←ضرورت خلافت الهی در حدیث
بدون خلاصۀ ویرایش |
|||
(۹ نسخهٔ میانی ویرایش شده توسط ۲ کاربر نشان داده نشد) | |||
خط ۷: | خط ۷: | ||
== مقدمه == | == مقدمه == | ||
[[خلیفه]] کسی است که پس از | «[[خلیفه]]» کسی است که پس از «مستخلفعنه» و پشت سر وی در [[زمان]] غیبتش ظهور پیدا میکند و [[وظیفه]] وی را در انجام امور به عهده میگیرد. در بحث [[خلافت الهی]] این [[پرسش]] مطرح است که با وجود محیط بودن و حاضر بودن [[خداوند متعال]]، نمیتوان غیبتی برای خداوند متعال تصور کرد و این خلاف [[عقل]] است و با این وصف که خداوند متعال حاضر مطلق است دیگر نیازی به خلیفه بودن [[انسان]] نیست و این خود ضعفی بر وجود خداوند متعال است و تصور [[ضعف]] بر وجود وی محال است. پس خدایی که دائماً حاضر، ناظر و [[قیوم]] است چه نیازی به [[جانشین]] وخلیفه دارد؟ و چرا برای رسیدن به هدفهایش، بیواسطه [[اقدام]] نکرده است؟ | ||
در پاسخ باید گفت: | در پاسخ باید گفت: | ||
# [[جانشینی]] [[انسان]] نه به خاطر نیاز و [[عجز]] [[خداوند]] است، بلکه این [[مقام]] به خاطر [[کرامت]] و [[فضیلت]] رتبه [[انسانیت]] است. | # [[جانشینی]] [[انسان]] نه به خاطر نیاز و [[عجز]] [[خداوند]] است، بلکه این [[مقام]] به خاطر [[کرامت]] و [[فضیلت]] رتبه [[انسانیت]] است. | ||
# نظام آفرینش براساس واسطههاست. یعنی با اینکه | # [[نظام آفرینش]] براساس واسطههاست. یعنی با اینکه خداوند مستقیماً [[قادر]] بر انجام هر کاری است، ولی برای اجرای امور، واسطههایی را قرار داده که نمونههایی را بیان میکنیم: | ||
## با اینکه [[مدبر]] اصلی اوست: {{متن قرآن|اللَّهُ الَّذِي... يُدَبِّرُ}}<ref>«پروردگارتان خداوندی است که... کارسازی میکند» سوره یونس، آیه ۳.</ref> لکن [[فرشتگان]] را | ## با اینکه [[مدبر]] اصلی اوست: {{متن قرآن|اللَّهُ الَّذِي... يُدَبِّرُ}}<ref>«پروردگارتان خداوندی است که... کارسازی میکند» سوره یونس، آیه ۳.</ref> لکن [[فرشتگان]] را مدبر هستی قرار داده است: {{متن قرآن|فَالْمُدَبِّرَاتِ أَمْرًا}}<ref>«آنگاه، به فرشتگان کارگزار» سوره نازعات، آیه ۵.</ref>؛ | ||
## با اینکه [[شفا]] به دست اوست: {{متن قرآن|فَهُوَ يَشْفِينِ}}<ref>«و چون بیمار شوم اوست که بهبودیام میبخشد» سوره شعراء، آیه ۸۰.</ref> اما در عسل | ## با اینکه [[شفا]] به دست اوست: {{متن قرآن|فَهُوَ يَشْفِينِ}}<ref>«و چون بیمار شوم اوست که بهبودیام میبخشد» سوره شعراء، آیه ۸۰.</ref> اما در عسل شفا قرار داده است: {{متن قرآن|فِيهِ شِفَاءٌ}}<ref>«در آن برای مردم درمانی است» سوره نحل، آیه ۶۹.</ref>؛ | ||
# | ## با اینکه [[علم غیب]] مخصوص اوست: {{متن قرآن|إِنَّمَا الْغَيْبُ لِلَّهِ}}<ref>«غیب، تنها از آن خداوند است» سوره یونس، آیه ۲۰.</ref> لکن بخشی از آن را برای بعضی از [[بندگان]] صالحش ظاهر میکند: {{متن قرآن|إِلَّا مَنِ ارْتَضَى مِنْ رَسُولٍ}}<ref>«جز فرستادهای را که بپسندد» سوره جن، آیه ۲۷.