|
|
(۱۶ نسخهٔ میانی ویرایش شده توسط ۳ کاربر نشان داده نشد) |
خط ۱: |
خط ۱: |
| {{امامت}}
| | #تغییر_مسیر [[هارون عباسی]] |
| <div style="background-color: rgb(252, 252, 233); text-align:center; font-size: 85%; font-weight: normal;">اين مدخل از چند منظر متفاوت، بررسی میشود:</div>
| |
| <div style="background-color: rgb(255, 245, 227); text-align:center; font-size: 85%; font-weight: normal;">[[هارون الرشید عباسی در تاریخ اسلامی]] - [[هارون الرشید عباسی در معارف و سیره رضوی]]</div>
| |
| | |
| ==[[شناخت]] [[هارون]] الرشید<ref>در خصوص شخصیت هارون، ر.ک: تاریخ طبری، ج۸، ص۳۴۷ - ۳۵۹؛ تاریخ ابنکثیر، ج۱۰، ص۲۱۳.</ref>==
| |
| او هارون، [[ابوجعفر]] فرزند [[مهدی قریشی هاشمی]] بود. [در سال ۱۴۵ در [[شهر]] [[ری]] به [[دنیا]] آمد]. مادرش کنیزی به نام [[خیزران]] بود. بعد از [[مرگ]] برادرش، هادی، در [[ربیع الاول]] ۱۷۰ ق./ ایلول ۷۸۶ م. در بیست و شش سالگی و بنابر [[وصیت]] پدرش، مهدی - که او را [[ولیعهد]] کرده بود- به عنوان [[خلیفه]] با او [[بیعت]] شد.
| |
| علایم پاکنژادی و [[تیزهوشی]] از [[دوران کودکی]] در او نمایان بود. هنگامی که [[جوان]] شد، پدرش [[تصمیم]] گرفت او را ولیعهد اول خود قرار دهد و خیزران او را در این خصوص [[تشویق]] کرد؛ زیرا مادرش او را بر برادرش، هادی، ترجیح میداد.
| |
| | |
| هارون از مشهورترین [[خلفای عباسی]] به حساب میآید. [[شهرت]] او از [[شرق]] فراتر رفت و به [[غرب]] رسید، به گونهای که غرب درباره وی به تحلیل و [[پژوهش]] پرداخت و برخی از [[پادشاهان]] اروپا کوشیدند به او نزدیک و با او [[دوست]] شوند.
| |
| در [[اخبار]] مربوط به هارون، [[حقایق]] [[تاریخی]] با خیالبافی آمیخته شده و وی با مجموعه صفتهایی متضاد توصیف شده است که به ندرت در یک شخص جمع میشود. او فرد [[سیاسی]] با تجربهای بود که [[قاطعیت]] و [[خشونت]] [[منصور]] و شیوههای او همراه با انعطاف پذیری آشکار و [[بخشش]] برای جلب [[مردم]] در او وجود داشت وی به کارهای مردم بسیار توجه داشت؛ در بازارها میگشت و به طور ناشناس به مجالس آمد و شد میکرد تا بر احوال مردم [[آگاه]] شود؛ احساساتی، تند مزاج و نازک [[دل]] بود؛ عصبانی میشد و در [[انتقام]] گرفتن [[افراط]] میکرد؛ گاهی [[احساس]] [[همدردی]] میکرد و میگریست و [[مهربانی]] و [[دلسوزی]] بسیاری از خود نشان میداد...<ref>مصحح: در وصف او گفتهاند: هنگام شنیدن وعظ بیش از دیگران اشک میریخت و هنگام غصب بیش از دیگران ظلم میکرد.</ref>.
