اثبات وجود خدا در کلام اسلامی: تفاوت میان نسخه‌ها

جز
جایگزینی متن - 'همان گونه' به 'همان‌گونه'
بدون خلاصۀ ویرایش
جز (جایگزینی متن - 'همان گونه' به 'همان‌گونه')
 
(۷ نسخهٔ میانی ویرایش شده توسط ۳ کاربر نشان داده نشد)
خط ۱: خط ۱:
{{مدخل مرتبط | موضوع مرتبط = اثبات وجود خدا | عنوان مدخل  = اثبات وجود خدا | مداخل مرتبط = [[اثبات وجود خدا در قرآن]] - [[اثبات وجود خدا در کلام اسلامی]] ـ [[اثبات وجود خدا در فرهنگ و معارف انقلاب اسلامی]] | پرسش مرتبط  = }}
{{مدخل مرتبط
| موضوع مرتبط = اثبات وجود خدا
| عنوان مدخل  = اثبات وجود خدا
| مداخل مرتبط = [[اثبات وجود خدا در قرآن]] - [[اثبات وجود خدا در کلام اسلامی]] ـ [[اثبات وجود خدا در فرهنگ و معارف انقلاب اسلامی]] ـ [[اثبات وجود خدا در معارف و سیره علوی]]
| پرسش مرتبط  =
}}


== مقدمه ==
== مقدمه ==
خط ۶۰: خط ۶۵:
ثانیاً: مراد [[حکما]] از [[نفی]] [[استدلال عقلی]] بر اثبات خدا، نفی [[اقامه برهان]] لمّی (سیر از علّت به معلول) است و لِمّی نبودن [[براهین اثبات خدا]] از [[ارزش]] آنها نمی‌کاهد؛ زیرا [[برهان]] اِنّی بر دو قسم است: اِنّ مطلق (سیر از یک ملازم به ملازم دیگر) و اِنّ دلیل (سیر از معلول به علت) و برهان اِنّ مطلق که از آن به برهان شبه لِمّ هم تعبیر شده است. نزد [[منطق]] دانان و [[فلاسفه]] اعتبار دارد و مفید [[یقین]] است و براهین اثبات خدا از این سنخ هستند. چنان که از ظاهر سخنان [[ابن سینا]] و [[ملاصدرا]] و سایر فلاسفه نیز به دست می‌‌آید که اولاً: اقامه دلیل [[قطعی]] بر اثبات خدا ممکن است، و ثانیاً: آن دلیل از نوع اِنّ مطلق است<ref>التعلیقات، ص۷۰ و ۳۴۸، المبدأ والمعاد، ص۳۵۴ و ۳۳، اسفار، ج۶، ص۲۸ و ۲۹، نهایة الحکمه، ص۶ و ۲۶۸، تعلیقه بر حکمت منظومه، ص۴۸۸، ده مقاله، ص۱۳۰.</ref>، هر چند از برهان اِنّی (از نوع دلیل، یعنی سیر از معلول به علت) هم می‌‌توان به طور [[یقینی]] خداوند را [[اثبات]] کرد به این گونه که مطابق فرایند [[برهان]] انّی از [[مشاهده]] ممکنات به وجود علتی به نام [[واجب]] الوجود می‌‌رسیم و اوصاف دیگر این علّت مانند [[وحدت]]، عدم تناهی و... را با [[براهین]] دیگر ثابت می‌‌کنیم<ref>نقد برهان ناپذیری خدا، ص۲۰۳.</ref>.
ثانیاً: مراد [[حکما]] از [[نفی]] [[استدلال عقلی]] بر اثبات خدا، نفی [[اقامه برهان]] لمّی (سیر از علّت به معلول) است و لِمّی نبودن [[براهین اثبات خدا]] از [[ارزش]] آنها نمی‌کاهد؛ زیرا [[برهان]] اِنّی بر دو قسم است: اِنّ مطلق (سیر از یک ملازم به ملازم دیگر) و اِنّ دلیل (سیر از معلول به علت) و برهان اِنّ مطلق که از آن به برهان شبه لِمّ هم تعبیر شده است. نزد [[منطق]] دانان و [[فلاسفه]] اعتبار دارد و مفید [[یقین]] است و براهین اثبات خدا از این سنخ هستند. چنان که از ظاهر سخنان [[ابن سینا]] و [[ملاصدرا]] و سایر فلاسفه نیز به دست می‌‌آید که اولاً: اقامه دلیل [[قطعی]] بر اثبات خدا ممکن است، و ثانیاً: آن دلیل از نوع اِنّ مطلق است<ref>التعلیقات، ص۷۰ و ۳۴۸، المبدأ والمعاد، ص۳۵۴ و ۳۳، اسفار، ج۶، ص۲۸ و ۲۹، نهایة الحکمه، ص۶ و ۲۶۸، تعلیقه بر حکمت منظومه، ص۴۸۸، ده مقاله، ص۱۳۰.</ref>، هر چند از برهان اِنّی (از نوع دلیل، یعنی سیر از معلول به علت) هم می‌‌توان به طور [[یقینی]] خداوند را [[اثبات]] کرد به این گونه که مطابق فرایند [[برهان]] انّی از [[مشاهده]] ممکنات به وجود علتی به نام [[واجب]] الوجود می‌‌رسیم و اوصاف دیگر این علّت مانند [[وحدت]]، عدم تناهی و... را با [[براهین]] دیگر ثابت می‌‌کنیم<ref>نقد برهان ناپذیری خدا، ص۲۰۳.</ref>.


ثالثاً: [[ناتوانی]] [[اندیشه]] بشری از [[اقامه برهان]] بر [[اثبات وجود]] خارجی اشیاء (بر فرض صحت) دلیل بر این نیست که اندیشه بشری بر [[اقامه دلیل]] و [[اثبات خدا]] نیز [[ناتوان]] باشد؛ زیرا برخی از مسائل [[هستی‌شناسی]] از جمله پذیرش [[واقعیت]] هستی و اشیاء خارجی مقدّم بر هر نوع مباحث [[معرفت‌شناسی]] است و از این روی اثبات آن ناممکن است و چه بسا [[مبتلا]] به دور باشد<ref>تبیین براهین اثبات خدا، ص۶۶ و ۶۷.</ref>. در حالی که پذیرش وجود [[خدا]]، شرط حتمی ورود به مباحث معرفت‌شناسی نیست.
ثالثاً: [[ناتوانی]] [[اندیشه]] بشری از [[اقامه برهان]] بر [[اثبات وجود]] خارجی اشیاء (بر فرض صحت) دلیل بر این نیست که اندیشه بشری بر [[اقامه دلیل]] و [[اثبات خدا]] نیز [[ناتوان]] باشد؛ زیرا برخی از مسائل [[هستی‌شناسی]] از جمله پذیرش [[واقعیت]] هستی و اشیاء خارجی مقدّم بر هر نوع مباحث [[معرفت‌شناسی]] است و از این روی اثبات آن ناممکن است و چه بسا [[مبتلا]] به دور باشد<ref>تبیین براهین اثبات خدا، ص۶۶ و ۶۷.</ref>. در حالی که پذیرش وجود [[خدا]]، شرط حتمی ورود به مباحث معرفت‌شناسی نیست<ref>[[رحیم لطیفی|لطیفی]] و [[عبدالرحیم سلیمانی بهبهانی|سلیمانی بهبهانی]]، [[اثبات خدا (مقاله)|مقاله «اثبات خدا»]]، [[ دانشنامه کلام اسلامی ج۱ (کتاب)|دانشنامه کلام اسلامی]]، ج۱، ص۱۶۶-۱۷۳.</ref>.


==انواع [[براهین عقلی]] اثبات خدا==
==انواع براهین عقلی اثبات خدا==
برهان‌های عقلی‌ای که در طول [[تاریخ]] الاهیات بر وجود خدا اقامه شده بسیار است که معروف‌ترین و مهم‌ترین آنها عبارت است از:
برهان‌های عقلی‌ای که در طول [[تاریخ]] الاهیات بر وجود خدا اقامه شده بسیار است که معروف‌ترین و مهم‌ترین آنها عبارت است از:
# [[برهان حرکت]]: این برهان در آثار [[افلاطون]] و ارسطو و از آن پس در آثار [[حکمای اسلامی]] مورد استقاده قرار گرفته است. حرکت، خروج تدریجی شیء از قوّه به فعل است و این خروج، نیازمند علّت فاعلی است و علّت فاعلی حرکت، یعنی محرّک، خارج از شیء متحرک است. ومحرِّک اگر خود نیز متحرک باشد محتاج محرِّک دیگری است که به دلیل بطلان [[تسلسل]] در علل فاعلی، باید به محرّک غیر متحرک منتهی شود<ref>اصول فلسفه و روش رئالیسم، ج۵، ص۷۳ و نهایة الحکمه، ص۲۷۱ـ۲۷۲.</ref>.
# [[برهان حرکت]]: این برهان در آثار [[افلاطون]] و ارسطو و از آن پس در آثار [[حکمای اسلامی]] مورد استقاده قرار گرفته است. حرکت، خروج تدریجی شیء از قوّه به فعل است و این خروج، نیازمند علّت فاعلی است و علّت فاعلی حرکت، یعنی محرّک، خارج از شیء متحرک است. ومحرِّک اگر خود نیز متحرک باشد محتاج محرِّک دیگری است که به دلیل بطلان [[تسلسل]] در علل فاعلی، باید به محرّک غیر متحرک منتهی شود<ref>اصول فلسفه و روش رئالیسم، ج۵، ص۷۳ و نهایة الحکمه، ص۲۷۱ـ۲۷۲.</ref>.
# [[برهان حدوث]]: این برهان در غالب آثار [[کلامی]] آمده است. در این برهان، حدوث شیء حادث، سبب احتیاج آن به علّت دانسته می‌‌شود؛ چراکه هر چه آغاز دارد باید توسط علت دیگری به وجود آید و چون تسلسل در علل محال است، پس سلسله حوادث به موجودی ختم می‌‌شود که حادث نبوده و قدیم است<ref>شرح المواقف، ج۳، ص۱۲ـ ۱۳، شرح المقاصد، ج۴، ص۱۶ـ۱۷، شرح الاصول الخمسه، ص۷۲، قواعد العقاید، ص۳۹ـ۴۶ و قواعد المرام، ص۶۷.</ref>. [[صدرالمتألهین]] با [[اثبات]] حرکت جوهری، [[تغییر]] را به جوهر [[عالم طبیعت]] و بلکه متن هستی و [[واقعیت]] آن تعمیم داد و به کمک آن، دامنه دو [[برهان حرکت]] و حدوث، ذوات [[حقایق]] طبیعی را هم فرا گرفت تا محرِّک و یا محدِث [[فوق طبیعی]] [[ثابت]] شود.
# [[برهان حدوث]]: این برهان در غالب آثار [[کلامی]] آمده است. در این برهان، حدوث شیء حادث، سبب احتیاج آن به علّت دانسته می‌‌شود؛ چراکه هر چه آغاز دارد باید توسط علت دیگری به وجود آید و چون تسلسل در علل محال است، پس سلسله حوادث به موجودی ختم می‌‌شود که حادث نبوده و قدیم است<ref>شرح المواقف، ج۳، ص۱۲ـ ۱۳، شرح المقاصد، ج۴، ص۱۶ـ۱۷، شرح الاصول الخمسه، ص۷۲، قواعد العقاید، ص۳۹ـ۴۶ و قواعد المرام، ص۶۷.</ref>. [[صدرالمتألهین]] با [[اثبات]] حرکت جوهری، [[تغییر]] را به جوهر [[عالم طبیعت]] و بلکه متن هستی و [[واقعیت]] آن تعمیم داد و به کمک آن، دامنه دو [[برهان حرکت]] و حدوث، ذوات [[حقایق]] طبیعی را هم فرا گرفت تا محرِّک و یا محدِث [[فوق طبیعی]] [[ثابت]] شود.
# [[برهان نظم]]: این [[برهان]] بر دو مقدمه متکی است: مقدمه اول، وجود [[افعال]] هماهنگ در عالم طبیعت است، اعم از این که [[نظم]]، مربوط به بخشی از آن و یا کلّ آن باشد. این مقدمه، [[تجربی]] است. مقدمه دوم، این قضیه است که هر نظمی نیازمند ناظم است. و چون فعلی که از ناظم صادر می‌‌شود، یعنی [[نظام]]، عالمانه بوده و با [[علم]] قرین است، از این طریق وصف علم نیز برای ناظم اثبات می‌‌گردد<ref>حق الیقین فی معرفة اصول الدین،ص۲۰ـ ۲۳ و اصول فلسفه و روش رئالیسم، ج۵، ص۵۶ـ ۶۳.</ref>. گفتنی است که [[فلاسفه]] [[اسلامی]] در [[حکمت]] [[اشراق]]، [[مشّاء]] و یا متعالیه، از برهان نظم برای اثبات ذات [[واجب]] استفاده نکرده‌اند، بلکه بیشتر برای اثبات [[یگانگی]]، علم و دیگر [[اوصاف الهی]] به کار رفته است<ref>تبیین براهین اثبات خدا، ص ۲۲۷.</ref>.
# [[برهان نظم]]: این [[برهان]] بر دو مقدمه متکی است: مقدمه اول، وجود [[افعال]] هماهنگ در عالم طبیعت است، اعم از این که [[نظم]]، مربوط به بخشی از آن و یا کلّ آن باشد. این مقدمه، [[تجربی]] است. مقدمه دوم، این قضیه است که هر نظمی نیازمند ناظم است. و چون فعلی که از ناظم صادر می‌‌شود، یعنی [[نظام]]، عالمانه بوده و با [[علم]] قرین است، از این طریق وصف علم نیز برای ناظم اثبات می‌‌گردد<ref>حق الیقین فی معرفة اصول الدین،ص۲۰ـ ۲۳ و اصول فلسفه و روش رئالیسم، ج۵، ص۵۶ـ ۶۳.</ref>. گفتنی است که [[فلاسفه]] [[اسلامی]] در [[حکمت]] [[اشراق]]، [[مشّاء]] و یا متعالیه، از برهان نظم برای اثبات ذات [[واجب]] استفاده نکرده‌اند، بلکه بیشتر برای اثبات [[یگانگی]]، علم و دیگر [[اوصاف الهی]] به کار رفته است<ref>تبیین براهین اثبات خدا، ص ۲۲۷.</ref>.
# [[برهان امکان]] و [[وجوب]]: در این برهان، به خلاف [[برهان حدوث]]، امکان اشیاء [[حدّ وسط]] [[برهان]] قرار می‌‌گیرد، وحدوث یا فنا تنها عهده دار اثبات امکان برای موجودات مورد [[مشاهده]] است، بعد از اثبات صفت امکان برای موجودات عالم، این مقدمه ضمیمه می‌‌شود که موجود ممکن برای وجود یافتن، نیازمند به غیر است و این غیر یا خود باید واجب الوجود باشد و یا به دلیل بطلان [[تسلسل]] در سلسله فاعلی منتهی به واجب الوجود شود<ref>شرح المواقف، ج۳، ص۱۲ـ۱۳، شرح المقاصد، ج۴، ص۱۶، قواعد العقاید، ص۴۶، قواعد المرام، ص۶۳ـ ۶۵ و گوهر مراد، ص۲۳۵.</ref>. [[ابن سینا]] در تقریر کامل تری، بعد از [[نفی]] [[سفسطه]] و پذیرش اصل [[واقعیت]]، از نظر کردن به وجود بدون آنکه نیاز به واسطه ای دیگر باشد موجود را با یک تقسیم [[عقلی]] به [[واجب]] و ممکن تقسیم می‌‌کند. حال اگر آنچه موجود است، ممکن باشد مستلزم وجود واجب خواهد بود<ref>الاشارات والتنبیهات، ج۳، ص۲۰.</ref>. [[خواجه نصیر طوسی]] تقریری از این [[برهان]] ارائه می‌‌کند که نیازی به ابطال دور و [[تسلسل]] ندارد بلکه خود، علاوه بر [[اثبات]] واجب، دلیل بر بطلان آن دو هم می‌‌شود<ref>کشف المراد، ص۱۱۹، نقد المحصل، ص۵۱۹ و ارشاد الطالبین، ص۱۷۷ـ ۱۷۸.</ref> و در تقریری متأخرتر و پس از آنکه در [[حکمت متعالیه]]، اصالت وجود بر جای اصالت ماهیت نشست امکان ماهوی که [[حدّ وسط]] [[برهان]] را تشکیل می‌‌داد جای خود را به امکان فقری داد. امکان فقری عین همان احتیاج و فقری است که در ذات معلول جای دارد، و چون ذات معلول هنگامی که به وجود و هستی آن نظر می‌‌شود چیزی جز وجود نیست، و ثبوت وجود برای خودش ضروری است، پس امکان فقری بر خلاف امکان ماهوی، مقتضی سلب [[ضرورت]] دو طرف هستی و نیستی نمی‌باشد بلکه عین ضرورت هستی است. و با گذر از ماهیت و امکان ماهوی، هستی و ضرورتی اثبات می‌‌شود که عین [[فقر]] و احتیاج و نفس ربط و پیوند به غیر است، نه آنکه ملزوم نیاز بوده، و [[حاجت]]، لازمِ آن و متأخر از آن باشد<ref>تبیین براهین اثبات خدا، ص۱۸۰ و ۱۸۱.</ref> و وجودی که [[حقیقت]] آن، چیزی جز تعلّق و ربط به غیر نمی‌باشد، بدون آن غیر تحقق پذیر نیست و البته این غیر، هرگز یک واقعیت فقیرانه دیگر نیست چون هر وجود ربطی دیگری که در نظر گرفته شود از خود چیزی ندارد و برای او ذات و خودی متصور نیست تا رفع نیاز امری را نماید که ذاتی جز فقر ندارد. برهان مبتنی بر امکان ماهوی از ابداعات [[حکمای اسلامی]] (مشّاء و اشراق) است که به دلیل [[کاستی]] [[برهان حرکت]] و حدوث، به آنها اکتفا نکرده و از آنها [[عدول]] کردند. این [[برهان]] از طریق [[ترجمه]] آثار حکمای [[مشّاء]] به آموزش‌های کلاسیک حکمای قرون وسطی راه پیدا کرد. و اما [[برهان امکان فقری]] که حاصل دقت‌های [[عقلی]] حکمای متأله بوده و به مدت چهار قرن در مدار اصلی آموزش‌های [[فلسفی]] [[شیعی]] قرار دارد همچنان در موطن اصلی خود از [[نشاط]] و شادابو بهره مند است ولی [[فلاسفه]] [[غربی]] از آشنایی با این برهان همچنان [[محروم]] مانده‌اند<ref>تبیین براهین اثبات خدا، ص۱۷۶ و ۱۸۸.</ref>.
