←جستارهای وابسته
(۲۶ نسخهٔ میانی ویرایش شده توسط ۹ کاربر نشان داده نشد) | |||
خط ۱: | خط ۱: | ||
{{ | {{مدخل مرتبط | موضوع مرتبط = صحابه | عنوان مدخل = ابوسفیان بن حارث بن عبدالمطلب | مداخل مرتبط = [[ابوسفیان بن حارث بن عبدالمطلب در تاریخ اسلامی]]| پرسش مرتبط = }} | ||
{{ | {{جعبه اطلاعات اصحاب | ||
| نام = ابوسفیان بن حارث بن عبدالمطلب | |||
| مشهور به = | |||
| نام تصویر = تصویر قدیمی مکه.jpg | |||
| عرض تصویر = | |||
| توضیح تصویر = تصویر قدیمی مکه | |||
| نام کامل = ابوسفیان بن عبدالمطلب بن هاشم بن عبد مناف قرشی هاشمی | |||
| نامهای دیگر = | |||
| جنسیت = مرد | |||
| کنیه = | |||
| لقب = | |||
| اهل = | |||
| از قبیله = [[قریش]] | |||
| از تیره = [[بنیهاشم]] | |||
| پدر = [[حارث بن عبدالمطلب]] | |||
| مادر = [[غزیة بنت قیس بن طریف]] | |||
| همسر = | |||
| پسر = | |||
| دختر = | |||
| خواهر = | |||
| برادر = {{فهرست جعبه| [[ربیعة بن حارث بن عبدالمطلب]] | [[نوفل بن حارث بن عبدالمطلب]] | [[عبدشمس بن حارث بن عبدالمطلب]] }} | |||
| خویشاوندان = {{فهرست جعبه| [[پیامبر خاتم]] (پسرعمو) | [[امام علی]] (پسرعمو) }} | |||
| وابستگان = | |||
| تاریخ تولد = | |||
| محل تولد = | |||
| محل زندگی = {{فهرست جعبه افقی| [[مکه]] | [[مدینه]] }} | |||
| تاریخ درگذشت = ۲۰ هجری | |||
| محل درگذشت = | |||
| تاریخ شهادت = | |||
| محل شهادت = | |||
| طول عمر = | |||
| محل دفن = | |||
| دین = | |||
| مذهب = | |||
| از اصحاب = [[پیامبر خاتم]] | |||
| از طبقه = | |||
| در جنگ = {{فهرست جعبه افقی| [[جنگ بدر]] | [[فتح مکه]] | [[جنگ حنین]] }} | |||
| نقشها = | |||
| فعالیتها = | |||
| علت شهرت = | |||
| علت درگذشت = | |||
| علت شهادت = | |||
| راوی از = | |||
| روایات مشهور = | |||
| مشایخ او = | |||
| راویان از او = | |||
| آخرین راوی از او = | |||
}} | |||
او در تمام جنگهایی که [[قریش]] با [[رسول خدا]]{{صل}} داشتند شرکت داشت و از [[شکست]] [[مشرکان]] و [[پیروزی]] [[مسلمانان]] در [[جنگ بدر]] گزارشی برای [[ابولهب]] بیان کرد. [[ابولهب]] به او گفت: | == مقدمه == | ||
[[ابوسفیان]] گفت: | [[ابوسفیان بن عبدالمطلب بن هاشم بن عبد مناف قرشی هاشمی]]<ref>اسد الغابة، ابن اثیر، ج۵، ص۱۴۳.</ref>، پسرعموی [[پیامبر]] {{صل}} و [[امیرالمؤمنین]] {{ع}}، و [[برادر]] رضاعی [[پیامبر]] {{صل}} است که او هم از [[حلیمه سعدیه]] (دایه [[رسول اکرم]] {{صل}}) شیر خورده است. برخی همچون ابنمبارک، [[ابراهیم بن منذر]]، [[هشام بن کلبی]] و [[زبیر بن بکار]]، اسم او را مُغِیره ذکر کردهاند؛ اما برخی دیگر [[کنیه]] او را همان اسم او دانسته و مُغِیره را [[برادر]] او دانستهاند<ref>الاستیعاب، ابن عبدالبر، ج۴، ص۱۶۷۴؛ اسد الغابة، ابن اثیر، ج۵، ص۱۴۶.</ref>. | ||
