حکیم بن جبله عبدی: تفاوت میان نسخه‌ها

بدون خلاصۀ ویرایش
 
(۳ نسخهٔ میانی ویرایش شده توسط ۲ کاربر نشان داده نشد)
خط ۱: خط ۱:
{{مدخل مرتبط | موضوع مرتبط = اصحاب امام علی | عنوان مدخل  = حکیم بن جبله عبدی | مداخل مرتبط = [[حکیم بن جبله عبدی در تاریخ اسلامی]] - [[حکیم بن جبله عبدی در تراجم و رجال]]| پرسش مرتبط  = }}
{{مدخل مرتبط | موضوع مرتبط = صحابه | عنوان مدخل  = حکیم بن جبله عبدی | مداخل مرتبط = [[حکیم بن جبله عبدی در تاریخ اسلامی]] - [[حکیم بن جبله عبدی در تراجم و رجال]]| پرسش مرتبط  = }}
{{جعبه اطلاعات اصحاب
{{جعبه اطلاعات اصحاب
| نام = حکیم بن جبله عبدی  
| نام = حکیم بن جبله عبدی  
خط ۱۲: خط ۱۲:
| لقب =   
| لقب =   
| اهل =  
| اهل =  
| از قبیله = [[عبد القیس]]       
| از قبیله = [[بنی‌عبدالقیس]]       
| از تیره =  
| از تیره =  
| پدر = [[جبلة بن حصین عبدی ربعی]]   
| پدر = [[جبلة بن حصین عبدی ربعی]]   
خط ۵۸: خط ۵۸:
از مجموع نظرات مؤرخان استفاده می‌شود که حکیم بن جبله شخصیتی ممتاز و مردی [[پرهیزگار]] و غیرت‌مند بود، و در میان [[قوم]] خود شخصیتی متنفذ و [[مطاع]] به شمار می‌آمده است. در [[شخصیت]] نافذ و [[ایمان]] و [[اعتقاد]] او همین بس که وی در جریان برخورد با کجروی‌های [[عثمان]] [[خلیفه سوم]]، با گروه یک [[صد]] نفری از اهالی [[بصره]] به [[مدینه]] آمد و [[رهبری]] آنان را در محاصره [[قصر]] [[عثمان]] عهده دار بود<ref>ر. ک: مروج الذهب، ج۲، ص۳۵۲ و شرح آن در صفحات بعد خواهد آمد.</ref>.
از مجموع نظرات مؤرخان استفاده می‌شود که حکیم بن جبله شخصیتی ممتاز و مردی [[پرهیزگار]] و غیرت‌مند بود، و در میان [[قوم]] خود شخصیتی متنفذ و [[مطاع]] به شمار می‌آمده است. در [[شخصیت]] نافذ و [[ایمان]] و [[اعتقاد]] او همین بس که وی در جریان برخورد با کجروی‌های [[عثمان]] [[خلیفه سوم]]، با گروه یک [[صد]] نفری از اهالی [[بصره]] به [[مدینه]] آمد و [[رهبری]] آنان را در محاصره [[قصر]] [[عثمان]] عهده دار بود<ref>ر. ک: مروج الذهب، ج۲، ص۳۵۲ و شرح آن در صفحات بعد خواهد آمد.</ref>.