| |
| | |
| [[شعر]]، [[ادب]] و [[فقه]] را دوست داشت؛ شعرا، خوانندگان، ادبا و [[فقیهان]] را به خود نزدیک کرد و آنان را بزرگ داشت؛ حرکت تعریب ([[عربی]] کردن) را [[تشویق]] کرد، پیدا است که او زمینههای [[شعر]] و [[ادب]] داشت؛... جلسات شبانه او با گفتگوهای [[فکری]] در سطحی بالا معروف بود.
| |
| | |
| در [[حقیقت]] این تصویر متضاد از [[هارون]]، بازتاب دورانی بود که در آن میزیست؛ نوع [[تربیتی]] که شده بود و نیز برخاسته از [[طبیعت]] [[روحی]] وی بود. از سویی عصر او به موجب درآمد و [[اموال]] فراوان و [[پیشرفت]] در [[علم]] و [[فلسفه]]، دوران ناز و [[نعمت]] و [[غرق]] شدن در [[تمدن]] بود و از سوی دیگر او در محیطی راحت و مرفه [[تربیت]] و به روش [[فرماندهی]] جهادی بزرگ شده بود.
| |
| | |
| عصر هارون دوران طلایی [[حکومت عباسی]] است. این [[حکومت]] در دوران او به درجهای رسید که پیش از آن نرسیده بود و مرکز [[تجارت]] جهانی و [[کعبه]] [[آمال]] مردان علم و ادب شد؛ اما [[شخصیت]] وی بیش از آنکه نمایانگر [[تاریخ]] [[انسان]] باشد، نشان دهنده تاریخ دوران او است.<ref>[[محمد سهیل طقوش|طقوش، محمد سهیل]]، [[دولت عباسیان (کتاب)|دولت عباسیان]]، ص۸۸.</ref>
| |
| | |
| ==[[هارون الرشید]](۱۷۰-۱۹۳ ق.)==
| |
| [[هارون]] در همان شبی که [[هادی]] درگذشت به [[خلافت]] رسید. به گفته [[ابن اثیر]] چون هادی به [[قتل]] رسید، [[خزیمة بن خازم]] در نیمههای شب بر سر [[جعفر بن هادی]] آمد و او را از [[خواب]] برانگیخت و با [[ارعاب]] و [[تهدید]] برای هارون از وی [[بیعت]] گرفت<ref>الکامل، ج۶، ص۱۰۷.</ref>. هارون خلافت خود را مدیون مادرش و کوششهای بیدریغ [[یحیی]] بن خالد [[برمکی]] بود؛ از اینرو از آغاز خلافتش، [[خیزران]] بر امور [[تسلط]] یافت و با کمک یحیی برمکی [[کارها]] را به دست گرفت. یحیی که به دلیل [[پشتیبانی]] از هارون در [[زندان]] هادی به سر میبرد، بلافاصله پس از آنکه هارون به خلافت رسید، از زندان [[رهایی]] یافت و [[خلیفه]] [[مقام وزارت]] را به او سپرد و [[فرمان]] داد تا خبر [[مرگ]] هادی و خلافت وی را به همه ولایات گزارش کند و از [[امیران]] و [[سپاهیان]] برای او بیعت بگیرد.<ref>[[سید احمد رضا خضری|خضری، سید احمد رضا]]، [[تاریخ خلافت عباسی از آغاز تا پایان آل بویه (کتاب)|تاریخ خلافت عباسی از آغاز تا پایان آل بویه]] ص ۵۲.</ref>.
| |
| | |
| ==[[قیام یحیی بن عبدالله]]==
| |
| [[یحیی بن عبدالله بن حسن بن حسن]]{{ع}} [[برادر]] [[نفس زکیه]] و از داعیان و [[مبلغان]] او بود. چون [[قیام نفس زکیه]] با [[شکست]] رو به رو شد و پیروانش مورد تعقیب [[آل عباس]] قرار گرفتند، یحیی که در [[ری]] و [[طبرستان]] به کار [[دعوت]] مشغول بود به دیار [[دیلم]] رفت و [[مردم]] آنجا را به [[امامت]] خویش فرا خواند<ref>مقاتل الطالبیین، ص۳۰۹. </ref>. آنان با [[شور]] و [[شوق]] بسیار دعوتش را پذیرفتند و با وی بیعت کردند و او را فرمانروای دیلم خواندند<ref>تاریخ الطبری، ج۴، ص۶۲۸.</ref>. در نتیجه، کار یحیی بالا گرفت و [[امنیت]] [[دولت عباسی]] را به خطر افکند. هارون الرشید برای از بین بردن یحیی، [[امارت]] [[خراسان]]<ref>تاریخ الیعقوبی، ج۲، ص۴۰۷.</ref> و طبرستان را به [[فضل بن یحیی برمکی]] داد و او را با پنجاه هزار سپاهی برای دفع یحیی گسیل کرد<ref>الفخری، ص۲۶۵.</ref>. فضل پس از [[کوشش]] بسیار، سرانجام، یحیی را به [[صلح]] متمایل کرد، بدین شرط که هارون [[امان]] نامهای به خط خود برای وی بفرستد<ref>مقاتل الطالبیین، ص۳۱۲.</ref>. [[هارون]] [[امان]] نامهای که قاضیان و بزرگان [[بنیهاشم]] نیز آن را [[تأیید]] کرده بودند با هدایای بسیار برای [[یحیی]] فرستاد. در نتیجه، یحیی به همراه فضل به [[بغداد]] آمد و هارون مقدم وی را گرامی داشت؛ اما اندکی بعد یحیی را در خانهاش بازداشت و [[فقیهان]] و قاضیان را به صدور فتوایی مبنی بر [[مشروعیت]] نقض آن [[پیمان]] [[نامه]] فرا خواند و سپس یحیی را به [[قتل]] رسانید<ref>طبری چگونگی این موضوع را به تفصیل آورده است (نک: تاریخ الطبری، ج۴، ص۶۲۸-۶۳۳).</ref>. قتل یحیی نه تنها از [[نفوذ]] [[علویان]] در [[دیلم]] و [[گیلان]] و [[طبرستان]] نکاست، زمینه مناسبی نیز برای تأسیس دومین [[دولت]] مستقل [[شیعی]] در قلمرو [[خلافت عباسی]]، یعنی علویان طبرستان فراهم ساخت.<ref>[[سید احمد رضا خضری|خضری، سید احمد رضا]]، [[تاریخ خلافت عباسی از آغاز تا پایان آل بویه (کتاب)|تاریخ خلافت عباسی از آغاز تا پایان آل بویه]] ص ۵۳.</ref>.
| |
| | |
| ==مسأله [[جانشینی]]==
| |
| هارون الرشید به [[سال ۱۷۵ ق]]. به تعیین [[جانشینان]] خود پرداخت<ref>تاریخ الیعقوبی، ج۲، ص۴۰۸.</ref>. وی فرزندش محمد را که بعدها [[لقب]] [[امین]] گرفت و مادرش، [[زبیده]]، از [[نوادگان]] [[منصور]] بود بر فرزند بزرگترش عبدالله که از کنیزی [[ایرانی]] بود مقدم داشت و [[ولیعهد]] خویش نمود و به [[سال ۱۸۳ ق]]. عبدالله را که بعدها لقب [[مأمون]] گرفت [[جانشین]] دوم خویش کرد<ref>تاریخ الیعقوبی، ج۲، ص۴۱۵.