جز
جایگزینی متن - ':«' به ': «'
جز (جایگزینی متن - ']]↵رده:قبیله نامعلوم' به ']]') برچسب: واگردانی دستی |
جز (جایگزینی متن - ':«' به ': «') |
||
خط ۶۷: | خط ۶۷: | ||
به دنبال این [[خطبه]] که [[اولین خطبه حضرت]] در [[کوفه]] بود، [[مالک بن حبیب یربوعی]]، [[رئیس]] پلیس [[کوفه]] برخاست و گفت: یا [[امیرالمؤمنین]]، اجازه دهید، کسانی را که از [[مردم کوفه]] از [[جهاد]] [[تخلف]] کردند و شما را [[یاری]] ننمودند [[مجازات]] شدید کنیم! [[حضرت]] او را منع کرد و فرمود: «[[خداوند]] چنین [[قضاوت]] نمیکند»<ref>ر. ک: وقعة صفین، ص۳؛ شرح ابن ابی الحدید، ج۳، ص۱۰۳.</ref>. | به دنبال این [[خطبه]] که [[اولین خطبه حضرت]] در [[کوفه]] بود، [[مالک بن حبیب یربوعی]]، [[رئیس]] پلیس [[کوفه]] برخاست و گفت: یا [[امیرالمؤمنین]]، اجازه دهید، کسانی را که از [[مردم کوفه]] از [[جهاد]] [[تخلف]] کردند و شما را [[یاری]] ننمودند [[مجازات]] شدید کنیم! [[حضرت]] او را منع کرد و فرمود: «[[خداوند]] چنین [[قضاوت]] نمیکند»<ref>ر. ک: وقعة صفین، ص۳؛ شرح ابن ابی الحدید، ج۳، ص۱۰۳.</ref>. | ||
٢. از دیگر مواردی که [[نصر بن مزاحم]] و [[طبری]] از عبدالرحمان بن عبد [[نقل]] خبر کردهاند، [[ملاقات]] جمعی از [[نمایندگان]] [[معاویه]] با [[امیرالمؤمنین علی]] {{ع}} در معرکه [[صفین]] است. یکی از آنان به نام [[حبیب بن مسلمه]] بود که در ضمن گفتههای خود به [[امیرالمؤمنین]] {{ع}} پیشنهاد داد که از [[خلافت]] [[کنارهگیری]] کند و کار را به [[شورا]] واگذارد تا به [[جنگ]] خاتمه داده شود! [[حضرت]] با جملاتی تند به او پاسخ داد و فرمود:«ای بیمادر! تو را چه کار به [[ولایت]] و [[عزل]] و [[نصب]] و دخالت در این امر مهم، ساکت باش؛ زیرا تو نه موقعیتی چنینی داری و نه سزاوار این اظهار نظرها میباشی (یعنی تو کوچکتر از آنی که در این امر مهم که [[سرنوشت]] [[اسلام]] و [[مسلمین]] است، و [[خلافت]] که با [[انتخاب]] [[مهاجر]] و [[انصار]] و سپس با [[بیعت]] تمام [[بلاد اسلامی]] [[تأیید]] و تأکید شده است [[مخالفت]] کنی و چنین جسورانه سخن بگویی)»<ref>{{متن حدیث|وَ مَا أَنْتَ لَا أُمَّ لَكَ وَ الْوَلَايَةَ وَ الْعَزْلَ وَ الدُّخُولَ فِي هَذَا الْأَمْرِ؟ اسْكُتْ فَإِنَّكَ لَسْتَ هُنَاكَ وَ لَا بِأَهْلٍ لِذَاكَ}}</ref> | ٢. از دیگر مواردی که [[نصر بن مزاحم]] و [[طبری]] از عبدالرحمان بن عبد [[نقل]] خبر کردهاند، [[ملاقات]] جمعی از [[نمایندگان]] [[معاویه]] با [[امیرالمؤمنین علی]] {{ع}} در معرکه [[صفین]] است. یکی از آنان به نام [[حبیب بن مسلمه]] بود که در ضمن گفتههای خود به [[امیرالمؤمنین]] {{ع}} پیشنهاد داد که از [[خلافت]] [[کنارهگیری]] کند و کار را به [[شورا]] واگذارد تا به [[جنگ]] خاتمه داده شود! [[حضرت]] با جملاتی تند به او پاسخ داد و فرمود: «ای بیمادر! تو را چه کار به [[ولایت]] و [[عزل]] و [[نصب]] و دخالت در این امر مهم، ساکت باش؛ زیرا تو نه موقعیتی چنینی داری و نه سزاوار این اظهار نظرها میباشی (یعنی تو کوچکتر از آنی که در این امر مهم که [[سرنوشت]] [[اسلام]] و [[مسلمین]] است، و [[خلافت]] که با [[انتخاب]] [[مهاجر]] و [[انصار]] و سپس با [[بیعت]] تمام [[بلاد اسلامی]] [[تأیید]] و تأکید شده است [[مخالفت]] کنی و چنین جسورانه سخن بگویی)»<ref>{{متن حدیث|وَ مَا أَنْتَ لَا أُمَّ لَكَ وَ الْوَلَايَةَ وَ الْعَزْلَ وَ الدُّخُولَ فِي هَذَا الْأَمْرِ؟ اسْكُتْ فَإِنَّكَ لَسْتَ هُنَاكَ وَ لَا بِأَهْلٍ لِذَاكَ}}</ref> | ||
آن جمع چون به آرزوی [[باطل]] خود نرسیدند. بدون اخذ نتیجه به اردوگاه [[معاویه]] بازگشتند و به [[جنگ]] با [[امیرالمؤمنین]] {{ع}} ادامه دادند<ref>ر. ک: وقعة صفین، ص۲۰۰؛ تاریخ طبری، ج۵، ص۷.</ref>.<ref>[[سید اصغر ناظمزاده|ناظمزاده، سید اصغر]]، [[اصحاب امام علی ج۲ (کتاب)|اصحاب امام علی]]، ج۲، ص۸۲۵-۸۲۷.</ref> | آن جمع چون به آرزوی [[باطل]] خود نرسیدند. بدون اخذ نتیجه به اردوگاه [[معاویه]] بازگشتند و به [[جنگ]] با [[امیرالمؤمنین]] {{ع}} ادامه دادند<ref>ر. ک: وقعة صفین، ص۲۰۰؛ تاریخ طبری، ج۵، ص۷.</ref>.<ref>[[سید اصغر ناظمزاده|ناظمزاده، سید اصغر]]، [[اصحاب امام علی ج۲ (کتاب)|اصحاب امام علی]]، ج۲، ص۸۲۵-۸۲۷.</ref> |