حضرت آدم در تاریخ اسلامی: تفاوت میان نسخه‌ها

بدون خلاصۀ ویرایش
برچسب: پیوندهای ابهام‌زدایی
 
(۲۲ نسخهٔ میانی ویرایش شده توسط ۲ کاربر نشان داده نشد)
خط ۱۱: خط ۱۱:
[[خدا]] می‌خواست موجودی بیافریند که گل سرسبد [[عالم هستی]] باشد و شایستۀ [[مقام خلافت الهی]] و نماینده «[[الله]]» در زمین گردد. در [[حدیثی]] از [[امام صادق]]{{ع}} به همین معنی اشاره شده است که فرشتگان بعد از [[آگاهی]] از مقام [[آدم]] دانستند که او و فرزندانش سزاوارترند که [[خلفای الهی]] در زمین و حجت‌های او بر [[خلق]] بوده باشند<ref>[[ناصر مکارم شیرازی|مکارم شیرازی، ناصر]]، [[قصه‌های قرآن (کتاب)|قصه‌های قرآن]] ص ۱۷.</ref>.
[[خدا]] می‌خواست موجودی بیافریند که گل سرسبد [[عالم هستی]] باشد و شایستۀ [[مقام خلافت الهی]] و نماینده «[[الله]]» در زمین گردد. در [[حدیثی]] از [[امام صادق]]{{ع}} به همین معنی اشاره شده است که فرشتگان بعد از [[آگاهی]] از مقام [[آدم]] دانستند که او و فرزندانش سزاوارترند که [[خلفای الهی]] در زمین و حجت‌های او بر [[خلق]] بوده باشند<ref>[[ناصر مکارم شیرازی|مکارم شیرازی، ناصر]]، [[قصه‌های قرآن (کتاب)|قصه‌های قرآن]] ص ۱۷.</ref>.


== سؤال [[فرشتگان]] ==
== نامگذاری ==
== خلقت حضرت آدم(ع) ==
=== فرشتگان و آفرینش آدم ===
=== آموزش اسما و عرضه آنها بر فرشتگان ===
آدم به [[لطف]] [[پروردگار]] دارای [[استعداد]] فوق‌العاده‌ای برای [[درک]] حقایق هستی بود. خداوند این استعداد او را به فعلیت رسانید و به گفتۀ [[قرآن]] «به آدم همۀ اسماء (حقایق و [[اسرار]] [[عالم هستی]]) را [[تعلیم]] داد»<ref>{{متن قرآن|وَعَلَّمَ آدَمَ الْأَسْمَاءَ كُلَّهَا}} «و همه نام‌ها را به آدم آموخت» سوره بقره، آیه ۳۱.</ref>.<ref>گرچه در [[تفسیر]] «[[علم اسماء]]» بیانات گوناگونی هست، ولی مسلم است که منظور [[تعلیم]] کلمات و نام‌های بدون معنا به [[آدم]] نبوده؛ چراکه این افتخاری محسوب نمی‌شده است، بلکه منظور دادن معانی این [[اسماء]] و مفاهیم و مسماهای آنها بوده است. البته این [[آگاهی]] از [[علوم]] مربوط به [[جهان آفرینش]] و [[اسرار]] و [[خواص]] مختلف موجودات [[عالم هستی]]، [[افتخار]] بزرگی برای آدم بود.
 
در [[حدیثی]] که از [[امام صادق]]{{ع}} پیرامون این [[آیه سؤال]] کردند، فرمود: «منظور [[زمین‌ها]]، کوه‌ها، دره‌ها و بستر رودخانه‌ها (و خلاصه تمامی موجودات) می‌باشد، سپس [[امام]]{{ع}} به فرشی که زیر پایش گسترده بود نظری افکند فرمود حتی این فرش هم از اموری بوده که [[خدا]] به آدم تعلیم داد! بنابراین علم اسماء چیزی شبیه«[[علم]] لغات» نبوده است بلکه مربوط به [[فلسفه]] و اسرار و کیفیات و خوان آنها بوده است، [[خداوند]] این علم را به آدم تعلیم کرد تا بتواند از [[مواهب مادی]] و [[معنوی]] این [[جهان]] در مسیر [[تکامل]] خویش بهره گیرد.
 
همچنین [[استعداد]] نام‌گذاری اشیاء را به او ارزانی داشت تا بتواند اشیاء را نام‌گذاری کند و در مورد احتیاج با ذکر نام آنها را بخواند تا لازم نباشد عین آن چیز را نشان دهد، و این خود نعمتی است بزرگ، ما هنگامی به اهمیت این موضوع پی می‌بریم که می‌بینیم [[بشر]] امروز هر چه دارد به وسیله کتاب و [[نوشتن]] است و همۀ ذخائر [[علمی]] گذشتگان در نوشته‌های او جمع است، و این خود بخاطر نام‌گذاری اشیاء و خواص آنها است، و گرنه هیچگاه ممکن نبود علوم گذشتگان به آیندگان منتقل شود.</ref>
 
«سپس خداوند به [[فرشتگان]] فرمود اگر راست می‌گوئید اسماء اشیاء و موجوداتی را که مشاهده می‌کنید و اسرار و چگونگی آنها را شرح دهید»<ref>{{متن قرآن|ثُمَّ عَرَضَهُمْ عَلَى الْمَلَائِكَةِ فَقَالَ أَنْبِئُونِي بِأَسْمَاءِ هَؤُلَاءِ إِنْ كُنْتُمْ صَادِقِينَ}} «و همه نام‌ها را به آدم آموخت سپس آنان را بر فرشتگان عرضه کرد و گفت: اگر راست می‌گویید نام‌های اینان را به من بگویید» سوره بقره، آیه ۳۱.</ref>. ولی [[فرشتگان]] که دارای چنان [[احاطه علمی]] نبودند در برابر این [[آزمایش]] فرو ماندند لذا در پاسخ «گفتند خداوندا منزهی تو، جز آنچه به ما [[تعلیم]] داده‌ای چیزی نمی‌دانیم تو خود دانا و حکیمی»<ref>{{متن قرآن|قَالُوا سُبْحَانَكَ لَا عِلْمَ لَنَا إِلَّا مَا عَلَّمْتَنَا إِنَّكَ أَنْتَ الْعَلِيمُ الْحَكِيمُ}} «گفتند: پاکاکه تویی! ما دانشی جز آنچه تو به ما آموخته‌ای، نداریم، بی‌گمان تویی که دانای فرزانه‌ای» سوره بقره، آیه ۳۲.</ref>.
 
اگر ما در این زمینه سؤالی کردیم از ناآگاهیمان بود، ما این مطلب را نخوانده بودیم، و از این [[استعداد]] و [[قدرت]] شگرف [[آدم]] که امتیاز بزرگ او بر ما است بی‌خبر بودیم، حقاً که او شایستۀ [[خلافت]] تو است و [[زمین]] و [[جهان هستی]] بی‌وجود او کمبودی داشت.
 
در اینجا نوبت به آدم رسید که در حضور فرشتگان اسماء موجودات و [[اسرار]] آنها را شرح دهد. «[[خداوند]] فرمود ای آدم فرشتگان را از اسامی و اسرار این موجودات با خبر کن هنگامی که آدم آنها را از این اسامی [[آگاه]] ساخت خداوند فرمود آیا به شما نگفتم که من از [[غیب]] [[آسمان‌ها]] و زمین آگاهم، و آنچه را که شما آشکار یا پنهان می‌کنید می‌دانم»<ref>{{متن قرآن|قَالَ يَا آدَمُ أَنْبِئْهُمْ بِأَسْمَائِهِمْ فَلَمَّا أَنْبَأَهُمْ بِأَسْمَائِهِمْ قَالَ أَلَمْ أَقُلْ لَكُمْ إِنِّي أَعْلَمُ غَيْبَ السَّمَاوَاتِ وَالْأَرْضِ وَأَعْلَمُ مَا تُبْدُونَ وَمَا كُنْتُمْ تَكْتُمُونَ}} «فرمود: ای آدم! آنان را از نام‌های اینان آگاه ساز! و چون آنان را از نام‌های اینان آگاهانید فرمود: آیا به شما نگفته بودم که من نهان آسمان‌ها و زمین را می‌دانم و از آنچه آشکار می‌کنید و پوشیده می‌داشتید آگاهم؟» سوره بقره، آیه ۳۳.</ref>. در اینجا فرشتگان در برابر معلومات وسیع و [[دانش]] فراوان این [[انسان]] سر [[تسلیم]] فرود آوردند، و بر آنها آشکار شد که لایق خلافت زمین تنها او است!<ref>[[ناصر مکارم شیرازی|مکارم شیرازی، ناصر]]، [[قصه‌های قرآن (کتاب)|قصه‌های قرآن]] ص ۱۹.</ref>
 
=== پرسش و شگفتی فرشتگان ===
فرشتگان به عنوان سؤال برای [[درک]] [[حقیقت]] و نه به عنوان [[اعتراض]] «گفتند آیا در [[زمین]] کسی را قرار می‌دهی که [[فساد]] کند و [[خون‌ها]] بریزد؟! در حالی که ما تو را [[عبادت]] می‌کنیم [[تسبیح]] و حمدت بجا می‌آوریم و تو را از آنچه شایسته ذات پاکت نیست [[پاک]] می‌شمریم»<ref>{{متن قرآن|قَالُوا أَتَجْعَلُ فِيهَا مَنْ يُفْسِدُ فِيهَا وَيَسْفِكُ الدِّمَاءَ وَنَحْنُ نُسَبِّحُ بِحَمْدِكَ وَنُقَدِّسُ لَكَ}} «گفتند: آیا کسی را در آن می‌گماری که در آن تباهی می‌کند و خون‌ها می‌ریزد در حالی که ما تو را با سپاس، به پاکی می‌ستاییم و تو را پاک می‌شمریم» سوره بقره، آیه ۳۰.</ref>. ولی [[خداوند]] در اینجا پاسخ سربسته به آنها داد که توضیحش در مراحل بعد آشکار گردید: «فرمود من حقائقی را می‌دانم که شما نمی‌دانید»!<ref>{{متن قرآن|قَالَ إِنِّي أَعْلَمُ مَا لَا تَعْلَمُونَ}} «فرمود: من چیزی می‌دانم که شما نمی‌دانید» سوره بقره، آیه ۳۰.</ref>. فرشتگان آن چنان که از سخنانشان پیدا است پی برده بودند که این [[انسان]] فردی سر براه نیست، فساد می‌کند، [[خون]] می‌ریزد، خرابی به بار می‌آورد. اما از کجا دانستند؟!  
فرشتگان به عنوان سؤال برای [[درک]] [[حقیقت]] و نه به عنوان [[اعتراض]] «گفتند آیا در [[زمین]] کسی را قرار می‌دهی که [[فساد]] کند و [[خون‌ها]] بریزد؟! در حالی که ما تو را [[عبادت]] می‌کنیم [[تسبیح]] و حمدت بجا می‌آوریم و تو را از آنچه شایسته ذات پاکت نیست [[پاک]] می‌شمریم»<ref>{{متن قرآن|قَالُوا أَتَجْعَلُ فِيهَا مَنْ يُفْسِدُ فِيهَا وَيَسْفِكُ الدِّمَاءَ وَنَحْنُ نُسَبِّحُ بِحَمْدِكَ وَنُقَدِّسُ لَكَ}} «گفتند: آیا کسی را در آن می‌گماری که در آن تباهی می‌کند و خون‌ها می‌ریزد در حالی که ما تو را با سپاس، به پاکی می‌ستاییم و تو را پاک می‌شمریم» سوره بقره، آیه ۳۰.</ref>. ولی [[خداوند]] در اینجا پاسخ سربسته به آنها داد که توضیحش در مراحل بعد آشکار گردید: «فرمود من حقائقی را می‌دانم که شما نمی‌دانید»!<ref>{{متن قرآن|قَالَ إِنِّي أَعْلَمُ مَا لَا تَعْلَمُونَ}} «فرمود: من چیزی می‌دانم که شما نمی‌دانید» سوره بقره، آیه ۳۰.</ref>. فرشتگان آن چنان که از سخنانشان پیدا است پی برده بودند که این [[انسان]] فردی سر براه نیست، فساد می‌کند، [[خون]] می‌ریزد، خرابی به بار می‌آورد. اما از کجا دانستند؟!  