</ref> و برای جلوگیری از بروز [[اختلاف]] و درگیری میان آنان، پیمان نامهای، متضمن سوگندهای فراوان و [[گواهی]] فقیهان و قاضیان و بزرگان [[خاندان عباسی]]، به امضای آن دو رسانید و [[فرمان]] داد که آن را در [[خانه کعبه]] بیاویزند<ref>متن کامل پیمان نامه را در تاریخ الیعقوبی ببینید (ج ۲، ص۴۱۶ به بعد).</ref>. پس از چندی در [[سال ۱۸۹ ق]]. پسر دیگرش قاسم را نیز جانشین سوم خویش کرد، به شرط آنکه مأمون در [[زمان]] [[خلافت]] خود [[اختیار]] [[خلع]] او را داشته باشد؛ اما چنانکه در بخشهای دیگر بیان خواهیم کرد، با این همه [[دوراندیشی]] و [[احتیاط]]، تعیین جانشینان متعدد سرانجام نتایج نامطلوبی به بار آورد و برخلاف [[انتظار]] هارون، زمینه درگیریهای خانمانسوز داخلی را فراهم کرد و بخش عظیمی از [[اقتدار]] نظامی و [[سیاسی]] [[دستگاه خلافت]] [[عباسی]] را بر باد داد و زمینه [[قدرت]] نمایی مدعیان و [[مخالفان]] [[دولت عباسی]] را فراهم آورد.<ref>[[سید احمد رضا خضری|خضری، سید احمد رضا]]، [[تاریخ خلافت عباسی از آغاز تا پایان آل بویه (کتاب)|تاریخ خلافت عباسی از آغاز تا پایان آل بویه]] ص ۵۴.</ref>.
| |
| | |
| ==[[جنگهای داخلی]]==
| |
| به [[سال ۱۷۵ ق]]. و در [[زمان]] [[حکومت]] [[طیفور بن عبدالله حمیری]] در سند، درگیری میان [[اعراب]] [[یمنی]] و نزاری اوج گرفت. طیفور کسانی را برای فرو خواباندن [[درگیریها]] گسیل کرد؛ اما چون در این کار [[توفیق]] نیافت، [[هارون الرشید کثیر بن سالم]] را به جای او به سند فرستاد. کثیر با [[تندی]] و [[خشم]] سعی کرد بر اوضاع مسلط شود، اما اقدامات وی نیز به نتیجه نرسید و این درگیریها همچنان برجا بود تا آنکه به [[سال ۱۸۴ ق]]، [[داود بن یزید بن حاتم مهلبی]] به [[امارت]] سند رسید. وی با [[خشونت]] بسیار بر نزاریان [[حمله]] برد و گروه زیادی از آنان را به [[قتل]] رسانید و شهرهای آنان را به باد [[غارت]] و ویرانی داد و [[عاقبت]]، [[امنیت]] را در آن دیار برقرار ساخت<ref>تاریخ الیعقوبی، ج۲، ص۴۰۹.</ref>.
| |
| همچنین، به [[سال ۱۷۶ ق]]. درگیری بزرگی میان یمنیها و مضریها در [[شام]] در گرفت که بر اثر آن، گروه بسیاری کشته شدند و [[هارون موسی بن یحیی برمکی]] را به شام فرستاد و او پس از مدتی [[فتنه]] را خوابانید و اوضاع را آرام کرد.
| |
| | |
| دیگر، [[شورش]] [[عامر بن عماره]] به سال ۱۷۶ ق. در حَوران [[دمشق]] بود؛ نیز خروج [[ولید بن طریف حوری]] به [[سال ۱۷۹ ق]]. در جزیره<ref>تاریخ الیعقوبی، ج۲، ص۴۱۰-۴۱۱.</ref> و شورش [[هیصم بن عبدالمجید همدانی]] در [[یمن]] که هیچکدام خطر بزرگی برای [[خلافت]] هارون ایجاد نکردند و سرانجام [[سرکوب]] شدند.<ref>[[سید احمد رضا خضری|خضری، سید احمد رضا]]، [[تاریخ خلافت عباسی از آغاز تا پایان آل بویه (کتاب)|تاریخ خلافت عباسی از آغاز تا پایان آل بویه]] ص ۵۴.</ref>.
