←مقدمه
بدون خلاصۀ ویرایش |
(←مقدمه) |
||
خط ۱۱: | خط ۱۱: | ||
از [[روایات اسلامی]] به روشنی استفاده میشود که مادر [[امام مهدی|حضرت مهدی]] {{ع}} آموزههای [[دینی]] را در [[مکتب]] این بانوی بزرگوار فراگرفته است. افزون بر آن، حضور فعّال وی در شب ولادت آخرین پیشوای [[معصوم]] و منجی [[موعود]]، نشان از جایگاه ویژه وی در [[خاندان]] [[عصمت]] و [[طهارت]] دارد. | از [[روایات اسلامی]] به روشنی استفاده میشود که مادر [[امام مهدی|حضرت مهدی]] {{ع}} آموزههای [[دینی]] را در [[مکتب]] این بانوی بزرگوار فراگرفته است. افزون بر آن، حضور فعّال وی در شب ولادت آخرین پیشوای [[معصوم]] و منجی [[موعود]]، نشان از جایگاه ویژه وی در [[خاندان]] [[عصمت]] و [[طهارت]] دارد. | ||
وی نخستین بانویی است که [[جمال]] دل آرای پیشوای آخرین را مشاهده کرده، یگانه روایتگری است که حکایت آن تولد | وی نخستین بانویی است که [[جمال]] دل آرای پیشوای آخرین را مشاهده کرده، یگانه روایتگری است که حکایت آن تولد منجی موعود را به تفصیل گزارش کرده است. | ||
امروزه درباره چگونگی ولادت [[امام مهدی|حضرت مهدی]] {{ع}} مشهورترین گزارشی که میتوان ارائه کرد، سخنان ارزشمند این بانوی بزرگ است. [[شیخ صدوق]]، این حادثه بزرگ را از زبان آن بانوی بزرگ چنین آورده است: [[حکیمه]] دختر [[امام جواد]] {{ع}} گوید: [[امام حسن عسکری]] {{ع}} مرا به نزد خود فراخواند. و فرمود: ای عمه! امشب افطار نزد ما باش! که شب نیمه [[شعبان]] است و [[خدای تعالی]] امشب [[حجّت]] خود را- که [[حجّت]] او در روی [[زمین]] است- ظاهر سازد. گوید: گفتم: [[مادر]] او کیست؟ فرمود: [[نرجس]]. گفتم: فدای شما شوم اثری در او نیست، فرمود: همین است که به تو میگویم. گوید: آمدم و چون [[سلام]] کردم و نشستم، [[نرجس]] آمد کفش مرا بردارد و گفت: ای بانوی من و بانوی خاندانم حالتان چطور است؟ گفتم: تو بانوی من و بانوی [[خاندان]] من هستی، گوید: از [[کلام]] من ناخرسند شد و گفت: ای عمه [[جان]]! این چه فرمایشی است؟ گوید: بدو گفتم: ای دختر [[جان]]! [[خدای متعال]] امشب به تو فرزندی عطا فرماید که در [[دنیا]] و [[آخرت]] آقا است. گوید: [[نرجس]] خجالت کشید و حیاء کرد<ref>[[شیخ صدوق]]، [[کمال الدین و تمام النعمة (کتاب)|کمال الدین و تمام النعمة]]، ج۲، باب ۴۲، ح۱؛ همچنین ر. ک: شیخ طوسی، کتاب الغیبة، ص۲۳۸؛ اربلی، کشف الغمة، ج۲، ص۴۴۹.</ref>. | امروزه درباره چگونگی ولادت [[امام مهدی|حضرت مهدی]] {{ع}} مشهورترین گزارشی که میتوان ارائه کرد، سخنان ارزشمند این بانوی بزرگ است. [[شیخ صدوق]]، این حادثه بزرگ را از زبان آن بانوی بزرگ چنین آورده است: [[حکیمه]] دختر [[امام جواد]] {{ع}} گوید: [[امام حسن عسکری]] {{ع}} مرا به نزد خود فراخواند. و فرمود: ای عمه! امشب افطار نزد ما باش! که شب نیمه [[شعبان]] است و [[خدای تعالی]] امشب [[حجّت]] خود را- که [[حجّت]] او در روی [[زمین]] است- ظاهر سازد. گوید: گفتم: [[مادر]] او کیست؟ فرمود: [[نرجس]]. گفتم: فدای شما شوم اثری در او نیست، فرمود: همین است که به تو میگویم. گوید: آمدم و چون [[سلام]] کردم و نشستم، [[نرجس]] آمد کفش مرا بردارد و گفت: ای بانوی من و بانوی خاندانم حالتان چطور است؟ گفتم: تو بانوی من و بانوی [[خاندان]] من هستی، گوید: از [[کلام]] من ناخرسند شد و گفت: ای عمه [[جان]]! این چه فرمایشی است؟ گوید: بدو گفتم: ای دختر [[جان]]! [[خدای متعال]] امشب به تو فرزندی عطا فرماید که در [[دنیا]] و [[آخرت]] آقا است. گوید: [[نرجس]] خجالت کشید و حیاء کرد<ref>[[شیخ صدوق]]، [[کمال الدین و تمام النعمة (کتاب)|کمال الدین و تمام النعمة]]، ج۲، باب ۴۲، ح۱؛ همچنین ر. ک: شیخ طوسی، کتاب الغیبة، ص۲۳۸؛ اربلی، کشف الغمة، ج۲، ص۴۴۹.</ref>. | ||
موسی بن محمد گوید: [[حکیمه]] دختر [[امام جواد]] {{ع}} که عمه پدر آن حضرت است به من گفت که خود او آن حضرت را در شب ولادتش و هم بعد از آن دیده است<ref> محمد بن یعقوب کلینی، الکافی، ج۱، ص۳۲۹</ref>. | |||
[[احمد بن ابراهیم]] گوید: شرفیاب حضور [[حکیمه]] دختر [[محمد بن علی]] خواهر [[ابو الحسن عسکری]] گردیدم سال دویست و شصت و دو بود و در [[مدینه]] بودم و از پشت پرده با او سخن گفتم و از [[دین]] وی پرسیدم. کسی که باید [[امام]] بداند برای من نام برد و به من گفت: فلان پسر [[حسن عسکری]] {{ع}} نام او را گفت، گفتم قربانت او را معاینه کردی یا خبر او را شنیدی؟ گفت: خبر او را از [[امام یازدهم]] شنیدم و برای مادرش نوشته بود، گفتم: آن مولود کجاست؟ گفت پنهان است. گفتم: [[شیعه]] به چه کسی مراجعه کند؟ [[حکیمه]] گفت: به | [[احمد بن ابراهیم]] گوید: شرفیاب حضور [[حکیمه]] دختر [[محمد بن علی]] خواهر [[ابو الحسن عسکری]] گردیدم سال دویست و شصت و دو بود و در [[مدینه]] بودم و از پشت پرده با او سخن گفتم و از [[دین]] وی پرسیدم. کسی که باید [[امام]] بداند برای من نام برد و به من گفت: فلان پسر [[حسن عسکری]] {{ع}} نام او را گفت، گفتم قربانت او را معاینه کردی یا خبر او را شنیدی؟ گفت: خبر او را از [[امام یازدهم]] شنیدم و برای مادرش نوشته بود، گفتم: آن مولود کجاست؟ گفت پنهان است. گفتم: [[شیعه]] به چه کسی مراجعه کند؟ [[حکیمه]] گفت: به جده او مادر [[امام یازدهم]]. گفتم: [[وصیت]] خود را به زنی واگذاشته است؟! [[حکیمه]] گفت: [[پیروی]] از [[حسین بن علی بن ابی طالب]] {{ع}} کرده است، زیرا آن حضرت به حسب ظاهر وصایای خود را به خواهرش [[زینب]] دختر [[علی بن ابی طالب]] {{ع}} سپرد "برای پنهان کردن [[امامت]] پسرش [[علی بن الحسین]]". سپس فرمود: شما مردمی مطلع از [[اخبار]] هستید؛ آیا در [[روایات]] به شما نرسیده که نهمین [[فرزند]] [[امام حسین|حسین]] {{ع}} زنده است و میراثش تقسیم میشود؟<ref>[[شیخ صدوق]]، [[کمال الدین و تمام النعمة (کتاب)|کمال الدین و تمام النعمة]]، ج۲، ص۵۰۷، ح۲۴</ref>.<ref>[[خدامراد سلیمیان|سلیمیان، خدامراد]]، [[فرهنگنامه مهدویت (کتاب)|فرهنگنامه مهدویت]]، ص۱۹۱ ـ ۱۹۲.</ref> | ||
[[حکیمه خاتون]] میگوید: پس از [[چهل]] روز از ولادت [[امام مهدی|حضرت مهدی]] {{ع}}، طبق [[دعوت]] [[امام حسن عسکری]] {{ع}} به خانهاش رفتم. وقتی وارد اطاق شدم، ناگهان دیدم همان کودک، چون [[آفتاب]] درخشنده در مقابل پدر راه میرود و به اندازه یک [[فرزند]] دو ساله میماند. تعجب کردم و از [[امام]] پرسیدم: ای سرور من! این کودک به اندازه دو سال رشد کرده است؟ حضرت تبسمی کرد و فرمود: [[فرزندان]] [[پیامبران]] و [[جانشینان]] آنان که به مقام [[پیشوایی]] و [[امامت]] [[برگزیده]] میشوند، رشدشان همانند سایرین نیست، بلکه وقتی یک ماه از عمرشان میگذرد، چنان است که بر دیگران یک سال گذشته باشد<ref>بحار الانوار، ج۵۱، ص۱۴.</ref>. [[حکیمه خاتون]] از محضر [[امام حسن عسکری]] {{ع}} درخواست نمود که در [[حق]] او [[دعا]] کند و از [[خدا]] بخواهد که در زمان حیات [[امام]] {{ع}} از [[دنیا]] برود و چنین شد<ref>روزگار رهایی، ج ۱، ص ۱۵۳.</ref>. مزار او در [[سامرا]] کنار [[حرم]] | [[حکیمه خاتون]] میگوید: پس از [[چهل]] روز از ولادت [[امام مهدی|حضرت مهدی]] {{ع}}، طبق [[دعوت]] [[امام حسن عسکری]] {{ع}} به خانهاش رفتم. وقتی وارد اطاق شدم، ناگهان دیدم همان کودک، چون [[آفتاب]] درخشنده در مقابل پدر راه میرود و به اندازه یک [[فرزند]] دو ساله میماند. تعجب کردم و از [[امام]] پرسیدم: ای سرور من! این کودک به اندازه دو سال رشد کرده است؟ حضرت تبسمی کرد و فرمود: [[فرزندان]] [[پیامبران]] و [[جانشینان]] آنان که به مقام [[پیشوایی]] و [[امامت]] [[برگزیده]] میشوند، رشدشان همانند سایرین نیست، بلکه وقتی یک ماه از عمرشان میگذرد، چنان است که بر دیگران یک سال گذشته باشد<ref>بحار الانوار، ج۵۱، ص۱۴.</ref>. [[حکیمه خاتون]] از محضر [[امام حسن عسکری]] {{ع}} درخواست نمود که در [[حق]] او [[دعا]] کند و از [[خدا]] بخواهد که در زمان حیات [[امام]] {{ع}} از [[دنیا]] برود و چنین شد<ref>روزگار رهایی، ج ۱، ص ۱۵۳.</ref>. مزار او در [[سامرا]] کنار [[حرم]] عسکریین است<ref>[[مجتبی تونهای|تونهای، مجتبی]]، [[موعودنامه (کتاب)|موعودنامه]]، ص۲۸۵.</ref>. | ||
== پرسش مستقیم == | == پرسش مستقیم == |