بدون خلاصۀ ویرایش
جز (جایگزینی متن - 'امکان پذیر' به 'امکانپذیر') |
بدون خلاصۀ ویرایش |
||
(۲ نسخهٔ میانی ویرایش شده توسط ۲ کاربر نشان داده نشد) | |||
خط ۱: | خط ۱: | ||
{{مدخل مرتبط | {{مدخل مرتبط | ||
| موضوع مرتبط = حکومت | | موضوع مرتبط = حکومت | ||
| عنوان مدخل = | | عنوان مدخل = | ||
| مداخل مرتبط = [[ضرورت تشکیل حکومت در قرآن]] - [[ضرورت تشکیل حکومت در حدیث]] - [[ضرورت تشکیل حکومت در کلام اسلامی]] - [[ضرورت تشکیل حکومت در فقه سیاسی]] - [[ضرورت تشکیل حکومت در فرهنگ و معارف انقلاب اسلامی]] | | مداخل مرتبط = [[ضرورت تشکیل حکومت در قرآن]] - [[ضرورت تشکیل حکومت در حدیث]] - [[ضرورت تشکیل حکومت در کلام اسلامی]] - [[ضرورت تشکیل حکومت در فقه سیاسی]] - [[ضرورت تشکیل حکومت در فرهنگ و معارف انقلاب اسلامی]] | ||
| پرسش مرتبط = | | پرسش مرتبط = | ||
}} | }} | ||
== مقدمه == | == مقدمه == | ||
اصل [[حکومت]]، فارغ از دینی یا غیر دینی بودن آن، را میتوان از دو | اصل [[حکومت]]، فارغ از دینی یا غیر دینی بودن آن، را میتوان از دو راه به [[اثبات]] رساند. | ||
== حکومت عامل [[نظم]] و تداوم | == حکومت عامل [[نظم]] و تداوم زندگی اجتماعی == | ||
اثبات [[ضرورت حکومت]] از راه [[لزوم]] بقای [[اجتماع بشری]] و [[انتظام]] یافتن امور آن، با [[استدلال عقلی]] و بهرهگیری از مؤیدات [[نقلی]]، به ترتیب ذیل امکانپذیر است: | اثبات [[ضرورت حکومت]] از راه [[لزوم]] بقای [[اجتماع بشری]] و [[انتظام]] یافتن امور آن، با [[استدلال عقلی]] و بهرهگیری از مؤیدات [[نقلی]]، به ترتیب ذیل امکانپذیر است: | ||
خط ۴۲: | خط ۴۳: | ||
[[پیامبر اکرم]] {{صل}} در بیان [[فلسفه]] [[امر به معروف و نهی از منکر]] مثلی میآورند که گروهی از [[مردم]] در یک کشتی سوار شدند، کشتی روی آب میرفت و هر یک از مسافران در جای مخصوص خود بودند. یکی از مسافران، به بهانه اینکه جایی که نشسته، جایگاه خودش است و تنها به او تعلق دارد، با وسیلهای که در [[اختیار]] داشت همان نقطه را سوراخ کرد و مسافران به تماشای او نشستند و هیچ واکنشی از خود بروز ندادند؛ در نتیجه کشتی در اثر [[بیتفاوتی]] دیگران [[غرق]] شد. اگر سایر مسافران دست او را گرفته و مانع او میشدند، هرگز غرق نمیشدند. آیا این نمونه بیانگر نیاز [[فطری]] و [[عقلی]] [[انسان]] به وجود جمع و [[زندگی]] با دیگر همنوعان و برخورداری طرفین از مساعدت و ثمره کار همدیگر نیست؟ | [[پیامبر اکرم]] {{صل}} در بیان [[فلسفه]] [[امر به معروف و نهی از منکر]] مثلی میآورند که گروهی از [[مردم]] در یک کشتی سوار شدند، کشتی روی آب میرفت و هر یک از مسافران در جای مخصوص خود بودند. یکی از مسافران، به بهانه اینکه جایی که نشسته، جایگاه خودش است و تنها به او تعلق دارد، با وسیلهای که در [[اختیار]] داشت همان نقطه را سوراخ کرد و مسافران به تماشای او نشستند و هیچ واکنشی از خود بروز ندادند؛ در نتیجه کشتی در اثر [[بیتفاوتی]] دیگران [[غرق]] شد. اگر سایر مسافران دست او را گرفته و مانع او میشدند، هرگز غرق نمیشدند. آیا این نمونه بیانگر نیاز [[فطری]] و [[عقلی]] [[انسان]] به وجود جمع و [[زندگی]] با دیگر همنوعان و برخورداری طرفین از مساعدت و ثمره کار همدیگر نیست؟ | ||