| |
| | |
| ==تشکیل نخستین [[دولت]] مستقل [[شیعی]] ([[ادارسه]])==
| |
| [[ادریس بن عبدالله بن حسن بن حسن]]{{ع}} [[برادر]] دیگر [[محمد نفس زکیه]] و یکی از داعیان او بود. وی چندی پس از [[شکست]] [[قیام نفس زکیه]]، در [[قیام فخ]] (۱۶۹ ق.) در [[مدینه]] شرکت کرد و چون این [[قیام]] بهشدت و بهسرعت سرکوب شد، ناچار به [[مصر]] و سپس به مراکش گریخت<ref>مقاتل الطالبیین، ص۲۹۷.</ref>. در آنجا بربران [[قبیله]] زناته [[ادریس]] را به اعتبار [[علوی]] بودنش به [[پیشوایی]] خود برگزیدند و ادریس به [[یاری]] آنان اولین [[دولت]] مستقل [[شیعی]] را در [[شهر]] فاس بنیاد نهاد<ref>ابن ابی زرع، روض القرطاس فی اخبار ملوک المغرب، ص۱۵.</ref>. [[هارون]] از خطر دولت نوپای ادریس بهشدت هراسان شد؛ از اینرو در صدد بر آمد که سپاهی برای دفع وی گسیل کند، اما به دلیل دوری و [[دشواری]] راه و [[اشتغال]] به [[جنگهای داخلی]]، از این کار منصرف شد و بنا به پیشنهاد [[یحیی]] [[برمکی]]، [[سلیمان]] بن [[جریر]] را - که به [[شماخ]] ملقب بود. [[مأمور]] [[قتل]] وی کرد<ref>تاریخ الطبری، ج۴، ص۶۰۰.</ref>. شماخ نزد ادریس رفت و ادعا کرد که پزشک و از [[شیعیان]] است. ادریس مقدم وی را گرامی داشت و از خاصان خود قرار داد. شماخ در [[فرصت]] مناسب ادریس را به قتل رسانید و [[سرپرستی]] [[برید]] [[مصر]] را جایزه گرفت<ref>تاریخ الطبری، ج۴، ص۶۰۰.</ref>. به دنبال این حادثه، [[یاران]] و علاقهمندان ادریس نام نوزاد متولد نشده وی را ادریس نهادند و او را به [[رهبری]] خود برگزیدند. ادریس دوم بنیانگذار [[واقعی]] دولت ادریسیان است و پس از [[امویان]] [[اندلس]]، دومین دولت مستقلی است که از پیکره [[عظیم]] [[خلافت عباسی]] جدا شد<ref>البته، در صورتی که دولتهای محلی و کوچک و کوتاه مدتی را که خوارج در جای جای قلمرو امویان پدید آوردند، به شمار نیاوریم.</ref>.<ref>[[سید احمد رضا خضری|خضری، سید احمد رضا]]، [[تاریخ خلافت عباسی از آغاز تا پایان آل بویه (کتاب)|تاریخ خلافت عباسی از آغاز تا پایان آل بویه]] ص ۵۵.</ref>.
| |
| | |
| ==[[تأسیس دولت]] نیمه مستقل [[اغالبه]] (۱۸۴-۲۹۷ ق.)==
| |
| پس از [[استقلال]] کامل ادریسیان ([[ادارسه]]) و [[ناامیدی]] [[عباسیان]] از [[سرکوب]] آنان، هارون الرشید برای آنکه از خطر حملات [[آل]] ادریس به قلمرو [[خلافت]] در [[امان]] ماند، به [[ابراهیم بن اغلب]] اجازه داد تا با اختیارات بسیار بر [[افریقیه]](تونس) [[حکم]] راند<ref>الکامل، ج۶ ص۱۰۶.</ref>.
