ابودرداء: تفاوت میان نسخه‌ها

از امامت‌پدیا، دانشنامهٔ امامت و ولایت
جز (جایگزینی متن - '{{یادآوری پانویس}}' به '')
(تغییرمسیر به ابودرداء انصاری)
برچسب: تغییر مسیر جدید
 
(۳۲ نسخهٔ میانی ویرایش شده توسط ۸ کاربر نشان داده نشد)
خط ۱: خط ۱:
{{ویرایش غیرنهایی}}
#تغییر_مسیر [[ابودرداء انصاری]]
{{امامت}}
<div style="padding: 0.0em 0em 0.0em;">
: <div style="background-color: rgb(252, 252, 233); text-align:center; font-size: 85%; font-weight: normal;">این مدخل از چند منظر متفاوت، بررسی می‌شود:</div>
<div style="padding: 0.0em 0em 0.0em;">
: <div style="background-color: rgb(255, 245, 227); text-align:center; font-size: 85%; font-weight: normal;">[[ابودرداء در تراجم و رجال]] | [[ابودرداء در تاریخ اسلامی]]</div>
<div style="padding: 0.0em 0em 0.0em;">
: <div style="background-color: rgb(206,242, 299); text-align:center; font-size: 85%; font-weight: normal;">در این باره، تعداد بسیاری از پرسش‌های عمومی و مصداقی مرتبط، وجود دارند که در مدخل '''[[ابودرداء (پرسش)]]''' قابل دسترسی خواهند بود.</div>
<div style="padding: 0.4em 0em 0.0em;">
 
==مقدمه==
[[ابودرداء عمویمر بن عامر]]<ref>الاستیعاب، ابن عبدالبر، ج۳، ص۱۲۲۷؛ معرفة الصحابه، ابونعیم اصفهانی، ج۳، ص۴۷۴؛ تاریخ مدینة دمشق، ابن عساکر، ج۴۷، ص۹۹.</ref> بن [[زید]]<ref>الطبقات الکبری، ابن سعد، ج۷، ص۲۷۴؛ الاستیعاب، ابن عبدالبر، ج۳، ص۱۲۲۷؛ تاریخ مدینة دمشق، ابن عساکر، ج۴۷، ص۹۹.</ref> [[خزرجی]] [[انصاری]]، از [[اصحاب پیامبر]]{{صل}} که به عنوان فردی عالم و دانشمند شناخته می‌شد. او قبل از [[مسلمانان]] شدن، تاجر بود و بعد از [[مسلمان]] شدن نیز [[تجارت]] را ادامه داد اما چون [[تجارت]] را مانع [[عبادت]] دید، آن را رها کرد<ref>الطبقات الکبری، ابن سعد، ج۷، ص۲۷۵؛ المنتظم، ابن جوزی، ج۵، ص۱۷؛ تاریخ مدینة دمشق، ابن عساکر، ج۴۷، ص۱۰۷-۱۰۸.</ref>. هم‌چنین [[پیامبر]]{{صل}} میان ابودرداء و [[سلمان فارسی]] [[پیمان برادری]] برقرار کرد<ref>الطبقات الکبری، ابن سعد، ج۷، ص۲۷۴؛ معرفة الصحابه، ابونعیم اصفهانی، ج۳، ص۴۷۵؛ تاریخ مدینة دمشق، ابن عساکر، ج۴۷، ص۱۰۴.</ref>.