# [[برهان امکان و وجوب]]: در این برهان، به خلاف [[برهان حدوث]]، امکان اشیاء [[حدّ وسط]] [[برهان]] قرار می‌‌گیرد، وحدوث یا فنا تنها عهده دار اثبات امکان برای موجودات مورد [[مشاهده]] است، بعد از اثبات صفت امکان برای موجودات عالم، این مقدمه ضمیمه می‌‌شود که موجود ممکن برای وجود یافتن، نیازمند به غیر است و این غیر یا خود باید واجب الوجود باشد و یا به دلیل بطلان [[تسلسل]] در سلسله فاعلی منتهی به واجب الوجود شود<ref>شرح المواقف، ج۳، ص۱۲ـ۱۳، شرح المقاصد، ج۴، ص۱۶، قواعد العقاید، ص۴۶، قواعد المرام، ص۶۳ـ ۶۵ و گوهر مراد، ص۲۳۵.</ref>. [[ابن سینا]] در تقریر کامل تری، بعد از [[نفی]] [[سفسطه]] و پذیرش اصل [[واقعیت]]، از نظر کردن به وجود بدون آنکه نیاز به واسطه ای دیگر باشد موجود را با یک تقسیم [[عقلی]] به [[واجب]] و ممکن تقسیم می‌‌کند. حال اگر آنچه موجود است، ممکن باشد مستلزم وجود واجب خواهد بود<ref>الاشارات والتنبیهات، ج۳، ص۲۰.</ref>. [[خواجه نصیر طوسی]] تقریری از این [[برهان]] ارائه می‌‌کند که نیازی به ابطال دور و [[تسلسل]] ندارد بلکه خود، علاوه بر [[اثبات]] واجب، دلیل بر بطلان آن دو هم می‌‌شود<ref>کشف المراد، ص۱۱۹، نقد المحصل، ص۵۱۹ و ارشاد الطالبین، ص۱۷۷ـ ۱۷۸.</ref> و در تقریری متأخرتر و پس از آنکه در [[حکمت متعالیه]]، اصالت وجود بر جای اصالت ماهیت نشست امکان ماهوی که [[حدّ وسط]] [[برهان]] را تشکیل می‌‌داد جای خود را به امکان فقری داد. امکان فقری عین همان احتیاج و فقری است که در ذات معلول جای دارد، و چون ذات معلول هنگامی که به وجود و هستی آن نظر می‌‌شود چیزی جز وجود نیست، و ثبوت وجود برای خودش ضروری است، پس امکان فقری بر خلاف امکان ماهوی، مقتضی سلب [[ضرورت]] دو طرف هستی و نیستی نمی‌باشد بلکه عین ضرورت هستی است. و با گذر از ماهیت و امکان ماهوی، هستی و ضرورتی اثبات می‌‌شود که عین [[فقر]] و احتیاج و نفس ربط و پیوند به غیر است، نه آنکه ملزوم نیاز بوده، و [[حاجت]]، لازمِ آن و متأخر از آن باشد<ref>تبیین براهین اثبات خدا، ص۱۸۰ و ۱۸۱.</ref> و وجودی که [[حقیقت]] آن، چیزی جز تعلّق و ربط به غیر نمی‌باشد، بدون آن غیر تحقق پذیر نیست و البته این غیر، هرگز یک واقعیت فقیرانه دیگر نیست چون هر وجود ربطی دیگری که در نظر گرفته شود از خود چیزی ندارد و برای او ذات و خودی متصور نیست تا رفع نیاز امری را نماید که ذاتی جز فقر ندارد. برهان مبتنی بر امکان ماهوی از ابداعات [[حکمای اسلامی]] (مشّاء و اشراق) است که به دلیل [[کاستی]] [[برهان حرکت]] و حدوث، به آنها اکتفا نکرده و از آنها [[عدول]] کردند. این [[برهان]] از طریق [[ترجمه]] آثار حکمای [[مشّاء]] به آموزش‌های کلاسیک حکمای قرون وسطی راه پیدا کرد. و اما [[برهان امکان فقری]] که حاصل دقت‌های [[عقلی]] حکمای متأله بوده و به مدت چهار قرن در مدار اصلی آموزش‌های [[فلسفی]] [[شیعی]] قرار دارد همچنان در موطن اصلی خود از [[نشاط]] و شادابو بهره مند است ولی [[فلاسفه]] [[غربی]] از آشنایی با این برهان همچنان [[محروم]] مانده‌اند<ref>تبیین براهین اثبات خدا، ص۱۷۶ و ۱۸۸.</ref>.
# [[برهان صدیقین]]: [[صدیقین]]، نام برهانی است که در آن هیچ یک از [[افعال]] و [[مخلوقات]] [[خداوند]] نظیر حرکت و حدوث، واسطه در [[اثبات]] نیست. هر چند [[بوعلی سینا]] این نام را بر برهان خود که بر اساس امکان ماهوی سامان داده بوداطلاق کرد<ref>الاشارات والتنبیهات، ج۳، ص۶۶.</ref>، اما او نیز برای اثبات [[واجب]] از ماهیت و امکان آن استفاده کرده بود، و به همین دلیل، [[صدرالمتألهین]] [[برهان]] [[بوعلی]] را نیز [[شایسته]] عنوان صدیقین ندانست<ref>اسفار، ج ۶، ص۱۲.</ref> و برهانی اقامه کرد که نظر به [[حقیقت]] وجود و [[احکام]] مختص به آن دارد و بر اصول فلسفی چندی نظیر اصالت، بساطت و تشکیک در وجود مبتنی است. بعد از او، حکمای متأله برای کوتاه کردن برخی از مقدمات آن [[کوشش]] نمودند و تقریرهای متعددی ارائه کردند که [[میرزا مهدی آشتیانی]] در تعلیقه خود بر شرح منظومه [[حکمت]] [[سبزواری]] نوزده تقریر را ذکر کرده است. [[علامه طباطبائی]] در حاشیه اسفار<ref>اسفار، جلد۶، ص۱۴.</ref> و جلد پنجم اصول [[فلسفه]] و روش رئالیسم، با نظر به [[ضرورت]] [[ازلی]] هستی مطلق، بدون [[استعانت]] از دیگر اصول فلسفی، به عنوان اولین مسئله [[فلسفه الهی]]، برهان بر اثبات واجب اقامه می‌‌کند که می‌‌تواند مصداق کاملی برای برهان صدیقین شمرده شود. مدعای برهان صدیقین این است که تحقق واقعیتی که از ضرورت ازلی برخوردار است یک قضیه [[بدیهی]] اوّلی است و راهی برای تردید در آن وجود ندارد، و مرز [[سفسطه]] و [[فلسفه]] در [[پذیرفتن]] این قضیه است. [[واقعیت]]، امری است که امکان [[انکار]] آن در هیچ فرضی ممکن نیست و به همین دلیل قضیه [[بدیهی]] اولیه ای که از [[صدق]] آن خبر می‌‌دهد از [[ضرورت]] ازلیه برخوردار است. و واقعیت‌های محدود و مقیّد که هر یک مشروط به شرط و محدود به حدّ خاص خود هستند در محدوده مصداق خود صادق بوده و در خارج از آن کاذب هستند لذا هیچ یک نمی‌تواند مصداق آن واقعیت مطلق باشد، بلکه آن واقعیت، امری است که بدون آنکه به حدّی خاص در آید با همه واقعیت‌های محدود همراه بوده و هیچ [[غیبت]] و زوالی برای آن متصور نیست. عبارت‌های [[علامه طباطبائی]] در تقریر این [[برهان]] چنین است: واقعیت هستی که در ثبوت وی هیچ [[شک]] نداریم هرگز [[نفی]] نمی‌پذیرد و نابودی برنمی دارد. به عبارت دیگر: واقعیت هستی بی‌هیچ قید و شرط، واقعیت هستی است و با هیچ قید و شرطی لاواقعیت نمی‌شود و چون [[جهان]] گذران و هر جزء از اجزای جهان نفی را می‌‌پذیرد، پس عین همان واقعیت نفی ناپذیر نیست<ref>اصول فلسفه و روش رئالیسم، ج۵، ص۱۱۶.</ref>.
