←جنگ با بنیقریظه
بدون خلاصۀ ویرایش |
|||
(۱۰ نسخهٔ میانی ویرایش شده توسط ۳ کاربر نشان داده نشد) | |||
خط ۱: | خط ۱: | ||
{{مدخل مرتبط | {{مدخل مرتبط | ||
| موضوع مرتبط = | | موضوع مرتبط = بنیقریظه | ||
| عنوان مدخل = بنیقریظه | | عنوان مدخل = بنیقریظه | ||
| مداخل مرتبط = [[بنیقریظه در قرآن]] - [[بنیقریظه در تاریخ اسلامی]] | | مداخل مرتبط = [[بنیقریظه در قرآن]] - [[بنیقریظه در تاریخ اسلامی]] | ||
| پرسش مرتبط = | | پرسش مرتبط = | ||
}} | }} | ||
== | |||
[[سپاه]] [[ابوسفیان]] به قصد براندازی [[اسلام]] و [[غارت]] [[مردم مدینه]] [[لشکرکشی]] کرده بود. وقتی به خندقی که [[ابتکار]] [[مسلمین]] برای ناکام کردن [[کفار]] حفر شده بود رسیدند، تمام نقشههای خود را نقش بر آب دیدند. [[قریش]] و سایر [[احزاب]] [[جنگجو]] پشت دیوار [[مدینه]] زمینگیر شدند. روزها سپری شد و کاری از پیش نبردند. [[امیدها]] به [[یأس]] تبدیل شد، [[سربازان]] خستگی و فرسایش و [[آینده]] مبهم را لمس میکردند، بعضی میگفتند: ما [[غذا]] و آب کافی برای اقامت طولانی با خود نداریم! چگونه خود و اسبانمان را تأمین کنیم؟ بعضی میگفتند: ماندن در این هوای سرد زمستانی برایمان زیانبار است، رفتن بهتر از ماندن در این شرایط است. [[حیی بن اخطب]] بزرگ [[یهود]] بیش از همه بیمناک بود که نکند [[فرماندهان]] قریش برای ترک محاصره مدینه و بازگشت به [[مکه]] به توافق برسند! که در این صورت پیامبر{{صل}} با یهود [[پیمانشکن]] تسویه حساب خواهد کرد و لذا حیی بن اخطب که خود از سران یهود است باید نیرنگی میزد تا احزاب در [[جنگ]] با محمد تردید نکنند و از خود [[استقامت]] نشان دهند؛ لذا در میان جمعیتی انبوه ایستاد و گفت: [[مردم]] [[گمان]] کنم که من برای شما بار گرانی باشم، پس اگر با مردم [[قوم]] خود (یهود) عازم دیار خود شوم مرا معذور دارید. | == پیمانشکنی در جنگ احزاب == | ||
{{همچنین|جنگ احزاب}} | |||
[[سپاه]] [[ابوسفیان]] به قصد براندازی [[اسلام]] و [[غارت]] [[مردم مدینه]] [[لشکرکشی]] کرده بود. وقتی به خندقی که [[ابتکار]] [[مسلمین]] برای ناکام کردن [[کفار]] حفر شده بود رسیدند، تمام نقشههای خود را نقش بر آب دیدند. [[قریش]] و سایر [[احزاب]] [[جنگجو]] پشت دیوار [[مدینه]] زمینگیر شدند. روزها سپری شد و کاری از پیش نبردند. [[امیدها]] به [[یأس]] تبدیل شد، [[سربازان]] خستگی و فرسایش و [[آینده]] مبهم را لمس میکردند، بعضی میگفتند: ما [[غذا]] و آب کافی برای اقامت طولانی با خود نداریم! چگونه خود و اسبانمان را تأمین کنیم؟ بعضی میگفتند: ماندن در این هوای سرد زمستانی برایمان زیانبار است، رفتن بهتر از ماندن در این شرایط است. [[حیی بن اخطب]] بزرگ [[یهود]] بیش از همه بیمناک بود که نکند [[فرماندهان]] قریش برای ترک محاصره مدینه و بازگشت به [[مکه]] به توافق برسند! که در این صورت پیامبر {{صل}} با یهود [[پیمانشکن]] تسویه حساب خواهد کرد و لذا حیی بن اخطب که خود از سران یهود است باید نیرنگی میزد تا احزاب در [[جنگ]] با محمد تردید نکنند و از خود [[استقامت]] نشان دهند؛ لذا در میان جمعیتی انبوه ایستاد و گفت: [[مردم]] [[گمان]] کنم که من برای شما بار گرانی باشم، پس اگر با مردم [[قوم]] خود (یهود) عازم دیار خود شوم مرا معذور دارید. | |||