تمام این موارد، علاوه بر [[اجتماعی بودن اسلام]] و [[احکام]] آن، بر [[فطرت]] [[اجتماعی]] انسان [[حکم]] صریح یا حداقل ضمنی دارد. البته این مسئله، حقیقتی است که نوع [[انسانها]] منکر آن نیستند و [[اثبات]] آن نیاز به [[برهان]] و [[استدلال]] ندارد؛ بلکه مقصود [[تذکر]] این اصل مشترک و ضروری زندگی [[بشر]] است که هر فردی، با هر [[اعتقاد]] و [[باور]] شخصی، نمیتواند جمعی زندگی کردن بشر را، [[انکار]] نماید؛ زیرا انکار زیست جمعی، مرادف با عدم [[توانایی]] انسان در رفع نیازهای ضروری و در نتیجه قائل شدن به [[نفی]] دوام و بقای نوع بشر است | تمام این موارد، علاوه بر [[اجتماعی بودن اسلام]] و [[احکام]] آن، بر [[فطرت]] [[اجتماعی]] انسان [[حکم]] صریح یا حداقل ضمنی دارد. البته این مسئله، حقیقتی است که نوع [[انسانها]] منکر آن نیستند و [[اثبات]] آن نیاز به [[برهان]] و [[استدلال]] ندارد؛ بلکه مقصود [[تذکر]] این اصل مشترک و ضروری زندگی [[بشر]] است که هر فردی، با هر [[اعتقاد]] و [[باور]] شخصی، نمیتواند جمعی زندگی کردن بشر را، [[انکار]] نماید؛ زیرا انکار زیست جمعی، مرادف با عدم [[توانایی]] انسان در رفع نیازهای ضروری و در نتیجه قائل شدن به [[نفی]] دوام و بقای نوع بشر است<ref>[[علی اصغر نصرتی|نصرتی، علی اصغر]]، [[نظام سیاسی اسلام (کتاب)|نظام سیاسی اسلام]]، ص ۱۳۰-۱۴۲.</ref>. | ||
=== [[نظم]] لازمه | === [[نظم]] لازمه زندگی اجتماعی بشر === | ||
وجود [[انگیزهها]]، [[گرایشها]]، اهداف گوناگون افراد مختلفی که در یک مجموعه گردهم جمع میشوند از یک سو جاذبهها و [[منافع]] شخصی یا اجتماعی، مادی یا [[معنوی]]، میلی یا منطقی، [[دنیوی]] یا [[اخروی]] و از طرف دیگر، انسانها را به تکاپو، تلاش و تحرک در اموری وادار میکند که [[ضرورت]] همسو و هماهنگ با یکدیگر نبوده، حرکت واحدی را ایجاب نمیکند و به مقصود مشترکی رهنمون نیست. از این رو جمعی زیستن؛ مسائلی از قبیل: تزاحمات، [[تقابل]] اختیارات، برخورد تصمیمات و [[امیال]] را به دنبال خواهد داشت. [[علامه طباطبایی]] در توضیحی پیرامون [[آیه]] ۲۱۳ [[سوره بقره]]، مینویسند: “... [[بشر]] همچنان به [[سیر]] خود ادامه داد، تا به این مشکل برخورد که هر فردی از فرد و یا افراد دیگر، همان را میخواهد که آن [را] دیگران از او میخواهند، لاجرم ناگزیر شد این معنا را بپذیرد که همان طور که او میخواهد از دیگران بهرهکشی کند، باید اجازه دهد، دیگران هم به همان اندازه از او بهرهکشی کنند، و همین جا بود که پی برد به اینکه باید [[اجتماعی]] [[مدنی]] و تعاونی تشکیل دهد و بعد از تشکیل [[اجتماع]] فهمید که دوام اجتماع و در [[حقیقت]] دوام زندگیش، منوط بر این است که اجتماع به نحوی استقرار یابد که هر صاحب حقی به [[حق]] خود برسد و نسبتها و [[روابط]] [[متعادل]] باشد و این همان [[عدالت اجتماعی]] است”<ref>ترجمه تفسیر المیزان، ج۳ ص۲۲۴.