# [[برهان صدیقین]]: [[صدیقین]]، نام برهانی است که در آن هیچ یک از [[افعال]] و [[مخلوقات]] [[خداوند]] نظیر حرکت و حدوث، واسطه در [[اثبات]] نیست. هر چند [[بوعلی سینا]] این نام را بر برهان خود که بر اساس امکان ماهوی سامان داده بوداطلاق کرد<ref>الاشارات والتنبیهات، ج۳، ص۶۶.</ref>، اما او نیز برای اثبات [[واجب]] از ماهیت و امکان آن استفاده کرده بود، و به همین دلیل، [[صدرالمتألهین]] [[برهان]] [[بوعلی]] را نیز [[شایسته]] عنوان صدیقین ندانست<ref>اسفار، ج ۶، ص۱۲.</ref> و برهانی اقامه کرد که نظر به [[حقیقت]] وجود و [[احکام]] مختص به آن دارد و بر اصول فلسفی چندی نظیر اصالت، بساطت و تشکیک در وجود مبتنی است. بعد از او، حکمای متأله برای کوتاه کردن برخی از مقدمات آن [[کوشش]] نمودند و تقریرهای متعددی ارائه کردند که [[میرزا مهدی آشتیانی]] در تعلیقه خود بر شرح منظومه [[حکمت]] [[سبزواری]] نوزده تقریر را ذکر کرده است. [[علامه طباطبائی]] در حاشیه اسفار<ref>اسفار، جلد۶، ص۱۴.</ref> و جلد پنجم اصول [[فلسفه]] و روش رئالیسم، با نظر به [[ضرورت]] [[ازلی]] هستی مطلق، بدون [[استعانت]] از دیگر اصول فلسفی، به عنوان اولین مسئله [[فلسفه الهی]]، برهان بر اثبات واجب اقامه می‌‌کند که می‌‌تواند مصداق کاملی برای برهان صدیقین شمرده شود. مدعای برهان صدیقین این است که تحقق واقعیتی که از ضرورت ازلی برخوردار است یک قضیه [[بدیهی]] اوّلی است و راهی برای تردید در آن وجود ندارد، و مرز [[سفسطه]] و [[فلسفه]] در [[پذیرفتن]] این قضیه است. [[واقعیت]]، امری است که امکان [[انکار]] آن در هیچ فرضی ممکن نیست و به همین دلیل قضیه [[بدیهی]] اولیه ای که از [[صدق]] آن خبر می‌‌دهد از [[ضرورت]] ازلیه برخوردار است. و واقعیت‌های محدود و مقیّد که هر یک مشروط به شرط و محدود به حدّ خاص خود هستند در محدوده مصداق خود صادق بوده و در خارج از آن کاذب هستند لذا هیچ یک نمی‌تواند مصداق آن واقعیت مطلق باشد، بلکه آن واقعیت، امری است که بدون آنکه به حدّی خاص در آید با همه واقعیت‌های محدود همراه بوده و هیچ [[غیبت]] و زوالی برای آن متصور نیست. عبارت‌های [[علامه طباطبائی]] در تقریر این [[برهان]] چنین است: واقعیت هستی که در ثبوت وی هیچ [[شک]] نداریم هرگز [[نفی]] نمی‌پذیرد و نابودی برنمی دارد. به عبارت دیگر: واقعیت هستی بی‌هیچ قید و شرط، واقعیت هستی است و با هیچ قید و شرطی لاواقعیت نمی‌شود و چون [[جهان]] گذران و هر جزء از اجزای جهان نفی را می‌‌پذیرد، پس عین همان واقعیت نفی ناپذیر نیست<ref>اصول فلسفه و روش رئالیسم، ج۵، ص۱۱۶.</ref>.
# [[برهان وجودی]]: این برهان برای [[اثبات وجود خدا]] از تحلیل مفهومی کمک می‌‌گیرد و با دقت در مفاهیمی مثل [[واجب]] الوجود، کامل مطلق، بی‌نهایت و... می‌‌خواهد نشان دهد که اگر واجب الوجود بالذات در هستی نباشد تناقض لازم می‌‌آید، و صرف [[تصور]] چنین مفهومی مستلزم اعتراف به وجود او است<ref>اثبات وجود خدا، ص۵۲، نقد برهان ناپذیری خدا، ص۱۷۲.</ref>، برهان وجودی آنسلم ـ که توسط [[سنت]] آنسلم در قرن پانزدهم میلادی بیان شد نمونه ای از این مشرب است. صورت [[قیاس]] وی چنین است: اگر [[خداوند]] موجود نباشد، اموری که وجود دارند از او کامل‌تر خواهند بود، یعنی اگر [[خدا]] موجود نباشد [[کامل‌ترین]] موجودی که می‌‌توان تصور کرد، نخواهد بود و کامل‌ترین نبودنِ خداوند که کامل‌ترین بودن در مفهوم آن مأخوذ است تناقض بوده و [[باطل]] می‌‌باشد<ref>تبیین براهین اثبات خدا، ص ۱۹۲.</ref>.این [[استدلال]] ناتمام است؛ زیرا اگر در تصویر [[کامل‌ترین]] موجود، وجود خارجی آن نیز فرض شده باشد، [[مصادره]] به مطلوب خواهد بود و اگر فرض نشده باشد، تصویر [[ذهنی]] یک مفهوم یا ماهیت بر وجود خارجی آن دلالتی نخواهد داشت.