</ref>. | ||
پس | پس انسان میتواند [[جانشین خداوند]] شود و [[اطاعت]] از او، همچون [[اطاعت از خداوند]] باشد: {{متن قرآن|مَنْ يُطِعِ الرَّسُولَ فَقَدْ أَطَاعَ اللَّهَ}}<ref>«هر که از پیامبر فرمانبرداری کند بیگمان از خداوند فرمان برده است» سوره نساء، آیه ۸۰.</ref> و [[بیعت]] با او نیز به منزله بیعت با [[خداوند]] باشد: {{متن قرآن|إِنَّ الَّذِينَ يُبَايِعُونَكَ إِنَّمَا يُبَايِعُونَ اللَّهَ}}<ref>«بیگمان آنان که با تو بیعت میکنند جز این نیست که با خداوند بیعت میکنند» سوره فتح، آیه ۱۰.</ref> و [[محبت]] به او مثل [[محبت خدا]] باشد: {{متن حدیث|مَنْ أَحَبَّكُمْ فَقَدْ أَحَبَّ اللَّهَ}}<ref>زیارت جامعه کبیره.</ref>. | ||
برای [[قضاوت]] درباره موجودات، باید تمام [[خیرات]] و [[شرور]] آنها را کنار هم گذاشت و نباید زود | برای [[قضاوت]] درباره موجودات، باید تمام [[خیرات]] و [[شرور]] آنها را کنار هم گذاشت و نباید زود قضاوت کرد. [[فرشتگان]] خود را دیدند که [[تسبیح]] و [[حمد]] آنها بیشتر از [[انسان]] است. [[ابلیس]] نیز خود را میبیند و میگوید: من از آتشم و [[آدم]] از خاک و زیر بار نمیرود. اما [[خداوند متعال]] مجموعه را میبیند که انسان بهتر است و میفرماید: {{متن قرآن|إِنِّي أَعْلَمُ مَا لَا تَعْلَمُونَ}}<ref>«من چیزی میدانم که شما نمیدانید» سوره بقره، آیه ۳۰.</ref><ref>محسن قرائتی، تفسیر نور، ج۱، ص۸۸.</ref>. | ||
[[آیتالله]] [[جوادی آملی]] [[ضرورت نصب | [[آیتالله]] [[جوادی آملی]] [[ضرورت نصب خلیفه]] را اینگونه بیان فرمودهاند که: [[نصب]] [[خلیفه]] گاهی بر اثر [[قصور]] فاعل است و گاهی بر اثر قصور قابل؛ قسم اول در مورد خداوند معنا ندارد پس آنچه در مورد [[خلافت]] از خداوند متصور است قسم دوم، یعنی قصور قابل است؛ به این بیان که، [[فیض]] [[خدای سبحان]] گرچه نسبت به همه موجودات دائمی است، اما غالباً آنها به ویژه موجودهای زمینی توان آن را ندارند که بیواسطه فیض و [[علوم]] و [[معارف الهی]] را دریافت کنند، بلکه نیازمند به واسطهای هستند که با زبان آنان آشنا و برای آنان محسوس و ملموس باشد، چنانکه [[بشر]] بودن واسطه و [[رسول]] و [[فرشته]] نبودن او نیز از همین بابت است و اگر بنا بود فرشتهای [[پیامبر]] شود باز هم به صورت انسان ظاهر میگشت: {{متن قرآن|وَلَوْ جَعَلْنَاهُ مَلَكًا لَجَعَلْنَاهُ رَجُلًا وَلَلَبَسْنَا عَلَيْهِمْ مَا يَلْبِسُونَ}}<ref>«و اگر او را فرشتهای میگرداندیم، او را (به گونه) مردی در میآوردیم و باز هم بر آنان همان اشتباهی را که میکردند پیش میآوردیم» سوره انعام، آیه ۹.</ref>. این وساطت [[عقلی]]، نظیر وساطت [[حسی]] غضروف بین گوشت و استخوان است؛ زیرا استخوان به طور مستقیم توان جذب [[غذا]] را ندارد. بر اساس همین نکته است که حتی [[پیامبران]] نیز در [[تلقی وحی]] با هم متفاوتند؛ یعنی چون ظرفیتها و استعدادهای آنان با هم متفاوت است همگان در همه وقت نمیتوانند چون [[موسای کلیم]]{{ع}} در [[میقات]] و چون [[پیامبر اکرم]]{{صل}} در [[معراج]]، بدون واسطه با [[خدا]] سخن بگویند، بلکه عدهای از طریق [[خواب]] یا [[الهام]] و گروهی دیگر از طریق [[نزول ملک]] و حتی خود موسای کلیم و نیز [[نبی مکرم اسلام]]{{صل}} در غالب یا اغلب موارد، از طریق نزول ملک، [[وحی]] و [[پیام الهی]] را دریافت میکنند«<ref>عبدالله جوادی آملی، حیات حقیقی انسان در قرآن، ص۱۷۶.</ref>. | ||