</ref>. | وجود [[انگیزهها]]، [[گرایشها]]، اهداف گوناگون افراد مختلفی که در یک مجموعه گردهم جمع میشوند از یک سو جاذبهها و [[منافع]] شخصی یا اجتماعی، مادی یا [[معنوی]]، میلی یا منطقی، [[دنیوی]] یا [[اخروی]] و از طرف دیگر، انسانها را به تکاپو، تلاش و تحرک در اموری وادار میکند که [[ضرورت]] همسو و هماهنگ با یکدیگر نبوده، حرکت واحدی را ایجاب نمیکند و به مقصود مشترکی رهنمون نیست. از این رو جمعی زیستن؛ مسائلی از قبیل: تزاحمات، [[تقابل]] اختیارات، برخورد تصمیمات و [[امیال]] را به دنبال خواهد داشت. [[علامه طباطبایی]] در توضیحی پیرامون [[آیه]] ۲۱۳ [[سوره بقره]]، مینویسند: “... [[بشر]] همچنان به [[سیر]] خود ادامه داد، تا به این مشکل برخورد که هر فردی از فرد و یا افراد دیگر، همان را میخواهد که آن [را] دیگران از او میخواهند، لاجرم ناگزیر شد این معنا را بپذیرد که همان طور که او میخواهد از دیگران بهرهکشی کند، باید اجازه دهد، دیگران هم به همان اندازه از او بهرهکشی کنند، و همین جا بود که پی برد به اینکه باید [[اجتماعی]] [[مدنی]] و تعاونی تشکیل دهد و بعد از تشکیل [[اجتماع]] فهمید که دوام اجتماع و در [[حقیقت]] دوام زندگیش، منوط بر این است که اجتماع به نحوی استقرار یابد که هر صاحب حقی به [[حق]] خود برسد و نسبتها و [[روابط]] [[متعادل]] باشد و این همان [[عدالت اجتماعی]] است”<ref>ترجمه تفسیر المیزان، ج۳ ص۲۲۴.</ref>. | ||
خط ۵۹: | خط ۶۰: | ||
واضح است که [[امام]] {{ع}} نیز در [[مقام]] بیان [[مشروعیت حکومت]] [[ستمگر]] نیست؛ بلکه وجود [[حکومت]]، هرچند ستمگر و [[ظالم]] را، بر بیحکو [[متی]] و هرج و مرج ترجیح میدهند. از این [[روایت]] میتوان استفاده نمود که، برای ایجاد ضابطه، [[قانون]] و [[برقراری نظم]] در جامعه [[ضرورت حکومت]]، آشکار و روشن است. | واضح است که [[امام]] {{ع}} نیز در [[مقام]] بیان [[مشروعیت حکومت]] [[ستمگر]] نیست؛ بلکه وجود [[حکومت]]، هرچند ستمگر و [[ظالم]] را، بر بیحکو [[متی]] و هرج و مرج ترجیح میدهند. از این [[روایت]] میتوان استفاده نمود که، برای ایجاد ضابطه، [[قانون]] و [[برقراری نظم]] در جامعه [[ضرورت حکومت]]، آشکار و روشن است. | ||
وجود نظم در جامعه و [[ضرورت اجتماعی]] آن، [[نیازمند]] [[دلیل]] و [[برهان]] نیست، [[روایات]] [[ائمه]] {{عم}} نیز در مقام [[ارشاد]] و امضای یک [[حکم عقلی]] هستند که [[ضرورت]] و غیر قابل [[انکار]] بودن آن نزد همگان پذیرفته شده است و از آنجا که بروز تغییرات و تحولات، کنشها و واکنشها و تأثیر و تأثرات [[اجتماعی]] اجتنابناپذیر است و نمیتوان لحظهای را یافت که نبض [[جامعه]] از [[پویایی]] و