==[[اسلام]] [[ابوسفیان]]== | |||
در زمان [[فتح مکه]] [[ابوسفیان]] به [[خانه]] آمد و به [[همسر]] و فرزندانش گفت: | نام [[مادر]] او در منابع، مختلف ذکر شده است و از او با نامهای غُزیّة دختر [[قیس بن طریف]]، [[فرزند]] [[فهر بن مالک بن نضر بن کنانه]]<ref>الاستیعاب، ابن عبد البر، ج۴، ص۱۶۷۳.</ref> و یا سُمیه<ref>اعیان الشیعة، امین عاملی، ج۱۰، ص۱۳۲.</ref> یاد کردهاند. بعضی گفتهاند که همسن [[پیامبر]] {{صل}} بوده و او از جمله کسانی است که [[شبیه]] [[پیامبر اکرم]] {{صل}} بوده است و قبل از آنکه آن [[حضرت]]، به [[پیامبری]] برانگیخته شود، بسیار به ایشان علاقهمند بود<ref>معجم الصحابه، ابن قانع، ج۱۴، ص۴۸۶۰.</ref><ref>[[فاطمه عادلی|عادلی، فاطمه]]، [[دایرة المعارف صحابه پیامبر اعظم ج۳ (کتاب)|دایرة المعارف صحابه پیامبر اعظم]]، ص ۱۳۸.</ref>. | ||
[[ابوسفیان]] به غلامش گفت: | |||
سپس با تمام خانوادهاش حرکت کرد تا به [[منزل]] [[ابواء]] رسید که مقدمه [[لشکر]] [[پیامبر]]{{صل}} به آنجا رسیده بود. چون [[پیامبر]]{{صل}} [[دستور]] داده بود که هر کس [[ابوسفیان]] را یافت بکشد، او ترسید که با آنان روبهرو گردد و لذا دست فرزندش، [[جعفر]]، را گرفته و به طور ناشناس یک میل | == [[ابوسفیان]] و توهین به [[پیامبر]] {{صل}} == | ||
آنها از [[رسول اکرم]]{{صل}} اجازه حضور خواستند ولی [[حضرت]] اجازه نفرمود. [[ام سلمه]]، [[همسر]] [[پیامبر اسلام]]{{صل}} میانجیگری نمود و گفت: | با همه این اوصاف، [[رسول اکرم]] {{صل}} پس از [[بعثت]] از توهین وی مصون نماند و او در اشعار خود به [[حضرت]] سخت توهین مینمود و [[حسان بن ثابت]] (شاعر [[پیامبر]]) به اشعارش جواب میگفت. | ||
آنها هنگامی که جواب [[پیامبر]] را شنیدند بسیار ناراحت شدند و [[ابوسفیان]] گفت: | |||
چون سخن [[ابوسفیان]] را به [[پیامبر]]{{صل}} گفتند، [[رسول خدا]]{{صل}} متأثر گردیده و به آنها اجازه حضور داد. آنها نزد [[پیامبر]]{{صل}} رفتند و [[اسلام]] آوردند. | او در تمام جنگهایی که [[قریش]] با [[رسول خدا]] {{صل}} داشتند شرکت داشت و از [[شکست]] [[مشرکان]] و [[پیروزی]] [[مسلمانان]] در [[جنگ بدر]] گزارشی برای [[ابولهب]] بیان کرد. [[ابولهب]] به او گفت: «برادر زاده! بنشین و جریان [[جنگ]] را تعریف کن». | ||
[[ابوسفیان]] گفت: «همین [[قدر]] بگویم که وقتی ما به [[لشکر]] [[مسلمانان]] برخوردیم (با تمام قدرتی که داشتیم) وضع طوری شد که تحت [[اختیار]] و [[اراده]] آنان قرار گرفتیم و به هر نحو که میخواستند با ما [[رفتار]] میکردند؛ جمعی را کشته و گروهی را [[اسیر]] کردند و بقیه هم گریختند». سپس گفت: البته نباید [[قریش]] را ملامت کرد، زیرا (تنها [[مسلمانان]] نبودند که ما را بدین [[سرنوشت]] دچار ساختند بلکه) ما مردان سفیدپوشی را در میان [[آسمان]] و [[زمین]] [[مشاهده]] کردیم که بر اسبانی ابلق سوار بودند و چون به ما حمله کردند هیچکس در برابرشان نتوانست [[مقاومت]] کند و قدرتی از خود نشان دهد«<ref>السیرة النبویه، ابن هشام (ترجمه: رسولی)، ج۲، ص۲۶۳.</ref><ref>[[فاطمه عادلی|عادلی، فاطمه]]، [[دایرة المعارف صحابه پیامبر اعظم ج۳ (کتاب)|دایرة المعارف صحابه پیامبر اعظم]]، ص ۱۳۹.</ref>. | |||