از طرف دیگر، نیاز به [[خلیفه]] در این مسئله به خاطر حضور [[خداوند]] است، نهایت مطلب این است که در سؤال، این حضور، محدود و مشابه حضور [[حاکمان]] عرفی لحاظ شده است که با حضورشان [[خلافت]] بیمعناست و در غیبتشان | از طرف دیگر، نیاز به [[خلیفه]] در این مسئله به خاطر حضور [[خداوند]] است، نهایت مطلب این است که در سؤال، این حضور، محدود و مشابه حضور [[حاکمان]] [[عرفی]] لحاظ شده است که با حضورشان [[خلافت]] بیمعناست و در غیبتشان تعیین خلافت [[ضرورت]] پیدا میکند و نتیجه گرفتهاند که حال که خداوند حضور دائمی دارد نیازی به خلافت نیست؛ در حالی که این دو مقوله از حضور، با هم متفاوت هستند،؛ چراکه اولاً حضور عرفی، [[غیبت]] بردار است ولی [[حضور الهی]]، چنین نیست، ثانیاً حضور عرفی محدود است ولی حضور الهی نامحدود و سرّ احتیاج [[مخلوقات]] به [[خلیفه الهی]] این است که خداوند از شدت حضور و ظهورش و نامتناهی بودن آن، [[اختفا]] حاصل شده است و این از قبیل صفرازایی سکنجبین است، قرار بود حضور خداوند مستغنی از خلافت باشد ولی این حضور به خاطر بینهایت بودن از یکسو و محدویت وجودی [[انسان]]، برای [[آدمی]] قابل [[درک]] نیست. | ||
انسان به لحاظ محدودیت وجودی که دارد همیشه چیزهای محدود را [[درک]] میکند و اگر شئای – ولو در حد ممکن - به طور نامحدود [[عرفی]]، در اطراف [[انسان]] باشد کمتر متوجه او شده و از آن [[غفلت]] میکند، مثلا هوایی که در فضای اطراف انسان وجود دارد چون هم رایگان بوده و هم از [[پوشش]] نامحدودی برخوردار است انسان کمتر متوجه آن میشود، ولی همین مسئله هوا اگر دچار کمبود شود و یا انسان دچار مشکل تنفسی بشود سریع به وجود و [[ضرورت]] آن پی میبرد. البته در بحث از حضور [[خدا]] مسئله دقیقتر است؛ چراکه حضور خدا و کیفیت حضور [[حضرت حق]] جدی و لایتناهی است و [[آدمی]] مادامی که مرتبه وجودی خویش را در حد تناهی و محدود به چهارچوب [[طبیعت]] نگاه داشته باشد قهراً بهرهای از حضور لایتناهی [[الهی]] نخواهد داشت. | |||
در این صورت که | در این صورت که آدمی منغمر در چهارچوب طبیعت خویش است، [[خلفای الهی]] از درون و برون او، به یاریش میشتابند، [[عقل]] و [[فطرت]] موجود در انسان [[خلیفه]] خداست و [[انبیا]] و [[اولیای الهی]] از بیرون نیز به سراغ همین عقل بشری رفته و آن را مخاطب خویش قرار میدهند {{متن حدیث|وَ يُثِيرُوا لَهُمْ دَفَائِنَ الْعُقُولِ}}<ref>نهج البلاغه، خطبه اول:</ref>: با [[نورانیت]] عقل و شکوفایی آن، محدودیت وجودی انسان کاهش یافته و آدمی سعه وجودی پیدا کرده و گام به گام، به [[مقام خلافت الهی]] نزدیک شده و آیینه تمام نمای حضرت حق میشود. | ||