حرکت باز ایستد، [[لزوم]] ایجاد [[نظم]] و هماهنگی و تلاش در جهت رفع دوگانگی و برخوردها، امری است که همه بر آن اتفاقنظر داشته و [[موفقیت]] آنان در گروه تلاش برای [[حاکمیت]] و استقرار آن است | وجود نظم در جامعه و [[ضرورت اجتماعی]] آن، [[نیازمند]] [[دلیل]] و [[برهان]] نیست، [[روایات]] [[ائمه]] {{عم}} نیز در مقام [[ارشاد]] و امضای یک [[حکم عقلی]] هستند که [[ضرورت]] و غیر قابل [[انکار]] بودن آن نزد همگان پذیرفته شده است و از آنجا که بروز تغییرات و تحولات، کنشها و واکنشها و تأثیر و تأثرات [[اجتماعی]] اجتنابناپذیر است و نمیتوان لحظهای را یافت که نبض [[جامعه]] از [[پویایی]] و حرکت باز ایستد، [[لزوم]] ایجاد [[نظم]] و هماهنگی و تلاش در جهت رفع دوگانگی و برخوردها، امری است که همه بر آن اتفاقنظر داشته و [[موفقیت]] آنان در گروه تلاش برای [[حاکمیت]] و استقرار آن است<ref>[[علی اصغر نصرتی|نصرتی، علی اصغر]]، [[نظام سیاسی اسلام (کتاب)|نظام سیاسی اسلام]]، ص ۱۳۰-۱۴۲.</ref>. | ||
== [[حکومت]]، شامل هماهنگی و [[انتظام]] اجتماعی == | == [[حکومت]]، شامل هماهنگی و [[انتظام]] اجتماعی == | ||
خط ۷۰: | خط ۷۱: | ||
از [[آیه]] استفاده میشود که هدف [[ارسال رسل]]، [[قیام به قسط]] و [[عدل]] است که جز در پرتو قدرتی والا و [[حکومتی]] که زمام [[امور جامعه]] را در دست داشته باشد، امکانپذیر نیست<ref>حکومت موردنظر، فقط با سرپرستی انبیاء یا ائمه یا فقهای عادل در زمان غیبت، امکانپذیر است.</ref>. البته [[اعتقاد]] به اصل [[حکومت]] و [[ولایت]]، نیاز چندانی به [[دلیل]] و [[برهان]] ندارد؛ ولی برای [[تبیین]] بیشتر بحث، به چند [[روایت]] اشاره میکنیم. | از [[آیه]] استفاده میشود که هدف [[ارسال رسل]]، [[قیام به قسط]] و [[عدل]] است که جز در پرتو قدرتی والا و [[حکومتی]] که زمام [[امور جامعه]] را در دست داشته باشد، امکانپذیر نیست<ref>حکومت موردنظر، فقط با سرپرستی انبیاء یا ائمه یا فقهای عادل در زمان غیبت، امکانپذیر است.</ref>. البته [[اعتقاد]] به اصل [[حکومت]] و [[ولایت]]، نیاز چندانی به [[دلیل]] و [[برهان]] ندارد؛ ولی برای [[تبیین]] بیشتر بحث، به چند [[روایت]] اشاره میکنیم. | ||
#{{متن حدیث|الْإِمَامَةُ نِظَامُ الْأُمَّةِ}}<ref>آمدی، غررالحکم و دررالکلم، کلام ۱۰۹۵.</ref>؛ [[امامت]] و [[پیشوایی]]، [[نظام]] بخش [[امت]] است. در “شرح غررالحکم و دررالکلم”، در توضیح این [[کلام]] [[امیر مؤمنان]] آمده است: “تعیین [[امام]] و [[پیشوا]] به وسیله هر امتی برای خود، باعث نظام احوال و [[انتظام]] امور ایشان میگردد. چه ظاهر است که هیچ جمعیتی، بیفرمانفرمایی که همه [[مطیع]] و منقاد او باشند و از سخن و [[صلاح]] او [[تجاوز]] ننمایند، خواه [[عادل]] و خواه [[جائر]]، منتظم نتواند شد. و اگر هر یک بر وفق [[هوی و هوس]] خود [[سلوک]] نمایند، در اندک فرصتی، [[هرج و مرج]] شود و همه پراکنده و متفرق شوند. پس