== [[اسلام]] [[ابوسفیان]] == | |||
در زمان [[فتح مکه]] [[ابوسفیان]] به [[خانه]] آمد و به [[همسر]] و فرزندانش گفت: »آماده حرکت باشید که [[محمد]] {{صل}} به [[مکه]] نزدیک شده است«. آنها گفتند: آری، با آنکه میبینی [[عرب]] و [[عجم]] از [[محمد]] [[پیروی]] میکنند و تو به [[پیروی]] از او سزاوارتری، ولی در عوض با او [[دشمنی]] میکنی؟ | |||
[[ابوسفیان]] به غلامش گفت: »چند شتر و اسب سواری مرا حاضر کن«. | |||
سپس با تمام خانوادهاش حرکت کرد تا به [[منزل]] [[ابواء]] رسید که مقدمه [[لشکر]] [[پیامبر]] {{صل}} به آنجا رسیده بود. چون [[پیامبر]] {{صل}} [[دستور]] داده بود که هر کس [[ابوسفیان]] را یافت بکشد، او ترسید که با آنان روبهرو گردد و لذا دست فرزندش، [[جعفر]]، را گرفته و به طور ناشناس یک میل راه را پیاده رفتند تا به همراه [[عبدالله بن ابی امیه]]، [[برادر]] پدریام سلمه و پسر عمه [[پیامبر]]، [[رسول اکرم]] {{صل}} را در ثنیة العقاب - بین [[مکه]] و [[مدینه]]<ref>اسد الغابة، ابن اثیر، ج۵، ص۱۴۵.</ref> - و یا نیق العقاب<ref>السیرة النبویة، ابنهشام (ترجمه: رسولی)، ج۲، ص۲۶۳.</ref> [[ملاقات]] کنند. | |||
آنها از [[رسول اکرم]] {{صل}} اجازه حضور خواستند ولی [[حضرت]] اجازه نفرمود. [[ام سلمه]]، [[همسر]] [[پیامبر اسلام]] {{صل}} میانجیگری نمود و گفت: »یا [[رسول الله]]! اینها [[پسر عمو]] و پسر عمه شما هستند«. [[حضرت]] فرمود: »به ایشان احتیاجی ندارم، زیرا [[ابوسفیان]]، پسر عمویم، آبروی مرا ریخت و [[عبدالله]]، پسر عمهام (پسر [[عاتکه دختر عبدالمطلب]]) در [[مکه]] آنچه نباید بگوید، گفت«<ref>چون گفتههای عبدالله بن امیه مفصل است در شرح حال خود او خواهد آمد.</ref>. | |||
آنها هنگامی که جواب [[پیامبر]] را شنیدند بسیار ناراحت شدند و [[ابوسفیان]] گفت: »به [[خدا]] قسم، اگر [[پیامبر]] اجازه حضور ندهد دست پسر بچهام را گرفته و سر به بیابان مینهم تا از [[گرسنگی]] و [[تشنگی]] بمیرم«. | |||
چون سخن [[ابوسفیان]] را به [[پیامبر]] {{صل}} گفتند، [[رسول خدا]] {{صل}} متأثر گردیده و به آنها اجازه حضور داد. آنها نزد [[پیامبر]] {{صل}} رفتند و [[اسلام]] آوردند. | |||
[[ابوسفیان]] به خاطر [[رفتار]] و [[کردار]] سابق خود همواره در [[خدمت]] [[پیامبر]] {{صل}} سرافکنده بود و هیچگاه در حضور ایشان سر بلند نمیکرد و به صورت حضرتش نظر نمیافکند، تا آنکه [[امیرالمؤمنین]] به وی [[دستور]] داد این بار که [[خدمت]] [[حضرت]] رفتی، کلماتی که [[خداوند متعال]] از زبان [[برادران یوسف]] در [[قرآن مجید]] [[نقل]] کرده است در مقابل حضرتش بخوان تا از گذشته تو [[چشمپوشی]] کند، چون گذشت و بزرگواریاش از [[حضرت یوسف]] کمتر نیست. | |||