باید گفت منظور از [[استخلاف]]، واگذاری [[مقام]] [[ربوبیت]] و [[تدبیر]] به | باید گفت منظور از [[استخلاف]]، واگذاری [[مقام]] [[ربوبیت]] و [[تدبیر]] به انسان نیست وهدف این نیست که صحنه برای [[خلافت الهی]] خالی شود، بلکه منظور از استخلاف، تصور مظهریت و مرآتیت ویژه است؛ یعنی [[خداوند متعال]] اصل است وانسان نشانه او. [[خداوند]] حاضر محض و اصل است و انسان [[مظهر]] و آینه تمامنمای او. خلافت الهی از نوع [[خلافت]] [[تاریخی]] و دیگر خلافتها نیست. [[انسان]]، فقط مظهر اوست و از طرف وی، در [[جهان]] امکان محیط است و [[قدرت]] دارد. | ||
عرفای [[اسلام]] موضوع | عرفای [[اسلام]] موضوع خلافت و ضرورت وجود [[خلیفه]] را چنین توجیه و [[اثبات]] میکنند: | ||
۱. پدیدههای [[جهان]] همه [[مظهر]] اسماء و [[ | ۱. پدیدههای [[جهان]] همه [[مظهر]] [[اسماء و صفات]] [[حق]] هستند و همه این اسماء و صفات در حیطه چهار اسم اصل: »[[الاول]]«، »الاخر«، »[[الظاهر]]«، »[[الباطن]]« قرار دارند و این چهار اسم به نوبه خود در حیطه دو اسم »[[الله]]« و »[[الرحمن]]« هستند و »الرحمن« هم در حیطه اسم »الله« است. پس این اسم جامع و محیط هم باید مظهری داشته باشد و آن مظهر یک [[حقیقت]] جامع و محیط بوده که همه پدیدههای دیگر در تحت [[حکم]] و [[ربوبیت]] وی باشد و او واسطهای میان [[خلق]] و [[حق]] گردد<ref>یحیی یثربی، عرفان نظری، ص۵۳۴.</ref>. | ||
خلیفه وجود حق و کمال محض که همه [[اسماء حسنی]] و صفات علیا را واجد است باید از همه اسماء و صفات او خبر بدهد و این در صورتی میشود که خلیفه جلوه همه اسماء حسنی و صفات علیا باشد که جلوه بعضی از اسماء و صفات و به عبارت دیگر [[جلوه جامع]] [[روح خدا]] و [[مثل اعلی]] که [[ظهور جامع اسرار الهی]] است باشد و نه جلوه آن با بعضی از اسماء و صفات<ref>محمد شجاعی، انسان و خلافت الهی، ص۸۴.</ref>. | |||
۲. در اسماء و [[ | ۲. در اسماء و صفات [[الهی]] نوعی تضاد و تخالف است، از قبیل تضاد [[صفات جمال]] یا [[صفات جلال]] که این تضاد از اسماء و صفات به مظاهر [[علمی]] و عینی آنها هم سرایت خواهد کرد، در نتیجه به یک [[حاکم عادل]] که میان این [[حقایق]] متضاد [[تعادل]] برقرار سازد، نیاز است، این حاکم عادل همان »خلیفه« میباشد که عبارت است از حقیقت [[محمدی]]{{صل}}<ref>یحیی یثربی، عرفان نظری، ص۵۳۵.</ref>. | ||
۳. از آنجا که اقتضای ذات [[ازلی]] و صفات و | ۳. از آنجا که اقتضای ذات [[ازلی]] و صفات و [[اسماء الهی]] آن بود که قلمرو [[الوهیت]] بسط یافته و پرچمهای ربوبیت برافراشته گردد که نتیجه آن اظهار خلایق و [[تسخیر]] آنان و امضاء امور و [[تدبیر]] آنها بود، از طرفی انجام چنین کاری بیواسطه در [[شأن]] ذات قدیم [[حق تعالی]] نبود؛ بنابراین به اقتضای [[حکمت]] [[حق]] لازم آمد که خلیفهای به [[نیابت]] از آن ذات قدیم، عهدهدار [[تصرف]] [[ولایت]] گشته و به [[حفظ]] رعایت پردازد، به همین جهت ذات [[حق]] از طرف خود خلیفهای به صورت خود، قرار داد تا در تصرف، [[خلیفه]] و [[جانشین]] وی بوده باشد<ref>یحیی یثربی، عرفان نظری، ص۵۳۶.</ref>. | ||