ابودرداء در [[جنگ احد]] و جنگ‌های پس از آن حضور داشت و به خاطر رشادتی که در [[جنگ احد]] داشت، [[پیامبر]]{{صل}} درباره او فرمود: “عمویمر، خوب جنگ‌جویی است”<ref>الطبقات الکبری، ابن سعد، ج۷، ص۲۷۵؛ الاستیعاب، ابن عبدالبر، ج۳، ص۱۲۲۷؛ تاریخ مدینة دمشق، ابن عساکر، ج۴۷، ص۱۰۹.</ref>. هر چند عده‌ای از مورخان معتقدند که ابودرداء در [[جنگ احد]] [[شرکت]] نداشته بلکه او در [[جنگ خندق]] و جنگ‌های پس از آن شرکت داشته است<ref>معجم الصحابه، ابن قانع، ج۱۱، ص۳۹۳۰؛ الاستیعاب، ابن عبدالبر، ج۳، ص۱۲۲۷؛ اسدالغابه، ابن اثیر، ج۴، ص۱۹؛ تاریخ مدینة دمشق، ابن عساکر، ج۴۷، ص۱۰۹.</ref>. هم‌چنین گفته شده، [[خلیفه دوم]] او را برای [[منصب]] [[قضاوت]] شهر دمشق به سوی [[شام]] فرستاد<ref>الطبقات الکبری، ابن سعد، ج۷، ص۲۷۵؛ الاستیعاب، ابن عبدالبر، ج۳، ص۱۲۲۹؛ تاریخ مدینة دمشق، ابن عساکر، ج۹۴، ص۴۷، ۱۰۲ و ۱۳۹.</ref> اما برخی دیگر معتقدند که در زمان [[عثمان]] این کار صورت گرفت<ref>الاستیعاب، ابن عبدالبر، ج۳، ص۱۲۲۹؛ اسد الغابة، ابن اثیر، ج۵، ص۶۸.</ref>.
در [[تفسیر بیضاوی]] [[نقل]] شده است که [[پیامبر اسلام]]{{صل}} به ابودرداء فرمود:
{{عربی|إنَّ فِيكَ جَاهِلِيَّةٌ}}؛ در تو آثار [[جاهلیت]] است، او پرسید: [[جاهلیت]] [[کفر]] یا [[اسلام]]؟ [[پیامبر]]{{صل}} فرمود: “جاهلیت کفر”<ref>انوار التنزیل، بیضاوی، ج۳، ص۳۸۲.</ref>.
چون [[سلمان فارسی]] با ابودرداء [[عقد]] [[برادری]] داشت گاهی اوقات به [[منزل]] او می‌رفت. روزی [[سلمان فارسی]] برای دیدن ابودرداء به [[خانه]] او رفت و دید [[همسر]] ابودرداء آرایش زنانه ندارد، پرسید: چه شده است، چرا این گونه‌ای؟
او گفت: “همانا برادرت ابودرداء شب‌ها [[عبادت]] می‌کند و روزها [[روزه]] می‌گیرد و به [[دنیا]] کاری ندارد”.
وقتی ابودرداء به [[منزل]] آمد به [[سلمان]] خوش‌آمد گفت و برایش [[غذا]] آورد. [[سلمان]] فرمود: “تو هم [[غذا]] بخور”، ابودرداء گفت: “من روزه‌ام”، [[سلمان]] [[اصرار]] کرد که روزه‌اش را [[افطار]] کند و گفت: “من نمی‌خورم مگر اینکه تو هم بخوری”. پس ابودرداء [[غذا]] خورد.
[[سلمان فارسی]] [[شب]] را در [[منزل]] ابودرداء ماند؛ همین که نیمه‌های [[شب]] ابودرداء خواست [[نماز]] و [[عبادت]] به جای آورد، [[سلمان]] مانع شد و به او فرمود: “ای ابودرداء! همانا [[بدن]] تو و پروردگارت و خانواده‌ات بر تو حقی دارند؛ هم [[روزه]] بگیر و هم [[نماز]] بخوان، هم [[غذا]] بخور و هم به خانواده‌ات برس و [[حق]] هر کسی را بده”.