حکیم از طرف [[عثمان]] مدتی بر [[سرزمین]] "[[سند]]" [[امارت]] نمود ولی بعد از آن‌که نتوانست خلافکاری‌های [[عثمان]] را [[تحمل]] کند - به [[بصره]] آمد و در [[شورش]] علیه [[عثمان]] با گروهی به [[مدینه]] عزیمت کرد و در [[قتل]] او شرکت نمود<ref>سير أعلام النبلاء، ج۵، ص۴۴.</ref>.<ref>[[سید اصغر ناظم‌زاده|ناظم‌زاده، سید اصغر]]، [[اصحاب امام علی ج۱ (کتاب)|اصحاب امام علی]]، ج۱، ص۴۵۰-۴۵۱.</ref>
حکیم از طرف [[عثمان]] مدتی بر [[سرزمین]] «[[سند]]» [[امارت]] نمود ولی بعد از آن‌که نتوانست خلافکاری‌های [[عثمان]] را [[تحمل]] کند - به [[بصره]] آمد و در [[شورش]] علیه [[عثمان]] با گروهی به [[مدینه]] عزیمت کرد و در [[قتل]] او شرکت نمود<ref>سير أعلام النبلاء، ج۵، ص۴۴.</ref>.<ref>[[سید اصغر ناظم‌زاده|ناظم‌زاده، سید اصغر]]، [[اصحاب امام علی ج۱ (کتاب)|اصحاب امام علی]]، ج۱، ص۴۵۰-۴۵۱.</ref>


== برخورد حکیم با [[سپاه]] [[جمل]] و [[شهادت]] او ==
== برخورد حکیم با [[سپاه]] [[جمل]] و [[شهادت]] او ==
خط ۶۵: خط ۶۵:
[[عایشه]]، بدون هیچ [[دلیل]] و برهانی [[حکم]] [[قتل]] او را صادر کرد! اما گروهی از [[اصحاب جمل]]، [[عایشه]] را به خاطر [[ترس]] از [[قدرت]] برادرش [[سهل بن حنیف]] از کشتن [[عثمان بن حنیف]] باز داشتند. [[عایشه]] پیشنهاد آنان را پذیرفت و [[دستور]] [[حبس]] او را صادر کرد و [[دستور]] داد [[چهل]] ضربه شلاق به او زدند و موهای صورت و ابرو و نیز مژه‌هایش را دانه دانه کندند و به چشمانش آسیب رساندند و سپس او را زندانی نمودند!<ref>عایشه به کدام دلیل حکم قتل عثمان حنیف را صادر کرد، و چرا با مخالفت جمعی از قتل او گذشت و به چه گناهی او را شلاق زد؟ و با چه دلیل و برهانی دستور داد موهای سر و صورت و ابروهای او را کندند؟ و از همه مهم‌تر عایشه به حکم کدام حاکم و امامی حق قضاوت داشت؟ اینها سؤالاتی است که باید طرفداران عایشه می‌دادند، اما امیرالمؤمنين {{ع}} پس از پایان جنگ جمل و پیروزی بر ناکثین برای جلوگیری از فتنه بیشتر عایشه را با احترام و اکرام به مدینه اعزام گردد و از کیفر او به خاطر مصالح اسلام و مسلمین درگذشت.</ref>
[[عایشه]]، بدون هیچ [[دلیل]] و برهانی [[حکم]] [[قتل]] او را صادر کرد! اما گروهی از [[اصحاب جمل]]، [[عایشه]] را به خاطر [[ترس]] از [[قدرت]] برادرش [[سهل بن حنیف]] از کشتن [[عثمان بن حنیف]] باز داشتند. [[عایشه]] پیشنهاد آنان را پذیرفت و [[دستور]] [[حبس]] او را صادر کرد و [[دستور]] داد [[چهل]] ضربه شلاق به او زدند و موهای صورت و ابرو و نیز مژه‌هایش را دانه دانه کندند و به چشمانش آسیب رساندند و سپس او را زندانی نمودند!<ref>عایشه به کدام دلیل حکم قتل عثمان حنیف را صادر کرد، و چرا با مخالفت جمعی از قتل او گذشت و به چه گناهی او را شلاق زد؟ و با چه دلیل و برهانی دستور داد موهای سر و صورت و ابروهای او را کندند؟ و از همه مهم‌تر عایشه به حکم کدام حاکم و امامی حق قضاوت داشت؟ اینها سؤالاتی است که باید طرفداران عایشه می‌دادند، اما امیرالمؤمنين {{ع}} پس از پایان جنگ جمل و پیروزی بر ناکثین برای جلوگیری از فتنه بیشتر عایشه را با احترام و اکرام به مدینه اعزام گردد و از کیفر او به خاطر مصالح اسلام و مسلمین درگذشت.</ref>


