(۴ نسخهٔ میانی ویرایش شده توسط ۲ کاربر نشان داده نشد)
خط ۱:
خط ۱:
{{مدخل مرتبط
#تغییر_مسیر [[حارث بن حسان ذهلی]]
| موضوع مرتبط = اصحاب پیامبر
| عنوان مدخل = حارث بن حسان بکری ذهلی
| مداخل مرتبط =
| پرسش مرتبط =
}}
== آشنایی اجمالی ==
نام وی را «حریث» نیز گفتهاند<ref>مزی، تهذیب الکمال، ج۵، ص۲۲۲؛ ابن حجر، تهذیب، ج۲، ص۱۲۰.</ref>. [[ابن حجر]]<ref>تهذیب، ج۲، ص۱۲۱.</ref> از قول [[ابن عبدالبر]]، نام صحیح وی را حریث نقل کرده است، در حالی که ابن عبدالبر<ref>ابن عبدالبر، الاستیعاب، ج۱، ص۳۵۰.</ref> گوید: بیشتر نام او را [[حارث بن حسان]] گفتهاند و همان نیز صحیح است. وی از تیره [[بنی ذهل بن شیبان]]، از [[قبیله]] بکر، از [[قبایل]] [[ربیعه]] است<ref>خلیفة بن خیاط، ص۲۲۴؛ ابن حجر، الاصابه، الاصابه، ج۱، ص۶۶۴.</ref>؛ از این رو [[نسب]] او را «رَبَعِی» و «ذُهَلِی» نیز گفتهاند<ref>ابن اثیر، اسد الغابه، ج۱، ص۶۰۱.</ref>. حارث ساکن [[بادیه]] بود<ref>طبرانی، المعجم الکبیر، ج۳، ص۲۵۲.</ref>، سپس ساکن [[کوفه]] شد<ref>ابن ابی حاتم، الجرح و التعدیل، ج۳، ص۷۲؛ هیثمی، مجمع الزوائد، ج۹، ص۱۱۵.</ref>.
[[طبرانی]]<ref>طبرانی، المعجم الکبیر، ج۳، ص۲۵۳.</ref> به نقل از [[سماک بن حرب]] گوید: حارث پس از اینکه محضر [[رسول خدا]]{{صل}} شرفیاب و [[مسلمان]] شد با زنی [[ازدواج]] کرد، او را چند روزی در [[خانه]] نگاه داشتند<ref>رسم عرب بر این بود که اگر کسی از بادیه نشینان داماد آنان میشد، چند روزی او را در خانه نگاه میداشتند؛ بنگرید: مزی، ج۵، ص۲۲۳؛ هیثمی، ج۲، ص۴۱.</ref>. درباره نگاه داشتن او در خانه بعد از ازدواج با او صحبت شد، گفت: {{عربی |والله ابن امرأة تمتعنی صلاة الغداة فی جمع لامرأة سوء}}؛ به [[خدا]] قسم زنی که مرا از [[نماز جماعت]] صبح باز دارد، [[زن]] [[بدی]] است»<ref>طبرانی، المعجم الکبیر، ج۳، ص۲۵۲؛ مزی، تهذیب الکمال، ج۵، ص۲۲۲؛ هیثمی، مجمع الزوائد، ج۲، ص۴۱.</ref>. وی هنگامی [[خدمت]] رسول خدا{{صل}} رسید که ایشان بر [[منبر]] [[سخن]] میگفت و [[عمرو بن عاص]] نیز از [[غزوه]] سلاسل برگشته بود<ref>ابن شبه نمیری، عمر، تاریخ المدینة المنوره، ج۱، ص۳۰۱؛ بیهقی، احمد بن الحسین، السنن الکبری، ج۶، ص۳۶۳؛ ابن ابی شیبه، المصنف، ج۷، ص۷۲۱؛ ابن ابی عاصم، الآحاد و المثانی، ج۳، ص۲۸۸.</ref>. حارث گوید: برای [[شکایت]] از [[علاء حضرمی]]<ref>طبری، تاریخ، جامع، ج۸، ص۲۸۷.</ref> نزد رسول خدا{{صل}} میرفتم که در راه پیرزنی دیدم. از من خواست تا او را همراه خود نزد آن [[حضرت]] ببرم. وقتی به [[مدینه]] رسیدیم، [[رسول خدا]]{{صل}} بر [[منبر]] بود و [[پرچمهای سیاه]] که نشان از آمدن [[عمرو بن عاص]] از [[جنگ]] میداد به اهتزاز درآمده بود. هنگامی که حضرت از منبر پایین آمد، نزد او رفته، عرض کردم: زنی از [[بنی تمیم]] بر در است که از من خواست او را نزد شما آورم. حضرت از من پرسید: میان شما و بنی تمیم چیزی بوده؟ عرض کردم: بله ما [[پیروز]] شدیم. از حضرت خواستم «دَهنا»<ref>از سرزمین بنی تمیم است، بنگرید: حموی، معجم البلدان، ج۲، ص۴۹۳.</ref> را میان ما و بنی تمیم فاصله کند. پیرزن غیرتی شد و گفت: ای رسول خدا، پس کسی که برای حاجتی نزد شما آمده است چه کند<ref> طبری، تاریخ، ج۱، ص۲۱۷؛ ابونعیم، معرفة الصحابه، ج۲، ص۷۸۹ و با کمی اختلاف بنگرید: ابن اثیر، اسد الغابه، ج۱، ص۶۰۰.</ref>. حارث گفت: نمیدانستم [[دشمن]] خود را اینجا آوردهام. [[خدا]] نکند چون فرستادگان عاد باشم. حضرت فرمود: فرستادگان عاد چگونه بودند؟ گفت: [[قوم عاد]] به قحط افتادند و افرادی را برای آمدن [[باران]] فرستادند تا [[دعا]] کنند، فرستادگان با [[عذاب الهی]] برگشتند.