آ‌نها فردا برای ادای [[نماز]] نزد [[پیامبر]]{{صل}} رفتند، ابودرداء نزدیک [[پیامبر]]{{صل}} رفت تا [[کردار]] [[سلمان]] را باز گوید، [[پیامبر]]{{صل}} فرمود: “ای ابودرداء! همانا [[جسد]] تو، بر تو حقی دارد<ref>الطبقات الکبری، ابن سعد، ج۴، ص۸۴- ۸۵؛ تاریخ مدینة دمشق، ابن عساکر، ج۴۷، ص۱۱۶؛ تاریخ الاسلام، ذهبی، ج۳، ص۴۰۱.</ref><ref>[[عبدالرضا رضایی|رضایی، عبدالرضا]]، [[دایرة المعارف صحابه پیامبر اعظم ج۳ (کتاب)|دایرة المعارف صحابه پیامبر اعظم]]، ص ۱۰۳.</ref>.
==[[اسلام آوردن]] ابودرداء==
ابودرداء آخرین [[فرد]] از خانواده‌اش بود که [[اسلام]] آورد. قبل از [[مسلمان]] شدن، او در [[خانه]] بتی داشت که آن را [[پرستش]] می‌کرد و پارچه‌ای نیز روی آن انداخته بود. ابودرداء [[دوستی]] داشت به نام [[عبدالله بن رواحه]] که در زمان [[جاهلیت]] با هم [[پیمان برادری]] داشتند؛ وقتی [[عبدالله بن رواحه]] [[مسلمان]] شد ابودرداء را نیز به [[پذیرش اسلام]] [[دعوت]] کرد ولی ابودرداء [[امتناع]] کرد.
روزی [[عبدالله بن رواحه]] [[منتظر]] شد تا ابودرداء از [[منزل]] خارج شود، پس از [[فرصت]] استفاده کرد و به [[خانه]] ابودرداء رفت؛ او در حالی که با تبر [[بت]] را قطعه قطعه می‌کرد با خود این [[شعر]] را زمزمه می‌کرد:
{{عربی| تبرأت من أسماء الشياطين كلها *** ألا كلما يدعى مع الله باطل }}
از نام‌های [[شیاطین]] دوری می‌جویم؛ هر آینه هر چه غیر خداست، [[باطل]] است.
[[همسر]] ابودرداء نگران شده و شروع به [[گریه]] کرد. ابودرداء به [[خانه]] آمد، علت را جویا شد. همسرش گفت: “برادرت ابن رواحه، [[بت]] را شکسته است”.
ابودرداء ابتدا [[خشمگین]] شد ولی سپس به [[فکر]] فرو رفت و گفت: “اگر در این [[بت]] خیری بود و کاری از او بر می‌آمد از خودش [[دفاع]] می‌کرد”. پس به همراه [[عبدالله بن رواحه]] نزد [[پیامبر]]{{صل}} آمده و [[مسلمان]] شد<ref>الطبقات الکبری، ابن سعد، ج۷، ص۳۹۱؛ المنتظم، ابن جوزی، ج۵، ص۱۶؛ تاریخ مدینة دمشق، ابن عساکر، ج۴۷، ص۱۰۶.</ref><ref>[[عبدالرضا رضایی|رضایی، عبدالرضا]]، [[دایرة المعارف صحابه پیامبر اعظم ج۳ (کتاب)|دایرة المعارف صحابه پیامبر اعظم]]، ص ۱۰۵.</ref>.
==ابودرداء و برخورد با [[گناهکار]]==
ابودرداء از کنار مردی که مرتکب گناهی شده بود عبور می‌کرد، شنید [[مردم]] به او [[دشنام]] می‌دهند، گفت: “چرا چنین می‌کنید؟! اگر این مرد در [[چاه]] افتاده بود چه می‌کردید؟ مگر نه آن‌که او را بیرون می‌آوردید؟”
[[مردم]] گفتند: آری، چنین است.
ابودرداء گفت: “پس چرا به او [[دشنام]] می‌دهید! [[خدا]] را [[سپاس]] بگویید که شما را از این [[لغزش‌ها]] [[نجات]] داده است”.