وقتی خبر این ماجرای دلخراش به "[[حکیم بن جبله]]" رسید، این مرد [[شجاع]] و غیرت‌مند و [[مخلص]] به [[امیرمؤمنان]] {{ع}} خود با جمع زیادی<ref>در تاریخ طبری، هفت صد نفر ذکر شده است.</ref> از دو [[طایفه]] [[عبد قيس]] و [[بكر بن وائل]] برای مقابله با [[طلحه]] و [[زبیر]] از [[شهر]] خارج شد.
وقتی خبر این ماجرای دلخراش به «[[حکیم بن جبله]]» رسید، این مرد [[شجاع]] و غیرت‌مند و [[مخلص]] به [[امیرمؤمنان]] {{ع}} خود با جمع زیادی<ref>در تاریخ طبری، هفت صد نفر ذکر شده است.</ref> از دو [[طایفه]] [[عبد قيس]] و [[بكر بن وائل]] برای مقابله با [[طلحه]] و [[زبیر]] از [[شهر]] خارج شد.


و در مقابل قوای [[طلحه]] و [[زبیر]] در محلی به نام زابوقه قرار گرفت و [[جنگ]] شدیدی به [[راه]] انداخت. ولی قبل از شروع [[جنگ]] با [[عبدالله بن زبیر]] در بازار [[ارزاق]] [[شهر]] [[ملاقات]] کرد، [[ابن زبیر]] از او سؤال کرد: چه می‌خواهی بکنی؟ حکیم گفت: ما دو چیز می‌خواهیم: اول این که از این [[ارزاق]] ما نيز استفاده کنیم و دوم این که [[عثمان بن حنیف]] را [[آزاد]] سازید تا مجدداً در [[دارالاماره]] مستقر شود و همان‌طوری که بین شما و او قرار داد صلحی منعقد گردیده است، عمل نمایید تا [[حضرت علی]] خود بیاید، البته اگر بیش از این، نیروهایی که هم اکنون به همراه دارم، اعوان و [[انصار]] دیگری سراغ داشتم، به [[خدا]] قسم به این پیشنهادی که به تو کرده‌ام، [[راضی]] نمی‌شدم و به تلافی [[اعمال]] ناجوانمردانه شما در [[حق]] [[عثمان بن حنيف]] و [[قتل عام]] نگهبانان [[دارالاماره]] با شما وارد [[جنگ]] می‌شدم و شما را در برابر کشتن [[برادران دینی]] می‌کشتم. آیا شما از [[خشم]] و [[قهر خدا]] نمی‌ترسید؟ به چه حقی [[خون]] این [[برادران]] بی‌[[گناه]] ما را [[حلال]] دانسته‌اید؟ [[ابن زبیر]] گفت: به خاطر [[خون عثمان]]! [[حکیم]] گفت: مگر این افراد مظلومی که به [[دست]] شما کشته شدند، [[قاتل]] [[عثمان بن عفان]] بودند؟ آیا مگر اینها در زمان [[کشته شدن عثمان]] در [[مدینه]] حضور داشتند؟ [[ابن زبیر]] در جواب گفت: اولاً: چیزی از این [[ارزاق]] و آذوقه به شما نمی‌دهیم، و ثانياً: [[عثمان بن حنیف]] را هم [[آزاد]] نخواهیم کرد مگر این‌کار او به طور رسمی [[علی]] را از [[خلافت]] [[عزل]] نموده و [[دارالاماره]] را رسماً به ما واگذار نماید.
و در مقابل قوای [[طلحه]] و [[زبیر]] در محلی به نام زابوقه قرار گرفت و [[جنگ]] شدیدی به [[راه]] انداخت. ولی قبل از شروع [[جنگ]] با [[عبدالله بن زبیر]] در بازار [[ارزاق]] [[شهر]] [[ملاقات]] کرد، [[ابن زبیر]] از او سؤال کرد: چه می‌خواهی بکنی؟ حکیم گفت: ما دو چیز می‌خواهیم: اول این که از این [[ارزاق]] ما نيز استفاده کنیم و دوم این که [[عثمان بن حنیف]] را [[آزاد]] سازید تا مجدداً در [[دارالاماره]] مستقر شود و همان‌طوری که بین شما و او قرار داد صلحی منعقد گردیده است، عمل نمایید تا [[حضرت علی]] خود بیاید، البته اگر بیش از این، نیروهایی که هم اکنون به همراه دارم، اعوان و [[انصار]] دیگری سراغ داشتم، به [[خدا]] قسم به این پیشنهادی که به تو کرده‌ام، [[راضی]] نمی‌شدم و به تلافی [[اعمال]] ناجوانمردانه شما در [[حق]] [[عثمان بن حنيف]] و [[قتل عام]] نگهبانان [[دارالاماره]] با شما وارد [[جنگ]] می‌شدم و شما را در برابر کشتن [[برادران دینی]] می‌کشتم. آیا شما از [[خشم]] و [[قهر خدا]] نمی‌ترسید؟ به چه حقی [[خون]] این [[برادران]] بی‌[[گناه]] ما را [[حلال]] دانسته‌اید؟ [[ابن زبیر]] گفت: به خاطر [[خون عثمان]]! [[حکیم]] گفت: مگر این افراد مظلومی که به [[دست]] شما کشته شدند، [[قاتل]] [[عثمان بن عفان]] بودند؟ آیا مگر اینها در زمان [[کشته شدن عثمان]] در [[مدینه]] حضور داشتند؟ [[ابن زبیر]] در جواب گفت: اولاً: چیزی از این [[ارزاق]] و آذوقه به شما نمی‌دهیم، و ثانياً: [[عثمان بن حنیف]] را هم [[آزاد]] نخواهیم کرد مگر این‌کار او به طور رسمی [[علی]] را از [[خلافت]] [[عزل]] نموده و [[دارالاماره]] را رسماً به ما واگذار نماید.