نوبت بعد که [[ابوسفیان]] [[خدمت]] [[حضرت]] رسید در مقابل ایشان ایستاد و این [[آیه]] را خواند: {{متن قرآن|قَالُوا تَاللَّهِ لَقَدْ آثَرَكَ اللَّهُ عَلَيْنَا وَإِنْ كُنَّا لَخَاطِئِينَ}}<ref>«گفتند: سوگند به خداوند که خداوند تو را بر ما برتری داده است و بیگمان ما گنهکار بودیم» سوره یوسف، آیه ۹۱.</ref>. | نوبت بعد که [[ابوسفیان]] [[خدمت]] [[حضرت]] رسید در مقابل ایشان ایستاد و این [[آیه]] را خواند: {{متن قرآن|قَالُوا تَاللَّهِ لَقَدْ آثَرَكَ اللَّهُ عَلَيْنَا وَإِنْ كُنَّا لَخَاطِئِينَ}}<ref>«گفتند: سوگند به خداوند که خداوند تو را بر ما برتری داده است و بیگمان ما گنهکار بودیم» سوره یوسف، آیه ۹۱.</ref>. | ||
[[پیامبر اکرم]]{{صل}} هم در جواب فرمود: {{متن قرآن|قَالَ لَا تَثْرِيبَ عَلَيْكُمُ الْيَوْمَ يَغْفِرُ اللَّهُ لَكُمْ وَهُوَ أَرْحَمُ الرَّاحِمِينَ}}<ref>«(یوسف) گفت: امروز (دیگر) بر شما سرزنشی نیست، خداوند شما را ببخشاید و او مهربانترین مهربانان است» سوره یوسف، آیه ۹۲.</ref>. | |||
[[پیامبر اکرم]] {{صل}} هم در جواب فرمود: {{متن قرآن|قَالَ لَا تَثْرِيبَ عَلَيْكُمُ الْيَوْمَ يَغْفِرُ اللَّهُ لَكُمْ وَهُوَ أَرْحَمُ الرَّاحِمِينَ}}<ref>«(یوسف) گفت: امروز (دیگر) بر شما سرزنشی نیست، خداوند شما را ببخشاید و او مهربانترین مهربانان است» سوره یوسف، آیه ۹۲.</ref>. | |||
سپس [[ابوسفیان]] اشعاری برای عذرخواهی در مقابل [[حضرت]] سرود و [[پیامبر]] هم به او مژده [[بهشت]] داد<ref>الطبقات الکبری، ابن سعد، ج۴، ص۴۹؛ اسد الغابة، ابن اثیر، ج۵، ص۱۴۵؛ ریحانة الادب، مدرس تبریزی، ج۵، ص۰۹۱</ref><ref>[[فاطمه عادلی|عادلی، فاطمه]]، [[دایرة المعارف صحابه پیامبر اعظم ج۳ (کتاب)|دایرة المعارف صحابه پیامبر اعظم]]، ص ۱۴۰.</ref>. | سپس [[ابوسفیان]] اشعاری برای عذرخواهی در مقابل [[حضرت]] سرود و [[پیامبر]] هم به او مژده [[بهشت]] داد<ref>الطبقات الکبری، ابن سعد، ج۴، ص۴۹؛ اسد الغابة، ابن اثیر، ج۵، ص۱۴۵؛ ریحانة الادب، مدرس تبریزی، ج۵، ص۰۹۱</ref><ref>[[فاطمه عادلی|عادلی، فاطمه]]، [[دایرة المعارف صحابه پیامبر اعظم ج۳ (کتاب)|دایرة المعارف صحابه پیامبر اعظم]]، ص ۱۴۰.</ref>. | ||
== [[ابوسفیان]] و [[جنگ حنین]] == | |||
[[ | [[ابوسفیان]] به زودی توهین و جسارتهای قبلی خود را جبران نمود؛ در [[جنگ حنین]] هنگامی که [[طایفه]] [[هوازن]] و ثقیف به [[پیامبر]] و لشکریانش در یکی از درهها و در [[تاریکی]] آغاز صبح حمله کردند، [[لشکر]] [[مسلمانان]] فرار کردند و در بعضی از [[روایات]] آمده است که فقط چهار نفر با [[پیامبر اسلام]] باقی ماندند؛ [[امیرالمؤمنین]] {{ع}}، [[عباس]] [[عموی پیامبر]] {{صل}}، [[ربیعة بن حارث بن عبدالمطلب]] و [[فضل بن عباس بن عبدالمطلب]]<ref>اسد الغابة، ابن اثیر، ج۵، ص۱۴۶.</ref>. [[ابن مسعود]] و [[ابوسفیان بن حارث]] نیز عنان [[مرکب پیامبر]] را در دست داشتند و از [[پیامبر]] {{صل}} [[دفاع]] کردند<ref>اسد الغابة، ابن اثیر، ج۵، ص۱۴۶. </ref>. | ||
