‌خواهند با وجود [[اقتدار]] دولت از موانعی که بر سر آزادی آنها به وجود آمده، بگذرند؛
## سلب آزادی که از [[اعمال]] [[قدرت سیاسی]] [[حاکم]] و [[دولت]] ناشی می‌شود و گروه‌های سیاسی و یا [[ملت]] می‌خواهند با وجود [[اقتدار]] دولت از موانعی که بر سر آزادی آنها به وجود آمده، بگذرند؛
خط ۳۴: خط ۳۴:
# تعبیر دیگری از آزادی را در مقولۀ [[سیاسی]] جامعۀ باز می‌یابیم، جامعۀ باز بنابر تعریف بنیانگذار آن<ref>جامعه باز و دشمنانش، ج۲، ص۳۸۰-۳۸۱.</ref> عبارت از جامعه‌ای است که در آن رقابت‌ها تا سرحد کسب جایگاه‌ها ادامه دارد و سرانجام به قول نویسنده، جامعۀ باز و دشمنانش این جامعۀ باز به جامعه‌ای عاری از [[خصلت]] اجتماعی می‌رسد که [[آدمیان]] به جای روبه‌رو شدن با یکدیگر [[روابط]] خود را با نامۀ ماشین شده، تلگرام (اینترنت) و در اتومبیل‌های دربسته انجام می‌دهند و حتی به تلقیح مصنوعی [[پناه]] می‌برند<ref>جامعه باز و دشمنانش، ج۲، ص۳۸۰-۳۸۱.</ref>؛
# تعبیر دیگری از آزادی را در مقولۀ [[سیاسی]] جامعۀ باز می‌یابیم، جامعۀ باز بنابر تعریف بنیانگذار آن<ref>جامعه باز و دشمنانش، ج۲، ص۳۸۰-۳۸۱.</ref> عبارت از جامعه‌ای است که در آن رقابت‌ها تا سرحد کسب جایگاه‌ها ادامه دارد و سرانجام به قول نویسنده، جامعۀ باز و دشمنانش این جامعۀ باز به جامعه‌ای عاری از [[خصلت]] اجتماعی می‌رسد که [[آدمیان]] به جای روبه‌رو شدن با یکدیگر [[روابط]] خود را با نامۀ ماشین شده، تلگرام (اینترنت) و در اتومبیل‌های دربسته انجام می‌دهند و حتی به تلقیح مصنوعی [[پناه]] می‌برند<ref>جامعه باز و دشمنانش، ج۲، ص۳۸۰-۳۸۱.</ref>؛
#«همۀ [[انسان‌ها]] [[آزاد]] [[آفریده]] شده‌اند» این سخن را [[نصوص]] [[اسلامی]] و نیز در اعلامیه‌های جهانی و از جمله در اعلامیه [[استقلال]] [[آمریکا]] به‌وضوح می‌بینیم، اما اگر این اصل مشترک و قابل‌قبول همگان است، چرا در یک تحلیل نتیجه آن [[دولت]] [[امامت]] است و در تحلیل دیگر [[دموکراسی]] به مفهوم [[حکومت]] انتخابی لاییک و در آموزه‌های [[مارکسیسم]]، [[انسان]] [[اسیر]] تولید و ابزار آن می‌شود؛ زیرا در این [[مکتب]]، شرایط تولیدات که خصیصه‌های ملموس [[زندگی]] انسان را مشخص می‌کند و او ناگزیر باید نه‌تنها از آن [[پیروی]] کند بلکه در تداوم آن، خود را با آن هماهنگ سازد و سرانجام فرایند تولید، چگونه انسان بودن را تعیین می‌کند و [[جبر]] [[تاریخ]] بر [[اراده انسان]] فایق می‌آید. انسان آزاد آفریده شده ولی [[تفسیرها]] از آن، یکسان نیست و این تفسیرها بیش از آنکه از اصل «[[آزاد]] [[آفریده]] شدن [[انسان]]» نشأت بگیرد از عوامل و زمینه‌های [[تاریخی]]، [[اجتماعی]] و [[فکری]] [[اندیشمندان]] ناشی می‌شود؛
#«همۀ [[انسان‌ها]] [[آزاد]] [[آفریده]] شده‌اند» این سخن را [[نصوص]] [[اسلامی]] و نیز در اعلامیه‌های جهانی و از جمله در اعلامیه [[استقلال]] [[آمریکا]] به‌وضوح می‌بینیم، اما اگر این اصل مشترک و قابل‌قبول همگان است، چرا در یک تحلیل نتیجه آن [[دولت]] [[امامت]] است و در تحلیل دیگر [[دموکراسی]] به مفهوم [[حکومت]] انتخابی لاییک و در آموزه‌های [[مارکسیسم]]، [[انسان]] [[اسیر]] تولید و ابزار آن می‌شود؛ زیرا در این [[مکتب]]، شرایط تولیدات که