| |
| اغلب، [[پدر]] ابراهیم، از [[سرداران]] [[خراسانی]] [[سپاه]] [[عباسی]] بود. کار آن [[خاندان]] از آنجا بالا گرفت که هارون الرشید به [[سال ۱۷۰ ق]]. [[حکومت]] نواحی زاب را به ابراهیم سپرد به دنبال اوجگیری کار [[ادارسه]] در شمال افریقا [[هارون]] به توصیه [[هرثمة بن اعین]] که از کفایت [[ابراهیم]] [[آگاه]] بود، [[حکومت]] ناحیه تونس را در برابر پرداخت سالانه ۴۰ هزار دینار به وی داد. ابراهیم به [[سال ۱۸۴ ق]]. راهی افریقیه شد و [[متعهد]] گردید که علاوه بر [[سرکوب]] [[شورشهای خوارج]] و بربران [[یاغی]]، ادریسیان را از تعرض به قلمرو [[عباسیان]] باز دارد. وی در [[سال ۱۸۵ ق]]. شهری به نام [[عباسیه]] در کنار قیروان بنا نهاد و تمام همّ خود را در سرکوب شورشهای خوارج و [[فتنه]] گران بربر به کار بست و روشی [[مسالمت]] آمیز با ادریسیان در پیش گرفت.
| |
| | |
| [[جانشینان]] ابراهیم با استفاده از آرامشی نسبی که او برایشان فراهم ساخته بود، به توسعه مرزهای زمینی و دریایی خود پرداختند. آنان علاوه بر نیروی زمینی، یک نیروی دریایی [[قدرتمند]] نیز پدید آوردند و سواحل ایتالیا، فرانسه و ساردنی (سردانیه) را در دریای مدیترانه مورد تاخت و تاز قرار دادند و جزایر [[سیسیل]](صقلیه) و مالتا را [[تصرف]] کردند. [[امارت]] اغلبیان در افریقیه به دلیل توجه آنان به کارهای عمرانی، [[فرهنگی]] و مذهبی از جمله بنای [[مساجد]]، حفر ترعهها و قنوات و دیگر کارهای عامالمنفعه [[مقبولیت]] عام یافت. با این همه به دلیل فعالیتهای دو رقیب قدرتمند، یعنی ادارسه و [[فاطمیان]] بر [[ضد]] آنان با [[اقتدار]] این [[خاندان]] از اواخر [[قرن سوم هجری]] رو به افول نهاد تا سرانجام در ۲۹۶ ق. در [[زمان]] زیادة [[الله]] سوم به وسیله فاطمیان یکسره از میان رفت<ref>برای آشنایی با نام امیران اغلبی نک: بوسورث، کلیفورد ادموند، سلسلههای اسلامی، ترجمه فریدون بدرهای، ص۵۱ (تفصیل مطلب درباره اغلبیان در درس تاریخ اسلام ۳ خواهد آمد).</ref>.<ref>[[سید احمد رضا خضری|خضری، سید احمد رضا]]، [[تاریخ خلافت عباسی از آغاز تا پایان آل بویه (کتاب)|تاریخ خلافت عباسی از آغاز تا پایان آل بویه]] ص ۵۶.</ref>.
| |
| | |
| == جستارهای وابسته ==
| |
| | |
| == منابع ==
| |
| {{منابع}}
| |
| # [[پرونده:1100851.jpg|22px]] [[محمد سهیل طقوش|طقوش، محمد سهیل]]، [[دولت عباسیان (کتاب)|'''دولت عباسیان''']] | |
| # [[پرونده:IM009737.jpg|22px]] [[سید احمد رضا خضری|خضری، سید احمد رضا]]، [[تاریخ خلافت عباسی از آغاز تا پایان آل بویه (کتاب)|'''تاریخ خلافت عباسی از آغاز تا پایان آل بویه''']]
| |
| {{پایان منابع}}
| |
| | |
| == پانویس ==
| |
| {{پانویس}}
| |
| | |
| [[رده:هارون الرشید عباسی]]
| |
| [[رده:مدخل]]
| |
| [[رده:اعلام]]
| |