[[ابوسفیان]] میگوید: »با شدت تمام مشغول [[جنگ]] بودم و [[خدا]] میداند که قصدم این بود آن [[قدر]] بجنگم تا در مقابل [[پیامبر]] {{صل}} کشته شوم. در این هنگام که [[پیامبر]] نیز متوجه من بود، [[عباس]] به [[رسول اکرم]] {{صل}} گفت: «یا [[رسول الله]]! این، [[برادر]] و پسر عمویت [[ابوسفیان]] است، از او [[راضی]] باش». | |||
==سرانجام [[ابوسفیان]]== | [[پیامبر]] {{صل}} فرمود: «خداوندا! از هر [[مخالفت]] و [[دشمنی]] که با من نموده، بگذر و او را بیامرز». و سپس رو به من کرد و از روی مهر و [[محبت]] فرمود: «برادرم، [[ابوسفیان بن حارث]] از [[جوانان]] [[بهشت]] است». من هم در پاسخ، رکاب [[حضرت]] را بوسیدم<ref>السیرة الحلبیه، حلبی، ج۳، ص۱۲۵.</ref>. همچنین فرمودند: «ابوسفیان [[برادر]] و از [[خویشاوندان]] [[نیک]] من است و [[خدای متعال]] در عوض [[حمزه]] او را به من [[عنایت]] فرموده است»<ref>الطبقات الکبری ابن سعد (ترجمه: مهدوی دامغانی)، ج۴، ص۴۳.</ref>. | ||
مضمون اشعاری که [[ابوسفیان]] در [[جنگ حنین]] سروده است، چنین است: همانا گروههای کعب و عامر، در آغاز [[جنگ حنین]]، که [[درماندگی]] همگانی شده بود، به خوبی دانستند که من مرد جنگم. و پیشاپیش [[رسول خدا]] {{صل}} به [[امید]] [[پاداش الهی]] [[ایستادگی]] کردم و فرار نکردم و [[خداوند]] [[گشایش]] دهنده است و همه چیز به زودی به سوی [[خدای متعال]] باز میگردد<ref>الطبقات الکبری ابن سعد (ترجمه: مهدوی دامغانی)، ج۴، ص۴۳.</ref>. | |||
درباره [[ابوسفیان]] [[نقل]] شده است که وی نیمی از روز را [[نماز]] میگزارد و باز از ظهر تا هنگام [[نماز عصر]] همچنان پیوسته [[نماز]] میگزارد. روزی [[علی]] {{ع}} او را دید که زودتر از همیشه بازگشته، به او فرمود: «چه شده که امروز زودتر از روزهای دیگر برگشتهای؟» گفت: «پیش [[عثمان بن عفان]] بودم و یکی از دخترهایش را خواستگاری کردم، پاسخی نداد، ساعتی پیش او نشستم باز هم پاسخ نداد». | |||
[[علی]] {{ع}} فرمود: «من کسی را که از او به تو نزدیکتر است، به [[ازدواج]] تو در میآورم و دختر خود را به همسری او در آورد»<ref>الطبقات الکبری ابن سعد (ترجمه: مهدوی دامغانی)، ج۴، ص۴۴.</ref><ref>[[فاطمه عادلی|عادلی، فاطمه]]، [[دایرة المعارف صحابه پیامبر اعظم ج۳ (کتاب)|دایرة المعارف صحابه پیامبر اعظم]]، ص ۱۴۲.</ref>. | |||
== سرانجام [[ابوسفیان]] == | |||