۴. نقش | ۴. نقش خلیفه در [[نظام هستی]] عبارت از آن است که واسطه وصول [[فیض]] حق به [[عوالم]] [[جبروت]] و [[ملکوت]] [[ملک]] است؛ بنابراین [[حقیقت انسان کامل]] که [[خلیفه الهی]] است دارای دو جنبه میباشد. او به اعتباری [[رب]] و به اعتباری [[عبد]] است یا در واقع جهتی دارد مناسب با [[ربوبیت]] و جهتی دیگر مناسب با [[عبودیت]] و آنها فیض حق را با جهت ربوبیت از حق گرفته تا با جنبه عبودیت خود آن فیض را به [[خلق]] برساند و این [[شایستگی]] تنها در [[انسان]] موجود میباشد، به طوری که هر فردی از افراد [[انسانی]] [[نصیبی]] از این [[خلافت]] دارند<ref>یحیی یثربی، عرفان نظری، ص۵۳۷.</ref>. | ||
به طوری که [[ابنعربی]] در | به طوری که [[ابنعربی]] در »[[فصوص الحکم]]« در این مورد میگوید: »انسان به خاطر همین [[جامعیت]] نسبت به [[عزت]] ربوبیت از طرفی به جایی رسیده که ادعای خدایی کرده، به طوری که در خود [[صفات حق]] را دیده و بدون توجه به اینکه این [[صفات]] [[حق تعالی]] است که در آینه [[استعداد]] او انعکاس یافته چنین توهم کرده که این صفات ذاتاً و [[بالاصاله]] به خودش مربوطند و از طرف دیگر در [[ذلت]] عبودیت در صفت [[بندگی]] به درجهای [[سقوط]] کرده که باز هم هیچیک از موجودات دیگر به چنان حدی از [[انحطاط]] نرسیدهاند، از قبیل [[بت پرستی]]، [[پرستش]] سنگها و اجسام بیجان که در نازلترین مرتبه وجودند«<ref>انسان در عرف عرفان، ص۱۱۸.</ref>. | ||
پس | پس انسان نسخه جامعی از [[اسرار]] [[حقیقت]] هستی است و از اینروست که [[خداوند متعال]] در [[قرآن کریم]] میفرماید: {{متن قرآن|وَإِذْ قَالَ رَبُّكَ لِلْمَلَائِكَةِ إِنِّي جَاعِلٌ فِي الْأَرْضِ خَلِيفَةً}}<ref>«و (یاد کن) آنگاه را که پروردگارت به فرشتگان فرمود: میخواهم جانشینی در زمین بگمارم» سوره بقره، آیه ۳۰.</ref>. | ||
به همین جهت | به همین جهت [[مبدأ متعال]] با [[خلق]] و ایجاد [[آدم]]{{ع}} که [[حقیقت]] آدم و [[مقام]] [[روحی]] او را [[جلوه جامع]] و تام از [[مثل اعلی]] و [[روح]] خود قرار داد و همه [[اسماء حسنی]] و صفات علیای خود را در آن ظاهر گردانید و آدم را با مقام و [[منزلت]] خاص که خبر از همه [[اسماء الهی]] میداد و حکایت جامع از [[جمال]] و جلال او میکرد، به وجود آورد. | ||
اما انسانهای بعدی که ترکیب بدنی آنها در شرایط خاص و احوال دیگری شکل میگرفت، استعداد و [[آمادگی]] برای تجلی [[روح خدا]] را در حد پایینترو نازلتری داشتند. | اما انسانهای بعدی که ترکیب بدنی آنها در شرایط خاص و احوال دیگری شکل میگرفت، [[استعداد]] و [[آمادگی]] برای تجلی [[روح خدا]] را در حد پایینترو نازلتری داشتند. | ||
بنابراین هر [[انسانی]] استعداد و | بنابراین هر [[انسانی]] استعداد و آمادگی [[خلافت الهی]] را دارد و [[خلیفه]] بالقوه است و با [[انتخاب]] مسیر تکاملی مخصوص [[انسانها]] به اندازهای که در مسیر انسانی خود موفق باشد، از مراتب فعلیت خلافت الهی، برخوردار میشود. | ||
اما این [[تصرف]] بر اساس اقتضای [[عنایت الهی]] [[معیشت]] ذات [[ازلی]] صورت میگیرد و استعدادی که به شکل عین ثابت [[عبد]]، در او قرار دارد؛ بنابراین هر | اما این [[تصرف]] بر اساس اقتضای [[عنایت الهی]] [[معیشت]] ذات [[ازلی]] صورت میگیرد و استعدادی که به شکل [[عین ثابت]] [[عبد]]، در او قرار دارد؛ بنابراین هر عینی از اعیان ثابته، ظرفیت و استعداد ویژهای است که تنها در مسیر استعداد و قابلیت خویش پذیرای [[فیض]] [[حق]] خواهد بود، پس فیض حق واحد است و تفاوت در استعدادهاست و کسی که این چنین مقام و [[مرتبت]] را داشته باشد، از جانب مبدأ [[حق]] به [[امامت]] و [[حجیت]] [[منصوب]] میگردد و امامت به او اعطا میشود<ref>محمد شجاعی، انسان و خلافت الهی، ص۹۲.</ref>.<ref>[[فاطمه زیوری کبیرنیا|زیوری کبیرنیا، فاطمه]]، [[بررسی ابعاد خلیفة اللهی انسان (کتاب)|بررسی ابعاد خلیفة اللهی انسان]]، ص۸۶-۹۳.</ref> | ||
== [[دلیل عقلی]] | == [[دلیل عقلی]] ضرورت خلافت [[الهی]] == | ||
دلیل عقلی این است که [[انسان]] به تنهایی توان آن را ندارد که همه نیازهای یک [[زندگی]] نسبتاً راحت را برای خود فراهم سازد؛ در نتیجه، تَن به [[زندگی اجتماعی]] میدهد تا با [[تعاون]] و [[تقسیم کار]]، بهتر بتواند زندگی کند. [[حریص]] بودن انسان او را وامیدارد هر چه بیشتر از دیگران بهره گرفته، و تا آنجا که میتواند از [[خدمت]] به دیگران دوری کند؛ لذا [[زندگی اجتماعی]]، میدان [[ستمگری]] و [[تجاوز]] [[انسانها]] به [[حقوق]] همنوعان شده، چیزی که [[انسان]] از آن [[انتظار]] [[آرامش]] و [[سود]] دارد، عامل [[آزار]] و [[رنج]] بیشتر [[مردم]] میگردد. به همین دلیل، [[جامعه]] برای تنظیم روابط بین افراد خود، به [[قانون]] نیاز پیدا میکند؛ و از جهتی، نباید قانون را در [[اختیار انسان]] واگذارند؛ زیرا هر یک از افراد یا گروهی از آنان، تنها سود خود را برابر با [[عدالت]] دانسته و زیانش را [[ظلم]] قلمداد میکند. پس باید [[قانونگذاری]]، بیرون از حوزه طبیعی [[بشر]] وجود داشته باشد؛ و آن عامل بیرونی و مصون از [[خودمحوری]] و [[خودخواهی]]، همان فرستادگان بشری از سوی [[خدای حکیم]] است. خدایی که نیازهای بسیار جزئی انسان را نادیده نگرفته، همانند روییدن مو در ابرو، یا فرو رفتگی در کف پاها، آن عامل مهم و مؤثر در [[زندگی]] انسان را که موجب [[آرامش]] و [[راهنمایی]] به سوی [[سعادت]] باشد، از او دریغ نخواهد کرد<ref>الهیات من کتاب الشفاء، ص۴۸۷-۴۸۸؛ النجاة، ص۳۰۳-۳۰۴.</ref>.<ref>[[عبدالله حقجو|حقجو، عبدالله]]، [[ولایت در قرآن (کتاب)|ولایت در قرآن]]، ص۶۹.</ref> | |||
== ضرورت خلافت [[الهی]] در [[قرآن]] == | |||
{{اصلی|ضرورت خلافت الهی در قرآن}} | |||