باید که فرمانفرمایی باشد که همه از او [[ترس]] و [[بیم]] داشته باشند و از [[خوف]] او تعدّی زیاد نکنند. و هر چند او [[ظالم]] باشد، وجود او بهتر است که در اصل حاکمی نباشد، چه [[ظلم]] یک کَس هر چه باشد [[برابری]] با [[مفاسد]] هرج و مرج نکند”<ref>محمد خوانساری، شرح غررالحکم و دررالکلم، ص۲۷۴. </ref>. | #{{متن حدیث|الْإِمَامَةُ نِظَامُ الْأُمَّةِ}}<ref>آمدی، غررالحکم و دررالکلم، کلام ۱۰۹۵.</ref>؛ [[امامت]] و [[پیشوایی]]، [[نظام]] بخش [[امت]] است. در “شرح غررالحکم و دررالکلم”، در توضیح این [[کلام]] [[امیر مؤمنان]] آمده است: “تعیین [[امام]] و [[پیشوا]] به وسیله هر امتی برای خود، باعث نظام احوال و [[انتظام]] امور ایشان میگردد. چه ظاهر است که هیچ جمعیتی، بیفرمانفرمایی که همه [[مطیع]] و منقاد او باشند و از سخن و [[صلاح]] او [[تجاوز]] ننمایند، خواه [[عادل]] و خواه [[جائر]]، منتظم نتواند شد. و اگر هر یک بر وفق [[هوی و هوس]] خود [[سلوک]] نمایند، در اندک فرصتی، [[هرج و مرج]] شود و همه پراکنده و متفرق شوند. پس باید که فرمانفرمایی باشد که همه از او [[ترس]] و [[بیم]] داشته باشند و از [[خوف]] او تعدّی زیاد نکنند. و هر چند او [[ظالم]] باشد، وجود او بهتر است که در اصل حاکمی نباشد، چه [[ظلم]] یک کَس هر چه باشد [[برابری]] با [[مفاسد]] هرج و مرج نکند”<ref>محمد خوانساری، شرح غررالحکم و دررالکلم، ص۲۷۴. </ref>. | ||
# [[ابومحمد الفضل بن شاذان نیشابوری]] از [[حضرت رضا]] {{ع}} [[نقل]] میکند که فرمود: {{متن حدیث|وَ لِمَ جَعَلَ أُولِي الْأَمْرِ وَ أَمَرَ بِطَاعَتِهِمْ قِيلَ لِعِلَلٍ كَثِيرَةٍ مِنْهَا أَنَّ الْخَلْقَ لَمَّا وَقَفُوا عَلَى حَدٍّ مَحْدُودٍ وَ أُمِرُوا أَنْ لَا يَتَعَدَّوْا تِلْكَ الْحُدُودَ لِمَا فِيهِ مِنْ فَسَادِهِمْ لَمْ يَكُنْ يَثْبُتُ ذَلِكَ وَ لَا يَقُومُ إِلَّا بِأَنْ يَجْعَلَ عَلَيْهِمْ فِيهَا أَمِيناً يَأْخُذُهُمْ بِالْوَقْتِ عِنْدَ مَا أُبِيحَ لَهُمْ وَ يَمْنَعُهُمْ مِنَ التَّعَدِّي عَلَى مَا حَظَرَ عَلَيْهِمْ لِأَنَّهُ لَوْ لَمْ يَكُنْ ذَلِكَ لَكَانَ أَحَدٌ لَا يَتْرُكُ لَذَّتَهُ وَ مَنْفَعَتَهُ لِفَسَادِ غَيْرِهِ}}؛ اگر کسی بپرسد. چرا [[خدای حکیم]] | # [[ابومحمد الفضل بن شاذان نیشابوری]] از [[حضرت رضا]] {{ع}} [[نقل]] میکند که فرمود: {{متن حدیث|وَ لِمَ جَعَلَ أُولِي الْأَمْرِ وَ أَمَرَ بِطَاعَتِهِمْ قِيلَ لِعِلَلٍ كَثِيرَةٍ مِنْهَا أَنَّ الْخَلْقَ لَمَّا وَقَفُوا عَلَى حَدٍّ مَحْدُودٍ وَ أُمِرُوا أَنْ لَا يَتَعَدَّوْا تِلْكَ الْحُدُودَ لِمَا فِيهِ مِنْ فَسَادِهِمْ لَمْ يَكُنْ يَثْبُتُ ذَلِكَ وَ لَا يَقُومُ إِلَّا بِأَنْ يَجْعَلَ عَلَيْهِمْ فِيهَا أَمِيناً يَأْخُذُهُمْ بِالْوَقْتِ عِنْدَ مَا أُبِيحَ لَهُمْ وَ يَمْنَعُهُمْ مِنَ التَّعَدِّي عَلَى مَا حَظَرَ عَلَيْهِمْ لِأَنَّهُ لَوْ لَمْ يَكُنْ ذَلِكَ لَكَانَ أَحَدٌ لَا يَتْرُكُ لَذَّتَهُ وَ مَنْفَعَتَهُ لِفَسَادِ غَيْرِهِ}}؛ اگر کسی بپرسد. چرا [[خدای حکیم]] «اولی الامر» قرار داده و به [[اطاعت]] آنان امر کرده است، جواب داده خواهد که به [[علل]] و [[دلایل]] بسیار چنین کرده است، از آن جمله این که چون [[مردم]] بر طریقه مشخص و معینی نگه داشته شده و [[دستور]] یافتهاند که از این طریقه [[تجاوز]] ننمایند و از حدود و [[قوانین]] مقرر در نگذرند زیرا که با این تجاوز و تخطی دچار [[فساد]] خواهند شد و از طرفی این امر به تحقق نمیپیوندد و مردم بر طریقه معین نمیروند و نمیمانند و [[قوانین الهی]] را بر پا نمیدارند مگر در صورتی که فرد (یا [[قدرت]]) [[امین]] و [[پاسداری]] بر ایشان گماشته شود که عهدهدار این امر باشد و نگذارد پا از دائره حقشان بیرون نهند یا به [[حقوق]] دیگران [[تعدی]] کنند؛ زیرا اگر چنین نباشد و شخص یا قدرت بازدارندهای گماشته نباشد، هیچکس [[لذت]] و [[منفعت]] خویش را که با فساد دیگران ملازمه دارد، فرو نمیگذارد و در [[راه]] تأمین لذت و نفع شخصی به [[ستم]] و [[تباهی]] دیگران میپردازد. | ||
#{{متن حدیث|مِنْهَا أَنَّا لَا نَجِدُ فِرْقَةً مِنَ الْفِرَقِ وَ لَا مِلَّةً مِنَ الْمِلَلِ بَقُوا وَ عَاشُوا إِلَّا بِقَيِّمٍ وَ رَئِيسٍ وَ لِمَا لَا بُدَّ لَهُمْ مِنْهُ فِي أَمْرِ الدِّينِ وَ الدُّنْيَا}}؛ “علت و [[دلیل]] دیگر اینکه ما هیچیک از [[فرقهها]] یا هیچیک از [[ملتها]] و [[پیروان]] [[مذاهب]] مختلف را نمیبینیم که جز به وجود یک برپا نگهدارنده [[نظم]] و [[قانون]] و یک [[رئیس]] و [[رهبر]] توانسته باشد به [[حیات]] خود ادامه داده، باقی بماند، زیرا برای گذران امر [[دین]] و دنیای خویش ناگزیر از چنین شخص هستند. | #{{متن حدیث|مِنْهَا أَنَّا لَا نَجِدُ فِرْقَةً مِنَ الْفِرَقِ وَ لَا مِلَّةً مِنَ الْمِلَلِ بَقُوا وَ عَاشُوا إِلَّا بِقَيِّمٍ وَ رَئِيسٍ وَ لِمَا لَا بُدَّ لَهُمْ مِنْهُ فِي أَمْرِ الدِّينِ وَ الدُّنْيَا}}؛ “علت و [[دلیل]] دیگر اینکه ما هیچیک از [[فرقهها]] یا هیچیک از [[ملتها]] و [[پیروان]] [[مذاهب]] مختلف را نمیبینیم که جز به وجود یک برپا نگهدارنده [[نظم]] و [[قانون]] و یک [[رئیس]] و [[رهبر]] توانسته باشد به [[حیات]] خود ادامه داده، باقی بماند، زیرا برای گذران امر [[دین]] و دنیای خویش ناگزیر از چنین شخص هستند. | ||
#{{متن حدیث|وَ مِنْهَا أَنَّهُ لَوْ لَمْ يَجْعَلْ لَهُمْ إِمَاماً قَيِّماً أَمِيناً حَافِظاً مُسْتَوْدَعاً لَدَرَسَتِ الْمِلَّةُ وَ ذَهَبَ الدِّينُ وَ غُيِّرَتِ السُّنَنُ وَ الْأَحْكَامُ وَ لَزَادَ فِيهِ الْمُبْتَدِعُونَ وَ نَقَصَ مِنْهُ الْمُلْحِدُونَ وَ شَبَّهُوا ذَلِكَ عَلَى الْمُسْلِمِينَ لِأَنَّا وَجَدْنَا الْخَلْقَ مَنْقُوصِينَ مُحْتَاجِينَ غَيْرَ كَامِلِينَ مَعَ اخْتِلَافِهِمْ وَ اخْتِلَافِ أَهْوَائِهِمْ وَ تَشَتُّتِ أَنْحَائِهِمْ فَلَوْ لَمْ يَجْعَلْ لَهُمْ قَيِّماً حَافِظاً لِمَا جَاءَ بِهِ الرَّسُولُ {{صل}} لَفَسَدُوا عَلَى نَحْوِ مَا بَيَّنَّا وَ غُيِّرَتِ الشَّرَائِعُ وَ السُّنَنُ وَ الْأَحْكَامُ وَ الْإِيمَانُ وَ كَانَ فِي ذَلِكَ فَسَادُ الْخَلْقِ أَجْمَعِينَ}}؛ و باز از جمله آن [[علل]] و [[دلایل]] یکی این است که اگر برای آنان [[امام]] برپا نگهدارنده [[نظم]] و [[قانون]]، خدمتگزار و [[امین]] و نگاهبان پاسدار و [[امانتداری]] [[تعیین]] نکند، [[دین]] به کهنگی و فرسودگی دچار خواهد شد و [[آیین]] از میان خواهد رفت و [[سنن]] و [[احکام اسلام]] دگرگونه و وارونه خواهد گشت و [[بدعتگزاران]] چیزها در دین خواهند افزود و [[ملحدان]] و بیدینان چیزها از آن خواهند کاست و آن را برای [[مسلمانان]] به گونهای دیگر جلوه خواهند داد؛ زیرا میبینیم که [[مردم]] ناقص، [[نیازمند]] و ناکاملند، علاوه بر اینکه با هم [[اختلاف]] دارند و [[تمایلات]] گوناگون و حالات متشتت دارند؛ بنابراین هرگاه کسی را، که بر پا نگهدارنده، نظم و قانون باشد و پاسدار آنچه [[پیامبر]] آورده، بر مردم نگماشته بود؛ به چنان صورتی که شرح دادیم، [[فاسد]] میشدند و [[نظامات]] و [[قوانین]] و سنن و احکام اسلام دگرگونه میشود، [[ایمان]] و محتوای ایمان دگرگون میگشت و این [[تغییر]]، سبب [[فساد]] همگی [[مردمان]] و [[بشریت]] به تمامی است”<ref>بحارالانوار، ج۶، ص۶۰، ح۱.</ref>. | #{{متن حدیث|وَ مِنْهَا أَنَّهُ لَوْ لَمْ يَجْعَلْ لَهُمْ إِمَاماً قَيِّماً أَمِيناً حَافِظاً مُسْتَوْدَعاً لَدَرَسَتِ الْمِلَّةُ وَ ذَهَبَ الدِّينُ وَ غُيِّرَتِ السُّنَنُ وَ الْأَحْكَامُ وَ لَزَادَ فِيهِ الْمُبْتَدِعُونَ وَ نَقَصَ مِنْهُ الْمُلْحِدُونَ وَ شَبَّهُوا ذَلِكَ عَلَى الْمُسْلِمِينَ لِأَنَّا وَجَدْنَا الْخَلْقَ مَنْقُوصِينَ مُحْتَاجِينَ غَيْرَ كَامِلِينَ مَعَ اخْتِلَافِهِمْ وَ اخْتِلَافِ أَهْوَائِهِمْ وَ تَشَتُّتِ أَنْحَائِهِمْ فَلَوْ لَمْ يَجْعَلْ لَهُمْ قَيِّماً حَافِظاً لِمَا جَاءَ بِهِ الرَّسُولُ {{صل}} لَفَسَدُوا عَلَى نَحْوِ مَا بَيَّنَّا وَ غُيِّرَتِ الشَّرَائِعُ وَ السُّنَنُ وَ الْأَحْكَامُ وَ الْإِيمَانُ وَ كَانَ فِي ذَلِكَ فَسَادُ الْخَلْقِ أَجْمَعِينَ}}؛ و باز از جمله آن [[علل]] و [[دلایل]] یکی این است که اگر برای آنان [[امام]] برپا نگهدارنده [[نظم]] و [[قانون]]، خدمتگزار و [[امین]] و نگاهبان پاسدار و [[امانتداری]] [[تعیین]] نکند، [[دین]] به کهنگی و فرسودگی دچار خواهد شد و [[آیین]] از میان خواهد رفت و [[سنن]] و [[احکام اسلام]] دگرگونه و وارونه خواهد گشت و [[بدعتگزاران]] چیزها در دین خواهند افزود و [[ملحدان]] و بیدینان چیزها از آن خواهند کاست و آن را برای [[مسلمانان]] به گونهای دیگر جلوه خواهند داد؛ زیرا میبینیم که [[مردم]] ناقص، [[نیازمند]] و ناکاملند، علاوه بر اینکه با هم [[اختلاف]] دارند و [[تمایلات]] گوناگون و حالات متشتت دارند؛ بنابراین هرگاه کسی را، که بر پا نگهدارنده، نظم و قانون باشد و پاسدار آنچه [[پیامبر]] آورده، بر مردم نگماشته بود؛ به چنان صورتی که شرح دادیم، [[فاسد]] میشدند و [[نظامات]] و [[قوانین]] و سنن و احکام اسلام دگرگونه میشود، [[ایمان]] و محتوای ایمان دگرگون میگشت و این [[تغییر]]، سبب [[فساد]] همگی [[مردمان]] و [[بشریت]] به تمامی است”<ref>بحارالانوار، ج۶، ص۶۰، ح۱.</ref>. | ||