درباره سال [[وفات]] وی [[اختلاف]] است؛ برخی منابع سال پانزدهم [[هجری]] و برخی سال بیستم [[هجری]]<ref>الاستیعاب، ابن عبدالبر، ج۴، ص۱۶۷۷؛ اسد الغابة، ابن اثیر، ج۵، ص۱۴۷؛ الاصابه، ابن حجر، ج۷، ص۱۵۳؛ قاموس الرجال، شوشتری، ج۱۱، ص۳۵۲.</ref> را سال [[وفات]] وی ذکر کردند. برخی منابع هم سال ۲۰ [[هجری]] را ذکر کردهاند<ref>ریحانة الادب، مدرس تبریزی، ج۷، ص۱۳۹؛ أعیان الشیعة، امین عاملی، ج۱۰، ص۱۳۲.</ref>. | درباره سال [[وفات]] وی [[اختلاف]] است؛ برخی منابع سال پانزدهم [[هجری]] و برخی سال بیستم [[هجری]]<ref>الاستیعاب، ابن عبدالبر، ج۴، ص۱۶۷۷؛ اسد الغابة، ابن اثیر، ج۵، ص۱۴۷؛ الاصابه، ابن حجر، ج۷، ص۱۵۳؛ قاموس الرجال، شوشتری، ج۱۱، ص۳۵۲.</ref> را سال [[وفات]] وی ذکر کردند. برخی منابع هم سال ۲۰ [[هجری]] را ذکر کردهاند<ref>ریحانة الادب، مدرس تبریزی، ج۷، ص۱۳۹؛ أعیان الشیعة، امین عاملی، ج۱۰، ص۱۳۲.</ref>. | ||
به [[نقلی]]، وی در سال بیستم [[هجری]] [[وفات]] کرد و [[عمر]] بر او [[نماز]] خواند. سه روز قبل از مرگش، قبرش را با دست خود آماده کرد و به اطرافیانش گفت: | |||
[[عمر]] بن شبه در | به [[نقلی]]، وی در سال بیستم [[هجری]] [[وفات]] کرد و [[عمر]] بر او [[نماز]] خواند. سه روز قبل از مرگش، قبرش را با دست خود آماده کرد و به اطرافیانش گفت: «بر من [[گریه]] نکنید، همانا من از هنگام [[اسلام آوردن]] به هیچ گناهی [[آلوده]] نشدهام»<ref>الاستیعاب، ابن عبدالبر، ج۴، ص۱۶۷۵؛ اسد الغابه، ابن اثیر، ج۵، ص۱۴۶.</ref>. در روز سوم هم گفت: «پروردگارا! من را پس از [[مرگ]] [[رسول خدا]] {{صل}} و پس از [[مرگ]] برادرم زنده مگذار و در پی ایشان ببر». و آن روز هنوز [[آفتاب]] غروب نکرده بود که درگذشت<ref>الطبقات الکبری، ابن سعد، ج۴، ص۴۴.</ref> و [[عمر]] بر او [[نماز]] خواند. | ||
[[عمر]] بن شبه در «اخبار المدینه» از عبدالعزیز بن [[عمران]] [[نقل]] کرده است که [[عقیل بن ابی طالب]]، [[ابوسفیان]] را دید که بین قبرها رفت و آمد میکند، پس به او گفت: «ای [[پسر عمو]]! چه شده است که تو را اینجا میبینم». او گفت: «به دنبال محل قبری برای خود هستم». | |||
پس عقیل او را به خانهاش برد و به او امر کرد که در خانهاش قبری برای خود حفر کند و او هم این کار را کرد و پس از آن دو روز بیشتر زنده نبود و پس از [[مرگ]] در آنجا [[دفن]] شد<ref>الاصابه، ابن حجر، ج۷، ص۱۵۳؛ معجم الصحابه، ابن قانع، ج۱۴، ص۱۰۴۹.</ref>. البته برخی منابع محل [[دفن]] او را [[بقیع]] ذکر کردهاند و درباره علت [[وفات]] او نوشتهاند که بعد از انجام [[اعمال]] [[حج]]، آرایشگری خواست سرش را بتراشد ولی غدهای را که در سرش بود برید و به همین جهت او مریض شد و پس از رسیدن به [[مدینه]] از [[دنیا]] رفت. البته این قول درباره [[مرگ]] [[ابوالعاص]]، از خبر اول [[برتر]] بوده و مورد قبول است<ref>دایرة المعارف بزرگ اسلامی، جمعی از نویسندگان، ج۵، ص۵۵۸؛ به نقل از: الطبقات الکبری، ابن سعد، ج۴، ص۳۹؛ تاریخ الطبری، طبری، ج۱۱، ص۵۰۴. همچنین خانه عقیل بر دامنه بقیع قرار داشته و لذا میان این دو خبر، اختلافی نیست.