[[مردم]] گفتند: آیا تو با او [[دشمن]] نیستی و از او بدت نمی‌آید؟
ابودرداء گفت: “از [[کردار]] او بدم می‌آید ولی اگر [[کردار]] بدش را ترک کند او [[برادر]] [[ایمانی]] من است”<ref>تاریخ مدینة دمشق، ابن عساکر، ج۴۷، ص۱۷۷؛ اسد الغابة، ابن اثیر، ج۴، ص۱۹.</ref><ref>[[عبدالرضا رضایی|رضایی، عبدالرضا]]، [[دایرة المعارف صحابه پیامبر اعظم ج۳ (کتاب)|دایرة المعارف صحابه پیامبر اعظم]]، ص ۱۰۶.</ref>.
==ابودرداء و [[رسالت]]==
[[معاویه]] ابودرداء و [[ابوهریره]] را نزد [[امیر المؤمنین]]{{ع}} فرستاد تا از ایشان بخواهند که [[قاتلان عثمان]] را به او [[تسلیم]] کند. آنها نزد [[امیرالمؤمنین]]{{ع}} آمدند و گفتند: درباره [[مقام]] شما جای [[انکار]] نیست و باعث تعجب است که خود را با [[معاویه]] طرف نموده‌ای! مَثَل تو مَثَل [[جوانمردی]] است که به سوی [[انسانی]] سفیه و [[نادان]] [[سفر]] کند. تقاضای [[معاویه]] آن است که [[قاتلان عثمان]] را به وی [[تسلیم]] کنی؛ شما نیز پیشنهاد او را بپذیرید، بعد از آن، اگر با شما جنگید ما با تو هستیم.
[[امیرالمؤمنین]]{{ع}} فرمود: “کشندگان [[عثمان]] را می‌شناسید؟”
آنها گفتند: آری. [[امام]]{{ع}} فرمود: “ایشان را نزد [[معاویه]] ببرید”.
ابودرداء و رفیقش نزد [[محمد بن ابوبکر]]، [[عمار یاسر]] و [[مالک اشتر]] آمدند و گفتند: شما [[قاتلان عثمان]] هستید و ما مأموریم که شما را دستگیر کنیم و نزد [[معاویه]] ببریم. در این هنگام، بیش از ده‌هزار نیروی مسلح از [[لشکر]] [[عراق]] خارج شده، گفتند: ما همه کشندگان عثمانیم. ابودرداء از پیشنهاد خود پشیمان شد و به [[منزل]] خود در [[حمص]] برگشت و از [[علی]]{{ع}} و [[معاویه]] کناره گرفت<ref>کتاب سلیم بن قیس، سلیم بن قیس هلالی، ص۷۴۸. البته این مسئله در صورتی که زمان مرگ ابودرداء در سال سی و هشت یا سی و نه هجری باشد ولی اگر ابودرداء در سال سی و یک و یا سی و دو هجری، یعنی قبل از کشته شدن عثمان از دنیا رفته باشد، این مسئله واقعیت نخواهد داشت. </ref><ref>[[عبدالرضا رضایی|رضایی، عبدالرضا]]، [[دایرة المعارف صحابه پیامبر اعظم ج۳ (کتاب)|دایرة المعارف صحابه پیامبر اعظم]]، ص ۱۰۶.</ref>.
==ابودرداء و تهنیت [[مردم]]==
هنگامی که ابودرداء به [[منصب]] [[قضاوت]] [[شهر]] [[دمشق]] [[منصوب]] شد، [[مردم]] به او تبریک می‌گفتند. او در پاسخ آنها گفت: “آیا به من به [[دلیل]] [[قاضی]] شدنم شاد باش می‌گویید، در حالی که بر لبه پرتگاه قرار گرفته‌ام. اگر [[مردم]] [[مشکلات]] [[قضاوت]] را می‌دانستند از آن روی می‌گردانیدند و اگر [[برکات]] [[اذان]] گفتن را می‌دانستند [[مشتاق]] آن می‌شدند”<ref>الطبقات الکبری، ابن سعد، ج۷، ص۲۷۵؛ المنتظم، ابن جوزی، ج۵، ص۱۷؛ تاریخ مدینة دمشق، ابن عساکر، ج۴۷، ص۱۴۰.</ref><ref>[[عبدالرضا رضایی|رضایی، عبدالرضا]]، [[دایرة المعارف صحابه پیامبر اعظم ج۳ (کتاب)|دایرة المعارف صحابه پیامبر اعظم]]، ص ۱۰۷.</ref>.