حاضران از این سخن حیی بن اخطب شگفتزده شدند و علت این [[اقدام]] وی را جویا شدند و او با [[زیرکی]] و [[خباثت]] تمام گفت: با وضعیتی که شما پیدا کردهاید و این همه [[ضعف]] و [[سستی]] و [[ترس]] که از خود نشان میدهید راه دیگری برای من نمانده است. حاضران با [[تعجب]] به هم نگاه کردند و به وی گفتند: ای [[حی]]، این چه جفایی است که در [[حق]] ما روا میداری و این چه تهمتهایی است که به ما نسبت میدهی؟ حی گفت: ای بزرگان [[عرب]] [[تصور]] کردهاید که با بازگشت به دیارتان [[نجات]] خواهید یافت؟ به [[خدا]] قسم این [[شکست]] از شکست ناشی از [[جنگ]] بسیار بدتر است. اگر کسی حاضر است این [[ننگ]] را با خود همراه کند باز گردد و در غیر این صورت بیایید تا [[تصمیم]] واحدی که ضامن [[پیروزی]] ما باشد اتخاذ کنیم. | حاضران از این سخن حیی بن اخطب شگفتزده شدند و علت این [[اقدام]] وی را جویا شدند و او با [[زیرکی]] و [[خباثت]] تمام گفت: با وضعیتی که شما پیدا کردهاید و این همه [[ضعف]] و [[سستی]] و [[ترس]] که از خود نشان میدهید راه دیگری برای من نمانده است. حاضران با [[تعجب]] به هم نگاه کردند و به وی گفتند: ای [[حی]]، این چه جفایی است که در [[حق]] ما روا میداری و این چه تهمتهایی است که به ما نسبت میدهی؟ حی گفت: ای بزرگان [[عرب]] [[تصور]] کردهاید که با بازگشت به دیارتان [[نجات]] خواهید یافت؟ به [[خدا]] قسم این [[شکست]] از شکست ناشی از [[جنگ]] بسیار بدتر است. اگر کسی حاضر است این [[ننگ]] را با خود همراه کند باز گردد و در غیر این صورت بیایید تا [[تصمیم]] واحدی که ضامن [[پیروزی]] ما باشد اتخاذ کنیم. | ||
خط ۲۱: | خط ۲۲: | ||
بحث میان آن دو ادامه یافت و هر یک سعی میکرد که [[درستی]] [[عقیده]] خویش را به دیگری بقبولاند. کعب بن اسد میخواست همچنان بیطرف بماند؛ اما [[حیی]] میخواست که او به [[احزاب]] بپیوندد و آنقدر در باغ سبز به وی نشان داد که او قانع شد به احزاب ملحق شوند و [[پیمان]] خود با [[مسلمانان]] را نقض کند. | بحث میان آن دو ادامه یافت و هر یک سعی میکرد که [[درستی]] [[عقیده]] خویش را به دیگری بقبولاند. کعب بن اسد میخواست همچنان بیطرف بماند؛ اما [[حیی]] میخواست که او به [[احزاب]] بپیوندد و آنقدر در باغ سبز به وی نشان داد که او قانع شد به احزاب ملحق شوند و [[پیمان]] خود با [[مسلمانان]] را نقض کند. | ||
حیی که بالاخره در [[مأموریت]] خود موفق شده بود، برخاست و کعب را در آغوش گرفت و [[پیروزی]] حتمی را به او [[وعده]] داد، اما کعب گویی موضوع مهمی را به خاطر آورده باشد، پرسید: فرض کنیم محمد در این [[جنگ]] [[پیروز]] شود بر سر ما چه خواهد آمد؟ حیی گفت: ای کعب به تو قول میدهم که اگر [[قریش]] و [[غطفان]] بدون [[غلبه]] بر محمد بازگشتند با شما در این [[دژ]] اقامت کنم تا هر بلایی که بر سر شما آمد بر سر من هم بیاید. کعب گفت: پس ده [[روز]] به ما [[فرصت]] دهید که خود را برای جنگ آماده کنیم. حیی گفت: باشد! حیی همان شب نزد [[فرماندهان]] احزاب بازگشت. آنها بیصبرانه منتظرش بودند و چون از [[موفقیت]] او در این مأموریت [[آگاهی]] یافتند، به [[تصور]] اینکه | حیی که بالاخره در [[مأموریت]] خود موفق شده بود، برخاست و کعب را در آغوش گرفت و [[پیروزی]] حتمی را به او [[وعده]] داد، اما کعب گویی موضوع مهمی را به خاطر آورده باشد، پرسید: فرض کنیم محمد در این [[جنگ]] [[پیروز]] شود بر سر ما چه خواهد آمد؟ حیی گفت: ای کعب به تو قول میدهم که اگر [[قریش]] و [[غطفان]] بدون [[غلبه]] بر محمد بازگشتند با شما در این [[دژ]] اقامت کنم تا هر بلایی که بر سر شما آمد بر سر من هم بیاید. کعب گفت: پس ده [[روز]] به ما [[فرصت]] دهید که خود را برای جنگ آماده کنیم. حیی گفت: باشد! حیی همان شب نزد [[فرماندهان]] احزاب بازگشت. آنها بیصبرانه منتظرش بودند و چون از [[موفقیت]] او در این مأموریت [[آگاهی]] یافتند، به [[تصور]] اینکه پیوستن [[یهودیان]] [[بنیقریظه]] به آنها معادله جنگ را کاملاً به نفع آنها [[تغییر]] خواهد داد، به وی تبریک گفتند. | ||
