|
|
(۳۶ نسخهٔ میانی ویرایش شده توسط ۷ کاربر نشان داده نشد) |
خط ۱: |
خط ۱: |
| {{ویرایش غیرنهایی}} | | {{مدخل مرتبط | موضوع مرتبط = صحابه | عنوان مدخل = ابوبصیر عتبه بن اسید | مداخل مرتبط = [[ابوبصیر عتبه بن اسید در تراجم و رجال]] - [[ابوبصیر عتبه بن اسید در تاریخ اسلامی]]| پرسش مرتبط = }} |
| {{امامت}}
| | {{جعبه اطلاعات اصحاب |
| <div style="padding: 0.0em 0em 0.0em;">
| | | نام = ابوبصیر عتبه بن اسید |
| : <div style="background-color: rgb(252, 252, 233); text-align:center; font-size: 85%; font-weight: normal;">این مدخل از چند منظر متفاوت، بررسی میشود:</div>
| | | مشهور به = |
| <div style="padding: 0.0em 0em 0.0em;">
| | | نام تصویر = تصویر قدیمی مکه.jpg |
| : <div style="background-color: rgb(255, 245, 227); text-align:center; font-size: 85%; font-weight: normal;">[[ابوبصیر عتبه بن اسید در تراجم و رجال]] | [[ابوبصیر عتبه بن اسید در تاریخ اسلامی]]</div>
| | | عرض تصویر = |
| <div style="padding: 0.0em 0em 0.0em;">
| | | توضیح تصویر = تصویر قدیمی مکه |
| : <div style="background-color: rgb(206,242, 299); text-align:center; font-size: 85%; font-weight: normal;">در این باره، تعداد بسیاری از پرسشهای عمومی و مصداقی مرتبط، وجود دارند که در مدخل '''[[ابوبصیر عتبه بن اسید (پرسش)]]''' قابل دسترسی خواهند بود.</div>
| | | نام کامل = ابوبصیر عتبه بن اسید |
| <div style="padding: 0.4em 0em 0.0em;">
| | | نامهای دیگر = |
| | | جنسیت = مرد |
| | | کنیه = ابوبصیر |
| | | لقب = |
| | | اهل = |
| | | از قبیله = [[قریش]] |
| | | از تیره = [[بنیزهره]] |
| | | پدر = [[اَسید بن جاریه]] |
| | | مادر = [[سالمه بنت عبد بن یزید بن هاشم بن مطلب]] |
| | | همسر = |
| | | پسر = |
| | | دختر = |
| | | خواهر = |
| | | برادر = [[حبیب بن اسید ثقفی]] |
| | | خویشاوندان = |
| | | وابستگان = |
| | | تاریخ تولد = |
| | | محل تولد = |
| | | محل زندگی = {{فهرست جعبه افقی| [[مکه]] | [[مدینه]] }} |
| | | تاریخ درگذشت = |
| | | محل درگذشت = |
| | | تاریخ شهادت = |
| | | محل شهادت = |
| | | طول عمر = |
| | | محل دفن = |
| | | دین = |
| | | مذهب = |
| | | از اصحاب = [[پیامبر خاتم]] |
| | | از طبقه = |
| | | در جنگ = |
| | | نقشها = |
| | | فعالیتها = |
| | | علت شهرت = |
| | | علت درگذشت = |
| | | علت شهادت = |
| | | راوی از = |
| | | روایات مشهور = |
| | | مشایخ او = |
| | | راویان از او = |
| | | آخرین راوی از او = |
| | }} |
|
| |
|
| ==مقدمه== | | == مقدمه == |
| [[عتبة بن اسید ثقفی]]، که کنیهاش [[ابوبصیر]] و به کنیهاش، مشهور است<ref>اسد الغابه، ابن اثیر، ج۳، ص۴۵۵.</ref>، در [[مکه]] [[مسلمان]] شد و پس از اینکه [[رسول خدا]]{{صل}} از [[حدیبیه]] بازگشت، او خود را به [[مسلمانان]] [[مدینه]] ملحق ساخت<ref>تاریخ الطبری، طبری، ج۳، ص۱۱۲۶؛ الاستیعاب، ابن عبد البر، ج۴، ص۱۶۱۳؛ اسد الغابه، ابن اثیر، ج۵، ص۳۶.</ref>. به او [[عبید بن اسید]] هم گفته شده<ref>الاستیعاب، ابن عبدالبر، ج۴، ص۱۶۱۲؛ اسد الغابه، ابن اثیر، ج۵، ص۳۵؛ امتاع الأسماع، مقریزی، ج۱، ص۳۰۰.</ref> و مادرش، سالمه، دختر [[عبد بن یزید بن هاشم بن عبدالمطلب]] بود<ref>اسد الغابه، ابن اثیر، ج۵، ص۳۵.</ref><ref>[[فاطمه عادلی|عادلی، فاطمه]]، [[دایرة المعارف صحابه پیامبر اعظم ج۳ (کتاب)|دایرة المعارف صحابه پیامبر اعظم]]، ص ۶۶.</ref>.