برای [[ضرورت]] ارسال فرستادگان بشری برای انسانها در [[قرآن کریم]]، چنین آمده است: {{متن قرآن|رُسُلًا مُبَشِّرِينَ وَمُنْذِرِينَ لِئَلَّا يَكُونَ لِلنَّاسِ عَلَى اللَّهِ حُجَّةٌ بَعْدَ الرُّسُلِ وَكَانَ اللَّهُ عَزِيزًا حَكِيمًا}}<ref>«پیامبرانی نویدبخش و هشدار دهنده تا پس از این پیامبران برای مردم بر خداوند حجتی نباشد و خداوند پیروزمندی فرزانه است» سوره نساء، آیه ۱۶۵.</ref>. | |||
برخی [[آیات]] حاکی از عدم کفایت [[علم]] و [[عقل]] بشری برای تأمین زندگی سعادتمندانه [[انسانی]] است: {{متن قرآن|فَلَمَّا جَاءَتْهُمْ رُسُلُهُمْ بِالْبَيِّنَاتِ فَرِحُوا بِمَا عِنْدَهُمْ مِنَ الْعِلْمِ وَحَاقَ بِهِمْ مَا كَانُوا بِهِ يَسْتَهْزِئُونَ}}<ref>«آنگاه چون پیامبرانشان برهانهای روشن برای آنان آوردند به دانشی که خود داشتند شادی کردند و (کیفر) آنچه به ریشخند میگرفتند آنان را فرا گرفت» سوره غافر، آیه ۸۳.</ref>؛ لذا برای [[راهنمایی]] آنان در همه جهات [[زندگی]]، حتّی در [[علوم]] [[مادّی]]، نیاز به [[وحی]] از طرف [[خدای حکیم]] دارند؛ زیرا [[علم]] و [[عقل]] بشری محدود و متعلق به بعضی از [[ظواهر]] [[امور دنیوی]] است<ref>سوره روم، آیه ۶-۷.</ref>؛ لذا برای توجه دادن آنان به [[ملکوت]] [[دنیا]] که [[آخرت]] باشد، نیاز به شخص عالم به ملکوت دارند و آن [[راهنما]]، همان [[خلیفه الهی]] است که با [[گرفتن وحی]] و تبیین آن، زمینه خروج افراد از [[ظلمات]] به سوی [[نور]] را فراهم میکند<ref>سوره ابراهیم، آیه ۱.</ref>.<ref>[[عبدالله حقجو|حقجو، عبدالله]]، [[ولایت در قرآن (کتاب)|ولایت در قرآن]]، ص۶۹-۷۳.</ref> | |||
== ضرورت خلافت [[الهی]] در [[حدیث]] == | |||
{{اصلی|ضرورت خلافت الهی در حدیث}} | |||
افزون بر [[دلیل عقلی]] و [[آیات قرآنی]]، در آثار [[حدیثی]] معتبر [[شیعه]]، احادیثی نقل شده است که حاکی از [[ضرورت]] وجود [[خلیفه خدا]] در طول زندگی [[انسانها]] در کره زمین است مانند: | |||
# [[ابی بصیر]] از [[امام صادق]]{{ع}} نقل میکند که: آن حضرت فرمود: »[[خدا]] [[برتر]] و بزرگتر از آن است که [[زمین]] را بدون امام عادل به حال خود رها کند (واگذارد)«<ref>{{متن حدیث|عَنْ أَبِي بَصِيرٍ عَنْ أَبِي عَبْدِ الله{{ع}} قَالَ: إِنَّ الله أَجَلُّ وَ أَعْظَمُ مِنْ أَنْ يَتْرُكَ الْأَرْضَ بِغَيْرِ إِمَامٍ عَادِلٍ}}اصول کافی، ج۱، ص۱۷۸، ح۶.</ref>؛ | |||
# ابی [[حمزه]] میگوید: از امام صادق{{ع}} سؤال کردم: آیا زمین بدون [[امام]] میماند؟ آن حضرت فرمود: »اگر زمین بدون امام باشد، فرو رود (و نظمش از هم بپاشد)"<ref>{{متن حدیث|عَنْ أَبِي حَمْزَةَ قَالَ: قُلْتُ لِأَبِي عَبْدِ الله{{ع}} أَ تَبْقَى الْأَرْضُ بِغَيْرِ إِمَامٍ؟ قَالَ: لَوْ بَقِيَتِ الْأَرْضُ بِغَيْرِ إِمَامٍ لَسَاخَتْ}}؛ اصول کافی، ج۱، ص۱۷۹، ح۱۰.</ref>.<ref>[[عبدالله حقجو|حقجو، عبدالله]]، [[ولایت در قرآن (کتاب)|ولایت در قرآن]]، ص۷۴-۷۶.</ref> | |||
== جستارهای وابسته == | == جستارهای وابسته == |