اما [[حیی بن اخطب]] [[غافل]] بود از اینکه، با آن همه [[زیرکی]] و [[حیلهگری]] و احزاب نیز هر چند که از جمعیتی انبوه برخوردار باشند، نخواهند توانست که بر [[اراده]] پولادین [[مؤمنان]] غلبه کنند، غافل بودند که [[دست خدا]] پشت آنهاست و معادلات [[کفار]] قریش و [[یهود]] را [[لطف]] و [[قهر خدا]] به هم میزند. هنوز روشنی صبح ندمیده بود که خبر [[پیمانشکنی]] بنیقریظه به [[رسول خدا]] رسید و آن [[حضرت]] را شدیداً نگران کرد. [[پیامبر]]{{صل}} [[صلاح]] دید که این خبر میان مسلمانان شایع نشود تا [[مقاومت]] آنان [[متزلزل]] نگردد. [[پیامبر]]{{صل}} [[سعد بن معاذ]] بزرگ [[اوس]] و [[سعد بن عباده]] بزرگ [[خزرج]] و چند تن دیگر از [[صحابه]] را مثل [[عبدالله بن رواحه]]، خوان بن [[جبیر]] را به حضورطلبید و آنان را از ماجرای [[پیمانشکنی]] [[بنیقریظه]] باخبر ساخت و به آنان [[مأموریت]] داد تا نزد بنیقریظه بروند و بر [[حقیقت]] ماجرا واقف شوند و به ایشان سفارش فرمود که اگر این پیمانشکنی حقیقت داشت، آن را افشاء نکنند اما اگر حقیقت نداشت همه را از آن باخبر سازند. | اما [[حیی بن اخطب]] [[غافل]] بود از اینکه، با آن همه [[زیرکی]] و [[حیلهگری]] و احزاب نیز هر چند که از جمعیتی انبوه برخوردار باشند، نخواهند توانست که بر [[اراده]] پولادین [[مؤمنان]] غلبه کنند، غافل بودند که [[دست خدا]] پشت آنهاست و معادلات [[کفار]] قریش و [[یهود]] را [[لطف]] و [[قهر خدا]] به هم میزند. هنوز روشنی صبح ندمیده بود که خبر [[پیمانشکنی]] بنیقریظه به [[رسول خدا]] رسید و آن [[حضرت]] را شدیداً نگران کرد. [[پیامبر]] {{صل}} [[صلاح]] دید که این خبر میان مسلمانان شایع نشود تا [[مقاومت]] آنان [[متزلزل]] نگردد. [[پیامبر]] {{صل}} [[سعد بن معاذ]] بزرگ [[اوس]] و [[سعد بن عباده]] بزرگ [[خزرج]] و چند تن دیگر از [[صحابه]] را مثل [[عبدالله بن رواحه]]، خوان بن [[جبیر]] را به حضورطلبید و آنان را از ماجرای [[پیمانشکنی]] [[بنیقریظه]] باخبر ساخت و به آنان [[مأموریت]] داد تا نزد بنیقریظه بروند و بر [[حقیقت]] ماجرا واقف شوند و به ایشان سفارش فرمود که اگر این پیمانشکنی حقیقت داشت، آن را افشاء نکنند اما اگر حقیقت نداشت همه را از آن باخبر سازند. | ||
این گروه از صحابه عازم [[خانه]] کعب بن اسد شدند، اما او از [[ملاقات]] با ایشان خودداری کرد، اما این هیئت مصرانه خواستار ملاقات شدند و در نهایت کعب ناچار شد با ایشان ملاقات کند. او با چند نفر از [[قوم]] خود که [[کینه]] و [[نفرت]] و [[خشم]] از سرتاسر وجودشان میبارید، بیرون آمد. آنها با دیدن [[مسلمانان]] گفتند: برای چه به اینجا آمدهاید؟ مسلمانان گفتند: برای [[تحکیم]] پیمانی که پیامبر{{صل}} با شما بسته است. اما آنها با [[وقاحت]] پاسخ دادند: این [[رسول]] خدایی که میگویید کیست؟ صحابه در حالی که خشم بر تمام وجودشان مستولی شده بود به هم نگاه کردند و با [[نرمی]] و [[خویشتنداری]] گفتند: محمد، [[پیامبر اسلام]] همان که با شما بر [[حسن همجواری]] [[پیمان]] بسته است. یکی از بنیقریظه پاسخ داد ما هیچ پیمان مودتی با محمد نداریم. | این گروه از صحابه عازم [[خانه]] کعب بن اسد شدند، اما او از [[ملاقات]] با ایشان خودداری کرد، اما این هیئت مصرانه خواستار ملاقات شدند و در نهایت کعب ناچار شد با ایشان ملاقات کند. او با چند نفر از [[قوم]] خود که [[کینه]] و [[نفرت]] و [[خشم]] از سرتاسر وجودشان میبارید، بیرون آمد. آنها با دیدن [[مسلمانان]] گفتند: برای چه به اینجا آمدهاید؟ مسلمانان گفتند: برای [[تحکیم]] پیمانی که پیامبر {{صل}} با شما بسته است. اما آنها با [[وقاحت]] پاسخ دادند: این [[رسول]] خدایی که میگویید کیست؟ صحابه در حالی که خشم بر تمام وجودشان مستولی شده بود به هم نگاه کردند و با [[نرمی]] و [[خویشتنداری]] گفتند: محمد، [[پیامبر اسلام]] همان که با شما بر [[حسن همجواری]] [[پیمان]] بسته است. یکی از بنیقریظه پاسخ داد ما هیچ پیمان مودتی با محمد نداریم. | ||