| | عتبه<ref>تصحیف شده به عبید؛ ابن حجر، الاصابه، ج۴، ص۳۵۹.</ref> فرزند [[اَسید بن جاریه]] مشهور به ابوبصیر، ثقفی [[نسب]]، حلیف [[بنو زهره]] (از تیرههای [[قریش]])، از [[مستضعفان]] و از [[مسلمانان]] نخستین<ref>قدیم الاسلام و الصحبه، ر. ک: ابن ماکولا، ج۱، ص۳۱۹.</ref> بود. [[ابن اثیر]]<ref>ابن اثیر، ج۶، ص۳۲.</ref> به نقل از [[طبری]] نام مادرش را سالمه دختر [[عبد بن یزید بن هاشم بن مطلب]] آورده است. ابوبصیر پس از [[ایمان آوردن]]، [[زندانی]] شد و پس از [[صلح حدیبیه]] گریخت و به همراه [[پنج تن]] از دیگر مستضعفان زندانی به [[مدینه]] رفت. [[اخنس بن شریق ثقفی]] (از اشراف [[مکه]] و حلیف بنوزمره) و [[ازهر بن عبدعوف]] (عموی [[عبد الرحمان بن عوف]])، شخصی به نام [[جُحیش بن جابر عامری]] را که به چالاکی و [[تدبیر]] شهره بود<ref>ابن سید الناس، ج۲ف ص۱۳۰؛ موسی بن عقبه، ص۳۲۵.</ref>، [[اجیر]] کردند و از او خواستند نامهای را همراه مولایشان به نام [[کوثر]]<ref>ابن حجر، فتح، ج۵، ص۲۵۷.</ref> به مدینه ببرد و براساس [[صلحنامه]] [[حدیبیه]]، خواستار بازگشت ابوبصیر به مکه شود. [[اصرار]] قریش به بازگشت ابوبصیر و عدم اصرار به بازگشت همراهان وی<ref>موسی بن عقبه، ص۳۲۵.</ref>، جایگاه ممتاز ابوبصیر را میان قریش نشان میدهد. |
| ==[[اسلام آوردن]] [[ابوبصیر]]==
| |
| پس از این که وی نزد [[پیامبراسلام]]{{صل}} آمد، چون [[پیامبر]]{{صل}} با [[قبیله]] [[بنی زهره]] هم قسم بود و با هم [[پیمان]] داشتند<ref>الاستیعاب، ابن عبد البر، ج۴، ص۱۶۱۲؛ اسد الغابه، ابن اثیر، ج۵، ص۳۶؛ الاصابه، ابن حجر، ج۴، ص۳۵۹.</ref>، از [[قبیله]] ی [[بنیزهره]] دو نفر به نامهای [[اخنس بن شریق]] و از [[هربن عبد عوف]]<ref>المغازی، واقدی (ترجمه: مهدوی دامغانی)، ص۴۷۴؛ السیرة النبویة، ابن هشام، ج۲، ص۳۲۳.</ref> همراه غلامی از خودشان به نام [[کوثر]]<ref>المغازی، واقدی (ترجمه: مهدوی دامغانی)، ص۴۷۴؛ سبل الهدی والرشاد، صالحی شامی، ج۵، ص۶۱؛ المنتظم، ابن جوزی، ج۳، ص۲۹۲؛ امتاع الأسماع، مقریزی، ج۱، ص۳۰۰.</ref> و نیز یک نفر از [[قبیله]] [[بنیعامر بن لوئی]] به نام [[خنیس بن جابر]]<ref>المغازی، واقدی (ترجمه: مهدوی دامغانی)، ص۴۷۴.</ref> و به [[نقل]] از [[موسی]] بن [[عقبه]] مردی از بنی منقذ به نام جحش بن [[جابر]]<ref>دلائل النبوة، بیهقی، ج۴، ص۱۷۲ و ۱۷۵.</ref> یا [[جحیش بن جابر]]<ref>عیون الاثر، ابن سید الناس، ج۲، ص۱۷۰.</ref> نامههایی [[خدمت]] [[رسول خدا]]{{صل}} نوشتند تا [[ابوبصیر]] را به [[مکه]] برگرداند<ref>المغازی، واقدی (ترجمه: مهدوی دامغانی)، ص۴۷۴؛ الاستیعاب، ابن عبد البر، ج۴، ص۱۶۱۳؛ اسدالغابة، ابن اثیر، ج۵، ص۳۶.</ref>. | |
| یکی از شرایط [[صلح حدیبیه]] که بین [[مسلمانان]] و [[مشرکین]] منعقد شد، این بود که هر کس از [[اهل مکه]] به [[مسلمانان]] ملحق شد [[پیامبر اسلام]]{{صل}} او را به سوی [[قریش]] بازگرداند، اگر چه [[مسلمان]] شده باشد<ref>السیرة النبویة، ابن هشام (ترجمه: رسولی)، ج۲، ص۲۲۰.</ref>.
| |
|
| |
|
| این دو پیک، سه روز پس از اینکه [[ابوبصیر]] به [[مدینه]] رسیده بود، وارد [[مدینه]] شدند و [[نامهها]] را به [[حضرت]] دادند<ref>المغازی، واقدی (ترجمه: مهدوی دامغانی)، ص۴۷۴؛ سبل الهدی و الرشاد، صالحی شامی، ج۵، ص۶۱؛ امتاع الأسماع، مقریزی، ج۱، ص۳۰۰.</ref>. [[پیامبر]]{{صل}} [[ابی بن کعب]] را فرا خواند و او [[نامهها]] را خواند. در آن [[نامهها]] نوشته بودند: تو خود به شرایط [[صلح]] آشنایی و میدانی که هر یک از [[اصحاب]] ما که پیش تو بیایند باید آنها را برگردانی، بنابراین [[دوست]] ما را به ما برگردان<ref>المغازی، واقدی (ترجمه: مهدوی دامغانی)، ص۴۷۴.</ref>.