خصیصه‌های ملموس [[زندگی]] انسان را مشخص می‌کند و او ناگزیر باید نه‌تنها از آن [[پیروی]] کند بلکه در تداوم آن، خود را با آن هماهنگ سازد و سرانجام فرایند تولید، چگونه انسان بودن را تعیین می‌کند و [[جبر]] [[تاریخ]] بر [[اراده انسان]] فایق می‌آید. انسان آزاد آفریده شده ولی [[تفسیرها]] از آن، یکسان نیست و این تفسیرها بیش از آنکه از اصل «[[آزاد]] [[آفریده]] شدن [[انسان]]» نشأت بگیرد از عوامل و زمینه‌های [[تاریخی]]، [[اجتماعی]] و [[فکری]] [[اندیشمندان]] ناشی می‌شود؛
# بررسی [[تحول]] [[حقوق عمومی]] و آزادی‌ها در سطح اسناد بین‌المللی و نیز در سطح [[قوانین]] ملی برای تحلیل ماهوی [[حقوق]] اساسی انسان به ویژه آزادی‌ها ضروری است. از [[زمان]] صدور اعلامیه [[حقوق بشر]] فرانسه به سال ۱۷۸۹ مسائل مربوط به حقوق اساسی و [[آزادی‌های فردی]] در دو قلمروی ملی و بین‌المللی توسعه یافت و از یک‌سو به اعلامیه‌ها، میثاق‌ها و کنوانسیون‌های بین‌المللی [[راه]] یافت و از سوی دیگر قوانین اساسی کشورها را تحت تأثیر خود قرار داد؛
# بررسی [[تحول]] [[حقوق عمومی]] و آزادی‌ها در سطح اسناد بین‌المللی و نیز در سطح [[قوانین]] ملی برای تحلیل ماهوی [[حقوق]] اساسی انسان به ویژه آزادی‌ها ضروری است. از [[زمان]] صدور اعلامیه [[حقوق بشر]] فرانسه به سال ۱۷۸۹ مسائل مربوط به حقوق اساسی و [[آزادی‌های فردی]] در دو قلمروی ملی و بین‌المللی توسعه یافت و از یک‌سو به اعلامیه‌ها، میثاق‌ها و کنوانسیون‌های بین‌المللی راه یافت و از سوی دیگر قوانین اساسی کشورها را تحت تأثیر خود قرار داد؛
# تقسیم‌بندی حقوق اساسی انسان به حقوق [[مدنی]] و [[سیاسی]] و [[حقوق اجتماعی]] و [[اقتصادی]] هرچند به قوانین اساسی کشورها راه نیافت و هر دو نوع آن، تحت عنوان حقوق اساسی [[ملت]] گنجانیده شد، اما ظهور آن در میثاق‌های بین‌المللی، زمینۀ طبقه‌بندی جدیدی را فراهم آورد و به‌طور ضمنی این سؤال را پیش آورد که کدام‌یک از آن دو، اصل و در نتیجه، کدام‌یک از اهمیت بیشتری برخوردار است‌؟ [[غرب]] فارغ از دستۀ اول و دستیابی به ثمره آن تحت عنوان [[دموکراسی]]، دستۀ دوم را در [[دستور]] کار خود قرار داد و با وجود رقابت‌های شدید در استیفای حقوق دسته دوم، در عمل آن را اصل و حائز اهمیت بیشتر تلقی کرد و برای بهره‌کشی بیشتر از امکانات مادی و [[معنوی]] [[جهان]] سوم به ویژه کشورهای عقب‌مانده، [[همت]] بر آن گمارد که به آن کشورها چنین [[القا]] کند که مسئله نخست و پراهمیت حقوق دستۀ اول و در رأس آنها [[آزادی]] و به ویژه دموکراسی به مفهوم غربی است و [[مردم]] در این کشورها تا به کسب آزادی‌ها و دموکراسی دست نیافته‌اند، مسئله‌ای حائز اهمیت وجود ندارد. به این ترتیب جهان سوم در التهاب رسیدن به دموکراسی، فرصت‌های زیادی را برای غرب به منظور رسیدن به مقاصد مادی آنها فراهم آورد؛
# تقسیم‌بندی حقوق اساسی انسان به حقوق [[مدنی]] و [[سیاسی]] و [[حقوق اجتماعی]] و [[اقتصادی]] هرچند به قوانین اساسی کشورها راه نیافت و هر دو نوع آن، تحت عنوان حقوق اساسی [[ملت]] گنجانیده شد، اما ظهور آن در میثاق‌های بین‌المللی، زمینۀ طبقه‌بندی جدیدی را فراهم آورد و به‌طور ضمنی این سؤال را پیش آورد که کدام‌یک از آن دو، اصل و در نتیجه، کدام‌یک از اهمیت بیشتری برخوردار است‌؟ [[غرب]] فارغ از دستۀ اول و دستیابی به ثمره آن تحت عنوان [[دموکراسی]]، دستۀ دوم را در [[دستور]] کار خود قرار داد و با وجود رقابت‌های شدید در استیفای حقوق دسته دوم، در عمل آن را اصل و حائز اهمیت بیشتر تلقی کرد و برای بهره‌کشی بیشتر از امکانات مادی و [[معنوی]] [[جهان]] سوم به ویژه کشورهای عقب‌مانده، [[همت]] بر آن گمارد که به آن کشورها چنین [[القا]] کند که مسئله نخست و پراهمیت حقوق دستۀ اول و در رأس آنها [[آزادی]] و به ویژه دموکراسی به مفهوم غربی است و [[مردم]] در این کشورها تا به کسب آزادی‌ها و دموکراسی دست نیافته‌اند، مسئله‌ای حائز اهمیت وجود ندارد. به این ترتیب جهان سوم در التهاب رسیدن به دموکراسی، فرصت‌های زیادی را برای غرب به منظور رسیدن به مقاصد مادی آنها فراهم آورد؛
# مصلحت‌گرایی در [[تفسیر]] و تدوین حقوق و ارادی‌های اساسی موجب شده که بر اساس بنیاد [[مصلحت]]، آزادی‌ها به دو نوع آزادی‌های متکی بر [[منافع]] مادی فرد و آزادی‌های برخاستۀ از منافع [[معنوی]] فرد تقسیم شوند و آزادی‌هایی جون [[آزادی]] فرد، [[مالکیت]] و [[امنیت]] در [[شؤون]] شخصی و [[زندگی فردی]] از نوع اول و آزادی‌های چون آزادی [[فکر]] و [[عقیده]] از نوع دوم تلقی شود.
# مصلحت‌گرایی در [[تفسیر]] و تدوین حقوق و ارادی‌های اساسی موجب شده که بر اساس بنیاد [[مصلحت]]، آزادی‌ها به دو نوع آزادی‌های متکی بر [[منافع]] مادی فرد و آزادی‌های برخاستۀ از منافع [[معنوی]] فرد تقسیم شوند و آزادی‌هایی جون [[آزادی]] فرد، [[مالکیت]] و [[امنیت]] در [[شؤون]] شخصی و [[زندگی فردی]] از نوع اول و آزادی‌های چون آزادی [[فکر]] و [[عقیده]] از نوع دوم تلقی شود.
بی‌گمان این نوع تقسیم‌بندی شکلی است و مادی و معنوی بودن متعلق به آزادی با مادی و معنوی بودن مصلحتی که در پشت سر آزادی‌ها قرار دارد خلط شده و تحلیل سفسطه‌آمیزی را به وجود آورده است. آزادی فکر و عقیده و بیان هرچند آزادی متعلق به [[امور معنوی]] است اما دارای مصلحت‌های مادی نیز هست و همچنین [[آزادی مسکن]] و [[شغل]] هرچند مادی به نظر می‌رسد، اما در پشت سر آن مصلحت معنوی و [[احترام]] به [[شخصیت]] [[انسانی]] نهفته است<ref>فقه سیاسی، ج۷، ص۲۴۰-۲۴۸.</ref><ref>[[عباس علی عمید زنجانی|عمید زنجانی، عباس علی]]، [[دانشنامه فقه سیاسی ج۱ (کتاب)|دانشنامه فقه سیاسی]]، ص ۳۷.</ref>
بی‌گمان این نوع تقسیم‌بندی شکلی است و مادی و معنوی بودن متعلق به آزادی با مادی و معنوی بودن مصلحتی که در پشت سر آزادی‌ها قرار دارد خلط شده و تحلیل سفسطه‌آمیزی را به وجود آورده است. آزادی فکر و عقیده و بیان هرچند آزادی متعلق به [[امور معنوی]] است اما دارای مصلحت‌های مادی نیز هست و همچنین [[آزادی مسکن]] و [[شغل]] هرچند مادی به نظر می‌رسد، اما در پشت سر آن مصلحت معنوی و [[احترام]] به [[شخصیت]] [[انسانی]] نهفته است<ref>فقه سیاسی، ج۷، ص۲۴۰-۲۴۸.</ref>.<ref>[[عباس علی عمید زنجانی|عمید زنجانی، عباس علی]]، [[دانشنامه فقه سیاسی ج۱ (کتاب)|دانشنامه فقه سیاسی]]، ص ۳۷.</ref>


== تفاوت آزادی سیاسی از نگاه غرب و اسلام ==
== تفاوت آزادی سیاسی از نگاه غرب و اسلام ==
۱۰۸٬۵۴۸

ویرایش