←مقدمه
(←مقدمه) |
(←مقدمه) |
||
خط ۱۷: | خط ۱۷: | ||
[[روایات]] او در [[صحیح بخاری]] و مسلم و [[ترمذی]] و [[نسائی]] آمده است، لیکن در [[جوامع روایی شیعه]] نام او به چشم نمیخورد. | [[روایات]] او در [[صحیح بخاری]] و مسلم و [[ترمذی]] و [[نسائی]] آمده است، لیکن در [[جوامع روایی شیعه]] نام او به چشم نمیخورد. | ||
ثابت میگوید: همراه جماعتی چون: [[ایوب سجستانی]]، [[عتبه]]، [[حبیب | ثابت میگوید: همراه جماعتی چون: [[ایوب سجستانی]]، [[عتبه]]، [[حبیب فارسی]] و [[مالک بن دینار]] جهت [[زیارت]] [[خانه خدا]] به [[مکه]] آمدیم، [[مردم]] را در مضیقه بیآبی و [[خشکسالی]] یافتیم. زایران [[کعبه]] و [[اهل مکه]] از ما خواستند که [[دعا]] کنیم و از [[خداوند]] آب بخواهیم. به کنار خانه خدا آمده و پس از [[طواف]]، با حالت [[گریه]] و [[خضوع]] از خداوند درخواست نمودیم که مردم را [[سیراب]] کند، لیکن [[اجابت]] نشدیم. ناگهان [[جوانی]] به سوی ما آمده و همه ما را به نام صدا زد. گفتیم: لبیک سعد یک، فرمود: آیا در میان شما کسی نیست که [[محبوب خدا]] باشد گفتیم: ای [[جوان]]! [[وظیفه]] ما دعاست و [[استجابت]] از آن خداست. فرمود: دور شوید اگر در میان شما [[دوستی برای خدا]] بود، اجابت میشدید. پس کنار کعبه آمد و به [[سجده]] افتاد. شنیدم در سجده میگفت: آقای من! تو را به [[حق]] [[دوستی]] ات با من، اینان را سیراب گردان. هنوز دعای جوان به پایان نرسیده بود که [[باران]] همانند آب از دهانه [[مشک]] جاری شد. گفتم: ای جوان! از کجا دانستی [[خدا]] تو را [[دوست]] دارد، فرمود: اگر دوستم نداشت به زیارت خود نمیخواند وقتی به زیارت خود دعوتم نمود دانستم که دوستم دارد و از او خواستم تا آنکه اجابت نمود. | ||
آن گاه در حالی که اشعاری در [[معرفت خدا]] و [[تقوا]] میسرود، از ما خداحافظی کرد. از [[اهل مکه]] پرسیدم او کیست گفتند: [[علی بن حسین بن علی بن ابی طالب]]{{ع}} است<ref>الاحتجاج ۱۴۹/ ۲ و بحار الانوار ۵۰/ ۴۸.</ref>. | آن گاه در حالی که اشعاری در [[معرفت خدا]] و [[تقوا]] میسرود، از ما خداحافظی کرد. از [[اهل مکه]] پرسیدم او کیست گفتند: [[علی بن حسین بن علی بن ابی طالب]]{{ع}} است<ref>الاحتجاج ۱۴۹/ ۲ و بحار الانوار ۵۰/ ۴۸.</ref>. |