| | [[رسول خدا]] {{صل}} بر اساس مفاد صلح نامه، او را به [[خویشتنداری]] سفارش کرد و با آرزوی [[رهایی]] مستضعفان زندانی، ابوبصیر را به [[نمایندگان]] [[قریش]] سپرد. او در میان [[راه]] باب [[گفتگو]] را با آنان گشود و برای ایجاد فضای صمیمی، از الفاظ [[عاطفی]] مانند اخا [[بنی عامر]] استفاده کرد و با [[برانگیختن]] [[احساسات]] [[نماینده]] قریش درباره تیزی شمشیرش، آن را به بهانه دیدن، گرفت و سپس او را کشت و با همان [[شمشیر]] به [[مسجد رسول خدا]] {{صل}} بازگشت و خطاب به آن [[حضرت]]، از [[وفای به عهد]] و [[نجات]] جانش سخن گفت. به [[روایت]] [[موسی بن عقبه]]<ref>موسی بن عقبه، ص۳۲۵.</ref> او غنایمی همراه داشت که خواستار تخمیس آنها شد. [[پیامبر]] فرمود: «در صورتی که مردانی همراه او باشند، وی نبردآفرین است». [[ابوبصیر]] با شنیدن این سخن <ref>یا به روایت ابن عقبه ص۳۲۵ که آن حضرت نخمیس را عهدشکنی شمرد و فرمود: با غنایمت هر کجا میخواهی برو.</ref>، به عیص (در منطقه ذوالمروه) رفت و در ساحل دریای سرخ، در مسیر کاروانهای تجاری [[قریش]] به سوی [[شام]] مستقر شد. [[ابوجندل]]، فرزند [[سهیل بن عمرو]]<ref>طبری، ج۲، ص۲۸۴؛ ابن عساکر، ج۲۵، ص۲۹۷.</ref>، عدهای از [[مسلمانان]] دربند قریش و تعدادی از [[قبایل]] [[غفار]]، اسلم و [[جُهَینه]] با [[آگاهی]] از ابوبصیر و گفتار [[رسول خدا]] {{صل}}، به ابوبصیر پیوستند و گروهی سیصد نفری را بر [[ضد]] قریش تشکیل دادند<ref>طبرسی، ج۱، ص۲۰۶؛ ابنشهرآشوب، ج۱، ص۱۷۵؛ ابن سید الناس، ج۲، ص۱۳۲.</ref>. ابوبصیر پیش از پیوستن ابوجندل، [[امام جماعت]] فراریان بود<ref>موسی بن عقبه، ص۳۲۶؛ ابن سید الناس، ج۲، ص۱۳۲.</ref>. آنان [[اموال]] کاروانهای قریش را [[مصادره]] میکردند و مردان آنها را میکشتند، جز اینکه [[ربیع بن عاص]] را به [[احترام]] خویشاوندیاش با رسول خدا {{صل}} [[آزاد]] کردند<ref>موسی بن عقبه، ص۳۲۶؛ طبرسی، ج۱، ص۲۰۶؛ قیاس کنید با ابن سید الناس، ج۲، ص۱۳۲.</ref>. [[قریش]] از کار آنان به ستوه آمد و با فرستادن [[ابوسفیان]] به [[مدینه]]<ref>طبرسی، ج۱، ص۲۰۶؛ ابنشهرآشوب، ج۱، ص۱۷۵.</ref>، رسول خدا {{صل}} را به [[خدا]] و [[حق]] [[خویشاوندی]] [[سوگند]] دادند تا آنان را نزد خود فراخواند و اعلام داشتند از آن پس کسانی که به مدینه بروند، از [[آزار]] قریش در [[امان]] خواهند بود <ref>طبری، ج۲، ص۲۸۴.</ref>. |
| [[پیامبر]]{{صل}} [[ابوبصیر]] را خواست و فرمود: “میدانی که ما با [[اهل مکه]] [[عهد]] و پیمانی داریم و [[مکر]] و [[حیله]] هم در کار من نیست و بر طبق این [[پیمان]] باید به سوی قبیلهات بازگردی”. | |
| [[ابوبصیر]] گفت: “یا [[رسول الله]]! مرا به سوی بستگانم که کافرند بر میگردانی تا مرا از دینم [[منحرف]] گردانند؟” | |
| [[پیامبر]]{{صل}} فرمود: “ای [[ابوبصیر]]! [[صبر]] پیشه کن و اجرت را از [[خدا]] بخواه، زیرا [[خداوند]] به همین زودی برای تو و افراد مؤمنی مانند تو که در [[ناراحتی]] و [[شکنجه]] هستند گشایشی قرار خواهد داد”<ref>المغازی، واقدی (ترجمه: مهدوی دامغانی)، ص۴۷۵؛ السیرة النبویة، ابن هشام، ج۲۰، ص۳۲۳؛ اسدالغابة، ابن اثیر، ج۵، ص۳۶.</ref>. [[مسلمانان]] آهسته به [[ابوبصیر]] گفتند: مژده باد تو را، زیرا بدون تردید [[خداوند]] برای تو [[راه]] نجاتی قرار داده است و گاه یک مرد بهتر از هزار مرد است و او را [[تشویق]] میکردند که آن دو نفر را از بین ببرد<ref>المغازی، واقدی (ترجمه: مهدوی دامغانی)، ص۴۷۵؛ سبل الهدی و الرشاد، صالحی شامی، ج۵، ص۶۱؛ امتاع الأسماع، مقریزی، ج۱، ص۳۰۰.</ref>. | |
|
| |
|
| [[ابوبصیر]] با آن دو نفر حرکت کرد تا به “ذیالحلیفه” که محلی نزدیک [[مدینه]] است رسیدند. [[ابوبصیر]] وارد [[مسجد]] ذیالحلیفه شد و بر طبق [[حکم]] [[نماز]] مسافر، دو رکعت [[نماز ظهر]] خواند، و پس از خوردن [[خوراک]] خود که مقداری خرما بود، مشغول شد و از دو نفر همراهش خواست تا با او همغذا شوند، آنها گفتند: ما به [[خوراک]] تو نیازی نداریم. [[ابوبصیر]] گفت: “اگر شما مرا [[دعوت]] میکردید میپذیرفتم و همراه شما [[غذا]] میخوردم”.