خط ۲۴: خط ۴۰:
قابل توجه اینکه فرشتگان روی سه مسأله درباره صفات خودشان تکیه کردند، [[تسبیح]] و [[حمد]] و [[تقدیس]]، در [[حقیقت]] آنها می‌خواستند بگویند اگر هدف اطاعت و بندگی است ما سر بر فرمانیم، و اگر عبادت است ما هم همواره مشغول آنیم، و اگر پاک‌سازی خویشتن یا صفحه روی [[زمین]] است ما چنین می‌کنیم، در حالی که انسان مادی هم خود [[فاسد]] است و هم صفحه زمین را پر از [[فساد]] می‌کند. ولی برای اینکه [[حقایق]] به‌طور تفصیل بر فرشتگان روشن شود [[خداوند]] [[اقدام]] به [[آزمایش]] آنها نمود، تا خودشان اعتراف کنند که میان آنها و آدم «تفاوت از زمین تا [[آسمان]] است»!<ref>[[ناصر مکارم شیرازی|مکارم شیرازی، ناصر]]، [[قصه‌های قرآن (کتاب)|قصه‌های قرآن]] ص ۱۸.</ref>
قابل توجه اینکه فرشتگان روی سه مسأله درباره صفات خودشان تکیه کردند، [[تسبیح]] و [[حمد]] و [[تقدیس]]، در [[حقیقت]] آنها می‌خواستند بگویند اگر هدف اطاعت و بندگی است ما سر بر فرمانیم، و اگر عبادت است ما هم همواره مشغول آنیم، و اگر پاک‌سازی خویشتن یا صفحه روی [[زمین]] است ما چنین می‌کنیم، در حالی که انسان مادی هم خود [[فاسد]] است و هم صفحه زمین را پر از [[فساد]] می‌کند. ولی برای اینکه [[حقایق]] به‌طور تفصیل بر فرشتگان روشن شود [[خداوند]] [[اقدام]] به [[آزمایش]] آنها نمود، تا خودشان اعتراف کنند که میان آنها و آدم «تفاوت از زمین تا [[آسمان]] است»!<ref>[[ناصر مکارم شیرازی|مکارم شیرازی، ناصر]]، [[قصه‌های قرآن (کتاب)|قصه‌های قرآن]] ص ۱۸.</ref>


== فرشتگان در بوتۀ آزمایش ==
=== سجده در برابر آدم (ع) ===
آدم به [[لطف]] [[پروردگار]] دارای [[استعداد]] فوق‌العاده‌ای برای [[درک]] حقایق هستی بود. خداوند این استعداد او را به فعلیت رسانید و به گفتۀ [[قرآن]] «به آدم همۀ اسماء (حقایق و [[اسرار]] [[عالم هستی]]) را [[تعلیم]] داد»<ref>{{متن قرآن|وَعَلَّمَ آدَمَ الْأَسْمَاءَ كُلَّهَا}} «و همه نام‌ها را به آدم آموخت» سوره بقره، آیه ۳۱.</ref>.<ref>گرچه در [[تفسیر]] «[[علم اسماء]]» بیانات گوناگونی هست، ولی مسلم است که منظور [[تعلیم]] کلمات و نام‌های بدون معنا به [[آدم]] نبوده؛ چراکه این افتخاری محسوب نمی‌شده است، بلکه منظور دادن معانی این [[اسماء]] و مفاهیم و مسماهای آنها بوده است. البته این [[آگاهی]] از [[علوم]] مربوط به [[جهان آفرینش]] و [[اسرار]] و [[خواص]] مختلف موجودات [[عالم هستی]]، [[افتخار]] بزرگی برای آدم بود.
==== سجده فرشتگان ====
 
==== امتناع ابلیس ====
در [[حدیثی]] که از [[امام صادق]]{{ع}} پیرامون این [[آیه سؤال]] کردند، فرمود: «منظور [[زمین‌ها]]، کوه‌ها، دره‌ها و بستر رودخانه‌ها (و خلاصه تمامی موجودات) می‌باشد، سپس [[امام]]{{ع}} به فرشی که زیر پایش گسترده بود نظری افکند فرمود حتی این فرش هم از اموری بوده که [[خدا]] به آدم تعلیم داد! بنابراین علم اسماء چیزی شبیه«[[علم]] لغات» نبوده است بلکه مربوط به [[فلسفه]] و اسرار و کیفیات و خوان آنها بوده است، [[خداوند]] این علم را به آدم تعلیم کرد تا بتواند از [[مواهب مادی]] و [[معنوی]] این [[جهان]] در مسیر [[تکامل]] خویش بهره گیرد.
 
همچنین [[استعداد]] نام‌گذاری اشیاء را به او ارزانی داشت تا بتواند اشیاء را نام‌گذاری کند و در مورد احتیاج با ذکر نام آنها را بخواند تا لازم نباشد عین آن چیز را نشان دهد، و این خود نعمتی است بزرگ، ما هنگامی به اهمیت این موضوع پی می‌بریم که می‌بینیم [[بشر]] امروز هر چه دارد به وسیله کتاب و [[نوشتن]] است و همۀ ذخائر [[علمی]] گذشتگان در نوشته‌های او جمع است، و این خود بخاطر نام‌گذاری اشیاء و خواص آنها است، و گرنه هیچگاه ممکن نبود علوم گذشتگان به آیندگان منتقل شود.</ref>
 
«سپس خداوند به [[فرشتگان]] فرمود اگر راست می‌گوئید اسماء اشیاء و موجوداتی را که مشاهده می‌کنید و اسرار و چگونگی آنها را شرح دهید»<ref>{{متن قرآن|ثُمَّ عَرَضَهُمْ عَلَى الْمَلَائِكَةِ فَقَالَ أَنْبِئُونِي بِأَسْمَاءِ هَؤُلَاءِ إِنْ كُنْتُمْ صَادِقِينَ}} «و همه نام‌ها را به آدم آموخت سپس آنان را بر فرشتگان عرضه کرد و گفت: اگر راست می‌گویید نام‌های اینان را به من بگویید» سوره بقره، آیه ۳۱.</ref>. ولی [[فرشتگان]] که دارای چنان [[احاطه علمی]] نبودند در برابر این [[آزمایش]] فرو ماندند لذا در پاسخ «گفتند خداوندا منزهی تو، جز آنچه به ما [[تعلیم]] داده‌ای چیزی نمی‌دانیم تو خود دانا و حکیمی»<ref>{{متن قرآن|قَالُوا سُبْحَانَكَ لَا عِلْمَ لَنَا إِلَّا مَا عَلَّمْتَنَا إِنَّكَ أَنْتَ الْعَلِيمُ الْحَكِيمُ}} «گفتند: پاکاکه تویی! ما دانشی جز آنچه تو به ما آموخته‌ای، نداریم، بی‌گمان تویی که دانای فرزانه‌ای» سوره بقره، آیه ۳۲.</ref>.
 
اگر ما در این زمینه سؤالی کردیم از ناآگاهیمان بود، ما این مطلب را نخوانده بودیم، و از این [[استعداد]] و [[قدرت]] شگرف [[آدم]] که امتیاز بزرگ او بر ما است بی‌خبر بودیم، حقاً که او شایستۀ [[خلافت]] تو است و [[زمین]] و [[جهان هستی]] بی‌وجود او کمبودی داشت.
 
در اینجا نوبت به آدم رسید که در حضور فرشتگان اسماء موجودات و [[اسرار]] آنها را شرح دهد. «[[خداوند]] فرمود ای آدم فرشتگان را از اسامی و اسرار این موجودات با خبر کن هنگامی که آدم آنها را از این اسامی [[آگاه]] ساخت خداوند فرمود آیا به شما نگفتم که من از [[غیب]] [[آسمان‌ها]] و زمین آگاهم، و آنچه را که شما آشکار یا پنهان می‌کنید می‌دانم»<ref>{{متن قرآن|قَالَ يَا آدَمُ أَنْبِئْهُمْ بِأَسْمَائِهِمْ فَلَمَّا أَنْبَأَهُمْ بِأَسْمَائِهِمْ قَالَ أَلَمْ أَقُلْ لَكُمْ إِنِّي أَعْلَمُ غَيْبَ السَّمَاوَاتِ وَالْأَرْضِ وَأَعْلَمُ مَا تُبْدُونَ وَمَا كُنْتُمْ تَكْتُمُونَ}} «فرمود: ای آدم! آنان را از نام‌های اینان آگاه ساز! و چون آنان را از نام‌های اینان آگاهانید فرمود: آیا به شما نگفته بودم که من نهان آسمان‌ها و زمین را می‌دانم و از آنچه آشکار می‌کنید و پوشیده می‌داشتید آگاهم؟» سوره بقره، آیه ۳۳.</ref>. در اینجا فرشتگان در برابر معلومات وسیع و [[دانش]] فراوان این [[انسان]] سر [[تسلیم]] فرود آوردند، و بر آنها آشکار شد که لایق خلافت زمین تنها او است!<ref>[[ناصر مکارم شیرازی|مکارم شیرازی، ناصر]]، [[قصه‌های قرآن (کتاب)|قصه‌های قرآن]] ص ۱۹.</ref>
 
== آدم در [[بهشت]] ==
[[قرآن]] در ادامه داستان گذشته پیرامون مقام و عظمت [[انسان]] به فصل دیگری از آن پرداخته، چنین می‌گوید: «بخاطر بیاور هنگامی را که به [[فرشتگان]] گفتیم برای [[آدم]] [[سجده]] و [[خضوع]] کنید آنها همگی سجده کردند جز [[ابلیس]] که سرباز زد و [[تکبر]] ورزید»<ref>{{متن قرآن|وَإِذْ قُلْنَا لِلْمَلَائِكَةِ اسْجُدُوا لِآدَمَ فَسَجَدُوا إِلَّا إِبْلِيسَ أَبَى وَاسْتَكْبَرَ}} «و (یاد کنید) آنگاه را که به فرشتگان گفتیم: برای آدم فروتنی کنید، همه فروتنی کردند جز ابلیس که سرباز زد و سرکشی کرد» سوره بقره، آیه ۳۴.</ref>.
[[قرآن]] در ادامه داستان گذشته پیرامون مقام و عظمت [[انسان]] به فصل دیگری از آن پرداخته، چنین می‌گوید: «بخاطر بیاور هنگامی را که به [[فرشتگان]] گفتیم برای [[آدم]] [[سجده]] و [[خضوع]] کنید آنها همگی سجده کردند جز [[ابلیس]] که سرباز زد و [[تکبر]] ورزید»<ref>{{متن قرآن|وَإِذْ قُلْنَا لِلْمَلَائِكَةِ اسْجُدُوا لِآدَمَ فَسَجَدُوا إِلَّا إِبْلِيسَ أَبَى وَاسْتَكْبَرَ}} «و (یاد کنید) آنگاه را که به فرشتگان گفتیم: برای آدم فروتنی کنید، همه فروتنی کردند جز ابلیس که سرباز زد و سرکشی کرد» سوره بقره، آیه ۳۴.</ref>.