# [[برهان وجودی]]: این برهان برای [[اثبات وجود خدا]] از تحلیل مفهومی کمک می‌‌گیرد و با دقت در مفاهیمی مثل [[واجب]] الوجود، کامل مطلق، بی‌نهایت و... می‌‌خواهد نشان دهد که اگر واجب الوجود بالذات در هستی نباشد تناقض لازم می‌‌آید، و صرف [[تصور]] چنین مفهومی مستلزم اعتراف به وجود او است<ref>اثبات وجود خدا، ص۵۲، نقد برهان ناپذیری خدا، ص۱۷۲.</ref>، برهان وجودی آنسلم ـ که توسط [[سنت]] آنسلم در قرن پانزدهم میلادی بیان شد نمونه ای از این مشرب است. صورت [[قیاس]] وی چنین است: اگر [[خداوند]] موجود نباشد، اموری که وجود دارند از او کامل‌تر خواهند بود، یعنی اگر [[خدا]] موجود نباشد [[کامل‌ترین]] موجودی که می‌‌توان تصور کرد، نخواهد بود و کامل‌ترین نبودنِ خداوند که کامل‌ترین بودن در مفهوم آن مأخوذ است تناقض بوده و [[باطل]] می‌‌باشد<ref>تبیین براهین اثبات خدا، ص ۱۹۲.</ref>.این [[استدلال]] ناتمام است؛ زیرا اگر در تصویر [[کامل‌ترین]] موجود، وجود خارجی آن نیز فرض شده باشد، [[مصادره]] به مطلوب خواهد بود و اگر فرض نشده باشد، تصویر [[ذهنی]] یک مفهوم یا ماهیت بر وجود خارجی آن دلالتی نخواهد داشت.
#[[برهان معجزه]]: برخی از [[متکلمان]] [[غربی]] [[مسیحی]]، [[معجزات]]، [[امدادهای غیبی]] و یا رخدادهای غیر عادی را که در اثر [[دعا]] و نظیر آن حاصل می‌‌شود، به صورت مقدمه برای [[اثبات]] [[واجب]] به کار گرفته‌اند به این بیان که نظیر حوادث یاد شده وجود دارد و این گونه از حوادث مبدأ و علت مادی و طبیعی ندارند پس ناگزیر علت و مبدئی غیر مادی که سبب پیدایش آنها باشد، وجود دارد<ref>فلسفه دین، جان هیک، ص۷۳.</ref>. این [[برهان]] اگر به براهینی مثل [[برهان امکان]] و [[وجوب]] بازگشت ننماید هرگز صلاحیت اثبات واجب را نداشته و اشکالات فراوانی بر آن وارد می‌‌شود. [[حکمای اسلامی]] از [[معجزه]] تنها برای [[اثبات نبوت]] استفاده کرده‌اند که بعد از پذیرش وجود [[خدا]] است<ref>تبیین براهین اثبات خدا، ص۲۴۷ـ ۲۴۸، فلسفه دین، جان هاسپرز، ص۸۳.</ref>.
#[[برهان معجزه]]: برخی از [[متکلمان]] [[غربی]] [[مسیحی]]، [[معجزات]]، [[امدادهای غیبی]] و یا رخدادهای غیر عادی را که در اثر [[دعا]] و نظیر آن حاصل می‌‌شود، به صورت مقدمه برای [[اثبات]] [[واجب]] به کار گرفته‌اند به این بیان که نظیر حوادث یاد شده وجود دارد و این گونه از حوادث مبدأ و علت مادی و طبیعی ندارند پس ناگزیر علت و مبدئی غیر مادی که سبب پیدایش آنها باشد، وجود دارد<ref>فلسفه دین، جان هیک، ص۷۳.</ref>. این [[برهان]] اگر به براهینی مثل [[برهان امکان]] و [[وجوب]] بازگشت ننماید هرگز صلاحیت اثبات واجب را نداشته و اشکالات فراوانی بر آن وارد می‌‌شود. [[حکمای اسلامی]] از [[معجزه]] تنها برای [[اثبات نبوت]] استفاده کرده‌اند که بعد از پذیرش وجود [[خدا]] است<ref>تبیین براهین اثبات خدا، ص۲۴۷ـ ۲۴۸، فلسفه دین، جان هاسپرز، ص۸۳.</ref>.
# [[براهین]] [[اخلاقی]]: [[برهان اخلاقی]] تحریر و تقریرهای مختلفی دارد. در برخی از آنها از [[ثبات]] و اطلاق [[اوامر]] اخلاقی بر وجود آمر و [[مربّی]] ثابت و مطلق که همان [[خداوند]] است، استدلال شده است و در بعضی دیگر از [[احساس]] [[اقتدار]] اخلاقی در شرایطی که [[اراده]] جزئی [[انسان]] بر خلاف آن عمل می‌‌کند، بر وجود منشأ غیر [[انسانی]] که از اراده‌ای فراتر از [[اراده انسان]] برخوردار است، استدلال شده است و در برخی از استلزام بین [[قانون]] و قانون گذار برای اثبات مبدأ قانون گذار کمک گرفته شده، و یا آنکه از وجود [[قوانین]] مشترک اخلاقی در فرهنگ‌های مختلف بشری، فرض خداوندی که عهده دار [[نگارش]] این قوانین بر [[قلوب]] [[آدمیان]] باشد، [[تأیید]] شده است<ref>براهین اثبات وجود خدا در فلسفه غرب، ص۱۳۸.</ref>. ادعای [[اثبات وجود خداوند]] از طریق [[برهان اخلاقی]] نیازمند به [[اقامه برهان]] نسبت به مقدمه نخست آن است که راهی برای [[اثبات]] آن نیست و تا وقتی که [[برهان]] بر آن اقامه نشده باشد تردید در آن به قوت خود باقی است<ref>تبیین براهین اثبات خدا، ص ۲۷۲.</ref>.
# [[براهین]] [[اخلاقی]]: [[برهان اخلاقی]] تحریر و تقریرهای مختلفی دارد. در برخی از آنها از [[ثبات]] و اطلاق [[اوامر]] اخلاقی بر وجود آمر و [[مربّی]] ثابت و مطلق که همان [[خداوند]] است، استدلال شده است و در بعضی دیگر از [[احساس]] [[اقتدار]] اخلاقی در شرایطی که [[اراده]] جزئی [[انسان]] بر خلاف آن عمل می‌‌کند، بر وجود منشأ غیر [[انسانی]] که از اراده‌ای فراتر از [[اراده انسان]] برخوردار است، استدلال شده است و در برخی از استلزام بین [[قانون]] و قانون گذار برای اثبات مبدأ قانون گذار کمک گرفته شده، و یا آنکه از وجود [[قوانین]] مشترک اخلاقی در فرهنگ‌های مختلف بشری، فرض خداوندی که عهده دار [[نگارش]] این قوانین بر [[قلوب]] [[آدمیان]] باشد، [[تأیید]] شده است<ref>براهین اثبات وجود خدا در فلسفه غرب، ص۱۳۸.</ref>. ادعای [[اثبات وجود خداوند]] از طریق [[برهان اخلاقی]] نیازمند به [[اقامه برهان]] نسبت به مقدمه نخست آن است که راهی برای [[اثبات]] آن نیست و تا وقتی که [[برهان]] بر آن اقامه نشده باشد تردید در آن به قوت خود باقی است<ref>تبیین براهین اثبات خدا، ص ۲۷۲.</ref>.
