بحث:امام حسین در تاریخ اسلامی: تفاوت میان نسخه‌ها

جز
جایگزینی متن - 'اهل بدر' به 'اهل بدر'
جز (جایگزینی متن - 'سرزمین کربلا' به 'سرزمین کربلا')
جز (جایگزینی متن - 'اهل بدر' به 'اهل بدر')
 
(۱۳ نسخهٔ میانی ویرایش شده توسط ۲ کاربر نشان داده نشد)
خط ۱: خط ۱:
==[[تاریخ]] ولادت [[امام حسین]]{{ع}}==
==[[تاریخ]] ولادت [[امام حسین]]{{ع}}==
در تاریخ ولادت آن حضرت بین [[مورخان]] [[شیعه]] و [[سنی]] [[اختلاف]] نظر است؛ اما مشهور [[علمای شیعه]] و برخی علمای [[اهل سنت]]، ولادت آن حضرت را سوم [[شعبان]] و به قول [[شیخ مفید]] و [[ابوالفرج اصفهانی]] پنجم شعبان [[سال چهارم هجری]] قمری در [[مدینه]] می‌‌دانند و [[شهادت]] آن حضرت را در سال ۶۱ ه.ق ذکر کرده‌اند که حضرت در هنگام شهادت ۵۷ سال و چند ماه داشته‌اند<ref>ارشاد مفید، ج۲، ص۲۷؛ بحار الانوار، ج۴۴، ص۲۰۰؛ اسد الغابه، ج۲، ص۱۹؛ مقاتل الطالبیین، ص۵۱؛ مناقب ابن شهر آشوب، ج۴، ص۷۶.</ref>.
در تاریخ ولادت آن حضرت بین [[مورخان]] [[شیعه]] و [[سنی]] [[اختلاف]] نظر است؛ اما مشهور [[علمای شیعه]] و برخی علمای [[اهل سنت]]، ولادت آن حضرت را سوم [[شعبان]] و به قول [[شیخ مفید]] و [[ابوالفرج اصفهانی]] پنجم شعبان [[سال چهارم هجری]] قمری در [[مدینه]] می‌‌دانند و [[شهادت]] آن حضرت را در سال ۶۱ ه.ق ذکر کرده‌اند که حضرت در هنگام شهادت ۵۷ سال و چند ماه داشته‌اند<ref>ارشاد مفید، ج۲، ص۲۷؛ بحار الانوار، ج۴۴، ص۲۰۰؛ اسد الغابه، ج۲، ص۱۹؛ مقاتل الطالبیین، ص۵۱؛ مناقب ابن‌شهرآشوب، ج۴، ص۷۶.</ref>.


برخی هم ولادت آن حضرت را در [[سال سوم هجری]] ذکر کرده‌اند؛ [[کلینی]] در این باره می‌‌نویسد: «[[حسین بن علی]]{{ع}} در سال سوم هجری به [[دنیا]] آمد»<ref>{{متن حدیث|وُلِدَ الْحُسَيْنُ‏ بْنُ‏ عَلِيٍّ‏{{ع}} فِي سَنَةِ ثَلَاثٍ}}؛ اصول کافی، ج۱، ص۴۳۶.</ref>.
برخی هم ولادت آن حضرت را در [[سال سوم هجری]] ذکر کرده‌اند؛ [[کلینی]] در این باره می‌‌نویسد: «[[حسین بن علی]]{{ع}} در سال سوم هجری به [[دنیا]] آمد»<ref>{{متن حدیث|وُلِدَ الْحُسَيْنُ‏ بْنُ‏ عَلِيٍّ‏{{ع}} فِي سَنَةِ ثَلَاثٍ}}؛ اصول کافی، ج۱، ص۴۳۶.</ref>.
خط ۴۶: خط ۴۶:
#از [[عمر بن خطاب]] [[روایت]] شده که گفت: دیدم حسن و حسین بر شانه [[پیامبر]]{{صل}} سوارند به آنها گفتم: پیامبر، خوب مرکبی است برای شما! رسول خدا{{صل}} فرمود: «آن دو خوب سوارانی هستند»<ref>مجمع الزوائد، ج۹، ص۱۸۱ و مقتل الحسین، خوارزمی، ص۱۳۰.</ref>.
#از [[عمر بن خطاب]] [[روایت]] شده که گفت: دیدم حسن و حسین بر شانه [[پیامبر]]{{صل}} سوارند به آنها گفتم: پیامبر، خوب مرکبی است برای شما! رسول خدا{{صل}} فرمود: «آن دو خوب سوارانی هستند»<ref>مجمع الزوائد، ج۹، ص۱۸۱ و مقتل الحسین، خوارزمی، ص۱۳۰.</ref>.
#[[ابوهریره]] می‌‌گوید: من با دو چشمانم دیدم و با دو گوش خود شنیدم که رسول خدا{{صل}} [[دست]] حسین را گرفته بود و پاهای او روی پاهای پیامبر بود و حضرت به او می‌‌گفت: بالا بیا! و [[کودک]] بالا آمد تا پای خود را روی سینه پیامبر گذاشت؛ بعد حضرت به او فرمود: دهانت را باز کن! به بعد بر او بوسه زد و سپس فرمود:خدایا او را دوست بدار همچنان که من او را دوست می‌دارم<ref>{{متن حدیث|اللَّهُمَّ أَحِبَّهُ‏ فَإِنِّي‏ أُحِبُّهُ‏}}؛ الحسن و الحسین سبطا رسول الله، ص۱۹۸.</ref>؛
#[[ابوهریره]] می‌‌گوید: من با دو چشمانم دیدم و با دو گوش خود شنیدم که رسول خدا{{صل}} [[دست]] حسین را گرفته بود و پاهای او روی پاهای پیامبر بود و حضرت به او می‌‌گفت: بالا بیا! و [[کودک]] بالا آمد تا پای خود را روی سینه پیامبر گذاشت؛ بعد حضرت به او فرمود: دهانت را باز کن! به بعد بر او بوسه زد و سپس فرمود:خدایا او را دوست بدار همچنان که من او را دوست می‌دارم<ref>{{متن حدیث|اللَّهُمَّ أَحِبَّهُ‏ فَإِنِّي‏ أُحِبُّهُ‏}}؛ الحسن و الحسین سبطا رسول الله، ص۱۹۸.</ref>؛
#روزی [[پیامبر خدا]] نشسته بودند، حسن و حسین وارد شدند. وقتی حضرت آنها را دید به پا خاست و قبل از آنکه نزدش آیند، خود به سمت آنها پیش رفت و آن دو را بر دوش خود سوار کرد و فرمود: «[[بهترین]] مرکب، مرکب شما و [[بهترین]] سواران، شما دو تن می‌‌باشید، و پدرتان از شما [[برتر]] است»<ref>{{متن حدیث|نِعْمَ الْمَطِيُّ مَطِيُّكُمَا، وَ نِعْمَ‏ الرَّاكِبَانِ‏ أَنْتُمَا، وَ أَبُوكُمَا خَيْرٌ مِنْكُمَا}}مناقب ابن شهر آشوب، ج۳، ص۳۳۸.</ref>.
#روزی [[پیامبر خدا]] نشسته بودند، حسن و حسین وارد شدند. وقتی حضرت آنها را دید به پا خاست و قبل از آنکه نزدش آیند، خود به سمت آنها پیش رفت و آن دو را بر دوش خود سوار کرد و فرمود: «[[بهترین]] مرکب، مرکب شما و [[بهترین]] سواران، شما دو تن می‌‌باشید، و پدرتان از شما [[برتر]] است»<ref>{{متن حدیث|نِعْمَ الْمَطِيُّ مَطِيُّكُمَا، وَ نِعْمَ‏ الرَّاكِبَانِ‏ أَنْتُمَا، وَ أَبُوكُمَا خَيْرٌ مِنْكُمَا}}مناقب ابن‌شهرآشوب، ج۳، ص۳۳۸.</ref>.
#به دلیل این که [[حسن]] و [[حسین]] مورد [[عنایت]] [[رسول خدا]]{{صل}} قرار داشتند [[اصحاب رسول خدا]]{{صل}} نیز برای آن دو بزرگوار [[احترام]] خاصی قائل بودند. در یکی از روزها [[ابن عباس]] برای حسن و حسین رکاب گرفت و آن دو بر دوش او سوار شدند؛ سپس [[جامه]]‌شان را بر بدنشان [[منظم]] کردند، شخصی به نام [[مدرک بن ابی زیاد]] که [[شاهد]] این منظره بود با [[عتاب]] به ابن عباس گفت: تو از این دو بزرگ‌تری، چرا رکاب برایشان گرفتی. [[ابن‌عباس]] گفت: ای [[نادان]]! نمی‌دانی این دو کیستند! این دو پسران پیامبرند و آیا این [[لطف خدا]] به من نیست که رکابشان را بگیرم و جامه‌شان را منظم کنم!<ref>{{متن حدیث|يَا لُكَعُ (لکع: اگر خطاب به بزرگ باشد به معنای کوچک از نظر علم و عقل می‌آید و در اینجا همین معنا مراد است؛ یعنی ای کم‌عقل و ای نادان!) وَ مَا تَدْرِي مَنْ هَذَانِ هَذَانِ ابْنَا رَسُولِ اللَّهِ أَ وَ لَيْسَ‏ مِمَّا أَنْعَمَ‏ اللَّهُ‏ بِهِ عَلَيَّ أَنْ أَمْسِكَ لَهُمَا وَ أُسَوِّي عَلَيْهِمَا}}مناقب ابن شهر آشوب، ج۴، ص۷۵؛ بحارالانوار، ج۴۳، ص۳۱۹.</ref>؛
#به دلیل این که [[حسن]] و [[حسین]] مورد [[عنایت]] [[رسول خدا]]{{صل}} قرار داشتند [[اصحاب رسول خدا]]{{صل}} نیز برای آن دو بزرگوار [[احترام]] خاصی قائل بودند. در یکی از روزها [[ابن عباس]] برای حسن و حسین رکاب گرفت و آن دو بر دوش او سوار شدند؛ سپس [[جامه]]‌شان را بر بدنشان [[منظم]] کردند، شخصی به نام [[مدرک بن ابی زیاد]] که [[شاهد]] این منظره بود با [[عتاب]] به ابن عباس گفت: تو از این دو بزرگ‌تری، چرا رکاب برایشان گرفتی. [[ابن‌عباس]] گفت: ای [[نادان]]! نمی‌دانی این دو کیستند! این دو پسران پیامبرند و آیا این [[لطف خدا]] به من نیست که رکابشان را بگیرم و جامه‌شان را منظم کنم!<ref>{{متن حدیث|يَا لُكَعُ (لکع: اگر خطاب به بزرگ باشد به معنای کوچک از نظر علم و عقل می‌آید و در اینجا همین معنا مراد است؛ یعنی ای کم‌عقل و ای نادان!) وَ مَا تَدْرِي مَنْ هَذَانِ هَذَانِ ابْنَا رَسُولِ اللَّهِ أَ وَ لَيْسَ‏ مِمَّا أَنْعَمَ‏ اللَّهُ‏ بِهِ عَلَيَّ أَنْ أَمْسِكَ لَهُمَا وَ أُسَوِّي عَلَيْهِمَا}}مناقب ابن‌شهرآشوب، ج۴، ص۷۵؛ بحارالانوار، ج۴۳، ص۳۱۹.</ref>؛
#مردی از [[عبدالله بن عمرو]] پرسید اگر در لباسی [[خون]] پشه یافت شود آیا می‌شود با آن [[لباس]] [[نماز]] خواند؟ [[عبدالله]] از محل سکونت او پرسید او جواب داد من ساکن [[عراق]] هستم! عبدالله، گفت: این مرد را بنگرید! مسئله خون پشه را از من می‌پرسید در حالی که فرزند رسول خدا را کشتند و خون او را بر [[زمین]] ریختند از خون او نمی‌پرسد! من از رسول خدا{{صل}} شنیدم که می‌فرمود: حسن و حسین دو گل خوشبوی دنیای من هستند<ref>{{متن حدیث|هُمَا رَيْحَانَتَايَ مِنَ الدُّنْيَا}}تاریخ ابن عساکر، ج۴، ص۳۱۴.</ref>.
#مردی از [[عبدالله بن عمرو]] پرسید اگر در لباسی [[خون]] پشه یافت شود آیا می‌شود با آن [[لباس]] [[نماز]] خواند؟ [[عبدالله]] از محل سکونت او پرسید او جواب داد من ساکن [[عراق]] هستم! عبدالله، گفت: این مرد را بنگرید! مسئله خون پشه را از من می‌پرسید در حالی که فرزند رسول خدا را کشتند و خون او را بر [[زمین]] ریختند از خون او نمی‌پرسد! من از رسول خدا{{صل}} شنیدم که می‌فرمود: حسن و حسین دو گل خوشبوی دنیای من هستند<ref>{{متن حدیث|هُمَا رَيْحَانَتَايَ مِنَ الدُّنْيَا}}تاریخ ابن عساکر، ج۴، ص۳۱۴.</ref>.
#پس از [[شهادت امام حسین]]{{ع}} هنگامی که سر [[مبارک]] آن حضرت مقابل [[ابن زیاد]] (و به قول [[ابن ابی الحدید]] مقابل [[یزید بن معاویه]]) قرار گرفت او قصد کرد با چوب دستی خود بر لب‌های [[مبارک]] آن حضرت بزند که [[زید بن ارقم]]، [[صحابی پیامبر]]{{صل}} لب به [[اعتراض]] گشود و گفت: [[دست]] از این کار بردار:به خدایی که جز او معبودی نیست [[سوگند]]! که با چشم خود لب‌های [[پیامبر خدا]] را دیدم که بر لب‌های او گذاشته بود و می‌‌بوسید<ref>{{عربی|فَوَ اللَّهِ الَّذِي لَا إِلَهَ غَيْرُهُ لَقَدْ رَأَيْتُ‏ شَفَتَيْ‏ رَسُولِ اللَّهِ{{صل}} عَلَي هَاتَیْنِ الشَّفَتَیْنِ یُقَبِّلُمُمَا}}</ref> سپس زید بن ارقم [[گریه]] کرد و دیگر چیزی نگفت. [[ابن زیاد]] (و به قولی [[یزید]]) ناراحت شد و گفت: اگر تو پیرو خرفت نبودی تو را گردن می‌‌زدم! [[زید]] که سخت ناراحت شده بود از قصر خارج شد و گفت: ای [[مردم عرب]]! از امروز شما همه به [[بندگی]] و غلامی درآمدید؛ زیرا [[حسین]] پسر [[فاطمه]] را کشتید و پسر مرجانه (به قولی پسر [[معاویه]]) را [[امیر]] خود کردید تا [[نیکان]] شما را بکشد و بدان شما را نگاه دارد<ref>اسد الغابة، ج۲، ص۵۲۱؛ تاریخ طبری، ج۵، ص۴۵۶؛ کامل ابن اثیر، ج۲، ص۵۷۴؛ تذکرة الخواص، ص۲۶۵؛ شرح ابن ابی الحدید، ج۹، ص۳۰۷.</ref>. و در برخی از منابع این داستان را از مجلس یزید نقل کرده‌اند و گفته، کسی که اعتراض کرد، [[ابوبرزه سلمی]] بوده است، او به یزید گفت: ای یزید! بر دندان‌های حسین چوب می‌‌زنی. چوب تو بر همان جایی می‌‌خورد که من بارها دیدم [[رسول خدا]]{{صل}} آنجا را [[غرقه]] در بوسه می‌‌کرد. ای یزید! فردا در حالی به [[قیامت]]‌وار می‌شوی که [[شفیع]] تو ابن زیاد خواهد بود؛ ولی شفیع حسین، [[محمد]] [[رسول الله]] است<ref>ر.ک: کامل ابن اثیر، ج۲، ص۵۷۶؛ البدایة و النهایة، ج۸، ص۱۹۴؛ مروج الذهب، ج۲، ص۷۰؛ صحیح ترمذی، ج۱۳، ص۲۹۷.</ref>.
#پس از [[شهادت امام حسین]]{{ع}} هنگامی که سر [[مبارک]] آن حضرت مقابل [[ابن زیاد]] (و به قول [[ابن ابی الحدید]] مقابل [[یزید بن معاویه]]) قرار گرفت او قصد کرد با چوب دستی خود بر لب‌های [[مبارک]] آن حضرت بزند که [[زید بن ارقم]]، [[صحابی پیامبر]]{{صل}} لب به [[اعتراض]] گشود و گفت: [[دست]] از این کار بردار:به خدایی که جز او معبودی نیست [[سوگند]]! که با چشم خود لب‌های [[پیامبر خدا]] را دیدم که بر لب‌های او گذاشته بود و می‌‌بوسید<ref>{{عربی|فَوَ اللَّهِ الَّذِي لَا إِلَهَ غَيْرُهُ لَقَدْ رَأَيْتُ‏ شَفَتَيْ‏ رَسُولِ اللَّهِ{{صل}} عَلَي هَاتَیْنِ الشَّفَتَیْنِ یُقَبِّلُمُمَا}}</ref> سپس زید بن ارقم [[گریه]] کرد و دیگر چیزی نگفت. [[ابن زیاد]] (و به قولی [[یزید]]) ناراحت شد و گفت: اگر تو پیرو خرفت نبودی تو را گردن می‌‌زدم! [[زید]] که سخت ناراحت شده بود از قصر خارج شد و گفت: ای [[مردم عرب]]! از امروز شما همه به [[بندگی]] و غلامی درآمدید؛ زیرا [[حسین]] پسر [[فاطمه]] را کشتید و پسر مرجانه (به قولی پسر [[معاویه]]) را [[امیر]] خود کردید تا [[نیکان]] شما را بکشد و بدان شما را نگاه دارد<ref>اسد الغابة، ج۲، ص۵۲۱؛ تاریخ طبری، ج۵، ص۴۵۶؛ کامل ابن اثیر، ج۲، ص۵۷۴؛ تذکرة الخواص، ص۲۶۵؛ شرح ابن ابی الحدید، ج۹، ص۳۰۷.</ref>. و در برخی از منابع این داستان را از مجلس یزید نقل کرده‌اند و گفته، کسی که اعتراض کرد، [[ابوبرزه سلمی]] بوده است، او به یزید گفت: ای یزید! بر دندان‌های حسین چوب می‌‌زنی. چوب تو بر همان جایی می‌‌خورد که من بارها دیدم [[رسول خدا]]{{صل}} آنجا را [[غرقه]] در بوسه می‌‌کرد. ای یزید! فردا در حالی به [[قیامت]]‌وار می‌شوی که [[شفیع]] تو ابن زیاد خواهد بود؛ ولی شفیع حسین، [[محمد]] [[رسول الله]] است<ref>ر.ک: کامل ابن اثیر، ج۲، ص۵۷۶؛ البدایة و النهایة، ج۸، ص۱۹۴؛ مروج الذهب، ج۲، ص۷۰؛ صحیح ترمذی، ج۱۳، ص۲۹۷.</ref>.
خط ۷۴: خط ۷۴:


==[[امام]]{{ع}} تا [[زمان]] [[امامت]]==
==[[امام]]{{ع}} تا [[زمان]] [[امامت]]==
همان طور که اشاره شد، مشهور [[مورخان]] و [[علما]] و [[سیره]] نویسان، ولادت [[حسین]]{{ع}} را سوم یا پنجم [[شعبان]] [[سال چهارم هجری]] قمری ذکر کرده‌اند و حضرت در مدت ۵۷ سال [[عمر]] پُر [[برکت]] خود، غیر از دوران کوتاهی از [[کودکی]] را که با [[رسول خدا]]{{صل}} سپری کرد، بیشتر عمر خود را در [[دوران خلفا]] و پدرش [[امیرمؤمنان]]{{ع}} با و برادرش [[امام مجتبی]] {{[[عبا]] گذراند و مجموعه دوران عمر خود را در چند دوره مشخص و متناسب با [[نوجوانی]] و [[جوانی]] و میانسالی گذرانده است. در اینجا لازم می‌‌دانیم ک ابتدا به [[اجمال]]، به شرح آن دوران اشاره کنیم و سپس به تحلیل آن ایام بپردازیم.
همان طور که اشاره شد، مشهور [[مورخان]] و [[علما]] و [[سیره‌نویسان]]، ولادت [[حسین]]{{ع}} را سوم یا پنجم [[شعبان]] [[سال چهارم هجری]] قمری ذکر کرده‌اند و حضرت در مدت ۵۷ سال [[عمر]] پُر [[برکت]] خود، غیر از دوران کوتاهی از [[کودکی]] را که با [[رسول خدا]]{{صل}} سپری کرد، بیشتر عمر خود را در [[دوران خلفا]] و پدرش [[امیرمؤمنان]]{{ع}} با و برادرش [[امام مجتبی]] {{ع}} گذراند و مجموعه دوران عمر خود را در چند دوره مشخص و متناسب با [[نوجوانی]] و [[جوانی]] و میانسالی گذرانده است. در اینجا لازم می‌‌دانیم ک ابتدا به [[اجمال]]، به شرح آن دوران اشاره کنیم و سپس به تحلیل آن ایام بپردازیم.
#[[حضرت حسین]]{{ع}} مدت هشت سال از عمر خود را با جد بزرگوارش رسول خدا{{صل}} سپری کرد؛ از سال چهارم هجری تا صفر [[سال یازدهم هجری]]<ref>کشف الغمة، ج۶، ص۴۴.</ref> آغوش پُر [[عطوفت]] رسول خدا{{صل}} را [[درک]] نمود.
#[[حضرت حسین]]{{ع}} مدت هشت سال از عمر خود را با جد بزرگوارش رسول خدا{{صل}} سپری کرد؛ از سال چهارم هجری تا صفر [[سال یازدهم هجری]]<ref>کشف الغمة، ج۶، ص۴۴.</ref> آغوش پُر [[عطوفت]] رسول خدا{{صل}} را [[درک]] نمود.
#دوران زندگانی آن حضرت در زمان امامت [[پدر]] بزرگوارش امیرمؤمنان قریب به کسی و سال یعنی از سال یازدهم هجری تا [[رمضان]] [[چهل]] [[هجری]] بوده است.
#دوران زندگانی آن حضرت در زمان امامت [[پدر]] بزرگوارش امیرمؤمنان قریب به کسی و سال یعنی از سال یازدهم هجری تا [[رمضان]] [[چهل]] [[هجری]] بوده است.
خط ۸۸: خط ۸۸:
ابوبکر در [[روز]] [[دوشنبه]] دوم [[ربیع الاول]] [[سال ۱۱ هجری]] قمری بعد از [[رحلت پیامبر خدا]]{{صل}} با تشکیل [[سقیفه]] و [[رأی]] جمعی از [[اصحاب]] به [[خلافت]] رسید و تنها دو سال و سه ماه، خلافت کرد و در روز سه [[شنبه]] ۲۱ [[جمادی]] الاخر [[سال ۱۳ هجری]] از [[دنیا]] رفت و [[عمر بن خطاب]] بر جنازه او [[نماز]] خواند<ref>تاریخ یعقوبی، ج۲، ص۱۳۷ - ۱۳۸.</ref>.
ابوبکر در [[روز]] [[دوشنبه]] دوم [[ربیع الاول]] [[سال ۱۱ هجری]] قمری بعد از [[رحلت پیامبر خدا]]{{صل}} با تشکیل [[سقیفه]] و [[رأی]] جمعی از [[اصحاب]] به [[خلافت]] رسید و تنها دو سال و سه ماه، خلافت کرد و در روز سه [[شنبه]] ۲۱ [[جمادی]] الاخر [[سال ۱۳ هجری]] از [[دنیا]] رفت و [[عمر بن خطاب]] بر جنازه او [[نماز]] خواند<ref>تاریخ یعقوبی، ج۲، ص۱۳۷ - ۱۳۸.</ref>.


در عصر [[خلافت ابوبکر]] اگر چه فراز و نشیب کمتری در [[تاریخ اسلام]] رخ داده و از آنجا که [[حضرت حسین]]{{ع}} چون برادرش [[حضرت حسن]] خردسال بودند و در سنین بین هفت و هشت سالگی بودند، بار سنگین [[مشکلات]] آن [[روزگار]] بر دوش پدر بزرگوارشان [[امیرمؤمنان]]{{ع}} بوده است و این دو [[سبط پیامبر]]، تنها در جمع آوری [[قرآن]] و تنظیم آن، پدر را [[یاری]] رسانده و بر اوضاع و برخی حوادث و جنگ‌های آن [[زمان]] نظاره گر و با دقت پی‌گیر بودند.
در عصر [[خلافت ابوبکر]] اگر چه فراز و نشیب کمتری در [[تاریخ اسلام]] رخ داده و از آنجا که [[حضرت حسین]]{{ع}} چون برادرش [[حضرت حسن]] خردسال بودند و در سنین بین هفت و هشت سالگی بودند، بار سنگین [[مشکلات]] آن [[روزگار]] بر دوش پدر بزرگوارشان [[امیرمؤمنان]]{{ع}} بوده است و این دو [[سبط پیامبر]]، تنها در [[جمع‌آوری قرآن]] و تنظیم آن، پدر را [[یاری]] رسانده و بر اوضاع و برخی حوادث و جنگ‌های آن [[زمان]] نظاره گر و با دقت پی‌گیر بودند.


در دوران [[خلافت ابوبکر]] چند حادثه بسیار تلخ و فراموش نشدنی، برای [[حسین]] و [[برادر]] و پدرش پیش آمد:
در دوران [[خلافت ابوبکر]] چند حادثه بسیار تلخ و فراموش نشدنی، برای [[حسین]] و [[برادر]] و پدرش پیش آمد:
خط ۱۲۴: خط ۱۲۴:
عمر گفت: وای بر تو! اگر تو جدی مانند جد آنها و پدری مانند پدر آنان و [[مادری]] همچون [[مادر]] ایشان و مادربزرگی چون مادربزرگ ایشان دایی چون دایی ایشان و عمویی چون عموی آنان و عمه‌ای چون عمه ایشان می‌داشتی، آنگاه ادعای [[برابری]] کن<ref>تذکرة الخواص، ص۸۱.</ref>.
عمر گفت: وای بر تو! اگر تو جدی مانند جد آنها و پدری مانند پدر آنان و [[مادری]] همچون [[مادر]] ایشان و مادربزرگی چون مادربزرگ ایشان دایی چون دایی ایشان و عمویی چون عموی آنان و عمه‌ای چون عمه ایشان می‌داشتی، آنگاه ادعای [[برابری]] کن<ref>تذکرة الخواص، ص۸۱.</ref>.


[[ابن عساکر]] [[شافعی]] می‌‌نویسد: عمر بن خطاب مقرری حسن و حسین{{ع}} را به [[میزان]] مقرری پدرشان [[امیرمؤمنان]]{{ع}} معین کرد و آنها را به مقرری [[اهل]] [[بدر]] ملحق نمود و برای هر یک از آن دو بزرگوار، پنج هزار درهم [[مستمری]] قرار داد<ref>.تاریخ ابن عساکر، شافعی، ج۴، ص۳۲۱؛ تاریخ طبری، ج۴، ص۲۶۹.</ref>.<ref>[[سید اصغر ناظم‌زاده|ناظم‌زاده، سید اصغر]]، [[ اصحاب امام حسین - ناظم‌زاده (کتاب)|اصحاب امام حسین]]، ص:۷۳-۷۶.</ref>
[[ابن عساکر]] [[شافعی]] می‌‌نویسد: عمر بن خطاب مقرری حسن و حسین{{ع}} را به [[میزان]] مقرری پدرشان [[امیرمؤمنان]]{{ع}} معین کرد و آنها را به مقرری [[اهل بدر]] ملحق نمود و برای هر یک از آن دو بزرگوار، پنج هزار درهم [[مستمری]] قرار داد<ref>.تاریخ ابن عساکر، شافعی، ج۴، ص۳۲۱؛ تاریخ طبری، ج۴، ص۲۶۹.</ref>.<ref>[[سید اصغر ناظم‌زاده|ناظم‌زاده، سید اصغر]]، [[ اصحاب امام حسین - ناظم‌زاده (کتاب)|اصحاب امام حسین]]، ص:۷۳-۷۶.</ref>


===حسین{{ع}} در دوران [[خلافت عثمان]]===
===حسین{{ع}} در دوران [[خلافت عثمان]]===
خط ۱۳۵: خط ۱۳۵:
پس از [[دفن]] [[عمر بن خطاب]] [[ابو طلحه]] این شش نفر را جمع کرد و نظر آنها چنین شد: ابتدا [[طلحه]] [[رأی]] خود را به [[عثمان]] داد و [[زبیر]] رأی خود را به [[امیرمؤمنان علی]]{{ع}} داد و [[سعد بن ابی وقاص]] رأی خود را به عبدالرحمن بن عوف داد. بدین ترتیب شش نفر از اعضا در سه نفر خلاصه شدند.
پس از [[دفن]] [[عمر بن خطاب]] [[ابو طلحه]] این شش نفر را جمع کرد و نظر آنها چنین شد: ابتدا [[طلحه]] [[رأی]] خود را به [[عثمان]] داد و [[زبیر]] رأی خود را به [[امیرمؤمنان علی]]{{ع}} داد و [[سعد بن ابی وقاص]] رأی خود را به عبدالرحمن بن عوف داد. بدین ترتیب شش نفر از اعضا در سه نفر خلاصه شدند.
آنگاه [[عبدالرحمن]]، خطاب به [[حضرت علی]]{{ع}} گفت اگر به [[کتاب خدا]] و [[سنت پیامبر]] و [[سیره]] [[شیخین]] عمل کنی رأی من برای شما باشد.
آنگاه [[عبدالرحمن]]، خطاب به [[حضرت علی]]{{ع}} گفت اگر به [[کتاب خدا]] و [[سنت پیامبر]] و [[سیره]] [[شیخین]] عمل کنی رأی من برای شما باشد.
اما حضرت علی{{ع}} فرمود، من به کتاب خدا و سنت پیامبر و [[اجتهاد]] خودم عمل می‌‌کنم! ولی عثمان نظر عبدالرحمن را قبول کرد و گفت: به کتاب خدا و سنت پیامبر و سیره شیخین عمل می‌‌کنم. و بدین ترتیب عثمان بر [[مسند]] [[خلافت]] تکیه زد و به هیچ یک از تعهدات خود درست عمل نکرد و سرانجام به خاطر [[اعمال ناپسند]] و [[رفتار]] خلاف و [[گناه]] و ظلم‌های بسیارش به قتل رسید (شرح بیشتر این داستان را در کتاب تجلی [[امامت]] تحلیلی از [[حکومت]] [[علی]]{{ع}} اثر دیگر مؤلف، ص۵۶۰ - ۵۶۶ ملاحظه نمایید).</ref>. [[رنج]] و [[محنت]] حضرت علی{{ع}} و [[خاندان]] [[بنی هاشم]] از جمله [[حضرت حسن]] و [[حسین]] آنگاه فزونی یافت که با دوره نوینی از [[انحراف]] [[حکومت اسلامی]] مواجه شدند. آنها [[شاهد]] بودند که عثمان پس از چند سال که بر اوضاع [[کشور اسلامی]] [[تسلط]] یافت همه معترضان و [[انتقاد]] کنندگان را به [[حبس]] و [[تبعید]] و [[زندان]] کشاند و ابوذرها و [[مالک]] اشترها و ده‌ها تن از [[یاران]] [[اسلام]] را به تبعیدهای مکرر فرستاد و افرادی از [[اصحاب پیامبر]] مثل [[عمار یاسر]] و [[عبدالله بن مسعود]]، دو [[صحابی]] بزرگ را در انظار [[مردم]] و در [[مسجد]] [[نبوی]] کتک زد و از مسجد با بی‌هوشی بیرون انداخت. [[عثمان]] هر معترضی را به بهانه‌های واهی و تهمت‌های ناروا [[خانه]] نشین می‌‌ساخت و حتی از برخوردهای ناجوانمردانه نسبت به [[امیرمؤمنان علی]]{{ع}} ابایی نداشت.
اما حضرت علی{{ع}} فرمود، من به کتاب خدا و سنت پیامبر و [[اجتهاد]] خودم عمل می‌‌کنم! ولی عثمان نظر عبدالرحمن را قبول کرد و گفت: به کتاب خدا و سنت پیامبر و سیره شیخین عمل می‌‌کنم. و بدین ترتیب عثمان بر [[مسند خلافت]] تکیه زد و به هیچ یک از تعهدات خود درست عمل نکرد و سرانجام به خاطر [[اعمال ناپسند]] و [[رفتار]] خلاف و [[گناه]] و ظلم‌های بسیارش به قتل رسید (شرح بیشتر این داستان را در کتاب تجلی [[امامت]] تحلیلی از [[حکومت]] [[علی]]{{ع}} اثر دیگر مؤلف، ص۵۶۰ - ۵۶۶ ملاحظه نمایید).</ref>. [[رنج]] و [[محنت]] حضرت علی{{ع}} و [[خاندان]] [[بنی هاشم]] از جمله [[حضرت حسن]] و [[حسین]] آنگاه فزونی یافت که با دوره نوینی از [[انحراف]] [[حکومت اسلامی]] مواجه شدند. آنها [[شاهد]] بودند که عثمان پس از چند سال که بر اوضاع [[کشور اسلامی]] [[تسلط]] یافت همه معترضان و [[انتقاد]] کنندگان را به [[حبس]] و [[تبعید]] و [[زندان]] کشاند و ابوذرها و [[مالک]] اشترها و ده‌ها تن از [[یاران]] [[اسلام]] را به تبعیدهای مکرر فرستاد و افرادی از [[اصحاب پیامبر]] مثل [[عمار یاسر]] و [[عبدالله بن مسعود]]، دو [[صحابی]] بزرگ را در انظار [[مردم]] و در [[مسجد]] [[نبوی]] کتک زد و از مسجد با بی‌هوشی بیرون انداخت. [[عثمان]] هر معترضی را به بهانه‌های واهی و تهمت‌های ناروا [[خانه]] نشین می‌‌ساخت و حتی از برخوردهای ناجوانمردانه نسبت به [[امیرمؤمنان علی]]{{ع}} ابایی نداشت.


از همه اینها دردناک‌تر افراد [[ناصالح]] و [[بی‌ایمان]] در گوشه و کنار [[بلاد اسلامی]] بر [[مسند]] [[قدرت]] قرار گرفته بودند و [[بیت المال]] را با [[حیف]] و میل می‌‌کردند و یا به یغما می‌بردند در این میان [[بیت]] [[رسالت]] یعنی [[علی]] و فرزندانش را که ضامن بقای اسلام و [[احکام]] [[نورانی]] آن بودند، [[شاهد]] زیر پا گذاشتن [[دستورات]] [[قرآن کریم]] و مهجور ماندن [[سنت نبوی]] از جانب عثمان و نزدیکانش بودند؛ آنان با [[تذکر]] و فرستادن [[افراد صالح]] نزد [[خلیفه سوم]]، سعی در [[اصلاح امور]] داشتند؛ اما کمترین اثری در عملکرد او ایجاد نشد و همواره او و بستگانش که امور [[حکومت]] را به دست گرفته بودند بر [[انحراف]] و چپاول بیت المال و [[بذل و بخشش]]، ادامه می‌‌دادند.
از همه اینها دردناک‌تر افراد [[ناصالح]] و [[بی‌ایمان]] در گوشه و کنار [[بلاد اسلامی]] بر [[مسند]] [[قدرت]] قرار گرفته بودند و [[بیت المال]] را با [[حیف]] و میل می‌‌کردند و یا به یغما می‌بردند در این میان [[بیت]] [[رسالت]] یعنی [[علی]] و فرزندانش را که ضامن بقای اسلام و [[احکام]] [[نورانی]] آن بودند، [[شاهد]] زیر پا گذاشتن [[دستورات]] [[قرآن کریم]] و مهجور ماندن [[سنت نبوی]] از جانب عثمان و نزدیکانش بودند؛ آنان با [[تذکر]] و فرستادن [[افراد صالح]] نزد [[خلیفه سوم]]، سعی در [[اصلاح امور]] داشتند؛ اما کمترین اثری در عملکرد او ایجاد نشد و همواره او و بستگانش که امور [[حکومت]] را به دست گرفته بودند بر [[انحراف]] و چپاول بیت المال و [[بذل و بخشش]]، ادامه می‌‌دادند.
خط ۱۴۳: خط ۱۴۳:
سرانجام همین خطاها و کجروی‌ها سبب [[شورش]] همگانی علیه عثمان شد و جمع زیادی از [[مسلمانان]] [[خشمگین]] از [[مصر]]، [[کوفه]]، [[بصره]] و [[مکه]] در [[مدینه]] [[اجتماع]] کردند و با [[همیاری]] و [[همکاری]] اصحاب پیامبر، بر حکومت او شوریدند و با کشتن او، به حکومت عثمان پایان بخشیدند.
سرانجام همین خطاها و کجروی‌ها سبب [[شورش]] همگانی علیه عثمان شد و جمع زیادی از [[مسلمانان]] [[خشمگین]] از [[مصر]]، [[کوفه]]، [[بصره]] و [[مکه]] در [[مدینه]] [[اجتماع]] کردند و با [[همیاری]] و [[همکاری]] اصحاب پیامبر، بر حکومت او شوریدند و با کشتن او، به حکومت عثمان پایان بخشیدند.


البته نباید از این نکته [[غافل]] شد که [[حضرت امام حسین]]{{ع}} در اوایل حکومت عثمان با [[برادر]] ارجمندش [[حضرت امام حسن]]{{ع}} و با موافقت پدربزرگوارشان، همراه با [[سپاهیان]] [[اسلام]] در [[جنگ]] با کشورهای [[دشمن]] شرکت می‌‌نمودند.
البته نباید از این نکته [[غافل]] شد که [[حضرت امام حسین]]{{ع}} در اوایل حکومت عثمان با [[برادر]] ارجمندش [[حضرت امام حسن]]{{ع}} و با موافقت پدربزرگوارشان، همراه با [[سپاهیان اسلام]] در [[جنگ]] با کشورهای [[دشمن]] شرکت می‌‌نمودند.


برخی از [[مورخان]] از جمله [[ابن خلدون]] می‌‌نویسد: [[حضرت حسین]] و برادرش [[حضرت حسن]]، تحت [[فرماندهی]] [[عبدالله بن سرح]]، [[سپاه]] هراکیلوس، امپراطور [[روم]] را در طرابلس [[شکست]] دادند و تا طنجة - در [[تونس]]- را [[تصرف]] کردند و سپس [[شهر]] سبیطله و [[دژ]] «الاجم» را [[فتح]] کردند و [[غنائم]] زیادی به دست [[مسلمانان]] افتاد<ref>ر.ک: امام حسین{{ع}} در آینه تاریخ، ص۱۱۶.</ref>.
برخی از [[مورخان]] از جمله [[ابن خلدون]] می‌‌نویسد: [[حضرت حسین]] و برادرش [[حضرت حسن]]، تحت [[فرماندهی]] [[عبدالله بن سرح]]، [[سپاه]] هراکیلوس، امپراطور [[روم]] را در طرابلس [[شکست]] دادند و تا طنجة - در [[تونس]]- را [[تصرف]] کردند و سپس [[شهر]] سبیطله و [[دژ]] «الاجم» را [[فتح]] کردند و [[غنائم]] زیادی به دست [[مسلمانان]] افتاد<ref>ر.ک: امام حسین{{ع}} در آینه تاریخ، ص۱۱۶.</ref>.
خط ۱۹۴: خط ۱۹۴:
==[[حسین]]{{ع}} و حضور در جنگ‌های [[زمان]] [[پدر]]==
==[[حسین]]{{ع}} و حضور در جنگ‌های [[زمان]] [[پدر]]==
===حضور در [[جنگ جمل]]===
===حضور در [[جنگ جمل]]===
در جنگ جمل [[حضرت علی]]{{ع}} پرچمداری [[سپاه]] را به فرزندش [[محمد حنفیه]] و جناح راست سپاه را به [[حسن]] و [[جناح چپ]] را به فرزند دیگرش حسین با سپرده بود و [[عمار یاسر]] را بر سواره [[نظام]] و [[محمد بن ابی بکر]] را بر پیاده نظام [[تعیین]] نمود و طلایه دار این سپاه پسر عمویش [[عبد الله بن عباس]] بود.
در جنگ جمل [[حضرت علی]]{{ع}} پرچمداری [[سپاه]] را به فرزندش [[محمد حنفیه]] و جناح راست سپاه را به [[حسن]] و [[جناح چپ]] را به فرزند دیگرش حسین با سپرده بود و [[عمار یاسر]] را بر [[سواره‌نظام]] و [[محمد بن ابی بکر]] را بر پیاده نظام [[تعیین]] نمود و طلایه دار این سپاه پسر عمویش [[عبد الله بن عباس]] بود.


[[ابن اثیر]] می‌‌نویسد: [[حسین بن علی]]{{ع}} با پدرش [[امیرمؤمنان علی]]{{ع}} از [[مدینه]] به [[کوفه]] آمد و در جنگ‌های زمان [[خلافت]] پدر، ([[جمل]] و [[صفین]] و [[نهروان]]) همراه پدر حضور یافت<ref>الاصابة فی تمییز الصحابه، ج۲، ص۷۸.</ref>.
[[ابن اثیر]] می‌‌نویسد: [[حسین بن علی]]{{ع}} با پدرش [[امیرمؤمنان علی]]{{ع}} از [[مدینه]] به [[کوفه]] آمد و در جنگ‌های زمان [[خلافت]] پدر، ([[جمل]] و [[صفین]] و [[نهروان]]) همراه پدر حضور یافت<ref>الاصابة فی تمییز الصحابه، ج۲، ص۷۸.</ref>.
خط ۳۰۳: خط ۳۰۳:
آن حضرت از آغاز این [[مسئولیت]] خطیر الهی در [[حفظ رسالت]] و [[هدایت]] [[امت اسلامی]] تلاش نمود و با اینکه [[معاویه]] در عمل به [[پیمان]] [[صلح]] با برادرش [[امام مجتبی]]{{ع}} [[متعهد]] نبود، اما به [[احترام]] [[برادر]] و امضای آن بزرگوار، [[پیمان]] صلح با معاویه را محترم شمرد و آن را نقض ننمود و در مدت بیش از ده سال که معاویه زنده بود، یعنی تا سال۶۰ [[هجری]] [[پایبندی]] خود را به این پیمان [[حفظ]] نمود.
آن حضرت از آغاز این [[مسئولیت]] خطیر الهی در [[حفظ رسالت]] و [[هدایت]] [[امت اسلامی]] تلاش نمود و با اینکه [[معاویه]] در عمل به [[پیمان]] [[صلح]] با برادرش [[امام مجتبی]]{{ع}} [[متعهد]] نبود، اما به [[احترام]] [[برادر]] و امضای آن بزرگوار، [[پیمان]] صلح با معاویه را محترم شمرد و آن را نقض ننمود و در مدت بیش از ده سال که معاویه زنده بود، یعنی تا سال۶۰ [[هجری]] [[پایبندی]] خود را به این پیمان [[حفظ]] نمود.


اما پایبندی [[امام]]{{ع}} به پیمان صلح با معاویه به این معنا نبود که به سیاست‌های غلط معاویه و کج‌روی‌ها و خیانت‌ها و [[جور]] و [[ستم]] او کوتاه بیاید و بر آنها [[اعتراض]] نکند، بلکه طبق نقل [[مورخان]]، بسیار اوقات [[حضرت اباعبدالله الحسین]]{{ع}} بر [[کردار]] ناروای معاویه می‌شورید و با [[نامه‌نگاری]]<ref>مروان حکم که از طرف معاویه بر مدینه فرمانروایی می‌‌کرد نامه‌ای به معاویه نوشت و از تحرکات مردم در اطراف امام حسین{{ع}} اعلام خطر کرد معاویه به او پاسخ داد: متعرض حسین نشود، سپس خود نامه ای به امام حسین{{ع}} نوشت و از پیمان شکنی و این نوع تحرکات که گزارش شده بود گلایه و اعتراض کرد. امام حسین{{ع}} در پاسخ معاویه نامه‌ای بسیار تند و اعتراض آمیز به او نوشت و بر ظلم‌ها و ستم‌هایی که در آن به یاران پدرش امیرالمؤمنین{{ع}} شده بود، اشکال کرد و صریحا به کشتن عمرو بن حمق خزاعی، و حجر و یارانش و بسیاری از جنایات دیگر معاویه در این نامه اعتراض کرد و او را به دوری از منکرات و پیروی از حق و عدالت توصیه نمود. (ر.ک: رجال کشی، رقم‌های ۹۷ – ۹۹؛ بحارالانوار، ج۴۴، ص۲۱۲).</ref> و اعزام افرادی او را [[سرزنش]] می‌‌کرد، و حتی [[حضرت حسین]] به همراه برادرش [[امام مجتبی]]{{ع}} و [[صحابی]] بزرگ [[قیس بن سعد انصاری]] در [[شام]] با [[معاویه]] [[ملاقات]] داشتند مطالبی به طور [[یقین]] بین حضرت با معاویه بوده که [[تاریخ]] از ذکر گفت وگوی آنان ساکت است<ref>ر.ک: رجال کشی، رقم ۱۷۶؛ بحارالأنوار، ج۴۴، ص۲۱۰، به نقل از: مناقب ابن شهر آشوب، ج۴، ص۸۱.</ref>. به خصوص زمانی که معاویه برای [[خلافت یزید]] [[بیعت]] می‌‌گرفت، [[امام]] سخت برآشفت و [[رفتار]] او را بر خلاف [[سیره]] گذشتگان و [[خلفا]] دانست؛ اما چون [[مصلحت]] به [[مبارزه]] صریح با معاویه نبود امام [[قیام]] نکرد؛ پس از آنکه معاویه در سال شصت [[هجری]] به [[هلاکت]] رسیده و [[حکومت غاصبانه]] [[یزید]] برپا شد، حضرت [[نهضت]] و قیام خود را آغاز کرد و لحظه‌ای هم با [[خلافت]] جائرانه یزید کنار نیامد. هنوز از خلافت یزید هفت ماه نگذشته بود که عاشورای [[محرم]] سال ۶۱ ه.ق رخ داد و [[امام حسین]]{{ع}} [[جان]] خود و [[خویشاوندان]] و [[نزدیکان]] و یارانش را در [[کربلا]] فدای [[اسلام]] و [[اصلاح]] [[امت اسلامی]] نمود.<ref>[[سید اصغر ناظم‌زاده|ناظم‌زاده، سید اصغر]]، [[ اصحاب امام حسین - ناظم‌زاده (کتاب)|اصحاب امام حسین]]، ص:۱۰۱-۱۰۳.</ref>
اما پایبندی [[امام]]{{ع}} به پیمان صلح با معاویه به این معنا نبود که به سیاست‌های غلط معاویه و کج‌روی‌ها و خیانت‌ها و [[جور]] و [[ستم]] او کوتاه بیاید و بر آنها [[اعتراض]] نکند، بلکه طبق نقل [[مورخان]]، بسیار اوقات [[حضرت اباعبدالله الحسین]]{{ع}} بر [[کردار]] ناروای معاویه می‌شورید و با [[نامه‌نگاری]]<ref>مروان حکم که از طرف معاویه بر مدینه فرمانروایی می‌‌کرد نامه‌ای به معاویه نوشت و از تحرکات مردم در اطراف امام حسین{{ع}} اعلام خطر کرد معاویه به او پاسخ داد: متعرض حسین نشود، سپس خود نامه ای به امام حسین{{ع}} نوشت و از پیمان شکنی و این نوع تحرکات که گزارش شده بود گلایه و اعتراض کرد. امام حسین{{ع}} در پاسخ معاویه نامه‌ای بسیار تند و اعتراض آمیز به او نوشت و بر ظلم‌ها و ستم‌هایی که در آن به یاران پدرش امیرالمؤمنین{{ع}} شده بود، اشکال کرد و صریحا به کشتن عمرو بن حمق خزاعی، و حجر و یارانش و بسیاری از جنایات دیگر معاویه در این نامه اعتراض کرد و او را به دوری از منکرات و پیروی از حق و عدالت توصیه نمود. (ر.ک: رجال کشی، رقم‌های ۹۷ – ۹۹؛ بحارالانوار، ج۴۴، ص۲۱۲).</ref> و اعزام افرادی او را [[سرزنش]] می‌‌کرد، و حتی [[حضرت حسین]] به همراه برادرش [[امام مجتبی]]{{ع}} و [[صحابی]] بزرگ [[قیس بن سعد انصاری]] در [[شام]] با [[معاویه]] [[ملاقات]] داشتند مطالبی به طور [[یقین]] بین حضرت با معاویه بوده که [[تاریخ]] از ذکر گفت وگوی آنان ساکت است<ref>ر.ک: رجال کشی، رقم ۱۷۶؛ بحارالأنوار، ج۴۴، ص۲۱۰، به نقل از: مناقب ابن‌شهرآشوب، ج۴، ص۸۱.</ref>. به خصوص زمانی که معاویه برای [[خلافت یزید]] [[بیعت]] می‌‌گرفت، [[امام]] سخت برآشفت و [[رفتار]] او را بر خلاف [[سیره]] گذشتگان و [[خلفا]] دانست؛ اما چون [[مصلحت]] به [[مبارزه]] صریح با معاویه نبود امام [[قیام]] نکرد؛ پس از آنکه معاویه در سال شصت [[هجری]] به [[هلاکت]] رسیده و [[حکومت غاصبانه]] [[یزید]] برپا شد، حضرت [[نهضت]] و قیام خود را آغاز کرد و لحظه‌ای هم با [[خلافت]] جائرانه یزید کنار نیامد. هنوز از خلافت یزید هفت ماه نگذشته بود که عاشورای [[محرم]] سال ۶۱ ه.ق رخ داد و [[امام حسین]]{{ع}} [[جان]] خود و [[خویشاوندان]] و [[نزدیکان]] و یارانش را در [[کربلا]] فدای [[اسلام]] و [[اصلاح]] [[امت اسلامی]] نمود.<ref>[[سید اصغر ناظم‌زاده|ناظم‌زاده، سید اصغر]]، [[ اصحاب امام حسین - ناظم‌زاده (کتاب)|اصحاب امام حسین]]، ص:۱۰۱-۱۰۳.</ref>


==آغاز [[قیام]] و [[نهضت]] [[امام]] و [[مخالفت]] با [[بیعت]] [[یزید]]==
==آغاز [[قیام]] و [[نهضت]] [[امام]] و [[مخالفت]] با [[بیعت]] [[یزید]]==
خط ۳۳۴: خط ۳۳۴:
در برخی از نقل‌ها آمده که حضرت در پاسخ درخواست او از [[بیعت]] با [[یزید]] [[امتناع]] ورزید و دلیل آن را ضمن معرفی خود بیان نمود و چنین فرمود: «ما [[خاندان]] [[نبوت]] و [[معدن]] رسالتیم، [[منزل]] ما [[محل رفت و آمد فرشتگان]] است، [[فیض]] و [[عنایت خداوند]] از ما شروع و به ما ختم خواهد شد، ولی یزید مردی [[فاسق]] است، شراب می‌‌خورد، [[مردم]] بی‌گناه را می‌‌کشد و آشکارا [[گناه]] و [[فسق]] می‌‌کند، و کسی مثل من با فردی مانند یزید بیعت نخواهد کرد، با این حال [[تأمل]] کنید تا فردا برسد آنگاه ببینیم که کدام یک از ما دو تن به [[خلافت]] سزاوارتر و [[شایسته]] تریم، این کلمات را فرمود و از مجلس خارج شد»<ref>{{متن حدیث|أَيُّهَا الْأَمِيرُ إِنَّا أَهْلُ بَيْتِ النُّبُوَّةِ وَ مَعْدِنُ‏ الرِّسَالَةِ وَ مُخْتَلَفُ‏ الْمَلَائِكَةِ وَ بِنَا فَتَحَ اللَّهُ وَ بِنَا خَتَمَ اللَّهُ وَ يَزِيدُ رَجُلٌ فَاسِقٌ شَارِبُ الْخَمْرِ قَاتِلُ النَّفْسِ الْمُحَرَّمَةِ مُعْلِنٌ بِالْفِسْقِ وَ مِثْلِي لَا يُبَايِعُ مِثْلَهُ وَ لَكِنْ نُصْبِحُ وَ تُصْبِحُونَ وَ نَنْظُرُ وَ تَنْظُرُونَ أَيُّنَا أَحَقُّ بِالْبَيْعَةِ وَ الْخِلَافَةِ ثُمَّ خَرَجَ{{ع}}}}؛ بحارالأنوار، ج۴۴، ص۳۲۵؛ مقتل مقرم، ص۱۳۱ با کمی تفاوت در برخی عبارات الملهوف، ص۹۸.</ref>؛
در برخی از نقل‌ها آمده که حضرت در پاسخ درخواست او از [[بیعت]] با [[یزید]] [[امتناع]] ورزید و دلیل آن را ضمن معرفی خود بیان نمود و چنین فرمود: «ما [[خاندان]] [[نبوت]] و [[معدن]] رسالتیم، [[منزل]] ما [[محل رفت و آمد فرشتگان]] است، [[فیض]] و [[عنایت خداوند]] از ما شروع و به ما ختم خواهد شد، ولی یزید مردی [[فاسق]] است، شراب می‌‌خورد، [[مردم]] بی‌گناه را می‌‌کشد و آشکارا [[گناه]] و [[فسق]] می‌‌کند، و کسی مثل من با فردی مانند یزید بیعت نخواهد کرد، با این حال [[تأمل]] کنید تا فردا برسد آنگاه ببینیم که کدام یک از ما دو تن به [[خلافت]] سزاوارتر و [[شایسته]] تریم، این کلمات را فرمود و از مجلس خارج شد»<ref>{{متن حدیث|أَيُّهَا الْأَمِيرُ إِنَّا أَهْلُ بَيْتِ النُّبُوَّةِ وَ مَعْدِنُ‏ الرِّسَالَةِ وَ مُخْتَلَفُ‏ الْمَلَائِكَةِ وَ بِنَا فَتَحَ اللَّهُ وَ بِنَا خَتَمَ اللَّهُ وَ يَزِيدُ رَجُلٌ فَاسِقٌ شَارِبُ الْخَمْرِ قَاتِلُ النَّفْسِ الْمُحَرَّمَةِ مُعْلِنٌ بِالْفِسْقِ وَ مِثْلِي لَا يُبَايِعُ مِثْلَهُ وَ لَكِنْ نُصْبِحُ وَ تُصْبِحُونَ وَ نَنْظُرُ وَ تَنْظُرُونَ أَيُّنَا أَحَقُّ بِالْبَيْعَةِ وَ الْخِلَافَةِ ثُمَّ خَرَجَ{{ع}}}}؛ بحارالأنوار، ج۴۴، ص۳۲۵؛ مقتل مقرم، ص۱۳۱ با کمی تفاوت در برخی عبارات الملهوف، ص۹۸.</ref>؛


طبق نقل [[ابن شهر آشوب]]: «[[ولید]] فریادش بلند شد و با [[امام]] [[درشتی]] کرد، امام به [[سختی]] پاسخ او را داد. در همین هنگام نوزده نفر از [[بنی هاشم]] از همراهان امام که بیرون قصر بودند. داخل [[دارالاماره]] شدند و امام{{ع}} را با [[زور]] از آنجا خارج کردند و به [[خانه]] بردند»<ref>مناقب ابن شهرآشوب، ج۴، ص۸۸؛ مقتل مقرم، ص۱۴۴.</ref>.
طبق نقل [[ابن‌شهرآشوب]]: «[[ولید]] فریادش بلند شد و با [[امام]] [[درشتی]] کرد، امام به [[سختی]] پاسخ او را داد. در همین هنگام نوزده نفر از [[بنی هاشم]] از همراهان امام که بیرون قصر بودند. داخل [[دارالاماره]] شدند و امام{{ع}} را با [[زور]] از آنجا خارج کردند و به [[خانه]] بردند»<ref>مناقب ابن شهرآشوب، ج۴، ص۸۸؛ مقتل مقرم، ص۱۴۴.</ref>.


پس از خارج شدن امام{{ع}} از دارالاماره، [[مروان]] به ولید گفت: با [[رأی]] من [[مخالفت]] کردی و [[حسین]] را [[زندانی]] نکردی و او را نکشتی! به [[خدا]] قسم دیگر به او دست نخواهی یافت؟
پس از خارج شدن امام{{ع}} از دارالاماره، [[مروان]] به ولید گفت: با [[رأی]] من [[مخالفت]] کردی و [[حسین]] را [[زندانی]] نکردی و او را نکشتی! به [[خدا]] قسم دیگر به او دست نخواهی یافت؟
خط ۳۴۲: خط ۳۴۲:
مروان گفت: حال که این [[گمان]] تو است خوب کاری کردی<ref>ر.ک: ارشاد، مفید، ج۲، ص۳۳؛ الملهوف، ص۹۸؛ کامل ابن اثیر، ج۲، ص۵۳۰؛ تاریخ طبری، ج۵، ص۳۴۰؛ بحار الانوار، ج۴۴، ص۳۲۴؛ نفس المهموم، ص۶۹؛ مقتل مقرم، ص۱۳۱.</ref>.
مروان گفت: حال که این [[گمان]] تو است خوب کاری کردی<ref>ر.ک: ارشاد، مفید، ج۲، ص۳۳؛ الملهوف، ص۹۸؛ کامل ابن اثیر، ج۲، ص۵۳۰؛ تاریخ طبری، ج۵، ص۳۴۰؛ بحار الانوار، ج۴۴، ص۳۲۴؛ نفس المهموم، ص۶۹؛ مقتل مقرم، ص۱۳۱.</ref>.


طولی نکشید این خبر به [[یزید بن معاویه]] رسید او بلافاصله ولید را از [[حکومت مدینه]] [[عزل]] کرد و [[مروان بن حکم]]<ref>مناقب ابن شهر آشوب، ج۴، ص۸۸.</ref> (یا [[عمرو بن سعید الأشدق]]) را به [[فرمانداری]] [[مدینه]] [[منصوب]] نمود<ref>کامل ابن اثیر، ج۲، ص۵۳۲؛ البدایة والنهایه ابن کثیر، ج۸، ص۱۵۱.</ref>.
طولی نکشید این خبر به [[یزید بن معاویه]] رسید او بلافاصله ولید را از [[حکومت مدینه]] [[عزل]] کرد و [[مروان بن حکم]]<ref>مناقب ابن‌شهرآشوب، ج۴، ص۸۸.</ref> (یا [[عمرو بن سعید الأشدق]]) را به [[فرمانداری مدینه]] [[منصوب]] نمود<ref>کامل ابن اثیر، ج۲، ص۵۳۲؛ البدایة والنهایه ابن کثیر، ج۸، ص۱۵۱.</ref>.


طبق نقل برخی از [[تواریخ]]، [[روز]] بعد از آن [[ملاقات]]، مروان بین راه با [[امام حسین]]{{ع}} روبه رو شد. این بار از در [[خیرخواهی]] وارد شد و چنین گفت: ای [[حسین]]! من [[خیر خواه]] توأم، شما را [[نصیحت]] می‌‌کنم اگر حرف مرا بشنوی [[رستگار]] خواهی شد؟!.
طبق نقل برخی از [[تواریخ]]، [[روز]] بعد از آن [[ملاقات]]، مروان بین راه با [[امام حسین]]{{ع}} روبه رو شد. این بار از در [[خیرخواهی]] وارد شد و چنین گفت: ای [[حسین]]! من [[خیر خواه]] توأم، شما را [[نصیحت]] می‌‌کنم اگر حرف مرا بشنوی [[رستگار]] خواهی شد؟!.
خط ۳۷۷: خط ۳۷۷:


==[[وصیت امام]]{{ع}} {{متن حدیث|أَنِّي‏ لَمْ‏ أَخْرُجْ‏ أَشِراً}} تجلی [[اهداف]] [[عاشورا]]==
==[[وصیت امام]]{{ع}} {{متن حدیث|أَنِّي‏ لَمْ‏ أَخْرُجْ‏ أَشِراً}} تجلی [[اهداف]] [[عاشورا]]==
پس از [[مذاکره]] امام{{ع}} برادرش، [[وصیت]] نامه‌ای را برای برادرش [[محمد بن حنفیه]] بدین مضمون نوشت: «به [[نام خداوند]] [[بخشنده]] [[مهربان]]؛ این وصیتی است که [[حسین بن علی بن ابی طالب]]، به برادرش [[محمد]]، معروف به [[ابن حنفیه]] می‌‌نماید: [[حسین]] [[گواهی]] می‌‌دهد که خدایی جز [[خدای یکتا]] و [[بی‌شریک]] نیست و [[شهادت]] می‌‌دهد که محمد{{صل}} [[بنده]] [[خدا]] و فرستاده اوست که [[حق]] را از جانب حق آورده است و نیز [[شهادت]] می‌‌دهد که [[بهشت و دوزخ]] [[حق]] است، [[قیامت]] می‌‌آید و شکی در آن نیست و [[خداوند]] هر آنکه در [[گور]] است زنده خواهد کرد. - [[امام]]{{ع}} سپس اهداف خود در این [[سفر]] را ترسیم و فرمودند:
پس از [[مذاکره]] امام{{ع}} برادرش، [[وصیت]] نامه‌ای را برای برادرش [[محمد بن حنفیه]] بدین مضمون نوشت: «به [[نام خداوند]] [[بخشنده]] [[مهربان]]؛ این وصیتی است که [[حسین بن علی بن ابی طالب]]، به برادرش [[محمد]]، معروف به [[ابن حنفیه]] می‌‌نماید: [[حسین]] [[گواهی]] می‌‌دهد که خدایی جز [[خدای یکتا]] و [[بی‌شریک]] نیست و [[شهادت]] می‌‌دهد که محمد{{صل}} [[بنده خدا]] و فرستاده اوست که [[حق]] را از جانب حق آورده است و نیز [[شهادت]] می‌‌دهد که [[بهشت و دوزخ]] [[حق]] است، [[قیامت]] می‌‌آید و شکی در آن نیست و [[خداوند]] هر آنکه در [[گور]] است زنده خواهد کرد. - [[امام]]{{ع}} سپس اهداف خود در این [[سفر]] را ترسیم و فرمودند:
من [[گواهی]] می‌دهم، من از روی [[سرکشی]] و [[طغیان]] و [[تباهی]] و [[ستمگری]] [[قیام]] نکردم بلکه خروج و قیام من تنها برای [[اصلاح امت]] جدم می‌‌باشد، من می‌‌خواهم [[دین خدا]] را رواج دهم، می‌‌خواهم به [[نیکی‌ها]] [[فرمان]] دهم و از [[بدی‌ها]] باز دارم و به روش جدم [[رسول خدا]]{{صل}} و پدرم [[علی بن ابی طالب]]{{ع}} عمل کنم. هرکس [[دعوت]] مرا از آن رو که [[حق]] است پذیرفت، پس خداوند سزاوارتر - به [[پاداش]] - به حق است. و هر کس این [[هدف]] و قیام مرا رد کند من [[شکیبایی]] را پیشه می‌‌کنم تا این که [[خدا]] میان من و [[قوم]] [[ستمکار]] به حق [[قضاوت]] کند، و او [[بهترین]] [[حاکمان]] است. برادرم! این [[وصیت]] من است برای تو و توفیقی نیست مگر با [[اراده پروردگار]]، بر او [[توکل]] می‌‌کنم و به سوی او دست [[انابه]] بر می‌‌دارم»<ref>{{متن حدیث|بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمنِ الرَّحِيمِ‏ هَذَا مَا أَوْصَى بِهِ الْحُسَيْنُ بْنُ عَلِيِّ بْنِ أَبِي طَالِبٍ إِلَى أَخِيهِ مُحَمَّدٍ الْمَعْرُوفِ بِابْنِ الْحَنَفِيَّةِ أَنَّ الْحُسَيْنَ يَشْهَدُ أَنْ لَا إِلَهَ إِلَّا اللَّهُ وَحْدَهُ لَا شَرِيكَ لَهُ وَ أَنَّ مُحَمَّداً عَبْدُهُ وَ رَسُولُهُ جَاءَ بِالْحَقِّ مِنْ عِنْدِ الْحَقِّ وَ أَنَّ الْجَنَّةَ وَ النَّارَ حَقٌّ {{متن قرآن|وَأَنَّ السَّاعَةَ آتِيَةٌ لَا رَيْبَ فِيهَا}} وَ أَنَّ‏ اللَّهَ‏ يَبْعَثُ‏ مَنْ‏ فِي‏ الْقُبُورِ.
من [[گواهی]] می‌دهم، من از روی [[سرکشی]] و [[طغیان]] و [[تباهی]] و [[ستمگری]] [[قیام]] نکردم بلکه خروج و قیام من تنها برای [[اصلاح امت]] جدم می‌‌باشد، من می‌‌خواهم [[دین خدا]] را رواج دهم، می‌‌خواهم به [[نیکی‌ها]] [[فرمان]] دهم و از [[بدی‌ها]] باز دارم و به روش جدم [[رسول خدا]]{{صل}} و پدرم [[علی بن ابی طالب]]{{ع}} عمل کنم. هرکس [[دعوت]] مرا از آن رو که [[حق]] است پذیرفت، پس خداوند سزاوارتر - به [[پاداش]] - به حق است. و هر کس این [[هدف]] و قیام مرا رد کند من [[شکیبایی]] را پیشه می‌‌کنم تا این که [[خدا]] میان من و [[قوم]] [[ستمکار]] به حق [[قضاوت]] کند، و او [[بهترین]] [[حاکمان]] است. برادرم! این [[وصیت]] من است برای تو و توفیقی نیست مگر با [[اراده پروردگار]]، بر او [[توکل]] می‌‌کنم و به سوی او دست [[انابه]] بر می‌‌دارم»<ref>{{متن حدیث|بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمنِ الرَّحِيمِ‏ هَذَا مَا أَوْصَى بِهِ الْحُسَيْنُ بْنُ عَلِيِّ بْنِ أَبِي طَالِبٍ إِلَى أَخِيهِ مُحَمَّدٍ الْمَعْرُوفِ بِابْنِ الْحَنَفِيَّةِ أَنَّ الْحُسَيْنَ يَشْهَدُ أَنْ لَا إِلَهَ إِلَّا اللَّهُ وَحْدَهُ لَا شَرِيكَ لَهُ وَ أَنَّ مُحَمَّداً عَبْدُهُ وَ رَسُولُهُ جَاءَ بِالْحَقِّ مِنْ عِنْدِ الْحَقِّ وَ أَنَّ الْجَنَّةَ وَ النَّارَ حَقٌّ {{متن قرآن|وَأَنَّ السَّاعَةَ آتِيَةٌ لَا رَيْبَ فِيهَا}} وَ أَنَّ‏ اللَّهَ‏ يَبْعَثُ‏ مَنْ‏ فِي‏ الْقُبُورِ.


وَ أَنِّي لَمْ أَخْرُجْ أَشِراً وَ لَا بَطِراً وَ لَا مُفْسِداً وَ لَا ظَالِماً وَ إِنَّمَا خَرَجْتُ لِطَلَبِ الْإِصْلَاحِ فِي أُمَّةِ جَدِّي{{صل}} أُرِيدُ أَنْ آمُرَ بِالْمَعْرُوفِ وَ أَنْهَى عَنِ الْمُنْكَرِ وَ أَسِيرَ بِسِيرَةِ جَدِّي وَ أَبِي‏ عَلِيِّ بْنِ أَبِي طَالِبٍ{{ع}} فَمَنْ قَبِلَنِي بِقَبُولِ الْحَقِّ فَاللَّهُ أَوْلَى بِالْحَقِّ وَ مَنْ رَدَّ عَلَيَّ هَذَا أَصْبِرُ حَتَّى يَقْضِيَ اللَّهُ بَيْنِي وَ بَيْنَ الْقَوْمِ بِالْحَقِ‏ وَ هُوَ خَيْرُ الْحاكِمِينَ‏ وَ هَذِهِ وَصِيَّتِي يَا أَخِي إِلَيْكَ‏ {{متن قرآن|وَمَا تَوْفِيقِي إِلَّا بِاللَّهِ عَلَيْهِ تَوَكَّلْتُ وَإِلَيْهِ أُنِيبُ}}}}</ref>
وَ أَنِّي لَمْ أَخْرُجْ أَشِراً وَ لَا بَطِراً وَ لَا مُفْسِداً وَ لَا ظَالِماً وَ إِنَّمَا خَرَجْتُ لِطَلَبِ الْإِصْلَاحِ فِي أُمَّةِ جَدِّي{{صل}} أُرِيدُ أَنْ آمُرَ بِالْمَعْرُوفِ وَ أَنْهَى عَنِ الْمُنْكَرِ وَ أَسِيرَ بِسِيرَةِ جَدِّي وَ أَبِي‏ عَلِيِّ بْنِ أَبِي طَالِبٍ{{ع}} فَمَنْ قَبِلَنِي بِقَبُولِ الْحَقِّ فَاللَّهُ أَوْلَى بِالْحَقِّ وَ مَنْ رَدَّ عَلَيَّ هَذَا أَصْبِرُ حَتَّى يَقْضِيَ اللَّهُ بَيْنِي وَ بَيْنَ الْقَوْمِ بِالْحَقِ‏ وَ هُوَ خَيْرُ الْحاكِمِينَ‏ وَ هَذِهِ وَصِيَّتِي يَا أَخِي إِلَيْكَ‏ {{متن قرآن|وَمَا تَوْفِيقِي إِلَّا بِاللَّهِ عَلَيْهِ تَوَكَّلْتُ وَإِلَيْهِ أُنِيبُ}}}}</ref>


سپس امام{{ع}} [[نامه]] را پیچید و مُهر کرد و به برادرش [[محمد]] داد و شبانه از [[شهر مدینه]] به جانب [[مکه]] بیرون شد<ref>بحارالأنوار، ج۴۴، ص۳۲۹؛ نفس المهموم، ص۷۴؛ و ر.ک: مناقب ابن شهر آشوب، ج۴، ص۸۹؛ مقتل مقرم، ص۱۲۹.</ref>.<ref>[[سید اصغر ناظم‌زاده|ناظم‌زاده، سید اصغر]]، [[ اصحاب امام حسین - ناظم‌زاده (کتاب)|اصحاب امام حسین]]، ص:۱۱۲-۱۱۳.</ref>
سپس امام{{ع}} [[نامه]] را پیچید و مُهر کرد و به برادرش [[محمد]] داد و شبانه از [[شهر مدینه]] به جانب [[مکه]] بیرون شد<ref>بحارالأنوار، ج۴۴، ص۳۲۹؛ نفس المهموم، ص۷۴؛ و ر.ک: مناقب ابن‌شهرآشوب، ج۴، ص۸۹؛ مقتل مقرم، ص۱۲۹.</ref>.<ref>[[سید اصغر ناظم‌زاده|ناظم‌زاده، سید اصغر]]، [[ اصحاب امام حسین - ناظم‌زاده (کتاب)|اصحاب امام حسین]]، ص:۱۱۲-۱۱۳.</ref>


==[[امام]]{{ع}} و خروج از [[مدینه]]==
==[[امام]]{{ع}} و خروج از [[مدینه]]==
خط ۴۲۴: خط ۴۲۴:
حرکت امام{{ع}} به [[مکه مکرمه]] و [[حرم]] [[خدا]]، سبب گردید که این خبر، [[جهان اسلام]] را فراگیرد و [[افکار عمومی]] متوجه شوند که [[حسین بن علی]]{{ع}} را از بیعت با یزید امتناع ورزیده و او برای [[حفظ جان]] خود به مکه [[پناهنده]] شده است.
حرکت امام{{ع}} به [[مکه مکرمه]] و [[حرم]] [[خدا]]، سبب گردید که این خبر، [[جهان اسلام]] را فراگیرد و [[افکار عمومی]] متوجه شوند که [[حسین بن علی]]{{ع}} را از بیعت با یزید امتناع ورزیده و او برای [[حفظ جان]] خود به مکه [[پناهنده]] شده است.


این خبر در میان [[شیعیان امیرمؤمنان]] [[علی]]{{ع}} [[شور]] و شعف بسیاری ایجاد کرد و در مدت چهار ماهی که امام{{ع}} در مکه اقامت داشت، جمع زیادی از [[مسلمانان]] به [[دیدار]] حضرتش رفتند و پس از [[آگاهی]] از نظرات آن امام{{ع}}، در مراجعت به شهرهای خود، این رویداد مهم را به اطلاع [[مردم]] می‌‌رساندند و در [[عراق]] که عموماً [[شیعیان علی]]{{ع}} بودند، خبر مخالفت امام ان با یزید و اقامت ایشان در مکه، چنان جو [[شادمانی]] را در [[کوفه]] آفرید که [[حکومت]] وقت را به چاره اندیشی وا داشت. کوفه و کوفیان که طعم شیرین حکومت [[امیرمؤمنان علی]]{{ع}} را چهار سال به خاطر داشتند [[دل]] به فرزندگران قدرش [[حضرت حسین]]{{ع}} بر بستند. به همین دلیل جمعی از [[اصحاب رسول خدا]] و شخصیت‌های بزرگ [[سیاسی]] و [[صاحب نظر]] [[اسلامی]] با شنیدن این خبر به [[فکر]] دعوت حضرت به کوفه افتادند تا دوباره کوفه به [[مرکز حکومت]] [[علویان]] تبدیل گردد.<ref>[[سید اصغر ناظم‌زاده|ناظم‌زاده، سید اصغر]]، [[ اصحاب امام حسین - ناظم‌زاده (کتاب)|اصحاب امام حسین]]، ص:۱۱۸.</ref>
این خبر در میان [[شیعیان امیرمؤمنان]] [[علی]]{{ع}} [[شور]] و شعف بسیاری ایجاد کرد و در مدت چهار ماهی که امام{{ع}} در مکه اقامت داشت، جمع زیادی از [[مسلمانان]] به [[دیدار]] حضرتش رفتند و پس از [[آگاهی]] از نظرات آن امام{{ع}}، در مراجعت به شهرهای خود، این رویداد مهم را به اطلاع [[مردم]] می‌‌رساندند و در [[عراق]] که عموماً [[شیعیان علی]]{{ع}} بودند، خبر مخالفت امام ان با یزید و اقامت ایشان در مکه، چنان جو [[شادمانی]] را در [[کوفه]] آفرید که [[حکومت]] وقت را به چاره اندیشی وا داشت. کوفه و کوفیان که طعم شیرین حکومت [[امیرمؤمنان علی]]{{ع}} را چهار سال به خاطر داشتند [[دل]] به فرزندگران‌قدرش [[حضرت حسین]]{{ع}} بر بستند. به همین دلیل جمعی از [[اصحاب رسول خدا]] و شخصیت‌های بزرگ [[سیاسی]] و [[صاحب نظر]] [[اسلامی]] با شنیدن این خبر به [[فکر]] دعوت حضرت به کوفه افتادند تا دوباره کوفه به [[مرکز حکومت]] [[علویان]] تبدیل گردد.<ref>[[سید اصغر ناظم‌زاده|ناظم‌زاده، سید اصغر]]، [[ اصحاب امام حسین - ناظم‌زاده (کتاب)|اصحاب امام حسین]]، ص:۱۱۸.</ref>


==دعوت [[مردم کوفه]] از [[امام]]{{ع}}==
==دعوت [[مردم کوفه]] از [[امام]]{{ع}}==
با اینکه [[دعوت]] از امام{{ع}} به [[شهر کوفه]] آن هم برای [[رهبری جامعه اسلامی]]، علیه [[حکومت یزید بن معاویه]] کار بسیار مشکل، بلکه بس خطرناک بود. با این [[وصف]] جمعی از بزرگان و [[رجال]] [[کوفی]] در [[منزل]] «[[سلیمان بن صرد خزاعی]]» که در جنگ‌های [[جمل]]، [[صفین]] و [[نهروان]] در رکاب [[حضرت علی]] و حضور داشت، جمع شدند و بر [[مرگ معاویه]]، خدای را [[سپاس]] گفتند و در همین [[اجتماع]] [[سلیمان]] یادآور شد که: «[[معاویه]] از [[دنیا]] رفته و [[حسین بن علی]]{{ع}} هم از [[بیعت]] با [[یزید]] [[امتناع]] ورزیده و به [[مکه]] [[هجرت]] کرده است. و شما که [[شیعیان]] او و شیعیان پدرش [[علی]] هستید، اگر می‌‌دانید که برای [[یاری]] او و [[نبرد]] با دشمنش [[آمادگی]] دارید و از [[جان]] خویش می‌‌گذرید، نامه‌ای به او بنویسید و این [[فداکاری]] را اعلام دارید و.»... آنان بر این سخن سلیمان متفق شدند و [[تصمیم]] گرفتند که حضرت را به [[کوفه]] دعوت نمایند و طی نامه‌های زیادی که برای [[اباعبد الله]] الحسین{{ع}} فرستادند از ایشان دعوت کردند. اولین نامه‌ای که برای حضرت ارسال شد به امضای «[[سلیمان بن صرد]]» و «[[مسیب بن نجبه]]» و «[[رفاعة بن شداد بجلی]]» و «[[حبیب بن مظاهر اسدی]]» و جمع دیگری از بزرگان و [[عدالت خواهان]] کوفه رسید، و در این [[نامه]] سبب ناخوشنودی خود از [[حکومت بنی امیه]] را به اطلاع امام{{ع}} رساندند مضمون نامه مردم کوفه و جواب امام الا به ایشان در بخش [[اصحاب]] و ذیل نام [[مسلم بن عقیل]]، [[حبیب بن مظاهر]] و دیگر اصحاب حضرت در همین اثر آمده است. شرح بیشتر دعوت مردم کوفه و پاسخ امام{{ع}} و حرکت امام{{ع}} به [[کربلا]] و وقایعی که در کربلا و [[روز عاشورا]] پیش آمد و جنایت‌های [[سپاه عمر سعد]] را در لابه لای بخش اصحاب در همین اثر در ادامه ملاحظه خواهید کرد.<ref>[[سید اصغر ناظم‌زاده|ناظم‌زاده، سید اصغر]]، [[ اصحاب امام حسین - ناظم‌زاده (کتاب)|اصحاب امام حسین]]، ص:۱۱۸-۱۱۹.</ref>
با اینکه [[دعوت]] از امام{{ع}} به [[شهر کوفه]] آن هم برای [[رهبری جامعه اسلامی]]، علیه [[حکومت یزید بن معاویه]] کار بسیار مشکل، بلکه بس خطرناک بود. با این وصف جمعی از بزرگان و [[رجال]] [[کوفی]] در [[منزل]] «[[سلیمان بن صرد خزاعی]]» که در جنگ‌های [[جمل]]، [[صفین]] و [[نهروان]] در رکاب [[حضرت علی]] و حضور داشت، جمع شدند و بر [[مرگ معاویه]]، خدای را [[سپاس]] گفتند و در همین [[اجتماع]] [[سلیمان]] یادآور شد که: «[[معاویه]] از [[دنیا]] رفته و [[حسین بن علی]]{{ع}} هم از [[بیعت]] با [[یزید]] [[امتناع]] ورزیده و به [[مکه]] [[هجرت]] کرده است. و شما که [[شیعیان]] او و شیعیان پدرش [[علی]] هستید، اگر می‌‌دانید که برای [[یاری]] او و [[نبرد]] با دشمنش [[آمادگی]] دارید و از [[جان]] خویش می‌‌گذرید، نامه‌ای به او بنویسید و این [[فداکاری]] را اعلام دارید و.»... آنان بر این سخن سلیمان متفق شدند و [[تصمیم]] گرفتند که حضرت را به [[کوفه]] دعوت نمایند و طی نامه‌های زیادی که برای [[اباعبد الله]] الحسین{{ع}} فرستادند از ایشان دعوت کردند. اولین نامه‌ای که برای حضرت ارسال شد به امضای «[[سلیمان بن صرد]]» و «[[مسیب بن نجبه]]» و «[[رفاعة بن شداد بجلی]]» و «[[حبیب بن مظاهر اسدی]]» و جمع دیگری از بزرگان و [[عدالت خواهان]] کوفه رسید، و در این [[نامه]] سبب ناخوشنودی خود از [[حکومت بنی امیه]] را به اطلاع امام{{ع}} رساندند مضمون نامه مردم کوفه و جواب امام الا به ایشان در بخش [[اصحاب]] و ذیل نام [[مسلم بن عقیل]]، [[حبیب بن مظاهر]] و دیگر اصحاب حضرت در همین اثر آمده است. شرح بیشتر دعوت مردم کوفه و پاسخ امام{{ع}} و حرکت امام{{ع}} به [[کربلا]] و وقایعی که در کربلا و [[روز عاشورا]] پیش آمد و جنایت‌های [[سپاه عمر سعد]] را در لابه لای بخش اصحاب در همین اثر در ادامه ملاحظه خواهید کرد.<ref>[[سید اصغر ناظم‌زاده|ناظم‌زاده، سید اصغر]]، [[ اصحاب امام حسین - ناظم‌زاده (کتاب)|اصحاب امام حسین]]، ص:۱۱۸-۱۱۹.</ref>
 
==سرگذشت زندگی امام حسین==
===[[امام حسین]]{{ع}} در [[دوران خلفا]]===
امام حسین{{ع}} [[دوران کودکی]] تا پایان [[دوران جوانی]] خویش (از ۷ سالگی تا ۳۱ سالگی) را در دوران [[خلافت]] سه خلیفه نخست در [[مدینه]] گذرانیدند و به دلیل کمی سن و [[غصب خلافت]] از [[امام علی]]{{ع}}، [[اخبار]] چندانی از ایشان در این دوران در دست نیست. با این حال، [[امام]]{{ع}} در این دوره مانند برادرش همراه و [[یاور]] پدر بود و در رخدادهای این دوره پیرو امام علی{{ع}} بود.
 
'''دوران [[حکومت ابوبکر]]''' (۱۱ - ۱۳ق)؛ امام حسین{{ع}} هفت تا نه سالگی خود را در این دوره سپری کرده و با دو حادثه غمبار [[سقیفه]] و [[شهادت حضرت فاطمه]]{{س}} روبه‌رو شد. پس از سقیفه، حضرت به همراه مادر و برادرش، امام علی{{ع}} را در [[استمداد]] از [[انصار]] برای پس گرفتن [[منصب خلافت]] [[یاری]] کرد<ref>ابن ابی الحدید، شرح نهج البلاغه، ج۱۱، ص۱۴؛ سلیم بن قیس، کتاب سلیم بن قیس، ص۱۴۶.</ref> و حادثه تلخ [[شهادت]] مادر را از نزدیک [[مشاهده]] کرد<ref>سخنان حضرت در کنار جنازه مادر (ر.ک: اربلی، کشف الغمة، ج۲، ص۱۲۳).</ref>.
 
اخباری نیز از اعتراض امام حسین{{ع}} به [[خلیفه اول]] یاد کرده‌اند که هنگام [[خطابه]] [[ابوبکر]]، امام حسین{{ع}} به او فرمود: «از روی [[منبر]] پدرم بلند شو و روی منبر پدر خودت بنشین». [[خلیفه]] با گفتن این سخن که پدرم منبری ندارد، با [[ملایمت]] با این [[اعتراض]] معنادار برخورد کرد<ref>ابن عساکر، تاریخ مدینة دمشق، ج۳۰، ص۳۰۷. برخی این اعتراض را به امام حسن{{ع}} نسبت داده‌اند؛ ر.ک: بلاذری، انساب الاشراف، ج۳، ص۲۷۸. برخی دیگر نیز خلیفه مورد اعتراض را عُمَر دانسته‌اند؛ نک: (ابن شبه، تاریخ المدینه المنوره، ج۳، ص۷۹۹؛ طوسی، الامالی، ص۷۰۳).</ref>.
 
'''دوران [[خلافت عمر]]''' (۱۳ – ۲۳ق)؛ امام حسین{{ع}} از ۹ تا ۱۹ سالگی را در دوران این خلیفه گذراند. در این دوران [[دیوان]] عطا تأسیس شد و [[بیت‌المال]] میان [[مسلمانان]] تقسیم شد. عُمَر عطای [[حسنین]]{{عم}} را مانند عطای امام علی{{ع}} در ردیف [[اهل بدر]] قرار داد و برای هر یک پنج<ref>ابن سعد، الطبقات الکبری، الطبقة الخامسه، ج۱، ص۳۹۳.</ref> یا ۳ سـه هزار<ref>یعقوبی، تاریخ، ج۲، ص۱۵۳.</ref> درهم سهم تعیین کرد.
 
'''دوران [[خلافت عثمان]]''' (۲۳ - ۳۵ق): [[امام حسین]]{{ع}} از ۱۹ تا ۳۱ سالگی خـود را در زمـان [[عثمان]] سپری کرد. [[اشرافی‌گری]]، خویشاوندسالاری، اخلاق‌گریزی، روی کار آوردن [[والیان]] [[اموی]] و استفاده بی‌رویه از [[بیت‌المال]] ویژگی [[حکومت]] عثمان بود که [[نارضایتی]] عموم [[مردم]] را بـه همـراه داشت. [[امام علی]]{{ع}} نیز موضع‌گیری انتقادی داشت و برخلاف دستور عثمان، [[ابوذر]] را به هنگام [[تبعید]] به [[ربذه]]، مشایعت کرد. امام حسین{{ع}} نیز در کنار [[پدر]] به بدرقـه ابـوذر رفت و در هنگام [[وداع]]، [[رفتار]] ابوذر را در [[مبارزه]] با [[حاکمان اموی]] [[تحسین]] کرد و از وی خواست که [[صبر]] پیشه کند<ref>ابن ابی الحدید، شرح نهج البلاغه، ج۸، ص۲۵۲.</ref>. [[اخبار]] شرکت [[حسنین]]{{عم}} در فتوح [[طبرستان]] و شمال [[آفریقا]] در دوره عثمان با تردید جدی مواجـه است. این اخبار نَه سند معتبری دارد<ref>برخی اخبار با «قیل» آمده که نشانه ضعف خبر است (ر.ک: بلاذری، فتوح البلدان، ج۲، ص۴۱۱). برخی راویان آنها نیز ضعیف و متهم به جعل حدیث هستند (طبری، تاریخ، ج۴، ص۲۶۹).</ref>، نَه بازتابی در منابع [[شیعی]] دارد و نه مستند مسائل [[فقهی]] شده است<ref>در بخش زندگانی امام حسن{{ع}} به این موضوع اشاره شد.</ref>.
 
[[ازدواج امام]] حسین{{ع}} با [[لیلی]]، دختر [[ابومرة بن عروة ثقفی]]، (مادر [[حضرت علی اکبر]]) و نیـز [[شهربانو]] ([[مادر امام سجاد]]{{ع}}) در دوره عثمان بوده است. پیش‌تر درباره شهربانو توضیحاتی داده شد و می‌توان [[زمان]] ازدواج امام حسین{{ع}} را نیز با لیلی در دوره این [[خلیفه]] دانست، زیـرا هـم، [[سن امام]] در این دوره اقتضای [[ازدواج]] دارد و هم با توجه به نظر مشهور، [[تولد]] [[حضرت علی]] اکبـر در زمان خلافت عثمان بوده است<ref>ابوالفرج الصفهانی، مقاتل الطالبیین، ص۵۳.</ref>.
 
ارسال حسنین{{عم}} از سوی امام علی{{ع}} برای [[دفاع از جان]] عثمان در برابر معترضان حادثه دیگری در این دوره است، که [[نقد]] و بررسی آن در درس [[امام حسن]]{{ع}} گذشت<ref>پژوهشگاه حوزه و دانشگاه، [[تاریخ اسلام بخش اول ج۲ (کتاب)|تاریخ اسلام بخش اول ج۲]]، ص ۱۴۵.</ref>.
 
===[[امام حسین]]{{ع}} در دوران [[حکومت امام علی]]{{ع}} (۳۵ تا ۴۰ق)===
امام حسین{{ع}} سنین ۳۱ تا ۳۶ سالگی خویش را در [[ارتباط]] کامل با حوادث دوران [[خلافت]] پدر بزرگوارش سپری کرد و به [[تبعیت]] از پدر محل سکونت آن حضرت نیز از [[مدینه]] به [[کوفه]] منتقل شد. امام حسین{{ع}} در هر سه [[جنگ]] عصر [[علوی]] حضوری فعال داشت<ref>ابن حجر، الاصابه، ج۲، ص۶۹.</ref>. بنا بر گزارشی، [[حسنین]]{{عم}} در [[جنگ جمل]]، [[فرماندهی]] یک جناح [[سپاه]] را بر عهده داشتند<ref>خلیفة بن خیاط، تاریخ، ص۱۳۸.</ref>.
 
همچنین امام حسین{{ع}} برای [[تشویق]] [[کوفیان]] به [[همراهی]] با [[امیرالمؤمنین]]{{ع}} در [[نبرد]] صِفّین، [[سخنرانی]] کرد<ref>منقری، وقعة صفین، ص۱۱۴.</ref>. [[امام]] در نبرد صِفّین برای [[حفاظت]] از [[جان]] پدر کوشید و در عرصه جنگ حضوری جدی داشت<ref>منقری، وقعة صفین، ص۲۴۹.</ref>. البته [[امام علی]]{{ع}} برای [[حفظ نسل]] [[پیامبر]]{{صل}}، [[اجازه]] مشارکت گسترده حسنین{{عم}} را در جنگ نداد<ref>منقری، وقعة صفین، ص۵۳۰.</ref>. امام حسین{{ع}} در ماجرای [[حکمیت]] نیز در شمار [[شاهدان]] حکمیت بود<ref>منقری، وقعة صفین، ص۵۰۷.</ref>.<ref>پژوهشگاه حوزه و دانشگاه، [[تاریخ اسلام بخش اول ج۲ (کتاب)|تاریخ اسلام بخش اول ج۲]] ص ۱۴۷.</ref>
 
=== امام حسین{{ع}} در دوران [[امامت امام حسن]]{{ع}} (۴۰ - ۴۹ق) ===
سال‌های ۳۶ تا ۴۵ سالگی امام حسین{{ع}}، هم‌زمان با امامت امام حسن{{ع}} سپری شد. امام حسین{{ع}} بنا بر [[وصیت]] پدر بزرگوارش، همیشه [[احترام]] ایشان را [[حفظ]] کرد و حتی در مجالس در حضور او برای حفظ احترام [[برادر]] بزرگ‌تر، زبان به سخن نگشود.
[[صلح امام حسن]]{{ع}} با [[معاویه]] و سپردن [[منصب خلافت]] با شرایطی و به مدت معینی مهم‌ترین حادثه دوران [[امامت امام مجتبی]]{{ع}} بود. امام حسین{{ع}} نیز گرچه مانند برادر بزرگوارش با این [[پیمان]] موافق نبود، اما به [[پیروی]] از برادر، بر [[پایبندی]] به [[صلح‌نامه]] تأکید داشت. برخی [[مخالفان]] [[مکتب اهل بیت]] خبری [[جعل]] کردند که امام مخالف [[صلح]] بوده و با برادرش [[مشاجره]] داشته است<ref>طبری، تاریخ، ج۵، ص۱۶۰؛ بلاذری، انساب الاشراف، ج۳، ص۲۹۳</ref> تا نشان دهند، امام{{ع}} به [[تبعیت از امام علی]]{{ع}} جنگ‌طلب بوده است.
 
[[مخالفت]] و مشاجره امام{{ع}} با برادر بزرگوارش، گذشته از [[ضعف]] سندی، با مراتب [[ادب]] آن حضرت در برابر [[امام حسن]]{{ع}} [[تعارض]] دارد و حضرت پیوسته در پاسخ به پیشنهادِ [[جنگ]] با [[معاویه]]، بر [[پایبندی]] بر [[صلح‌نامه]] [[اصرار]] ورزید و جنگ را معارض با صلح‌نامه اعلام نمود<ref>مفید، الارشاد، ج۲، ص۳۲؛ و نیز ر.ک: بلاذری، انساب الاشراف، ج۳، ص۶۶.</ref>. در حالی که هرگونه [[مخالفت]] با صلح‌نامه باید سبب پذیرش پیشنهاد [[قیام]] علیه معاویه می‌شد<ref>برای آگاهی بیشتر ر.ک: همین کتاب، بخش زندگانی امام حسن{{ع}}.</ref>.
آخرین [[اقدام]] [[امام حسین]]{{ع}} در دوران [[امامت امام حسن]]{{ع}}، [[اقامه نماز]] بر [[پیکر امام]] حسن{{ع}} و [[تشییع پیکر]] [[پاک]] ایشان به سوی [[مسجد پیامبر]]{{صل}} بود. [[عایشه]] و [[بنی‌امیه]] از [[دفن]] [[امام مجتبی]]{{ع}} در کنار [[مزار]] [[پیامبر]]{{صل}} جلوگیری کردند. امام حسین{{ع}}، بنا بر [[وصیت]] [[برادر]] که نباید خونی در [[تشییع جنازه]] ایشان ریخته شود<ref>یعقوبی، تاریخ، ج۲، ص۲۲۵.</ref>، پیکر پاک آن حضرت را در [[بقیع]] و در کنار [[قبر]] مادربزرگشان، [[فاطمه]] بنت اَسَد، دفن کرد<ref>مفید، الارشاد، ج۲، ص۱۷.</ref>.<ref>پژوهشگاه حوزه و دانشگاه، [[تاریخ اسلام بخش اول ج۲ (کتاب)|تاریخ اسلام بخش اول ج۲]] ص ۱۴۷.</ref>
 
===دوران [[حکومت معاویه]]===
معاویه با [[تزویر]] و [[رفتار]] [[سیاسی]] خاص خود، بر [[جامعه اسلامی]] [[تسلط]] داشـت و خـود را [[خلیفه]] [[دیندار]] نشان می‌داد. امام حسین{{ع}} در چنین شرایطی نمی‌توانست با قیام بـه [[پیروزی]] سیاسی برسد و [[پیام]] آزادی‌بخش خود را به [[جامعه]] منتقل کند، به ویژه که به پیمـان صـلـح بـا معـاویـه نـیـز [[وفادار]] بود. با این حال، امام حسین{{ع}} گرچه [[سیاست]] [[مدارا]] با [[حکومت]] را در پیش گرفته بود، اما مخالفت خود را آشکار می‌کرد تا ماهیت غیر [[اسلامی]] و [[ظالمانه]] حکومت معاویه را نشان دهـد و ذهنیت جامعه را برای قیام پس از وی آماده کند. برخی از مخالفت‌های [[امام]]{{ع}} بـه شـرح ذیـل علیه است:
# [[نامه]] اعتراض‌آمیز به معاویه درباره [[شهادت]] [[حُجر بن عَدی]] و [[عَمرو بن حَمِق خُزاعی]] و نیز بدعت‌هایی مانند [[الحاق]] [[زیاد بن ابیه]] به [[ابوسفیان]] و [[ولایتعهدی]] فرزند شراب‌خـوارش، [[یزید]]. امام{{ع}} به [[صراحت]] اعلام کرد، که «فتنه‌ای بالاتر از حکومت تو بر [[امّت]] نمی‌بینم و برای خودم و دینم نظری بهتر از [[جهاد]] بر [[ضد]] تو نمی‌شناسم»<ref>بلاذری، انساب الاشراف، ج۵، ص۱۲۸ به بعد؛ طوسی، اختیار معرفة الرجال، ج۱، ص۲۵۲ به بعد.</ref>؛
# [[اعتراض]] آشکار به بیعت‌ستانی [[معاویه]] برای [[یزید]]<ref>طبری، تاریخ، ج۵، ص۳۰۳ به بعد؛ دینوری، الامامة و السیاسة، ج۱، ص۲۰۴ به بعد.</ref>؛
# [[مخالفت]] عملی با برخی اقدامات معاویه در جهت کاهش دادن شدت [[اختلاف]] میان [[بنی‌امیه]] و [[بنی‌هاشم]]، مانند مخالفت با [[ازدواج]] یزید با دخترِ پسرعموی خود، [[عبدالله بن جعفر بن ابی‌طالب]]<ref>ابن سعد، الطبقات الکبری، الطبقة الخامسه، ج۱، ص۴۱۲.</ref>؛
# [[مبارزه]] عملی با [[کارگزاران]] معاویه در [[مدینه]]، مانند [[مروان بن حَکَم]]<ref>ابن شهر آشوب، مناقب، ج۳، ص۲۱۰.</ref> و ولید بن عُتبه<ref>بلاذری، انساب الاشراف، ج۵، ص۳۱۷.</ref>؛
# [[حفظ]] [[ارتباط با شیعیان]] [[کوفه]] و آماده ساختن آنان برای دوران پس از معاویه، حتی پس از ممانعت [[حاکم مدینه]]<ref>بلاذری، انساب الاشراف، ج۳، ص۳۶۹.</ref>؛
# [[سخنرانی]] علنی در حضور بسیاری از [[صحابه]] و [[حاجیان]] در [[منا]] در اواخر [[حکومت معاویه]]<ref>سلیم بن قیس، کتاب سلیم بن قیس، ص۳۲۰.</ref>.
 
بنابراین، هر چند [[قیام]] در این دوران امکان‌پذیر نبود؛ اما حضرت برای [[جلوگیری از انحراف]] [[جامعه اسلامی]] با ادامه داشتن [[حکومت بنی‌امیه]]، بی‌صبرانه [[منتظر]] [[مرگ معاویه]] بود. دیگر بزرگان [[جامعه]] نیز [[حکومت یزید]] را [[انحراف]] می‌شمردند. [[عبدالله بن زبیر]] نیز مانند [[امام حسین]]{{ع}} منتظر مرگ معاویه بود. [[شخصیت]] مصالحه‌جویی مانند عبدالله بن عُمَر نیز تا [[زمان]] مرگ معاویه حاضر به [[بیعت با یزید]] نشد و پس از مرگ معاویه نیز گفت: [[بیعت]] من پس از بیعت همه [[امّت]] خواهد بود<ref>پژوهشگاه حوزه و دانشگاه، [[تاریخ اسلام بخش اول ج۲ (کتاب)|تاریخ اسلام بخش اول ج۲]]، ص ۱۴۹.</ref>.
 
===[[هجرت]] به مکه===
امام حسین{{ع}} پس از خروج از [[دارالاماره]]، بلافاصله برای خروج از [[مدینه]] و [[هجرت]] به [[مکه]] مصمم شد، ظاهراً آماده شدن برای [[سفر]]، یک [[روز]] بیشتر [[زمان]] [[نبرد]] و ایشان شب بعد، یعنی دو روز مانده به پایان [[ماه رجب]]، با کاروانی از [[بنی‌هاشم]] (البته به جز برادرش [[محمد بن حنفیه]]) از راه اصلی عازم مکه شد. این کاروان راه حدود ۴۵۰ کیلومتری مدینه تا مکه را با سرعتی بیش از دیگر کاروان‌ها طی کرد و پس از پنج شب و در سوم [[شعبان]] [[سال ۶۰ق]] به مکه رسید. با استقرار [[امام حسین]]{{ع}} در مکه، کار برای [[حکومت بنی‌امیه]] مشکل شد؛ با توجه به استقرار [[امام]] در [[حرم امن الهی]]، دیگر نمی‌شد به صورت علنی با ایشان برخورد کرد؛ از این رو، [[یزید]] سلسله اقداماتی را برای مقابله با [[حرکت امام حسین]]{{ع}} آغاز کرد.
 
وی در گام نخست، [[ولید بن عتبه]] را که فردی مسالمت‌جو بود، از [[حکومت مدینه]] [[عزل]] کرده و مدینه را به منطقه [[حکومت]] [[حاکم مکه]]، یعنی [[عمرو بن سعید اشدق]] ملحق کرد، اقدامی که به احتمال برای [[هماهنگی]] بیشتر در [[مراقبت]] از منطقه [[حجاز]] صورت گرفت.
 
در گام بعدی یزید کوشید تا از طریق تحریک افراد گوناگون، امام حسین{{ع}} را با عنوان [[نصیحت]]، از [[اقدام عملی]] علیه حکومت باز دارد. گام آخر یزید که البته از قرائن و شواهد قابل پیگیری است، [[اقدام]] به کشتن مخفیانه امام حسین{{ع}} در مکه بود که حضرت به خوبی از آن [[آگاه]] شده بوده و به همین دلیل و همچنین [[حفظ حرمت]] [[حرم الهی]]، حاضر به اقامت دائم در مکه نشد. از سوی دیگر، امام حسین{{ع}} نیز با اقامت موقت خود در مکه، فعالیت خود را شروع و خبر حرکت اعتراضی خویش را به سراسر [[شهرها]] اعلام کرد<ref>پژوهشگاه حوزه و دانشگاه، [[تاریخ اسلام بخش اول ج۲ (کتاب)|تاریخ اسلام بخش اول ج۲]] ص ۱۵۸.</ref>.
 
===[[دعوت]] [[کوفیان]] از امام و ارسال مسلم به [[کوفه]]===
ایشان ظاهراً نامه‌های متعددی به افراد مختلف ارسال کرد که از جمله نامه‌های ایشان به افراد سرشناس [[شهر بصره]] است، البته به دلیل حکومت مستحکم [[عبیدالله بن زیاد]] در [[بصره]] و [[ترس]] آن افراد سرشناس از عبیدالله، جوابی از بصریان برای [[امام حسین]]{{ع}} داده نشد؛ اما در دیگر [[شهر]] مهم [[عراق]]، یعنی [[کوفه]]، هرچند به ظاهر امام حسین{{ع}} نامه‌ای ارسال نکرد، اما خبر [[هجرت]] اعتراضی ایشان از [[مدینه]] به [[مکه]] با استقبال گسترده [[شیعیان]] و افراد دیگر روبه‌رو شده و انبوه نامه‌های [[دعوت]] از آن حضرت از جانب [[کوفیان]] به سوی مکه ارسال شد. یکی از عوامل [[آزادی]] کوفیان در تشکیل جلسات و [[تصمیم]] به دعوت از امام حسین{{ع}}، [[سستی]] و آسانگیری [[حاکم کوفه]]، [[نعمان بن بشیر]]، بود که همانند [[ولید بن عتبه]] فردی [[عافیت‌طلب]] بود.
 
با رسیدن نامه‌های متعدد کوفیان، امام حسین{{ع}} در اقدامی احتیاطی، پسرعموی خویش، [[مسلم بن عقیل]]، را به عنوان [[سفیر]] و برای بررسی کامل اوضاع و به دست آوردن [[میزان]] [[پایبندی]] کوفیان به درخواست [[قیام]] روانه کوفه کرد. اعزام مسلم، دو ماه و نیم پیش از اقامت در [[کربلا]]، یعنی در نیمه [[ماه رمضان]] [[سال ۶۰ق]]، بود. وی بیست [[روز]] بعد، در پنجم [[شوال]] به کوفه رسید و در [[خانه]] [[مختار بن ابی‌عبید ثقفی]] [[منزل]] کرد.
 
شیعیان به [[دیدار]] وی شتافتند و مسلم با دیدن استقبال شایان کوفیان، شروع به [[بیعت گرفتن]] از آنان کرد. شمار [[بیعت‌کنندگان]] با مسلم، در منابع میان ۱۲ هزار تا ۳۰ هزار نفر گزارش شده است که بیانگر شدت استقبال کوفیان از دعوت امام حسین{{ع}} است. از این رو، مسلم ۲۷ روز قبل از شهادتش، در دوازدهم شوال و پس از ۳۷ روز اقامت در کوفه، در نامه‌ای به امام حسین{{ع}} مراتب [[وفاداری]] کامل کوفیان و [[بیعت]] هزاران نفر از آنان را اعلام کرد و درخواست کرد تا آن حضرت به سرعت سوی کوفه حرکت کند<ref>پژوهشگاه حوزه و دانشگاه، [[تاریخ اسلام بخش اول ج۲ (کتاب)|تاریخ اسلام بخش اول ج۲]] ص ۱۵۹.</ref>.
 
===اعزام [[ابن زیاد]] به کوفه و [[شهادت مسلم]]===
از سوی دیگر، طرفداران [[بنی‌امیه]] در کوفه، مانند [[عمر بن سعد بن ابی‌وقاص]]، [[محمد بن اشعث بن قیس]]، [[عمارة بن عقبه]] و...، با [[مشاهده]] میزان اقبال [[مردم]] به مسلم و کوتاهی [[نعمان بن بشیر]] [[حاکم کوفه]]، [[احساس]] خطر کرده و در نامه‌های جداگانه به [[یزید]] [[ناتوانی]] نعمان بن بشیر را یادآور شدند و از وی خواستند تا [[حاکم]] مقتدرتری بر [[کوفه]] بگمارد. با رسیدن این [[نامه‌ها]] و نیز رسیدن خبر [[حرکت امام حسین]]{{ع}} به سوی کوفه، یزید، [[تصمیم]] گرفت نعمان بن بشیر را از [[حکومت کوفه]] [[عزل]] کرده، [[حکومت]] آنجا را به قلمرو حکومت [[عبیدالله بن زیاد]]، [[حاکم بصره]]، اضافه کند. عبیدالله بن زیاد با رسیدن [[فرمان]] حکومت کوفه، بلافاصله از [[بصره]] به سمت کوفه حرکت کرد، تا زودتر از [[امام حسین]]{{ع}} به کوفه برسد.
 
عبیدالله پیش از رسیدن به کوفه، [[لباس]] مبدّل پوشید و بر چهره نقاب زد؛ مردم با دیدن وی، به [[گمان]] اینکه این امام حسین{{ع}} است که وارد کوفه می‌شود، به وی خوشامد می‌گفتند. عبیدالله با همان وضعیت داخل [[دارالاماره]] شد و فرمان عزل نعمان بن بشیر را به وی [[ابلاغ]] کرد. سپس مردم را به [[مسجد کوفه]] احضار کرد و با [[سخنرانی]] [[تندی]]، آنان را به [[پیروی]] از دستورهایش فراخواند.
 
عبیدالله در مرحله بعد، سران قبائل و رؤسای محله‌های کوفه را احضار و [[تهدید]] کرد در صورتی که هر کسی نام اشخاص [[فتنه‌گر]]، یا [[شورشی]] را در محدوده محل زندگانی خویش، گزارش نکند [[جان]] و مالش بر حکومت [[حلال]] خواهد بود. مسلم با [[مشاهده]] ورود عبیدالله به کوفه و سختگیری‌های وی، مخفیانه از [[منزل]] مختار خارج شده و به منزل [[هانی بن عروه]] رفت.
 
عبیدالله با استفاده از [[جاسوسی]] که خود را به عنوان یکی از [[شیعیان]] معرفی کرده بود، از محل استقرار مسلم در [[خانه]] [[هانی]] باخبر شد و هانی را احضار و بازداشت کرد. در نتیجه، مسلم در [[روز هشتم ذی‌حجه]]، برای جلوگیری از اقدامات بعدی عبیدالله، قصر عبیدالله را به محاصره در آورد، اما با تلاش سران قبائل طرفدار عبیدالله، و با [[تبلیغات]] گسترده مبنی بر [[حمله]] [[لشکر]] [[شام]] به [[کوفه]] و نیز [[تهدید]] عبیدالله مبنی بر قطع سهمیه افراد [[شورشی]] از [[بیت‌المال]]، کم‌کم بیشتر محاصره‌کنندگانِ قصر، گریختند. سرانجام مسلم تنها ماند و در [[صبح]] [[روز نهم ذی‌حجه]] دستگیر شده و به [[شهادت]] رسید<ref>پژوهشگاه حوزه و دانشگاه، [[تاریخ اسلام بخش اول ج۲ (کتاب)|تاریخ اسلام بخش اول ج۲]] ص ۱۵۹.</ref>.
 
===از [[مکه]] تا [[کربلا]]===
از آن سو، [[امام حسین]]{{ع}} پس از رسیدن [[نامه]] مسلم در [[روز هشتم ذی‌حجه]] (همان روزی که مسلم در کوفه [[قیام]] را آغاز کرد)، از مکه به سوی کوفه حرکت کرد. با اینکه [[عمرو بن سعید]]، [[حاکم]] [[اموی]] مکه تلاش زیادی نمود که حتی با اعطای [[امان‌نامه]] امام حسین{{ع}} را از رفتن به کوفه، بازدارد، اما [[امام]] قبول نکرد. در طول راه در منزلگاه‌های مختلف بسیاری از [[اعراب]] قبائل به [[گمان]] اینکه امام در کوفه به [[قدرت]] خواهند رسید به کاروان امام اضافه شدند.
در منزلگاه [[ثعلبیه]](تقریباً در شمال [[عربستان]] کنونی و قبل از مرز [[عراق]])، خبر [[شهادت مسلم]] به امام حسین{{ع}} رسید و ایشان با اعلام عمومی آن، [[اجازه]] مرخص شدن افرادی را که به [[طمع]] مادی با امام همراه شده بودند، صادر کردند، در نتیجه تنها عده‌ای که از مکه همراه امام بودند و شمار کمی از افراد اضافه شده در میان راه، باقی ماندند. امام حسین{{ع}} با [[مشورت]] با همراهان و با این [[استدلال]] که امام{{ع}} همانند مسلم نیست، بلکه با ورودش به کوفه، اوضاع [[تغییر]] خواهد کرد؛ به ویژه آنکه در عمل نیز راه برگشت به مکه و [[مدینه]] مسدود بود و [[امید]] [[موفقیت]] در کوفه، بیشتر از آن دو [[شهر]] ارزیابی می‌شد، راهی کوفه شد.
 
چند [[منزل]] بعد، در منزلگاه [[شراف]] (تقریباً در مرز عراق و عربستان فعلی)، [[کاروان امام حسین]]{{ع}} با نخستین گروه از [[سپاهیان]] اعزامی [[عبیدالله بن زیاد]]، به [[فرماندهی]] [[حربن یزید ریاحی]]، روبه‌رو شد. [[سپاه حر]] از حرکت [[سپاه امام]]{{ع}} جلوگیری کرد. امام حسین{{ع}} با این استدلال که [[کوفیان]] به من نامه نوشته و مرا برای [[ریاست]] بر خود [[دعوت]] کرده‌اند، حال اگر آمدن مرا خوش نمی‌دارند، از همین راهی که آمده‌ام، بازمی‌گردم. قصد داشت به منطقه‌ای دیگر برود، اما [[حر]] قبول نکرد و گفت: من مأمورم تا تو را نزد عبیدالله ببرم. چون حضرت قبول نکرد، سرانجام به پیشنهاد [[حرّ]]، قرار شد، کاروان [[امام]] با [[همراهی]] [[سپاه]] وی به راهی که نه سوی [[کوفه]] و نه سوی [[مدینه]] می‌رود، حرکت کند تا [[تکلیف]] مشخص شود. در نتیجه [[کاروان امام حسین]]{{ع}} به سمت دیگر کوفه حرکت کرد. پس از چند [[منزل]]، در [[روز]] دوم [[محرم]] [[سال ۶۱ق]]، نامه‌ای از عبیدالله مبنی بر [[لزوم]] ممانعت از حرکت کاروان امام حسین{{ع}} و محاصره آنان برای رسیدن [[لشکر]] اصلی کوفه به حرّ رسید، از این رو، حرّ در منزلگاه [[کربلا]] (واقع در حدود ۸۰ کیلومتری شمال [[غربی]] کوفه) مانع از حرکت کاروان امام حسین{{ع}} شد. روز بعد، [[عمر بن سعد بن ابی‌وقاص]] با ۴ هزار نفر برای بر عهده گرفتن [[مسئولیت]] [[جنگ با امام حسین]]{{ع}} وارد کربلا شد.<ref>پژوهشگاه حوزه و دانشگاه، [[تاریخ اسلام بخش اول ج۲ (کتاب)|تاریخ اسلام بخش اول ج۲]] ص ۱۶۰.</ref>


==پانویس==
==پانویس==
{{پانویس}}
{{پانویس}}
۲۱۸٬۲۱۰

ویرایش