آری او [[استکبار]] کرد «و بخاطر همین استکبار و [[نافرمانی]] از [[کافران]] شد»<ref>{{متن قرآن|وَكَانَ مِنَ الْكَافِرِينَ}} «و از کافران شد» سوره بقره، آیه ۳۴.</ref>. این [[فرمان الهی]] سند زنده و [[گواه]] روشنی بر [[شرافت انسان]] و عظمت مقام او است که پس از تکمیل خلقتش، تمام فرشتگان [[مأمور]] می‌شوند در برابر این [[آفرینش]] بزرگ سر [[تعظیم]] فرود آورند، به [[راستی]] کسی که لایق [[مقام خلافت الهی]] و نمایندگی او در [[زمین]] است و [[استعداد]] آن همه [[تکامل]] و پرورش [[فرزندان]] بلند مقامی همچون [[پیامبران]] به خصوص [[پیامبر اسلام]] و جانشینانش دارد شایسته هر نوع احترامی است<ref>[[ناصر مکارم شیرازی|مکارم شیرازی، ناصر]]، [[قصه‌های قرآن (کتاب)|قصه‌های قرآن]] ص ۲۰.</ref>.
آری او [[استکبار]] کرد «و بخاطر همین استکبار و [[نافرمانی]] از [[کافران]] شد»<ref>{{متن قرآن|وَكَانَ مِنَ الْكَافِرِينَ}} «و از کافران شد» سوره بقره، آیه ۳۴.</ref>. این [[فرمان الهی]] سند زنده و [[گواه]] روشنی بر [[شرافت انسان]] و عظمت مقام او است که پس از تکمیل خلقتش، تمام فرشتگان [[مأمور]] می‌شوند در برابر این [[آفرینش]] بزرگ سر [[تعظیم]] فرود آورند، به [[راستی]] کسی که لایق [[مقام خلافت الهی]] و نمایندگی او در [[زمین]] است و [[استعداد]] آن همه [[تکامل]] و پرورش [[فرزندان]] بلند مقامی همچون [[پیامبران]] به خصوص [[پیامبر اسلام]] و جانشینانش دارد شایسته هر نوع احترامی است<ref>[[ناصر مکارم شیرازی|مکارم شیرازی، ناصر]]، [[قصه‌های قرآن (کتاب)|قصه‌های قرآن]] ص ۲۰.</ref>.


== چرا [[ابلیس]] [[مخالفت]] کرد؟ ==
===== علت امتناع ابلیس =====
می‌دانیم «ابلیس» طبق صریح [[قرآن]] از جنس [[فرشتگان]] نبود، بلکه در صف آنها قرار داشت او از طائفه [[جن]] بود که مخلوق مادی است<ref>در سورۀ کهف آیۀ ۵۰ می‌خوانیم: {{متن قرآن|وَإِذْ قُلْنَا لِلْمَلَائِكَةِ اسْجُدُوا لِآدَمَ فَسَجَدُوا إِلَّا إِبْلِيسَ كَانَ مِنَ الْجِنِّ...}} «و (یاد کن) آنگاه را که به فرشتگان گفتیم برای آدم فروتنی کنید! (همه) فروتنی کردند جز ابلیس که از پریان بود» سوره کهف، آیه ۵۰.</ref>.
می‌دانیم «ابلیس» طبق صریح [[قرآن]] از جنس [[فرشتگان]] نبود، بلکه در صف آنها قرار داشت او از طائفه [[جن]] بود که مخلوق مادی است<ref>در سورۀ کهف آیۀ ۵۰ می‌خوانیم: {{متن قرآن|وَإِذْ قُلْنَا لِلْمَلَائِكَةِ اسْجُدُوا لِآدَمَ فَسَجَدُوا إِلَّا إِبْلِيسَ كَانَ مِنَ الْجِنِّ...}} «و (یاد کن) آنگاه را که به فرشتگان گفتیم برای آدم فروتنی کنید! (همه) فروتنی کردند جز ابلیس که از پریان بود» سوره کهف، آیه ۵۰.</ref>.


خط ۶۰: خط ۶۵:
[[شک]] نیست که «سجده» به معنی «[[پرستش]]» برای خدا است،؛ چراکه در [[جهان]] هیچ معبودی جز خدا نیست، و معنی [[توحید]] [[عبادت]] همین است که غیر از خدا را پرستش نکنیم. بنابراین جای تردید نخواهد بود که [[فرشتگان]] برای آدم «سجده پرستش» نکردند، بلکه سجده برای خدا بود ولی بخاطر [[آفرینش]] چنین موجود شگرفی، و یا اینکه سجده برای آدم کردند اما سجده به معنی «[[خضوع]]» نه پرستش. در کتاب «[[عیون الاخبار]]» از [[امام]] «[[علی بن موسی الرضا]]»{{ع}} چنین می‌خوانیم: «سجدۀ فرشتگان پرستش خداوند از یک سو، و [[اکرام]] و [[احترام]] آدم از سوی دیگر بود؛ چراکه ما در صلب آدم بودیم»!</ref>.<ref>[[ناصر مکارم شیرازی|مکارم شیرازی، ناصر]]، [[قصه‌های قرآن (کتاب)|قصه‌های قرآن]] ص ۲۱.</ref>
[[شک]] نیست که «سجده» به معنی «[[پرستش]]» برای خدا است،؛ چراکه در [[جهان]] هیچ معبودی جز خدا نیست، و معنی [[توحید]] [[عبادت]] همین است که غیر از خدا را پرستش نکنیم. بنابراین جای تردید نخواهد بود که [[فرشتگان]] برای آدم «سجده پرستش» نکردند، بلکه سجده برای خدا بود ولی بخاطر [[آفرینش]] چنین موجود شگرفی، و یا اینکه سجده برای آدم کردند اما سجده به معنی «[[خضوع]]» نه پرستش. در کتاب «[[عیون الاخبار]]» از [[امام]] «[[علی بن موسی الرضا]]»{{ع}} چنین می‌خوانیم: «سجدۀ فرشتگان پرستش خداوند از یک سو، و [[اکرام]] و [[احترام]] آدم از سوی دیگر بود؛ چراکه ما در صلب آدم بودیم»!</ref>.<ref>[[ناصر مکارم شیرازی|مکارم شیرازی، ناصر]]، [[قصه‌های قرآن (کتاب)|قصه‌های قرآن]] ص ۲۱.</ref>


== سکونت در [[بهشت]] ==
== همسر و خانواده ==
=== فرزندان ===
{{اصلی|فرزندان آدم}}
[[خدای تعالی]] پس از [[خلقت آدم]]، حوّا را نیز آفرید تا ضمن اینکه [[آدم]] را از تنهایی می‌رهاند، وسیله‌ای طبیعی برای ازدیاد [[نسل]] او در [[زمین]] فراهم سازد. آن دو به [[فرمان]] [[خدای سبحان]] با هم [[ازدواج]] کرده و دارای فرزند شدند. در [[تواریخ]] و [[احادیث]]، تعداد فرزندانی که آدم از حوّا پیدا کرد مختلف نقل شده است. برخی آنها را چهل فرزند و در پاره‌ای از [[روایات]] صد نفر و برخی بیش از صدها فرزند ذکر کرده‌اند که از آن جمله در پسران نام‌های: [[هابیل]]، [[قابیل]]<ref>در تورات و برخی کتاب‌های دیگر «قاین» یا «قائین» به جای «قابیل» نقل شده است.</ref> و [[شیث]] (یا [[هبة الله]]) و در [[دختران]] نام های: عناق، اقلیما، لوزا و... ذکر شده است<ref>تاریخ طبری، ج۱، ص۹۸؛ ابن کثیر، قصص الانبیاء، ج۱، ص۹۲؛ بحارالانوار، ج۱۱، ص۲۲۵ به بعد.</ref>. [[اختلاف]] دیگری که به چشم می‌خورد، درباره کیفیت ازدواج فرزندان آدم و چگونگی ازدیاد نسل او در زمین است.
 
بیشتر تاریخ‌نویسان و راویان [[اهل سنت]] گفته‌اند: حوّا در دو نوبت چهار فرزند زایید. نخست قابیل و خواهرش اقلیما و سپس هابیل و خواهرش لوزا به [[دنیا]] آمدند ـ یا بالعکس ـ و پس از آنکه به حد [[رشد]] و [[بلوغ]] رسیدند، [[خداوند سبحان]] امر فرمود (یا خود آدم به این [[فکر]] افتاد) که هر یک از دختران را به [[عقد]] [[برادر]] دیگری در آورد؛ یعنی اقلیما را به عقد هابیل درآورد و لوزا را به ازدواج قابیل. به دنبال این مطلب گفته‌اند: چون دختری که سهم هابیل شده بود زیباتر از [[همسر]] قابیل بود، قابیل به این تقسیم و ازدواج [[راضی]] نشد و زبان به [[اعتراض]] گشود. سرانجام قرار شد هر کدام جداگانه قربانی‌ای به درگاه [[خدا]] ببرند و [[قربانی]] هر کدام که قبول شد، آن دختر [[زیبا]] سهم او شود<ref>ابن کثیر، قصص الانبیاء، ج۱، ص۸۵ و ۸۶؛ کامل ابن اثیر، ج۱، ص۴۱-۴۳.</ref>.
 
ولی روایات شیعه عموماً این مطلب را نادرست خوانده و گفته‌اند: [[خداوند]] برای همسری [[هابیل]] حوریه‌ای فرستاد و برای [[قابیل]] همسری از [[جنیان]] [[انتخاب]] کرد و [[نسل]] [[آدم]] از آن دو پدید آمد، علاوه بر این در چند [[حدیث]] [[همسر]] [[شیث]] را نیز حوریه‌ای از حوریه‌های [[بهشت]] ذکر کرده‌اند<ref>علل الشرائع، ص۱۷ و ۱۸؛ بحارالانوار، ج۱۱، ص۲۲۳ به بعد.</ref>. در برخی از [[روایات]] نیز آمده که همسر هابیل یا شیث از همان زیادی گل آدم و حوّا [[خلق]] شد و موضوع [[اختلاف]] قابیل و هابیل را ـ که منجر به [[قتل]] هابیل گردید ـ موضوع [[وصیت]] و [[جانشینی]] آدم دانسته‌اند.
 
اجمال آنچه از [[ائمه]] بزرگوار ما در این باره رسیده این است که [[ازدواج]] [[برادر]] و خواهر در همه [[ادیان]] [[حرام]] بوده و آدم [[ابوالبشر]] نیز چنین کاری نکرد و همان خدایی که خود آدم و حوّا را از گِل آفرید، این [[قدرت]] را داشت که افراد دیگری را نیز برای همسری پسران آدم خلق کند یا از عالم دیگری بفرستد.
 