# [[برهان]] [[تجربه دینی]]: این برهان از جمله براهینی است که فاقد صورت [[فلسفی]] و برهانی است و مبتنی بر تجربه‌ها، دریافت‌ها و شهودهای افراد نسبت به واقعیتی است که از [[ارزش]] و قداستی عمیق برخوردار است. تقریرهای این برهان به لحاظ سنخ [[تجربه]] مورد استفاده در [[استدلال]]، ساختار [[استنتاج]]، و نتیجه آن، متفاوت است. بعضی از [[روایات]] برهان به این صورت است: در زمان‌ها و مکان‌های بسیار مختلف، عدّه عظیمی از [[انسان‌ها]] گفته‌اند که وجود [[خدا]] را [[احساس]] یا تجربه کرده‌اند، و [[تصور]] این که همه آنها [[فریب]] خورده‌اند یا [[توهّم]] کرده‌اند، نامعقول است. برهان [[واقعی]] بر وجود [[خداوند]] همانا احساس افراد [[انسان]] از حضور خدا و [[آگاهی]] از [[اراده]] او در [[تعارض]] با اراده خود آنان است و نیز [[احساس آرامش]] که به دنبال [[پذیرفتن]] [[امر الهی]] [[دست]] می‌‌دهد، تجربه‌های [[دیدار]] یا [[درک]] یا لقای خدا خود بنفسه معتبرند، و متضمن هیچ سلسله ای از استنتاج‌های بی‌اعتبار، یا سبک سنگین کردن فرضیه‌ها نیستند. آنها [[بی‌اعتقادی]] را عقلاً مهمل می‌‌گردانند<ref>خدا در فلسفه، ص ۱۱۳ـ ۱۱۴.</ref>، [[شهود]] نسبت به یک [[واقعیت]] [[مقدس]] و [[ارزشمند]] وجود دارد، و این شهود نمی‌تواند به مبادی طبیعی استناد پیدا کند، پس یک واقعیت [[فوق طبیعی]] که خداوند است وجود دارد<ref>فلسفه دین، جان هاسپرز، ص۶۷.</ref>. این برهان نیز [[مبتلا]] به اشکالاتی است؛ زیرا اوّلاً شهود دارای مراتب مختلفی است و تنها در برخی از مراحل، صاحب [[کشف]] در مرتبه شهود از [[یقین]] برخوردار است، و ثانیاً: شهود [[عارف]] برای کسی که از آن [[محروم]] است [[معرفت یقینی]] به دنبال نمی‌آورد، و ثالثاً: تنها موجود [[فوق طبیعی]] را [[اثبات]] می‌‌کند، و رابعاً: کبرای [[قیاس]] (در تقریر اخیر) نیازمند[[برهان]] است، چه این که در برخی از تئوری‌های روان کاوانه، [[غرایز]] بشری یا [[وجدان]] [[اجتماعی]]، سبب پیدایش تجربیات [[دینی]] معرفی شده است<ref>تبیین براهین اثبات خدا، ص۲۶۰.</ref>.
# [[برهان]] [[تجربه دینی]]: این برهان از جمله براهینی است که فاقد صورت [[فلسفی]] و برهانی است و مبتنی بر تجربه‌ها، دریافت‌ها و شهودهای افراد نسبت به واقعیتی است که از [[ارزش]] و قداستی عمیق برخوردار است. تقریرهای این برهان به لحاظ سنخ [[تجربه]] مورد استفاده در [[استدلال]]، ساختار [[استنتاج]]، و نتیجه آن، متفاوت است. بعضی از [[روایات]] برهان به این صورت است: در زمان‌ها و مکان‌های بسیار مختلف، عدّه عظیمی از [[انسان‌ها]] گفته‌اند که وجود [[خدا]] را [[احساس]] یا تجربه کرده‌اند، و [[تصور]] این که همه آنها [[فریب]] خورده‌اند یا [[توهّم]] کرده‌اند، نامعقول است. برهان [[واقعی]] بر وجود [[خداوند]] همانا احساس افراد [[انسان]] از حضور خدا و [[آگاهی]] از [[اراده]] او در [[تعارض]] با اراده خود آنان است و نیز [[احساس آرامش]] که به دنبال [[پذیرفتن]] [[امر الهی]] دست می‌‌دهد، تجربه‌های [[دیدار]] یا [[درک]] یا لقای خدا خود بنفسه معتبرند، و متضمن هیچ سلسله ای از استنتاج‌های بی‌اعتبار، یا سبک سنگین کردن فرضیه‌ها نیستند. آنها [[بی‌اعتقادی]] را عقلاً مهمل می‌‌گردانند<ref>خدا در فلسفه، ص ۱۱۳ـ ۱۱۴.</ref>، [[شهود]] نسبت به یک [[واقعیت]] [[مقدس]] و [[ارزشمند]] وجود دارد، و این شهود نمی‌تواند به مبادی طبیعی استناد پیدا کند، پس یک واقعیت [[فوق طبیعی]] که خداوند است وجود دارد<ref>فلسفه دین، جان هاسپرز، ص۶۷.</ref>. این برهان نیز [[مبتلا]] به اشکالاتی است؛ زیرا اوّلاً شهود دارای مراتب مختلفی است و تنها در برخی از مراحل، صاحب [[کشف]] در مرتبه شهود از [[یقین]] برخوردار است، و ثانیاً: شهود [[عارف]] برای کسی که از آن [[محروم]] است [[معرفت یقینی]] به دنبال نمی‌آورد، و ثالثاً: تنها موجود [[فوق طبیعی]] را [[اثبات]] می‌‌کند، و رابعاً: کبرای [[قیاس]] (در تقریر اخیر) نیازمند[[برهان]] است، چه این که در برخی از تئوری‌های روان کاوانه، [[غرایز]] بشری یا [[وجدان]] [[اجتماعی]]، سبب پیدایش تجربیات [[دینی]] معرفی شده است<ref>تبیین براهین اثبات خدا، ص۲۶۰.</ref>.