==[[کلام]] ابودرداء با [[مردم]] [[دمشق]]==
ابودرداء با [[مردم]] [[دمشق]] چنین سخن گفت: “ای [[اهل]] [[دمشق]]! [[سخن]] [[برادر]] [[دلسوز]] خود را بشنوید شما را چه شده است!؟ می‌بینم آن‌چه را موفق به خوردن آن نمی‌شوید، جمع می‌کنید و خانه‌هایی را که در آن سکونت نخواهید کرد، می‌سازید و دنبال خواسته‌هایی هستید که به آن نخواهید رسید. پس همانا پیشینیان شما بیش از شما جمع کردند و خانه‌هایی محکم‌تر ساختند و آروزهای طولانی‌تری داشتند اما جمع آنها پراکنده شد و خانه‌های آنها قبرهای دیگران شد و آرزو‌هایشان بر باد رفت”<ref>تاریخ مدینة دمشق، ابن عساکر، ج۴۷، ص۱۳۱-۱۳۲.</ref><ref>[[عبدالرضا رضایی|رضایی، عبدالرضا]]، [[دایرة المعارف صحابه پیامبر اعظم ج۳ (کتاب)|دایرة المعارف صحابه پیامبر اعظم]]، ص ۱۰۷.</ref>.
==[[نامه]] ابودرداء به [[سلمان فارسی]]==
[[محمد بن واسع]] [[نقل]] می‌کند که ابودرداء به جناب [[سلمان فارسی]] نامه‌ای با این مضمون نوشت: “اما بعد، [[برادر]] من! [[سلامتی]] و [[فرصت]] خود را [[غنیمت]] بشمار قبل از آن‌که [[مبتلا]] به امری شوی که چاره‌ای برای آن نیست. برادرم! [[دعوت]] [[مؤمن]] [[مسلمان]] را [[غنیمت]] شمار؛ با [[مسجد]] مأنوس باش؛ همانا از [[پیامبر]]{{صل}} شنیدم که [[مسجد]] [[خانه]] هر [[فرد]] با تقوایی است و [[خداوند]] ضمانت کرده است که [[اهل]] [[مسجد]] از [[راحتی]] [[جان]] و [[آرامش]] بهره‌مندند و آن، جواز عبور از [[صراط]] به سوی [[رضوان الهی]] است.
برادرم! [[یتیمان]] را به خود نزدیک کن و به آنها [[لطف]] کن و دست [[محبت]] بر سرشان بکش و از غذای خود به آنها بده، زیرا من از [[پیامبر]]{{صل}} شنیدم که در پاسخ کسی که از [[قساوت قلب]] [[شکایت]] داشت فرمود: "[[یتیم]] را به خود نزدیک کن و به او [[لطف]] کن و دست بر سرش بکش و از غذایت به او بده که موجب [[نرمش]] [[دل]] و رسیدن به [[حاجت]] است"“<ref>تاریخ مدینة دمشق، ابن عساکر، ج۴۷، ص۱۵۳.</ref><ref>[[عبدالرضا رضایی|رضایی، عبدالرضا]]، [[دایرة المعارف صحابه پیامبر اعظم ج۳ (کتاب)|دایرة المعارف صحابه پیامبر اعظم]]، ص ۱۰۸.</ref>.