از جمله حدیث‌های کاملی که در این باره داریم، [[حدیثی]] است که [[عیاشی]] در [[تفسیر]] خود از سلیمان بن خالد [[روایت]] کرده که گوید: «به [[امام صادق]]{{ع}} عرض کردم: قربانت گردم [[مردم]] می‌گویند [[حضرت آدم]] دختر خود را به پسرش [[تزویج]] کرد؟ [[حضرت صادق]]{{ع}} فرمود: مردم چنین می‌گویند، اما ای سلیمان! آیا ندانسته‌ای که [[پیغمبر]] فرمود: اگر من می‌دانستم آدم دختر خود را به پسرش تزویج کرده بود، من هم (دخترم) [[زینب]] را به پسرم (قاسم) می‌دادم و از [[آیین]] آدم [[پیروی]] می‌کردم». سلیمان گوید: گفتم قربانت گردم! مردم می‌گویند سبب اینکه قابیل هابیل را کشت، آن بود که به خواهرش [[رشک]] برد. [[امام]] فرمود: «ای سلیمان چگونه این حرف را می‌زنی. آیا [[شرم]] نداری که چنین سخنی را درباره پیغمبر [[خدا]] آدم می‌گویی»؟ عرض کردم: پس علت قتل هابیل به دست قابیل چه بود؟ حضرت فرمود: «درباره [[وصیّت]] بود». آنگاه ادامه داده فرمود: «ای سلیمان! [[خدای تبارک و تعالی]] به [[آدم]] [[وحی]] فرمود که [[وصیّت]] و [[اسم اعظم]] را به [[هابیل]] بسپارد با اینکه [[قابیل]] از او بزرگ‌تر بود. قابیل که از موضوع مطلع شد، [[غضبناک]] گشت و گفت: من سزاوارتر به [[وصیت]] بودم و از این رو آدم بر طبق [[فرمان الهی]] به آن دو دستور داد تا [[قربانی]] کنند و چون به درگاه [[خداوند]] قربانی بردند، قربانی هابیل قبول شد، ولی از قابیل پذیرفته نگشت. همین ماجرا سبب شد که قابیل بر وی [[رشک]] برد و او را به [[قتل]] برساند».
 
عرض کردم: قربانت گردم! [[نسل]] فرزندان آدم از کجا پیدا شد؟ آیا به جز حوّا زنی و به جز آدم مردی بود؟ حضرت فرمود: «ای سلیمان! خدای تبارک و تعالی از حوّا قابیل را به آدم داد و پس از وی هابیل به [[دنیا]] آمد. هنگامی که قابیل به حد [[بلوغ]] و [[رشد]] رسید، زنی از جنّیان برای او فرستاد و به [[حضرت آدم]] وحی کرد تا او را به [[ازدواج]] قابیل در آورد. آدم نیز این کار را کرد و قابیل هم [[راضی]] و قانع بود تا اینکه نوبت ازدواج هابیل شد و [[خدا]] برای او حوریه‌ای فرستاد و به آدم وحی فرمود که او را به ازدواج هابیل در آورد. حضرت آدم این کار را کرد و هنگامی که قابیل برادرش هابیل را کشت، آن حوریه حامله بود و پس از گذشتن دوران حمل، پسری زایید و آدم نامش را [[هبة الله]] گذارد و به حضرت آدم وحی شد که وصیت و اسم اعظم را به او بسپارد.
 
حوّا نیز فرزند دیگری زایید و حضرت آدم نامش را [[شیث]] گذارد. وقتی او به حدّ رشد و بلوغ رسید، خداوند حوریه دیگری فرستاد و به آدم وحی کرد او را به همسری شیث در آورد. آدم نیز این کار را کرد و شیث از آن حوریه دختری پیدا کرد و نامش را حورة گذارد. وقتی آن دختر بزرگ شد، او را به [[ازدواج]] هبة اللّه در آورد و [[نسل]] [[آدم]] از آن دو به وجود آمد. در این وقت هبة اللّه از [[دنیا]] رفت و [[خداوند]] به آدم [[وحی]] کرد که [[وصیت]] و [[اسم اعظم]] را به [[شیث]] بسپارد و حضرت آدم نیز این کار را کرد»<ref>تفسیر عیاشی، ج۱، ص۳۱۲.</ref>.<ref>[[سید هاشم رسولی محلاتی|رسولی محلاتی، سید هاشم]]، [[تاریخ انبیاء (کتاب)|تاریخ انبیاء]] ص ۴۳.</ref>
 
== محل زندگی ==
{{اصلی|بهشت حضرت آدم}}
{{اصلی|بهشت حضرت آدم}}
پس از ماجرای [[آزمایش]] فرشتگان، به آدم دستور داده شد او و همسرش در بهشت سکنی گزیند، «به آدم گفتیم تو و همسرت در بهشت ساکن شوید و هر چه می‌خواهید از نعمت‌های آن گوارا بخورید! ولی به این درخت مخصوص نزدیک نشوید که از [[ظالمان]] خواهید شد»<ref>{{متن قرآن|وَقُلْنَا يَا آدَمُ اسْكُنْ أَنْتَ وَزَوْجُكَ الْجَنَّةَ وَكُلَا مِنْهَا رَغَدًا حَيْثُ شِئْتُمَا وَلَا تَقْرَبَا هَذِهِ الشَّجَرَةَ فَتَكُونَا مِنَ الظَّالِمِينَ}} «و گفتیم: ای آدم! تو و همسرت در بهشت جای گیرید و از (نعمت‌های) آن، از هر جا خواهید فراوان بخورید اما به این درخت نزدیک نشوید که از ستمگران گردید» سوره بقره، آیه ۳۵.</ref>.
پس از ماجرای [[آزمایش]] فرشتگان، به آدم دستور داده شد او و همسرش در بهشت سکنی گزیند، «به آدم گفتیم تو و همسرت در بهشت ساکن شوید و هر چه می‌خواهید از نعمت‌های آن گوارا بخورید! ولی به این درخت مخصوص نزدیک نشوید که از [[ظالمان]] خواهید شد»<ref>{{متن قرآن|وَقُلْنَا يَا آدَمُ اسْكُنْ أَنْتَ وَزَوْجُكَ الْجَنَّةَ وَكُلَا مِنْهَا رَغَدًا حَيْثُ شِئْتُمَا وَلَا تَقْرَبَا هَذِهِ الشَّجَرَةَ فَتَكُونَا مِنَ الظَّالِمِينَ}} «و گفتیم: ای آدم! تو و همسرت در بهشت جای گیرید و از (نعمت‌های) آن، از هر جا خواهید فراوان بخورید اما به این درخت نزدیک نشوید که از ستمگران گردید» سوره بقره، آیه ۳۵.</ref>.
خط ۸۵: خط ۱۰۷:
#اساساً بهشت جای [[تکلیف]] نبود بلکه دورانی بود برای [[آزمایش]] و [[آمادگی]] آدم برای آمدن در روی [[زمین]] پر این نهی تنها جنبه آزمایشی داشت.</ref>.<ref>[[ناصر مکارم شیرازی|مکارم شیرازی، ناصر]]، [[قصه‌های قرآن (کتاب)|قصه‌های قرآن]] ص ۲۹.</ref>
#اساساً بهشت جای [[تکلیف]] نبود بلکه دورانی بود برای [[آزمایش]] و [[آمادگی]] آدم برای آمدن در روی [[زمین]] پر این نهی تنها جنبه آزمایشی داشت.</ref>.<ref>[[ناصر مکارم شیرازی|مکارم شیرازی، ناصر]]، [[قصه‌های قرآن (کتاب)|قصه‌های قرآن]] ص ۲۹.</ref>


== وسوسۀ [[شیطان]] ==
== سرگذشت زندگی ==
=== حوادث پیش از ترک بهشت ===
==== درخت ممنوعه ====
{{اصلی|درخت ممنوعه}}
در شش مورد از [[قرآن مجید]] اشاره به شجرۀ ممنوعه شده است، بدون اینکه دربارۀ کیفیت و یا نام آن سخنی به میان آید، ولی در منابع اسلامی دو نوع [[تفسیر]] برای آن آمده است، یکی تفسیر «مادی» که طبق معروف در [[روایات]] «گندم» بوده است.
 
باید توجه داشت که [[عرب]] «شجرة» را تنها به درخت اطلاق نمی‌کند، بلکه به بوته‌های گیاهان نیز شجره می‌گوید و لذا در قرآن مجید به بوته کدو شجره اطلاق شده است و دیگری تفسیر «معنوی» که در روایات از آن تعبیر به «شجرة [[حسد]]» شده است؛ زیرا طبق این روایات، [[آدم]] پس از ملاحظه مقام و موقعیت خود چنین تصور کرد که مقامی بالاتر از مقام او وجود نخواهد داشت، ولی [[خداوند]] او را به مقام جمعی از [[اولیاء]] از [[فرزندان]] او ([[پیامبر اسلام]] و خاندانش) آشنا ساخت، او حالتی شبیه به حسد پیدا کرد، و همین شجرۀ ممنوعه بود که آدم [[مأمور]] بود به آن نزدیک نشود.
 
در [[حقیقت]] طبق این روایات، آدم از دو درخت تناول کرد که یکی از مقام او پائین‌تر بود و او را به سوی [[جهان]] ماده می‌کشید و آن گندم بود، و دیگری درخت معنوی مقام جمعی از اولیاء [[خدا]] بود که از مقام و موقعیت او بالاتر قرار داشت و چون از دو جنبه از حدّ خود [[تجاوز]] کرد به آن [[سرنوشت]] گرفتار شد. امّا باید توجه داشت که این حسد از نوع حسد [[حرام]] نبوده و تنها یک [[احساس]] [[نفسانی]] بوده است، بی‌آنکه کمترین گامی بر طبق آن بردارد و با توجه به اینکه [[آیات قرآن]]، دارای معانی مختلف است مانعی ندارد که هر دو معنی مراد باشد.
 
اتفاقاً کلمة «شجرة» در قرآن مجید در هر دو معنی به کار رفته است، گاهی در معنی درختان معمولی و مادی<ref>مثل آنچه در سورۀ مؤمنون آیه ۲۰ آمده است: {{متن قرآن|وَشَجَرَةً تَخْرُجُ مِنْ طُورِ سَيْنَاءَ تَنْبُتُ بِالدُّهْنِ}} [«و نیز درختی را که از طور سینا بیرون می‌آید که (دانه) روغنی و نانخورشی برای خورندگان می‌رویاند»] که اشاره به درخت زیتون است.</ref> و گاهی در شجره معنوی به کار رفته<ref>مانند آنچه در سوره اسراء آیه ۶۰ آمده است: {{متن قرآن|وَالشَّجَرَةَ الْمَلْعُونَةَ فِي الْقُرْآنِ}} [«و درخت لعنت شده در قرآن را جز برای آزمون مردم قرار ندادیم»] که منظور از آن، جمعی از مشرکان یا یهود و یا اقوام طاغی دیگر همانند بنی‌امیه می‌باشد.</ref>.
 
امّا نکته‌ای که در اینجا باید یادآور شد این است که در [[تورات]] ساختگی که امروز مورد قبول همۀ [[مسیحیان]] [[دنیا]] و [[یهود]] است، شجرۀ ممنوعه به عنوان شجره [[علم]] و [[دانش]] و شجره [[حیات]] [[زندگی]] معرفی شده است<ref>سفر تکوین فصل دوم شماره ۱۷.</ref>تورات می‌گوید: [[آدم]] قبل از آنکه از شجرۀ علم و دانش بخورد علم و دانشی نداشت و حتی برهنگی خود را تشخیص نمی‌داد، و هنگامی که از آن خورد، و به معنی [[واقعی]]، آدم گردید، از [[بهشت]] رانده شد، از [[ترس]] اینکه مبادا از درخت حیات و زندگی نیز بخورد و همچون خدایان! حیات جاویدان پیدا کند.! و این از روشن‌ترین قرائنی است که [[گواهی]] می‌دهد، تورات فعلی [[کتاب آسمانی]] نیست بلکه ساخته مغز [[بشر]] کم اطلاعی است که علم و دانش را برای آدم [[عیب]] می‌پندارد و آدم را به [[گناه]] علم و دانش مستحق رانده شدن از بهشت [[خدا]] می‌شمرد، گویا بهشت جای افراد فهمیده نبود!<ref>جالب اینکه دکتر «ویلیام میلر» که او را به عنوان «[[مفسر]] برجسته و توانای [[انجیل]]» (و به طور کلی [[عهدین]]) به شمار می‌آورند، در کتاب خود تحت عنوان «[[مسیحیت]] چیست» چنین می‌نویسد: «[[شیطان]] به صورت مار داخل باغ شد و [[حوا]] را [[راضی]] کرد که از میوه آن درخت بخورد، سپس حوا آن را به آدم داد و آدم هم از آن میره خورد، این عمل [[والدین]] اولیه ما تنها یک [[اشتباه]] معمولی، و یا خطائی از راه بی‌فکری نبود، بلکه عشیان عمدی بر [[ضد]] [[خالق]] بود، به عبارت دیگر آنها می‌خواستند، [[خدا]] شوند. آنها مایل نبودند [[مطیع]] [[اراده خدا]] گردند، بلکه می‌خواستند [[امیال]] خود را انجام دهند، نتیجه چه شد؟ خدا آنها را به شدت [[سرزنش]] نمود و از باغ بیرون راند تا در [[جهان]] پر درد و [[رنج]]، [[زندگی]] کنند».
 
این [[مفسر]] [[تورات]] و [[انجیل]] در [[حقیقت]]، خواسته است شجرۀ ممنوعۀ تورات را توجیه کند ولی بالاترین [[گناه]] یعنی ضدیت و [[جنگ]] با خدا را به [[آدم]] نسبت داده است. چه خوب بود به جای این گونه [[تفسیرها]]، لااقل اعتراف به دستکاری در کتب به اصطلاح مقدسه می‌نمودند.</ref>.<ref>[[ناصر مکارم شیرازی|مکارم شیرازی، ناصر]]، [[قصه‌های قرآن (کتاب)|قصه‌های قرآن]] ص ۲۶.</ref>
 
==== عملیات فریبکارانه ابلیس ====
در اینجا «[[آدم]]» خود را در برابر [[فرمان الهی]] دربارۀ خودداری از درخت ممنوع دید، ولی شیطان اغواگر که [[سوگند]] یاد کرده بود که دست از [[گمراه کردن]] آدم و فرزندانش بر ندارد به وسوسه‌گری مشغول شد و برای رسیدن به این [[هدف]]، بهترین راه را این دید که از [[عشق]] و علاقۀ ذاتی [[انسان]] به [[تکامل]] و [[ترقی]] و «[[زندگی]] جاویدان»، استفاده کند و هم عذر و بهانه‌ای برای [[مخالفت]] [[فرمان خدا]] برای آنان بتراشد؛ لذا به آدم و همسرش گفت: «[[خداوند]] شما را از این درخت [[نهی]] نکرده مگر به خاطر اینکه اگر از آن بخورید یا [[فرشته]] خواهید شد و یا [[جاودانه]] در [[بهشت]] خواهید ماند»<ref>{{متن قرآن|فَوَسْوَسَ لَهُمَا الشَّيْطَانُ لِيُبْدِيَ لَهُمَا مَا وُورِيَ عَنْهُمَا مِنْ سَوْآتِهِمَا وَقَالَ مَا نَهَاكُمَا رَبُّكُمَا عَنْ هَذِهِ الشَّجَرَةِ إِلَّا أَنْ تَكُونَا مَلَكَيْنِ أَوْ تَكُونَا مِنَ الْخَالِدِينَ}} «پس شیطان آن دو را به وسوسه افکند تا از شرمگاه‌هایشان آنچه را بر آن دو پوشیده بود بر آنها آشکار سازد و گفت: پروردگارتان شما را از این درخت باز نداشت مگر بدین رو که مبادا دو فرشته شوید یا از جاودانگان گردید» سوره اعراف، آیه ۲۰.</ref> و به این ترتیب، فرمان خدا را در نظر آنان به گونۀ دیگری جلوه داد، و این طور مجسم کرد که نه تنها خوردن از «شجرۀ ممنوعه» زیانی ندارد، بلکه موجب [[عمر]] جاویدان و یا رسیدن به مقام و درجۀ [[فرشتگان]] خواهد شد.
در اینجا «[[آدم]]» خود را در برابر [[فرمان الهی]] دربارۀ خودداری از درخت ممنوع دید، ولی شیطان اغواگر که [[سوگند]] یاد کرده بود که دست از [[گمراه کردن]] آدم و فرزندانش بر ندارد به وسوسه‌گری مشغول شد و برای رسیدن به این [[هدف]]، بهترین راه را این دید که از [[عشق]] و علاقۀ ذاتی [[انسان]] به [[تکامل]] و [[ترقی]] و «[[زندگی]] جاویدان»، استفاده کند و هم عذر و بهانه‌ای برای [[مخالفت]] [[فرمان خدا]] برای آنان بتراشد؛ لذا به آدم و همسرش گفت: «[[خداوند]] شما را از این درخت [[نهی]] نکرده مگر به خاطر اینکه اگر از آن بخورید یا [[فرشته]] خواهید شد و یا [[جاودانه]] در [[بهشت]] خواهید ماند»<ref>{{متن قرآن|فَوَسْوَسَ لَهُمَا الشَّيْطَانُ لِيُبْدِيَ لَهُمَا مَا وُورِيَ عَنْهُمَا مِنْ سَوْآتِهِمَا وَقَالَ مَا نَهَاكُمَا رَبُّكُمَا عَنْ هَذِهِ الشَّجَرَةِ إِلَّا أَنْ تَكُونَا مَلَكَيْنِ أَوْ تَكُونَا مِنَ الْخَالِدِينَ}} «پس شیطان آن دو را به وسوسه افکند تا از شرمگاه‌هایشان آنچه را بر آن دو پوشیده بود بر آنها آشکار سازد و گفت: پروردگارتان شما را از این درخت باز نداشت مگر بدین رو که مبادا دو فرشته شوید یا از جاودانگان گردید» سوره اعراف، آیه ۲۰.</ref> و به این ترتیب، فرمان خدا را در نظر آنان به گونۀ دیگری جلوه داد، و این طور مجسم کرد که نه تنها خوردن از «شجرۀ ممنوعه» زیانی ندارد، بلکه موجب [[عمر]] جاویدان و یا رسیدن به مقام و درجۀ [[فرشتگان]] خواهد شد.


خط ۹۲: خط ۱۳۰:
در روایتی که از [[امام صادق]] و [[امام علی بن موسی الرضا]]{{عم}} نقل شده چنین می‌خوانیم که: «[[شیطان]] به [[آدم]] گفت اگر شما از این درخت ممنوع بخورید، هر دو [[فرشته]] خواهید شد و برای همیشه در [[بهشت]] می‌مانید، و گرنه شما را از بهشت بیرون می‌کنند»! آدم با شنیدن این سخن در [[فکر]] فرو رفت، امّا شیطان برای اینکه پنجه‌های [[وسوسه]] خود را بیشتر و محکم‌تر در [[جان]] آدم و [[حوا]] فرو برد، «سوگندهای شدیدی یاد کرد، که من [[خیرخواه]] شما هستم»!<ref>{{متن قرآن|وَقَاسَمَهُمَا إِنِّي لَكُمَا لَمِنَ النَّاصِحِينَ}} «و برای آن دو سوگند خورد که من از خیرخواهان شمایم» سوره اعراف، آیه ۲۱.</ref>.<ref>[[ناصر مکارم شیرازی|مکارم شیرازی، ناصر]]، [[قصه‌های قرآن (کتاب)|قصه‌های قرآن]] ص ۲۴.</ref>
در روایتی که از [[امام صادق]] و [[امام علی بن موسی الرضا]]{{عم}} نقل شده چنین می‌خوانیم که: «[[شیطان]] به [[آدم]] گفت اگر شما از این درخت ممنوع بخورید، هر دو [[فرشته]] خواهید شد و برای همیشه در [[بهشت]] می‌مانید، و گرنه شما را از بهشت بیرون می‌کنند»! آدم با شنیدن این سخن در [[فکر]] فرو رفت، امّا شیطان برای اینکه پنجه‌های [[وسوسه]] خود را بیشتر و محکم‌تر در [[جان]] آدم و [[حوا]] فرو برد، «سوگندهای شدیدی یاد کرد، که من [[خیرخواه]] شما هستم»!<ref>{{متن قرآن|وَقَاسَمَهُمَا إِنِّي لَكُمَا لَمِنَ النَّاصِحِينَ}} «و برای آن دو سوگند خورد که من از خیرخواهان شمایم» سوره اعراف، آیه ۲۱.</ref>.<ref>[[ناصر مکارم شیرازی|مکارم شیرازی، ناصر]]، [[قصه‌های قرآن (کتاب)|قصه‌های قرآن]] ص ۲۴.</ref>


== آدم در آرزوی آب حیات ==
==== جستجوی آب حیات ====
آدم که هنوز تجربۀ کافی در [[زندگی]] نداشت، و گرفتار [[دام‌های شیطان]] و [[خدعه]] و [[دروغ]] و [[نیرنگ]] نشده بود، و نمی‌توانست [[باور]] کند، کسی این چنین قسم دروغی یاد کند، و چنین دام‌هائی بر سر راه او بگذارد، سر انجام [[تسلیم]] [[فریب]] شیطان شد، و با ریسمان پوسیدۀ [[مکر]] و خدعۀ او، برای به‌دست آوردن آب حیات و [[ملک]] جاویدان، به چاه [[وسوسه‌های ابلیس]] فرو رفت و نه تنها آب حیات به دستش نیامد، بلکه در گرداب [[نافرمانی خدا]] افتاد، «به این ترتیب شیطان، آنها را فریب داد و با طناب خود آنها را در چاه فرو برد»<ref>{{متن قرآن|فَدَلَّاهُمَا بِغُرُورٍ}} «پس آنان را با فریب فرو لغزاند» سوره اعراف، آیه ۲۲.</ref>.
آدم که هنوز تجربۀ کافی در [[زندگی]] نداشت، و گرفتار [[دام‌های شیطان]] و [[خدعه]] و [[دروغ]] و [[نیرنگ]] نشده بود، و نمی‌توانست [[باور]] کند، کسی این چنین قسم دروغی یاد کند، و چنین دام‌هائی بر سر راه او بگذارد، سر انجام [[تسلیم]] [[فریب]] شیطان شد، و با ریسمان پوسیدۀ [[مکر]] و خدعۀ او، برای به‌دست آوردن آب حیات و [[ملک]] جاویدان، به چاه [[وسوسه‌های ابلیس]] فرو رفت و نه تنها آب حیات به دستش نیامد، بلکه در گرداب [[نافرمانی خدا]] افتاد، «به این ترتیب شیطان، آنها را فریب داد و با طناب خود آنها را در چاه فرو برد»<ref>{{متن قرآن|فَدَلَّاهُمَا بِغُرُورٍ}} «پس آنان را با فریب فرو لغزاند» سوره اعراف، آیه ۲۲.</ref>.


با اینکه آدم می‌بایست، با توجه به سوابق [[دشمنی]] شیطان، و با [[علم]] و اطلاع از [[حکمت]] و [[رحمت]] واسعۀ [[خدا]] و [[محبت]] و [[مهربانی]] او، تمام وسوسه‌ها را نقش بر آب کرده، تسلیم شیطان نشود ولی هر چه بود واقع شد. «همین که آدم و همسرش از آن درخت ممنوع چشیدند، بلافاصله لباس‌هایشان از تنشان فرو ریخت و اندامشان آشکار گشت»<ref>{{متن قرآن|فَلَمَّا ذَاقَا الشَّجَرَةَ بَدَتْ لَهُمَا سَوْآتُهُمَا}} «و چون از آن درخت چشیدند شرمگاه‌هایشان بر آنان نمودار گشت» سوره اعراف، آیه ۲۲.</ref>.  
با اینکه آدم می‌بایست، با توجه به سوابق [[دشمنی]] شیطان، و با [[علم]] و اطلاع از [[حکمت]] و [[رحمت]] واسعۀ [[خدا]] و [[محبت]] و [[مهربانی]] او، تمام وسوسه‌ها را نقش بر آب کرده، تسلیم شیطان نشود ولی هر چه بود واقع شد. «همین که آدم و همسرش از آن درخت ممنوع چشیدند، بلافاصله لباس‌هایشان از تنشان فرو ریخت و اندامشان آشکار گشت»<ref>{{متن قرآن|فَلَمَّا ذَاقَا الشَّجَرَةَ بَدَتْ لَهُمَا سَوْآتُهُمَا}} «و چون از آن درخت چشیدند شرمگاه‌هایشان بر آنان نمودار گشت» سوره اعراف، آیه ۲۲.</ref>.  


از جملۀ بالا به خوبی استفاده می‌شود که به مجرد چشیدن از میوۀ درخت ممنوع، این [[عاقبت]] شوم به سراغ آنها آمد، و در [[حقیقت]] از [[لباس]] بهشتی که لباس [[کرامت]] و [[احترام]] [[خدا]] بود برهنه شدند.
از جملۀ بالا به خوبی استفاده می‌شود که به مجرد چشیدن از میوۀ درخت ممنوع، این عاقبت شوم به سراغ آنها آمد، و در [[حقیقت]] از [[لباس]] بهشتی که لباس [[کرامت]] و [[احترام]] [[خدا]] بود برهنه شدند.


از این جمله همچنین به خوبی استفاده می‌شود که آنها قبل از ارتکاب این خلاف، برهنه نبودند بلکه پوششی داشتند که در [[قرآن]]، نامی از چگونگی این [[پوشش]] برده نشده است، اما هر چه بوده است، نشانه‌ای برای [[شخصیت]] [[آدم]] و [[حوا]] و احترام آنها محسوب می‌شده که با [[نافرمانی]] از اندامشان فرو ریخته است. [[شاهد]] این سخن این [[کلام الهی]] است که می‌گوید: «ای فرزندان آدم! [[شیطان]] شما را [[فریب]] ندهد، آنچنان که پدر و مادرتان را از [[بهشت]]، بیرون کرد، و لباس آنها را از تنشان جدا ساخت»<ref>{{متن قرآن|يَا بَنِي آدَمَ لَا يَفْتِنَنَّكُمُ الشَّيْطَانُ كَمَا أَخْرَجَ أَبَوَيْكُمْ مِنَ الْجَنَّةِ يَنْزِعُ عَنْهُمَا لِبَاسَهُمَا لِيُرِيَهُمَا سَوْآتِهِمَا}} «ای فرزندان آدم! شیطان شما را نفریبد! چنان که پدر و مادر شما را از بهشت بیرون راند در حالی که لباسشان را از (تن) آنان بر می‌کند تا شرمگاه‌هایشان را به آنان بنمایاند» سوره اعراف، آیه ۲۷.</ref>.
از این جمله همچنین به خوبی استفاده می‌شود که آنها قبل از ارتکاب این خلاف، برهنه نبودند بلکه پوششی داشتند که در [[قرآن]]، نامی از چگونگی این [[پوشش]] برده نشده است، اما هر چه بوده است، نشانه‌ای برای [[شخصیت]] [[آدم]] و [[حوا]] و احترام آنها محسوب می‌شده که با [[نافرمانی]] از اندامشان فرو ریخته است. [[شاهد]] این سخن این [[کلام الهی]] است که می‌گوید: «ای فرزندان آدم! [[شیطان]] شما را [[فریب]] ندهد، آنچنان که پدر و مادرتان را از [[بهشت]]، بیرون کرد، و لباس آنها را از تنشان جدا ساخت»<ref>{{متن قرآن|يَا بَنِي آدَمَ لَا يَفْتِنَنَّكُمُ الشَّيْطَانُ كَمَا أَخْرَجَ أَبَوَيْكُمْ مِنَ الْجَنَّةِ يَنْزِعُ عَنْهُمَا لِبَاسَهُمَا لِيُرِيَهُمَا سَوْآتِهِمَا}} «ای فرزندان آدم! شیطان شما را نفریبد! چنان که پدر و مادر شما را از بهشت بیرون راند در حالی که لباسشان را از (تن) آنان بر می‌کند تا شرمگاه‌هایشان را به آنان بنمایاند» سوره اعراف، آیه ۲۷.</ref>.
خط ۱۰۵: خط ۱۴۳:
و اگر بعضی از نویسندگان [[اسلامی]] نوشته‌اند که آدم در آغاز برهنه بود در واقع اشتباهی است آشکار که بر اثر نوشته‌های [[تورات]] پیدا شده است! به هر حال [[قرآن]] سپس می‌گوید: «هنگامی که [[آدم]] و [[حوا]] چنین دیدند بلافاصله از برگ‌های درختان بهشتی برای پوشیدن اندام خود، استفاده کردند و در این موقع از طرف [[خداوند]] ندا رسید که مگر من شما را از آن درخت [[نهی]] نکردم، مگر به شما نگفتم که [[شیطان]] [[دشمن]] آشکار و سرسخت شما است»<ref>{{متن قرآن|وَطَفِقَا يَخْصِفَانِ عَلَيْهِمَا مِنْ وَرَقِ الْجَنَّةِ وَنَادَاهُمَا رَبُّهُمَا أَلَمْ أَنْهَكُمَا عَنْ تِلْكُمَا الشَّجَرَةِ وَأَقُلْ لَكُمَا إِنَّ الشَّيْطَانَ لَكُمَا عَدُوٌّ مُبِينٌ}} «و به چسباندن از برگ‌های بهشت بر آنها آغازیدند و پروردگارشان به آن دو ندا داد: آیا شما را از این درخت باز نداشته و به شما نگفته بودم که به راستی شیطان، شما را دشمنی آشکار است؟» سوره اعراف، آیه ۲۲.</ref> چرا [[فرمان]] مرا به دست [[فراموشی]] سپردید و در این گرداب [[سقوط]] کردید؟<ref>[[ناصر مکارم شیرازی|مکارم شیرازی، ناصر]]، [[قصه‌های قرآن (کتاب)|قصه‌های قرآن]] ص ۲۵.</ref>
و اگر بعضی از نویسندگان [[اسلامی]] نوشته‌اند که آدم در آغاز برهنه بود در واقع اشتباهی است آشکار که بر اثر نوشته‌های [[تورات]] پیدا شده است! به هر حال [[قرآن]] سپس می‌گوید: «هنگامی که [[آدم]] و [[حوا]] چنین دیدند بلافاصله از برگ‌های درختان بهشتی برای پوشیدن اندام خود، استفاده کردند و در این موقع از طرف [[خداوند]] ندا رسید که مگر من شما را از آن درخت [[نهی]] نکردم، مگر به شما نگفتم که [[شیطان]] [[دشمن]] آشکار و سرسخت شما است»<ref>{{متن قرآن|وَطَفِقَا يَخْصِفَانِ عَلَيْهِمَا مِنْ وَرَقِ الْجَنَّةِ وَنَادَاهُمَا رَبُّهُمَا أَلَمْ أَنْهَكُمَا عَنْ تِلْكُمَا الشَّجَرَةِ وَأَقُلْ لَكُمَا إِنَّ الشَّيْطَانَ لَكُمَا عَدُوٌّ مُبِينٌ}} «و به چسباندن از برگ‌های بهشت بر آنها آغازیدند و پروردگارشان به آن دو ندا داد: آیا شما را از این درخت باز نداشته و به شما نگفته بودم که به راستی شیطان، شما را دشمنی آشکار است؟» سوره اعراف، آیه ۲۲.</ref> چرا [[فرمان]] مرا به دست [[فراموشی]] سپردید و در این گرداب [[سقوط]] کردید؟<ref>[[ناصر مکارم شیرازی|مکارم شیرازی، ناصر]]، [[قصه‌های قرآن (کتاب)|قصه‌های قرآن]] ص ۲۵.</ref>


== شجرۀ ممنوعه چه درختی بوده است؟ ==
=== حوادث پس از ترک بهشت ===
{{اصلی|درخت ممنوعه}}
==== هبوط آدم و حوا ====
در شش مورد از [[قرآن مجید]] اشاره به شجرۀ ممنوعه شده است، بدون اینکه دربارۀ کیفیت و یا نام آن سخنی به میان آید، ولی در منابع اسلامی دو نوع [[تفسیر]] برای آن آمده است، یکی تفسیر «مادی» که طبق معروف در [[روایات]] «گندم» بوده است.
 
باید توجه داشت که [[عرب]] «شجرة» را تنها به درخت اطلاق نمی‌کند، بلکه به بوته‌های گیاهان نیز شجره می‌گوید و لذا در قرآن مجید به بوته کدو شجره اطلاق شده است و دیگری تفسیر «معنوی» که در روایات از آن تعبیر به «شجرة [[حسد]]» شده است؛ زیرا طبق این روایات، [[آدم]] پس از ملاحظه مقام و موقعیت خود چنین تصور کرد که مقامی بالاتر از مقام او وجود نخواهد داشت، ولی [[خداوند]] او را به مقام جمعی از [[اولیاء]] از [[فرزندان]] او ([[پیامبر اسلام]] و خاندانش) آشنا ساخت، او حالتی شبیه به حسد پیدا کرد، و همین شجرۀ ممنوعه بود که آدم [[مأمور]] بود به آن نزدیک نشود.
 
در [[حقیقت]] طبق این روایات، آدم از دو درخت تناول کرد که یکی از مقام او پائین‌تر بود و او را به سوی [[جهان]] ماده می‌کشید و آن گندم بود، و دیگری درخت معنوی مقام جمعی از اولیاء [[خدا]] بود که از مقام و موقعیت او بالاتر قرار داشت و چون از دو جنبه از حدّ خود [[تجاوز]] کرد به آن [[سرنوشت]] گرفتار شد. امّا باید توجه داشت که این حسد از نوع حسد [[حرام]] نبوده و تنها یک [[احساس]] [[نفسانی]] بوده است، بی‌آنکه کمترین گامی بر طبق آن بردارد و با توجه به اینکه [[آیات قرآن]]، دارای معانی مختلف است مانعی ندارد که هر دو معنی مراد باشد.
 
اتفاقاً کلمة «شجرة» در قرآن مجید در هر دو معنی به کار رفته است، گاهی در معنی درختان معمولی و مادی<ref>مثل آنچه در سورۀ مؤمنون آیه ۲۰ آمده است: {{متن قرآن|وَشَجَرَةً تَخْرُجُ مِنْ طُورِ سَيْنَاءَ تَنْبُتُ بِالدُّهْنِ}} [«و نیز درختی را که از طور سینا بیرون می‌آید که (دانه) روغنی و نانخورشی برای خورندگان می‌رویاند»] که اشاره به درخت زیتون است.</ref> و گاهی در شجره معنوی به کار رفته<ref>مانند آنچه در سوره اسراء آیه ۶۰ آمده است: {{متن قرآن|وَالشَّجَرَةَ الْمَلْعُونَةَ فِي الْقُرْآنِ}} [«و درخت لعنت شده در قرآن را جز برای آزمون مردم قرار ندادیم»] که منظور از آن، جمعی از مشرکان یا یهود و یا اقوام طاغی دیگر همانند بنی‌امیه می‌باشد.</ref>.
 
امّا نکته‌ای که در اینجا باید یادآور شد این است که در [[تورات]] ساختگی که امروز مورد قبول همۀ [[مسیحیان]] [[دنیا]] و [[یهود]] است، شجرۀ ممنوعه به عنوان شجره [[علم]] و [[دانش]] و شجره [[حیات]] [[زندگی]] معرفی شده است<ref>سفر تکوین فصل دوم شماره ۱۷.</ref>تورات می‌گوید: [[آدم]] قبل از آنکه از شجرۀ علم و دانش بخورد علم و دانشی نداشت و حتی برهنگی خود را تشخیص نمی‌داد، و هنگامی که از آن خورد، و به معنی [[واقعی]]، آدم گردید، از [[بهشت]] رانده شد، از [[ترس]] اینکه مبادا از درخت حیات و زندگی نیز بخورد و همچون خدایان! حیات جاویدان پیدا کند.! و این از روشن‌ترین قرائنی است که [[گواهی]] می‌دهد، تورات فعلی [[کتاب آسمانی]] نیست بلکه ساخته مغز [[بشر]] کم اطلاعی است که علم و دانش را برای آدم [[عیب]] می‌پندارد و آدم را به [[گناه]] علم و دانش مستحق رانده شدن از بهشت [[خدا]] می‌شمرد، گویا بهشت جای افراد فهمیده نبود!<ref>جالب اینکه دکتر «ویلیام میلر» که او را به عنوان «[[مفسر]] برجسته و توانای [[انجیل]]» (و به طور کلی [[عهدین]]) به شمار می‌آورند، در کتاب خود تحت عنوان «[[مسیحیت]] چیست» چنین می‌نویسد: «[[شیطان]] به صورت مار داخل باغ شد و [[حوا]] را [[راضی]] کرد که از میوه آن درخت بخورد، سپس حوا آن را به آدم داد و آدم هم از آن میره خورد، این عمل [[والدین]] اولیه ما تنها یک [[اشتباه]] معمولی، و یا خطائی از راه بی‌فکری نبود، بلکه عشیان عمدی بر [[ضد]] [[خالق]] بود، به عبارت دیگر آنها می‌خواستند، [[خدا]] شوند. آنها مایل نبودند [[مطیع]] [[اراده خدا]] گردند، بلکه می‌خواستند [[امیال]] خود را انجام دهند، نتیجه چه شد؟ خدا آنها را به شدت [[سرزنش]] نمود و از باغ بیرون راند تا در [[جهان]] پر درد و [[رنج]]، [[زندگی]] کنند».
 
این [[مفسر]] [[تورات]] و [[انجیل]] در [[حقیقت]]، خواسته است شجرۀ ممنوعۀ تورات را توجیه کند ولی بالاترین [[گناه]] یعنی ضدیت و [[جنگ]] با خدا را به [[آدم]] نسبت داده است. چه خوب بود به جای این گونه [[تفسیرها]]، لااقل اعتراف به دستکاری در کتب به اصطلاح مقدسه می‌نمودند.</ref>.<ref>[[ناصر مکارم شیرازی|مکارم شیرازی، ناصر]]، [[قصه‌های قرآن (کتاب)|قصه‌های قرآن]] ص ۲۶.</ref>
 
== اخراج از بهشت ==
[[قرآن]] در ادامه داستان می‌گوید: «سرانجام [[شیطان]] آن دو را به [[لغزش]] واداشت و از آنچه در آن بودند (بهشت) بیرون کرد»<ref>{{متن قرآن|فَأَزَلَّهُمَا الشَّيْطَانُ عَنْهَا فَأَخْرَجَهُمَا مِمَّا كَانَا فِيهِ}} «شیطان، آنان را از آن فرو لغزاند و از جایی که بودند بیرون راند» سوره بقره، آیه ۳۶.</ref>. آری از بهشتی که کانون [[آرامش]] و [[آسایش]] و دور از درد و [[رنج]] بود بر اثر [[فریب]] شیطان اخراج شدند. «ما به آنها دستور دادیم که همگی به [[زمین]] فرود آئید در حالی که [[دشمن]] یکدیگر خواهید بود»<ref>{{متن قرآن|وَقُلْنَا اهْبِطُوا بَعْضُكُمْ لِبَعْضٍ عَدُوٌّ وَلَكُمْ فِي الْأَرْضِ مُسْتَقَرٌّ وَمَتَاعٌ إِلَى حِينٍ}} «و ما گفتیم: فرود آیید دشمن یکدیگر! و در زمین تا روزگاری، آرامشگاه و برخورداری خواهید داشت» سوره بقره، آیه ۳۶.</ref> [[آدم]] و [[حوا]] از یکسو و شیطان از سوی دیگر.
[[قرآن]] در ادامه داستان می‌گوید: «سرانجام [[شیطان]] آن دو را به [[لغزش]] واداشت و از آنچه در آن بودند (بهشت) بیرون کرد»<ref>{{متن قرآن|فَأَزَلَّهُمَا الشَّيْطَانُ عَنْهَا فَأَخْرَجَهُمَا مِمَّا كَانَا فِيهِ}} «شیطان، آنان را از آن فرو لغزاند و از جایی که بودند بیرون راند» سوره بقره، آیه ۳۶.</ref>. آری از بهشتی که کانون [[آرامش]] و [[آسایش]] و دور از درد و [[رنج]] بود بر اثر [[فریب]] شیطان اخراج شدند. «ما به آنها دستور دادیم که همگی به [[زمین]] فرود آئید در حالی که [[دشمن]] یکدیگر خواهید بود»<ref>{{متن قرآن|وَقُلْنَا اهْبِطُوا بَعْضُكُمْ لِبَعْضٍ عَدُوٌّ وَلَكُمْ فِي الْأَرْضِ مُسْتَقَرٌّ وَمَتَاعٌ إِلَى حِينٍ}} «و ما گفتیم: فرود آیید دشمن یکدیگر! و در زمین تا روزگاری، آرامشگاه و برخورداری خواهید داشت» سوره بقره، آیه ۳۶.</ref> [[آدم]] و [[حوا]] از یکسو و شیطان از سوی دیگر.


اینجا بود که آدم متوجه شد [[راستی]] به خویشتن [[ستم]] کرده و از محیط آرام و پرنعمت بهشت بخاطر [[تسلیم شدن]] در برابر [[وسوسه‌های شیطان]] بیرون رانده شده و در محیط پرزحمت و مملو از مشقتی قرار خواهد گرفت، درست است که آدم [[پیامبر]] بود و [[معصوم]] از [[گناه]] ولی چنانکه خواهیم گفت هرگاه [[ترک اولی]] از پیامبر سرزند [[خداوند]] نسبت به او سخت می‌گیرد، همانند گناهی که از افراد عادی سر بزند و این جریمۀ سنگینی بود که آدم در برابر آن [[نافرمانی]] پرداخت<ref>[[ناصر مکارم شیرازی|مکارم شیرازی، ناصر]]، [[قصه‌های قرآن (کتاب)|قصه‌های قرآن]] ص ۲۸.</ref>.
اینجا بود که آدم متوجه شد [[راستی]] به خویشتن [[ستم]] کرده و از محیط آرام و پرنعمت بهشت بخاطر [[تسلیم شدن]] در برابر [[وسوسه‌های شیطان]] بیرون رانده شده و در محیط پرزحمت و مملو از مشقتی قرار خواهد گرفت، درست است که آدم [[پیامبر]] بود و [[معصوم]] از [[گناه]] ولی چنانکه خواهیم گفت هرگاه [[ترک اولی]] از پیامبر سرزند [[خداوند]] نسبت به او سخت می‌گیرد، همانند گناهی که از افراد عادی سر بزند و این جریمۀ سنگینی بود که آدم در برابر آن [[نافرمانی]] پرداخت<ref>[[ناصر مکارم شیرازی|مکارم شیرازی، ناصر]]، [[قصه‌های قرآن (کتاب)|قصه‌های قرآن]] ص ۲۸.</ref>.


== بازگشت به [[خدا]] ==
==== توبه و انابه ====
{{اصلی|توبه حضرت آدم}}
{{اصلی|توبه حضرت آدم}}
بعد از ماجرای وسوسۀ [[ابلیس]] و دستور خروج آدم از [[بهشت]]، آدم متوجه شد [[راستی]] به خویشتن [[ستم]] کرده، و از آن محیط آرام و پرنعمت، بر اثر [[فریب]] [[شیطان]] بیرون رانده شده و در محیط پر زحمت و [[مشقت]] بار [[زمین]] قرار خواهد گرفت، در اینجا آدم به [[فکر]] جبران خطای خویش افتاد و با تمام [[جان]] و [[دل]] متوجه [[پروردگار]] شد، توجهی آمیخته با کوهی از [[ندامت]] و [[حسرت]].
بعد از ماجرای وسوسۀ [[ابلیس]] و دستور خروج آدم از [[بهشت]]، آدم متوجه شد [[راستی]] به خویشتن [[ستم]] کرده، و از آن محیط آرام و پرنعمت، بر اثر [[فریب]] [[شیطان]] بیرون رانده شده و در محیط پر زحمت و [[مشقت]] بار [[زمین]] قرار خواهد گرفت، در اینجا آدم به [[فکر]] جبران خطای خویش افتاد و با تمام [[جان]] و [[دل]] متوجه [[پروردگار]] شد، توجهی آمیخته با کوهی از [[ندامت]] و [[حسرت]].
خط ۱۳۲: خط ۱۵۷:
درست است که آدم در [[حقیقت]] کار حرامی انجام نداده بود، ولی همین [[ترک اولی]] نسبت به او [[عصیان]] محسوب می‌شد، او به سرعت متوجه وضع خود شد و به سوی پروردگارش بازگشت. به هر حال آنچه نمی‌بایست بشود - یا می‌بایست بشود - شد، و با اینکه توبۀ آدم پذیرفته گردید، ولی اثر وضعی کار او که هبوط به زمین بود [[تغییر]] نیافت<ref>[[ناصر مکارم شیرازی|مکارم شیرازی، ناصر]]، [[قصه‌های قرآن (کتاب)|قصه‌های قرآن]] ص ۳۰؛ [[سید هاشم رسولی محلاتی|رسولی محلاتی، سید هاشم]]، [[تاریخ انبیاء (کتاب)|تاریخ انبیاء]] ص ۴۰.</ref>.
درست است که آدم در [[حقیقت]] کار حرامی انجام نداده بود، ولی همین [[ترک اولی]] نسبت به او [[عصیان]] محسوب می‌شد، او به سرعت متوجه وضع خود شد و به سوی پروردگارش بازگشت. به هر حال آنچه نمی‌بایست بشود - یا می‌بایست بشود - شد، و با اینکه توبۀ آدم پذیرفته گردید، ولی اثر وضعی کار او که هبوط به زمین بود [[تغییر]] نیافت<ref>[[ناصر مکارم شیرازی|مکارم شیرازی، ناصر]]، [[قصه‌های قرآن (کتاب)|قصه‌های قرآن]] ص ۳۰؛ [[سید هاشم رسولی محلاتی|رسولی محلاتی، سید هاشم]]، [[تاریخ انبیاء (کتاب)|تاریخ انبیاء]] ص ۴۰.</ref>.