# [[برهان فطرت]]: این [[برهان]] بخشی از [[واقعیت]] [[انسان]] را که حقیقتی ذات اضافه و دارای دو طرف است مورد استفاده قرار می‌‌دهد و با توجه به تضایفی که بین دو طرف [[حقایق]] اضافی برقرار است از تحقق یکی از دو طرف به تحقق طرف دیگر [[استدلال]] می‌‌کند. دو امر متضایف، دو واقعیتی هستند که بین آنها [[ضرورت]] بالقیاس برقرار است و وجود هر یک از آنها اعم از این که بالقوه یا بالفعل باشد با وجود بالقوه یا بالفعل دیگری ملازم است مانند پدری و [[فرزندی]]، و [[محبّ]] بودن و [[محبوب]] بودن. [[حدّ وسط]] برهان فطرت، اوصاف اضافی مختلفی می‌‌تواند باشد ولی معمولاً از [[محبّت]] و یا [[امید]] استفاده شده است. [[انسان]] توفان زده ای که همه اسباب و علل ظاهری و طبیعی از دسترس او بیرون است در متن واقعیت و وجود خود همچنان امید به کمک را [[احساس]] کرده و از [[نجات]] [[مأیوس]] نمی‌شود و این امید که با [[دعا]] و درخواست او همراه است، حقیقتی اضافی است که ناگزیر برای آن طرف دیگری است که [[مقید]] به هیچ قید و حدّی نیست و در فرض زوال همه اسباب و علل محدود و مقیّد، درخواست و [[حاجت]] [[امیدوار]] را [[اجابت]] می‌‌نماید، و آن [[حقیقت]] مطلق، واقعیتی جز [[خدا]] نمی‌تواند باشد<ref>حق الیقین فی معرفة اصول الدین، ص ۲۵ـ ۲۸ و اصول فلسفه و روش رئالیسم، ص۵۱ـ ۵۶.</ref>. از طرف دیگر، [[دوستی]] و [[محبت]] با هستی و واقعیت انسان قرین است و همان گونه که [[دل]] و [[جان آدمی]] یک واقعیت خارجی است، آنچه که دل، در گرو او، و [[جان]] [[تشنه]] آن است نیز یک واقعیت است. انسان هرگز اموری را که در مقطعی ظهور داشته و در مراتب دیگر افول دارند [[دوست]] نمی‌دارد بلکه [[دوستدار]] [[حقیقت]] مطلق و نامحدود است و اگر به دنبال کمال‌های محدود و مقیّد می‌‌رود به دلیل نشانه ای است که این امور به راست و یا [[دروغ]] نسبت به آن حقیقت نامحدود، دارند. حال که [[محبت]] که حقیقتی اضافی است وجود دارد، ناگزیر آن وجود مطلق و نامحدود (خدا) که طرف دیگر اضافه است نیز [[واقعیت]] دارد<ref>تبیین براهین اثبات خدا، ص۲۸۴ـ ۲۸۶.</ref>.<ref>[[رحیم لطیفی|لطیفی]] و [[عبدالرحیم سلیمانی بهبهانی|سلیمانی بهبهانی]]، [[اثبات خدا (مقاله)|مقاله «اثبات خدا»]]، [[ دانشنامه کلام اسلامی ج۱ (کتاب)|دانشنامه کلام اسلامی]]، ج۱، ص۱۶۶-۱۷۳.</ref>.
# [[برهان فطرت]]: این [[برهان]] بخشی از [[واقعیت]] [[انسان]] را که حقیقتی ذات اضافه و دارای دو طرف است مورد استفاده قرار می‌‌دهد و با توجه به تضایفی که بین دو طرف [[حقایق]] اضافی برقرار است از تحقق یکی از دو طرف به تحقق طرف دیگر [[استدلال]] می‌‌کند. دو امر متضایف، دو واقعیتی هستند که بین آنها [[ضرورت]] بالقیاس برقرار است و وجود هر یک از آنها اعم از این که بالقوه یا بالفعل باشد با وجود بالقوه یا بالفعل دیگری ملازم است مانند پدری و [[فرزندی]]، و [[محبّ]] بودن و [[محبوب]] بودن. [[حدّ وسط]] برهان فطرت، اوصاف اضافی مختلفی می‌‌تواند باشد ولی معمولاً از [[محبّت]] و یا [[امید]] استفاده شده است. [[انسان]] توفان زده ای که همه اسباب و علل ظاهری و طبیعی از دسترس او بیرون است در متن واقعیت و وجود خود همچنان امید به کمک را [[احساس]] کرده و از [[نجات]] [[مأیوس]] نمی‌شود و این امید که با [[دعا]] و درخواست او همراه است، حقیقتی اضافی است که ناگزیر برای آن طرف دیگری است که [[مقید]] به هیچ قید و حدّی نیست و در فرض زوال همه اسباب و علل محدود و مقیّد، درخواست و [[حاجت]] [[امیدوار]] را [[اجابت]] می‌‌نماید، و آن [[حقیقت]] مطلق، واقعیتی جز [[خدا]] نمی‌تواند باشد<ref>حق الیقین فی معرفة اصول الدین، ص ۲۵ـ ۲۸ و اصول فلسفه و روش رئالیسم، ص۵۱ـ ۵۶.</ref>. از طرف دیگر، [[دوستی]] و [[محبت]] با هستی و واقعیت انسان قرین است و همان‌گونه که [[دل]] و [[جان آدمی]] یک واقعیت خارجی است، آنچه که دل، در گرو او، و [[جان]] [[تشنه]] آن است نیز یک واقعیت است. انسان هرگز اموری را که در مقطعی ظهور داشته و در مراتب دیگر افول دارند [[دوست]] نمی‌دارد بلکه [[دوستدار]] [[حقیقت]] مطلق و نامحدود است و اگر به دنبال کمال‌های محدود و مقیّد می‌‌رود به دلیل نشانه ای است که این امور به راست و یا [[دروغ]] نسبت به آن حقیقت نامحدود، دارند. حال که [[محبت]] که حقیقتی اضافی است وجود دارد، ناگزیر آن وجود مطلق و نامحدود (خدا) که طرف دیگر اضافه است نیز [[واقعیت]] دارد<ref>تبیین براهین اثبات خدا، ص۲۸۴ـ ۲۸۶.</ref>.<ref>[[رحیم لطیفی|لطیفی]] و [[عبدالرحیم سلیمانی بهبهانی|سلیمانی بهبهانی]]، [[اثبات خدا (مقاله)|مقاله «اثبات خدا»]]، [[ دانشنامه کلام اسلامی ج۱ (کتاب)|دانشنامه کلام اسلامی]]، ج۱، ص۱۶۶-۱۷۳.</ref>


== منابع ==
== منابع ==
خط ۸۶: خط ۹۱:


[[رده:خداشناسی]]
[[رده:خداشناسی]]
[[رده:مدخل‌های تلخیص شده]]
۲۱۸٬۲۱۰

ویرایش