==[[نامه]] [[سلمان فارسی]] به ابودرداء==
[[مالک بن دینار]] می‌گوید: “روزی نزد ثابت بنالی بودم، پس [[نامه]] [[سلمان فارسی]] به ابودرداء را برای ما خواند که در آن چنین آمده بود: به من خبر رسیده است که طبابت می‌کنی؛ اگر با طبابت [[مردم]] مریض را خوب کنی کار بسیار خوبی است ولی چنان‌چه واقعاً تشخیص خوبی ندهی پس بر [[حذر]] باش و مبادا باعث [[مرگ]] [[مردم]] شوی که [[اهل]] [[دوزخ]] می‌شوی. از من خواسته بودی که به [[سرزمین مقدس]] بیایم، بدان که [[سرزمین]]، کسی را [[مقدس]] نمی‌کند بلکه [[علم]] است که باعث تقدس [[جان انسان]] است”<ref>تاریخ مدینه دمشق، ابن عساکر، ج۴۷، ص۱۴۰.</ref><ref>[[عبدالرضا رضایی|رضایی، عبدالرضا]]، [[دایرة المعارف صحابه پیامبر اعظم ج۳ (کتاب)|دایرة المعارف صحابه پیامبر اعظم]]، ص ۱۰۸.</ref>.
 
==توصیف امیرالمؤمنین علی ابن ابیطالب{{ع}} از زبان ابودرداء==
[[عروة بن زبیر]] می‌گوید: “در [[مسجد پیامبر]]{{صل}} نشسته بودیم و درباره کارهای [[اهل]] [[بدر]] و [[اهل]] [[بیعت رضوان]] با هم [[گفتگو]] می‌کردیم که ابودرداء گفت: "ای [[مردم]]! آیا نمی‌خواهید به شما بگویم از [[اهل]] [[بدر]] و [[رضوان]] چه کسی از همه کمتر [[مال]] و [[ثروت]] ولی از همه بیشتر [[تقوا]] و [[ورع]] دارد و از همه بیشتر در [[عبادت]] کوشش می‌کند؟" پرسیدند: او چه کسی است؟
[[ابو درداء]] گفت: "او کسی نیست جز [[علی]] ابن [[ابی‌طالب]]{{ع}}".
عده‌ای گفتند: ما با این [[کلام]] موافق نیستیم.
ابودرداء پاسخ داد: "طوری نیست. من آن‌چه را دیده‌ام می‌گویم و شما آن‌چه را دیده [[اید]] بگویید. شبی در نیمه‌های [[شب]] مردی را در نخلستان‌های اطراف [[مدینه]] دیدم در حالی که به [[تنهایی]] و در [[دل]] [[شب]] [[خلوت]] گزیده بود. صدای حزین و نغمه‌ای شورانگیز شنیدم که با [[خداوند متعال]] [[مناجات]] می‌کرد:
“الهی چه بسیار [[گناهان]] که از من بخشیدی و چه بسیار از [[مشکلات]] که از سر راهم برداشتی”. این صدا مرا به خود مشغول کرد، پس آرام و به گونه‌ای که کسی متوجه نشود به جستجو پرداختم تا بدانم صدا از چه کسی است؟ دیدم او [[علی]] ابن ابیطالب‌{{ع}} است که این چنین در [[دل]] [[شب]] و دور از [[مردم]] با خدای خویش [[نجوا]] دارد. پس مخفیانه تماشا کردم که چه می‌کند؛ او در [[دل]] [[شب]] چند رکعت [[نماز]] خواند سپس با سوز عجیبی [[دعا]] کرد و گریست و در آن حال می‌گفت: “الهی به [[عفو]] تو نگاه می‌کنم، پس گناهم رنگ می‌بازد اما به [[عذاب]] سخت تو می‌اندیشم پس بلایم را مشکل می‌بینم. وای از آتشی که درون را می‌سوزاند! آه از آتشی که گوشت و پوست را می‌سوزاند! آه از سوزندگی [[جهنم]]!” و سپس به شدت گریست و دیگر صدایی نشنیدم و دیدم هیچ گونه حرکت و [[حسی]] ندارد. [[گمان]] کردم خوابش برده است، نزدیک آمدم، دیدم مثل چوب خشکیده است و [[فکر]] کردم از [[دنیا]] رفته است. آمدم و [[اهل]] خانه‌اش را از [[مرگ]] او با خبر کردم. [[صدیقه]] [[طاهره]]{{س}} از چگونگی حالش پرسید، پاسخ دادم. پس فرمود: "ای ابودرداء! [[علی]] از [[دنیا]] رفته است بلکه این حال او از [[خشیت الهی]] است"“<ref>الامالی، شیخ صدوق، ص۷۷-۷۹؛ روضة الواعظین، فتال نیشابوری، ج۱، ص۱۱۱ - ۱۱۲.</ref><ref>[[عبدالرضا رضایی|رضایی، عبدالرضا]]، [[دایرة المعارف صحابه پیامبر اعظم ج۳ (کتاب)|دایرة المعارف صحابه پیامبر اعظم]]، ص ۱۰۹.</ref>.