خط ۹۴: | خط ۹۵: | ||
جامعه به عنوان یک کل [[واقعی]]، [[وحدت]] ترکیبی افراد متکثر است؛ به شکلی که نه وجود جامعه بدون افراد امکانپذیر است و نه افراد بدون وجود جامعه امکان ادامه [[حیات]] پیدا میکنند؛ از این رو جامعه خود همانند فرد، قابلیت رشد و توسعه دارد. و همانطور که اصل بقای فرد و جامعه به هم بستگی دارد، [[رشد]] و توسعه فرد و [[جامعه]] نیز متکی به یکدیگر است. | جامعه به عنوان یک کل [[واقعی]]، [[وحدت]] ترکیبی افراد متکثر است؛ به شکلی که نه وجود جامعه بدون افراد امکانپذیر است و نه افراد بدون وجود جامعه امکان ادامه [[حیات]] پیدا میکنند؛ از این رو جامعه خود همانند فرد، قابلیت رشد و توسعه دارد. و همانطور که اصل بقای فرد و جامعه به هم بستگی دارد، [[رشد]] و توسعه فرد و [[جامعه]] نیز متکی به یکدیگر است. | ||
از سوی دیگر، افراد، گروهها و زیرمجموعههای جامعه، [[منافع]]، رشد و توسعه خود را دنبال میکنند. و به [[دلیل]] نامحدود بودن نیازهای فزاینده افراد و گروهها و [[محدودیت]] منابع تأمین نیازها، پیدایش [[تعارض]] بر سر ارضای نیازها در جامعه اجتنابناپذیر است؛ همچنین [[لزوم]] ایجاد هماهنگی کلیه فعالیتهای بهرهبرداری از منابع و توزیع مناسب در میان افراد و اقشار [[اجتماعی]] با جهتگیری واحد و کلان، متناسب با آرمانهای جامعه، تشکیلات [[امین]] و مقتدری را به نام [[دولت]]، توجیه میکند. این دستگاه با [[برنامهریزی]] و [[سازماندهی]] کلان، میتواند رشد و توسعه کلان اجتماعی و زمینههای رشد و کمال فردی را امکانپذیر نماید»<ref>[[علی اصغر نصرتی|نصرتی، علی اصغر]]، [[نظام سیاسی اسلام (کتاب)|نظام سیاسی اسلام]]، ص ۱۳۰-۱۴۳.</ref> | از سوی دیگر، افراد، گروهها و زیرمجموعههای جامعه، [[منافع]]، رشد و توسعه خود را دنبال میکنند. و به [[دلیل]] نامحدود بودن نیازهای فزاینده افراد و گروهها و [[محدودیت]] منابع تأمین نیازها، پیدایش [[تعارض]] بر سر ارضای نیازها در جامعه اجتنابناپذیر است؛ همچنین [[لزوم]] ایجاد هماهنگی کلیه فعالیتهای بهرهبرداری از منابع و توزیع مناسب در میان افراد و اقشار [[اجتماعی]] با جهتگیری واحد و کلان، متناسب با آرمانهای جامعه، تشکیلات [[امین]] و مقتدری را به نام [[دولت]]، توجیه میکند. این دستگاه با [[برنامهریزی]] و [[سازماندهی]] کلان، میتواند رشد و توسعه کلان اجتماعی و زمینههای رشد و کمال فردی را امکانپذیر نماید»<ref>[[علی اصغر نصرتی|نصرتی، علی اصغر]]، [[نظام سیاسی اسلام (کتاب)|نظام سیاسی اسلام]]، ص ۱۳۰-۱۴۳.</ref>. | ||
== پرسش مستقیم == | == پرسش مستقیم == |