[[حکیم]] با شنیدن سخنان سخیف و بی‌[[دلیل]] [[عبدالله بن زبیر]] گفت: خداوندا تو [[شاهد]] عادلی هستی، خودگواه باش. سپس به یارانش گفت: "من در مورد [[لزوم]] و [[ضرورت]] [[جنگ]] با اینها کم‌ترین تردیدی ندارم، پس هر کسی تردید دارد، می‌تواند از ادامه [[راه]] منصرف گردد" عده‌ای که [[آمادگی]] [[جنگ]] نداشتند از [[حکیم]] جدا شده و رفتند، و [[حکیم]] با نیروهای باقی ماند به [[راه]] خود ادامه داد، و [[جنگ]] سخت و خونینی را آغاز نمود و به [[نقل]] [[ابن ابی الحدید]]: این [[جنگ]] را [[جمل]] اصغر و [[جنگ]] [[حضرت علی]] {{ع}} را [[جمل]] اکبر نامیده‌اند. [[حکیم]] در چهار گروه بودند و خود [[حکیم]] مقابل [[طلحه]] قرار گرفت، [[ذُریح]] مقابل [[زبیر]]، و [[ابن محترش]]<ref>در تاریه طبری «ابن محرش» ذکر شده است.</ref> مقابل [[عبدالرحمان بن عتاب]] [[حرقوص بن زهیر]] مقابل [[عبدالرحمن بن حرث]] ([[حارث]]) از [[سپاه]] [[جمل]] قرار گرفتند و [[جنگ]] بسیار سخت و شدیدی نمودند.
[[حکیم]] با شنیدن سخنان سخیف و بی‌[[دلیل]] [[عبدالله بن زبیر]] گفت: خداوندا تو [[شاهد]] عادلی هستی، خودگواه باش. سپس به یارانش گفت: «من در مورد [[لزوم]] و [[ضرورت]] [[جنگ]] با اینها کم‌ترین تردیدی ندارم، پس هر کسی تردید دارد، می‌تواند از ادامه [[راه]] منصرف گردد» عده‌ای که [[آمادگی]] [[جنگ]] نداشتند از [[حکیم]] جدا شده و رفتند، و [[حکیم]] با نیروهای باقی ماند به [[راه]] خود ادامه داد، و [[جنگ]] سخت و خونینی را آغاز نمود و به [[نقل]] [[ابن ابی الحدید]]: این [[جنگ]] را [[جمل]] اصغر و [[جنگ]] [[حضرت علی]] {{ع}} را [[جمل]] اکبر نامیده‌اند. [[حکیم]] در چهار گروه بودند و خود [[حکیم]] مقابل [[طلحه]] قرار گرفت، [[ذُریح]] مقابل [[زبیر]]، و [[ابن محترش]]<ref>در تاریه طبری «ابن محرش» ذکر شده است.</ref> مقابل [[عبدالرحمان بن عتاب]] [[حرقوص بن زهیر]] مقابل [[عبدالرحمن بن حرث]] ([[حارث]]) از [[سپاه]] [[جمل]] قرار گرفتند و [[جنگ]] بسیار سخت و شدیدی نمودند.


در جریان این [[جنگ]] سخت، مردی از [[سپاه]] [[دشمن]] با [[شمشیر]]، پای [[حکیم]] را [[قطع]] کرد اما [[حکیم بن جبله]] در کمال [[تهور]] و [[شجاعت]] پای [[قطع]] شده‌اش را به [[دست]] گرفت و به سوی آن مرد پرتاب نمود و اتفاقاً پای [[قطع]] شده به گردن او اصابت کرد. از اسب به [[زمین]] افتاد، [[حکیم]] بلافاصله خود را به او رساند و با ضربات [[دست]] او را به [[قتل]] رساند و در حالی که [[رجز]] می‌خواند، به [[نبرد]] خود ادامه داد تا خود و یارانش به [[شهادت]] رسیدند<ref>ر. ک: كامل ابن اثیر، ج۲، ص۳۲۰؛ تاریخ طبری، ج۴، ص۴۶۶-۴۷۱ و شرح ابن ابی الحدید، ج۹، ص۳۱۸- ۳۲۳.</ref>.<ref>[[سید اصغر ناظم‌زاده|ناظم‌زاده، سید اصغر]]، [[اصحاب امام علی ج۱ (کتاب)|اصحاب امام علی]]، ج۱، ص۴۵۱-۴۵۳.</ref>
در جریان این [[جنگ]] سخت، مردی از [[سپاه]] [[دشمن]] با [[شمشیر]]، پای [[حکیم]] را [[قطع]] کرد اما [[حکیم بن جبله]] در کمال [[تهور]] و [[شجاعت]] پای [[قطع]] شده‌اش را به [[دست]] گرفت و به سوی آن مرد پرتاب نمود و اتفاقاً پای [[قطع]] شده به گردن او اصابت کرد. از اسب به [[زمین]] افتاد، [[حکیم]] بلافاصله خود را به او رساند و با ضربات [[دست]] او را به [[قتل]] رساند و در حالی که [[رجز]] می‌خواند، به [[نبرد]] خود ادامه داد تا خود و یارانش به [[شهادت]] رسیدند<ref>ر. ک: كامل ابن اثیر، ج۲، ص۳۲۰؛ تاریخ طبری، ج۴، ص۴۶۶-۴۷۱ و شرح ابن ابی الحدید، ج۹، ص۳۱۸- ۳۲۳.</ref>.<ref>[[سید اصغر ناظم‌زاده|ناظم‌زاده، سید اصغر]]، [[اصحاب امام علی ج۱ (کتاب)|اصحاب امام علی]]، ج۱، ص۴۵۱-۴۵۳.</ref>