از همان آغاز برخورد، مسلمانان دریافتند که بنیقریظه پیمانشکنی کردهاند، اما خواستند که آنان را به [[پایبندی]] به این [[عهد]] [[تشویق]] کنند؛ لذا [[خوشرفتاری]] مسلمانان با ایشان را یادآوری کردند و [[زندگی]] آسودهای را که در جوار مسلمانان دارند متذکر شدند و [[تمایل]] خود را برای استمرار این [[روابط]] [[حسنه]] گوشزد کردند، اما پاسخ بنیقریظه این بود: بهتر است از اینجا بروید شما برای ما دشمنانی بیش نیستید و آرزویی جز [[جنگ]] با شما نداریم! | از همان آغاز برخورد، مسلمانان دریافتند که بنیقریظه پیمانشکنی کردهاند، اما خواستند که آنان را به [[پایبندی]] به این [[عهد]] [[تشویق]] کنند؛ لذا [[خوشرفتاری]] مسلمانان با ایشان را یادآوری کردند و [[زندگی]] آسودهای را که در جوار مسلمانان دارند متذکر شدند و [[تمایل]] خود را برای استمرار این [[روابط]] [[حسنه]] گوشزد کردند، اما پاسخ بنیقریظه این بود: بهتر است از اینجا بروید شما برای ما دشمنانی بیش نیستید و آرزویی جز [[جنگ]] با شما نداریم! | ||
سعد بن معاذ که هم پیمان بنیقریظه بود از این همه [[خیانت]] بنیقریظه شدیداً به [[خشم]] آمده بود، لکن ترجیح داد به [[امید]] آنکه اثری داشته باشد، آنان را [[نصیحت]] کند لذا به ایشان گفت: به [[خدا]] [[سوگند]] [[بیم]] آن دارم روزگاری بدتر از [[بنینضیر]] پیدا کنید. این [[صحابه]] با [[ناراحتی]] بسیار از نزد [[بنیقریظه]] بازگشته و نزد [[رسول خدا]] رفته و ایشان را از [[حقایق]] مطلع ساختند. [[پیامبر]]{{صل}} از این بابت بسیار اظهار [[تأسف]] کرد و عدهای از جنگجویان را [[مأمور]] کرد تا مراقب بنیقریظه باشند. دیگر خبر [[پیمانشکنی]] بنیقریظه چیزی نبود که بشود آن را مخفی ساخت، [[مسلمانان]] از اینکه میدیدند هم از خارج توسط [[دشمن]] محاصره و [[تهدید]] میشوند و هم از داخل توسط [[یهودیان]] بنیقریظه، به [[وحشت]] افتادند و حتی خطر بنیقریظه را جدیتر از خطر [[احزاب]] میدانستند. [[قرآن]] شرایط [[دشواری]] را که بر [[مسلمین]] میگذشت اینگونه بیان میکند: {{متن قرآن|إِذْ جَاءُوكُمْ مِنْ فَوْقِكُمْ وَمِنْ أَسْفَلَ مِنْكُمْ وَإِذْ زَاغَتِ الْأَبْصَارُ وَبَلَغَتِ الْقُلُوبُ الْحَنَاجِرَ وَتَظُنُّونَ بِاللَّهِ الظُّنُونَا}}<ref>«هنگامی که از فراز و فرودتان بر شما تاختند و آنگاه که چشمها کلاپیسه شد و دلها به گلوها رسید و به خداوند گمانها (ی نادرست) بردید؛» سوره احزاب، آیه ۱۰.</ref> | سعد بن معاذ که هم پیمان بنیقریظه بود از این همه [[خیانت]] بنیقریظه شدیداً به [[خشم]] آمده بود، لکن ترجیح داد به [[امید]] آنکه اثری داشته باشد، آنان را [[نصیحت]] کند لذا به ایشان گفت: به [[خدا]] [[سوگند]] [[بیم]] آن دارم روزگاری بدتر از [[بنینضیر]] پیدا کنید. این [[صحابه]] با [[ناراحتی]] بسیار از نزد [[بنیقریظه]] بازگشته و نزد [[رسول خدا]] رفته و ایشان را از [[حقایق]] مطلع ساختند. [[پیامبر]] {{صل}} از این بابت بسیار اظهار [[تأسف]] کرد و عدهای از جنگجویان را [[مأمور]] کرد تا مراقب بنیقریظه باشند. دیگر خبر [[پیمانشکنی]] بنیقریظه چیزی نبود که بشود آن را مخفی ساخت، [[مسلمانان]] از اینکه میدیدند هم از خارج توسط [[دشمن]] محاصره و [[تهدید]] میشوند و هم از داخل توسط [[یهودیان]] بنیقریظه، به [[وحشت]] افتادند و حتی خطر بنیقریظه را جدیتر از خطر [[احزاب]] میدانستند. [[قرآن]] شرایط [[دشواری]] را که بر [[مسلمین]] میگذشت اینگونه بیان میکند: {{متن قرآن|إِذْ جَاءُوكُمْ مِنْ فَوْقِكُمْ وَمِنْ أَسْفَلَ مِنْكُمْ وَإِذْ زَاغَتِ الْأَبْصَارُ وَبَلَغَتِ الْقُلُوبُ الْحَنَاجِرَ وَتَظُنُّونَ بِاللَّهِ الظُّنُونَا}}<ref>«هنگامی که از فراز و فرودتان بر شما تاختند و آنگاه که چشمها کلاپیسه شد و دلها به گلوها رسید و به خداوند گمانها (ی نادرست) بردید؛» سوره احزاب، آیه ۱۰.</ref><ref>[[علی راجی|راجی، علی]]، [[مظلومیت پیامبر (کتاب)|مظلومیت پیامبر]] ص ۲۱۴.</ref> | ||
== جنگ با بنیقریظه == | |||
{{اصلی|غزوه بنیقریظه}} | |||
پس از رفتن [[احزاب]]، روشن بود که [[خیانت]] بنی قریظه و [[بیعت شکنی]] آنان قابل [[عفو]] و [[چشم پوشی]] نیست و خیانت آنان به مراتب از خیانت [[بنی قینقاع]] و [[بنی نضیر]] خطرناکتر و بزرگتر بود. پس از [[جنگ خندق]]، مسلمانان به دیار بنی قریظه رهسپار شدند و آنان را محاصره کردند. پس از گذشت مدتی از محاصره، [[یهودیان]] پیشنهاد [[مذاکره]] دادند و از رسول خدا {{صل}} خواستند با آنان [[رفتاری]] همچون بنی نضیر داشته باشد. رسول خدا {{صل}} نپذیرفت و فرمود باید به [[فرمان]] آن [[حضرت]] [[تسلیم]] شوند. [[اوسیان]] نیز از رسول خدا {{صل}} خواستند همانگونه که [[بنی قینقاع]] را به [[خزرجیان]] بخشیده، [[بنی قریظه]] را نیز به ایشان ببخشد. [[رسول خدا]] {{صل}} سرانجام حُکم درباره ایشان را به [[سعد بن معاذ]]، بزرگ [[قبیله اوس]] واگذاشت. سعد حُکم کرد که مردان ایشان کشته، اموالشان تقسیم و [[فرزندان]] و زنانشان [[اسیر]] شوند. | |||
پس از رفتن [[احزاب]]، روشن بود که [[خیانت]] بنی قریظه و [[بیعت شکنی]] آنان قابل [[عفو]] و [[چشم پوشی]] نیست و خیانت آنان به مراتب از خیانت [[بنی قینقاع]] و [[بنی نضیر]] خطرناکتر و بزرگتر بود. پس از [[جنگ خندق]]، مسلمانان به دیار بنی قریظه رهسپار شدند و آنان را محاصره کردند. پس از گذشت مدتی از محاصره، [[یهودیان]] پیشنهاد [[مذاکره]] دادند و از رسول خدا{{صل}} خواستند با آنان [[رفتاری]] همچون بنی نضیر داشته باشد. رسول خدا{{صل}} نپذیرفت و فرمود باید به [[فرمان]] آن [[حضرت]] [[تسلیم]] شوند. [[اوسیان]] نیز از رسول خدا{{صل}} خواستند همانگونه که [[بنی قینقاع]] را به [[خزرجیان]] بخشیده، [[بنی قریظه]] را نیز به ایشان ببخشد. [[رسول خدا]]{{صل}} سرانجام حُکم درباره ایشان را به [[سعد بن معاذ]]، بزرگ [[قبیله اوس]] واگذاشت. سعد حُکم کرد که مردان ایشان کشته، اموالشان تقسیم و [[فرزندان]] و زنانشان [[اسیر]] شوند. | |||
درباره تعداد کشتههای بنی قریظه [[اختلاف]] است. تعداد آنها را از چهارصد تا نهصد نفر گفتهاند که به نظر میرسد در این زمینه [[مبالغه]] شده است<ref>ر.ک: منتظر القائم، ص۲۰۰.</ref>. اعدام دسته جمعی [[یهودیان]] بنی قریظه را سیرهنویسان، تاریخنگاران و [[مفسران]] متقدم نوشتهاند، ولی برخی نویسندگان معاصر در صحت آن تردید کردهاند <ref>شهیدی، ص۹۴؛ ولید عرفات، سایت کتابخانه تاریخ اسلام و ایران.</ref> این عده با توجه به [[عطوفت]] و [[بخشش]] رسول خدا{{صل}} که روش آن [[حضرت]] بود، در چنین آماری تردید کردهاند؛ به ویژه که در این حادثه، [[رهبران]] و بزرگان بنی قریظه [[پیمان شکنی]] کردند و دیگران را به این [[اقدام]] واداشتند. | درباره تعداد کشتههای بنی قریظه [[اختلاف]] است. تعداد آنها را از چهارصد تا نهصد نفر گفتهاند که به نظر میرسد در این زمینه [[مبالغه]] شده است<ref>ر. ک: منتظر القائم، ص۲۰۰.</ref>. اعدام دسته جمعی [[یهودیان]] بنی قریظه را سیرهنویسان، تاریخنگاران و [[مفسران]] متقدم نوشتهاند، ولی برخی نویسندگان معاصر در صحت آن تردید کردهاند <ref>شهیدی، ص۹۴؛ ولید عرفات، سایت کتابخانه تاریخ اسلام و ایران.</ref> این عده با توجه به [[عطوفت]] و [[بخشش]] رسول خدا {{صل}} که روش آن [[حضرت]] بود، در چنین آماری تردید کردهاند؛ به ویژه که در این حادثه، [[رهبران]] و بزرگان بنی قریظه [[پیمان شکنی]] کردند و دیگران را به این [[اقدام]] واداشتند. | ||
ضمن آنکه [[رفتار با اسیران]] بر اساس [[آیات قرآن]]، گرفتن فدیه یا [[آزاد]] کردن ایشان است. وجود حادثهای شبیه حادثه [[کشتار]] بنی قریظه در [[تاریخ]] [[یهود]]، [[تردید]] در وقوع حادثه بدانگونه که سیرهنویسان کهن ثبت کردهاند را افزایش میدهد و احتمال آمیخته شدن تاریخ قدیم یهود با تاریخ جدید آن را تقویت میکند؛ زیرا در تاریخ قدیم یهود، از حادثه قلعه مساده (= ماساده) یاد شده که اشترکاتی در اجزا و جزئیات داستان، مانند تعداد کشته شدگان و پیشنهاد یهودیان مبنی بر کشتن [[زنان]] و فرزندان خویش، با داستان بنی قریظه دارد. در ساختن و پرورش این داستان بدینگونه، رقابتهای قبیلهای میان [[اوس و خزرج]] نیز بیتأثیر نبوده است. ضمن آنکه [[شجاع]] نشان دادن یهودیان در این ماجرا و عدم [[تزلزل]] در [[دین]] خود حتی در صورت [[مشاهده]] [[مرگ]]، میتواند از بر ساختههای اخباریان [[یهودی]] تازه [[مسلمان]] باشد که در این زمینه مشغول فعالیت و [[نگارش]] بودند. | ضمن آنکه [[رفتار با اسیران]] بر اساس [[آیات قرآن]]، گرفتن فدیه یا [[آزاد]] کردن ایشان است. وجود حادثهای شبیه حادثه [[کشتار]] بنی قریظه در [[تاریخ]] [[یهود]]، [[تردید]] در وقوع حادثه بدانگونه که سیرهنویسان کهن ثبت کردهاند را افزایش میدهد و احتمال آمیخته شدن تاریخ قدیم یهود با تاریخ جدید آن را تقویت میکند؛ زیرا در تاریخ قدیم یهود، از حادثه قلعه مساده (= ماساده) یاد شده که اشترکاتی در اجزا و جزئیات داستان، مانند تعداد کشته شدگان و پیشنهاد یهودیان مبنی بر کشتن [[زنان]] و فرزندان خویش، با داستان بنی قریظه دارد. در ساختن و پرورش این داستان بدینگونه، رقابتهای قبیلهای میان [[اوس و خزرج]] نیز بیتأثیر نبوده است. ضمن آنکه [[شجاع]] نشان دادن یهودیان در این ماجرا و عدم [[تزلزل]] در [[دین]] خود حتی در صورت [[مشاهده]] [[مرگ]]، میتواند از بر ساختههای اخباریان [[یهودی]] تازه [[مسلمان]] باشد که در این زمینه مشغول فعالیت و [[نگارش]] بودند. | ||
پس از [[جنگ خندق]]، دوران تثبیت [[قدرت]] [[رسول خدا]]{{صل}} فرا رسید. در فاصله [[جنگ احزاب]] تا [[صلح حدیبیه]]، دو موضوع در [[دستور]] کار رسول خدا{{صل}} قرار داشت؛ یکی زمینهسازی برای [[پذیرش اسلام]] و دیگری ایجاد [[امنیت]] و جلوگیری از تعرضات، [[غارت]] و چپاول [[اعراب]] بیابانگرد. عقب نشینی [[قریش]] و متوقف شدن فعالیتهای نظامی ایشان بر ضد [[اسلام]]، زمینه مساعدی را برای [[پیامبر]] به وجود آورد تا آن [[حضرت]] به تقویت [[دولت]] اسلام بپردازد و [[نفوذ]] خود را بر قبایلی که به عنوان خطری برای دولت و قدرت آن حضرت به شمار میآمدند، گسترش دهد. به همین مناسبت، رسول خدا{{صل}} حملات خویش را بر آن [[قبایل]] متمرکز ساخت. | پس از [[جنگ خندق]]، دوران تثبیت [[قدرت]] [[رسول خدا]] {{صل}} فرا رسید. در فاصله [[جنگ احزاب]] تا [[صلح حدیبیه]]، دو موضوع در [[دستور]] کار رسول خدا {{صل}} قرار داشت؛ یکی زمینهسازی برای [[پذیرش اسلام]] و دیگری ایجاد [[امنیت]] و جلوگیری از تعرضات، [[غارت]] و چپاول [[اعراب]] بیابانگرد. عقب نشینی [[قریش]] و متوقف شدن فعالیتهای نظامی ایشان بر ضد [[اسلام]]، زمینه مساعدی را برای [[پیامبر]] به وجود آورد تا آن [[حضرت]] به تقویت [[دولت]] اسلام بپردازد و [[نفوذ]] خود را بر قبایلی که به عنوان خطری برای دولت و قدرت آن حضرت به شمار میآمدند، گسترش دهد. به همین مناسبت، رسول خدا {{صل}} حملات خویش را بر آن [[قبایل]] متمرکز ساخت. | ||
اتخاذ این روند از سوی آن حضرت بدان سبب بود که رخدادهای جنگ احزاب و حوادث حاشیهای آن، آشکار ساخت که [[مدینه]] در معرض خطر قبایل ساکن در مناطق شرقی و شمالی و حائل میان [[مکه]] و مدینه است. مشهورترین این قبایل عبارت بودند از: قبایل [[غطفان]]، [[بنی کلاب]] و [[بنی سلیم]] که همگی در [[سرزمین]] کم آب و فاقد چراگاه [[زندگی]] میکردند. | اتخاذ این روند از سوی آن حضرت بدان سبب بود که رخدادهای جنگ احزاب و حوادث حاشیهای آن، آشکار ساخت که [[مدینه]] در معرض خطر قبایل ساکن در مناطق شرقی و شمالی و حائل میان [[مکه]] و مدینه است. مشهورترین این قبایل عبارت بودند از: قبایل [[غطفان]]، [[بنی کلاب]] و [[بنی سلیم]] که همگی در [[سرزمین]] کم آب و فاقد چراگاه [[زندگی]] میکردند. | ||
در [[سال ششم هجری]]، رسول خدا{{صل}} ناگزیر شد برای پاسخ به توطئهها و تحرکاتی که بر ضد وی انجام شده بود، نزدیک به بیست [[حمله]] انجام دهد که خود [[فرماندهی]] دو حمله را به [[عهد]] داشت. نخستین حمله بر ضد [[بنی لحیان]] بود که در نزدیکی عسفان در فاصله کمی از مکه زندگی میکردند. [[هدف]] رسول خدا{{صل}} از این حمله، گرفتن [[انتقام]] از کشتههای بئر معونه بود. هنگامی که آنان از نزدیک شدن پیامبر [[آگاه]] شدند، به کوههای مجاور فرار کردند و در آن [[پناه]] گرفتند. در این حمله، هیچ درگیری رخ نداد و رسول خدا{{صل}}، [[فرصت]] را [[غنیمت]] شمرد و گروهی از [[سپاهیان]] خویش را به سوی کُراع الغَمیم در ۶۴ کیلومتری مکه فرستاد و با این حرکت، قدرت خویش را بر آنان نمایان ساخت. رسول خدا{{صل}} در آن سال، شش حمله به مناطق واقع در چشمی، [[وادی القری]]، [[دومة الجندل]] و [[فدک]] انجام داد که [[هدف]] از آنها، یا گوشمالی دادن تجاوزگران به کاروانهای تجارتی [[مسلمانان]] در این مسیر یا ایجاد [[امنیت]] [[راه]] تجاری برای مسلمانان بود. | در [[سال ششم هجری]]، رسول خدا {{صل}} ناگزیر شد برای پاسخ به توطئهها و تحرکاتی که بر ضد وی انجام شده بود، نزدیک به بیست [[حمله]] انجام دهد که خود [[فرماندهی]] دو حمله را به [[عهد]] داشت. نخستین حمله بر ضد [[بنی لحیان]] بود که در نزدیکی عسفان در فاصله کمی از مکه زندگی میکردند. [[هدف]] رسول خدا {{صل}} از این حمله، گرفتن [[انتقام]] از کشتههای بئر معونه بود. هنگامی که آنان از نزدیک شدن پیامبر [[آگاه]] شدند، به کوههای مجاور فرار کردند و در آن [[پناه]] گرفتند. در این حمله، هیچ درگیری رخ نداد و رسول خدا {{صل}}، [[فرصت]] را [[غنیمت]] شمرد و گروهی از [[سپاهیان]] خویش را به سوی کُراع الغَمیم در ۶۴ کیلومتری مکه فرستاد و با این حرکت، قدرت خویش را بر آنان نمایان ساخت. رسول خدا {{صل}} در آن سال، شش حمله به مناطق واقع در چشمی، [[وادی القری]]، [[دومة الجندل]] و [[فدک]] انجام داد که [[هدف]] از آنها، یا گوشمالی دادن تجاوزگران به کاروانهای تجارتی [[مسلمانان]] در این مسیر یا ایجاد [[امنیت]] [[راه]] تجاری برای مسلمانان بود. | ||
در سال ششم همچنین چون شتران شیرده [[پیامبر]] از سوی [[عیینة بن حصن]] به [[غارت]] رفت، [[رسول خدا]]{{صل}} در [[غزوه ذی قرد]] به برخورد با این حرکات پرداخت. چنان که چون خبر یافت که [[بنی مصطلق]]، شاخهای از [[خزاعه]] درصدد [[حمله]] به [[مدینه]] است، پیش دستی نمود و با سپاهی به منطقه مُرَیسِیع رفت و بر آنان [[پیروز]] شد. در راه بازگشت، میان [[مهاجران]] و [[انصار]] در برداشتن آب از [[چاه]]، [[نزاع]] درگرفت. [[عبدالله بن ابی]] نیز که حضور داشت با [[تعریض]] به مهاجران گفت: سگت را چاق کن تا تو را بخورد و قسم یاد کرد که اگر به مدینه بازگردند، افراد [[عزیز]]، افراد [[ذلیل]] را خارج خواهند نمود. رسول خدا{{صل}} برای آنکه [[آتش]] این [[فتنه]] را خاموش و از دامن زدن به آن جلوگیری کند، [[دستور]] حرکت ناگهانی و بی موقع [[سپاه]] را صادر کرد و سپاه بیوقفه حرکت کرد و چون آن [[حضرت]] اجازه فرود آمدن داد، مسلمانان بی درنگ به [[خواب]] رفتند<ref>واقدی، ج۲، ص۴۱۹.</ref>. | در سال ششم همچنین چون شتران شیرده [[پیامبر]] از سوی [[عیینة بن حصن]] به [[غارت]] رفت، [[رسول خدا]] {{صل}} در [[غزوه ذی قرد]] به برخورد با این حرکات پرداخت. چنان که چون خبر یافت که [[بنی مصطلق]]، شاخهای از [[خزاعه]] درصدد [[حمله]] به [[مدینه]] است، پیش دستی نمود و با سپاهی به منطقه مُرَیسِیع رفت و بر آنان [[پیروز]] شد. در راه بازگشت، میان [[مهاجران]] و [[انصار]] در برداشتن آب از [[چاه]]، [[نزاع]] درگرفت. [[عبدالله بن ابی]] نیز که حضور داشت با [[تعریض]] به مهاجران گفت: سگت را چاق کن تا تو را بخورد و قسم یاد کرد که اگر به مدینه بازگردند، افراد [[عزیز]]، افراد [[ذلیل]] را خارج خواهند نمود. رسول خدا {{صل}} برای آنکه [[آتش]] این [[فتنه]] را خاموش و از دامن زدن به آن جلوگیری کند، [[دستور]] حرکت ناگهانی و بی موقع [[سپاه]] را صادر کرد و سپاه بیوقفه حرکت کرد و چون آن [[حضرت]] اجازه فرود آمدن داد، مسلمانان بی درنگ به [[خواب]] رفتند<ref>واقدی، ج۲، ص۴۱۹.</ref>. | ||
در بازگشت از همین [[غزوه]]، داستان اِفک پیش آمد و [[تهمت]] ناروایی به [[عایشه]] [[همسر رسول خدا]]{{صل}} زده شد. ماجرای [[افک]] و اینکه این حادثه درباره عایشه است، در بیشتر منابع [[سنی]] و تعدادی از [[منابع شیعه]] آمده است. با این | در بازگشت از همین [[غزوه]]، داستان اِفک پیش آمد و [[تهمت]] ناروایی به [[عایشه]] [[همسر رسول خدا]] {{صل}} زده شد. ماجرای [[افک]] و اینکه این حادثه درباره عایشه است، در بیشتر منابع [[سنی]] و تعدادی از [[منابع شیعه]] آمده است. با این وصف برخی از دانشمندان و [[مفسران شیعه]]، از جمله [[علی بن ابراهیم قمی]]<ref>علی بن ابراهیم، قمی، ج۲، ص۹۹</ref> و عدهای دیگر<ref>جعفر مرتضی عاملی، حدیث الإفک، ص۲۶۷.</ref>، موضوع را بدینگونه [[انکار]] کرده و میگویند ماجرای افک درباره ماریه قبطیه بوده است. طراحان [[حادثه افک]]، بیش از اینکه درصدد لطمه زدن به آبروی عایشه باشند، از طرح این شایعه و دامن زدن به آن، [[تضعیف]] موقعیت رسول خدا {{صل}} را قصد کرده بودند؛ زیرا پذیرش این شایعه در [[اجتماع]] [[مسلمانان]]، موجب [[انزوای سیاسی]] - [[اجتماعی]] [[پیامبر]] و از دست رفتن [[مقبولیت]] و [[پایگاه اجتماعی]] آن [[حضرت]] میشد که در این صورت، امکان [[رهبری]] و [[هدایت]] [[جامعه]] از کف [[رسول خدا]] {{صل}} میرفت. آنچه در این ماجرا به چشم میآید، [[بردباری]] پیامبر و [[درایت]] و [[شکیبایی]] آن حضرت در خاموش کردن [[فتنه]] است<ref>[[منصور داداش نژاد|داداش نژاد، منصور]]، [[دانشنامه سیره نبوی (کتاب)|مقاله «محمد رسول الله»، دانشنامه سیره نبوی]] ج۱، ص:۶۲-۶۳.</ref>. | ||
== منابع == | == منابع == | ||
{{منابع}} | {{منابع}} | ||
# [[پرونده:IM009657.jpg|22px]] [[منصور داداش نژاد|داداش نژاد، منصور]]، [[دانشنامه سیره نبوی (کتاب)|'''مقاله «محمد رسول الله»، دانشنامه سیره نبوی ج۱''']] | # [[پرونده:IM009657.jpg|22px]] [[منصور داداش نژاد|داداش نژاد، منصور]]، [[دانشنامه سیره نبوی (کتاب)|'''مقاله «محمد رسول الله»، دانشنامه سیره نبوی ج۱''']] | ||
# [[پرونده:IM009684.jpg|22px]] [[علی راجی|راجی، علی]]، [[ مظلومیت پیامبر (کتاب)|''' مظلومیت پیامبر''']] | # [[پرونده:IM009684.jpg|22px]] [[علی راجی|راجی، علی]]، [[مظلومیت پیامبر (کتاب)|''' مظلومیت پیامبر''']] | ||
{{پایان منابع}} | {{پایان منابع}} | ||
خط ۵۷: | خط ۶۰: | ||
{{پانویس}} | {{پانویس}} | ||
[[رده: | [[رده:قبیلههای عرب]] | ||