حارث در [[فتوحات]] شرکت داشت و در [[جنگ یرموک]] (سال سیزدهم) با [[مثنی بن حارثه]] بود <ref>طبری، تاریخ، ج۳، ص۴۱۱.</ref>. وی در سال چهاردهم وقتی [[عمر]] از [[سعد بن ابی وقاص]] خواست تا از مردان با مهابت و دلیر خود نزد شاه [[ایران]] بفرستد تا او را به [[دین مبین اسلام]] [[دعوت]] کنند، سعد، [[حارث بن حسان]] را همراه تنی چند از [[صحابه]] نزد شاه ایران فرستاد<ref>طبری، تاریخ، ج۳، ص۴۱۱.</ref>. او در سال شانزدهم در فتح [[تکریت]]، [[فرمانده]] [[میمنه]] [[سپاه اسلام]] بود و بعد از [[پیروزی]] خبر فتح را برای [[خلیفه]] آورد<ref>طبری، تاریخ، ج۴، ص۳۵ و ۳۷.</ref>. [[ابن حجر]]<ref>الاصابه، ج۱، ص۶۶۵.</ref> میگوید: به [[گمان]] من کسی را که [[احنف بن قیس]] بعد از [[فتح خراسان]] به [[سرخس]] فرستاد، همین حارث بن حسان بود.
حارث در دوره [[خلافت امام علی]]{{ع}} نیز در [[جنگ جمل]] شرکت کرد و [[پرچمدار]] بنیذهل، از [[قبیله بکر بن وائل]] بود که همراه فرزندش [[حوط بن حارث بن حسان بکری ذهلی|حوط]] و پنج نفر از بستگان خود در این [[جنگ]] به [[شهادت]] رسیدند<ref>ابن حجر، الاصابه، ج۲، ص۵۷؛ ابن ماکولا، الإکمال، ج۳، ص۱۹۸.</ref>.
فرزندش درباره کشته شدن او چنین گفت:
{{شعر}}
{{ب|''انعی الرئیس الحارث بن حسان ''|2=''لآل ذهل و لآل شیبان''}}
{{پایان شعر}}
: [[مرگ]] [[رئیس]]، [[حارث بن حسان]] را به [[خاندان]] [[ذهل]] و شیبان خبر میدهم <ref>طبری، تاریخ، ج۴، ص۵۲۲؛ ابن اثیر، الکامل، ج۳، ص۲۵۲.</ref>.
[[ابووائل]] و [[سماک بن حرب]] و [[ایاد بن لقیط]] از او [[روایت]] دارند. [[حاکم نیشابوری]]<ref>معرفة علوم الحدیث، ص۱۵۸.</ref> میگوید: غیر ابووائل کسی از حارث روایت ندارد، در حالی که [[سماک بن حرب]] و [[عاصم بن بهدله]]<ref>طبرانی، المعجم الکبیر، ج۳، ص۲۵۳.</ref> از او روایت دارند.<ref>[[رمضان محمدی|محمدی، رمضان]]، [[دانشنامه سیره نبوی ج۲ (کتاب)|مقاله «حارث بن حسان بکری ذهلی»، دانشنامه سیره نبوی]] ج۲، ص ۴۵۶.</ref>