</ref><ref>[[فاطمه عادلی|عادلی، فاطمه]]، [[دایرة المعارف صحابه پیامبر اعظم ج۳ (کتاب)|دایرة المعارف صحابه پیامبر اعظم]]، ص ۱۴۴.</ref>. | پس عقیل او را به خانهاش برد و به او امر کرد که در خانهاش قبری برای خود حفر کند و او هم این کار را کرد و پس از آن دو روز بیشتر زنده نبود و پس از [[مرگ]] در آنجا [[دفن]] شد<ref>الاصابه، ابن حجر، ج۷، ص۱۵۳؛ معجم الصحابه، ابن قانع، ج۱۴، ص۱۰۴۹.</ref>. البته برخی منابع محل [[دفن]] او را [[بقیع]] ذکر کردهاند و درباره علت [[وفات]] او نوشتهاند که بعد از انجام [[اعمال]] [[حج]]، آرایشگری خواست سرش را بتراشد ولی غدهای را که در سرش بود برید و به همین جهت او مریض شد و پس از رسیدن به [[مدینه]] از [[دنیا]] رفت. البته این قول درباره [[مرگ]] [[ابوالعاص]]، از خبر اول [[برتر]] بوده و مورد قبول است<ref>دایرة المعارف بزرگ اسلامی، جمعی از نویسندگان، ج۵، ص۵۵۸؛ به نقل از: الطبقات الکبری، ابن سعد، ج۴، ص۳۹؛ تاریخ الطبری، طبری، ج۱۱، ص۵۰۴. همچنین خانه عقیل بر دامنه بقیع قرار داشته و لذا میان این دو خبر، اختلافی نیست.</ref><ref>[[فاطمه عادلی|عادلی، فاطمه]]، [[دایرة المعارف صحابه پیامبر اعظم ج۳ (کتاب)|دایرة المعارف صحابه پیامبر اعظم]]، ص ۱۴۴.</ref>. | ||
== جستارهای وابسته == | == جستارهای وابسته == | ||
{{مدخل وابسته}} | |||
* [[بنیهاشم]] (قبیله) | |||
* [[قریش]] (قبیله) | |||
* [[حارث بن عبدالمطلب]] (پدر) | * [[حارث بن عبدالمطلب]] (پدر) | ||
* [[غزیة بنت قیس بن طریف]] (مادر) | |||
* [[ربیعة بن حارث بن عبدالمطلب]] (برادر) | * [[ربیعة بن حارث بن عبدالمطلب]] (برادر) | ||
* [[نوفل بن حارث بن عبدالمطلب]] (برادر) | * [[نوفل بن حارث بن عبدالمطلب]] (برادر) | ||
* [[عبدشمس بن حارث بن عبدالمطلب]] (برادر) | * [[عبدشمس بن حارث بن عبدالمطلب]] (برادر) | ||
* [[عبدالله بن ابیسفیان بن حارث]] (فرزند) | |||
{{پایان مدخل وابسته}} | |||
==منابع== | == منابع == | ||
{{منابع}} | |||
# [[پرونده:1100352.jpg|22px]] [[فاطمه عادلی|عادلی، فاطمه]]، [[ابوسفیان بن حارث (مقاله)|مقاله «ابوسفیان بن حارث»]]، [[دایرة المعارف صحابه پیامبر اعظم ج۳ (کتاب)|'''دایرة المعارف صحابه پیامبر اعظم ج۳''']] | # [[پرونده:1100352.jpg|22px]] [[فاطمه عادلی|عادلی، فاطمه]]، [[ابوسفیان بن حارث (مقاله)|مقاله «ابوسفیان بن حارث»]]، [[دایرة المعارف صحابه پیامبر اعظم ج۳ (کتاب)|'''دایرة المعارف صحابه پیامبر اعظم ج۳''']] | ||
{{پایان منابع}} | |||
==پانویس== | == پانویس == | ||
{{پانویس}} | {{پانویس}} | ||
[[رده:اعلام]] | [[رده:اعلام]] | ||
[[رده: | [[رده:اصحاب پیامبر]] | ||
[[رده:بنیهاشم]] | |||
[[رده:قریش]] |