== [[اندوه]] [[امام]] {{ع}} از خبر [[شهادت]] [[حکیم]] ==
== [[اندوه]] [[امام]] {{ع}} از خبر [[شهادت]] [[حکیم]] ==
وقتی خبر [[شهادت]] [[حکیم]] و رشادت‌های [[طایفه]] کوچک [[عبد قيس]] و [[بکر بن وائل]] به گوش [[امیرالمؤمنین]] {{ع}} رسید، آن [[حضرت]] بسیار [[اندوهگین]] شد و در [[مدح]] [[دلاوری]] و شجاعانه او و یارانش این [[شعر]] را سرود: "[[حکیم]] با پیامی شنوا [[یاران]] را فراخواند و به [[مقام]] و [[منزلت]] بلندی نایل شد"<ref>{{عربی|دعا حکیم دعوة سميعة نال بها المنزلة الرفيعة}}؛ كامل ابن اثیر، ج۲، ص۳۲۶؛ تاریخ طبری، ج۴، ص۴۸۱ و ر. ک: اعیان الشیعه، ج۶، ص۲۱۴.</ref>.
وقتی خبر [[شهادت]] [[حکیم]] و رشادت‌های [[طایفه]] کوچک [[عبد قيس]] و [[بکر بن وائل]] به گوش [[امیرالمؤمنین]] {{ع}} رسید، آن [[حضرت]] بسیار [[اندوهگین]] شد و در [[مدح]] [[دلاوری]] و شجاعانه او و یارانش این [[شعر]] را سرود: «[[حکیم]] با پیامی شنوا [[یاران]] را فراخواند و به [[مقام]] و [[منزلت]] بلندی نایل شد»<ref>{{عربی|دعا حکیم دعوة سميعة نال بها المنزلة الرفيعة}}؛ كامل ابن اثیر، ج۲، ص۳۲۶؛ تاریخ طبری، ج۴، ص۴۸۱ و ر. ک: اعیان الشیعه، ج۶، ص۲۱۴.</ref>.


آری، حکیم بن جبله با جمعی از یارانش در [[راه]] استقرار [[ولایت علوی]] و حکایت از [[استاندار بصره]] با [[ناکثین]] جنگیدند و شربت [[شهادت]] نوشیدند و [[روح]] بلندشان به [[ملکوت]] اعلی پیوست.<ref>[[سید اصغر ناظم‌زاده|ناظم‌زاده، سید اصغر]]، [[اصحاب امام علی ج۱ (کتاب)|اصحاب امام علی]]، ج۱، ص۴۵۴.</ref>
آری، حکیم بن جبله با جمعی از یارانش در [[راه]] استقرار [[ولایت علوی]] و حکایت از [[استاندار بصره]] با [[ناکثین]] جنگیدند و شربت [[شهادت]] نوشیدند و [[روح]] بلندشان به [[ملکوت]] اعلی پیوست.<ref>[[سید اصغر ناظم‌زاده|ناظم‌زاده، سید اصغر]]، [[اصحاب امام علی ج۱ (کتاب)|اصحاب امام علی]]، ج۱، ص۴۵۴.</ref>


== جستارهای وابسته ==
== جستارهای وابسته ==
{{مدخل وابسته}}
* [[بنی‌عبدالقیس]] (قبیله)
* [[رعل بن جبله عبدی]] (برادر)
* [[عبدالله بن حکیم بن جبله]] (فرزند)
* [[عبدالله بن حکیم بن جبله]] (فرزند)
* [[اشرف بن حکیم بن جبله]] (فرزند)
{{پایان مدخل وابسته}}
== منابع ==
== منابع ==
{{منابع}}
{{منابع}}
خط ۸۸: خط ۹۴:
{{پانویس}}
{{پانویس}}


[[رده:اصحاب پیامبر]]
[[رده:اصحاب امام علی]]
[[رده:اصحاب امام علی]]
[[رده:اعلام]]
[[رده:اعلام]]
[[رده:اصحاب پیامبر]]
[[رده:بنی‌عبدالقیس]]
[[رده:عبد القیس]]
۲۱۸٬۸۵۷

ویرایش