| | رسول خدا {{صل}} با فرستادن نامهای، خواستار بازگشت ابوبصیر و ابوجندل به مدینه شد. اما ابوبصیر در بستر [[بیماری]] بود و در حالی که آن [[نامه]] را در دست داشت و میخواند، درگذشت. ابوجندل بر وی [[نماز]] گزارد، او را در همان مکان [[دفن]] کرد و بر [[قبر]] وی مسجدی ساخت<ref>ابن هشام، ج۳، ص۷۸۷؛ ابن سعد، ج۴، ص۱۰۰؛ احمد بن حنبل، ج۴، ص۳۳۱؛ طبری، ج۲، ص۲۸۴؛ بیهقی، ج۹، ص۲۲۷؛ احمدی میانجی، ج۱، ص۲۸۴.</ref> او پیوسته نماز میخواند، خدا را حمل میکرد و میگفت: {{عربی|«من ينصر الله فسوف ينصره»}}<ref>ابن حجر، الاصابه، ج۴، ص۳۵۹. بحث فقهی عملکرد ابوبصیر را بنگرید: ابن حزم، ج۵، ص۶۱۰.</ref>؛ او پسری داشت که نزد [[معاویه]] رفت و [[شهادت]] داد زیاد فرزند [[ابوسفیان]] است<ref>ابن عساکر، ج۲۵، ص۲۹۷.</ref><ref>[[حسین حسینیان مقدم|حسینیان مقدم، حسین]]، [[دانشنامه سیره نبوی ج۱ (کتاب)|مقاله «ابوبصیر ثقفی»، دانشنامه سیره نبوی]] ج۱، ص:۱۵۵.</ref> |
| آن دو شرمسار شدند و پیش آمدند و از خرمای او خوردند و سپس سفره خود را هم گشودند و هر سه با یکدیگر [[غذا]] خوردند و [[ابوبصیر]] با آن دو بنای [[رفاقت]] گذاشت. مرد عامری [[شمشیر]] خود را بر سنگ روی دیوار آویخته بود<ref>المغازی، واقدی (ترجمه: مهدوی دامغانی)، ص۴۷۵؛ سبل الهدی و الرشاد، صالحی شامی، ج۵، ص۶۱؛ امتاع الأسماع، مقریزی، ج۱، ص۳۰۰.</ref>. در [[نقل]] دیگر آمده است: مرد عامری [[شمشیر]] خود را از غلاف بیرون کشید، سپس آن را تکان داد و گفت: “با این شمشیرم روز و [[شب]] با [[اوس]] و [[خزرج]] میجنگیدم”<ref>دلائل النبوه، بیهقی، ج۴، ص۱۷۹؛ سبل الهدی و الرشاد، صالحی شامی، ج۵، ص۶۱؛ عیون الاثر، ابن سیدالناس، ج۲، ص۱۷۰.</ref>. [[ابوبصیر]] گفت: “ای [[برادر]] عامری! نام تو چیست؟” گفت: “خنیس”، [[ابوبصیر]] پرسید: [[فرزند]] کیستی؟ گفت: “جابر”، [[ابوبصیر]] گفت: “آیا شمشیرت برنده است؟” مرد عامری گفت: “آری”. [[ابوبصیر]] پرسید: ممکن است آن را ببینم، او گفت: “ایرادی ندارد اگر میخواهی آن را از غلاف بیرون بیاور و ببین”<ref>المغازی، واقدی (ترجمه: مهدوی دامغانی)، ص۴۷۵؛ امتاع الأسماع، مقریزی، ج۱، ص۳۰۱.</ref>.
| |
| در [[نقل]] دیگر آمده است که [[ابوبصیر]] گفت: “شمشیر تو در چشم من بسیار [[نیکو]] میآید”. مرد عامری [[شمشیر]] خود را کشید و گفت: “بسیار نیکوست زیرا بارها آن را آزمودهام”<ref>مسند احمد، احمد بن حنبل، ج۴، ص۳۳۱؛ الاستیعاب، ابن عبدالبر، ج۴، ص۱۶۱۳؛ السنن الکبری، بیهقی، ج۹، ص۲۲۰- ۲۲۱.</ref>. | |
| [[ابوبصیر]] [[شمشیر]] را از غلاف بیرون آورد و قدری با آن [[بازی]] نمود و در [[فرصت]] مناسبی ناگهان [[شمشیر]] را به گردن مرد عامری زد و او را کشت<ref>السیرة النبویة، ابن هشام، ج۲، ص۳۲۳، المغازی، واقدی (ترجمه: مهدوی دامغانی)، ص۴۷۵؛ اسد الغابه، ابن اثیر، ج۵، ص۳۶.</ref>. و به [[روایت]] دیگر، [[ابوبصیر]] [[شمشیر]] را با دهانش گرفت و در حالی که مرد عامری [[خواب]] بود، بند چرمی (دستان خود) را برید و سپس مرد عامری را کشت<ref>سبل الهدی و الرشاد، صالحی شامی، ج۵، ص۶۱؛ دلائل النبوة، بیهقی، ج۴، ص۱۷۳ و ۱۷۵.</ref>.
| |
| نفر دوم فرار کرد، [[ابوبصیر]] او را تعقیب میکرد، ولی نتوانست به او برسد و او قبل از [[ابوبصیر]] به [[مدینه]] رسید. [[ابوبصیر]] گوید: به [[خدا]] قسم، اگر او را هم گیر میآوردم مثل دوستش میکشتم و او را روانه [[راه]] او میکردم<ref>المغازی، واقدی (ترجمه: مهدوی دامغانی)، ص۴۷۵.</ref>. [[پیامبر]]{{صل}} بعد از [[نماز عصر]] همراه [[اصحاب]] خود در [[مسجد]] نشسته بود، ناگاه [[کوثر]] (نفر دوم) که به شدت میدوید، پیدا شد<ref>السیرة النبویة، ابن هشام، ج۲، ص۳۲۳؛ المغازی، واقدی (ترجمه: مهدوی دامغانی)، ص۴۷۶؛ الامتاع الأسماع، مقریزی، ج۱، ص۳۰۱؛ عیون الاثر، ابن سید الناس، ج۲، ص۱۶۹.</ref>. همین که [[پیامبر]]{{صل}} او را دید، فرمود: “این مرد، ترسیده و معلوم است که امر وحشتناکی را دیده است” و وقتی نزدیک شد، به او فرمود: “وای بر تو، چه شده است؟”<ref>مغازی تاریخ جنگهای پیامبر{{صل}}، واقدی (ترجمه: مهدوی دامغانی)، ص۴۷۵؛ مسند احمد، احمد بن حنبل، ج۴، ص۳۳۱؛ اسد الغابه، ابن اثیر، ج۵، ص۳۶.</ref> او گفت: “رفیق شما [[رفیق]] مرا کشت و من از دست او گریختم، چیزی نمانده بود که مرا هم بکشد”.
| |
|
| |
|
| چیزی که موجب شده بود [[ابوبصیر]] عقب بماند حمل کردن وسایل و [[سلاح]] و شتر آنها بود. هنوز [[پیامبر]]{{صل}} از جای خود حرکت نفرموده بود که [[ابوبصیر]] هم کنار در [[مسجد]] ظاهر شد و شتر را بست، در حالی که [[شمشیر]] مرد عامری را به همراه داشت. پس مقابل [[حضرت]] ایستاد و گفت: “یا [[رسول الله]]! شما به [[عهد]] خود [[وفا]] کردید و [[خداوند]] چیزی بر عهده شما باقی نگذاشت و مرا هم [[تسلیم]] [[دشمن]] کردید. من هم برای این که [[دین]] خود را از دست ندهم و [[حق]] را [[تکذیب]] نکنم، از خود [[دفاع]] کردم<ref>المغازی، واقدی (ترجمه: مهدوی دامغانی)، ص۴۷۶؛ سبل الهدی والرشاد، صالحی شامی، ج۵، ص۶۱- ۶۲؛ السیرة النبویة، ابن هشام، ج۲، ص۳۲۳؛ عیون الاثر، ابن سید الناس، ج۲، ص۱۶۹.</ref> و از چنگ آنها گریختم<ref>اسد الغابه، ابن اثیر، ج۵، ص۱۴۹.</ref> و [[خدا]] مرا [[نجات]] داد”<ref>مسند احمد، احمد بن حنبل، ج۴، ص۳۳۱؛ سنن ابی داوود، ابن اشعث سجستانی، ج۱، ص۶۲۸- ۶۳۰؛ السنن الکبری، بیهقی، ج۹، ص۱۴۴.</ref>. [[پیامبر]]{{صل}} فرمود: “وای بر مادرش! [[عجب]] مرد جنگافروزی است. اگر او افرادی داشته باشد حتماً [[آتش]] [[جنگ]] را روشن خواهد کرد”<ref>السیرة النبویة، ابن هشام، ج۲، ص۳۲۴؛ الروض الانف، سهیلی، ج۴، ص۵۸؛ الاستیعاب، ابن عبدالبر، ج۴، ص۱۶۱۳؛ اسد الغابه، ابن اثیر، ج۵، ص۳۶.</ref>.
| | == [[اسلام آوردن]] [[ابوبصیر]] == |
| [[ابوبصیر]] با شنیدن این سخن، دانست که [[پیامبر]]{{صل}} او را [[تسلیم]] خواهد نمود<ref>الدرر فی اختصار المغازی و السیر، ابن عبدالبر، ص۱۹۵؛ السنن الکبری، بیهقی، ج۹، ص۲۲۱؛ اسد الغابه، ابن اثیر، ج۳، ص۴۵۵.</ref>. وی که جامهها و [[شمشیر]] و شتر [[خنیس بن جابر]] را با خود آورده بود<ref>المغازی، واقدی (ترجمه: مهدوی دامغانی)، ص۴۷۶؛ امتاع الأسماع، مقریزی، ج۱، ص۳۰۱.</ref>، به [[رسول خدا]]{{صل}} گفت: “خمس اینها را بردارید”. [[حضرت]] فرمودند: “اگر من [[خمس]] اینها را بردارم آنها [[تصور]] خواهند کرد که به [[عهد]] و [[پیمان]] [[وفا]] نکردهام ولی تو با آنها هر کار میخواهی بکن”<ref>المغازی، واقدی (ترجمه: مهدوی دامغانی)، ص۴۷۶؛ دلائل النبوة، بیهقی، ج۴، ص۱۷۳؛ سبل الهدی و الرشاد، صالحی شامی، ج۵، ص۶۲؛ عیون الاثر، ابن سید الناس، ج۲، ص۱۷۰.</ref>.
| |
| آنگاه [[پیامبر]]{{صل}} به [[کوثر]] گفتند: “تو هم همراه او پیش [[دوستان]] خود بازگرد”؛ [[کوثر]] گفت: “ای [[محمد]]، [[جان]] من برایم [[ارزش]] دارد، من توان درگیری با او را ندارم”. [[پیامبر]]{{صل}} به [[ابوبصیر]] فرمود: “هر جا میخواهی برو”<ref>المغازی، واقدی (ترجمه: مهدوی دامغانی)، ص۴۷۶؛ دلائل النبوة، بیهقی، ج۴، ص۱۷۳؛ سبل الهدی و الرشاد، صالحی شامی، ج۵، ص۶۲.</ref><ref>[[فاطمه عادلی|عادلی، فاطمه]]، [[دایرة المعارف صحابه پیامبر اعظم ج۳ (کتاب)|دایرة المعارف صحابه پیامبر اعظم]]، ص ۶۶.</ref>.
| |
| ==[[ابوبصیر]] و تشکیل اردوگاه== | |
| [[ابوبصیر]] که با او پنج نفر از [[مسلمانان]] [[مکه]] بودند، از [[مدینه]] خارج شد؛ گرچه زمانی که آن پنج نفر به [[مدینه]] وارد شدند، کسی در [[طلب]] آنها نبود و [[قریش]] کسی را به دنبال آنها نفرستاد، در حالی که برای بازگرداندن [[ابوبصیر]] فرستاده بودند<ref>دلائل النبوة، بیهقی، ج۴، ص۱۷۶؛ سبل الهدی والرشاد، صالحی شامی، ج۵، ص۶۲؛ عیون الاثر، ابن سید الناس، ج۲، ص۱۷۰.</ref>.
| |
| وی در عیص، که محلی بین [[راه]] [[مکه]] و [[شام]] است، ساکن شد. عیص در ساحل دریاست و آن، مسیر حرکت کاروانهای [[قریش]] به [[شام]] بود<ref>المغازی، واقدی (ترجمه: مهدوی دامغانی)، ص۴۷۶؛ اسد الغابه، ابن اثیر، ج۵، ص۳۶؛ الاستیعاب، ابن عبدالبر، ج۴، ص۱۶۱۳؛ الاصابه، ابن حجر، ج۴، ص۳۵۹.</ref> و کاروانی از [[قریش]] عبور نمیکرد، مگر این که آنها را گرفته و میکشتند. در آن مدت، [[ابوبصیر]] این [[شعر]] را زیاد میخواند: [[خدا]] و [[پروردگار]] من، بزرگ و بلندمرتبه است، کسی که [[یاری]] کند [[خدا]] را پس به زودی [[یاری]] خواهد شد و امر واقع میشود بر آنچه مقدر شده است<ref>دلائل النبوه، بیهقی، ج۴، ص۱۷۳؛ الاستیعاب، ابن عبد البر، ج۴، ص۱۶۱۳؛ الاصابه، ابن حجر، ج۴، ص۳۵۹؛ الروض الانف، سهیلی، ج۴، ص۵۹.</ref>. [[ابوبصیر]] گوید: “من از [[مدینه]] بیرون آمدم در حالی که تمام زاد و توشهام یک مشت خرما بود که آن را در سه روز خوردم، بعدها به کنار دریا میآمدم و از ماهیهایی که دریا آن را بیرون انداخته بود، استفاده میکردم”<ref>المغازی، واقدی (ترجمه: مهدوی دامغانی)، ص۴۷۶؛ سبل الهدی و الرشاد، صالحی شامی، ج۵، ص۶۲؛ امتاع الأسماع، مقریزی، ج۱، ص۳۰.</ref>. چون گفتار [[پیامبر اسلام]]{{صل}} درباره [[ابوبصیر]]، که فرمودند: این مرد اگر افرادی گردش جمع شوند [[آتش]] [[جنگ]] را افروخته خواهد کرد، به مسلمانانی که در [[مکه]] بودند، رسید، اندک اندک نزد او رفتند و کسی که این [[گفتار پیامبر]]{{صل}} را برای [[مسلمانان]] [[مکه]] نوشت، [[عمر بن خطاب]] بود. چون [[نامه]] [[عمر]] به [[مسلمانان]] رسید و به آنها خبر داده شد که [[ابوبصیر]] کنار دریا [[زندگی]] میکند و در [[راه]] کاروانهای [[قریش]] قرار دارد، [[مسلمانان]] [[مکه]] یکی یکی پیش [[ابوبصیر]] میرفتند<ref>المغازی، واقدی (ترجمه: مهدوی دامغانی)، ص۴۷۶؛ سبل الهدی و الرشاد، صالحی شامی، ج۵، ص۶۲؛ امتاع الأسماع، مقریزی، ج۱، ص۳۰۲.</ref>. و حدود شصت<ref>اسد الغابه، ابن اثیر، ج۵، ص۳۶.</ref> یا هفتاد سوارکار<ref>المغازی، واقدی (ترجمه: مهدوی دامغانی)، ص۴۷۶؛ دلائل النبوة، بیهقی، ج۴، ص۱۷۳؛ اسد الغابه، ابن اثیر، ج۵، ص۳۶؛ السیرة النبویه، ابن هشام، ج۲، ص۳۲۴.</ref> که [[ابوجندل]] نیز یکی از آنها بود، نزد او رفتند. این گروه [[دوست]] نداشتند به خاطر صلحی که [[پیامبر]]{{صل}} با [[مشرکین]] داشتند نزد ایشان بروند و همچنین [[دوست]] نداشتند در بین [[قوم]] خود اقامت کنند، پس نزد [[ابوبصیر]] آمدند<ref>دلائل النبوة، بیهقی، ج۴، ص۳۶؛ سبل الهدی و الرشاد، صالحی شامی، ج۵، ص۶۲؛ عیون الاثر، ابن سید الناس، ج۲، ص۱۷۰.</ref>. این گروه اگر به یکی از [[کفار]] [[قریش]] برخورد میکردند او را میکشتند و هر قافلهای از آنان از آنجا عبور میکرد، آن را [[غارت]] میکردند<ref>السیرة النبویة، ابن هشام، ج۲، ص۳۲۴؛ الاستیعاب، ابن عبد البر، ج۴، ص۱۶۱۴؛ اسد الغابه، ابن اثیر، ج۵، ص۳۶.</ref>.
| |
|
| |
|
| [[موسی بن عقبه]] [[روایت]] کرده است که وقتی خبر ورود [[ابوجندل بن سهیل]] به [[ابوبصیر]] رسید، از بنی [[غفار]]، أسلم، [[جهینه]] و طوائفی از [[مردم]] بر گرد او جمع شدند تا اینکه به سیصد [[جنگجو]] رسیدند و همه [[مسلمان]] بودند<ref>الاستیعاب، ابن عبدالبر، ج۴، ص۱۶۱۴؛ دلائل النبوة، بیهقی، ج۴، ص۱۷۳؛ عیون الاثر، ابن سید الناس، ج۲، ص۱۷۰؛ سبل الهدی و الرشاد، صالحی شامی، ج۵، ص۶۳.</ref>. آنها بر [[قریش]] سخت گرفتند و به هر یک از آنها که دست مییافتند او را میکشتند و [[راه]] هر کاروانی از [[قریش]] که از آنجا عبور میکرد، میبستند، به طوری که [[قریش]] را به ستوه آوردند<ref>المغازی، واقدی (ترجمه: مهدوی دامغانی)، ص۴۷۶؛ مسند احمد، احمد بن حنبل، ج۴، ص۳۳۱؛ دلائل النبوة، بیهقی، ج۴، ص۱۷۳؛ الاستیعاب، ابن عبد البر، ج۴، ص۱۶۱۴.</ref>. در آخرین حمله، کاروانی از [[قریش]] که همراه آنها سی شتر<ref>المغازی، واقدی (ترجمه: مهدوی دامغانی)، ص۴۷۷.</ref> و به [[نقل]] دیگر هشتاد شتر<ref>امتاع الأسماع، مقریزی، ج۱، ص۳۰۲.</ref> بود و آهنگ [[شام]] داشت مورد [[هجوم]] ایشان قرار گرفت. غنیمتی که به هر یک از [[مسلمانان]] رسید، معادل سی [[دینار]] بود. یکی از [[مسلمانان]] پیشنهاد کرد که [[خمس]] این [[غنایم]] را برای [[پیامبر]]{{صل}} بفرستند. [[ابوبصیر]] گفت: [[رسول خدا]] نخواهد پذیرفت، من هم [[لباس]] و اسحله خنیس را نزد ایشان بردم و نپذیرفتند و فرمودند: "اگر چنین کنم به [[عهد]] و [[پیمان]] خود با آنها عمل نکردهام"<ref>المغازی، واقدی (ترجمه: مهدوی دامغانی)، ص۴۷۷.</ref>.
| | == [[ابوبصیر]] و تشکیل اردوگاه == |
|
| |
|
| این گروه [[ابوبصیر]] را [[امیر]] خود قرار دادند و او با آنها [[نماز]] میگزارد و [[فرایض]] [[اسلامی]] را اقامه میکرد و آنها همگی نسبت به او شنوا و [[فرمانبردار]] بودند<ref>المغازی، واقدی (ترجمه: مهدوی دامغانی)، ص۴۷۷؛ امتاع الأسماع، مقریزی، ج۱، ص۳۰۲.</ref><ref>[[فاطمه عادلی|عادلی، فاطمه]]، [[دایرة المعارف صحابه پیامبر اعظم ج۳ (کتاب)|دایرة المعارف صحابه پیامبر اعظم]]، ص ۷۱.</ref>.
| | == مقدمات بازگشت [[ابوبصیر]] به [[مدینه]] == |
| ==مقدمات بازگشت [[ابوبصیر]] به [[مدینه]]== | |
| چون خبر کشته شدن خنیس عامری به دست [[ابوبصیر]] به [[سهیل بن عمرو]] رسید، بر او بسیار گران آمد و گفت: “به [[خدا]] قسم، ما با [[محمد]] چنین [[صلح]] نکردیم”. [[قریش]] گفتند: [[محمد]] در این کار مقصر نیست، فرستاده شما در [[راه]] بازگشت به دست [[ابوبصیر]] کشته شده است و این کار ارتباطی به [[محمد]] ندارد. سهیل گفت: “آری، به [[خدا]] قسم دانستم که [[محمد]] به [[عهد]] خود [[وفا]] کرده است و [[گرفتاری]] ما به [[دلیل]] خامی فرستادگان ما بوده است”<ref>مغازی تاریخ جنگهای پیامبر{{صل}}، واقدی (ترجمه: مهدوی دامغانی)، ص۴۷۷؛ سبل الهدی و الرشاد، صالحی شامی، ج۵، ص۶۲.</ref>. پس سهیل به [[کعبه]] [[تکیه]] کرد و گفت: “به [[خدا]] [[سوگند]]، پشت خود را از [[کعبه]] برنمیدارم تا اینکه خونبهای خنیس پرداخت شود”. [[ابوسفیان]] گفت: “این کمال [[سفاهت]] است، به [[خدا]] قسم هرگز [[قریش]] خونبهای او را نمیپردازد”<ref>المغازی، واقدی (ترجمه: مهدوی دامغانی)، ص۴۷۶.</ref>. و به [[نقل]] دیگر، [[ابوسفیان]] گفت: “قریش حتی یکسوم خونبهای او را هم نمیپردازد<ref>السیرة النبویة، ابن هشام، ج۲، ص۳۲۴؛ سبل الهدی و الرشاد، صالحی شامی، ج۵، ص۶۲؛ تاریخ الطبری، طبری، ج۳، ص۱۱۲۸.</ref>، زیرا او را [[بنی زهره]] فرستادهاند”. سهیل گفت: “راست میگویی، خونبهای او فقط بر عهده [[بنی زهره]] است و گروه دیگری غیر از ایشان نباید عهدهدار پرداخت آن شود، زیرا [[قاتل]] از ایشان است و آنها از هر کسی به پرداخت آن مستحقتر هستند”.
| |
| [[اخنس بن شریق]] گفت: “به [[خدا]] [[سوگند]]، ما خونبهای او را پرداخت نمیکنیم؛ نه ما او را کشتهایم و نه به کشته شدنش امر کردیم؛ مردی که دینش غیر [[دین]] ما و پیرو [[محمد]] است او را کشته است، بنابراین از [[محمد]] بخواهید تا خونبها را بپردازد”.
| |
| | |
| [[ابوسفیان]] گفت: “هرگز چنین نیست، خونبها و غرامتی بر عهده [[محمد]] نیست، او از این [[اتهام]] [[پاک]] است و بر عهده او بیش از آنچه کرده است، نیست<ref>المغازی، واقدی (ترجمه: مهدوی دامغانی)، ص۴۷۷؛ سبل الهدی و الرشاد، صالحی شامی، ج۵، ص۶۲.</ref> و او [[ابوبصیر]] را در [[اختیار]] دو فرستاده شما قرار داده است”. [[اخنس]] گفت: “به هر حال اگر همه [[قریش]] دیه او را بپردازند [[بنی زهره]] هم که خاندانی از قریشند، همراه ایشان در پرداخت سهم خود شرکت خواهند کرد، ولی اگر [[قریش]] دیه پرداخت نکند ما هم حتماً خونبهایی پرداخت نمیکنیم”. [[قریش]] و [[بنی زهره]] نیز تا هنگام [[فتح مکه]] و ورود [[رسول خدا]]{{صل}} به آنجا خونبهای خنیس را نپرداختند<ref>المغازی، واقدی (ترجمه: مهدوی دامغانی)، ص۴۷۸.</ref>.
| |
| چون خبر اقدامات [[ابوبصیر]] به [[قریش]] رسید، مردی را همراه نامهای به حضور [[رسول خدا]]{{صل}} فرستادند<ref>المغازی، واقدی (ترجمه: مهدوی دامغانی)، ص۴۷۷؛ الاستیعاب، ابن عبد البر، ج۴، ص۱۶۱۳؛ اسدالغابة، ابن اثیر، ج۵، ص۳۶.</ref> و در برخی نقلها آمده است که این [[فرد]] [[ابوسفیان بن حرب]] بود<ref>سبل الهدی والرشاد، صالحی شامی، ج۵، ص۶۳؛ دلائل النبوة، بیهقی، ج۴، ص۱۷۴.</ref>. و در [[نامه]]، [[پیامبر]]{{صل}} را به [[خویشاوندی]] قسم دادند که آنان را نزد خود بخوان که ما به آنان احتیاجی نداریم و ما از شرط و عهدی که با شما داریم دست برداشتیم<ref>السیرة النبویه، ابن هشام (ترجمه: رسولی)، ج۲، ص۲۲۲؛ تاریخ الطبری، طبری (ترجمه: پاینده)، ج۳، ص۱۱۲۷؛ اسد الغابه، ابن اثیر، ج۵، ص۳۶.</ref>.
| |
| | |
| [[پیامبر]]{{صل}} ایشان را به [[مدینه]] فرا خواند؛ در همین هنگام بود که [[سوره فتح]] نازل شد و همچنین [[آیه]] {{متن قرآن|يَا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُوا إِذَا جَاءَكُمُ الْمُؤْمِنَاتُ مُهَاجِرَاتٍ...}}<ref>{{متن قرآن|يَا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُوا إِذَا جَاءَكُمُ الْمُؤْمِنَاتُ مُهَاجِرَاتٍ فَامْتَحِنُوهُنَّ اللَّهُ أَعْلَمُ بِإِيمَانِهِنَّ فَإِنْ عَلِمْتُمُوهُنَّ مُؤْمِنَاتٍ فَلَا تَرْجِعُوهُنَّ إِلَى الْكُفَّارِ لَا هُنَّ حِلٌّ لَهُمْ وَلَا هُمْ يَحِلُّونَ لَهُنَّ وَآتُوهُمْ مَا أَنْفَقُوا وَلَا جُنَاحَ عَلَيْكُمْ أَنْ تَنْكِحُوهُنَّ إِذَا آتَيْتُمُوهُنَّ أُجُورَهُنَّ وَلَا تُمْسِكُوا بِعِصَمِ الْكَوَافِرِ وَاسْأَلُوا مَا أَنْفَقْتُمْ وَلْيَسْأَلُوا مَا أَنْفَقُوا ذَلِكُمْ حُكْمُ اللَّهِ يَحْكُمُ بَيْنَكُمْ وَاللَّهُ عَلِيمٌ حَكِيمٌ}} «ای مؤمنان! چون زنان مؤمن هجرتکنان نزد شما بیایند، (ایمان) آنان را بیازمایید، خداوند به ایمان آنان داناتر است پس اگر آنان را مؤمن دانستید به سوی کافران بازنگردانید که ایشان برای آنان و آنان برای ایشان حلال نیستند و آنچه (آن کافران) هزینه کردهاند به آنها بپردازید و هر گاه مهر آنان را بدهید گناهی بر شما نیست که آنان را به همسری درآورید و به پیوند (پیشین خود با) زنان کافر پایبند نباشید و (اگر زنان شما نزد آنها بروند) کابین آنان را بخواهید و آنها نیز میتوانند کابینی که (به زنانشان) دادهاند (از شما) بخواهند؛ این حکم خداوند است که در میان شما داوری میکند و خداوند دانایی فرزانه است» سوره ممتحنه، آیه ۱۰.</ref> هم پس از اینکه چند تن از [[زنان]] [[مسلمان]] از [[مکه]] پیش [[پیامبر]]{{صل}} آمدند، نازل شد؛ [[آیه]] مورد نظر اشاره به این دارد که [[زنان]] [[مهاجر]] را که [[ایمان]] آوردند، به [[کافران]] باز نگردانید<ref>تاریخ الطبری، طبری، ج۴، ص۱۱۲۸؛ الکامل، ابن اثیر (ترجمه: حالت - خلیلی)، ج۷، ص۲۳۸.</ref><ref>[[فاطمه عادلی|عادلی، فاطمه]]، [[دایرة المعارف صحابه پیامبر اعظم ج۳ (کتاب)|دایرة المعارف صحابه پیامبر اعظم]]، ص ۷۳.</ref>.
| |
| ==[[ابوبصیر]] و زمان [[مرگ]]==
| |
| بنا به قول مشهور، هنگامی که [[نامه]] [[پیامبر]] به [[ابوبصیر]] و [[ابوجندل]] رسید، [[ابوبصیر]] مریض بود و پس از آنکه [[ابوجندل]] [[نامه]] را برای او خواند او از [[دنیا]] رفت<ref>اسد الغابه، ابن اثیر، ج۵، ص۳۶.</ref> و بنا به [[روایت]] دیگر، او خود در حال [[خواندن]] [[نامه]] بود و در حالی که [[نامه]] در دستش بود، درگذشت و یارانش بر او [[نماز]] خواندند<ref>المغازی، واقدی (ترجمه: مهدوی دامغانی)، ص۴۷۸؛ الاستیعاب، ابن عبدالبر، ج۴، ص۱۶۱۴؛ الاصابه، ابن حجر، ج۴، ص۳۵۹؛ دلائل النبوة، بیهقی، ج۴، ص۱۷۵.</ref>. پس در همان مکان او را [[دفن]] و روی قبرش مسجدی بنا کردند<ref>المغازی، واقدی (ترجمه: مهدوی دامغانی)، ص۴۷۹؛ الاستیعاب، ابن عبدالبر، ج۴، ص۱۶۱۴؛ اسد الغابه، ابن اثیر، ج۵، ص۳۶؛ الاصابه، ابن حجر، ج۴، ص۳۵۹.</ref><ref>[[فاطمه عادلی|عادلی، فاطمه]]، [[دایرة المعارف صحابه پیامبر اعظم ج۳ (کتاب)|دایرة المعارف صحابه پیامبر اعظم]]، ص ۷۵.</ref>.
| |
|
| |
|
| | == [[ابوبصیر]] و زمان [[مرگ]] == |
|
| |
|
| == جستارهای وابسته == | | == جستارهای وابسته == |
| | {{مدخل وابسته}} |
| | * [[خزرج]] (قبیله) |
| | * [[بنیزهره]] (قبیله) |
| | * [[حبیب بن اسید ثقفی]] (برادر) |
| | {{پایان مدخل وابسته}} |
|
| |
|
| ==منابع== | | == منابع == |
| * [[پرونده:1100352.jpg|22px]] [[فاطمه عادلی|عادلی، فاطمه]]، [[ابوبصیر عتبه بن اسید (مقاله)|مقاله «ابوبصیر عتبه بن اسید»]]، [[دایرة المعارف صحابه پیامبر اعظم ج۳ (کتاب)|'''دایرة المعارف صحابه پیامبر اعظم ج۳''']]
| | {{منابع}} |
| | # [[پرونده:IM009657.jpg|22px]] [[حسین حسینیان مقدم|حسینیان مقدم، حسین]]، [[دانشنامه سیره نبوی ج۱ (کتاب)|'''مقاله «ابوبصیر ثقفی»، دانشنامه سیره نبوی ج۱''']] |
| | {{پایان منابع}} |
|
| |
|
| ==پانویس== | | == پانویس == |
| {{یادآوری پانویس}}
| |
| {{پانویس}} | | {{پانویس}} |
|
| |
|
| [[رده:ابوبصیر عتبه بن اسید]]
| |
| [[رده:مدخل]]
| |
| [[رده:اعلام]] | | [[رده:اعلام]] |
| | [[رده:اصحاب پیامبر]] |
| | [[رده:قریش]] |
| | [[رده:بنیزهره]] |