==گفتار ابودرداء قبل از [[مرگ]]==
ابوهلال از [[معاویه]] بن قرّه [[نقل]] می‌کند که ابودرداء [[بیمار]] شد. [[مردم]] به [[عیادت]] او رفتند و گفتند: ابودرداء چه شده است و از چه [[ناراحتی]]؟ او گفت: “از گناهانم ناراحت هستم”. [[مردم]] گفتند: چه می‌خواهی؟ گفت: “بهشت را می‌خواهم”. [[مردم]] گفتند: آیا برایت دکتر بیاوریم؟ او گفت: “دکتر من همان کسی است که مرا به بستر [[بیماری]] انداخته است”<ref>الطبقات الکبری، ابن سعد، ج۷، ص۲۷۶؛ المنتظم، ابن جوزی، ج۵، ص۱۸؛ تاریخ مدینة دمشق، ابن عساکر، ج۴۷، ص۱۹۵.</ref><ref>[[عبدالرضا رضایی|رضایی، عبدالرضا]]، [[دایرة المعارف صحابه پیامبر اعظم ج۳ (کتاب)|دایرة المعارف صحابه پیامبر اعظم]]، ص ۱۱۰.</ref>.
==سرانجام ابودرداء==
عده‌ای از مورخان معتقدند که ابودرداء در سال سی و یک و یا سی و دو [[هجری]] حدود دو سال قبل از [[کشته شدن عثمان]]، در [[شام]] از [[دنیا]] رفته است<ref>الطبقات الکبری، ابن سعد، ج۷، ص۲۶۷؛ معرفة الصحابه، ابونعیم اصفهانی، ج۳، ص۴۷۶؛ تاریخ مدینة دمشق، ابن عساکر، ج۴۷، ص۱۰۳ و ۲۰۰؛ معجم الصحابه، ابن قانع، ج۱۱، ص۳۹۳۰.</ref> و عده‌ای دیگر معتقدند در سال سی و هشت یا سی و نه [[هجری]] و بعد از حادثه [[جنگ صفین]]، در [[شام]] درگذشت<ref>الاستیعاب، ابن عبد البر، ج۳، ص۱۲۳۰. این نقل چندان درست به نظر نمی‌رسد، چون به قصد تأیید معاویه بیان شده است. (یوسفی غروی).</ref><ref>[[عبدالرضا رضایی|رضایی، عبدالرضا]]، [[دایرة المعارف صحابه پیامبر اعظم ج۳ (کتاب)|دایرة المعارف صحابه پیامبر اعظم]]، ص ۱۱۰.</ref>.
 
 
== جستارهای وابسته ==
 
==منابع==
* [[پرونده:1100352.jpg|22px]] [[عبدالرضا رضایی|رضایی، عبدالرضا]]، [[ابودرداء (مقاله)|مقاله «ابودرداء»]]، [[دایرة المعارف صحابه پیامبر اعظم ج۳ (کتاب)|'''دایرة المعارف صحابه پیامبر اعظم ج۳''']]
 
==پانویس==
 
{{پانویس}}
 
[[رده:ابودرداء]]
[[رده:مدخل]]
[[رده:اعلام]]

نسخهٔ کنونی تا ‏۱۴ ژوئیهٔ ۲۰۲۳، ساعت ۲۱:۵۳

تغییرمسیر به: