گریه حضرت فاطمه: تفاوت میان نسخه‌ها

جز
جایگزینی متن - 'صدیقه طاهره' به 'صدیقه طاهره'
جز (جایگزینی متن - 'صدیقه طاهره' به 'صدیقه طاهره')
خط ۱۴: خط ۱۴:
[[محمود بن لبید]] می‌گوید: پس از [[رحلت رسول خدا]] {{صل}} [[فاطمه زهرا]] {{س}} همواره به [[زیارت قبور]] [[شهیدان]] و [[مرقد مطهر]] حضرت [[حمزه]] می‌آمد و در آنجا ناله و گریه می‌کرد. روزی من به [[زیارت]] [[قبر]] حضرت حمزه رفته بودم. وی را در آنجا گریان دیدم. درنگی کردم تا گریه‌اش آرام گرفت. نزد او رسیدم و [[سلام]] کردم و گفتم: «ای [[بانوی بانوان جهان]]! به خدا سوگند! با گریه‌ات بندهای دلم را گسستی». فرمود: «[[ابوعمر]]! [[حق]] دارم گریه کنم؛ زیرا به [[مصیبت]] جان‌سوز پدری چون [[پیامبر گرامی]] {{صل}} [[مبتلا]] شده‌ام. چقدر [[مشتاق]] [[دیدار]] ایشانم!»، سپس شعری به این مضمون خواند: با سپری شدن مدتی از درگذشت هر کس، از او کم‌تر نام به میان می‌آید.
[[محمود بن لبید]] می‌گوید: پس از [[رحلت رسول خدا]] {{صل}} [[فاطمه زهرا]] {{س}} همواره به [[زیارت قبور]] [[شهیدان]] و [[مرقد مطهر]] حضرت [[حمزه]] می‌آمد و در آنجا ناله و گریه می‌کرد. روزی من به [[زیارت]] [[قبر]] حضرت حمزه رفته بودم. وی را در آنجا گریان دیدم. درنگی کردم تا گریه‌اش آرام گرفت. نزد او رسیدم و [[سلام]] کردم و گفتم: «ای [[بانوی بانوان جهان]]! به خدا سوگند! با گریه‌ات بندهای دلم را گسستی». فرمود: «[[ابوعمر]]! [[حق]] دارم گریه کنم؛ زیرا به [[مصیبت]] جان‌سوز پدری چون [[پیامبر گرامی]] {{صل}} [[مبتلا]] شده‌ام. چقدر [[مشتاق]] [[دیدار]] ایشانم!»، سپس شعری به این مضمون خواند: با سپری شدن مدتی از درگذشت هر کس، از او کم‌تر نام به میان می‌آید.


اما به [[خدا]] [[سوگند]]! از آن [[روز]] که پدر بزرگوارم از [[دنیا]] رفته، یاد و نامش افزون‌تر شده است. گفتم: «بانوی من! می‌خواهم پرسشی که همواره دلم را به خود مشغول ساخته، از شما بپرسم». فرمود: «بپرس!» گفتم: «آیا [[پیامبر گرامی]] {{صل}} پیش از [[رحلت]] خویش درباره [[امامت]] على {{ع}} سخنی خاص فرمود؟» [[صدیقه]] [[طاهره]] {{س}} فرمود: «شگفتا! آیا ماجرای روز [[غدیرخم]] را فراموش کرده‌اید؟»
اما به [[خدا]] [[سوگند]]! از آن [[روز]] که پدر بزرگوارم از [[دنیا]] رفته، یاد و نامش افزون‌تر شده است. گفتم: «بانوی من! می‌خواهم پرسشی که همواره دلم را به خود مشغول ساخته، از شما بپرسم». فرمود: «بپرس!» گفتم: «آیا [[پیامبر گرامی]] {{صل}} پیش از [[رحلت]] خویش درباره [[امامت]] على {{ع}} سخنی خاص فرمود؟» [[صدیقه طاهره]] {{س}} فرمود: «شگفتا! آیا ماجرای روز [[غدیرخم]] را فراموش کرده‌اید؟»


گفتم: «موضوع غدیرخم به جای خود؛ اما دوست دارم رازی را که [[رسول خدا]] {{صل}} با شما در میان نهاد، بشنوم». [[فاطمه]] {{س}} در پاسخ من فرمود: «خدا را [[گواه]] می‌گیرم که از رسول خدا {{صل}} شنیدم: «علی بهترین کسی است که وی را میان شما [[جانشین]] خود قرار می‌دهم. او [[امام]] و جانشین پس از من است و فرزندانم حسن و حسین و نُه تن از [[فرزندان حسین]]، امامانی [[پاک]] و پیراسته‌اند. اگر از آنان [[اطاعت]] کنید، به [[هدایت]] آنان رهنمون خواهید شد و اگر با آنها از در [[مخالفت]] درآیید، تا [[قیامت]] [[اختلاف]] و پراکندگی از میانتان برداشته نخواهد شد». گفتم: «بانوی من! پس چرا على {{ع}} به [[دفاع از حق]] خود برنخاست؟» فرمود: «[[ابوعمر]]! پیامبر گرامی {{صل}} فرمود: امام به [[کعبه]] می‌ماند که [[مردم]] برای [[زیارت]] و [[طواف]] به سویش می‌آیند، نه اینکه کعبه به سوی آنها رود. به خدا سوگند! اگر [[حق]] را به اهلش وامی‌نهادند و از [[عترت پیامبر]] [[فرمان]] می‌بردند، حتی دو تن در دستورهای خدا با یکدیگر مخالفت نمی‌کردند. تا آن‌گاه که [[قائم]] ما، نهمین فرزند حسین، [[ظهور]] کند، اینان امامت را از یکدیگر به [[ارث]] می‌برند. اما کسی را که خدا کنار زده بود، پیش انداختند و آن کس را که خدا مقدم داشته بود، از صحنه کنار زدند و رهاورد [[رسالت]] را رها کردند و به [[تباهی]] روی آوردند و خودسرانه [[رفتار]] کردند مرگشان باد! آیا این فرموده [[خدا]] را نشنیده بودند: «و پروردگارت هرچه می‌خواهد می‌آفریند و برمی‌گزیند و آنان اختیاری از خود ندارند». آری؛ شنیدند اما آنان مصداق این فرموده خدایند: «نه دیدگان آنان، بلکه چشم دلشان را بی‌فروغ می‌سازد». [[افسوس]] که [[مخالفان]] در [[دنیا]] به [[خواسته‌ها]] و آرزوهایشان رسیدند؛ اما [[مرگ]] را به [[فراموشی]] سپردند. [[خداوند]] آنان را نابود و در [[کارها]] گمراهشان سازد! خداوندا! از اندک بودن [[یاران]]، پس از [[پیروزی]] بزرگ به دست آمده، به تو [[پناه]] می‌برم»<ref>نورالله بحرانی اصفهانی، عوالم العلوم والمعارف، ج۱۱، ص۴۴۴.</ref>.<ref>[[سید منذر حکیم|حکیم، سید منذر]]، [[درسنامه زندگانی و سیره حضرت زهرا (کتاب)|درسنامه زندگانی و سیره حضرت زهرا]]، ص۱۳۲.</ref>
گفتم: «موضوع غدیرخم به جای خود؛ اما دوست دارم رازی را که [[رسول خدا]] {{صل}} با شما در میان نهاد، بشنوم». [[فاطمه]] {{س}} در پاسخ من فرمود: «خدا را [[گواه]] می‌گیرم که از رسول خدا {{صل}} شنیدم: «علی بهترین کسی است که وی را میان شما [[جانشین]] خود قرار می‌دهم. او [[امام]] و جانشین پس از من است و فرزندانم حسن و حسین و نُه تن از [[فرزندان حسین]]، امامانی [[پاک]] و پیراسته‌اند. اگر از آنان [[اطاعت]] کنید، به [[هدایت]] آنان رهنمون خواهید شد و اگر با آنها از در [[مخالفت]] درآیید، تا [[قیامت]] [[اختلاف]] و پراکندگی از میانتان برداشته نخواهد شد». گفتم: «بانوی من! پس چرا على {{ع}} به [[دفاع از حق]] خود برنخاست؟» فرمود: «[[ابوعمر]]! پیامبر گرامی {{صل}} فرمود: امام به [[کعبه]] می‌ماند که [[مردم]] برای [[زیارت]] و [[طواف]] به سویش می‌آیند، نه اینکه کعبه به سوی آنها رود. به خدا سوگند! اگر [[حق]] را به اهلش وامی‌نهادند و از [[عترت پیامبر]] [[فرمان]] می‌بردند، حتی دو تن در دستورهای خدا با یکدیگر مخالفت نمی‌کردند. تا آن‌گاه که [[قائم]] ما، نهمین فرزند حسین، [[ظهور]] کند، اینان امامت را از یکدیگر به [[ارث]] می‌برند. اما کسی را که خدا کنار زده بود، پیش انداختند و آن کس را که خدا مقدم داشته بود، از صحنه کنار زدند و رهاورد [[رسالت]] را رها کردند و به [[تباهی]] روی آوردند و خودسرانه [[رفتار]] کردند مرگشان باد! آیا این فرموده [[خدا]] را نشنیده بودند: «و پروردگارت هرچه می‌خواهد می‌آفریند و برمی‌گزیند و آنان اختیاری از خود ندارند». آری؛ شنیدند اما آنان مصداق این فرموده خدایند: «نه دیدگان آنان، بلکه چشم دلشان را بی‌فروغ می‌سازد». [[افسوس]] که [[مخالفان]] در [[دنیا]] به [[خواسته‌ها]] و آرزوهایشان رسیدند؛ اما [[مرگ]] را به [[فراموشی]] سپردند. [[خداوند]] آنان را نابود و در [[کارها]] گمراهشان سازد! خداوندا! از اندک بودن [[یاران]]، پس از [[پیروزی]] بزرگ به دست آمده، به تو [[پناه]] می‌برم»<ref>نورالله بحرانی اصفهانی، عوالم العلوم والمعارف، ج۱۱، ص۴۴۴.</ref>.<ref>[[سید منذر حکیم|حکیم، سید منذر]]، [[درسنامه زندگانی و سیره حضرت زهرا (کتاب)|درسنامه زندگانی و سیره حضرت زهرا]]، ص۱۳۲.</ref>
۲۱۷٬۴۹۱

ویرایش