== کلماتی که خدا بر آدم القا کرد چه بود؟ ==
=== کلماتی که خدا بر آدم القا کرد چه بود؟ ===
در اینکه «کلمات» و سخنانی را که خدا برای توبه به آدم [[تعلیم]] داد چه سخنانی بوده است گفتگو است. معروف این است که این جملات می‌باشد: {{متن قرآن|قالا ربنا ظلمنا انفسنا و ان لم تغفرلنا و ترحمنا لنکونن من الخاسرین}} «گفتند: خداوندا ما بر خود ستم کردیم، اگر تو ما را نبخشی و بر ما رحم نکنی از زیانکاران خواهیم بود»<ref>{{متن قرآن|قَالَا رَبَّنَا ظَلَمْنَا أَنْفُسَنَا وَإِنْ لَمْ تَغْفِرْ لَنَا وَتَرْحَمْنَا لَنَكُونَنَّ مِنَ الْخَاسِرِينَ}} «گفتند: پروردگارا! ما به خویش ستم کردیم و اگر ما را نیامرزی و بر ما نبخشایی بی‌گمان از زیانکاران خواهیم بود» سوره اعراف، آیه ۲۳.</ref>.
در اینکه «کلمات» و سخنانی را که خدا برای توبه به آدم [[تعلیم]] داد چه سخنانی بوده است گفتگو است. معروف این است که این جملات می‌باشد: {{متن قرآن|قالا ربنا ظلمنا انفسنا و ان لم تغفرلنا و ترحمنا لنکونن من الخاسرین}} «گفتند: خداوندا ما بر خود ستم کردیم، اگر تو ما را نبخشی و بر ما رحم نکنی از زیانکاران خواهیم بود»<ref>{{متن قرآن|قَالَا رَبَّنَا ظَلَمْنَا أَنْفُسَنَا وَإِنْ لَمْ تَغْفِرْ لَنَا وَتَرْحَمْنَا لَنَكُونَنَّ مِنَ الْخَاسِرِينَ}} «گفتند: پروردگارا! ما به خویش ستم کردیم و اگر ما را نیامرزی و بر ما نبخشایی بی‌گمان از زیانکاران خواهیم بود» سوره اعراف، آیه ۲۳.</ref>.


خط ۱۴۸: خط ۱۷۳:
در این هنگام بار دیگر دست [[رحمت الهی]] به سوی او دراز می‌گردد و او را از سقوط همیشگی رهائی می‌بخشد اگر چه کم و بیش، گرفتار آثار تلخ وضعی گناه خود خواهد بود، ولی این ماجرا درس عبرتی برای او خواهد شد، و می‌تواند از این [[شکست]] پایه‌های [[پیروزی]] زندگی [[آینده]] خود را محکم کند و از این [[زیان]] [[سود]] سرشاری در آینده ببرد.</ref>.<ref>[[ناصر مکارم شیرازی|مکارم شیرازی، ناصر]]، [[قصه‌های قرآن (کتاب)|قصه‌های قرآن]] ص ۳۱.</ref>
در این هنگام بار دیگر دست [[رحمت الهی]] به سوی او دراز می‌گردد و او را از سقوط همیشگی رهائی می‌بخشد اگر چه کم و بیش، گرفتار آثار تلخ وضعی گناه خود خواهد بود، ولی این ماجرا درس عبرتی برای او خواهد شد، و می‌تواند از این [[شکست]] پایه‌های [[پیروزی]] زندگی [[آینده]] خود را محکم کند و از این [[زیان]] [[سود]] سرشاری در آینده ببرد.</ref>.<ref>[[ناصر مکارم شیرازی|مکارم شیرازی، ناصر]]، [[قصه‌های قرآن (کتاب)|قصه‌های قرآن]] ص ۳۱.</ref>


== فرزندان آدم {{ع}} ==
== رحلت و محل دفن ==
[[خدای تعالی]] پس از [[خلقت آدم]]، حوّا را نیز آفرید تا ضمن اینکه [[آدم]] را از تنهایی می‌رهاند، وسیله‌ای طبیعی برای ازدیاد [[نسل]] او در [[زمین]] فراهم سازد. آن دو به [[فرمان]] [[خدای سبحان]] با هم [[ازدواج]] کرده و دارای فرزند شدند. در [[تواریخ]] و [[احادیث]]، تعداد فرزندانی که آدم از حوّا پیدا کرد مختلف نقل شده است. برخی آنها را چهل فرزند و در پاره‌ای از [[روایات]] صد نفر و برخی بیش از صدها فرزند ذکر کرده‌اند که از آن جمله در پسران نام‌های: [[هابیل]]، [[قابیل]]<ref>در تورات و برخی کتاب‌های دیگر «قاین» یا «قائین» به جای «قابیل» نقل شده است.</ref> و [[شیث]] (یا [[هبة الله]]) و در [[دختران]] نام های: عناق، اقلیما، لوزا و... ذکر شده است<ref>تاریخ طبری، ج۱، ص۹۸؛ ابن کثیر، قصص الانبیاء، ج۱، ص۹۲؛ بحارالانوار، ج۱۱، ص۲۲۵ به بعد.</ref>. [[اختلاف]] دیگری که به چشم می‌خورد، درباره کیفیت ازدواج فرزندان آدم و چگونگی ازدیاد نسل او در زمین است.
 
بیشتر تاریخ‌نویسان و راویان [[اهل سنت]] گفته‌اند: حوّا در دو نوبت چهار فرزند زایید. نخست قابیل و خواهرش اقلیما و سپس هابیل و خواهرش لوزا به [[دنیا]] آمدند ـ یا بالعکس ـ و پس از آنکه به حد [[رشد]] و [[بلوغ]] رسیدند، [[خداوند سبحان]] امر فرمود (یا خود آدم به این [[فکر]] افتاد) که هر یک از دختران را به [[عقد]] [[برادر]] دیگری در آورد؛ یعنی اقلیما را به عقد هابیل درآورد و لوزا را به ازدواج قابیل. به دنبال این مطلب گفته‌اند: چون دختری که سهم هابیل شده بود زیباتر از [[همسر]] قابیل بود، قابیل به این تقسیم و ازدواج [[راضی]] نشد و زبان به [[اعتراض]] گشود. سرانجام قرار شد هر کدام جداگانه قربانی‌ای به درگاه [[خدا]] ببرند و [[قربانی]] هر کدام که قبول شد، آن دختر [[زیبا]] سهم او شود<ref>ابن کثیر، قصص الانبیاء، ج۱، ص۸۵ و ۸۶؛ کامل ابن اثیر، ج۱، ص۴۱-۴۳.</ref>.
 
ولی روایات شیعه عموماً این مطلب را نادرست خوانده و گفته‌اند: [[خداوند]] برای همسری [[هابیل]] حوریه‌ای فرستاد و برای [[قابیل]] همسری از [[جنیان]] [[انتخاب]] کرد و [[نسل]] [[آدم]] از آن دو پدید آمد، علاوه بر این در چند [[حدیث]] [[همسر]] [[شیث]] را نیز حوریه‌ای از حوریه‌های [[بهشت]] ذکر کرده‌اند<ref>علل الشرائع، ص۱۷ و ۱۸؛ بحارالانوار، ج۱۱، ص۲۲۳ به بعد.</ref>. در برخی از [[روایات]] نیز آمده که همسر هابیل یا شیث از همان زیادی گل آدم و حوّا [[خلق]] شد و موضوع [[اختلاف]] قابیل و هابیل را ـ که منجر به [[قتل]] هابیل گردید ـ موضوع [[وصیت]] و [[جانشینی]] آدم دانسته‌اند.
 
اجمال آنچه از [[ائمه]] بزرگوار ما در این باره رسیده این است که [[ازدواج]] [[برادر]] و خواهر در همه [[ادیان]] [[حرام]] بوده و آدم [[ابوالبشر]] نیز چنین کاری نکرد و همان خدایی که خود آدم و حوّا را از گِل آفرید، این [[قدرت]] را داشت که افراد دیگری را نیز برای همسری پسران آدم خلق کند یا از عالم دیگری بفرستد.
 
از جمله حدیث‌های کاملی که در این باره داریم، [[حدیثی]] است که [[عیاشی]] در [[تفسیر]] خود از سلیمان بن خالد [[روایت]] کرده که گوید: «به [[امام صادق]]{{ع}} عرض کردم: قربانت گردم [[مردم]] می‌گویند [[حضرت آدم]] دختر خود را به پسرش [[تزویج]] کرد؟ [[حضرت صادق]]{{ع}} فرمود: مردم چنین می‌گویند، اما ای سلیمان! آیا ندانسته‌ای که [[پیغمبر]] فرمود: اگر من می‌دانستم آدم دختر خود را به پسرش تزویج کرده بود، من هم (دخترم) [[زینب]] را به پسرم (قاسم) می‌دادم و از [[آیین]] آدم [[پیروی]] می‌کردم». سلیمان گوید: گفتم قربانت گردم! مردم می‌گویند سبب اینکه قابیل هابیل را کشت، آن بود که به خواهرش [[رشک]] برد. [[امام]] فرمود: «ای سلیمان چگونه این حرف را می‌زنی. آیا [[شرم]] نداری که چنین سخنی را درباره پیغمبر [[خدا]] آدم می‌گویی»؟ عرض کردم: پس علت قتل هابیل به دست قابیل چه بود؟ حضرت فرمود: «درباره [[وصیّت]] بود». آنگاه ادامه داده فرمود: «ای سلیمان! [[خدای تبارک و تعالی]] به [[آدم]] [[وحی]] فرمود که [[وصیّت]] و [[اسم اعظم]] را به [[هابیل]] بسپارد با اینکه [[قابیل]] از او بزرگ‌تر بود. قابیل که از موضوع مطلع شد، [[غضبناک]] گشت و گفت: من سزاوارتر به [[وصیت]] بودم و از این رو آدم بر طبق [[فرمان الهی]] به آن دو دستور داد تا [[قربانی]] کنند و چون به درگاه [[خداوند]] قربانی بردند، قربانی هابیل قبول شد، ولی از قابیل پذیرفته نگشت. همین ماجرا سبب شد که قابیل بر وی [[رشک]] برد و او را به [[قتل]] برساند».
 
عرض کردم: قربانت گردم! [[نسل]] فرزندان آدم از کجا پیدا شد؟ آیا به جز حوّا زنی و به جز آدم مردی بود؟ حضرت فرمود: «ای سلیمان! خدای تبارک و تعالی از حوّا قابیل را به آدم داد و پس از وی هابیل به [[دنیا]] آمد. هنگامی که قابیل به حد [[بلوغ]] و [[رشد]] رسید، زنی از جنّیان برای او فرستاد و به [[حضرت آدم]] وحی کرد تا او را به [[ازدواج]] قابیل در آورد. آدم نیز این کار را کرد و قابیل هم [[راضی]] و قانع بود تا اینکه نوبت ازدواج هابیل شد و [[خدا]] برای او حوریه‌ای فرستاد و به آدم وحی فرمود که او را به ازدواج هابیل در آورد. حضرت آدم این کار را کرد و هنگامی که قابیل برادرش هابیل را کشت، آن حوریه حامله بود و پس از گذشتن دوران حمل، پسری زایید و آدم نامش را [[هبة الله]] گذارد و به حضرت آدم وحی شد که وصیت و اسم اعظم را به او بسپارد.
 
حوّا نیز فرزند دیگری زایید و حضرت آدم نامش را [[شیث]] گذارد. وقتی او به حدّ رشد و بلوغ رسید، خداوند حوریه دیگری فرستاد و به آدم وحی کرد او را به همسری شیث در آورد. آدم نیز این کار را کرد و شیث از آن حوریه دختری پیدا کرد و نامش را حورة گذارد. وقتی آن دختر بزرگ شد، او را به [[ازدواج]] هبة اللّه در آورد و [[نسل]] [[آدم]] از آن دو به وجود آمد. در این وقت هبة اللّه از [[دنیا]] رفت و [[خداوند]] به آدم [[وحی]] کرد که [[وصیت]] و [[اسم اعظم]] را به [[شیث]] بسپارد و حضرت آدم نیز این کار را کرد»<ref>تفسیر عیاشی، ج۱، ص۳۱۲.</ref>.<ref>[[سید هاشم رسولی محلاتی|رسولی محلاتی، سید هاشم]]، [[تاریخ انبیاء (کتاب)|تاریخ انبیاء]] ص ۴۳.</ref>
 
== منابع ==
== منابع ==
{{منابع}}
{{منابع}}
۲۱۷٬۶۰۳

ویرایش